1007

مشخصات کتاب

روش زندگی مسلمان




تأليف:

ابوبکر جزائری


مترجم:

نذیراحمد سلامی

مقدمه‏

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدللّه رب العالـمين وصلاة اللّه على محمد وآله وأصحابه أجمعين‏

در سفری که بنده از کشورهاى اسلامى مغرب دیدن مى‏کردم و در شهر «وجده» برخى از برادران وقتى متوجه شدند که من به پیروى کتاب و سنت پیامبر، بعنوان تنها راه نجات دعوت مى‏دهم، از من خواستند کتابى جمع‏آورى کنم که براى هر فرد مسلمان بعنوان منهج عقیده، آداب و احکام به کار آید. و در ضمن مباحث کاملا برگرفته از کتاب خدا و سنت پیامبر باشد.

بنابراین، بنده در بازگشت به دیار خویش (سعودى) به کمک خدا، دست به کار شدم و در مدت دو سال موفق به گردآورى کتاب حاضر شدم. کتابى که براى هر مسلمان در هرجا و مکان داشتن آن لازم و ضرورى است.

در باب اعتقاد سعى نموده‏ام عقیده سلف صالح را بیاورم زیرا به اتفاق همه علماى اسلام و محدثین، این عقیده سالم از هرگونه بدعت و خرافات مانده است.

و در بحث احکام، بدون تعصب به مذهب یا رأى شخص معینى آنچه را که از آراء و ائمه اربعه، ابوحنیفه، مالک، شافعى و احمد/ در روشنى کتاب خدا و سنت پیامبر صحیح‏تر و قوى‏تر تشخیص داده‏ام، بیان نموده‏ام.

خداوند مى‏داند که بنده سعى بالغ نموده‏ام که چه عمدا و چه غیرعمد از دایره کتاب خدا و سنت پیامبر و مذهب اهل‏سنت بیرون نروم و هدفى جز تحقق وحدت واقعى امت پس از اینهمه تفرقه و جدایى، ندارم.

وصل اللهم على محمد وآله وصحبه وسلم.

ابوبکر جابر الجزایرى‏

مدینه منوره

۱۳۸۴ﻫ.

باب اول‏: عقيده‏

فصل اول‏: ايمان به خداوند متعال

بحث ایمان بلحاظ اهمیتى که دارد، مقدم بر سایر مباحث است. زیرا ایمان محور زندگى مسلمان است و زندگى هر مسلمان در سایه ایمانش شکل مى‏گیرد. پس باید گفت که ایمان در تمام ابعاد زندگى فرد مسلمان، جایگاه کلیدى داشته و نقش بسیار موثرى ایفا مى‏کند.

مسلمان به خدا ایمان دارد یعنى او وجود پروردگارى را مى‏پذیرد که آفریدگار زمین و آسمان است. داناى پیدا و پنهانى است. مالک هر چیز و پرورش‌دهنده آن است.

معبودى سواى او وجود ندارد، او تنها پروردگار متصف به جمیع صفات کمالیه است. از هر عیب و نقص منزه است، این عقیده و باور مؤمن، نخست ملهم از راهنمایى و هدایت تکوینى خداوند است، که مى‏فرماید:

﴿وَمَا كُنَّا لِنَهۡتَدِيَ لَوۡلَآ أَنۡ هَدَىٰنَا ٱللَّهُ [الأعراف: ۴۳].

«اگر لطف خدا نبود (و توسط پیامبران) توفیق نصیب ما نمى‏کرد، هدایت نمى‏شدیم».

ثانیا متکى به دلایل عقلى و نقلى دیگرى است که ذیلا بدان اشاره خواهد شد.

۱- خداوند متعال در باره وجود، صفت ربوبیت و اسماء و سایر صفات خود در قرآن کریم، این کامل‌ترین و ارزنده‏ترین کتاب آسمانى خود در آیه ‏۵۴ سوره اعراف چنین مى‏فرماید:

﴿إِنَّ رَبَّكُمُ ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِۖ يُغۡشِي ٱلَّيۡلَ ٱلنَّهَارَ يَطۡلُبُهُۥ حَثِيثٗا وَٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَ وَٱلنُّجُومَ مُسَخَّرَٰتِۢ بِأَمۡرِهِۦٓۗ أَلَا لَهُ ٱلۡخَلۡقُ وَٱلۡأَمۡرُۗ تَبَارَكَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٥٤ [الأعراف: ۵۴].

«همانا پروردگار شما خدایى است که آسمان‌ها و زمین را در شش روز (مرحله) خلق کرد، و بعد بر عرش، استقرار یافت (سپس به اداره جهان هستى پرداخت) با (پرده تاریک) شب، روز را مى‏پوشاند، و شب، شتابان بدنبال روز، روان است، خورشید و ماه و ستارگان را آفریده و تنها او فرمان می‌دهد، او پاک و منزه و پروردگار جهانیان است».

در آیه ۳۰ سوره قصص، آنگاه که خدا، پیامبر خود حضرت موسى÷ را مورد خطاب قرار داد، چنین فرمود:

﴿يَٰمُوسَىٰٓ إِنِّيٓ أَنَا ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِينَ [القصص: ۳۰].

«اى موسى! من خدا و پروردگار جهانیان هستم».

و در آیات ۲۲ تا ۲۴ سوره حشر در تجلیل از خود و ذکر اسماء و صفات خویش چنین مى‏فرماید:

﴿هُوَ ٱللَّهُ ٱلَّذِي لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ عَٰلِمُ ٱلۡغَيۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِۖ هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلرَّحِيمُ ٢٢ هُوَ ٱللَّهُ ٱلَّذِي لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡمَلِكُ ٱلۡقُدُّوسُ ٱلسَّلَٰمُ ٱلۡمُؤۡمِنُ ٱلۡمُهَيۡمِنُ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡجَبَّارُ ٱلۡمُتَكَبِّرُۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا يُشۡرِكُونَ ٢٣ هُوَ ٱللَّهُ ٱلۡخَٰلِقُ ٱلۡبَارِئُ ٱلۡمُصَوِّرُۖ لَهُ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ يُسَبِّحُ لَهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ ٢٤ [الحشر: ۲۲-۲۴].

«خدا کسى است که جز او پروردگار و معبودى وجود ندارد. داناى پیدا و پنهان است. بخشنده و مهربان است (رحمت او در دنیا شامل حال همه و در آخرت شامل حال مؤمنان است) اوست معبود بر حق که جز او معبودى وجود ندارد. او پادشاه مقتدر، منزه، بى‌عیب و نقص، امان دهنده محافظ و مراقب، قدرتمند چیره، بزرگوار و شکوهمند، والا مقام و پاک و منزه است از هر چیزى که براى او شریک سازند. او آفریدگار، هستى بخش و صورت‏گر (همه موجودات) است. نام‌هاى زیبا از آن او هستند. همه موجودات آسمان‌ها و زمین او را به پاکى یاد مى‏کنند (به تسبیح و ستایش او مشغولند) و او خداى غالب و دانا است».

در آیات ۱-۲ سوره فاتحه درباره توصیف خود مى‏فرماید:

﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ ٣ [الفاتحة: ۱-۲].

«تمام تعریف‏ها شایسته ذاتى است که پروردگار جهانیان است. بخشنده و مهربان است (در دنیا براى همه و در آخرت براى مؤمنان)».

و در آیه ٩۲ سوره انبیاء، خطاب به مسلمانان مى‏فرماید:

﴿إِنَّ هَٰذِهِۦٓ أُمَّتُكُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ وَأَنَا۠ رَبُّكُمۡ فَٱعۡبُدُونِ ٩٢ [الأنبیاء: ٩۲].

«شما مسلمانان امت واحدى هستید و من پروردگار شما هستم. پس تنها مرا عبادت کنید».

و در آیه ۵۲ سوره مؤمنون مى‏فرماید:

﴿وَأَنَا۠ رَبُّكُمۡ فَٱتَّقُونِ [المؤمنون: ۵۲].

«من پروردگار شما هستم. (باید از معصیت و نافرمانى) من بپرهیزید».

در آیه ۲۲ سوره انبیاء پیرامون نفى هرگونه رب و معبودى سواى ذات یگانه‏اش مى‏فرماید: ﴿لَوۡ كَانَ فِيهِمَآ ءَالِهَةٌ إِلَّا ٱللَّهُ لَفَسَدَتَاۚ فَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ رَبِّ ٱلۡعَرۡشِ عَمَّا يَصِفُونَ٢٢ [الأنبیاء: ۲۲].

«اگر در آسمان‌ها و زمین به جز خداى یکتا، خدایان دیگرى وجود مى‏داشتند و امور جهان را مى‏چرخانیدند نظم عالم هستى بهم مى‏خورد. (زیرا چندین مرکز تصمیم‏گیرى باعث بهم خوردن نظم جامعه و جهان مى‏شود) پس اوست مالک عرش و از هرچه که کفار درباره او مى‏گویند پاک و منزه است».

۲- حدود یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر درباره وجود و ربوبیت او سخن گفته و او را بعنوان تنها آفریننده و مالک کل کاینات معرفى نموده‏اند، و پیرامون اسماء و صفات خدا، با مخاطبین خود سخن گفته‏اند، و هیچ پیامبرى نیامده که خدا با وى سخن نگفته، یا فرشته‏اى بسوى او نفرستاده، یا مطالب را به او الهام نکرده باشد. و چون این الهام و القاء همراه با شواهد و قراینى بوده است، بدین جهت مخاطبین آن‌ها صددرصد یقین کرده و اذعان نموده‏اند که آنچه او (پیامبر) مى‏گوید، از جانب پروردگار است.

خبر دادن این جمعیت انبوه که از برگزیدگان خلق و بهترین انسان‌ها بوده‏اند، حاکى از این است که مطمئنا گفته آنان صحیح است. و عقل انسان هم نمى‏تواند آن‌ها را تکذیب کند، همانطور که توافق آنان بر خبرى که براى آن‌ها مجهول باشد، از محالات عقلى است. زیرا توافق یقینى و تحقیق در مورد صحت مطلبى که پایه و اساسى نداشته‏باشد، از پیامبران که برگزیده‏ترین و منزه ترین فرزندان آدم هستند، و از نظر عقل، داناتر از همه و در سخن، راستگوتر از همه مى‏باشند، محال است.

۳- ایمان و اعتقاد میلیاردها انسان بر وجود و هستى خداوند، و عبادت و طاعت آن‌ها از وى: بشر عادتا سخنى را که بوسیله یک یا دو نفر بیان شود، مى‏پذیرد و آن را قبول مى‏کند، تا چه رسد به خبر یا اخبارى که بوسیله جمع کثیرى که از بهترین افراد روى زمین بوده و تعدادشان از حد شمار بیشتر است، بیان شود. علاوه بر این، عقل و فطرت نیز صحت ایمان آن‌ها را به ذات یگانه‏اى که از وجود او خبر داده و او را اطاعت و عبادت کرده و بسوى او تقرب جسته‏اند، تایید مى‏کند.

۴- میلیون‌ها عالم از وجود، صفات، اسماء و اینکه تنها او آفریننده و پرورش دهنده هر چیز است و بر هر کارى قدرت و توانایى دارد، سخن گفته‏اند، و بخاطر همین ویژگی‌ها او را عبادت و اطاعت کرده‏اند و بخاطر همین ویژگی‌ها با دوستانش دوستى، و با دشمنانش، دشمنى و رزیده‏اند.

دلایل عقلى:

۱- وجود جهان هستى و تنوع موجودات و آفریده‏هاى گوناگون آن، حکایت از وجود آفریدگارى توانا و قدرتمند دارد که همان خداوندست. زیرا غیر از او (خدا) کسى دیگر ادعاى ایجاد و آفریدن عالم هستى را نکرده است.

آرى! عقل انسان نیز وجود پدیده را بدون پدید آورنده، محال مى‏داند، حتى آفرینش ساده‏ترین موجود را بدون موجد (پدید آورنده) محال و ممتنع مى‏داند، مثلا غذاى پخته را بدون آشپز و پهن شدن فرش را بدون فراش محال مى‏داند. تا چه رسد به جهانى با این عظمت و بزرگى، با آسمان و زمین و آفتاب و مهتاب و ستارگان و کهکشان‌ها که هرکدام حجم بسیار بزرگ و متفاوتى با دیگران دارد.

بویژه زمین و آنچه که در آن آفریده شده است مانند انسان‌ها، جن‏ها و میلیون‌ها موجود زنده خشکى و دریا، و تفاوت‌هایى که میان همه موجودات وجود دارد. بگونه‏اى که هیچ دو موجود عالم هستى، مانند هم نیستند. و اختلافاتى که میان انسان‌ها از لحاظ رنگ، زبان، درک و فهم و سایر خصوصیات و نشانه‏ها دیده مى‏شود، وجود منابع و معادن گوناگون در دل زمین، که داراى فواید و منافع متعددند.

و دریاهائى که دو سوم خشکى زمین را احاطه کرده‏اند و میلیون‌ها موجود زنده در آن‌ها زیست مى‏کنند.

و رودخانه و نهرهایى که بر روى زمین جارى است و حیات و زندگى انسان‌ها و انواع موجودات دیگر در پرتوى آن امکان پذیر است.

همچنین جنگل‌ها و درختان و گیاهان گوناگونى که در آن روییده است. و هرکدام داراى میوه‏هاى خاصى هستند که از لحاظ رنگ و بو و طعم و سایر خصوصیات، با یکدیگر متفاوتند، و...

۲- وجود کتابى مانند قرآن، قرآن مجید که کلام خداست و در اختیار ما انسان‌ها قرار گرفته تا آن را بخوانیم و معنى و مفهوم آن را درک کنیم. این کتاب عظیم‏الشان دلیلى است آشکار بر وجود خداوند توانا و با عظمت، زیرا وجود کلام بدون متکلم و سخن بدون سخنگو، محال است.

بنابراین کلام خداوند متعال حکایت از وجود او، دارد بخاطر اینکه کلام او مشتمل بر معتبرترین شریعتى است که بشر تا کنون آن را شناخته است و با ارزش‏ترین قانونى است که نفع و سود زیادى براى بشریت به ارمغان آورده است. همانگونه که شامل صحیح‌ترین دیدگاه‌هاى علمى و امور غیبى و بسیارى از حوادث تاریخى است.

و با صداقت و درستى کامل، مطالب و دیدگاه‌هاى مذکور را ارائه نموده است. بگونه‏اى که در طول تاریخ و با وجود اختلاف در زمان و مکان، حتى یک حکم از احکام شرعى آن خالى از فواید نیست، و کوچک‌ترین نظریه علمى‏اش هنوز نقض نشده و اندک تخلفى در هیچ یک از پیش بینى‏ها و امور غیبى‏اى که از وجود آن‌ها خبر داده، مشاهد نشده و هیچ مورخى بخود جرأت نداده که حتى کوتاه‏ترین قصه‏اى از قصه‏هاى متعدد آن را نقض یا تکذیب کند، یا حادثه‏اى از حوادث تاریخى را که به آن اشاره نموده یا پیرامون آن به تفصیل سخن گفته است، نفى نماید.

آرى! عقل بشر، انتساب چنین کلامى را به انسان، محال مى‏داند. زیرا سخن قرآن، برتر از قدرت بشر و سطح معارف اوست، پس چون این مطلب که قرآن سخن بشر است، محال و منتفى است، باید بیدرنگ بگوییم که قرآن کلام خدا و کلام آفریدگار انسان است. وجود چنین کلامى، حکایت از وجود ازلى و ابدى، علم، قدرت و حکمت متکلم دانا و تواناى آن دارد.

۳- وجود این نظم بسیار پیچیده، مظهر قوانین و سنت‏هاى هستى در آفرینش و رشد و دگرگونی‌هاى موجودات عالم مى‏باشد. زیرا تمام کاینات ناگزیر از تبعیت این قوانین و سنن هستند. و در هیچ شرایطى قادر به خروج از این سنت‏ها نمى‏باشند. بعنوان مثال: انسان پس از انعقاد نطفه، نخست بصورت پاره گوشتى در رحم مادر بوجود مى‏آید. سپس بمرور زمان تحولات و دگرگونی‌هاى شگفتى بر آن طارى مى‏شود. و سواى ذات یگانه حضرت حق، احدى در این تحولات و دگرگونی‌ها، نقشى ندارد. تا اینکه سرانجام بصورت یک انسان کامل به صحنه گیتى قدم مى‏گذارد. این تحولات، مربوط به مرحله آفرینش و تکوین اوست. و تحولات مشابه دیگرى نیز در مراحل مختلف رشد و بزرگ شدن او از کودکى تا پیرى بوقوع مى‏پیوندند.

این قوانین و سنت‏هاى فراگیر نه تنها حاکم بر زندگى انسان‌هاست بلکه در عالم حیوانات و گیاهان و افلاک و اجرام سماوى نیز بصورت یکنواخت تسلط دارند. همه و همه، مرتبط به این سنن و قوانین فطرى هستند و نمى‏توانند سرمویى از آن‌ها تخطى کنند. مثلا اگر ستاره یا ستارگانى از محور گردش خود منحرف شوند، نظم عالم هستى بهم خورده و حیات و زندگى همه، نابود خواهد شد. بنابر دلایل یادشده یعنى عقلى و منطقى و نقلى و سمعى، مسلمان به وجود خداوند ایمان آورده و او را پروردگار همه موجودات عالم مى‏داند و بعنوان معبود اول و آخر مى‏شناسند و سرانجام زندگى مسلمان در تمام ابعاد، بر اساس همین ایمان و باور شکل مى‏گیرد.

فصل دوم‏: ايمان به ربوبيت حضرت حق

مسلمان اعتقاد دارد که خداوند، رب و پرورش دهنده همه موجودات است. او در تربیت و پرورش کلیه موجودات جهان هستى، یگانه است و شریکى ندارد. این باور و ایمان نخست ملهم از رهنمودهاى حضرت حق و بعد حاصل دلایل عقلى و نقلى گوناگونى است که بشرح آن مى‏پردازیم.

دلایل نقلى:

۱- در آیه ۲ سوره فاتحه، خداوند پیرامون ربوبیت خود، چنین سخن مى‏گوید:

﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢ [الفاتحة: ۲].

«حمد و ثنا، شایسته خدایى است که پروردگار (مربى) جهانیان است».

در آیه ۱۶ سوره رعد، در مقام تاکید و تثبیت ربوبیت خود مى‏فرماید:

﴿قُلۡ مَن رَّبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ قُلِ ٱللَّهُ [الرعد: ۱۶].

«بگو (اى رسول)! (از این مشرکان بپرس) پروردگار و آفریننده آسمان‌ها و زمین کیست؟ (اگر جواب ندادند) بگو: پروردگار آن‌ها اللّه است».

در آیات ٧ و ۸ سوره دخان، درباره ربوبیت و معبودیت خود چنین مى‏فرماید:

﴿رَبِّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَيۡنَهُمَآۖ إِن كُنتُم مُّوقِنِينَ ٧ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ يُحۡيِۦ وَيُمِيتُۖ رَبُّكُمۡ وَرَبُّ ءَابَآئِكُمُ ٱلۡأَوَّلِينَ ٨ [الدخان: ٧-۸].

«(او) پروردگار زمین و آسمان‌هاست، پروردگار تمام موجودات میان زمین و آسمان‌هاست، اگر شما باور ندارید. سواى او معبودى وجود ندارد. او زنده مى‏کند و مى‏میراند. او پروردگار شما و پروردگار پدران و نیاکان گذشته شما است».

در آیه ۱٧۲ سوره اعراف بار دیگر عهد و پیمان ازلى ما را بیاد مى‏آورد. یعنى زمانى که فرزندان آدم در صلب پدران خود بودند، خداوند ذریه آن‌ها را جمع کرد و از آن‌ها پیمان گرفت، مى‏فرماید:

﴿وَإِذۡ أَخَذَ رَبُّكَ مِنۢ بَنِيٓ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمۡ ذُرِّيَّتَهُمۡ وَأَشۡهَدَهُمۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ أَلَسۡتُ بِرَبِّكُمۡۖ قَالُواْ بَلَىٰ شَهِدۡنَآ [الأعراف: ۱٧۲].

«(اى پیامیر، بیاد آور) زمانى را که خداى تو از صلب فرزندان آدم ذریه آن‌ها را بر گرفت و آنان را بر خود گواه ساخت (پرسید) من پروردگار شما نیستم؟ همه در جواب گفتند. آرى. ما به خدایى تو گواهى مى دهیم (شاهد این عهد و پیمان هستیم)».

در آیات ۸۶ و ۸٧ سوره مؤمنون پیرامون اقامه دلیل، علیه مشرکین مى‏فرماید:

﴿قُلۡ مَن رَّبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ ٱلسَّبۡعِ وَرَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡعَظِيمِ ٨٦ سَيَقُولُونَ لِلَّهِۚ قُلۡ أَفَلَا تَتَّقُونَ٨٧ [المؤمنون: ۸۶-۸٧].

«(اى پیامبر) به آن‌ها بگو: پروردگار و آفریننده هفت آسمان و عرش عظیم، چه کسى است؟ البته جواب خواهند داد که، خداست. پس بگو: چرا متقى و خدا ترس نمى‏شوید».

۲- تمام پیامبران درباره ربوبیت او سخن گفته و گواهى داده و به آن اعتراف کرده‏اند. مثلا: زمانى که حضرت آدم÷ و همسرش دست دعا به‌سوى خدا برداشتند. گفتند:

﴿رَبَّنَا ظَلَمۡنَآ أَنفُسَنَا وَإِن لَّمۡ تَغۡفِرۡ لَنَا وَتَرۡحَمۡنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ [الأعراف: ۲۳].

«پروردگارا! ما (با نافرمانى از تو) بر خویشتن ستم کرده‏ایم. اگر ما را نبخشى و بر ما رحم نکنى، از زیانکاران خواهیم بود».

حضرت نوح÷ وقتى شکایت خود از قومش را، تقدیم حضرت حق نمود، فرمود:

﴿رَّبِّ إِنَّهُمۡ عَصَوۡنِي وَٱتَّبَعُواْ مَن لَّمۡ يَزِدۡهُ مَالُهُۥ وَوَلَدُهُۥٓ إِلَّا خَسَارٗا [نوح: ۲۱].

«پروردگارا! آنان از من نافرمانى کردند و از کسانى پیروى نمودند که اموال و اولادشان جز زیان و ضرر (چیز دیگرى) بر آنان نیفزودند».

در آیات ۱۱۸-۱۱٧ سوره شعراء مى‏فرماید:

﴿قَالَ رَبِّ إِنَّ قَوۡمِي كَذَّبُونِ ١١٧ فَٱفۡتَحۡ بَيۡنِي وَبَيۡنَهُمۡ فَتۡحٗا وَنَجِّنِي وَمَن مَّعِيَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ١١٨ [الشعراء: ۱۱٧-۱۱۸]. «پروردگارا! قوم من مرا دروغگو مى‏داند (دعوتم را نپذیرفتند) (اکنون که هیچ راهى براى این ستمگران باقى نمانده است) میان من و ایشان خودت داورى کن. (کافران و مشرکان را نابود فرما) و من و مؤمنانى‏ را که با من هستند، نجات ده».

حضرت ابراهیم‏÷ در آیه ۳۵ سوره ابراهیم، در دعاى خود براى مکه مکرمه (این حرم الهى) و فرزندان خود، چنین فرمود:

﴿رَبِّ ٱجۡعَلۡ هَٰذَا ٱلۡبَلَدَ ءَامِنٗا وَٱجۡنُبۡنِي وَبَنِيَّ أَن نَّعۡبُدَ ٱلۡأَصۡنَامَ [ابراهیم: ۳۵].

«پروردگارا! این شهر (مکه) را مکان امن و امان قرار بده، و من و فرزندانم را از پرستش بت‌ها دور بدار».

حضرت یوسف÷ در آیه ۱۰۱ سوره یوسف در توصیف خداوند و دعا بدرگاه وى، چنین فرمود:

﴿رَبِّ قَدۡ ءَاتَيۡتَنِي مِنَ ٱلۡمُلۡكِ وَعَلَّمۡتَنِي مِن تَأۡوِيلِ ٱلۡأَحَادِيثِۚ فَاطِرَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ أَنتَ وَلِيِّۦ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِۖ تَوَفَّنِي مُسۡلِمٗا وَأَلۡحِقۡنِي بِٱلصَّٰلِحِينَ ١٠١ [یوسف: ۱۰۱].

«پروردگارا! تو بمن سلطنت و عزت عطا کردى و تعبیر خواب را بمن آموختى. اى پروردگار آسمان‌ها و زمین! تو سرپرست من (کارگشاى من) در دنیا و آخرت هستى، (همه امور خود را بتو واگذار مى‏کنم و به تو پناه مى‏برم) مرا مسلمان بمیران و با نیکان ملحق بگردان».

حضرت موسى÷ در یکى از دعاهاى خود، چنین فرمود:

﴿قَالَ رَبِّ ٱشۡرَحۡ لِي صَدۡرِي ٢٥ وَيَسِّرۡ لِيٓ أَمۡرِي ٢٦ وَٱحۡلُلۡ عُقۡدَةٗ مِّن لِّسَانِي ٢٧ يَفۡقَهُواْ قَوۡلِي ٢٨ وَٱجۡعَل لِّي وَزِيرٗا مِّنۡ أَهۡلِي ٢٩ [طه: ۲۵-۲٩].

«پروردگارا! سینه‏ام را فراخ و گشاده دار. کار (رسالت) مرا بر من آسان بگردان، لکنت زبانم را بر طرف ساز، تا اینکه (مردم) سخنان مرا بفهمند (دقیقا متوجه مقصود من بشنوند) و یار و یاورى (مددکارى) از خاندانم بمن عطا فرما».

حضرت هارون÷ خطاب به بنى‏اسرائیل چنین فرمود: ﴿وَإِنَّ رَبَّكُمُ ٱلرَّحۡمَٰنُ فَٱتَّبِعُونِي وَأَطِيعُوٓاْ أَمۡرِي [طه: ٩۰]. «همانا پروردگار و خالق شما، خداوند مهربان است، پس از من تبعیت نموده و از دستورات (فرمان) من اطاعت کنید».

در آیه ۴ سوره مریم، حضرت زکریا÷ درباره طلب رحمت از خداوند چنین فرموده است: ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ ٱلۡعَظۡمُ مِنِّي وَٱشۡتَعَلَ ٱلرَّأۡسُ شَيۡبٗا وَلَمۡ أَكُنۢ بِدُعَآئِكَ رَبِّ شَقِيّٗا٤ [مریم: ۴]. «پروردگارا! (در اثر پیرى و کهن سالى) استخوان‌هاى بدنم سست شده و موهاى سرم سفید شده‏اند. خداوندا! من هرگز در دعاهایى که کرده‏ام، (از درگاه تو) نا امید باز نگشته‏ام (اکنون نیز مرا دریاب)».

در آیه ۸٩ سوره انبیاء (حضرت زکریا) در دعایش فرمود: ﴿رَبِّ لَا تَذَرۡنِي فَرۡدٗا وَأَنتَ خَيۡرُ ٱلۡوَٰرِثِينَ [الأنبیاء: ۸٩]. «پروردگارا! مرا تنها نگذار (و فرزندى به من عطا کن که در زندگى یار و یاور من باشد و پس از مرگ، برنامه تبلیغ را پیگیرى کند و اگر هم فرزندى وارث من نشد، باکى نیست چرا که) تو بهترین وارث هستى».

حضرت عیسى÷ در پاسخ به سؤال حضرت حق فرمود: ﴿مَا قُلۡتُ لَهُمۡ إِلَّا مَآ أَمَرۡتَنِي بِهِۦٓ أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمۡ [المائدة: ۱۱٧]. «پروردگارا! من به آن‌ها هرگز چیزى نگفتم جز آنچه تو مرا بدان امر کردى که، پروردگار من و پروردگار شماست، عبادت کنید».

و در آیه ٧۲ سوره مائده خطاب به بنى اسرائیل فرمود: ﴿وَقَالَ ٱلۡمَسِيحُ يَٰبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمۡۖ إِنَّهُۥ مَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ حَرَّمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ ٱلۡجَنَّةَ وَمَأۡوَىٰهُ ٱلنَّارُۖ وَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ أَنصَارٖ [المائدة: ٧۲]. «مسیح گفت: اى بنى اسرائیل! اللّه را که پروردگار و آفریننده من و شماست، عبادت کنید، همانا هرکس با خدا (کسى را) شریک سازد، خداوند بهشت را برایش حرام مى‏گرداند و جاى او در دوزخ خواهد بود و ستمکاران یار و یاورى نخواهند داشت».

پیامبر گرامى اسلام، حضرت محمدص در لحظات غم و اندوه چنین مى‏فرمود: «لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ الْعَظِيمُ الْحَلِيمُ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ رَبُّ السَّمَوَاتِ، وَرَبُّ الأَرْضِ، وَرَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ» [۱]. «سواى اللّه (خداوند) بزرگ و بردبار، معبودى وجود ندارد، آفریننده آسمان‌ها و زمین و پروردگار عرش عظیم، معبودى وجود ندارد»، کلیه پیامبرانى که در سطور بالا اسامى آنان ذکر شد و نیز سایر پیامبران خدا، همه معتقد و معترف به ربوبیت خداوند بوده‏اند، و در سایه این اعتقاد، در پیشگاه خدا دعا و نیایش کرده‏اند، در حالى که آنان از لحاظ علم و عرفان از همه داناتر و از لحاظ عقل از همه کامل‌تر و از لحاظ سخن از همه راستگوتر و نسبت به ذات و صفات حضرت حق از همه آگاهتر بوده‏اند.

۳- میلیون‌ها نفر از علماء و دانشمندان و فرزانگان ایمان داشتند که خداوند، رب و آفریننده آنان و آفریننده تمام موجودات است و به ربوبیت او اعتقاد و خلل ناپذیر داشته‏اند.

۴- میلیاردها نفر از خردمندان و صاحبان عقل و منطق و انسان‌هاى پاک و شایسته ایمان داشته و بر این باور بوده‏اند که خداوند، رب و آفریننده کل کاینات است.

[۱] مسلم فى باب دعاء الكرب.

دلایل عقلى:

اینک به شرح دلایل عقلى و منطقى درباره ربوبیت حق تعالى مى‏پردازیم.

۱- خداوند به تنهایى آفریدگار هر چیز است و به تعبیرى خلق موجودات، منحصر به ذات یگانه اوست. زیرا این واقعیت نزد تمام انسان‌ها پذیرفته شده است که سواى خداوند متعال هیچ کسى مدعى ابداع و آفرینش نشده و توان آن را ندارد. یعنى سواى خداوند، کسى حتى توان آفریدن کوچک‌ترین موجود عالم، مانند یک تار مو از بدن انسان یا حیوان یا یک پر کوچک پرنده یا یک برگ درخت را ندارد. تا چه رسد به آفریدن یک جسم کامل یا موجود زنده‏اى که داراى جسم باشد یا جرمى از اجرام کوچک و بزرگ عالم هستى. خداوند متعال درباره اینکه آفرینش و ابداع بطور مطلق از آن اوست، چنین سخن گفته است: ﴿أَلَا لَهُ ٱلۡخَلۡقُ وَٱلۡأَمۡرُۗ تَبَارَكَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِينَ [الأعراف: ۵۴]. «آگاه باشید که تنها او مى‏آفریند و تنها او فرمان مى‏دهد. او خداوند با برکت و پروردگار جهانیان است». و در آیه ٩۶ سوره صافات چنین فرموده است:

﴿وَٱللَّهُ خَلَقَكُمۡ وَمَا تَعۡمَلُونَ ٩٦ [الصافات: ٩۶]. «خداوند آفریدگار شما و اعمال شماست». و در آیه ۱ سوره انعام در مقام توصیف از خالقیت خود، چنین فرموده است: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَجَعَلَ ٱلظُّلُمَٰتِ وَٱلنُّورَ [الأنعام: ۱]. «حمد و ثنا شایسته خدایى است که آسمان‌ها و زمین را آفرید و تاریکى و روشنى را ایجاد کرد». و در آیه ۲٧ سوره روم مى‏فرماید: ﴿وَهُوَ ٱلَّذِي يَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ يُعِيدُهُۥ وَهُوَ أَهۡوَنُ عَلَيۡهِۚ وَلَهُ ٱلۡمَثَلُ ٱلۡأَعۡلَىٰ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ ٢٧ [الروم: ۲٧].

«خداوند کسى است که ابتدا، همه موجودات عالم هستى را آفریده است و پس از مرگ، دوباره آن‌ها را زنده مى‏کند، (این کار) دوباره زنده کردن آن‌ها برایش خیلى سهل و آسان است (زیرا کسى که بتواند کارى را در آغاز انجام دهد، قدرت اعاده آن را نیز دارد) بالاترین وصف در آسمان‌ها و زمین، متعلق به خداست و او توانا و فرزانه است».

آیا اینکه خداوند خالق و آفریدگار هر چیزى است، دلیل بر وجود، هستى و ربوبیت او نیست؟

آرى! این امر واضح‏ترین دلیل بر وجود، هستى و ربوبیت اوست، پروردگارا! ما گواه این مدعا هستیم.

۲- دومین دلیل عقلى بر وجود و ربوبیت خداوند متعال، این است که او یگانه روزى دهنده همه موجودات زنده است. هیچ موجود خزنده و جهنده‏اى در خشکى و دریا و یا موجود پنهانى در شکم‏ها، نیست مگر اینکه خدا روزى‏اش را مى‏رساند.

آرى! خداست که راههاى بدست آوردن روزى را به آن‌ها مى‏آموزد و چگونگى بهره‏ورى از روزى بدست آمده را به آن‌ها نشان مى‏دهد، از موریانه بسیار کوچک و حقیر گرفته تا انسان که شریف‏ترین و کامل‌ترین نوع موجودات است، همه و همه در وجود، تکوین و تغذیه خود محتاج و نیازمند ذات یگانه پروردگار هستند.

زیرا خداوند به تنهایى آن‌ها را آفریده و به آن‌ها روزى مى‏رساند.

آرى! آیات کتاب خداوند نیز مؤید و مؤکد این مطلب‏اند خداوند در آیات ۲۴ تا ۳۰ سوره عبس، مى‏فرماید: ﴿فَلۡيَنظُرِ ٱلۡإِنسَٰنُ إِلَىٰ طَعَامِهِۦٓ ٢٤ أَنَّا صَبَبۡنَا ٱلۡمَآءَ صَبّٗا ٢٥ ثُمَّ شَقَقۡنَا ٱلۡأَرۡضَ شَقّٗا ٢٦ فَأَنۢبَتۡنَا فِيهَا حَبّٗا ٢٧ وَعِنَبٗا وَقَضۡبٗا ٢٨ وَزَيۡتُونٗا وَنَخۡلٗا ٢٩ وَحَدَآئِقَ غُلۡبٗا ٣٠ وَفَٰكِهَةٗ وَأَبّٗا ٣١ [عبس: ۲۴-۳۱]. «انسان باید به غذاى خود به چشم خود بنگرد و درباره آن بیندیشد ما آب را از آسمان بگونه شگفتى مى‏بارانیم، سپس زمین را مى‏شکافیم و از هم باز مى‏کنیم و در آن دانه‏ها را مى‏رویانیم (که مایه اصلى خوراک انسان است) و (درختان) انگور و گیاهان خوردنى را و درختان زیتون و خرما و باغ‌هاى پر درخت و انبوه و میوه و چراگاه‌ها را (براى استفاده چارپایان شما) مى‏رویانیم».

و در آیات ۵۳ و ۵۴ سوره طه مى‏فرماید: ﴿وَأَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَخۡرَجۡنَا بِهِۦٓ أَزۡوَٰجٗا مِّن نَّبَاتٖ شَتَّىٰ ٥٣ كُلُواْ وَٱرۡعَوۡاْ أَنۡعَٰمَكُمۡ [طه: ۵۳-۵۴]. «(خداوند) آب را از آسمان فرو فرستاده، بوسیله آن انواع گیاهان را رویانیدیم، (اى انسان‌ها! از این فرآورده‏هاى گیاهى هم) خودتان بخورید و هم چارپایان خود را (در آن) بچرانید».

در آیه ۲۲ سوره حجر، مى‏فرماید: ﴿فَأَنزَلۡنَا مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَسۡقَيۡنَٰكُمُوهُ وَمَآ أَنتُمۡ لَهُۥ بِخَٰزِنِينَ [الحجر: ۲۲]. «و از (ابرهاى بهم پیوسته) آسمان آب مى‏بارانیم و شما را بدان سیراب مى‏کنیم و شما قادر به ذخیره سازى و نگهدارى آن (در فضا و زمین) نیستید».

و در آیه ۶ سوره هود مى‏فرماید: ﴿وَمَا مِن دَآبَّةٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِ رِزۡقُهَا وَيَعۡلَمُ مُسۡتَقَرَّهَا وَمُسۡتَوۡدَعَهَا [هود: ۶]. «هیچ جنبده‏اى در زمین نیست مگر اینکه روزى آن بر عهده اللّه است (خدا روزى مناسب هر یک را در دریا و خشکى می‌رساند) و محل زیست (دوران حیات) و محل دفن (پس از مرگ) او را مى‏داند».

آرى! وقتى بدون هیچ اختلاف و مجادله‏اى ثابت شد که روزى دهنده‏اى جز ذات یگانه او وجود ندارد، این خود دلیل آن است که او یگانه آفریدگار و پروردگار مخلوقات خود نیز مى‏باشد.

۳- فطرت سالم بشر خود بخود شاهد و گواه ربوبیت حق تعالى است. و با فریادى رسا، این حقیقت را به انسان‌ها گوشزد مى‏کند، زیرا هر انسانى که داراى فطرت سالم بوده و از فساد و انحراف فطرت محفوظ و مصون مانده باشد، بیدرنگ در برابر خداوند قدرتمند و توانا و بى‌نیاز، احساس ضعف و ناتوانى مى‏کند، و خود را مطیع تصرفات و تدابیر او مى‏داند و بدون هیچ تردید و واهمه‏اى با صداى بلند، ندا سر مى‏دهد که آن ذات مستغنى و قدرتمند، همان اللّه است که رب او و رب هر موجود دیگر مى‏باشد.

هرچند که این واقعیت، مسلم و پذیرفته شده است، و هر کسى که داراى فطرت سالم بوده و اندک بهره‏اى از خود برده باشد، در مورد آن اختلاف نظر پیدا نمى‏کند، ولى باز هم براى روشن شدن بیشتر مطلب، آیاتى از قرآن کریم که حامل اعترافات مشرکان و بت پرستان است، در اینجا ذکر مى‏گردد. در آیه ٩ سوره زخرف، حق تعالى چنین مى‏فرماید: ﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡعَلِيمُ ٩ [الزخرف: ٩]. «(اى رسول!) اگر از مشرکان بپرسى که چه کسى آسمان‌ها و زمین را آفریده است؟ قطعا خواهند گفت: خداوند توانا و دانا آن‌ها را آفریده است». در آیه ۶۱ ‏سوره عنکبوت آمده است: ﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَسَخَّرَ ٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَ لَيَقُولُنَّ ٱللَّهُ [العنکبوت: ۶۱]. «اگر از آنان (مشرکان) سوال کنى که چه کسى آسمان‌ها و زمین را آفریده است؟ و خورشید و ماه مسخر فرمان کیست؟ بیقین خواهند گفت: اللّه آن‌ها را آفریده است».

در آیات ۸۶ و ۸٧ سوره مؤمنون مى‏فرماید: ﴿قُلۡ مَن رَّبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ ٱلسَّبۡعِ وَرَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡعَظِيمِ ٨٦ سَيَقُولُونَ لِلَّهِۚ قُلۡ أَفَلَا تَتَّقُونَ ٨٧ [المؤمنون: ۸۶-۸٧]. «(اى پیامبر!) بگو: پروردگار آسمان‌هاى هفتگانه و صاحب عرش عظیم، چه کسى است؟ البته جواب خواهند داد که اللّه است».

۴- دلیل چهارم ربوبیت حق تعالى، این است که مالکیت و تصرف مطلق در هر چیز و تدبیر تمام امور عالم، منحصر به ذات یگانه اوست. زیرا همه انسان‌ها این واقعیت انکار ناپذیر را مى‏دانند که بشر مانند سایر موجودات زنده، در این جهان بمعنى واقعى کلمه، مالک هیچ چیز نیست.

زیرا نخستین بار که قدم به جهان هستى گذاشته، با بدن لخت و عریان آمده و هیچ چیز همراهش نبوده است. و زمانى که دنیا را ترک مى‏کند، جز کفن چیز دیگرى از متاع و کالاى دنیا نیز همراه خود نمى‏برد.

با این وصف چگونه مى‏توان گفت که: انسان به معنى واقعى کلمه در این جهان هستى مالک چیزى است؟

وقتى انسان که اشرف مخلوقات عالم است، در این جهان مالکیتى ندارد، این سؤال پیش مى‏آید که در واقع مالک چه کسى است؟ در پاسخ باید گفت: بى‏گمان مالک واقعى فقط خداست. و در این مورد جایى هیچ تردید و سخنى وجود ندارد. همانگونه که مالکیت جهان هستى، منحصر به ذات یگانه حضرت حق است، پس تصرف و تدبیر در کلیه شئون کاینات نیز خاص خداست. سوگند به ذات یگانه خداوند که صفات ربوبیت هم، همین‏هاست. یعنى خلق، رزق مالکیت، تصرف و تدبیر. در دوره باستان هم حتى بت‏پرستان به این صفات حق تعالى معترف بودند و به تعبیر دیگر، ربوبیت خدا را قبول داشتند. این مطلب در چندین سوره قرآن ذکر شده است. از جمله در آیات ‏۳۱ سوره یونس در این باره چنین مى‏فرماید: ﴿قُلۡ مَن يَرۡزُقُكُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ أَمَّن يَمۡلِكُ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡأَبۡصَٰرَ وَمَن يُخۡرِجُ ٱلۡحَيَّ مِنَ ٱلۡمَيِّتِ وَيُخۡرِجُ ٱلۡمَيِّتَ مِنَ ٱلۡحَيِّ وَمَن يُدَبِّرُ ٱلۡأَمۡرَۚ فَسَيَقُولُونَ ٱللَّهُۚ فَقُلۡ أَفَلَا تَتَّقُونَ ٣١ فَذَٰلِكُمُ ٱللَّهُ رَبُّكُمُ ٱلۡحَقُّۖ فَمَاذَا بَعۡدَ ٱلۡحَقِّ إِلَّا ٱلضَّلَٰلُ [یونس: ۳۱].

«(اى پیامبر از مشرکان) سؤال کن: چه کسى از آسمان (بوسیله نور خورشید و باران) و از زمین (بوسیله فعل و انفعالات خاک و رویش گیاهان و درختان و میوه آن‌ها) به شما روزى میرساند؟ چه کسى مالک چشم و گوشهاست (به آن‌ها نیروى بینایى و شنوایى مى‏دهد)؟ چه کسى زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون مى‏آورد (حیات و ممات دست کیست)؟ و چه کسى امور (جهان و جهانیان) را مى‏گرداند؟ (پاسخ خواهند داد که) خداوند است. آنگاه به آنان بگو: (پس) چرا از معصیت خداوند نمى‏ترسید؟ چنین خدایى پروردگار بحق شماست. (پس آیا) بعد از حق، سواى گمراهى چیزى وجود دارد؟».

فصل سوم‏: ايمان به اينكه معبود گذشتگان و آيندگان، خداوند است

مسلمان بر این باور است که معبود گذشتگان و آیندگان، خداوند است. که سواى او اله و معبود بحقى وجود ندارد، این باور و عقیده مسلمان نخست ملهم از هدایت تکوینى حضرت حق است که نصیب آنان ساخته است، زیرا هدایت یافته واقعى کسى است که خداوند او را هدایت کرده باشد، همانطور که فرمود:

﴿مَن يَهۡدِ ٱللَّهُ فَهُوَ ٱلۡمُهۡتَدِي [الأعراف: ۱٧۸]. همچنین نشأت گرفته از دلایل عقلى و نقلى است، که به شرح آن‌ها مى‏پردازیم.

دلایل نقلى:

۱- گواهى دادن فرشتگان، علماء و دانشمندان و قبل از همه شهادت خود خداوند متعال است، در آیه ۱۸ سوره آل عمران مى‏فرماید: ﴿شَهِدَ ٱللَّهُ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ وَأُوْلُواْ ٱلۡعِلۡمِ قَآئِمَۢا بِٱلۡقِسۡطِۚ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ ١٨ [آل‌عمران: ۱۸]. «خداوند به یکتایى خود گواهى مى‏دهد که جز ذات او خدایى نیست، و فرشتگان و دانشمندان و علماى با انصاف نیز گواهى مى‏دهند که او یگانه معبود بر حق و توانا و فرزانه است».

۲- خداوند، در قرآن کریم چندین جا درباره الوهیت خود سخن گفته است، در آیه ۲۵۵ سوره بقره مى‏فرماید:

﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُۚ لَا تَأۡخُذُهُۥ سِنَةٞ وَلَا نَوۡمٞ [البقرة: ۲۵۵]. «خدایى بجز اللّه وجود ندارد، او زنده و پایدار و نگهدارنده (جهان هستى) است، او را چرتى و خوابى فرا نمى‏گیرد (همواره بیدار است و سستى و رخوت، بدو راه ندارد)».

در آیه ۱۶۳ سوره بقره، چنین فرموده است: ﴿وَإِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلرَّحِيمُ ١٦٣ [البقرة: ۱۶۳]. «خداوند شما، خداى یکتا و یگانه است، هیچ خدایى جز او که رحمان و رحیم است، وجود ندارد». در آیه ۱۴ سوره طه، خطاب به حضرت موسى÷ فرموده: ﴿إِنَّنِيٓ أَنَا ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدۡنِي [طه: ۱۴]. «همانا من، اللّه هستم، معبودى سواى من وجود ندارد، پس (تنها) مرا عبادت کن».

در آیه ۱٩ سوره محمد، خطاب به پیامبر گرامى اسلامص مى‏فرماید: ﴿فَٱعۡلَمۡ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱللَّهُ [محمد: ۱٩]. «بدان که قطعا هیچ معبودى جز اللّه، وجود ندارد».

در آیات ۲۲ و ۲۳ سوره حشر، در این مورد مى‏فرماید:

﴿هُوَ ٱللَّهُ ٱلَّذِي لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ عَٰلِمُ ٱلۡغَيۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِۖ هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلرَّحِيمُ ٢٢ هُوَ ٱللَّهُ ٱلَّذِي لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡمَلِكُ ٱلۡقُدُّوسُ [الحشر: ۲۲-۲۳]. «او خدایى است که غیر از او خدایى وجود ندارد، داناى پیدا و پنهان است، بخشنده و مهربان است (داراى رحمت عام در دنیا و خاص در آخرت مى‏باشد) او خدایى است که غیر از او خدایى وجود ندارد، او پادشاه و پاک است».

۳- تمام پیامبران درباره الوهیت خداوند سخن گفته و امت‏هاى خود را به پذیرفتن الوهیت او دعوت کرده‏اند، پیامبران در دعوت خود، تنها او را بعنوان معبود بر حق معرفى کرده‏اند، در آیه ۵٩ سوره اعراف، حضرت نوح÷ چنین گفته‏اند: ﴿يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥٓ [الأعراف: ۵٩]. «اى قوم من! خدا را عبادت کنید، (زیرا) جز او شما خدایى ندارید».

هیچ پیامبرى نیامده مگر مانند نوح، هود، صالح و شعیب این ندا را که ﴿يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥٓ [الأعراف: ۵٩]. سر نداده باشد، وقتى بنى اسرائیل از حضرت موسى÷، در خواست کردند که بتى را براى عبادت آنان معرفى کند، آن حضرت در پاسخ ایشان در آیه ۱۴۰ سوره اعراف، چنین فرمودند: ﴿أَغَيۡرَ ٱللَّهِ أَبۡغِيكُمۡ إِلَٰهٗا وَهُوَ فَضَّلَكُمۡ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِينَ [الأعراف: ۱۴۰]. «آیا جز خدا (که آفریدگار همه کاینات است) معبود دیگرى براى شما جستجو کنم؟! حال آنکه او شما را بر جهانیان برترى داده‌است». در آیه ۸٧ سوره انبیا، حضرت یونس در خلال نیایش و تسبیح خود، چنین فرمود: ﴿أَن لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ [الأنبیاء: ۸٧]. «پروردگارا! سواى تو معبودى وجود ندارد، تو پاک و منزه هستى، همانا من از ستمکاران بوده‏ام».

رسول گرامى اسلامص در تشهد نماز، چنین فرموده است: «أشْهَدُ أَنْ لَّا إِلَهَ إِلَّا اللّهُ، وَحْدَهُ لَا شَرِيْكَ لَهُ» «گواهى مى‏دهم که سواى او (اللّه) معبودى وجود ندارد، او یگانه و بى‌همتا است».

دلایل عقلى:

ربوبیت پذیرفته شده و متفق علیه خدا، مستلزم الوهیت او نیز هست، پس همان رب و پروردگارى که زنده مى‏کند و مى‏میراند، مى‏دهد و مى‏ستاند و مالک نفع و ضرر مى‏باشد، شایسته است که عبادت شود و معبود خلق قرار گیرد.

در قالب محبت، به او تعظیم و تقدیس کنند و از او اطاعت نمایند، شایسته است که مردم او را دوست داشته و از نافرمانى و معصیت او هراس داشته باشند.

۱- وقتى ثابت شد که هر موجودى از موجودات عالم، تحت پرورش و تربیت خدا قرار دارد، و هم اوست که همه کاینات را آفریده و به آن‌ها روزى مى‏رساند، و مدبر تمام امور و مالک تصرف در کلیه اوضاع و احوال آن‌ها نیز مى‏باشد، پس چگونه مى‏توان دیگران را که در واقع مخلوق همین خدا هستند، و محتاج او مى‏باشند، بعنوان اله و معبود پذیرفت؟ وقتى اله بودن هر مخلوقى، باطل است و بطلان آن به ثبوت رسیده است، پس بیدرنگ خالق آنان به عنوان اله بر حق و معبود راستین، پذیرفته مى‏شود.

۲- تنها خداى، متصف به صفات والا و کمال مطلق است، و داراى صفاتى مانند قوى، قدیر، دانا، برتر، شنوا بینا، مهربان، باریک بین، آگاه و... مى‏باشد.

وجود این همه صفات کمالیه، باعث مى‏شوند که دل‌هاى بندگان در قالب محبت و تجلیل و اعضا و جوارح آنان، در قالب اطاعت و انقیاد، او را بندگى کنند.

فصل چهارم‏: ايمان به نامها و صفات خداوند متعال

مسلمان به اسماء حسنى و صفات والاى خداوند متعال ایمان دارد و غیر خدا را در این اسماء و صفات شریک نمى‏داند، و آن‌ها را توجیه و تاویل نمى‏کند تا از مفهوم حقیقى خود جدا شوند، و نیز صفات حق تعالى را با صفات موجودات فناپذیر، تشبیه نمى‏کند.

مؤمن، به اثبات صفاتى که خدا و پیامبر از آن‌ها سخن گفته و در مورد خدا ثابت نموده‏اند، مى‏پردازد و صفاتى را که خدا و پیامبر، آن‌ها را از ذات حق، سلب کرده‏اند، نفى مى‏کند. این عقیده و باور مؤمن در پرتوى دلایل عقلى و نقلى است که بشرح آن‌ها مى‏پردازیم.

دلایل نقلى:

خداوند، خودش درباره اسماء و صفات خود در آیه ۱۸۰ سوره اعراف، چنین مى‏فرماید: ﴿وَلِلَّهِ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ فَٱدۡعُوهُ بِهَاۖ وَذَرُواْ ٱلَّذِينَ يُلۡحِدُونَ فِيٓ أَسۡمَٰٓئِهِۦۚ سَيُجۡزَوۡنَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١٨٠ [الأعراف: ۱۸۰]. «خداوند، نام‌هاى زیبایى دارد. با همان نام‌ها، او را بخوانید. و کسانى که در نام‌هاى خدا تحریف مى‏کنند، رها سازید. (زیرا در آینده نزدیک) آن‌ها براى این کار خود مجازات خواهند شد».

و در آیه ۱۱۰ سوره اسراء مى‏فرماید: ﴿ٱدۡعُواْ ٱللَّهَ أَوِ ٱدۡعُواْ ٱلرَّحۡمَٰنَۖ أَيّٗا مَّا تَدۡعُواْ فَلَهُ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ [الإسراء: ۱۱۰]. «خدا را با (نام) اللّه یا رحمن یاد کنید (فرقى نمى‏کند شما مى‏توانید او را با نام‌ها و صفات متعدد یاد کنید. این کار مخالف توحید نیست) خدا را به هرکدام (از اسماء حسنى) بخوانید (مانعى ندارد) او داراى نام‌هاى زیباست».

خداوند، خودش نام‌هایى مانند سمیع، بصیر، کلیم، قوى، عزیز، لطیف، خبیر، شکور، حلیم، غفور، رحیم را براى خود برگزیده است. یا آمده است که: او با موسى÷ سخن گفته است. او بر عرش خود مستقر شده است. او با دست‌هاى خود آفریده است. او نیکوکاران را دوست دارد او اهل ایمان را مى‏پسندد. علاوه بر اینها، خداوند صفات ذاتى و فعلى دیگرى مانند محبت‏کردن، نازل شدن و آمدن، دارد که هم قرآن و هم رسول خداص از آن‌ها سخن گفته‏اند.

۱- بر اساس احادیث صحیح و روشن، آنحضرتص در مورد برخى از صفات خدا، سخن گفته است. مثلا در بخارى و مسلم چنین آمده است: «يَضْحَكُ اللَّهُ إِلَى رَجُلَيْنِ يَقْتُلُ أَحَدُهُمَا الآخَرَ كِلاَهُمَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ» «خداوند به دو مرد که یکى دیگرى را کشته و هر دو وارد بهشت مى‏شوند، مى‏خندد (یکى در حالت کفر دیگرى را شهید کرده سپس بعد از مدتى مسلمان شده و شهید شده است)».

در حدیثى دیگر، آمده است: «لاَ تَزَالُ جَهَنَّمُ يُلْقَى فِيهَا وَتَقُولُ: هَلْ مِنْ مَزِيدٍ؟ حَتَّى يَضَعَ رَبُّ الْعِزَّةِ فِيهَا رِجْلَهُ. وفى رواية قَدَمَهُ» «همواره (افراد مجرم) در دوزخ انداخته مى‏شوند. دوزخ مى‏گوید: کسى دیگر هست که بفرستید. من خواهان بیشتر اینگونه افراد هستم. سرانجام پروردگار، قدم خود را روى آن مى‏گذارد، آنگاه که فضاى خالى دوزخ پر مى‏شود، آنگاه دوزخ مى‏گوید: کافى است». (متفق علیه).

در حدیثى دیگر، رسول اکرمص فرموده است: «يَنْزِلُ رَبُّنَا كُلَّ لَيْلَةٍ إِلَى سَمَاءِ الدُّنْيَا حِينَ يَبْقَى ثُلُثُ اللَّيْلِ الآخِرُ فَيَقُولُ: مَنْ يَدْعُونِى فَأَسْتَجِيبَ لَهُ؟ وَمَنْ يَسْأَلُنِى فَأُعْطِيَهُ؟ وَمَنْ يَسْتَغْفِرُنِى فَأَغْفِرَ لَهُ» «پروردگارما، همه شب پس از اینکه دوسوم از شب بگذرد، به آسمان دنیا فرود مى‏آید و مى‏فرماید: چه کسى مرا مى‏خواند، تا او را اجابت کنم، چه کسى از من مى‏خواهد تا به او عطا کنم؟ چه کسى از من آمرزش مى‏خواهد تا او را بیامرزم؟». (متفق علیه).

در حدیثى دیگر آمده است: «لَلَّهُ أَشَدُّ فَرَحًا بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ مِنْ أَحَدٍ يَجِدُ راحِلَتَهُ». (مسلم). «خداوند هنگام توبه بنده‏اش بمراتب بیشتر خوشحال مى‏شود از کسى که مرکب گمشده‏اش را پیدا کند».

همچنین گفته‏اند: در زمان رسول اکرمص شخصى مرتکب گناهى شده بود که باید براى آن کفاره مى‏داد. براى این منظور همراه کنیز خود بحضور آنحضرتص شرفیاب شد. رسول اکرمص از آن کنیز پرسید: «خداوند کجاست؟» گفت: (خداوند در آسمان است) رسول اکرمص پرسید: من کى هستم؟ گفت: تو رسول خدا هستى، پیامبر اکرمص به صاحب کنیز گفت: او را آزاد کن، او مؤمن است.

در حدیثى دیگر، آنحضرتص فرمود: «يَقْبِضُ اللَّهُ الأَرْضَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، وَيَطْوِى السَّمَاءَ بِيَمِينِهِ ثُمَّ يَقُولُ: أَنَا الْمَلِكُ أَيْنَ مُلُوكُ الأَرْضِ»؟ «روز قیامت، خداوند در حالى که زمین را در قبضه گرفته و آسمان را که مانند طومارى پیچیده شده، در دست راست خود دارد، مى‏فرماید: (امروز) من پادشاه هستم. کجایند پادشاهان زمین!؟». (بخاری).

۲- تمام سلف صالح (صحابه، تابعین و ائمه اربعه) رضوان اللّه عليهم أجمعين، صفات خدا را بدون هیچگونه تاویل یا رد و نفى‏اى پذیرفته‏اند، کوچک‌ترین دلیلى وجود ندارد که آن‌ها این صفات را رد یا بر غیر معنى ظاهرى آن حمل کرده باشند، بلکه همه آن صفات را بر ظاهر آن حمل نموده و به معنى و مفهوم آن اعتقاد داشته‏اند، آن‌ها مى‏دانستند که صفات خدا با صفات سایر موجودات فناپذیر، تفاوت دارند.

از حضرت امام شافعى، درباره ﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ ٥ [طه: ۵]. سوال شد، فرمود:

نفس استوا (مستقر شدن بر عرش) معلوم است، اما کیفیت آن، مشخص نیست و هرگونه تفکر درباره آن، باعث گمراهى مى‏شود.

همچنین فرمود: به خدا و هر چه از سوى اوست، مطابق مشیت خدا، ایمان آورده‏ام. بر پیامبر و هر چه از سوى او آمده یا گفته شده است، مطابق خواست او ایمان آورده‏ام.

امام احمد، درباره این سخنان پیامبرص که فرمود: «خداوند بر آسمان دنیا فرود مى‏آید، خداوند روز قیامت دیده مى‏شود، خداوند تعجب مى‏کند، مى‏خندد، خشم مى‏گیرد، خشنود مى‏شود، مى‏پسندد و...». گفت: بدون کم و کیف، به همه این مطالب ایمان دارم و صحت آن‌ها را مى‏پذیرم. یعنى ایمان دارم که خداوند، فرود مى‏آید و او بر عرش مستوى است و با همه مخلوقات تفاوت دارد. اما کیفیت فرود آمدن و رویت و استوى و معنى حقیقى آن‌ها را نمى‏دانم. و علم صحیح این مقوله‏ها را به خدا واگذار مى‏کنم که گوینده آن‌هاست. و قول رسول خداص را رد نمى‏کنم. و خدا را بیش از آنچه که پیامبر اکرمص و خداوند، خودش وصف کرده توصیف نمى‏کنم. باوجود این، همه مى‏دانیم که هیچ چیزى مانند خدا وجود ندارد و او شنوا و بیناست ﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ [الشوری: ۱۱].

دلایل عقلى:

۱- خداوند متعال خویشتن را به صفت‌ها و نام‌هایى نامیده است، و ما را از توصیفش به وسیله آن‌ها برحذر نداشته و به تأویل و تفسیرشان برخلاف معنى ظاهریشان دستور نفرموده است. آیا معقول است گفته شود که: اگر خداوند را با آن نام‌ها نام ببریم و به آن صفت‌ها بستاییم، در واقع او را به آفریده‏هایش تشبیه کرده‏ایم، و به همین دلیل باید آن‌ها را تأویل نموده و بر غیر معنى ظاهریشان حمل نماییم؟ هرچند در عمل صفات خداوند را تعطیل و نفى نموده؟ و در مورد اسماء و صفاتش به بیراهه رفته باشیم. در حالى که خداوند متعال در مورد کسانى که راجع به اسماء او به انحراف رفته‏اند مى‏فرماید:

﴿وَذَرُواْ ٱلۡبَيۡعَۚ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ [الأعراف: ۱۸۰].

«و آن‌هایى را که در مورد اسماء او به بیراهه مى‏روند، ترک کنید. آنان کیفر کار خود را خواهند دید».

۲- کسى که بخاطر دچار نگردیدن به تشبیه صفتى از صفات خداوند را انکار مى‏کند، بدین معنى که پیشتر یکى از آن صفات را به صفات مخلوقات تشبیه نموده و براى فرار از آن، دچار نفى و تعطیل آن صفات گردیده است، و در عمل صفاتى را که براى خداوند پذیرفته بود، تعطیل و بى‏معنى گردانیده، و در واقع دچار دو گناه بزرگ شده است، یکى گناه «تشبیه» و دیگرى گناه «تطیل»؟

در این صورت آیا بهتر آن نیست که خداوند متعال با همان اسماء و صفاتى که خود و پیامبرش بیان فرموده‏اند توصیف شود، البته همراه با این باور که صفات او هیچ مشابهتى با صفات آفریده‏هایش ندارد و ذات او با ماهیت مخلوقاتش همسان نیست؟

۳- در واقع ایمان به صفات خداوند و توصیفش به آن صفات به معنى تشبیه او به صفات پدیده‏ها و آفریده‏ها نمى‏باشد، زیرا عقل و اندیشه انسان برخوردار بودن خداوند از صفاتى را که هیچگونه مشابهتى با صفات مخلوقات نداشته، و تنها در اسم و نامگذارى همخوانى داشته باشند، محال نمى‏شمارد، بدین معنى که خداوند داراى صفاتى خاص خود باشد، و مخلوقات نیز صفات ویژه خود را دارا باشند.

به همین خاطر انسان مسلمان به صفات خداوند متعال باور دارد، و او را با آن صفات مى‏شناسد، و در عین حال هیچگاه بر این باور نیست و به ذهن او خطور نمى‏کند که دست خداوند «يد اللّه» -بجز درنام و لغت- با دست مخلوقات مشابهت دارد، زیرا خداوند در ذات و صفات و افعالش هیچگونه مشابهتى با مخلوقات ندارد. خداوند مى‏فرماید:

﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ [الشوری: ۱۱]. «هیچ چیز همانند خداوند نیست و او شنوا و بیناست».

فصل پنجم‏: ايمان به فرشتگان خدا

مسلمان به فرشتگان خدا ایمان دارد و آن‌ها را از جمله بهترین مخلوقات خدا مى‏داند، و اعتقاد دارد که فرشتگان، بندگان مکرم خدا هستند، و خداوند آن‌ها را از نور آفریده است، همانطور که انسان را از خاک و جن‏ها را از شعله بدون دود و صاف آتش، آفریده است، مسلمان بر این باور است که خدا فرشتگان را موظف به انجام امور مهمى کرده است.

بعضى بعنوان (حفظه) مسئول حراست و نگهبانى از بندگان خدا هستند، عده‏اى هم کارشان ثبت اعمال بندگان است، برخى مسولیت بهشت و نعمت‌هاى آن را بعهده دارند.

بعضى مامور دوزخ (و عذاب دادن گناهکاران) هستند، گروهى در شبانه‏روز خدا را به پاکى یاد مى‏کنند و هرگز احساس خستگى نمى‏نمایند، خداوند بعضى از آنان را بر بعضى دیگر برترى داده‌است مانند جبرئیل و میکائیل و اسرافیل که فرشتگان مقرب دربار الهى هستند، و برخى دیگر از فرشتگان از درجه و رتبه کم‌ترى برخوردارند.

این عقیده و باور مؤمن، نخست بر گرفته از رهنمودهاى خود حضرت حق و سپس متکى به دلایل عقلى و نقلى است که به شرح آن‌ها مى‏پردازیم.

دلایل نقلى:

۱- خداوند در آیه ۱۳۶ سوره نساء از وجود آنان (فرشتگان) سخن گفته و امر فرموده است که به آن‌ها ایمان داشته باشیم. ﴿وَمَن يَكۡفُرۡ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَكُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلَۢا بَعِيدًا [النساء: ۱۳۶]. «هرکس خدا و فرشتگان و کتاب‌هاى آسمانى و پیامبران و روز قیامت را باور نداشته باشد، از راه راست خیلى دور افتاده و سخت گمراه مى‏باشد».

در آیه ٩۸ سوره بقره مى‏فرماید: ﴿مَن كَانَ عَدُوّٗا لِّلَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَجِبۡرِيلَ وَمِيكَىٰلَ فَإِنَّ ٱللَّهَ عَدُوّٞ لِّلۡكَٰفِرِينَ ٩٨ [البقرة: ٩۸]. «هرکس با خدا و فرشتگانش و پیامبرانش و جبرئیل و میکائیل دشمنى کند (کافر است) و خدا هم دشمن کافران خواهد بود».

در آیه ۱٧۲ سوره نساء مى‏فرماید: ﴿لَّن يَسۡتَنكِفَ ٱلۡمَسِيحُ أَن يَكُونَ عَبۡدٗا لِّلَّهِ وَلَا ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ ٱلۡمُقَرَّبُونَ [النساء: ۱٧۲]. «عیسى مسیح و فرشتگان مقرب او از بندگى و عبادت خداوند استنکاف نمى‏ورزند».

در آیه ۱٧ سوره الحاقة مى‏فرماید: ﴿وَيَحۡمِلُ عَرۡشَ رَبِّكَ فَوۡقَهُمۡ يَوۡمَئِذٖ ثَمَٰنِيَةٞ [الحاقة: ۱٧]. «در آن روز، هشت تن از فرشتگان، حامل عرش خداوند خواهند بود».

در آیه ۲۱ سوره مدثر مى‏فرماید: ﴿وَمَا جَعَلۡنَآ أَصۡحَٰبَ ٱلنَّارِ إِلَّا مَلَٰٓئِكَةٗ [المدثر: ۲۱]. «نگهبانان و ماموران دوزخ را فقط از میان فرشتگان برگزیده‏ایم». و در آیات ۲۳ و ۲۴ سوره رعد مى‏فرماید:

﴿وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يَدۡخُلُونَ عَلَيۡهِم مِّن كُلِّ بَابٖ ٢٣ سَلَٰمٌ عَلَيۡكُم بِمَا صَبَرۡتُمۡ [الرعد: ۲۳-۲۴].

«فرشتگان از هر سویى (درى) بر آنان (اهل بهشت) وارد مى‏شوند (و مى‏گویند) سلام و درود بر شما که در راه دین خدا از خود صبر و بردبارى نشان دادید».

در آیه ۳۰ سوره بقره مى‏فرماید: ﴿وَإِذۡ قَالَ رَبُّكَ لِلۡمَلَٰٓئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٞ فِي ٱلۡأَرۡضِ خَلِيفَةٗۖ قَالُوٓاْ أَتَجۡعَلُ فِيهَا مَن يُفۡسِدُ فِيهَا وَيَسۡفِكُ ٱلدِّمَآءَ وَنَحۡنُ نُسَبِّحُ بِحَمۡدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَۖ قَالَ إِنِّيٓ أَعۡلَمُ مَا لَا تَعۡلَمُونَ ٣٠ [لبقرة: ۳۰]. «(بیادآور) زمانى را که پروردگارت در مورد آفرینش انسان (جانشین خود بر روى زمین) از فرشتگان نظر خواهى کرد. آن‌ها در جواب گفتند: آیا موجودى را در زمین مى‏آفرینى که فساد کند و خونریزى نماید!؟ حال آنکه ما تو را به پاکى یاد مى‏کنیم و تسبیح مى‏گوئیم. خداوند فرمود: من حقایقى مى‏دانم که شما نمى‏دانید».

۲- رسول اکرمص در دعاى شب از وجود فرشتگان خبر داده چنین فرموده است: «اللَّهُمَّ رَبَّ جِبْرِيلَ وَمِيكَائِيلَ وَإِسْرَافِيلَ، فَاطِرَ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضِ، عَالِمَ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ، أَنْتَ تَحْكُمُ بَيْنَ عِبَادِكَ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ اهْدِنِى لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِكَ، إِنَّكَ تَهْدِى مَنْ تَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ» «خداوندا! تو پروردگار جبرئیل و میکائیل و اسرافیلى، تو آفریدگار زمین و آسمانى، تو داناى پیدا و پنهانى، تو در امور مختلف، میان بندگانت قضاوت مى‏کنى. پس در اختلاف پیرامون حق، مرا راهنمایى کن. همانا تو هر که را خواسته باشى، به راه راست هدایت مى‏کنى». (مسلم).

در روایتى از ابى حاتم چنین آمده است: «أَطَّتِ السَّمَاءُ وَحُقَّ لَهَا أَنْ تَئِطَّ مَا فِيهَا مَوْضِعُ أَرْبَعِ أَصَابِعَ إِلاَّ عَلَيْهِ مَلَكٌ سَاجِدٌ» «آسمان به آه و فغان در آمد، و باید که به آه و فغان در آید، زیرا جایى به اندازه چهار انگشت در آن پیدا نمى‏کنى که فرشته‏اى در آنجا سجده نکند». در حدیثى دیگر آمده است: «إِنَّ الْبَيْتَ الْمَعْمُورَ يَدْخُلُهُ كُلَّ يَوْمٍ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ ثُمَّ لاَ يَعُودُونَ» «روزانه هفتاد هزار فرشته وارد بیت المعمور مى‏شوند که هرگز براى بار دوم به آن‌ها نوبت ورود به آنجا نمى‏رسد». (أصله في الصحيحين).

در حدیثى دیگر آمده است: «إِذَا كَانَ يَوْمُ الْجُمُعَةِ كَانَ عَلَى كُلِّ بَابٍ مِنْ أَبْوَابِ الْمَسْجِدِ مَلاَئِكَةٌ يَكْتُبُونَ الأَوَّلَ فَالأَوَّلَ فَإِذَا جَلَسَ الإِمَامُ طَوَوُا الصُّحُفَ وَجَاءُوا يَسْتَمِعُونَ الذِّكْرَ» «روز جمعه بر هر درى از درهاى مسجد فرشتگانى حضور پیدا مى‏کنند و نام کسانى را که وارد مسجد مى‏شوند، بترتیب ورود آنها، در دفاتر خود مى‏نویسند، و زمانى پرونده‏هاى خود را مى‏بندند که امام شروع بخواندن خطبه کند، آنگاه فرشتگان مى‏نشینند و به خطبه گوش فرا مى‏دهند». (رواه مالك وهو صحيح).

در بخارى آمده است: «يَتَمَثَّلُ لِي الْمَلَكُ أَحْيَانًا رَجُلًا فَيُكَلِّمُنِي فَأَعِي مَا يَقُولُ» رسول اکرمص فرمودند: «گاهى فرشته وحى بصورت انسان بر من ظاهر مى‏شود و با من سخن مى‏گوید و من هم آن مطلب را بخاطر مى‏سپارم».

۳- در جنگ بدر تعداد زیادى از صحابه، فرشتگانى را که به کمک آن‌ها آمده بودند، رویت کردند.

همچنین گروهى از آنان، جبرئیل÷ را که حامل وحى بود و گاهى بصورت و لباس حضرت دحیه کلبى آشکار مى‏شد، دیده‏اند. از معروفترین روایاتى که در این مورد ذکر شده، مى‏توان از حدیث عمربن خطابس نام برد، این حدیث در صحیح مسلم آمده و از این قرار است.

روزى آنحضرتص خطاب به عمرس و سایر صحابه فرمودند: آیا مى‏دانید این سائل چه کسى بود؟ گفتند: خیر، خدا و رسولش بهتر مى‏دانند، آنحضرتص فرمودند: «او جبرئیل بود، و آمده بود تا احکام اسلام را به شما بیاموزاند».

۴- میلیون‌ها نفر از پیروان پیامبران پیشین، به وجود ملائکه ایمان آورده‏اند و آنچه را که پیامبرانشان درباره فرشتگان گفته‏اند، باور کرده‏اند.

دلایل عقلى:

عقل انسان وجود فرشتگان را نفى نمى‏کند و آن را محال نمى‏داند، بلکه عقل آنچه را که مستلزم اجتماع ضدین مانند وجود و عدم یک شى‏ء در آن واحد یا مستلزم اجتماع نقیضین باشد مانند جمع شدن روشنى و تاریکى، را محال مى‏داند و آن را نفى مى‏کند، در حالى که ایمان به وجود فرشتگان، مستلزم چنین چیزى نیست.

۱- این امر نزد تمام اندیشمندان عالم، مسلم و پذیرفته شده است که آثار شى‏ء، دال بر وجود آن شى‏ء مى‏باشد، و فرشتگان آثار زیادى دارند که وجود آن‌ها را ثابت مى‏کند آن آثار عبارتند از:

۲- رسیدن وحى به انبیاء و پیامبران الهى توسط روح الأمین (جبرئیل) زیرا تمام امور مربوط به وحى به ایشان محول شده بود، این اثر، اثرى است پیدا و غیر قابل انکار، که وجود ملائکه را تایید و تثبیت مى‏کند.

۳- مردن موجودات زنده و قبض روح آنان بوسیله فرشتگان، این اثر نیز از جمله آثار وجود فرشته مرگ و معاونین اوست.

خداوند در آیه ۱۱ سوره سجده مى‏فرماید: ﴿قُلۡ يَتَوَفَّىٰكُم مَّلَكُ ٱلۡمَوۡتِ ٱلَّذِي وُكِّلَ بِكُمۡ [السجدة: ۱۱]. «فرشته مرگ که مأمور قبض روح شما است، شما را مى‏میراند».

۴- محافظت کردن انسان‌ها در برابر اذیت و آزار رسانیدن جن‏ها و شیاطین در طول زندگى، باید گفت انسان در دسترس جن وشیطان قرار درد، آن‌ها او را مى‏بینند ولى انسان آن‌ها را نمى‏بیند.

در آیه ۱۱ سوره رعد مى‏فرماید: ﴿لَهُۥ مُعَقِّبَٰتٞ مِّنۢ بَيۡنِ يَدَيۡهِ وَمِنۡ خَلۡفِهِۦ يَحۡفَظُونَهُۥ مِنۡ أَمۡرِ ٱللَّهِ [الرعد: ۱۱]. «براى انسان محافظین از پیش رو و پشت سر گماشته شده که به امر خدا از او نگهبانى مى‏کنند».

۵- ندیدن یک چیز دلیل ضعف چشم یا عدم توان لازم براى دیدن آن، منافاتى با وجود آن چیز ندارد، و بگفته معروف، عدم ادراک، نمى‏تواند دلیل عدم وجود شى‏ء باشد.

بسیارى از موجودات عالم، با چشم غیر مسلح قابل رویت نیستند ولى همان‌ها با ذره‏بین‏هاى قوى، براحتى دیده مى‏شوند.

فصل ششم‏: ايمان به كتاب‌هاى آسمانى

مسلمان به تمام کتاب‌هایى که خداوند بر بعضى از پیامبران نازل کرده، ایمان دارد، و یقین دارد که آن‌ها کلام خدا هستند، خداوند آن‌ها را به پیامبران خود وحى کرده تا آن‌ها توسط آن (کتاب) دین و احکام خدا را بمردم برسانند.

مهم‌ترین این کتاب‌ها عبارتند از تورات که بر حضرت موسى÷ و زبور که بر حضرت داود÷ و انجیل که بر حضرت عیسى÷ و قرآن کریم که بر ختمى مرتبت، حضرت محمدص نازل شده‏اند. همچنین هر مسلمان ایمان دارد که از میان این چهار کتاب آسمانى، قرآن بزرگ‌ترین آن‌ها و محافظ خطوط اصلى آن‌ها است.

با نازل شدن قرآن، تمام ادیان گذشته منسوخ شدند، قرآن هم ناسخ و هم محافظ خطوط اصلى آن‌هاست. این ایمان و باور مسلمان برگرفته از دلایل نقلى و عقلى است که به شرح و بسط آن‌ها مى‏پردازیم.

دلایل نقلى:

۱- خداوند در آیه ۱۳۶ سوره نساء درباره ایمان آوردن به کتاب‌هاى مذکور، امر فرموده و مى‏فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ ءَامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَٱلۡكِتَٰبِ ٱلَّذِي نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَٱلۡكِتَٰبِ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ مِن قَبۡلُ [النساء: ۱۳۶]. «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! به خدا و پیامبرش (محمد) و کتابى که بر پیغمبرش نازل کرده (قرآن) و به کتاب‌هایى که جلوتر (از قرآن) نازل کرده، ایمان بیاورید».

۲- خداوند در آیات ۲تا۴ سوره آل عمران، از وجود این کتب، خبر داده و فرموده است: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُ ٢ نَزَّلَ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ وَأَنزَلَ ٱلتَّوۡرَىٰةَ وَٱلۡإِنجِيلَ ٣ مِن قَبۡلُ هُدٗى لِّلنَّاسِ وَأَنزَلَ ٱلۡفُرۡقَانَ [آل‌عمران: ۲-۴]. «جزاللّه، معبودى وجود ندارد. او زنده و پاینده و متصرف (در امور عالم) است. او (کسى است که) قرآن را بر تو (اى محمد) نازل کرده است که مشتمل بر حق است. قرآن کتاب‌هاى (آسمانى) قبل از خودش را تصدیق مى‏کند. خداوند، قبل از قرآن (کتاب‌هاى) تورات و انجیل را براى هدایت مردم فرستاده است. و (چون منحرف شوند)، قرآن (جداکننده حق از باطل) را فرو فرستاده است».

و در آیه ۴۸ سوره مائده مى‏فرماید: ﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَمُهَيۡمِنًا عَلَيۡهِ [المائدة: ۴۸]. «(اى پیامبر) بر تو کتاب (کامل و شامل قرآن) را نازل کردیم که (در همه احکام و اخبار خود) ملازم حق و تصدیق کننده کتاب‌هاى پیشین و شاهد (بر صحت و سقم) و حافظ (مسایل اصولى) آن‌هاست».

و در آیه ۱۶۳ سوره نساء مى‏فرماید: ﴿وَءَاتَيۡنَا دَاوُۥدَ زَبُورٗا [النساء: ۱۶۳]. «و به حضرت داوود کتاب (آسمانى) زبور را عطا کردیم».

در آیات ۱٩۲-۱٩۶ سوره الشعراء مى‏فرماید: ﴿وَإِنَّهُۥ لَتَنزِيلُ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ١٩٢ نَزَلَ بِهِ ٱلرُّوحُ ٱلۡأَمِينُ ١٩٣ عَلَىٰ قَلۡبِكَ لِتَكُونَ مِنَ ٱلۡمُنذِرِينَ ١٩٤ بِلِسَانٍ عَرَبِيّٖ مُّبِينٖ ١٩٥ وَإِنَّهُۥ لَفِي زُبُرِ ٱلۡأَوَّلِينَ ١٩٦ [الشعراء: ۱٩۲-۱٩۶]. «همانا قرآن از جانب پروردگار جهان فرو فرستاده شده است حضرت جبرئیل آنرا، بر قلب تو نازل کرده است. تا تو از بیم دهندگان باشى. که بزبان عربى روشن مى‏باشد (وصف) این قرآن در کتب پیشینیان (تورات و انجیل) موجود است». و در آیات ۱۸-۱٩ سوره اعلى آمده است: ﴿إِنَّ هَٰذَا لَفِي ٱلصُّحُفِ ٱلۡأُولَىٰ ١٨ صُحُفِ إِبۡرَٰهِيمَ وَمُوسَىٰ ١٩ [الأعی: ۱۸-۱٩]. «این گفتار (سخنان قرآن) در کتب پیامبران پیشین مانند صحف ابراهیم و تورات موسى ذکر شده است».

۳- در احادیث و روایات بسیارى که از آن حضرتص نقل شده، از وجود این کتب سخن گفته است. در روایتى از بخارى چنین آمده است: رسول اکرمص خطاب به یارانش فرمود: «مدت زمان بقاى شما مسلمانان (در پایبندى به احکام دین) نسبت به مدت زمان امت‏هاى گذشته به اندازه وقت نماز عصر تا مغرب است. براى یهود تورات نازل شد، آن‌ها تا نیمه روز به آن (دستورات و احکام آن) عمل کردند. بعد از آن اظهار عجز نمودند. بهرکدام از آن‌ها (یهودیان) یک قیراط پاداش داده شد. و به نصرانى‏ها انجیل عطا شد. آن‌ها از نیمه روز (ظهر) تا پایان نماز عصر، به آن عمل کردند بعد ناتوان شدند. بهرکدام یک قیراط پاداش داده شد. براى شما مسلمانان قرآن نازل شد. بعد از عصر تا غروب آفتاب، برآن عمل کردید ولى بهرکدام از شما دو قیراط پاداش داده شد. اهل کتاب (یهود و نصارى) اعتراض کردند و گفتند: مسلمانان از ما مدت کم‌ترى عمل کردند، چرا پاداش بیشترى دریافت کردند؟ خداوند فرمود: آیا با شما ظلم شده است؟ گفتند: خیر. خداوند فرمود: این فضل و کرم من است. بهرکدام که خواسته باشم مى‏دهم.

در حدیثى دیگر از بخارى، چنین آمده است: «خُفِّفَ عَلَى دَاوُدَ÷ الْقُرْآنُ، فَكَانَ يَأْمُرُ بِدَوَابِّهِ فَتُسْرَجُ، فَيَقْرَأُ الْقُرْآنَ (التورات والزبور) قَبْلَ أَنْ تُسْرَجَ دَوَابُّهُ، وَلاَ يَأْكُلُ إِلاَّ مِنْ عَمَلِ يَدِهِ» «در قرائت زبور به داوود تخفیف داده شد. او همواره دستور مى‏داد که اسب‌هایش را ماساژ دهند و در آن فاصله زمانى شروع بخواندن زبور مى‏کرد و قبل از آنکه کار ماساژ دادن اسب‌ها به پایان رسد، او تلاوت تورات یا زبور را به پایان مى‏رسانید».

در حدیثى دیگر از بخارى چنین آمده است: «لاَ حَسَدَ إِلاَّ فِى اثْنَتَيْنِ رَجُلٌ آتَاهُ اللَّهُ الْقُرْآنَ فَهْوَ يَتْلُوهُ آنَاءَ اللَّيْلِ وَآنَاءَ النَّهَارِ...» «سواى دو شخص، کسى دیگر ارزش آن را ندارد که بر او حسد برده شود. یکى شخصى که خداوند به او علم قرآن عنایت فرموده و او صبح و شب آن را تلاوت مى‏کند و...». در حدیثى دیگر، آنحضرتص مى‏فرماید: «تَرَكْتُ فِيْكُمْ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِى: كتابُ ‏ُاللّه وَسُنَّةُ رَسُولِهِ» «من دو چیز را درمیان شما مى‏گذارم. اگر بعد از من به آن‌ها عمل کنید، هرگز گمراه نخواهید شد. یکى کتاب خدا (قرآن) و دیگرى سنت رسول اکرمص».

(حاکم در مستدرک این حدیث را نقل کرده، این حدیث صحیح است و امام مالک هم آن را روایت کرده است). بخارى در حدیثى دیگر روایت مى‏کند: «قال رسول‏ اللّه ج:لاَ تُصَدِّقُوا أَهْلَ الْكِتَابِ، وَلاَ تُكَذِّبُوهُمْ وَقُولُوا: آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وإِلَهُنَا وَإلَهُكُمْ واحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ»

«رسول اکرمص فرمودند: اهل کتاب را نه تصدیق نمایید و نه تکذیب کنید. (بلکه) بگویید ما به قرآن که بسوى ما نازل شده و آنچه که بر شما نازل شده است، (به همه) ایمان داریم. معبود ما و شما یکى است و ما مطیع اوامر او هستیم».

۴- میلیون‌ها عالم و فرزانه و اهل ایمان در هر عصر و زمان اعتقاد کامل داشته و دارند که خداوند کتاب‌هایى براى پیامبران خود، یعنى بهترین فرزندان آدم فرستاده و بسیارى از صفات، اخبار غیب، احکام دینى و وعده و وعید خود را در آن‌ها بیان کرده است.

دلایل عقلى:

۱- ناتوانى انسان و نیاز او به اصلاح جسم و روح اقتضا مى‏کند که کتاب‌هایى مشتمل بر احکام خداوند و قوانینى که تحقق‏بخش هنر و زیبایى انسان هستند و راه تأمین نیازهاى دنیا و آخرت را به او مى‏آموزند، برایش فرستاده شود.

۲- از آنجا که پیامبران واسطه بین خدا و بندگان او هستند و مانند سایر انسان‌ها عمرى محدود دارند و روزى باید زندگى را بدرود حیات گویند، اگر رسالت و مأموریت آنان در قالب داشتن کتاب نباشد، پس از رحلت آنان، احکامى را که مأمور تبلیغ آن بودند، از بین خواهند رفت. و مردم، بدون واسطه خواهند ماند. و هدف اصلى وحى و رسالت از دست خواهد رفت. پس بدون کوچک‌ترین تردیدى باید گفت وضعیت یاد شده اقتضا مى‏کند که کتب (آسمانى) باید در میان انسان‌ها وجود داشته باشد تا با مراجعه به آن منشورهاى آسمانى، راههاى حصول به سعادت را دریابند.

۳- اگر پیامبرى که مردم را به‌سوى خدا دعوت مى‏کند، حامل کتاب آسمانى که در برگیرنده احکام و هدایت و رهنمودهاى متعالى است، نباشد، تکذیب و انکار رسالتش براى مردم آسان خواهد بود. پس این وضعیت، یعنى اتمام حجت براى مردم (از سوى خدا) مقتضى وجود کتب آسمانى در میان آن‌ها مى‏باشد.

فصل هفتم‏: ايمان به قرآن كريم

مسلمان اعتقاد دارد که قرآن کریم کتاب خداست که بر بهترین فرزند آدم و افضل پیامبران، حضرت محمدص نازل شده است. همانطور که قبل از او براى سایر پیامبران کتب دیگرى از جانب خداوند، نازل شده است.

مسلمان معتقد است که قرآن کریم تمام کتب گذشته (احکام آنها) را منسوخ کرده و به مشروعیت آن‌ها خاتمه داده است. همانطور که بوسیله رسالت ختمى مرتبتص رسالت تمام پیامبران گذشته نیز پایان پذیرفته است. مسلمان عقیده دارد که قرآن، حامل ارزنده‏ترین احکام الهى است و خداوند که نازل کننده آن است، سعادت دینى و دنیوى کسى را که به آن عمل کند، بیمه کرده است. و کسى را که از آن رو بگرداند و به اوامر و نواحى آن توجه نداشته باشد، تهدید به شقاوت در دنیا و آخرت نموده است. همچنین فرد مسلمان ایمان دارد که قرآن تنها کتابى است که خداوند، آن را از هر تغییر و تحول بیمه کرده و دوام و بقاى آن را تا آخرین لحظات پایانى جهان، به عهده گرفته و فرموده است که در پایان آن را به سوى خود، به آسمان‌ها خواهد برد.

این عقیده و باور مسلمان، برگرفته از دلایل عقلى و نقلى است که به شرح و بسط ان مى‏پردازیم.

دلایل نقلى:

خداوند در آیه ۱ سوره فرقان از وجوب ایمان به قرآن خبر داده و فرموده است:

﴿تَبَارَكَ ٱلَّذِي نَزَّلَ ٱلۡفُرۡقَانَ عَلَىٰ عَبۡدِهِۦ لِيَكُونَ لِلۡعَٰلَمِينَ نَذِيرًا ١ [الفرقان: ۱]. «بسیار بابرکت و بزرگوار است آن خدایى که قرآن (جداکننده حق از باطل) را بر بنده خود (محمد) نازل کرده است. تا جهانیان را بوسیله آن بیم دهد. (و آن را بگوش جهانیان برساند)».

و در آیه ۳ سوره یوسف مى‏فرماید:

﴿نَحۡنُ نَقُصُّ عَلَيۡكَ أَحۡسَنَ ٱلۡقَصَصِ بِمَآ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ وَإِن كُنتَ مِن قَبۡلِهِۦ لَمِنَ ٱلۡغَٰفِلِينَ ٣ [یوسف: ۳].

«ما از طریق وحى این قرآن، بهترین داستانها را براى تو بازگو مى‏کنیم (تو را بر آن‌ها مطلع مى‏گردانیم) زیرا تو قبل از بیان آن‌ها (از احوال گذشتگان) بى‏خبر بودى».

در آیه ۱۰۵ سوره نساء مى‏فرماید:

﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ لِتَحۡكُمَ بَيۡنَ ٱلنَّاسِ بِمَآ أَرَىٰكَ ٱللَّهُۚ وَلَا تَكُن لِّلۡخَآئِنِينَ خَصِيمٗا ١٠٥ [النساء: ۱۰۵].

«ما کتاب قرآن را (که بیانگر هر چیز حق است) بحق بر تو نازل کرده‏ایم تا تو طبق رهنمودهاى خدا، میان مردم قضاوت کنى و هرگز مدافع خیانتکاران نباشى».

و در آیات ۱۵-۱۶ سوره مائده مى‏فرماید:

﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ قَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمۡ كَثِيرٗا مِّمَّا كُنتُمۡ تُخۡفُونَ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَيَعۡفُواْ عَن كَثِيرٖۚ قَدۡ جَآءَكُم مِّنَ ٱللَّهِ نُورٞ وَكِتَٰبٞ مُّبِينٞ ١٥ يَهۡدِي بِهِ ٱللَّهُ مَنِ ٱتَّبَعَ رِضۡوَٰنَهُۥ سُبُلَ ٱلسَّلَٰمِ وَيُخۡرِجُهُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِ بِإِذۡنِهِۦ وَيَهۡدِيهِمۡ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ ١٦ [المائدة: ۱۵-۱۶].

«اى اهل کتاب (یهود و نصارا)! پیامبر ما (محمد) بسوى شما آمده، تا بسیارى از احکام کتب شما (تورات و انجیل) را که پنهان نموده‏اید، برایتان روشن سازد و از بسیارى چیزها (که پنهان ساخته‏اید و فعلا مورد نیاز نیست) صرف نظر نماید».

از سوى خدا نورى (که پیغمبر است) و کتاب روشنگرى (که قرآن است) نزد شما آمده است. خداوند به آن (کتاب) کسانى را که طالب خشنودى او هستند، هدایت مى‏کند. و آنان را از تاریکى‏ها (جهل و نادانى) بیرون، و به‌سوى نور (ایمان و علم) مى‏برد و ایشان را به راه راست هدایت مى‏کند. و در آیات ۱۲۳ و ۱۲۴ سوره طه مى‏فرماید:

﴿فَمَنِ ٱتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشۡقَىٰ ١٢٣ وَمَنۡ أَعۡرَضَ عَن ذِكۡرِي فَإِنَّ لَهُۥ مَعِيشَةٗ ضَنكٗا وَنَحۡشُرُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ أَعۡمَىٰ ١٢٤ [طه: ۱۲۳-۱۲۴].

«هرکس از هدایت و رهنمودهاى من پیروى کند، گمراه و بدبخت نخواهد شد. و هرکس از یاد من روى بگرداند، (از احکام کتاب‌هاى آسمانى دورى گزیند) زندگى او (در دنیا) سخت و ناملایم خواهد شد و روز قیامت (هم) او را نابینا محشور خواهیم کرد».

و در آیات ۴۱-۴۲ سوره فصلت مى‏فرماید:

﴿ وَإِنَّهُۥ لَكِتَٰبٌ عَزِيزٞ ٤١ لَّا يَأۡتِيهِ ٱلۡبَٰطِلُ مِنۢ بَيۡنِ يَدَيۡهِ وَلَا مِنۡ خَلۡفِهِۦۖ تَنزِيلٞ مِّنۡ حَكِيمٍ حَمِيدٖ ٤٢ [فصلت: ۴۱-۴۲].

«قرآن کتاب ارزشمند و بى‏نظیرى است. هیچ‏گونه باطلى از هیچ جهتى متوجه آن نخواهد شد. قران از جانب خداوند با حکمت و ستوده نازل شده است».

و در آیه ٩ سوره حجر مى‏فرماید:

﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ ٩ [الحجر: ٩].

«همانا ما قرآن را فرو فرستادیم و خود ما از آن پاسدارى مى‏کنیم (تا روز قیامت آن را از دستبرد دشمنان آن را محافظت مى‏کنیم».

۳- رسول خداص درباره وجوب ایمان به قرآن، خبر داده است. حدیثى که از لحاظ سند، حسن است در ابوداوود، و ترمذى و ابن ماجه چنین مى‏گوید: «ألا إِنّى أُتِيتُ الكِتابَ ومثلَهُ مَعَهُ» «اى مردم! آگاه باشید که (خداوند) کتاب (قرآن) و مطالبى مانند آن را به من عطا کرده است».

در حدیثى دیگر، آن حضرتص مى‏فرماید: «غبطه و حسد بردن روا نیست مگر درباره دو شخص. یکى آن کسى که خداوند به او توفیق داده که صبح و شب قرآن تلاوت کند. دوم کسى که خدا به او ثروت داده و او صبح و شب ثروتش را در راه خدا انفاق مى‏کند» (بخاری).

در حدیث دیگرى که در صحیح مسلم آمده، مى‏فرماید: «خداوند به هرکدام از پیامبران گذشته معجزاتى داده بود که مردم با دیدن آن معجزات، به رسالت آن‌ها ایمان مى‏آوردند. اما معجزه‏اى که به من عطا شد، همان وحى خداوند است. و من بر این باورم که در روز قیامت پیروان من از همه بیشتر خواهند بود».

در حدیثى دیگر مى‏فرماید: «اگر موسى و عیسى زنده بودند، چاره‏اى نداشتند جز این که از من پیروى کنند».

۴- میلیون‌ها انسان (در عصر حاضر) عقیده دارند که قرآن کتاب خداست و آن را براى پیامبرش (حضرت محمد) فرستاده است. و میلیون‌ها نفر هر روز آن را تلاوت مى‏کنند و آیات آن را حفظ مى‏نمایند و به اوامر و نواهى آن عمل مى‏کنند.

دلایل عقلى:

۱- قرآن حاوى علوم مختلف و گوناگون است، حال آنکه رسول خداص که قرآن بر وى نازل شده فردى امى و بیسواد بوده است و مطلقا خواندن و نوشتن، یاد نداشته و حتى سابقه حضور در هیچ مکتب و نزد هیچ استادى نداشته است.

مى‏توان گفت قرآن در برگیرنده علوم زیر است:

۲- علوم طبیعى‏

۳- علوم تاریخى‏

۴- علوم تشریعى و متعلق به قوانین دینى‏

۵- علوم نظامى و سیاسى‏

وجود علوم یاد شده در قرآن، خود دلیل مستند و معتبرى است که قرآن کتاب وحى الهى است. زیرا عقل انسان، صدور این همه علم را از جانب یک فرد بی‌سواد و کسى که با خواندن و نوشتن ارتباطى نداشته، بعید و محال مى‏داند.

۱- خداوند که نازل کننده قرآن است، تمام جن‏ها و انسان‌ها را براى ارائه کتابى مانند آن (قرآن) و حتى آوردن یک سوره مانند آن، به مبارزه طلبیده است.

همانگونه که تمام دانشمندان و سخنوران عرب را به مبارزه طلبید. ولى باید گفت همه کسانى را که قرآن، دعوت به مبارزه کرد، ناتوان شدند و از آوردن حتى یک سوره مانند آن، عاجز ماندند.

در آیه ۸۸ سوره اسراء در این باره مى‏فرماید:

﴿قُل لَّئِنِ ٱجۡتَمَعَتِ ٱلۡإِنسُ وَٱلۡجِنُّ عَلَىٰٓ أَن يَأۡتُواْ بِمِثۡلِ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ لَا يَأۡتُونَ بِمِثۡلِهِۦ وَلَوۡ كَانَ بَعۡضُهُمۡ لِبَعۡضٖ ظَهِيرٗا ٨٨ [الإسراء: ۸۸].

«اى پیامبر! بگو اگر همه انسان‌ها و جن‏ها متحد شوند که کتابى مانند این قرآن بیاورند، هرگز نمى‏توانند. هرچند که همه پشتیبان یکدیگر باشند».

این تحدى (دعوت به مبارزه) قرآن، از یکسو و ناتوان ماندن مخالفین از سوى دیگر، دلیل بسیار مستند و محکمى است که قرآن کلام خداست نه کلام بشر.

۲- قرآن، خیلى زیاد از اخبار غیب خبر داده‌است. و تا کنون بسیارى از آن حوادث، مطابق پیش‏بینى‏هاى قرآن، بدون کم و کاست، تحقق پیدا کرده است.

۳- اگر تورات و انجیل از جانب خدا بر موسى و عیسى نازل شده‏اند، و همه صحبت آن را قبول دارند، پس چه کسى مى‏تواند منکر نزول قرآن از سوى خدا شود؟ قرآن هم مانند سایر کتب گذشته از جانب خدا بر پیامبر اکرمص نازل شده است. عقل انسان هم نمى‏تواند منکر نزول آن شود بلکه بالعکس، نزول قرآن را حتمى و واجب مى‏داند.

۴- تمام پیش‏بینى‏هاى قرآن، بویژه اخبار غیبى‏اى که از وجود آن‌ها خبر داده، یک به یک تحقق پیدا کرده‏اند همانطور که احکام و قوانین آن نیز در بوته آزمایش قرار گرفته و رفتارى که باعث عزت و کرامت و شرف انسان مى‏شوند، در پرتوى احکام و قوانین آن، جنبه عینى به خود گرفته‏اند. دوران حکومت خلفاى راشدین، بهترین گواه این مدعاست.

بعد از این اسناد و مدارک زنده و جاودان، دال بر آن که قرآن، کلام خداست که آن را بر بهترین فرزند آدم فرستاده است، نیازى به دلیل دیگر وجود ندارد.

فصل هشتم‏: ايمان به پيامبران خدا

مسلمان اعتقاد دارد که خداوند از میان مردم، پیامبرانى برگزیده و شرایع خود را به آنان وحى کرده است و به خاطر اتمام حجت انسان‌ها در روز قیامت، از پیامبران خود تعهد گرفته است تا احکام او را به مرم ابلاغ کنند. خداوند پیامبران خود را همراه با دلیل فرستاده و به وسیله معجزه، آنان را تأیید کرده است. نبوت همراه با رسالت، از زمان حضرت نوح آغاز شده و با رسالت حضرت محمدص خاتمه یافته است. اگر چه پیامبران خدا، بشر بودند و مانند سایر مردم، مى‏خوردند، مى‏نوشیدند، مریض مى‏شدند، صحت مى‏یافتند، بیاد مى‏آوردند، فراموش مى‏کردند، مى‏زیستند و مى مردند، در عین حال از کامل‌ترین و بهترین مخلوقات خدا بودند و بدون استثناء از بهترین بندگان او بشمار مى‏رفتند. ایمان هیچ مسلمانى، بدون ایمان داشتن به حقانیت آنان، تمام و کامل نمى‏شود. ایمان اجمالى به همه آن‌ها و ایمان تفصیلى نسبت به حضرت ختمى مرتبتص براى مؤمن شدن، ضرورى است. این باور و عقیده مؤمن برگرفته از دلایل عقلى و نقلى است که به شرح آن‌ها مى‏پردازیم.

دلایل نقلى:

۱- خداوند در آیه ۳۶ سوره نحل، از وجود پیامبران و بعثت و رسالت آنان سخن گفته و فرموده است:

﴿وَلَقَدۡ بَعَثۡنَا فِي كُلِّ أُمَّةٖ رَّسُولًا أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱجۡتَنِبُواْ ٱلطَّٰغُوتَ [النحل: ۳۶].

«براى هر امتى، پیامبرى فرستادیم و به آنان گفتیم که خدا را بندگى کنند و از بندگى شیطان دورى گزینند».

و در آیه ٧۵ سوره حج مى‏فرماید:

﴿ٱللَّهُ يَصۡطَفِي مِنَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ رُسُلٗا وَمِنَ ٱلنَّاسِۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِيعُۢ بَصِيرٞ ٧٥ [الحج: ٧۵].

«خداوند از میان فرشتگان و انسان‌ها، رسولانى (مأمورانى) برمى‏گزیند و به‌سوى مردم مى‏فرستد. همانا خداوند شنوا و بینا است».

و در آیات ۱۶۳-۱۶۵ سوره نساء مى‏فرماید:

﴿إِنَّآ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ كَمَآ أَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰ نُوحٖ وَٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ مِنۢ بَعۡدِهِۦۚ وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَإِسۡمَٰعِيلَ وَإِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطِ وَعِيسَىٰ وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَٰرُونَ وَسُلَيۡمَٰنَۚ وَءَاتَيۡنَا دَاوُۥدَ زَبُورٗا ١٦٣ وَرُسُلٗا قَدۡ قَصَصۡنَٰهُمۡ عَلَيۡكَ مِن قَبۡلُ وَرُسُلٗا لَّمۡ نَقۡصُصۡهُمۡ عَلَيۡكَۚ وَكَلَّمَ ٱللَّهُ مُوسَىٰ تَكۡلِيمٗا ١٦٤ رُّسُلٗا مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى ٱللَّهِ حُجَّةُۢ بَعۡدَ ٱلرُّسُلِۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمٗا ١٦٥ [النساء: ۱۶۳-۱۶۵].

«ما به تو (اى پیامبر: قرآن و شریعت را) وحى کردیم. همانگونه که پیش از تو به نوح و پیامبران بعد از وى، وحى کردیم و (همانگونه که) به ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب و نوادگانش (که بعضى از آن‌ها پیامبر بودند) و عیسى، ایوب، یونس، هارون و سلیمان وحى فرستادیم و به حضرت داوود صحیفه زبور را دادیم. این‌ها رسولانى هستند که شرح قصه‏هاى آن‌ها را در گذشته، براى تو بیان کردیم. و پیامبران دیگرى نیز وجود داشتند که حکایت آن‌ها را بیان نکردیم».

(و شیوه وحى به موسى این بود که) خداوند حقیقتا (از پشت پرده بدون واسطه) با موسى سخن گفت. ما پیامبران را فرستادیم تا (مؤمنان را به ثواب بشارت دهند) و (کافران را به عقاب) بیم دهنده باشند. و بعد از آمدن پیامبران، حجت و دلیلى بر خدا براى مردمان باقى نماند (و نگویند که اگر پیامبرى به سوى ما مى‏فرستادى، ایمان مى‏آوردیم) و خدا چیره حکیم است (کارهایش از روى قدرت و حکمت انجام مى‏پذرد)».

در آیه ۲۵ سوره حدید مى‏فرماید: ﴿لَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلَنَا بِٱلۡبَيِّنَٰتِ وَأَنزَلۡنَا مَعَهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡمِيزَانَ لِيَقُومَ ٱلنَّاسُ بِٱلۡقِسۡطِ [الأنبیاء: ۸۳].

«ما پیامبران خود را همراه با دلایل روشن (به میان مردم) فرستادیم و با آنان کتاب‌هاى (آسمانى و قوانین) و موازین (شناسایى حق و عدالت را) نازل کردیم تا مردم (مطابق آن) با عدالت رفتار کنند».

در آیه ۸۳ سوره انبیاء مى‏فرماید:

﴿وَأَيُّوبَ إِذۡ نَادَىٰ رَبَّهُۥٓ أَنِّي مَسَّنِيَ ٱلضُّرُّ وَأَنتَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِينَ ٨٣ [الأنبیاء: ۸۳].

«(اى پیامبر!) ایوب را یاد کن. زمانى که (بیمارى او را از پاى در آورده بود و در آن وقت) پروردگار خود را به فریاد خواند (و عاجزانه گفت: پروردگارا!) بیمارى بمن روى آورده است (با ضرر جانى مواجهه شده‏ام) و تو مهربانتر از همه مهربانان هستى (به این بنده ضعیف رحم کن)».

در آیه ۲۰ فرقان مى‏فرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا قَبۡلَكَ مِنَ ٱلۡمُرۡسَلِينَ إِلَّآ إِنَّهُمۡ لَيَأۡكُلُونَ ٱلطَّعَامَ وَيَمۡشُونَ فِي ٱلۡأَسۡوَاقِ [الفرقان: ۲۰].

«ما هیچیک از پیامبران را پیش از تو نفرستادیم مگر اینکه (همه آنان از جنس بشر بودند) غذا مى‏خوردند و در بازارها (براى تهیه نیازمندی‌هاى خود) راه مى‏رفتند».

در آیات ٧-۸ سوره احزاب مى‏فرماید:

﴿وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِنَ ٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ مِيثَٰقَهُمۡ وَمِنكَ وَمِن نُّوحٖ وَإِبۡرَٰهِيمَ وَمُوسَىٰ وَعِيسَى ٱبۡنِ مَرۡيَمَۖ وَأَخَذۡنَا مِنۡهُم مِّيثَٰقًا غَلِيظٗا ٧ لِّيَسۡ‍َٔلَ ٱلصَّٰدِقِينَ عَن صِدۡقِهِمۡۚ وَأَعَدَّ لِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابًا أَلِيمٗا ٨ [الأحزاب: ٧-۸].

«(بیاد آر) هنگامى را که از پیامبران پیمان گرفتیم و همچنین از تو و نوح و ابراهیم و موسى و عیسى پسر مریم، (آرى) از آنان پیمان محکم و استوارى گرفتیم (که در اداى مسئولیت تبلیغ رسالت، دعوت مردم به خداشناسى و یکتاپرستى، کوتاهى نکنند) (هدف این است که خداوند) از راستکردارى افراد راستگو پرسش کند و (پاداش آنان را بدهد) و خداوند عذاب دردناک براى کافران مهیا ساخته است».

۲- رسول اکرمص درباره خود و سایر پیامبران، خبر داده‌است، حدیثى در بخارى و مسلم در این باره مى‏گوید: «مَا بَعَثَ اللَّهُ مِنْ نَبِىٍّ إِلاَّ أَنْذَرَ قَوْمَهُ الأَعْوَرَ الْكَذَّابَ، الْمَسِيْحَ الدَّجَّالَ» «خداوند، هیچ پیامبرى نفرستاده مگر اینکه آن پیامبر، قومش را از دجال (کژ چشم و دروغگو) برحذر داشته است».

حدیثى دیگر در صحیحین با تعبیرى متفاوت چنین مى‏فرماید: «لاَ تُخَيِّرُوا بَيْنَ الأَنْبِيَاءِ» «بین پیامبران تفاوتى قایل نباشید (یکى را از دیگرى برتر ندانید)».

رسول اکرمص در پاسخ به سوال ابوذر درباره تعداد پیامبران خدا، فرمود: «مأة وعشرون ألفا والـمرسلون منهم ثلاثماة وثلاثة عشر» (ابن حبان فى صحیحه). آنحضرتص فرمودند: بنا به‏ روایتى تعداد پیامبران ۱۲۰ هزار نفر است و پیامبرانى که صاحب کتاب (یعنى رسول) بوده‏اند، تعدادشان ۱۱۳ نفر مى‏باشد. حدیث دیگرى را بیهقى و احمد چنین روایت کرده‏اند: «وَالَّذِى نَفْسِى بِيَدِهِ، لَوْ أَنَّ مُوسَى كَانَ حَيًّا مَا وَسِعَهُ إِلاَ أَنْ يَتَّبِعَنِى» «بخدا سوگند! اگر حضرت موسى زنده بود، چاره‏اى نداشت جز اینکه از من تبعیت کند». همچنین در مورد حضرت یونس فرمود: «ماكانَ لِعَبْدٍ أَنْ‏ يَقُولَ إِنِّى خَيْرٌ مِنْ يُونُس بن مَتى» «هیچ بنده‏اى نمى‏تواند بگوید که من از یونس بن متى بهتر هستم».

علاوه بر این، رسول اکرمص ار حوادث شب اسراء (معراج) و تجمع انبیاء در مسجد الأقصى و امامت نماز براى آنها، خبر داده است، همچنین از ملاقات خود با یحیى، عیسى، یوسف، ادریس، هارون، موسى و ابراهیم که در شب معراج و در آسمان‌ها صورت گرفته، سخن گفته است.

و نیز درباره حضرت داود÷ فرمودند: «وَإِنَّ نَبِيَّ اللَّهِ دَاوُد كَانَ يَأْكُلُ مِنْ عَمَلِ يَدِهِ» «پیامبر خدا داوود از دسترنج خود استفاده مى‏کرده است».

۳- میلیون‌ها انسان اعم از مسلمان و اهل کتاب و یهودى و نصارا، همه به وجود پیامبران خدا ایمان دارند، و رسالت آن‌ها را مى‏پذیرند و به کمال و نبوغ آن‌ها معترفند و یقین دارند که آن‌ها برگزیدگان خدا هستند.

دلایل عقلى:

۱- ربوبیت و مهربانى خداوند اقتضاء مى‏کند که پیامبرانى براى هدایت بشر بفرستد تا از یکسو خدا را به نحو شایسته‏اى به مردم معرفى کنند و از سوى دیگر انسان‌ها را براى رسیدن به کمال و سعادت دین و دنیا هدایت نمایند.

۲- خداوند هدف آفرینش انسان را (عبادت کردن) معرفى نموده‏است و این هدف والا مى‏طلبد که خداوند پیامبرانى را که از جنس بشرند، بسوى آن‌ها بفرستد تا کیفیت عبادت کردن را به آن‌ها بیاموزند و شیوه اطاعت خدا را براى مردم توضیح دهند، زیرا انسان همانطور که قرآن گفته است براى این هدف مهم یعنى عبادت پروردگار آفریده شده است.

۳- پاداش و کیفر در برابر طاعت و معصیت نفس، و تطهیر و آلوده کردن آن، اقتضاء مى‏کند که خداوند پیامبرانى براى انسان‌ها معبوث کند، تا در روز قیامت نگویند که خداوندا! ما شیوه عبادت و بندگى را نمى‏دانستیم و یاد نداشتیم که چگونه تو را بندگى کنیم، گناه و معصیت را تشخیص نمى‏دادیم تا از آن دروى کنیم، بنابراین دلیلى ندارد که ما را عذاب دهى.

در چنین حالتى است که مردم علیه خدا اتمام حجت خواهند کرد. براى آنکه مردم در روز قیامت چنین بهانه‏هایى نداشته باشند، مقتضى است که خداوند، پیامبرانى براى ارشاد و هدایت آن‌ها بفرستد تا مانع بهانه جویى‏هاى آن‌ها شود، خداوند خود در این خصوص مى‏فرماید: ﴿رُّسُلٗا مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى ٱللَّهِ حُجَّةُۢ بَعۡدَ ٱلرُّسُلِۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمٗا ١٦٥ [النساء: ۱۶۵]. «ما پیامبران را فرستادیم تا (به‏ مؤمنان) بشارت دهند و (کافران را) بترسانند، و بعد از آمدن پیامبران، حجت و دلیلى بر خدا براى مردم باقى نمانده و (نگویند که اگر پیغمبرى بسوى ما مى‏فرستادى ایمان مى‏آوردیم و عبادت مى‏کردیم) خداوند، مقتدر و کارهایش از روى حکمت است».

فصل نهم‏: ايمان به رسالت محمدص:

مسلمان، ایمان دارد که محمد بن عبداللّهص از نژاد و تبار اسماعیل فرزند ابراهیم÷ مى‏باشد، او بنده خدا و فرستاده اوست، که براى هدایت همه بندگان، اعم از سفید و سیاه و سرخ و زرد و غیره، فرستاده شده و سلسله وحى و نبوت، توسط آنحضرتص به پایان رسیده است، او خاتم پیامبران است که بعد از او پیامبرى نخواهد آمد، خداوند، او را بوسیله معجزات فراوان، مؤید و منصور گردانید و بر سایر پیامبران برترى داد و نیز خداوند، محبت و اطاعتش را بر ما فرض گردانید و لازم قرار داد، و ویژگی‌هاى منحصر بفردى مانند، کوثر، مقام محمود، وسیله و حوض به ایشان عنایت فرمود، این عقیده و باور مؤمن، بر گرفته از دلایل نقلى و عقلى است که به شرح آن‌ها مى‏پردازیم.

دلایل نقلى:

۱- در آیه ۱۶۶ سوره نساء، خدا و فرشتگانش در مورد بعثت حضرت محمدص گواهى داده‏اند.

﴿لَّٰكِنِ ٱللَّهُ يَشۡهَدُ بِمَآ أَنزَلَ إِلَيۡكَۖ أَنزَلَهُۥ بِعِلۡمِهِۦۖ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يَشۡهَدُونَ [النساء: ۱۶۶].

«خدا، به آنچه که بر تو نازل شده (قرآن) گواهى مى‏دهد، این خداست که آن را با دانش خویش نازل کرده است، و فرشتگان (نیز) گواهى مى‏دهند، (و صحت نبوت تو را تصدیق مى‏کنند)».

۲- خداوند، در آیه ۱٧۰ سوره نساء درباره نبوت و رسالت جهانى و فراگیر ایشان و وجوب اطاعت و محبت‏وى و خاتم‏النبین بودن آنحضرتص مى‏فرماید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَكُمُ ٱلرَّسُولُ بِٱلۡحَقِّ مِن رَّبِّكُمۡ فَ‍َٔامِنُواْ خَيۡرٗا لَّكُمۡ [النساء: ۱٧۰].

«اى مردم! پیامبر (محمد)، از جانب خدا بسوى شما آمده و دین حق را برایتان آورده است، پس (به رسالت او) ایمان بیاورید (و فرصت را غنیمت بشمارید) این کار، به سود شماست».

در آیه ۱٩ سوره مائده مى‏فرماید:

﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ قَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمۡ كَثِيرٗا مِّمَّا كُنتُمۡ تُخۡفُونَ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَيَعۡفُواْ عَن كَثِيرٖۚ قَدۡ جَآءَكُم مِّنَ ٱللَّهِ نُورٞ وَكِتَٰبٞ مُّبِينٞ ١٥ [المائدة: ۱٩].

«اى اهل کتاب! پیغمبر ما (محمد) بسوى شما آمده است و بدنبال انقطاع مدت زمانى که میان پیامبران بوده است، (حقایق را بار دیگر) بیان مى‏کند، تا اینکه (در روز رستاخیز) نگویند مژده دهنده و بیم دهنده‏اى (از پیغمبران) به سوى ما نیامده است (که فرمان خدا را به ما برساند، هم اینکه پیغمبر) مژده دهنده و بیم دهنده‏اى بسوى شما آمده است».

در آیه ۱۰٧ سوره انبیاء مى‏فرماید:

﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ إِلَّا رَحۡمَةٗ لِّلۡعَٰلَمِينَ ١٠٧ [الأنبیاء: ۱۰٧].

«(اى پیامبر!) ما تو را بعنوان رحمت، براى جهانیان فرستاده‏ایم».

و در آیه ۲ سوره جمعه مى‏فرماید:

﴿هُوَ ٱلَّذِي بَعَثَ فِي ٱلۡأُمِّيِّ‍ۧنَ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِهِۦ وَيُزَكِّيهِمۡ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبۡلُ لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ ٢ [الجمعة: ۲].

«خدایى که از میان افراد بیسواد، پیامبرى مبعوث کرد و به سویشان گسیل داشت، تا آیات خدا را براى ایشان بخواند و آنانرا پاک بگرداند، او به ایشان کتاب (قرآن) و شریعت (خدا) را مى‏آموزد، (در حالى که) آنان پیش از آن تاریخ، واقعا در گمراهى آشکار بسر مى‏بردند».

در آیه ۲٩ سوره فتح، مى‏فرماید: ﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِ [الفتح: ۲٩]. «محمد رسول خداست».

در آیه ۱ سوره فرقان، مى‏فرماید:

﴿تَبَارَكَ ٱلَّذِي نَزَّلَ ٱلۡفُرۡقَانَ عَلَىٰ عَبۡدِهِۦ لِيَكُونَ لِلۡعَٰلَمِينَ نَذِيرًا ١ [الفرقان: ۱].

«بسیار با برکت است آن خدایى که فرقان (جدا کننده حق از باطل) را بر بنده خود (محمد) نازل کرده است، تا اینکه جهانیان را (بدان) بیم دهد، (و آن را بگوش آن‌ها برساند)».

در آیه ۴۰ سوره احزاب، مى‏فرماید:

﴿مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٖ مِّن رِّجَالِكُمۡ وَلَٰكِن رَّسُولَ ٱللَّهِ وَخَاتَمَ ٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ [الأحزاب: ۴۰].

«محمد پدر (نبى) هیچیک از مردان شما نبوده، بلکه فرستاده خدا و آخرین پیامبران است».

در آیه ۱ سوره قمر، مى‏فرماید:

﴿ٱقۡتَرَبَتِ ٱلسَّاعَةُ وَٱنشَقَّ ٱلۡقَمَرُ ١ [القمر: ۱].

«قیامت فرا رسید و ماه دو نیم گردید».

و در آیه ۱ کوثر، مى‏فرماید:

﴿إِنَّآ أَعۡطَيۡنَٰكَ ٱلۡكَوۡثَرَ ١ [الکوثر: ۱].

«همانا ما به تو کوثر داده‏ایم».

در آیه ۵ سوره والضحى، مى‏فرماید:

﴿وَلَسَوۡفَ يُعۡطِيكَ رَبُّكَ فَتَرۡضَىٰٓ ٥ [الضحی: ۵].

«خداوند در آینده نزدیک به تو پیروزى و نعمت و قدرت) عطا خواهد کرد. و تو خشنود خواهى شد».

در آیه ٧٩ سوره اسراء، مى‏فرماید:

﴿عَسَىٰٓ أَن يَبۡعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامٗا مَّحۡمُودٗا [الإسراء: ٧٩].

«به زودى خداوند، تو را به مقام محمود (مکان بر جسته‏اى در دنیا و آخرت) مى‏رساند».

در آیه ۵٩ سوره نساء مى‏فرماید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ [النساء: ۵٩].

«اى کسانى که ایمان آورده‏اید! از خدا و پیامبر (محمد) اطاعت کنید».

در آیه ۲۴ سوره توبه، مى‏فرماید:

﴿قُلۡ إِن كَانَ ءَابَآؤُكُمۡ وَأَبۡنَآؤُكُمۡ وَإِخۡوَٰنُكُمۡ وَأَزۡوَٰجُكُمۡ وَعَشِيرَتُكُمۡ وَأَمۡوَٰلٌ ٱقۡتَرَفۡتُمُوهَا وَتِجَٰرَةٞ تَخۡشَوۡنَ كَسَادَهَا وَمَسَٰكِنُ تَرۡضَوۡنَهَآ أَحَبَّ إِلَيۡكُم مِّنَ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَجِهَادٖ فِي سَبِيلِهِۦ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّىٰ يَأۡتِيَ ٱللَّهُ بِأَمۡرِهِۦ [التوبة: ۲۴].

«(اى پیامبر!) بگو، اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و قوم و قبیله شما و اموالى که بدست آورده‏اید و تجارتى که از بى‏ رونقى آن مى‏ترسید، و منازلى که مورد علاقه شماست، این‌ها در نظرتان از خدا و پیغمبرش و جهاد در راه او محبوب‌تر باشد، در انتظار باشید که خداوند کارش را مى‏کند (عذاب خودش را براى شما فرو مى‏فرستد)».

در آیه ۱۱۰ سوره آل عمران، مى‏فرماید:

﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ [آل‌عمران: ۱۱۰].

«شما (اى پیروان محمد) بهترین امتى هستید که براى هدایت مردم، آفریده شده‏اید».

در آیه ۱۴۳ سوره بقره، مى‏فرماید:

﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَيَكُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَيۡكُمۡ شَهِيدٗا [البقرة: ۱۴۳].

«بى‏گمان شما را ملت میانه روى کرده‏ایم (افراط و تفریط نمى‏کنید) تا شما گواه مردم باشید، و رسول خدا (محمد) گواه شما باشد».

در آیه ۳۱ سوره آل عمران، مى‏فرماید:

﴿قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡ [آل‌عمران: ۳۱].

«اى پیامبر! بگو اگر خدا را دوست دارید، از من پیروى کنید، تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد».

۳- رسول اکرمص خود درباره نبوت خویش سخن گفته که او خاتم پیامبران است و رسالتش جهانى و فراگیر مى‏باشد و اطاعت از آنحضرتص ضرورى است.

در بخارى و مسلم، مى‏فرماید: «أَنَا النَّبِىُّ لاَ كَذِبْ أَنَا ابْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبْ» «من پیامبر خدا هستم، این ادعا، دروغ نیست، و من فرزند عبدالمطلب هستم».

در حدیثى دیگر که بخارى و دیگران نقل کرده‏اند، مى‏فرماید: «إِنِّىْ عَبْدُاللّهِ وَخَاتَمُ النَّبِيِّيْنَ وَإنَّ آدمَ ...» «زمانى که آدم میان آب و گل قرار داشته، من رسول خدا، و خاتم پیامبران بوده‏ام».

روایت دیگر که بخارى و مسلم، آن را نقل کرده‏اند، مى‏فرماید: مثال من در مقایسه با پیامبران گذشته، مانند این است که شخصى خانه‏اى زیبا ساخته باشد که تمام کارهاى ساختمانى آن به پایان رسیده باشد، و فقط جاى یک خشت خالى مانده باشد، مردم، اطراف آن دور بزنند و از دیدن آن وضعیت شگفت زده شوند و بگویند: چرا جاى این یک خشت خالى است؟ چرا این خشت سرجایش، گذاشته نشده‏است؟ من همان آخرین خشت ساختمان هستم که خاتم پیامبران نیز مى‏باشم.

در حدیثى دیگر که بخارى و دیگران نقل کرده‏اند، مى‏فرماید: «لاَ يُؤْمِنُ أَحَدُكُمْ حَتَّى أَكُونَ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنْ وَالِدِهِ وَوَلَدِهِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ» «سوگند به خدا! هیچکدام از شما حقیقتا مؤمن نخواهد شد تا من (پیامبر) نزد او محبوب‌تر از پدر، فرزند، و تمام مردم، نباشم» در حدیثى دیگر مى‏فرماید: «لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ أبَى، قَالُوا: وَمَنْ أَبَى يا رَسُولَ اللّهِ؟ قالَ: مَنْ عَصانِىْ فَقَدْ أَبَى» «فقط شخص منکر، وارد بهشت نمى‏شود، پرسیدند، منکر چه کسى است؟ فرمود: کسى که از دستورات من سرپیچى کند، او منکر است».

در حدیثى دیگر مى‏فرماید: «إِنَّ الرِّسَالَةَ وَالنُّبُوَّةَ قَدِ انْقَطَعَتْ فَلاَ رَسُولَ بَعْدِى وَلاَ نَبِىَّ» «همانا رسالت و نبوت، منقطع شده است، بعد از من هیچ رسول یا پیامبر صاحب کتابى، نخواهد آمد».

در حدیثى که مسلم و ترمذى، آن را نقل کرده‏اند، مى‏فرماید: «فُضِّلْتُ عَلَى الأَنْبِيَاءِ بِسِتٍّ: أُعْطِيتُ جَوَامِعَ الْكَلِمِ، وَنُصِرْتُ بِالرُّعْبِ، وَأُحِلَّتْ لِىَ الْغَنَائِمُ، وَجُعِلَتْ لِىَ الأَرْضُ طَهُورًا وَمَسْجِدًا، وَأُرْسِلْتُ إِلَى الْخَلْقِ كَافَّةً، وَخُتِمَ بِىَ النَّبِيُّونَ» «حضرتص فرمودند: در شش امتیاز، بر سایر انبیاء برترى دارم، کلمات کوتاه و پر معنى بمن عطا شده است. با مرعوب شدن دشمنان، یارى شده‏ام، مال غنیمت برایم حلال شده است، زمین براى من مسجد و مایه طهارت مى‏باشد. رسالت من فراگیر و براى تمام مردم جهان است. و سلسله پیامبران بوسیله من به پایان رسیده است».

در حدیثى دیگر در بخارى مى‏فرماید: هرکس از من اطاعت کند، از خدا اطاعت کرده است، و هرکس از من نافرمانى کند، خدا را نافرمانى کرده است، و هرکس از حاکم من نافرمانى کند، از من نافرمانى کرده است.

در دارقطنى حدیثى که به لحاظ سند، حسن است، مى‏فرماید: تا من وارد بهشت نشوم، بهشت براى سایر پیامبران حرام است، و تا امت من وارد بهشت نشوند، بهشت براى سایر امت‏ها نیز حرام مى‏باشد.

در حدیثى که ترمذى، ابن ماجه و احمد، نقل کرده‏اند، مى‏فرماید: روز قیامت، من پیشوا و خطیب پیامبران خواهم بود، شفاعت مى‏کنم و (براى این نعمتى که خدا به من ارزانى داشته) فخر و مباهاتى بر دیگران نخواهم کرد.

در حدیثى که مسلم روایت کرده، مى‏فرماید: روز قیامت، من سالار فرزندان آدم خواهم بود، و اولین کسى مى‏باشم که قبرش شکافته مى‏شود. همچنین اولین شفاعت کننده‏اى خواهم بود که شفاعتش پذیرفته مى‏شود.

۴- تورات و انجیل، درباره رسالت و نبوت رسول اکرمص سخن گفته‏اند و حضرت موسى و عیسى هرکدام جدا گانه، بعثت آنحضرتص را بمردم مژده داده‏اند.

قرآن کریم در مقام حکایت و نقل قول از حضرت عیسى÷ در آیه ۶ سوره صف، مى‏فرماید:

﴿وَإِذۡ قَالَ عِيسَى ٱبۡنُ مَرۡيَمَ يَٰبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ إِنِّي رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَيۡكُم مُّصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيَّ مِنَ ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَمُبَشِّرَۢا بِرَسُولٖ يَأۡتِي مِنۢ بَعۡدِي ٱسۡمُهُۥٓ أَحۡمَدُ [الصف: ۶].

«(خاطر نشان ساز، زمانى را که) عیسى پسر مریم گفت: اى بنى‏اسرائیل! من فرستاده خدا به سوى شمایم و توراتى را که پیش از من آمده است، تصدیق مى‏کنم و شما را به پیامبرى که بعد از من خواهد آمد و نام او احمد است، مژده مى‏دهم».

خداوند در آیه ۱۵٧ سوره اعراف مى‏فرماید:

﴿ٱلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ ٱلرَّسُولَ ٱلنَّبِيَّ ٱلۡأُمِّيَّ ٱلَّذِي يَجِدُونَهُۥ مَكۡتُوبًا عِندَهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَٱلۡإِنجِيلِ يَأۡمُرُهُم بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَىٰهُمۡ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ ٱلطَّيِّبَٰتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡخَبَٰٓئِثَ [الأعراف: ۱۵٧].

«(رحمت خود را اختصاص مى‏دهیم به) کسانى که پیروى کنند از پیامبرى (که خواندن و نوشتن نمى‏داند) و ذکرش در تورات و انجیل آمده، او آنان را به کار نیک دستورمى‏دهد، و از کار زشت باز مى‏دارد، پاکیزه‏ها را برایشان حلال مى‏کند و ناپاکی‌ها را براى آن‌ها حرام مى‏سازد».

در تورات چنین آمده است: (خداوند به موسى گفت) در آینده نزدیک، پیامبرى مانند تو از میان برادران آنها، مبعوث خواهم کرد و سخنانم را بر زبان او جارى خواهم ساخت.

هرچه به او امر کنم، همان‌ها را خواهد گفت هرکس از سخنان او که در واقع سخنان من مى‏باشند، اطاعت نکند، از او انتقام خواهم گرفت.

این بشارت تورات، حکایت از صحت نبوت پیامبر اکرمص دارد که اطاعت از او را لازم و ضرورى مى‏داند، این بیانیه تورات، دلیل بسیار محکمى علیه یهود است، هرچند که آنان این بشارت را تاویل یا انکار کنند، این گفته تورات «اقم لهم نبيا» بدون تردید شاهد زنده و گویاى رسالت پیامبر اکرمص مى‏باشد، مخاطب، در این آیه تورات، حضرت موسى÷ است و چون حضرت موسى پیامبر و رسول خداست، هرکس که مانند او باشد، او نیز پیامبر و رسول خدا، خواهد بود.

این جمله تورات «من بين إخوتهم» به صراحت اشاره به پیامبر اکرمص دارد، و این آیه تورات «اجعل كلامى فى فيه» سواى پیامبر اکرمص، بر کسى دیگر قابل اطلاق نیست، زیرا اوست که کلام خدا را تلاوت و حفظ مى‏کند، و آن، قرآن کریم است، این گفته تورات «يكلمهم بكل شى» گواه این مدعاست، زیرا رسول اکرمص پیرامون غیب (حوادث گذشته و آینده) سخنانى فرموده‏اند که هیچ پیامبر دیگر در مورد آن‌ها سخن نگفته است.

در تورات چنین آمده است: اى پیامبر! همانا ما ترا بعنوان بشیر و نذیر «مژده دهنده و ترساننده» فرستاده‏ایم، تو بنده و رسول من هستى، تو محافظ و مراقب بیسوادان و درس نخواندگانى، من تو را متوکل (کسى که به خدا اعتماد کند) نام نهاده‏ام، تو خشین و تند خو نیستى و در بازارها سر و صدا راه نمى‏اندازى، بدى را با بدى پاسخ نمى‏دهى بلکه آن را مى‏بخشى و از آن در مى‏گذرى، تا زمانى که ملت گمراه را هدایت نکنى و آن‌ها به یگانگى خدا شهادت ندهند، خداوند تو را از میان بر نمى‏دارد، و (نیز) خداوند بوسیله تو چشم‌هاى نابینا را روشن مى‏کند و گوش‏هاى کر را شنوا مى‏سازد و دل‏هاى بسته را باز مى‏کند.

و نیز در تورات آمده است: «هم أغارونى بغير اللّه واغضبونى بمعبوداتهم الباطلة وأنا أغيرهم بغير شعب وبشعب جاهل أغضبهم» «آنان بوسیله عبادت غیر خدا، احساسات مرا تحریک کردند و با معبودهاى باطل خود، مرا به خشم آوردند، من با غیرت‏ترین آن‌ها هستم و آن‌ها را بوسیله گروهى نادان به خشم در مى‏آورم».

و بدون اینکه توده مردم پشت سر من باشند، بوسیله عده‏اى جاهل مى‏توانم آنهارا مورد خشم خود قرار دهم.

این جمله «وشعب جاهل» به صراحت، اشاره به توده مردم عرب دارد، زیرا آن‌ها قبل از بعثت رسول اکرمص جاهل بودند، و یهودیان، آن‌ها را بیسواد یا امى صدا مى‏زدند، همانطور که در تورات آمده است:

«فلا يزول القضيب من يهوذا والـمدبر من فخذه حتى يجى‏ء الذى له الكل وإياه تنظر الأمم». آن فرد، چه کسى بود که امتها منتظر آمدنش بودند؟ باید گفت غیر از پیامبر اکرمص نمى‏توانست کسى دیگر باشد، بویژه که یهودیان (بنا به اعتراف خود) بیش از دیگران منتظر آمدنش بودند، اما پس از بعثت رسول اکرمص یهودیان بعلت حسادتى که داشتند، به آنحضرتص ایمان نیاوردند و از او اطاعت نکردند (زیرا رسول اکرمص) از قوم بنى اسرائیل نبود).

قرآن در آیه ۸٩ سوره بقره مى‏فرماید:

﴿وَكَانُواْ مِن قَبۡلُ يَسۡتَفۡتِحُونَ عَلَى ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فَلَمَّا جَآءَهُم مَّا عَرَفُواْ كَفَرُواْ بِهِۦۚ فَلَعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ [البقرة: ۸٩].

«یهودیان قبل از بعثت رسول اکرمص مى‏گفتند که خدا ما را با فرستادن آخرین پیامبر (محمد) یارى خواهد کرد، اما وقتى دیدند که او از میان بنى اسرائیل مبعوث نشد، کتابش را نپذیرفتند و منکر او شدند، لعنت خدا بر کافران باد».

در انجیل نیز بشارت‏هایى پیرامون بعثت رسول اکرمص آمده است.

۱- در همین روزها یوحناى معمدان نزد یهود آمد و درباره بعثت پیامبرى به مردم بشارت داد و گفت: توبه کنید، بى‌گمان ملکوت آسمان‌ها نزدیک شده است، جمله «قد اقترب ملكوت السماوات». اشاره به رسول اکرمص و نزدیک شدن بعثت اوست، زیرا ایشان آمد و براساس قوانین آسمانى، قضاوت کرد.

۲- انجیل در مثالى دیگر، چنین مى‏گوید: ملکوت آسمان‌ها شبیه یک دانه ارزن است که کسى آن را برداشته و در مزرعه خود کاشته باشد، این دانه، کوچک‌تر از تمام بذرهاست، اما وقتى که رشد کند، بصورت مزرعه و بوستان بزرگى در خواهد آمد، این عبارت انجیل را، عینا قرآن نقل کرده و فرموده است:

﴿وَمَثَلُهُمۡ فِي ٱلۡإِنجِيلِ كَزَرۡعٍ أَخۡرَجَ شَطۡ‍َٔهُۥ فَ‍َٔازَرَهُۥ فَٱسۡتَغۡلَظَ فَٱسۡتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِۦ يُعۡجِبُ ٱلزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ ٱلۡكُفَّارَ [الفتح: ۲٩].

«وصف حال آن‌ها در انجیل آمده است، مثل حالشان مانند دانه‏اى است که چون نخست سر از خاک بر آرد، شاخه‏اى نازک وضعیف باشد، پس از آن، قوت یابد تا آنکه قوى گردد و بر ساقه خود، راست و محکم بایستید، که دهقانان از تماشاى آن حیران بمانند».

منظور از این مثال که در انجیل آمده، محمدص و یاران او هستند.

۳- انجیل در جاى دیگر، چنین مى‏گوید: «أنطلق لأنى إن لم أنطلق لم‏ياتكم (البار قليط) فأما إن انطلقت أرسلته إليكم فإذا جاء ذاك يوبح العالم على خطيئة». «من باید (بار قلیط یعنى ستوده شده که مترادف با محمد و احمد است) بروم، اگر چنین نکنم، بارقلیط (محمد) نزد شما نمى‏آید، ولى اگر بروم او را مى‏فرستم، هرگاه او بیاید».

دنیا را در برابر خطاهایش مجازات خواهد کرد، آیا این جمله انجیل، بشارت روشنى درباره رسول اکرمص نیست؟

بارقلیط (فرو فرستاده شده) اگر محمد نباشد، پس چه کسى است؟ سواى محمد چه کسى دنیا را در برابر خطاهایش تنبیه کرده است؟!.

آرى! زمانى که مردم دنیا در دریاى متلاطم فتنه و فساد شناور بودند، محمدص به پیامبرى مبعوث شد، در آن زمان، بت‏پرستى سراسر دنیا را فراگرفته و طناب‌هاى خیمه خویش را همه جا، محکم نصب کرده بود، و حتى در جوامع اهل کتاب هم ریشه دوانیده بود.

بنابراین، چه کسى غیر از محمدص پس از رفتن عیسى÷ به آسمان‌ها، مردم را به سوى خدا دعوت کرد؟

دلایل عقلى:

۱- چرا حضرت محمدص به پیامبرى مبعوث شد؟

(چه مانعى وجود داشت؟) در حالى که قبل از او، صدها رسول و ده‌ها هزار نبى مبعوث شده بود. اگر هیچگونه مانع عقلى و شرعى وجود نداشت، پس چه دلیلى وجود دارد که رسالت محمدص انکار شود و نبوت او بسوى تمام مردم، پذیرفته نشود.

۲- شرایط حاکم در جامعه عربستان، در زمان بعثت رسول اکرمص مقتضى آمدن رسول و بعثت او بود. تا بار دیگر مردم را بسوى خدا فرا خواند و یاد او را در دل‌ها زنده گرداند. و دستوراتش را که بفراموشى سپرده شده بود، بیاد مردم اندازد.

۳- راستگویى و صداقت و صلاحیت و آثار مقدماتى آن که زمینه را براى مبعوث شدن او آماده مى‏کرد، گویاى این واقعیت‏اند که آن مقدمات نیز از جانب خدا فراهم شده بود که صاحب آن صفات، پیامبر و رسول است.

۴- عقل انسان، صدور معجزه و کارهاى خارق‏العاده را که از آنحضرتص بروز کرده، از فرد غیر نبى و پیامبر، محال مى‏داند. اینک به ذکر چند نمونه از معجزات آنحضرتص که در حدیث صحیح و متواتر بیان شده، مى‏پردازیم:

۱- شق‏ القمر یا دو نیم شدن ماه: عده‏اى از کفار که در رأس آن‌ها ولیدبن مغیره، قرار داشت، نزد رسول اکرمص رفتند و از او خواستار معجزه شدند. آنحضرتص با سر انگشت مبارک خود بسوى ماه اشاره کرد، در نتیجه ماه دو نیم شد. یک نصف آن، بالاى کوه و نصف دیگر آن در دامنه کوه ابوقبیس افتاد. سپس آنحضرتص فرمود: «اى مردم! شما گواه باشید» بعضى گفته‏اند که ماه را در میان دو کوه مشاهده کرده‏اند. قریش از مردم سایر شهرها پرسیدند که آیا آن‌ها هم دو نیم شدن ماه را دیده‏اند یا خیر؟ و آنان طبق مشاهدات خود، آنچه را که دیده بودند، بیان کردند. سپس خداوند، این آیه را نازل فرمود:

﴿ٱقۡتَرَبَتِ ٱلسَّاعَةُ وَٱنشَقَّ ٱلۡقَمَرُ ١ وَإِن يَرَوۡاْ ءَايَةٗ يُعۡرِضُواْ وَيَقُولُواْ سِحۡرٞ مُّسۡتَمِرّٞ ٢ وَكَذَّبُواْ وَٱتَّبَعُوٓاْ أَهۡوَآءَهُمۡۚ وَكُلُّ أَمۡرٖ مُّسۡتَقِرّٞ ٣ [القمر: ۱-۳].

«قیامت نزدیک شد و ماه شکافت. و اگر [کافران‏] نشانه‏اى [از نشانه‏هاى خداوند] را ببینند روى گردانند و گویند: جادویى مؤثّر است. و دروغ انگاشتند و از خواسته‏هاى [نفسانى‏] خود پیروى کردند و هر کارى به غایتى [همخوان با خود] مى‏انجامد».

۲- در جنگ احد، چشم یکى از اصحاب، بنام قتاده، از حدقه بیرون آمد. و بر رخسارش آویزان گشت. رسول اکرمص با دست مبارکش، آن را سر جایش قرار داد. چشم کنده شده نه تنها بحال اول برگشت، بلکه از اول آن هم روشنتر شد.

۳- روز فتح خیبر، حضرت علىس چشم درد شدید داشت رسول اکرمص در چشم‌هاى او دمید، چشم‌هاى حضرت على÷ چنان سالم شد که گویى اصلا دردى نداشته است.

۴- در غزوه بدر، پاى یکى از اصحاب، بنام ابن الحکم شکست. رسول اکرمص بر پاى شکسته او دمید. بلافاصله پاى شکسته‏اش بهبود یافت.

۵- سخن گفتن درخت با رسول اکرمص:

روزى یک عرب بادیه‏نشین، نزد پیامبرص آمد. آنحضرتص پرسید، کجا مى‏روى؟ گفت: بخانه مى‏روم. پیامبرص فرمود: دوست دارى که نفع و سودى به تو برسد؟ مرد روستایى گفت: آرى. آن چیست؟ پیامبرص فرمود: بگو: «أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ» مرد روستایى گفت: غیر از من چه کسى براى تو، شهادت مى‏دهد؟ رسول اکرمص بسوى درختى که در کنار رودخانه قرار داشت، اشاره کرد و فرمود: این درخت. درخت زمین را شکافت و آرام آرام نزد پیامبر آمد و در برابر او ایستاد رسول اکرمص سه بار از او خواست که شهادت بیاورد. و درخت نیز همانطور که رسول اکرمص فرموده بود، شهادت آورد.

۶- گریستن تنه خشک درخت خرما (استن حنانه) از هجر رسول اکرمص: نقل است که پیامبر اکرمص ابتدا در مسجد نبوى، براى نشستن و تبلیغ مردم، از تنه خشک درخت خرمایى استفاده مى‏کرد. بعد که منبر جدیدى براى آنحضرتص ساختند، آن تنه خشک درخت، مورد استفاده قرار نگرفت. بدین جهت شروع به نالیدن و گریستن کرد. صداى گریه‏اش شبیه صداى شتر حامله‏اى بود که ده ماه از مدت حملش گذشته باشد. کم کم صداى گریه‏اش آنچنان آشکار شد که پیر و جوان آن را شنیدند. یاران پیامبر در حیرت فرو رفتند. آنگاه رسول اکرمص نزد آن رفت و دست مبارکش را روى آن کشید. از آن پس، گریه‏اش خاتمه یافت.

٧- نفرین کردن پیامبر اکرمص کسرى را و نابود شدن پادشاهى و سلطنت او.

۸- دعاى خیر آنحضرتص در مورد ابن عباس: پیامبر اکرمص براى ابن عباسب دعا کرد که خداوند، فقه و بینش دینى‏اش را بیفزاید: در اثر آن بود که ابن عباس ب یکى از بزرگ‌ترین فقهاى امت اسلام شد.

٩- زیاد شدن طعام. چنانکه دو کیلوآرد جو براى بیش از هشتاد نفر کفایت کرد.

۱۰- فواره زدن آب از سر انگشت‌هاى مبارک آنحضرتص: روز صلح حدیبیه، اصحاب نزد رسول خداص از بى‏آبى شکایت کردند و گفتند: هیچ آبى جز آب این ظرف که در اختیار شماست و با آن وضو مى‏گیرید، وجود ندارد.

رسول اکرمص دست مبارکش را داخل آب فرو برد آب از سر انگشت‏هاى آنحضرتص مانند چشمه آب فواره زد. تمام مردم که تعدادشان حدود ۱۵۰۰ تن بود از آن آب، نوشیدند و وضو گرفتند و همه را کفایت کرد.

۱۱- معراج آنحضرتص از مسجد الحرام تا مسجد الأقصى و از آنجا به آسمان هفتم، تا سدرةالمنتهى و ملاقات پروردگار و مراجعت او به خوابگاهش قبل از فرا رسیدن صبح.

۱۲- بزرگ‌ترین معجزه رسول اکرمص قرآن کریم است. این کتاب مقدس، حوادث گذشتگان و آیندگان و رویدادهاى بین گذشته و آینده را بررسى نموده است و حاوى هدایت و روشنى است. و دلیل گویاى بر صدق و حقانیت نبوت رسول اکرمص مى‏باشد. و تا دنیا دنیاست، باقى خواهد ماند.

رسول اکرمص در این خصوص مى‏فرماید: «مَا مِنَ الأَنْبِيَاءِ نَبِىٌّ إِلاَّ وَقَدْ أُعْطِىَ مِنَ الآيَاتِ مَا مِثْلُهُ آمَنَ عَلَيْهِ الْبَشَرُ وَإِنَّمَا كَانَ الَّذِى أُوتِيتُ وَحْياً أَوْحَاهُ اللَّهُ إِلَىَّ وَأَرْجُو أَنْ أَكُونَ أَكْثَرَهُمْ تَبَعاً يَوْمَ الْقِيَامَةِ» «به هر پیامبرى معجزه‏اى عطا شده که مردم با دیدن‏ آن معجزه به رسالت او ایمان مى‏آوردند. ولى آنچه به من عنایت شده وحى الهى مى‏باشد که بر من نازل شده است. بدین جهت، توقع دارم که پیروان من در روز قیامت، از همه بیشتر باشند». (اغلب این معجزات، در صحیحین آمده است، و اگر در صحیحین نباشد، در بقیه کتب حدیث یعنى در سنن ذکر شده‏اند).

فصل دهم‏: ايمان به روز قيامت

مسلمان ایمان دارد که زندگى دنیا روزى به پایان مى‏رسد، که بعد از آن خورشید طلوع نخواهد کرد. آنگاه زندگى بعدى انسان در سراى آخرت آغاز مى‏شود، خداوند، در آن روز تمام مخلوقاتش را دوباره زنده مى‏کند و براى محاسبه اعمال آنها، همه را در میدان محشر گرد مى‏آورد، نیکان را با نعمت‏هاى سرورى در بهشت، پاداش مى‏دهد و بدان را با عذاب توهین آمیز، در دوزخ کیفر خواهد داد.

قبل از فرا رسیدن آن روز، علایم و نشانه‏هایى بروز خواهند کرد مانند ظهور دجال، آمدن یاجوج و ماجوج، نازل شدن حضرت عیسى÷، خروج دابة الأرض، طلوع خورشید از غروب و...

بعد از آن، صور فناء دمیده مى‏شود و تمام موجودات زنده بیهوش شده و می‌میرند، سپس صور دوم که صور بعث و زنده شدن نام دارد، دمیده مى‏شود، آنگاه همه موجوداتى که از آغاز خلقت جهان تا پایان آن، روزگارى در این عالم زندگى کرده‏اند، دوباره زنده مى‏شوند و در محضر پروردگار حضور بهم مى‏رسانند، بعد نامه‏هاى اعمال و پرونده‏هاى هر کدام، به آن‌ها داده مى‏شود، برخى پرونده‏هاى خود را به دست راست، و بعضى دیگر به دست چپ تحویل مى‏گیرند، ترازوى عدالت الهى شروع بکار مى‏کند.

و محاسبه انسان‌ها، آغاز مى‏گردد، پل صراط را بر روى دوزخ نصب مى‏کنند.

و سرانجام، این معرکه بسیار مهم، با ورود بهشتیان به بهشت، و دوزخیان به دوزخ، خاتمه خواهد یافت.

این عقیده و باور مؤمن نشأت گرفته از دلایل عقلى و نقلى بى‌شمارى است که بشرح آن‌ها مى‏پردازیم.

دلایل نقلى:

۱- خداوند در آیات ۲۶ و ۲٧ سوره الرحمن در این باره چنین فرموده است: ﴿كُلُّ مَنۡ عَلَيۡهَا فَانٖ ٢٦ وَيَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّكَ ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِكۡرَامِ ٢٧ [الرحمن: ۲۶-۲٧]. «غیر از ذات یگانه خداوند، همه موجودات عالم (زنده و غیر زنده) روى زمین، از بین خواهند رفت» در آیات ۳۴ و ۳۵ سوره انبیاء مى‏فرماید:

﴿وَمَا جَعَلۡنَا لِبَشَرٖ مِّن قَبۡلِكَ ٱلۡخُلۡدَۖ أَفَإِيْن مِّتَّ فَهُمُ ٱلۡخَٰلِدُونَ ٣٤ كُلُّ نَفۡسٖ ذَآئِقَةُ ٱلۡمَوۡتِۗ وَنَبۡلُوكُم بِٱلشَّرِّ وَٱلۡخَيۡرِ فِتۡنَةٗۖ وَإِلَيۡنَا تُرۡجَعُونَ ٣٥ [الأنبیاء: ۳۴-۳۵]. «(اى پیامبر!) ما براى هیچ انسانى پیش از تو زندگى جاویدان قرار نداده‏ایم، (آنان که انتظار مرگ تو را دارند و با مرگ تو اسلام را پایان یافته مى‏دانند) اگر تو بمیرى، ایشان جاودانه مى‏مانند؟! هر کسى (موجود زنده‏اى) مزه مرگ را مى‏چشد، ما شما را با سود و زیان و خوبى و بدى (در زندگى دنیا) کاملا آزمایش مى‏کنیم، و سرانجام به‌سوى ما بر گردانیده مى‏شوید (کیفر و پاداش اعمال خود را مى‏بینید)».

در آیه ٧ سوره تغابن مى‏فرماید: ﴿ زَعَمَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَن لَّن يُبۡعَثُواْۚ قُلۡ بَلَىٰ وَرَبِّي لَتُبۡعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلۡتُمۡۚ وَذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٞ ٧ [التغابن: ٧].«کافران ‏پنداشته‌اند که هرگز زنده و برانگیخته نخواهند شد، اى پیامبر! بگو: سوگند به ذات پروردگارم که شما زنده و برانگیخته خواهید شد. و از اعمالى که انجام داده‏اید، با خبرتان خواهند کرد، این کار براى خدا ساده و آسان است».

در آیات ۴-۶ سوره مطففین مى‏فرماید: ﴿أَلَا يَظُنُّ أُوْلَٰٓئِكَ أَنَّهُم مَّبۡعُوثُونَ ٤ لِيَوۡمٍ عَظِيمٖ ٥ يَوۡمَ يَقُومُ ٱلنَّاسُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٦ [المطففین: ۴-۶]. «آیا اینان گمان نمى‏برند که دوباره زنده مى‏شوند در روز بسیار بزرگ و هولناکى (بنام قیامت)؟ همان روزى که مردم در پیشگاه پروردگار جهانیان (براى حساب و کتاب) سر از قبرها بیرون مى‏آوردند».

در آیه ٧ سوره شورى، مى‏فرماید: ﴿وَتُنذِرَ يَوۡمَ ٱلۡجَمۡعِ لَا رَيۡبَ فِيهِۚ فَرِيقٞ فِي ٱلۡجَنَّةِ وَفَرِيقٞ فِي ٱلسَّعِيرِ [الشوری: ٧]. «و (مردم را) از گردهمایى (روز قیامت) که هیچ تردیدى در وقوع آن نیست، بیم دهى، (در آن روز مردم دو گروه بیش نیستند) گروهى در بهشت بسر مى‏برند و گروهى در آتش سوزان دوزخ».

در سوره زلزال، مى‏فرماید: ﴿إِذَا زُلۡزِلَتِ ٱلۡأَرۡضُ زِلۡزَالَهَا ١ وَأَخۡرَجَتِ ٱلۡأَرۡضُ أَثۡقَالَهَا ٢ وَقَالَ ٱلۡإِنسَٰنُ مَا لَهَا ٣ يَوۡمَئِذٖ تُحَدِّثُ أَخۡبَارَهَا ٤ بِأَنَّ رَبَّكَ أَوۡحَىٰ لَهَا ٥ يَوۡمَئِذٖ يَصۡدُرُ ٱلنَّاسُ أَشۡتَاتٗا لِّيُرَوۡاْ أَعۡمَٰلَهُمۡ ٦ فَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَيۡرٗا يَرَهُۥ ٧ وَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا يَرَهُۥ ٨ [الزلزلة: ۱-۸]. «هنگامى که زمین، سخت به لرزه در انداخته ‏شود (از هم مى‏شکافد و دفینه‏ها و مرده‏ها) و همه سنگینى‏هاى خود را بیرون مى‏اندازد، انسان مى‏گوید: زمین را چه شده است؟ در آن روز (که آغاز قیامت است) زمین خبرهاى خود را بازگو مى‏کند (حوادثى را که بر او گذشته شرح مى‏دهد) و این بدان سبب است که پروردگار تو بدو پیام مى‏دهد (که چه بشود و چه بگوید) در آن روز مردم (از قبرهاى خود) دسته دسته و پراکنده بیرون مى‏آیند (و رهسپار صحراى محشر مى‏شوند) تا کارهایشان به آن‌ها نشان داده شود (نتیجه اعمالشان را ببینند) پس هرکس به اندازه ذره غبارى کار نیک کرده باشد، آن را خواهد دید (پاداشش را خواهد گرفت) و هرکس به اندازه ذره غبارى کار بد کرده باشد، آن را خواهد دید (سزایش را خواهد چشید)».

در آیه ۱۵۸ سوره انعام، مى‏فرماید: ﴿هَلۡ يَنظُرُونَ إِلَّآ أَن تَأۡتِيَهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ أَوۡ يَأۡتِيَ رَبُّكَ أَوۡ يَأۡتِيَ بَعۡضُ ءَايَٰتِ رَبِّكَۗ يَوۡمَ يَأۡتِي بَعۡضُ ءَايَٰتِ رَبِّكَ لَا يَنفَعُ نَفۡسًا إِيمَٰنُهَا لَمۡ تَكُنۡ ءَامَنَتۡ مِن قَبۡلُ أَوۡ كَسَبَتۡ فِيٓ إِيمَٰنِهَا خَيۡرٗا [الأنعام: ۱۵۸]. «(قبلا دلایل لازم بر وجوب ایمان بیان گردید، پس چرا ایمان نمى‏آورند)؟ آیا انتظار دارند که فرشتگان (قبض ارواح) به سراغشان بیایند؟ یا اینکه پروردگارت (خودش) به‌سوى آن‌ها بیاید؟ یا پاره‏اى از نشانه‏هاى پروردگارت براى آن‌ها نمودار شود؟ روزى پاره‏اى از نشانه‏هاى پروردگارت فرا مى‏رسد (و آنان را به ایمان اجبارى وادار مى‏کند) اما ایمان آوردن افرادى که قبل از آن، ایمان نیاورده‏اند یا اینکه با وجود ایمان (کارهاى پسندیده نکرده‏اند) سودى بحالشان نخواهد داشت».

و در آیه ۸۲ سوره النمل می‌فرماید:

﴿وَإِذَا وَقَعَ ٱلۡقَوۡلُ عَلَيۡهِمۡ أَخۡرَجۡنَا لَهُمۡ دَآبَّةٗ مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ تُكَلِّمُهُمۡ أَنَّ ٱلنَّاسَ كَانُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا لَا يُوقِنُونَ ٨٢ [النمل: ۸۲].

«هنگامى که فرمان وقوع قیامت فرا رسد، (از جمله نشانه‏هاى آن یکى این است که) جانورى از زمین براى مردم بیرون مى‏آوریم که با ایشان سخن مى‏گوید (از جمله با کسانى که) به آیات خدا ایمان نیاورده‏اند (مى‏گوید: اکنون با چشم خود ببینند که قیامت دارد شروع مى‏شود و عذاب الهى گریبانگیر شما میگردد و پشیمانى سودى ندارد)».

در آیات ٩۶-٩٧ سوره انبیاء مى‏فرماید: ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا فُتِحَتۡ يَأۡجُوجُ وَمَأۡجُوجُ وَهُم مِّن كُلِّ حَدَبٖ يَنسِلُونَ ٩٦ وَٱقۡتَرَبَ ٱلۡوَعۡدُ ٱلۡحَقُّ فَإِذَا هِيَ شَٰخِصَةٌ أَبۡصَٰرُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ [الأنبیاء: ٩۶-٩٧]. «وقتى (درها) براى آمدن یاجوج و ماجوج گشوده شوند، آن‌ها شتابان از هر بلندى و ارتفاعى مى‏گذرند (و موجب پریشانى و هرج و مرج در زمین مى‏شوند)، (در آن هنگام) وعده راستین (خدا که روز قیامت است) نزدیک مى‏شود، و بناگاه (چنان وحشتى سراسر وجود کافران را فرا مى‏گیرد که) چشم‌هایشان از حرکت باز مى‏ایستد».

در آیات ۵٧-۶۱ سوره زخرف، مى‏فرماید: ﴿وَلَمَّا ضُرِبَ ٱبۡنُ مَرۡيَمَ مَثَلًا إِذَا قَوۡمُكَ مِنۡهُ يَصِدُّونَ ٥٧ وَقَالُوٓاْ ءَأَٰلِهَتُنَا خَيۡرٌ أَمۡ هُوَۚ مَا ضَرَبُوهُ لَكَ إِلَّا جَدَلَۢاۚ بَلۡ هُمۡ قَوۡمٌ خَصِمُونَ ٥٨ إِنۡ هُوَ إِلَّا عَبۡدٌ أَنۡعَمۡنَا عَلَيۡهِ وَجَعَلۡنَٰهُ مَثَلٗا لِّبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٥٩ وَلَوۡ نَشَآءُ لَجَعَلۡنَا مِنكُم مَّلَٰٓئِكَةٗ فِي ٱلۡأَرۡضِ يَخۡلُفُونَ ٦٠ وَإِنَّهُۥ لَعِلۡمٞ لِّلسَّاعَةِ فَلَا تَمۡتَرُنَّ بِهَا وَٱتَّبِعُونِۚ هَٰذَا صِرَٰطٞ مُّسۡتَقِيمٞ ٦١ [الزخرف: ۵٧-۶۱]. «و چون [آفرینش‏] فرزند مریم مثل زده شد، آن گاه قومت از آن بانگ [به ریشخند] برداشتند. و گفتند: آیا معبودان ما بهترند یا او. [آن مثل را] براى تو جز از روى جدال نزدند حقّ این است که آنان گروهى ستیزه جویند. او (عیسى÷) جز بنده‏اى نیست که بر او انعام کرده‏ایم و او را براى بنى اسراییل مایه عبرتى گرداندیم. و اگر مى‏خواستیم به جاى شما فرشتگانى قرار مى‏دادیم که در زمین جانشین شوند. و به یقین او (حضرت عیسى) نشانه‏اى براى قیامت است پس هرگز درباره آن (قیامت) شک مکنید و از من پیروى کنید. راه راست این است».

در آیات ۶۸-٧۰ سوره زمر، مى‏فرماید: ﴿وَنُفِخَ فِي ٱلصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِي ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا مَن شَآءَ ٱللَّهُۖ ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخۡرَىٰ فَإِذَا هُمۡ قِيَامٞ يَنظُرُونَ ٦٨ وَأَشۡرَقَتِ ٱلۡأَرۡضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ ٱلۡكِتَٰبُ وَجِاْيٓءَ بِٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ وَٱلشُّهَدَآءِ وَقُضِيَ بَيۡنَهُم بِٱلۡحَقِّ وَهُمۡ لَا يُظۡلَمُونَ ٦٩ وَوُفِّيَتۡ كُلُّ نَفۡسٖ مَّا عَمِلَتۡ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِمَا يَفۡعَلُونَ ٧٠ [الزمر: ۶۸-٧۰]. «در صور دمیده خواهد شد و تمام کسانى که در آسمان‌ها و زمین هستند، میمیرند، مگر کسانى که خدا بخواهد (آنانرا تا زمانى دیگر زنده بدارد) سپس بار دیگر در آن دمیده مى‏شود، بناگاه همگى (جان مى‏گیرند) و به پا مى‏خیزند و مى‏نگرند، زمین (محشر) با نور (تجلى) خداوند روشن مى‏شود و کتاب (نامه اعمال هر کسى بدستش) نهاده مى‏شود، و پیامبران و گواهان حاضر مى‏شوند، و راست و درست درمیان مردم داورى مى‏گردد، و اندک ستمى در حق کسى نخواهد شد، و خدا (از هرکس دیگرى) بهتر مى‏داند که آنان چه کارهایى کرده‏اند».

و در آیه ۴٧ سورده انبیاء مى‏فرماید: ﴿وَنَضَعُ ٱلۡمَوَٰزِينَ ٱلۡقِسۡطَ لِيَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ فَلَا تُظۡلَمُ نَفۡسٞ شَيۡ‍ٔٗاۖ وَإِن كَانَ مِثۡقَالَ حَبَّةٖ مِّنۡ خَرۡدَلٍ أَتَيۡنَا بِهَاۗ وَكَفَىٰ بِنَا حَٰسِبِينَ ٤ [الأنبیاء: ۴٧]. «و ما ترازوى عدل و داد را در رزو قیامت خواهیم نهاد، و اصلا بهیچ کسى ستمى نمى‏شود و اگر به اندازه دانه خردلى (کار نیک یا بدى انجام گرفته باشد) آن را حاضر و آماده مى‏سازیم (و کیفر و پاداش آن را مى‏دهیم) و ما براى محاسبه اعمال (گفتار و کردار) شما کافى خواهیم بود».

در آیات ۱۳-۳۴ سوره‏الحاقه، مى‏فرماید: ﴿فَإِذَا نُفِخَ فِي ٱلصُّورِ نَفۡخَةٞ وَٰحِدَةٞ ١٣ وَحُمِلَتِ ٱلۡأَرۡضُ وَٱلۡجِبَالُ فَدُكَّتَا دَكَّةٗ وَٰحِدَةٗ ١٤ فَيَوۡمَئِذٖ وَقَعَتِ ٱلۡوَاقِعَةُ ١٥ وَٱنشَقَّتِ ٱلسَّمَآءُ فَهِيَ يَوۡمَئِذٖ وَاهِيَةٞ ١٦ وَٱلۡمَلَكُ عَلَىٰٓ أَرۡجَآئِهَاۚ وَيَحۡمِلُ عَرۡشَ رَبِّكَ فَوۡقَهُمۡ يَوۡمَئِذٖ ثَمَٰنِيَةٞ ١٧ يَوۡمَئِذٖ تُعۡرَضُونَ لَا تَخۡفَىٰ مِنكُمۡ خَافِيَةٞ ١٨ فَأَمَّا مَنۡ أُوتِيَ كِتَٰبَهُۥ بِيَمِينِهِۦ فَيَقُولُ هَآؤُمُ ٱقۡرَءُواْ كِتَٰبِيَهۡ ١٩ إِنِّي ظَنَنتُ أَنِّي مُلَٰقٍ حِسَابِيَهۡ ٢٠ فَهُوَ فِي عِيشَةٖ رَّاضِيَةٖ ٢١ فِي جَنَّةٍ عَالِيَةٖ ٢٢ قُطُوفُهَا دَانِيَةٞ ٢٣ كُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ هَنِيٓ‍َٔۢا بِمَآ أَسۡلَفۡتُمۡ فِي ٱلۡأَيَّامِ ٱلۡخَالِيَةِ ٢٤ وَأَمَّا مَنۡ أُوتِيَ كِتَٰبَهُۥ بِشِمَالِهِۦ فَيَقُولُ يَٰلَيۡتَنِي لَمۡ أُوتَ كِتَٰبِيَهۡ ٢٥ وَلَمۡ أَدۡرِ مَا حِسَابِيَهۡ ٢٦ يَٰلَيۡتَهَا كَانَتِ ٱلۡقَاضِيَةَ ٢٧ مَآ أَغۡنَىٰ عَنِّي مَالِيَهۡۜ ٢٨ هَلَكَ عَنِّي سُلۡطَٰنِيَهۡ ٢٩ خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٣٠ ثُمَّ ٱلۡجَحِيمَ صَلُّوهُ ٣١ ثُمَّ فِي سِلۡسِلَةٖ ذَرۡعُهَا سَبۡعُونَ ذِرَاعٗا فَٱسۡلُكُوهُ ٣٢ إِنَّهُۥ كَانَ لَا يُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ ٱلۡعَظِيمِ ٣٣ وَلَا يَحُضُّ عَلَىٰ طَعَامِ ٱلۡمِسۡكِينِ ٣٤ [الحاقة: ۱۳-۳۴]. «هرگاه براى اولین بار در صور دمیده شود، زمین و کوه‌ها از جا کنده شوند و یکباره درهم کوبیده و متلاشى مى‏شوند. در آن هنگام است که آن واقعه (بزرگ قیامت در جهان) رخ مى‏دهد و آسمان از هم مى‏شکافد و مى‏پراکند و سست و نا استوار مى‏گردد، و فرشتگان در اطراف و کناره‏هاى آسمان (آن روزى) قرار مى‏گیرند، و در آن روز، هشت فرشته عرش پروردگارت را بر فراز سر خود، بر مى‏دارند (حمل مى‏کنند). در آن روز، شما در پیشگاه خداوند (براى رسیدگى به اعمالتان) حاضر مى‏شوید و چیزى از کارهاى مخفى و پنهان شما، پوشیده نمى‏ماند، و اما هر کسى که نامه اعمالش به دست راست او داده شود، (فریاد شادى سر مى‏دهد) و مى‏گوید: اى مردم! نامه اعمال مرا بگیرید و بخوانید، من (در دنیا) یقین داشتم که (در این روز) با حساب و کتاب اعمال خود روبرو مى‏شوم، پس او در زندگى رضایت بخشى خواهد بود، در این باغ و الاى بهشت بسر خواهند برد که میوه‏هاى آن در دسترس است، (به آن‌ها گفته خواهد شد) در برابر کارهایى که در روزگاران گذشته (در دنیا) انجام داده‏اید، بخورید و بنوشید، گوارایتان باد، و اما کسى که نامه اعمالش بدست چپش داده شود، مى‏گوید: اى کاش هرگز نامه اعمالم بمن داده نمى‏شد، و هرگز نمى‏دانستم که حساب من چیست، اى کاش! همان مرگ پایان بخش عمرم مى‏بود. دارایى من نه سودى بحالم بخشید و به درد (بیچارگى امروزم) نخورد، قدرتم از دستم رفت، (آن وقت است که خدا به فرشتگان نگهبان دوزخ دستور مى‏دهد که) او را بگیرید و به غل زنجیرش کشید، سپس او را در دوزخ بیندازید، آنگاه او را با زنجیرى آهنى که ٧۰ ذراع (متر) طول دارد، ببندید، چرا که او به خداوند بزرگ، ایمان نیاورده بود و مردم را به دادن خوراک به افراد بینوا، تشویق نمى‏کرد».

سرانجام، در آیات ۶۸-٧۱ سوره مریم درباره احوال معاد و جهان آخرت، مى‏فرماید: ﴿فَوَرَبِّكَ لَنَحۡشُرَنَّهُمۡ وَٱلشَّيَٰطِينَ ثُمَّ لَنُحۡضِرَنَّهُمۡ حَوۡلَ جَهَنَّمَ جِثِيّٗا ٦٨ ثُمَّ لَنَنزِعَنَّ مِن كُلِّ شِيعَةٍ أَيُّهُمۡ أَشَدُّ عَلَى ٱلرَّحۡمَٰنِ عِتِيّٗا ٦٩ ثُمَّ لَنَحۡنُ أَعۡلَمُ بِٱلَّذِينَ هُمۡ أَوۡلَىٰ بِهَا صِلِيّٗا ٧٠ وَإِن مِّنكُمۡ إِلَّا وَارِدُهَاۚ كَانَ عَلَىٰ رَبِّكَ حَتۡمٗا مَّقۡضِيّٗا ٧١ [مریم: ۶۸-٧۱]. «اى محمد! سوگند به ذات پروردگارت، هر آینه کافران را همراه با شیاطین گرد مى‏آوریم، سپس ایشان را (اطراف) دوزخ با خوارى و ذلت حاضر مى‏کنیم، بعد کسانى را که در برابر خدا سرکش‏تر از دیگران بوده‏اند، جدا مى‏کنیم، بعد از آن، ما مى‏دانیم که چه کسانى از میان آن‌ها بیشتر براى سوختن در آتش، اولویت دارند، (دقیقا افراد گستاخ را انتخاب مى‏کنیم، و در این گزینش هیچگونه اشتباهى رخ نخواهد داد) همه شما انسان‌ها (بدون استثناء) وارد دوزخ مى‏شوید، (مؤمنان براى عبور و دیدن، و کافران براى دخول و ماندن) این امر حتمى است و فرمان قطعى خداوند مى‏باشد».

۲- رسول اکرمص نیز درباره احوال قیامت، سخن گفته است. در روایتى که امام احمد و بخارى و مسلم، نقل کرده‏اند، مى‏فرماید: «لاَ تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى يَمُرَّ الرَّجُلُ بِقَبْرِ الرَّجُلِ فَيَقُولَ: يَا لَيْتَنِى كُنْتُ مَكَانَهُ». «قیامت نخواهد آمد مگر زمانى که یک شخص هنگام عبور از کنار قبر شخص دیگر، آرزو کند. اى کاش صاحب این قبر من مى‏بودم». و در روایتى دیگر که امام مسلم آن را ذکر کرده است، مى‏فرماید: «إِنَّ السَّاعَةَ لاَ تَكُونُ حَتَّى تَكُونَ عَشْرُ آيَاتٍ خَسْفٌ بِالْمَشْرِقِ وَخَسْفٌ بِالْمَغْرِبِ وَخَسْفٌ فِى جَزِيرَةِ الْعَرَبِ وَالدُّخَانُ وَالدَّجَّالُ وَدَابَّةُ الأَرْضِ وَيَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ وَطُلُوعُ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا وَنَارٌ تَخْرُجُ مِنْ قُعْرَةِ عَدَنٍ تَرْحَلُ النَّاسَ وَنُزُولُ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ» «تا زمانى که ده علامت، آشکار نشود، قیامت نخواهد آمد، خسوف در مشرق، خسوف در مغرب، خسوف در جزیرة العرب، دود فراگیرى که همه عالم را تیره و تار خواهد کرد، آمدن دجال، خروج دابة الأرض، طلوع آفتاب از غرب، آتشى که از اقسا نقاط عدن مى‏آید و مردم با دیدن آن، از جایى به جاى دیگر کوچ مى‏کنند، و نازل شدن حضرت عیسى÷».

در حدیثى دیگر که در صحیح مسلم آمده، چنین مى‏فرماید: «دجال در میان امت من ظاهر مى‏شود و بمدت چهل (روز یا ماه یا سال) مى‏ماند، بعد خداوند، عیسى بن مریم را که شبیه عروه بن مسعودس است مى‏فرستد، آن حضرت با دجال مبارزه مى‏کند و او را از میان مى‏برد، سپس مردم بمدت چهل سال طورى زندگى مى‏کنند که بین دو نفر از آن‌ها کوچک‌ترین برخوردى که موجب رنجش آن‌ها از یکدیگر شود، روى نمى‏دهد، بعد به خواست خدا، باد سردى از جانب شام خواهد وزید، در اثر آن کلیه کسانى که یک ذره ایمان یا خیر خواهى در دل‌هایشان وجود داشته باشد، مى‏میرند، و اگر کسى براى نجات خود در شکاف کوهى پنهان شود، آن باد او را تعقیب مى‏کند، و از بین مى‏برد، فقط مردم شرور و بى‌ارزش و درنده خویى که خوبى و بدى برایشان یکسان است، باقى مى‏مانند، آنگاه شیطان در برابر آن‌ها ظاهر مى‏شود و مى‏گوید: به سخنان من گوش کنید، مردم مى‏گویند: تو از ما چه مى‏خواهى؟ شیطان آن‌ها را به پرستش بت‌ها دعوت مى‏کند، و آن‌ها مدتى را در عیش و عشرت بسر مى‏برند، بعد از آن، صور دمیده مى‏شود، هرکس که صداى آن را بشنود، بسوى آن توجه مى‏کند، اولین کسى که صداى صور را مى‏شنود، شخصى است که مشغول تمیز کردن حوض شتر خود مى‏باشد، او بیهوش مى‏شود و بعد تمام مردم با شنیدن آن بیهوش مى‏شوند (می‌میرند) بعد باران آرامى مانند شبنم مى‏بارد، در اثر آن اجساد متلاشى شده انسان‌ها بحالت اولیه خود بر مى‏گردنند.

بعد صور دوم که صور بعث (یا زنده شدن) نام دارد، بصدا در مى‏آید، آنگاه مردم سراز قبرها بیرون مى‏آورند و پریشان به اطراف خود نگاه مى‏کنند، سپس فرمان مى‏رسد که مردم در صحراى محشر در پیشگاه خداوند حاضر شوند، و چگونگى به انجام رسانیدن مسولیت خود را بیان کنند، بعد ندا مى‏رسد که دوزخیان جدا شوند، مى‏پرسند، دوزخیان چه کسانى و چه تعدادى هستند؟ پاسخ مى‏آید که از هر هزار نفر، ٩٩٩ نفر اهل دوزخ‏اند، آن روز، چنان سهمگین و خطرناک است که زنان، حامله سقط جنین مى‏کنند و کودکان از ترس، پیر مى‏شوند، و در آن روز، همه اسرار نهان، آشکار مى‏شود.

در حدیثى دیگر که مسلم روایت کرده، مى‏فرماید: «قیامت بر پا نمى‏شود، مگر روزى که همه مرد، شرور باشند».

در حدیثى دیگر، مى‏فرماید: «میان دمیدن دو صور، چهل (روز یا هفته یا ماه یا سال) فاصله وجود دارد، بعد بارانى مى‏بارد و انسان‌هاى مرده مانند سبزیجات از زمین مى‏رویند (از قبرها بیرون مى‏آیند) تمام بدن انسان جز قسمت آخر ستون فقراتش، مى‏پوسد، آفرینش دوباره انسان، روز قیامت از همان قسمت باقی مانده ستون فقراتش، صورت مى‏گیرد». (مسلم).

نقل است که روزى آنحضرتص در حال ایراد خطبه، خطاب به حاضران، فرمودند: «اى مردم! روز قیامت شما سر لخت و پا لخت حشر مى‏شوید، نخستین کسى که لباس مى‏پوشد، حضرت ابراهیم÷ مى‏باشد.

عده‏اى از افراد امت مرا حاضر مى‏کنند و در سمت چپ نگاه مى‏دارند. من مى‏گویم: پروردگارا! آنان از یاران من بودند. بمن مى‏گویند: تو نمى‏دانى که بعد از رفتن تو، آن‌ها دست به چه اعمالى زدند!». (مسلم). در حدیثى دیگر که درباره شرح حال روز قیامت است، مى‏فرماید: «روز قیامت هیچ بنده‏اى مادام که به چهار سؤال، جواب ندهد، اجازه تکان خوردن و رفتن ندارد.

۱- عمرش را چگونه و در انجام دادن چه کارهایى گذرانده است؟

۲- به علمى که داشته، چقدر عمل کرده است؟

۳- مالش را از چه راهى بدست آورده و صرف چه راهى کرده است؟

۴- بدنش را در انجام چه کارهایى پیر و فرسوده کرده است؟». (ترمذى و مسلم).

در حدیثى دیگر، درباره حوض کوثر که از جریانات قیامت است، مى‏فرماید: «بزرگى حوض کوثر (حوض من) به اندازه مسافت یک ماه است. آبش از شیر، سفیدتر و از مشک و گلاب، خوشبوتر است. پیاله‏هاى آن، در کثرت مانند ستاره‏هاى آسمان‏اند. هرکس یکبار از آن آب بنوشد، هرگز تشنه نخواهد شد». (بخارى، مسلم، ابن ماجه).

در روایتى دیگر آمده است «که روزى عایشه صدیقهل گریست. آنحضرتص پرسید چرا گریه مى‏کنى؟ گفت: بیاد دوزخ افتادم، گریه‏ام گرفت. بعد از آن حضرت سؤال کرد آیا شما در آن روز بیاد همسرانتان مى‏افتید؟ آنحضرتص فرمود: بلى. غیر از سه جا که در آن احوال، هیچکس بیاد کسى دیگر نمى‏افتد.

۱- هنگامى که پرونده اعمال انسان‌ها توزیع مى‏شود.

۲- جایى که اعمال انسان محاسبه مى‏شود، هرکس در این فکر است که آیا اعمال نیکش بر اعمال بدش مى‏چربد یا خیر.

۳- زمانى که پل صراط بر متن دوزخ نصب مى‏شود تا زمان عبور کردن و گذشتن از آن».

(ابو داوود). در روایتى دیگر، رسول اکرمص مى‏فرماید: «هر پیامبرى یک دعاى مستجاب دارد. هرکدام از پیامبران پیشین، دعاى خود را در حق امتش از خدا، خواسته است. اما من دعاى خود را براى شفاعت امتم در روز قیامت، نگهداشته‏ام».

و در حدیثى دیگر مى‏فرماید: «من سالار فرزندان آدم هستم. روز قیامت، قبل از همه از قبر بیرون مى‏آیم. و نخستین شفاعت کننده‏اى که شفاعتش پذیرفته مى‏شود خواهم بود. و نیز پرچم حمد و ستایش پروردگار در روز قیامت، در دست من خواهد بود. با وجود این، بر هیچکس فخرفروشى نمى‏کنم».

در روایت دیگر، آنحضرتص مى‏فرماید: «هرکس روزى سه بار بهشت را از خدا بخواهد، بهشت مى‏گوید: خداوندا! او را داخل بهشت گردان. و هرکس روزى سه بار از دوزخ پناه جوید، دوزخ مى‏گوید: خداوندا! او را از دوزخ پناه بده».

دلایل عقلى:

۱- خداوند توانایى دوباره زنده کردن انسان‌ها را در روز قیامت به نحو شایسته‏اى داراست. زیرا کسى که بار اول بدون هیچگونه الگویى انسان را آفریده است، نه تنها توانایى دوباره زنده کردن آن را دارد، بلکه این کار برایش از خلق اولیه آن بمراتب آسان‌تر است.

۲- در داشتن اعتقاد به معاد و حساب و کتاب روز قیامت، هیچ مشکل عقلى وجود ندارد. زیرا عقل انسان، فقط برخى از پدیده‏ها مانند اجتماع ضدین یا نقیضین را محال مى‏داند. در حالى که اعتقاد به معاد و محاسبه اعمال، به دور از اجتماع ضدین و التقاى نقیضین مى‏باشد.

۳- حکمت آشکار الهى در مورد دخل تصرف در مخلوقاتش در تمام عرصه‏هاى زندگى، نداشتن عقیده به زندگى بعد از مرگ را محال مى‏داند. زیرا حکمت الهى، جهت برقرارى عدل، اقتضا مى‏کند که پس از مرگ، باید حیاتى دیگر وجود داشته باشد تا در پرتوى آن، انسان نتایج اعمال خوب و بد خود را ببیند.

۴- وجود زندگى دنیا و سعادت و شقاوت‌هاى آن، دلیل گویایى بر وجود و حقانیت زندگى دیگرى است که در آن خیر و عدل و کمال و سعادت باشد. زیرا سعادت و شقاوت زندگى دنیا، نمونه بسیار کوچکى از سعادت و شقاوت زندگى آخرت است. و تفاوت آن با دنیاى آخرت، مانند تفاوت نقشه ساختمان، با یک ساختمان بسیار زیبا و مجلل که ساخته شده است، مى‏باشد.

فصل يازدهم‏: عذاب قبر و نعمت‏هاى آن:‏

مسلمان ایمان دارد که عذاب قبر و سؤال منکر و نکیر، حق است. این عقیده نیز در پرتوى دلایل عقلى و نقلى است که بشرح آن‌ها مى‏پردازیم.

دلایل نقلى:

۱- خداوند در کلام پاکش در آیات ۵۰-۵۱ سوره انفال در این باره مى‏فرماید:

﴿وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذۡ يَتَوَفَّى ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يَضۡرِبُونَ وُجُوهَهُمۡ وَأَدۡبَٰرَهُمۡ وَذُوقُواْ عَذَابَ ٱلۡحَرِيقِ ٥٠ ذَٰلِكَ بِمَا قَدَّمَتۡ أَيۡدِيكُمۡ وَأَنَّ ٱللَّهَ لَيۡسَ بِظَلَّٰمٖ لِّلۡعَبِيدِ ٥١ [الأنفال: ۵۰-۵۱].

«(اى پیامبر! اگر (هول و هراسى را که به کفار دست مى‏دهد) ببینى بدانگاه که فرشتگان جان کافران را مى‏گیرند، و به سر و صورت و پشت و روى آنان (از هر طرف) مى‏زنند، و (به آن‌ها مى‏گوید:) عذاب سوزان (اعمال بد خود) را بچشید. (از مشاهده این همه درد و رنج، دچار شگفتى مى‏شوى) و این عذاب بخاطر کارهایى است که پیش از آن انجام داده‏اند. و خداوند، کمترین ستمى در حق بندگان خود روا نمى‏دارد».

و در آیات ٩۳-٩۴ سوره انعام، مى‏فرماید:

﴿وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذِ ٱلظَّٰلِمُونَ فِي غَمَرَٰتِ ٱلۡمَوۡتِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ بَاسِطُوٓاْ أَيۡدِيهِمۡ أَخۡرِجُوٓاْ أَنفُسَكُمُۖ ٱلۡيَوۡمَ تُجۡزَوۡنَ عَذَابَ ٱلۡهُونِ بِمَا كُنتُمۡ تَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ غَيۡرَ ٱلۡحَقِّ وَكُنتُمۡ عَنۡ ءَايَٰتِهِۦ تَسۡتَكۡبِرُونَ ٩٣ وَلَقَدۡ جِئۡتُمُونَا فُرَٰدَىٰ كَمَا خَلَقۡنَٰكُمۡ أَوَّلَ مَرَّةٖ وَتَرَكۡتُم مَّا خَوَّلۡنَٰكُمۡ وَرَآءَ ظُهُورِكُمۡۖ وَمَا نَرَىٰ مَعَكُمۡ شُفَعَآءَكُمُ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُمۡ أَنَّهُمۡ فِيكُمۡ شُرَكَٰٓؤُاْۚ لَقَد تَّقَطَّعَ بَيۡنَكُمۡ وَضَلَّ عَنكُم مَّا كُنتُمۡ تَزۡعُمُونَ ٩٤ [الأنعام: ٩۳-٩۴].

«(اى پیامبر!) اگر حال ستمگران را ببینى، (میدانى که چه وضع نابهنجارى دارند، مخصوصا) زمانى که در شداید مرگ فرو رفته‏اند و فرشتگان مرگ دست‌هاى خود را (بسوى آنان) دراز کرده‏اند (و بر بناگوششان صورتى و بر پشتشان تازیانه مى‏زنند و به آن‌ها مى‏گویند:) اگر مى‏توانید خود را از این عذاب خوارکننده و ذلت بار برهانید. این عذاب بخاطر آن است که به خدا دروغ نسبت مى‏دادید و از پذیرش آیات او سرپیچى مى‏کردید. (و در روز قیامت خداوند، بمردم مى‏فرماید: اکنون) شما تک و تنها (بدور از خویشان و یاران و مال دنیا) سوى ما برگشته‏اید همانگونه که روز نخست شما را آفریدیم. هر چه به شما داده بودیم همه را گذاشتید (و دست خالى به اینجا آمدید) و کسانى را که خیال مى‏کردید براى شما سفارش (و پارتى بازى) مى‏کنند امروز نخواهید دید. پیوند شما با آنان قطع شده است. (روابط خویشى و دوستى و پدرى و فرزندى و فرمانبرى و فرماندهى، کلا از بین رفته) و تمام پندارها و تکیه گاهها و چیزهائیکه گمان مى‏بردید (که کارى از آن‌ها ساخته است) از (دید) شما گم و ناپدید گشته است».

در آیه ۱۰۱ سوره توبه، مى‏فرماید:

﴿سَنُعَذِّبُهُم مَّرَّتَيۡنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَىٰ عَذَابٍ عَظِيمٖ [التوبة: ۱۰۱].

«آنان را (در همین دنیا) دو بار شکنجه مى‏دهیم و سپس روانه عذاب بزرگى مى‏گردند (در دوزخ گرفتار مى‏شوند)».

در آیه ۲٧ سوره ابراهیم، مى‏فرماید:

﴿يُثَبِّتُ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱلۡقَوۡلِ ٱلثَّابِتِ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِۖ وَيُضِلُّ ٱللَّهُ ٱلظَّٰلِمِينَۚ وَيَفۡعَلُ ٱللَّهُ مَا يَشَآءُ ٢٧ [ابراهیم: ۲٧].

«خداوند، مؤمنان را بخاطر گفتار استوار (و عقیده پایدارشان) هم در این جهان (در برابر ظواهر فریبنده دنیا و بهم و هراس مشکلات مادى محفوظ نگاه مى‏دارد) و هم در جهان آخرت (ایشان را در نعمت‌هاى فراوان و عطایاى بى پایان و جاودان خود) ماندگار مى‏سازد، ولى کافران را (در دنیا و آخرت) گمراه و سرگشته مى‏سازد و خداوند هر چه بخواهد، انجام مى‏دهد».

۱- رسول اکرمص نیز درباره عذاب قبر، سخن گفته و از آن خبر داده‌است، از جمله مى‏فرماید: «وقتى انسان را در لحد مى‏گذارند و دوستانش بر مى‏گردند، او صداى برگشتن پاهاى آن‌ها را مى‏شنود، بعد دو فرشته نزد او مى‏آیند، او را مى‏نشانند و از او درباره حضرت محمدص سوال مى‏کنند و مى‏گویند: تو در باره این مرد چه مى‏دانى؟ اگر آن شخص، مؤمن باشد، مى‏گوید: گواهى مى‏دهم که او بنده و فرستاده خداست، بعد آن‌ها مسکن او را در دوزخ به او نشان مى‏دهند و مى‏گویند: این منزل تو در دوزخ بود، اما اکنون خداوند بجاى آن، منزلى دیگر در بهشت براى تو تدارک دیده است، اینگونه وى هر دو منزل خود را مى‏بیند. ولى اگر آن شخص، منافق یا کافر باشد، در پاسخ این سوال فرشتگان مى‏گوید: من او را نمى‏شناسم، آنچه که دیگران در مورد او گفته‏اند من هم مى‏گویم.

فرشته‏ها مى‏گویند: نه تو او را مى‏شناسى و نه از او پیروى کرده‏اى، بدین جهت او را با چکش‏هاى آهنى مورد ضرب و جرح قرار مى‏دهند، آن بیچاره آنقدر آه و ناله مى‏کند که سواى جن و انس، همه موجودات دیگر صداى ناله و شیونش را مى‏شنوند».

در حدیثى دیگر، آنحضرتص مى‏فرماید: «إذَا مَاتَ أَحَدُكُمْ عُرِضَ عَلَيْهِ مَقْعَدُهُ غُدْوَةً وَعَشِيَّةً، إِنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ فَمِنْ أَهْلِ النَّارِ يُقَالُ هَذَا مَقْعَدُكَ حَتَّى يَبْعَثَك اللهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» (بخارى).

«پس از مرگ انسان، فرشتگان صبح و شب جایگاهش را به او نشان مى‏دهند، و اگر دوزخى باشد، جایگاهش را در دوزخ مى‏بیند، یعنى هر روز، در قبر جایگاه همیشگى‏اش را در قیامت، به او نشان مى‏دهند و این عمل، تا روزى که خداوند دوباره مردگان را براى حساب و کتاب زنده مى‏کند، بطور مستمر تکرار مى‏شود».

و در حدیثى دیگر مى‏فرماید: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ عَذَابِ النَّارِ وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ فِتْنَةِ الْمَحْيَا وَالْمَمَاتِ وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ فِتْنَةِ الْمَسِيحِ الدَّجَّالِ» «پروردگارا! من از عذاب قبر و عذاب دوزخ و فتنه مرگ و زندگى و فتنه دجال، به تو پناه مى‏برم».

روزى رسول اکرمص از کنار دو قبر مى‏گذشت، فرمود: «صاحبان این دو قبر در عذاب هستند، البته در مورد کارى که اجتناب از آن، مشکل نبوده است، بعد فرمود: یکى از آن‌ها سخن چین بوده و دیگرى هنگام ادرار کردن مراعات نمى‏کرده (ترشحات ادرار بر روى لباسش مى‏ریخته است)».

۲- میلیون‌ها نفر از علماء و دانشمندان بر جسته اسلام و مؤمنان و نیکان امت محمدص و امت‏هاى گذشته، معتقد به عذاب قبر و نعمت‌هاى آن بوده و هستند.

دلایل عقلى:

۱- ایمان به خدا و فرشتگان و معاد، مستلزم ایمان به عذاب قبر و نعمت‏هاى آن و تمام جریاناتى است که در قبر بروز خواهند کرد، زیرا همه این پدیدها و حوادث، امور غیبى هستند، هرکس که به بعضى از آن‌ها ایمان بیاورد، عقلا لازم و ضرورى است که به اعتقادات دیگر هم ایمان بیاورد.

۲- عذاب قبر و سوال منکر و نکیر، از امورى نیستند که عقل آن‌ها را نفى کند، بلکه هر عقل سلیمى آن‌ها را مى‏پذیرد و وجود آن‌ها را تایید مى‏کند.

۳- انسان در خواب، صحنه‏هاى زیادى مى‏بیند، گاهى آن صحنه‏ها، بسیار مهیب و خطرناکند که از دیدن آن‌ها مى‏ترسد و دچار وحشت مى‏شود. ولى گاهى آن صحنه‏ها، بسیار زیبا و دیدنى هستند که باعث شادى و انبساط خاطرش مى‏شوند، مسلما این غم‌ها و شادی‌ها در عالم خواب، از طریق روح ادراک مى‏شوند و روح است که تحت تاثیر آن‌ها قرار مى‏گیرد، و چون روح براى ما محسوس و قابل رویت نیست، کسى نمى‏تواند آن را نفى کند، پس چگونه مى‏توان عذاب یا نعمتهاى قبر را نفى کرد، حال آنکه این‌ها نیز عینا شبیه صحنه‏هاى عالم رویا هستند.

فصل دوازدهم‏: ايمان به قضا و قدرالهى

قضاء: یعنى حکم ازلى خداوند بر وجود یا عدم شیى‏ء.

قدر: یعنى ایجاد کردن خداوند چیزى را با کیفیت خاص و در وقت معین.

مسلمان به قضا و قدر الهى و حکمت و مشیت او ایمان دارد.

همچنین اعتقاد دارد که هیچ امرى حتى افعال اختیارى انسان تحقق پیدا نمى‏کند مگر اینکه در علم خدا موجودند، و خداوند قبل از آفرینش آنها، آن اعمال را مقدر کرده است، و نیز بر این باور است که قضا و قدر الهى کاملا مطابق و هماهنگ با موازین عدل و انصاف است.

خداوند در تصرفات خودش، حکیم است یعنى هیچ تصرفى از سوى او خالى از نفع و سود براى بنده‏اش نمى‏باشد، حکمت او تابع مشیت اوست، آنچه را که بخواهد، بوجود مى‏آید و آنچه را نخواهد، تحقق پیدا نمى‏کند.

هیچ بازدارنده‏اى از بدی‌ها و هیچ توفیق دهنده‏اى به نیکى‏ها غیر از خدا، وجود ندارد، «لا حول ولا قوة إلا باللّه» این عقیده مسلمان درباره قضا و قدر الهى نیز بر گرفته از دلایل عقلى و نقلى است که بشرح آن‌ها مى‏پردازیم.

دلایل نقلى:

۱- خداوند درباره قضا و قدر خود، در آیه ۴٩ سوره قمر چنین مى‏فرماید:

﴿ إِنَّا كُلَّ شَيۡءٍ خَلَقۡنَٰهُ بِقَدَرٖ ٤٩ [القمر: ۴٩].

«ما هر چیزى را به اندازه لازم و از روى حساب و نظم آفریده‏ایم».

و در آیه ۲۱ سوره حجر، مى‏فرماید:

﴿ وَإِن مِّن شَيۡءٍ إِلَّا عِندَنَا خَزَآئِنُهُۥ وَمَا نُنَزِّلُهُۥٓ إِلَّا بِقَدَرٖ مَّعۡلُومٖ ٢١ [الحجر: ۲۱].

«و چیزى وجود ندارد مگر اینکه گنجینه‏هاى آن نزد ماست، و جز به اندازه معین و مشخص (که حکمت، اقتضاء می‌کند) آن را فرو نمى‏فرستیم».

در آیه ۲۲ سوره حدید، مى‏فرماید:

﴿مَآ أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِيٓ أَنفُسِكُمۡ إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مِّن قَبۡلِ أَن نَّبۡرَأَهَآۚ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٞ ٢٢ [الحدید: ۲۲].

«هیچ ضرر مالى و جانى به شما نمى‏رسد مگر آنکه پیش از آفرینش زمین و خود شما، در کتاب بزرگ و مهمى (لوح محفوظ) ثبت و ضبط بوده است. این کار براى خدا ساده و آسان است».

در آیه ۱۱ سوره تغابن، مى‏فرماید:

﴿مَآ أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِ [التغابن: ۱۱].

«بدون فرمان و اجازه خدا، هیچ مصیبتى به شما وارد نمى‏شود».

در آیه ۱۳ سوره اسراء، مى‏فرماید:

﴿وَكُلَّ إِنسَٰنٍ أَلۡزَمۡنَٰهُ طَٰٓئِرَهُۥ فِي عُنُقِهِۦ [الإسراء: ۱۳].

«ما مقدرات و نتیجه اعمال نیک و بد هر انسانى را طوق گردن او ساختیم، (او را عهده‏دار رفتارش قرار دادیم)».

در آیه ۵۱ سوره توبه، مى‏فرماید:

﴿قُل لَّن يُصِيبَنَآ إِلَّا مَا كَتَبَ ٱللَّهُ لَنَا هُوَ مَوۡلَىٰنَاۚ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٥١ [التوبة: ۵۱]. «(اى پیامبر!) بگو: هرگز چیزى (از خیر و شر) به ما نمى‏رسد مگر آنچه خدا براى ما مقدور کرده باشد. او مولا و سرپرست ما است و مؤمنان باید تنها به خدا توکل کنند».

در آیه ۵٩ سوره انعام، مى‏فرماید:

﴿وَعِندَهُۥ مَفَاتِحُ ٱلۡغَيۡبِ لَا يَعۡلَمُهَآ إِلَّا هُوَۚ وَيَعۡلَمُ مَا فِي ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِۚ وَمَا تَسۡقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا يَعۡلَمُهَا وَلَا حَبَّةٖ فِي ظُلُمَٰتِ ٱلۡأَرۡضِ وَلَا رَطۡبٖ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مُّبِينٖ ٥٩ [الأنعام: ۵٩].

«گنجینه‏هاى غیب و کلید آن‌ها در دست خداست و کسى جز او از آن‌ها آگاه نیست و خداوند از آنچه در خشکى و دریاست آگاه است و هیچ برگى (از گیاه و درختى) نمى‏افتد، مگر اینکه خدا از آن با خبر است، و هیچ دانه‏اى در تاریکیهاى (درون) زمین و هیچ چیز تر یا خشکى نیست که فرو افتد، مگر اینکه (خدا از آن آگاه و در علم او موجود است و) در لوح محفوظ ثبت و ضبط است».

در آیه ۲٩ سوره تکویر، مى‏فرماید:

﴿وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢٩ [التکویر: ۲٩].

«و شما نمى‏توانید بخواهید، جز چیزهایى که خداوند جهانیان بخواهد».

در آیه ۱۰۱ سوره الأنبیا، مى‏فرماید:

﴿ إِنَّ ٱلَّذِينَ سَبَقَتۡ لَهُم مِّنَّا ٱلۡحُسۡنَىٰٓ أُوْلَٰٓئِكَ عَنۡهَا مُبۡعَدُونَ ١٠١ [الأنبیاء: ۱۰۱].

«آنان که (در قضا و قدر الهى، بخاطر ایمان و اعمال نیک) قبلا به آن‌ها وعده عاقبت نیک داده‏ایم، چنین کسانى از دوزخ (و عذاب آن) دور نگاهداشته مى‏شوند».

در آیه ۳٩ سوره کهف، مى‏فرماید:

﴿وَلَوۡلَآ إِذۡ دَخَلۡتَ جَنَّتَكَ قُلۡتَ مَا شَآءَ ٱللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِٱللَّهِ [الکهف: ۳٩].

«اى کاش وقتى وارد باغ خود مى‏شدى (و آن همه نعمت خدا را مى‏دیدى) مى‏گفتى: ما شاءاللّه (این نعمت‌ها نتیجه لطف خداست) و قدرتى جز قدرت خدا، وجود ندارد».

در آیه ۴۳ سوره اعراف، مى‏فرماید:

﴿وَمَا كُنَّا لِنَهۡتَدِيَ لَوۡلَآ أَنۡ هَدَىٰنَا ٱللَّهُ [الأعراف: ۴۳].

«اگر خداوند ما را راهنمایى نمى‏کرد، هدایت نصیب ما نمى‏شد».

۲- رسول اکرمص نیز درباره صحت قضا و قدر الهى سخن گفته است، از جمله در حدیثى که امام مسلم روایت کرده، مى‏فرماید: «سوگند به خدا که سواى او معبودى وجود ندارد، بعضى از مردم همواره اعمال نیک (اعمال اهل بهشت) را انجام مى‏دهند تا جایى که بین آن‌ها و بهشت فاصله چندانى باقى نمى‏ماند، در این میان قضا و قدر الهى در حق آن‌ها سبقت مى‏گیرد و عمل بدى (عمل اهل دوزخ) از آن‌ها سر مى‏زند، و متأسفانه وارد دوزخ مى‏شوند، همچنین بعضى از مردم همیشه اعمال بد (اعمال اهل دوزخ) را انجام مى‏دهند تا جایى که بین آن‌ها و دوزخ فاصله چندانى باقى نمى‏ماند (تا نزدیک مرگ خود آن کارها را انجام مى‏دهند) سرانجام قضا و قدر الهى در حق آن‌ها سبقت مى‏گیرد و عملى از اعمال اهل بهشت (عمل نیک) انجام مى‏دهند و وارد بهشت مى‏شوند».

در حدیثى دیگر که ترمذى نقل کرده، آنحضرتص خطاب به عبداللّه بن‏عباسب مى‏فرماید: «اى پسر! چند اندرز به تو مى‏دهم، خدا را یاد کن تا همواره کمک و نصرت او را با خود ببینى، هر وقت چیزى خواستى، از خدا بخواه، هر وقت نیاز به کمک داشتى، از خدا کمک بخواه و بدان که اگر تمام مردم دنیا با هم متحد شوند و بخواهند سودى بیشتر از آنچه خدا در قضا و قدر برایت تعیین کرده، بتو برسانند نمى‏توانند، و اگر همه آن‌ها در صدد بر آیند تا به تو ضررى برسانند سواى آنچه خدا برایت خواسته است، بازهم نمى‏توانند، قلم‏ها جمع شده و جوهر صحیفه‏ها خشک شده است، (یعنى همه چیز قبل از پیدایش موجودات، در تقدیر آن‌ها نوشته شده است».

در حدیثى دیگر، رسول اکرمص مى‏فرماید: «نخستین موجودى که خداوند آن را خلق کرده، قلم است، خداوند به او امر کرد تا بنویسد، قلم عرض کرد: خدایا! چه بنویسم؟ خداوند فرمود: مقدار و سر نوشت همه موجودات را تا قیامت».

در حدیثى دیگر که درباره احتجاج آدم و موسى از رسول اکرمص روایت شده، معنى و مفهوم قضا و قدر خدا به روشنى بیان شده است، رسول اکرمص مى‏فرماید: «موسى به آدم گفت: تو پدر ما بودى، چرا ما را از بهشت محروم کردى و بیرون راندى؟ آدم÷ گفت: فرزندم! تو موسى‏اى و خداوند تو را بعنوان کلیم اللّه (کسى که بى‌واسطه با خدا سخن مى‏گوید) انتخاب کرد و تورات را با دست قدرت خود براى تو نوشت، چرا مرا در باره کارى ملامت مى‏کنى که خداوند، چهل سال، قبل از خلق من آن را برایم مقدر کرده بود؟ و اینگونه آدم بر موسى پیروز شد». (مسلم).

در روایتى دیگر، رسول اکرمص در تعریف ایمان مى‏فرماید: «أنْ تُؤمِنَ بِاللّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ ورُسُلِهِ وَالْيَومِ الآخِرِ وَتُؤْمِنَ بِالقَدْرِ خَيْرِهِ وَشَرِّهِ» «ایمان یعنى اینکه انسان، به خدا، فرشتگان، کتب آسمانى، پیامبران، روز قیامت و خوب و بد تقدیر، یقین و باور داشته باشد». (بخشى از حدیث جبرئیل در صحیح مسلم)

و در حدیثى دیگر، آنحضرتص مى‏فرماید: «عمل کنید، زیرا هر کسى به انجام کارهایى موفق مى‏شود که بخاطر آن، آفریده شده است».

و در روایتى دیگر آمده که: «همانا نذر و نیاز، قضاى الهى را تغییر نمى‏دهد».

و در حدیثى دیگر، رسول اکرمص خطاب به عبداللّه بن قیس فرمود: «آیا دوست دارى که سخنى از گنجینه‏هاى بهشت برایت بگویم؟ عبداللّه گفت: بلى، اى رسول خداص. آن حضرتص فرمود: «لَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللّهِ». عبداللّه گفت: «ما شاءُاللّهُ وَشِئْتَ» یعنى: «آنچه خدا و تو بخواهید». رسول اکرمص فرمود: فقط بگو: «ماشاءاللّه». زیرا در تمام کارها فقط مشیت خدا و اراده او مؤثر است نه خواست و اراده دیگران».

۳- صدها میلیون نفر از علما و دانشمندان و نیکان امت محمدص به قضا و قدر الهى و حکمت و مشیت او ایمان دارند، و بر این باورند که هر چیزى قبل از بوجود آمدنش، در علم خدا هست، . قضا و قدر الهى در مورد او به اجرا در آمده است. در حیطه فرمانروایى و قدرت او، هیچ چیزى غیر از آنچه او بخواهد، انجام نمى‏گیرد، هر چه او بخواهد، مى‏شود. و هر چه او نخواهد، نمى‏شود، قلم و تقدیر الهى در مورد تمام آنچه باید تا قیامت انجام گیرد، کار خود را کرده است.

دلایل عقلى:

۱- هیچیک از مسایل قضا و قدر، مشیت و حکمت الهى، اراده و تدبیر او منافى با عقل و موازین عقلى نیست، بلکه عقل، همه این موارد را واجب و ضرورى مى‏داند. زیرا مظاهر و مصادیق انکار ناپذیر آن‌ها در جهان هستى هویداست.

۲- ایمان به خدا مستلزم ایمان به قضا وقدر واراده و مشیت او مى‏باشد.

۳- وقتى که مهندس، نقشه سختمانى را بر روى کاغذ رسم مى‏کند، مدت زمان ساختن آن را نیز تعیین (پیش بینى) مى‏کند، بعد شروع به ساختن آن مى‏نماید، و تقریبا در مدت زمان تعیین شده، ساختمان مورد نظر، بدون کم و کاست و مطابق نقشه خود، ساخته شده و تجسم عینى بخود مى‏گیرد.

با توجه به این مثال، چگونه مى‏توان در مورد قضا و قدر الهى که مقیاس و اندازه هر چیزى را از قبل مشخص نموده، تردید کرد؟

آرى! بدلیل کمال قدرت و علم خداوند، جهان هستى مطابق آنچه که خدا در نظر داشته تجسم عینى یافته است و کوچک‌ترین قصورى در آن دیده نمى‏شود.

فصل سيزدهم‏: توحيد در عبادت

مسلمان بر این باور است که خداوند، اولین و آخرین معبود عالم و پروردگار جهانیان است، و سواى او معبود و پروردگار دیگرى وجود ندارد.

بدین جهت، مسلمان تمام عبادات خود را به خدا اختصاص مى‏دهد، و هیچ عبادتى را براى غیر خدا انجام نمى‏دهد، اگر یارى بطلبد از خدا مى‏طلبد، اگر چیزى بخواهد از او مى‏خواهد، اگر نذر کند، فقط براى خدا نذر مى‏کند، خلاصه تمام اعمال ظاهرش مانند، نماز، روزه، حج، جهاد و زکات و اعمال باطنى‏اش مانند بیم، امید، رجوع، محبت، تعظیم و توکل، همه را بخاطر خدا و خشنودى او انجام مى‏دهد، این باور مؤمن بر گرفته از دلایل عقلى و نقلى است که بشرح آن‌ها مى‏پردازیم.

دلایل نقلى:

۱- خداوند بندگانش را به توحید در عبادت خود فرا خوانده است، بدین جهت در آیه ۱۴ سوره طه مى‏فرماید:

﴿لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدۡنِي [طه: ۱۴].

«غیر از من، معبودى وجود ندارد، پس فقط مرا عبادت کنید».

در آیات ۲۱-۲۲ سوره بقره، مى‏فرماید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱعۡبُدُواْ رَبَّكُمُ ٱلَّذِي خَلَقَكُمۡ وَٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ ٢١ ٱلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ ٱلۡأَرۡضَ فِرَٰشٗا وَٱلسَّمَآءَ بِنَآءٗ وَأَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَخۡرَجَ بِهِۦ مِنَ ٱلثَّمَرَٰتِ رِزۡقٗا لَّكُمۡۖ فَلَا تَجۡعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادٗا وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٢٢ [البقرة: ۲۱-۲۲].

«اى مردم! خداى خود را بپرستید، آنکه شما و کسانى را که پیش از شما بوده‏اند، آفریده است، تا (بدینوسیله یعنى عبادت خدا) به تقوا دست یابید. خداى شما کسى است که زمین را براى شما گسترد (براى سکونت شما مساعد کرد) و آسمان را (با تمام اجرام و ستارگان آن مانند) کاخى بیافرید، و از آسمان آب (باران) فرو فرستاد، و با آن انواع (گیاهان و درختان و) میوه‏ها را بوجود آورد و روزى شما گردانید، پس کسى را با خدا شریک نکنید، در حالى که شما (فطرتا) مى‏دانید (که این کار درست نیست)».

در آیه ۴۰ سوره بقره، مى‏فرماید:

﴿وَإِيَّٰيَ فَٱرۡهَبُونِ [البقرة: ۴۰].

«تنها از من بترسید (نه از کسى دیگر)».

در آیه ۱٩ سوره محمد، مى‏فرماید:

﴿فَٱعۡلَمۡ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱللَّهُ [محمد: ۱٩].

«بدان که قطعا هیچ معبودى جز خدا وجود ندارد».

در آیه ۳۶ سوره فصلت، مى‏فرماید:

﴿فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ [فصلت: ۳۶].

«به خدا، پناه ببر، همانا او شنوا و دانا است».

در آیه ۱۳ سوره تغابن، مى‏فرماید:

﴿وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ [التغابن: ۱۳].

«مؤمنان فقط باید به خدا توکل کنند».

۲- همچنین خداوند از توحید در عبادت خود، در آیه ۳۶ سوره نحل، مى‏فرماید:

﴿وَلَقَدۡ بَعَثۡنَا فِي كُلِّ أُمَّةٖ رَّسُولًا أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱجۡتَنِبُواْ ٱلطَّٰغُوتَ [النحل: ۳۶].

«ما براى هر ملتى، پیامبرى فرستاده‏ایم (و سخن همه پیامبران این بوده است که) خدا را بپرستید، و از طاغوت (شیطان، بتان، ستمگران و غیره) دورى کنید».

در آیه ۲۵۶ سوره بقره، مى‏فرماید: ﴿فَمَن يَكۡفُرۡ بِٱلطَّٰغُوتِ وَيُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱسۡتَمۡسَكَ بِٱلۡعُرۡوَةِ ٱلۡوُثۡقَىٰ لَا ٱنفِصَامَ لَهَا [البقرة: ۲۵۶].

«هرکس که بخدا ایمان آورد و منکر طاغوت (شیطان) شود، به محکم‏ترین دست‏آویز، متوسل شده که هرگز گسسته نمى‏شود».

در آیه ۲۵ سوره انبیاء، مى‏فرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِيٓ إِلَيۡهِ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدُونِ ٢٥ [الأنبیاء: ۲۵].

«ما پیش از تو هیچ پیامبرى را نفرستاده‏ایم، مگر به او وحى کرده‏ایم که معبودى جز من وجود ندارد، پس فقط مرا عبادت کنید».

در آیه ۶۴ سوره زمر، مى‏فرماید:

﴿قُلۡ أَفَغَيۡرَ ٱللَّهِ تَأۡمُرُوٓنِّيٓ أَعۡبُدُ أَيُّهَا ٱلۡجَٰهِلُونَ ٦٤ [الزمر: ۶۴].

«(اى پیامبر! به کفار) بگو: اى ‏نادانان! آیا بمن دستور مى‏دهید که غیر خدا را بپرستم؟!».

در آیه ۵ سوره فاتحه، مى‏فرماید:

﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ ٥ [الفاتحة: ۵].

«تنها تو را مى‏پرستیم و تنها از تو یارى مى‏طلبیم».

در آیه ۲ سوره نحل، مى‏فرماید:

﴿يُنَزِّلُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ بِٱلرُّوحِ مِنۡ أَمۡرِهِۦ عَلَىٰ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦٓ أَنۡ أَنذِرُوٓاْ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱتَّقُونِ ٢ [النحل: ۲].

«خداوند، فرشتگان خود را همراه با وحى بر هر یک از بندگانش (انبیاء) که بخواهد، نازل مى‏کند (تا به مردم بیاموزند) که جز من خدایى نیست، پس (با کار نیک) از (غضب و عذاب) من بپرهیزید».

۳- رسول خداص نیز درباره توحید در عبادت خدا، سخن گفته است، آن حضرتص هنگام فرستادن معاذ به یمن، خطاب به ایشان فرمودند: «نخستین چیزى که باید مردم را به سوى آن دعوت کنى، توحید و یکتاپرستى خداست».

همچنین فرمود: «اى معاذ! مى‏دانى که حق خدا بر بندگانش چیست؟» معاذ گفت: خدا و رسولش بهتر مى‏دانند، رسول اکرمص فرمود: «حق خدا بر بندگانش این است که آنان فقط خدا را عبادت کنند و کسى را در عبادت او شریک نسازند».

به عبداللّه بن عباسب نیز چنین فرمود: «هر وقت چیزى مى‏خواهى، از خدا بخواه و هر وقت نیاز به کمک داشتى، از خدا کمک بخواه».

و در حدیثى دیگر، آنحضرتص فرمود: «آنچه که من از آن خیلى مى‏ترسم، شرک خفى است. پرسیدند آن کدام است؟ آنحضرتص فرمود: ریا. زیرا خداوند، روز قیامت هنگامى که مردم را در برابر اعمالشان مجازات مى‏کند، مى‏فرماید: بروید نزد کسانى که در دنیا کارهاى خود را بخاطر آن‌ها انجام داده‏اید و پاداش خود را از آن‌ها بگیرید». (مسند احمد).

در حدیثى دیگر که امام ترمذى روایت کرده، آنحضرتص خطاب به عدى بن حاتم فرمودند: «مگر اربابان و راهبان شما، حرام خدا را حلال، و حلال خدا را حرام نکردند و شما از آن‌ها تبعیت نکردید؟» عدى بن حاتم گفت: بلى. رسول خداص فرمود: «همین کار، عبادت کردن آن‌هاست».

نقل است که یکى از منافقان، اصحاب رسول خدا را آزار مى‏داد، اصحاب، با دیدن رسول خداص بیکدیگر گفتند: برویم و براى نابودى این منافق، از رسول خدا استغاثه کنیم، آنحضرتص با شنیدن سخنان آنها، فرمود: «إنه لايُستَغَاثُ بِى وَإنّما يُستَغَاثُ بِاللّهِ» «از من کمک نخواهید، بلکه کمک فقط باید از خدا خواسته شود».

در حدیث حسن دیگرى که ترمذى روایت کرده، آنحضرتص مى‏فرماید: «مَنْ حلفَ بغيرِ اللّهِ فقد أشرَكَ» «هرکس به نام غیر اللّه سوگند یاد کند، مرتکب شرک شده است». (احمد، ابوداود و غیره و حدیث حسن است).

دلایل عقلى:

۱- تنها بودن خدا در آفریدن، روزى دادن و تصرف و تدبیر، عبادت را مختص او قرار داده‌است. زیرا معبود، کسى است که آفریننده، روزى دهنده، تدبیر و تصرف کننده باشد. و چون خدا در این امور، منحصر به فرد است، پس عبادت نیز مختص ذات اوست.

۲- غیر از خدا، همه موجودات عالم، آفریده و نیازمند او هستند، پس هیچکدام از آن‌ها شایستگى معبود بودن را ندارند.

فصل چهاردهم‏: توسل‏

مسلمان بر این باور است که خداوند از میان اعمال انسان، شایسته ترین آن‌ها و از میان افعال او، پاک‌ترین آن‌ها را مى‏پسندد، و از میان بندگانش نیکان را دوست دارد.

خداوند از بندگانش خواسته است تا به او نزدیک شوند و به او محبت کنند و توسل جویند. بنده نیز خواهان تقرب به خداست و بوسیله عبادات و اعمال نیک، خود را به خدایش نزدیک مى‏کند، همواره از او مى‏خواهد و بوسیله اسماء حسنى و صفات والاى او و نیز ایمان و محبت به خدا و رسول، به او توسل مى‏جوید.

یعنى از یکسو با اداى نماز و روزه و پرداخت زکات‌هاى فرضى و نفلى و از سوى دیگر با اجتناب از محرمات و منهیات، خود را به خدا نزدیک مى‏کند.

مسلمان نه تنها وجهه هیچ مخلوقى را وسیله خواستن از خدا قرار نمى‏دهد، بلکه هیچیک از بندگان خدا را نیز وسیله تقرب به او نمى‏داند.

زیرا ارزش صاحب وجهه و عمل او، متعلق به خود آن فرد است نه شخص دیگر، تا بتواند آن را وسیله خواستن از خدا قرار دهد، خداوند به بندگانش اجازه نداده که بوسیله اعمال دیگران به او توسل و تقرب جویند. بلکه فرموده که ایمان و عمل صالح را وسیله قرار دهید، زیرا تنها در سایه آن است که روح و باطن انسان، پاک مى‏شود و شایسته تقرب به خدا مى‏گردد.

این عقیده مؤمن بر گرفته از دلایل عقلى و نقلى است که بشرح آن‌ها مى‏پردازیم.

دلایل نقلى:

خداوند در خصوص این عقیده (توسل) در آیات متعدد قرآن سخن گفته و آن را روشن ساخته است، از جمله در آیه ۱۰ سوره فاطر، مى‏فرماید:

﴿إِلَيۡهِ يَصۡعَدُ ٱلۡكَلِمُ ٱلطَّيِّبُ وَٱلۡعَمَلُ ٱلصَّٰلِحُ يَرۡفَعُهُۥ [فاطر: ۱۰].

«سخن پاکیزه به سوى خدا اوج مى‏گیرد (صعود مى‏کند) و خدا کردار پسندیده را بالا مى‏برد».

در آیه ۵۱ سوره مؤمنون، مى‏فرماید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرُّسُلُ كُلُواْ مِنَ ٱلطَّيِّبَٰتِ وَٱعۡمَلُواْ صَٰلِحًا [المؤمنون: ۵۱].

«اى پیامبران! روزى حلال بخورید و کارهاى شایسته انجام دهید».

در آیه ۳۵ سوره مائده، مى‏فرماید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱبۡتَغُوٓاْ إِلَيۡهِ ٱلۡوَسِيلَةَ [المائدة: ۳۵].

«اى مؤمنان! از خدا بترسید و براى تقرب به او وسیله بجویید».

در آیه ۵٧ سوره اسراء مى‏فرماید:

﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ يَبۡتَغُونَ إِلَىٰ رَبِّهِمُ ٱلۡوَسِيلَةَ [الإسراء: ۵٧].

«کسانى را که شما با فریاد، صدا مى‏زنید (یعنى از آن‌ها کمک مى‏خواهید که مشکل شما را بر طرف سازند) خود آن‌ها براى تقرب به پروردگارشان، وسیله مى‏جویند (عبادت و طاعت مى‏کنند)».

در آیه ۳۱ سوره آل عمران، مى‏فرماید:

﴿قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡ [آل‌عمران: ۳۱].

«(اى پیامبر! به مردم) بگو: اگر شما خدا را دوست دارید، از من (پیامبر) پیروى کنید، تا خدا شما را دوست بدارد و گناهان شما را ببخشد».

در آیه ۵۳ سوره آل عمران، مى‏فرماید:

﴿رَبَّنَآ ءَامَنَّا بِمَآ أَنزَلۡتَ وَٱتَّبَعۡنَا ٱلرَّسُولَ فَٱكۡتُبۡنَا مَعَ ٱلشَّٰهِدِينَ ٥٣ [آل‌عمران: ۵۳].

«پروردگارا! ما به آنچه نازل کرده‏اى، ایمان آورده‏ایم و از پیامبر تو پیروى نموده‏ایم، پس ما را از زمره گواهان قرار بده».

در آیه ۱٩۳ سوره آل عمران، مى‏فرماید:

﴿رَّبَّنَآ إِنَّنَا سَمِعۡنَا مُنَادِيٗا يُنَادِي لِلۡإِيمَٰنِ أَنۡ ءَامِنُواْ بِرَبِّكُمۡ فَ‍َٔامَنَّاۚ رَبَّنَا فَٱغۡفِرۡ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرۡ عَنَّا سَيِّ‍َٔاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ ٱلۡأَبۡرَارِ ١٩٣ [آل‌عمران: ۱٩۳].

«پروردگارا! ما (از پیامبر بزرگوار تو) شنیدیم که (مردم را) به ایمان آوردن به خدا، فرا مى‏خواند، ما ایمان آوردیم (و نداى او را لبیک گفتیم) خداوندا! گناهان ما را بیامرز و بدى‏هاى ما را بپوشان و ما را همراه با نیکان بمیران».

در آیه ۱۸۰ سوره ‏اعراف، مى‏فرماید:

﴿وَلِلَّهِ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ فَٱدۡعُوهُ بِهَاۖ وَذَرُواْ ٱلَّذِينَ يُلۡحِدُونَ فِيٓ أَسۡمَٰٓئِهِۦۚ سَيُجۡزَوۡنَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١٨٠ [الأعراف: ۱۸۰].

«خداوند داراى نام‌هاى زیبایست. او را با همان نام‌هاى یاد کنید، و از کسانى که نام‌هاى خدا را تحریف مى‏کنند، اجتناب ورزید. (زیرا) آنان در آینده نزدیک کیفر کار (بد) خود را خواهند دید».

در آیه ۱٩ سوره علق، مى‏فرماید:

﴿وَٱسۡجُدۡۤ وَٱقۡتَرِب [علق: ۱٩].

«خدا را سجده کن و (بدین وسیله) به پروردگارت نزدیک شو».

۳- رسول خداص نیز از تقرب به خدا بوسیله عبادات و اعمال صالح، سخن گفته است: «إِنّ اللّهَ طَيّب فَلاَ يَقْبَلُ إِلاّ طَيّبا» «خداوند پاک است و غیر از پاکى چیز دیگرى را نمى‏پذیرد». (مسلم، ترمذى و احمد).

در حدیثى دیگر، مى‏فرماید: «تَعَرّفْ إلَى اللّهِ فى الرّخَاءِ يَعْرِفْكَ فِى الشّدّة» «خدا را هنگام آسایش و خوشحالى بشناس تا او تو را در وقت مصیبت و گرفتارى، بشناسد». (ترمذى، حدیث حسن).

در حدیث قدسى آمده است که خداوند مى‏فرماید: «وَمَا تَقَرّبَ إلىّ عَبْدِى بشى‏ءٍ أَحبّ إِلَىّ مِمّا افتَرَضْتُهُ عَليهِ وَلايَزَال عَبْدِى يَتَقَرّبُ إِلَىّ بِالنّوافِل حتّى أَحبّهُ» «بهترین وسیله تقرب بنده با من اداى فریضه است. بنده همواره با انجام‏ عبادات نفلى (عباداتى که واجب نیست) خودش را با من نزدیک مى‏کند و سرانجام محبوب من قرار مى‏گیرد». (بخارى و مسلم).

در حدیث قدسى دیگر، خداوند مى‏فرماید: «وإِنّ تَقَرّب مِنّى شِبْرا تَقَرّبْتُ إليهِ ذِرَاعًا وَإن تَقَرّبَ إِلىّ ذِرَاعا تَقَرَّبْتُ مِنه بَاعًا وإن أَتَانِى يَمْشِى أتَيتُهُ هَرْوَلَةً» «اگر بنده، یک وجب به سوى من بیاید، من یک ذراع به او نزدیک مى‏شوم. و اگر یک ذراع به‌سوى من بیاید، من چندین برابر آن، به او نزدیک مى‏شوم، و اگر آرام آرام به سوى من بیاید، من دوان، دوان، به‌سوى او خواهم رفت». (بخارى و مسلم).

براى روشن شدن بیشتر مسأله توسل، در اینجا به حدیث اصحاب غار اشاره مى‏کنیم، نقل است که سه جوان وارد غارى شدند، ناگهان غار بوسیله سنگى که از بالا بر دهانه آن افتاد، مسدود شد و آن‌ها در آن غار گرفتار شدند. هر چه کوشش کردند که آن را از در غار بردارند، نتوانستند. بیکدیگر گفتند: فقط یک راه وجود دارد، که هرکدام به اعمال شایسته خود نگاه کنید و بواسطه یکى از خالص‌ترین آن‌ها از خدا بخواهید تا این مشکل را بر طرف سازد، بدین جهت دست بدعا شدند و هرکدام از آن‌ها به عمل صالحى که انجام داده بود، متوسل شد و از خدا خواست تا آن‌ها را نجات دهد.

یکى از آن‌ها به کار نیکى (خدمتى) که براى پدر و مادر خود انجام داده بود متوسل شد.

دیگرى به ترک آنچه که خدا برایش حرام کرده بود، متوسل شد.

سومى به گردانیدن حق، صاحب حقى پس از اینکه آن را نگهدارى کرده و رشد داده بود، متوسل شد. پس از آن، بدستور خدا صخره از در غار برداشته شد و آن سه نفر جان سالم بدر بردند. (بخارى و مسلم).

حدیثى دیگر در مسلم و بعضى کتب حدیث چنین ذکر شده: «أَقربُ ما يَكونُ العبدُ من رّبِه وَهو سَاجِدٌ» «نزدیک‏ترین حالت بنده با خدا، حالت سجده است».

در مسند امام احمد، در باب دعا حدیثى به این مضمون آمده است: «أسألُكَ اللهم بِكُلِّ اسْمٍ هُوَ لَكَ سَمَّيْتَ بِهِ نَفْسَكَ أَوْ عَلَّمْتَهُ أَحَداً مِنْ خَلْقِكَ أَوْ أَنْزَلْتَهُ فِى كِتَابِكَ أَوِ اسْتَأْثَرْتَ بِهِ فِى عِلْمِ الْغَيْبِ عِنْدَكَ أَنْ تَجْعَلَ الْقُرْآنَ رَبِيعَ قَلْبِى وَنُورَ صَدْرِى وَجَلاَءَ حُزْنِى وَذَهَابَ هَمِّى وَغَمِّى». «پروردگارا! بوسیله هر اسمى که تو بر خود نهاده‏اى، یا در کتاب خود آن را نازل کرده‏اى، یا آن را به یکى از مخلوقات خود آموخته‏اى یا آن را بصورت غیبى براى خود برگزیده‏اى، از تو مى‏خواهم که قرآن عظیم را باعث شادابى دل من، و روشنى سینه‏ام و زدودن غم و اندوه و پریشانى من، قرار دهى».

و در حدیثى دیگر، آنحضرتص مى‏فرماید: «لَقَدْ سَأَلَ هذَا باسْمِ اللّهِ الأعظمِ، الّذِى مَا سُئِلَ بِه إلا أعْطَى وَمَا دُعِىَ بِهِ إِلاّ أَجَابَ» «او خدا را توسط اسم اعظمش خواند که هرکس او را با این نام بخواند خواسته‏اش برآورده مى‏شود و دعایش قبول مى‏گردد».

۴- توسل تمام پیامبران خدا که در قرآن ذکرى از آن‌ها بمیان آمده، یا بوسیله اسماء و صفات خدا بوده و یا بوسیله ایمان و عمل صالح صورت گرفته است.

هیچ پیامبرى غیر از اسماء و صفات خداوند، و ایمان و عمل صالح، هرگز به چیز دیگرى، توسل نجسته است.

حضرت یونس‏÷ در دعاى توسل خود که در آیه ۸٧ سوره انبیاء آمده، مى‏فرماید:

﴿أَن لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ [الأنبیاء: ۸٧].

«خداوندا! غیر از تو، معبودى وجود ندارد، تو پاک و منزهى، همانا من جز ستمکاران بوده‏ام».

در جاى دیگر، مى‏فرماید:

﴿إِنِّي عُذۡتُ بِرَبِّي وَرَبِّكُم [غافر: ۲٧ و الدخان: ۲۰].

«من به ذاتى که پروردگار من و شماست، پناه مى‏برم».

حضرت ابراهیم و اسماعیل، در دعاى توسل خود که در آیه ۱۲٧ سوره بقره آمده، چنین فرمودند:

﴿رَبَّنَا تَقَبَّلۡ مِنَّآۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ [البقرة: ۱۲٧].

«پروردگارا! از ما بپذیر، بى‌گمان تو شنوا و دانا هستى».

حضرت آدم و حوا نیز در دعاى توسل خود که در آیه ۲۳ سوره اعراف آمده، چنین فرمودند: ﴿قَالَا رَبَّنَا ظَلَمۡنَآ أَنفُسَنَا وَإِن لَّمۡ تَغۡفِرۡ لَنَا وَتَرۡحَمۡنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٢٣ [الأعراف: ۲۳].

«پروردگارا! ما بر خویشتن ستم کرده‏ایم، اگر ما را نبخشى و بر ما رحم نکنى، قطعا ما از زیان‏کاران خواهیم بود».

دلایل عقلى:

۱- بى‏نیازى پروردگار، از یکسو و نیازمند بودن بندگان از سوى دیگر، اقتضا مى‏کند که بندگان به پروردگار خود متوسل شوند، تا از این رهگذر، بتوانند از آنچه که مى‏ترسند، نجات یابند و به آنچه که دوست دارند، دسترسى پیدا کنند.

۲- عدم آشنایى بنده به رفتار و کردارى که موجب رضایت یا عدم رضایت خدا مى‏شود، لازم است که وسیله، محدود در گفتار و کردارى باشد که خداوند آن‌ها را جایز گردانیده و پیامبر اکرمص آن‌ها را تبیین نموده است، بنابراین باید به اعمال صالح و گفتار نیک، توسل جست، و از اعمال بد و سخن زشت، پرهیز نمود.

۳- چون جایگاه و عزت شخص حاصل زحمات او نیست بلکه یک امر غیر کسبى مى‏باشد، به اقتضاى عقل و خرد، این عزت و کرامت دیگران نباید وسیله‏اى براى خواستن از خدا قرار گیرد، زیرا جاه و عزت یک فرد (اگر چه فرد بسیار با عظمت و کرامتى باشد) نمى‏تواند وسیله تقرب براى دیگران قرار گیرد.

فصل پانزدهم‏: اولياء اللّه و كرامات آنان و شيطان و گمراهى او

اولیاء خدا

از جمله باورها و ایمان مسلمان یکى این است که خداوند در میان بندگانش دوستانى دارد که آن‌ها را براى عبادت خود بر گزیده و خالص گردانیده است. و با محبت خود، آنان را مشرف، و از کرامت خود بهره‏مند ساخته است.

خداوند ولى آنان است، آن‌ها را دوست دارد و به خود نزدیک مى‏کند، و آن‌ها نیز بندگان و اولیاى او هستند، و خدا را به عظمت مى‏شناسند و دوست دارند، از دستوراتش اطاعت مى‏کنند، و اوامر و نواهى‏اش را مد نظر قرار مى‏دهند.

با دوستانش (دوستان خدا) دوستى مى‏کنند و با دشمنانش دشمنى مى‏ورزند، این (اولیاى خدا) هر وقت چیزى از خدا بخواهند، به آن‌ها عطا مى‏کند، و هر وقت از او یارى بطلبند، آن‌ها را یارى مى‏کند. و اگر از خدا پناه جویند، به آن‌ها پناه مى‏دهد، آن‌ها صاحب ایمان و تقوا و کرامت و بشارت در دنیا و آخرت هستند.

باید گفت هر مؤمن پرهیزگار، ولى خداست، با وجود این، بین اولیاى خدا، از نظر مقام، تفاوت وجود دارد. و این تفاوت درجه، ناشى از تفاوت در اعمال و تقواى آنان است.

یعنى هرکس که بهره بیشترى از تقوا و ایمان برده باشد، مقامش نزد خدا بیتشر و کرامتش کامل‌تر است.

بدین ترتیب، پیامبران، سرور و سالار اولیاء‌اند و پس از آنها، دیگر مؤمنان واقعى.

خداوند، کراماتى را بوسیله اولیاى خود آشکار مى‏کند، مانند غرق نشدن در آب دریا و نسوختن در آتش و ازدیاد غذاى کم، و شفاى بیماران و پدیده‏هاى دیگر.

همه این کرامات از جنس معجزه هستند، ولى یک تفاوت بین آن‌ها (معجزه و کرامت) وجود دارد.

زیرا معجزه همراه با تحدى و مبارزه طلبى است ولى کرامت فاقد تحدى مى‏باشد، تحدى یعنى اینکه پیامبرى به امتش بگوید: اگر بعد از دیدن معجره، ایمان نیاورید، عذاب خدا بر شما نازل مى‏شود، در حالى که کرامت، چنین نیست. بزرگ‌ترین کرامت مؤمن صبر و استقامت در اطاعت و بندگى خداست که مستلزم انجام کارهاى نیک و اجتناب از کارهاى بد مى‏باشد.

این عقیده مؤمن، بر گرفته از دلایل عقلى و نقلى است که بشرح آن‌ها مى‏پردازیم.

دلایل نقلى:

خداوند درباره اولیاء و کرامات آنان در قرآن سخن گفته است، از جمله در آیات ۶۲ تا ۶۴ سوره یونس چنین مى‏فرماید: ﴿أَلَآ إِنَّ أَوۡلِيَآءَ ٱللَّهِ لَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ ٦٢ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَكَانُواْ يَتَّقُونَ ٦٣ لَهُمُ ٱلۡبُشۡرَىٰ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِۚ لَا تَبۡدِيلَ لِكَلِمَٰتِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِكَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ٦٤ [یونس: ۶۲-۶۴]. «آگاه باشید! که دوستان خدا ترسى (از خوارى در دنیا و عذاب در آخرت) ندارند. (براى از دست رفتن مال و منال دنیا) غمگین نمى‏شوند، (اولیاى خدا) کسانى هستند که ایمان آورده‏اند و تقوا را پیشه خود ساخته‏اند، براى آنان در دنیا (هنگام مرگ) و در آخرت (هنگامه رستاخیز) بشارت (به خوشبختى و نیکى) است، وعده خدا تخلف ناپذیر است، این است سعادت و پیروزى بزرگ».

در آیه ۲۵٧ سوره بقره، در این مورد مى‏فرماید:

﴿ٱللَّهُ وَلِيُّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ يُخۡرِجُهُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِ [البقرة: ۲۵٧].

«خداوند ولى و عهده‏دار (امور) کسانى است که ایمان آورده‏اند. خداوند، آنان را از تاریکیهاى (گمراهى) بیرون مى‏آورد و به سوى نور (ایمان) مى‏برد».

در آیه ۳۴ سوره انفال، مى‏فرماید:

﴿إِنۡ أَوۡلِيَآؤُهُۥٓ إِلَّا ٱلۡمُتَّقُونَ [الأنفال: ۳۴].

«همانا اولیاى خدا تنها افراد پرهیزگار مى‏باشند».

در آیه ۱٩۶ سوره اعراف، مى‏فرماید:

﴿إِنَّ وَلِـِّۧيَ ٱللَّهُ ٱلَّذِي نَزَّلَ ٱلۡكِتَٰبَۖ وَهُوَ يَتَوَلَّى ٱلصَّٰلِحِينَ ١٩٦ [الأعراف: ۱٩۶].

«همانا دوستان خدا کسانى هستند که کتاب (قرآن) بر آنان نازل شده است، خداوند ولایت نیکان را بعهده گرفته است».

در آیه ۲۴ سوره یوسف، مى‏فرماید:

﴿كَذَٰلِكَ لِنَصۡرِفَ عَنۡهُ ٱلسُّوٓءَ وَٱلۡفَحۡشَآءَۚ إِنَّهُۥ مِنۡ عِبَادِنَا ٱلۡمُخۡلَصِينَ [یوسف: ۲۴].

«(خداوند مى‏فرماید:) ما چنین کردیم (و در حفظ یوسف در همه مراحل کوشیدیم) تا زشتى و فحشا را از او دور بسازیم، زیرا او از بندگان مخلص ما بود».

در آیه ۶۵ سوره اسراء، مى‏فرماید:

﴿إِنَّ عِبَادِي لَيۡسَ لَكَ عَلَيۡهِمۡ سُلۡطَٰنٞ [الإسراء: ۶۵].

«همانا تو (شیطان) بر بندگان (مؤمن و مخلص) من، هیچگونه سلطه‏اى ندارى».

در آیه ۳٧ سوره آل عمران، مى‏فرماید:

﴿كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيۡهَا زَكَرِيَّا ٱلۡمِحۡرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزۡقٗاۖ قَالَ يَٰمَرۡيَمُ أَنَّىٰ لَكِ هَٰذَاۖ قَالَتۡ هُوَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ [آل‌عمران: ۳٧].

«هر وقت که زکریا، وارد عبادتگاه مریم مى‏شد، پیش او غذا (و میوه) مى‏دید، به مریم گفت: این (غذاها) از کجا براى تو مى‏آید؟ مریم گفت از جانب خدا».

در آیات ۱۳٩-۱۴۴ سوره الصافات، مى‏فرماید:

﴿وَإِنَّ يُونُسَ لَمِنَ ٱلۡمُرۡسَلِينَ ١٣٩ إِذۡ أَبَقَ إِلَى ٱلۡفُلۡكِ ٱلۡمَشۡحُونِ ١٤٠ فَسَاهَمَ فَكَانَ مِنَ ٱلۡمُدۡحَضِينَ ١٤١ فَٱلۡتَقَمَهُ ٱلۡحُوتُ وَهُوَ مُلِيمٞ ١٤٢ فَلَوۡلَآ أَنَّهُۥ كَانَ مِنَ ٱلۡمُسَبِّحِينَ ١٤٣ لَلَبِثَ فِي بَطۡنِهِۦٓ إِلَىٰ يَوۡمِ يُبۡعَثُونَ ١٤٤ [الصافات: ۱۳٩-۱۴۴].

«یونس هم از زمره پیامبران بود. وقتى بسوى کشتى حامل کالا (پر از مسافر و بار) گریخت، قرعه کشى شد، قرعه بنام یونس در آمد (او را بدریا انداختند) ماهى (بزرگى) او را بلعید، اگر او قبلا از زمره پرستشگران نمى‏بود، در شکم ماهى تا روز قیامت مى‏ماند».

در آیات ۲۴-۲۶ سوره مریم، مى‏فرماید:

﴿فَنَادَىٰهَا مِن تَحۡتِهَآ أَلَّا تَحۡزَنِي قَدۡ جَعَلَ رَبُّكِ تَحۡتَكِ سَرِيّٗا ٢٤ وَهُزِّيٓ إِلَيۡكِ بِجِذۡعِ ٱلنَّخۡلَةِ تُسَٰقِطۡ عَلَيۡكِ رُطَبٗا جَنِيّٗا ٢٥ فَكُلِي وَٱشۡرَبِي وَقَرِّي عَيۡنٗاۖ فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ ٱلۡبَشَرِ أَحَدٗا فَقُولِيٓ إِنِّي نَذَرۡتُ لِلرَّحۡمَٰنِ صَوۡمٗا فَلَنۡ أُكَلِّمَ ٱلۡيَوۡمَ إِنسِيّٗا ٢٦ [مریم: ۲۴-۲۶].

«(جبرئیل) از زیر درخت، مریم را صدا زد (و گفت:) غمگین مباش، پروردگارت پائین (از تو) چشمه آبى پدید آورده است (جارى ساخته است) تنه درخت خرما را بتکان تا براى تو خرماى تازه بیندازد. پس (از این خرماى تازه) بخور و (از آن آب گوارا) بنوش و (به این فرزند خود که معجزه خداوند است) چشم روشن دار. (شادباش)».

در آیات ۶٩-٧۰ سوره انبیاء مى‏فرماید: ﴿قُلۡنَا يَٰنَارُ كُونِي بَرۡدٗا وَسَلَٰمًا عَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِيمَ ٦٩ وَأَرَادُواْ بِهِۦ كَيۡدٗا فَجَعَلۡنَٰهُمُ ٱلۡأَخۡسَرِينَ ٧٠ [الأنبیاء: ۶٩-٧۰].

«ما (به آتشى که براى ابراهیم افروختند و او را در آن انداختند) دستور دادیم که اى آتش! براى ابراهیم سرد و سالم شو. آنان خواستند که ابراهیم را با نیرنگ خطرناکى نابود کنند. ولى ما آن‌ها را زیانبارترین مردم کردیم (زیرا نیرنگ آن‌ها سبب ذلت نمرود و نمرودیان شد و باعث ایمان آوردن سایر مردم گشت)».

در آیات ٩-۱۲ سوره کهف، مى‏فرماید: ﴿أَمۡ حَسِبۡتَ أَنَّ أَصۡحَٰبَ ٱلۡكَهۡفِ وَٱلرَّقِيمِ كَانُواْ مِنۡ ءَايَٰتِنَا عَجَبًا ٩ إِذۡ أَوَى ٱلۡفِتۡيَةُ إِلَى ٱلۡكَهۡفِ فَقَالُواْ رَبَّنَآ ءَاتِنَا مِن لَّدُنكَ رَحۡمَةٗ وَهَيِّئۡ لَنَا مِنۡ أَمۡرِنَا رَشَدٗا ١٠ فَضَرَبۡنَا عَلَىٰٓ ءَاذَانِهِمۡ فِي ٱلۡكَهۡفِ سِنِينَ عَدَدٗا ١١ ثُمَّ بَعَثۡنَٰهُمۡ لِنَعۡلَمَ أَيُّ ٱلۡحِزۡبَيۡنِ أَحۡصَىٰ لِمَا لَبِثُوٓاْ أَمَدٗا ١٢ [الکهف: ٩-۱۲].

«آیا گمان مى‏برى که (خواب چندین ساله) اصحاب کهف و رقیم درمیان عجایب و غرایب (پراکنده در گستره‏هستى ما) چیز شگفتى است؟ (یاد آورشو) آنگاه که این جوانان به غار پناه بردند (و رو به درگاه خدا آوردند) و گفتند: پروردگارا! ما را از رحمت خود بهره‏مند ساز و راه نجاتى براى ما فراهم کن، پس (دعاى ایشان را اجابت کردیم) و چندین سال آن‌ها را به خواب فرو بردیم، پس از آن، ایشان را دوباره برانگیختیم (بیدار کردیم)».

۳- رسول گرامى اسلامص درباره اولیا و کرامات آنان سخن گفته است، از جمله در یک حدیث قدسى، چنین مى‏فرماید: «هرکس با اولیاى من دشمنى کند، من با او مى‏جنگم. بهترین کارى که بنده من بوسیله آن بمن نزدیک مى‏شود، اداى فرایض و واجبات است. و نیز بنده من همواره با انجام عبادات نفلى بمن نزدیک مى‏شود و مورد محبتم قرار مى‏گیرد، وقتى که مورد محبتم قرارگرفت، من گوش او مى‏شوم تا بوسیله آن بشنود، و چشم او مى‏شوم تا بوسیله آن ببیند، و دست او مى‏شوم تا بوسیله آن اشیاء را بگیرد. و پاى او مى‏شوم تا بوسیله آن، راه برود اگر از من چیزى بخواهد، حتما به او مى‏دهم، و اگر در پناه من بیاید، به او پناه مى‏دهم».

در حدیث قدسى دیگر، خداوند مى‏فرماید: «من انتقام دوستانم را مى‏گیرم، همانطور که شیرجنگجو انتقام خود را مى‏گیرد».

در حدیثى دیگر، آن حضرتص مى‏فرماید: «همانا خداوند، مردان پاکى دارد که اگر بنام خدا سوگند یاد کنند، خداوند آن‌ها را تبرئه خواهد کرد» (متفق علیه).

در روایتى دیگر، رسول اکرمص مى‏فرماید: «در امت‏هاى گذشته، افرادى وجود داشت که حوادث و پدیدهاى مختلف، از سوى خدا به آنان الهام مى‏شد، و اگر در امت من، چنین کسى باشد، آن یکى، عمر بن خطاب است» (متفق علیه).

در حدیثى دیگر، رسول اکرمص فرمود: «زنى در حال شیردادن پسرش بود که در آن هنگام مرد اسب سوارى از کنار او گذشت. زن گفت: پروردگارا! فرزند مرا مانند این اسب سوار بگردان، آن کودک نوزاد در حالى که پستان در دهانش بود، بسوى آن اسب سوار نگاه کرد و گفت: خدایا! مرا مانند او مکن. سخن گفتن نوزاد از جمله کرامات او و والدینش بود». (متفق علیه).

نقل است که شخصى بنام جریج و مادرش، عابده بودند، مادرش که از او رنجیده شده بود، او را نفرین کرده و گفته بود که پروردگارا! تا پسرم، جریج زن زانیه را نبیند، او را نمیران. خداوند، دعاى مادر جریج را که عابده بود، پذیرفت، پذیرفته شدن دعایش از جمله کرامات او بود. مى‏گویند: پس از مدتى، جریج متهم به زنا شد و مردم گفتند که: این ولد زنا از نطفه جریج است. در آن لحظه جریج خطاب به نوزاد یک روزه، از او پرسید: پدر تو کیست؟

نوزاد گفت: فلان چوپان، سخن گفتن این نوزاد نیز از جمله کرامات جریج عابد بود.

در حدیثى دیگر که معروف به حدیث اصحاب غار است، آمده است که سه نفر وارد غارى شدند. ناگهان در غار بوسیله سنگى بزرگ و سنگین مسدود شد، هرچه تلاش کردند که آن را از سر راه خود بردارند، موفق نشدند، بعد متوسل به اعمال صالح خود شدند و دعا کردند و از خدا خواستند تا آن را از دهانه غار بردارد. خداوند دعاى آنان را اجابت کرد، و سنگ را از دهانه غار کنار زد. این نیز از کرامات اصحاب غار بود، این جریان در احادیث صحیح آمده که قبلا بدان اشاره شد.

نمونه دیگرى از کرامات اولیا، جریان راهب و پسر است در آنجا آمده که آن پسر، حیوانى را که راه را بر مردم مسدود کرده بود، پرتاب سنگى به‌سوى آن از پاى در آورد، در نتیجه معبر باز شد و مردم از آنجا عبور کردند. این کار در واقع از کرامات آن پسر بود.

در ادامه حدیث آمده که پادشاه وقت، براى نابودى آن پسر، متوسل به حیله‏هاى متعدد شد تا او را از پاى در آورد، براى این منظور، ابتدا او را از بالاى کوه به پایین پرت کرد، ولى او نمرد، بار دیگر او را بدریا انداخت، این بارهم سالم از دریا بیرون آمد. این‌ها از کرامات آن پسر صالح و نیکوکار بود.

۴- هزاران نفر از علما و انسان‌هاى پاک، اولیاى خدا را دیده و کرامات نامحدود آن‌ها را مشاهده کرده‏اند، مثلا در روایات آمده که فرشتگان، به عمران ابن حصین سلام مى‏دادند، یا سلمان فارسى و ابودردا در یک کاسه غذا مى‏خوردند، آن کاسه یا غذا، تسبیح مى‏گفت.

۵- هنگامى که خبیب در مکه نزد مشرکین زندان بود، برایش انگور مى‏رسید، حال آنکه در آن فصل، در مکه انگورى وجود نداشت.

۶- براءبن عازبس هر وقت براى انجام کارى، به نام خدا سوگند یاد مى‏کرد، خداوند به سوگند او پاسخ مثبت مى‏داد.

براء در جریان جنگ قادسیه سوگند یاد کرده بود که خداوند، مسلمانان را در برابر کفار پیروز مى‏کند، و نیز دعا کرد که او در آن جنگ، نخستین شهید باشد، سرانجام مسلمانان پیروز شدند و او اولین کسى بود که از میان سپاهیان اسلام به فیض شهادت نایل آمد.

در حادثه‏اى دیگر، حضرت عمرس در مدینه مشغول ایراد خطبه بود، که ناگهان ندا سرداد: «يَا سَاريةَ الْجَبَلِ يَا ساريَةَ الْجَبَلِ» و اینگونه ساریه را که فرمانده لشکر مسلمانان بود و چندین هزار کیلومتر از او فاصله داشت، از خطر آگاه ساخت، ساریه نیز صداى عمرس را شنید و لشکر را بسوى کوه هدایت کرد. و در جنگى که بین آن‌ها و دشمن در گرفت، مسلمانان پیروز شدند، ساریه پس از برگشتن از جبهه، حضرت عمرس و مسلمانان را از آنچه که شنیده بود آگاه کرد.

علاء بن الحضرمى در دعایش مى‏فرمود: «يَا عَليِمُ يَا حَكيِمُ يَا عَلِىُّ يَا عَظِيمُ» و خداوند دعایش را مستجاب مى‏کرد، بعنوان مثال، در یک مورد مشاهده شد که سپاهیان او از دریا عبور کردند، ولى حتى زین اسب‏هایشان‌تر نشد.

حسن بصرى، علیه شخصى که خیلى او را اذیت مى‏کرد، دعا کرد، بلافاصله آن شخص افتاد و مرد.

شخصى از قبیله نخع با الاغى به مسافرت رفت، الاغش در مسیر راه مرد، آن شخص نخعى وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند و دعا کرد. خداوند الاغش را زنده کرد، او بار دیگر زاد و سفر و کالاهایش را روى او نهاد و به سفرش ادامه داد.

علاوه بر اینها، کرامات بیشمار دیگرى نیز از اولیاى خدا بروز کرده، که هزاران نفر از مردم، آن‌ها را دیده‏اند.

اولیاء شیطان‏:

شیطان نیز درمیان فرزندان آدم، دوستانى دارد که بر آن‌ها غلبه کرده و آن‌ها را از یاد خدا غافل مى‏سازد او فتنه و فساد را براى دوستان خود به ارمغان مى‏آورد، و زشتى‏ها را در دل آن‌ها زیبا جلوه مى‏دهد، تا جایى که گوش‌هاى آنان را از شنیدن سخن حق کر مى‏کند و چشم‌هاى آنان را از دیدن راه راست و مشاهده دلایل حق، نابینا مى‏سازد در نتیجه، آنان تابع شیطان مى‏شوند و از دستورات او تبعیت مى‏کنند. شیطان آن‌ها را براى انجام هر کار زشتى آماده مى‏کند و با زیبا جلوه دادن فساد، آنان را بسوى فساد مى‏کشاند، یعنى در نظر آنان خوب را بد و زشت را زیبا، نشان مى‏دهد، در نتیجه این همکاریها با شیطان است که، دشمن اولیاى خدا و محارب با آن‌ها بار مى‏آیند، و کاملا در جهت خلاف آن‌ها گام بر مى‏دارند، اولیاى خدا، خدا را دوست دارند و در صدد خشنودى او هستند ولى این‌ها خدا را مى‏رنجانند و زمینه خشم و غضب او را فراهم مى‏سازند. این‌ها (اولیاء شیطان) مورد لعن و نفرین خدا قرار دارند، اگر چه کارهاى خارق‏العاده‏اى مانند پرواز کردن در هوا یا راه رفتن بر روى آب، مشاهده شود. این کارها در واقع نوعى استداراج هستند که خداوند، دشمنان خود را گرفتار چنین حالاتى مى‏کند یا اینکه نوعى کمک و همیارى از سوى شیطان است که در حق دوستانش انجام مى‏گیرد. این باور مؤمن برگرفته از دلایلى است که در زیر به آن‌ها اشاره خواهیم کرد:

۱- خداوند در مورد اولیاى شیطان در آیه ۲۵٧ سوره بقره چنین مى‏فرماید:

﴿وَٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَوۡلِيَآؤُهُمُ ٱلطَّٰغُوتُ يُخۡرِجُونَهُم مِّنَ ٱلنُّورِ إِلَى ٱلظُّلُمَٰتِۗ أُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ [البقرة: ۲۵٧].

«و (اما) کسانى که کفر ورزیده‏اند، طاغوت (شیطان) ولى و سرپرست آنان است، و آنان را از نور (ایمان) به سوى تاریکی‌هاى (کفر و فساد) مى‏کشاند، اینان اهل دوزخ‏اند و همیشه در آن جاودانه مى‏مانند».

در آیه ۱۲۱ سوره انعام، مى‏فرماید:

﴿وَإِنَّ ٱلشَّيَٰطِينَ لَيُوحُونَ إِلَىٰٓ أَوۡلِيَآئِهِمۡ لِيُجَٰدِلُوكُمۡۖ وَإِنۡ أَطَعۡتُمُوهُمۡ إِنَّكُمۡ لَمُشۡرِكُونَ [الأنعام: ۱۲۱].

«شیاطین دوستان خود را وسوسه مى‏کنند تا با شما منازعه و جدال کنند، اگر شما از آنان اطاعت کنید، بیگمان شما (مثل ایشان) مشرک خواهید بود».

در آیه ۱۲۸ سوره انعام، مى‏فرماید:

﴿وَيَوۡمَ يَحۡشُرُهُمۡ جَمِيعٗا يَٰمَعۡشَرَ ٱلۡجِنِّ قَدِ ٱسۡتَكۡثَرۡتُم مِّنَ ٱلۡإِنسِۖ وَقَالَ أَوۡلِيَآؤُهُم مِّنَ ٱلۡإِنسِ رَبَّنَا ٱسۡتَمۡتَعَ بَعۡضُنَا بِبَعۡضٖ وَبَلَغۡنَآ أَجَلَنَا ٱلَّذِيٓ أَجَّلۡتَ لَنَاۚ قَالَ ٱلنَّارُ مَثۡوَىٰكُمۡ خَٰلِدِينَ فِيهَآ إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُ [الأنعام: ۱۲۸].

«و (بیاد بیاور آن) روزى را که همه آنان را در کنار هم گرد مى‏آوریم (و خطاب به گناهکاران مى‏گوییم:) ای گروه جنیان! شما افراد زیادى از انسان‌ها را گمراه ساختید. (در آن هنگام) دوستان شیطان که از انسان‌ها هستند، مى‏گویند: پروردگارا! برخى از ما از برخى دیگر سود برده‏ایم. (جنیان با وسوسه شیطانى بر ما ریاست کردند و از ما بهره بردند، و ما انسان‌ها به وسوسه ایشان دچار شهوات زودگذر شدیم، تا وقتى که عمر ما به پایان رسید) و گرفتار مرگى شدیم که براى ما مقدر فرموده بودى. خداوند ‏فرمود: دوزخ جایگاه شماست، و همیشه در آن ماندگارید. تا مدت زمانى که خدا بخواهد».

در آیات ۳۶-۳٧ سوره زخرف، مى‏فرماید:

﴿وَمَن يَعۡشُ عَن ذِكۡرِ ٱلرَّحۡمَٰنِ نُقَيِّضۡ لَهُۥ شَيۡطَٰنٗا فَهُوَ لَهُۥ قَرِينٞ ٣٦ وَإِنَّهُمۡ لَيَصُدُّونَهُمۡ عَنِ ٱلسَّبِيلِ وَيَحۡسَبُونَ أَنَّهُم مُّهۡتَدُونَ ٣٧ [الزخرف: ۳۶-۳٧].

«هرکس از یاد خدا غافل و روگردان شود، اهریمنى را مأمور او مى‏سازیم و چنین اهریمنى، هموراه همدم او مى‏گردد (و گمراه و سرگشته‏اش مى‏سازد) شیاطین، این گروه را از راه (خدا) باز مى‏دارند. و (طورى گمراهى را در نظرشان مى‏آرایند که) گمان مى‏کنند ایشان هدایت یافتگان حقیقى هستند».

در آیه ۲٧ سوره اعراف، مى‏فرماید:

﴿إِنَّا جَعَلۡنَا ٱلشَّيَٰطِينَ أَوۡلِيَآءَ لِلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ [الأعراف: ۲٧].

«ما شیاطین را دوستان و یاران کسانى قرار داده‏ایم که ایمان نمى‏آورند، (یعنى شیاطین تنها بر غیر مؤمنان تسلط دارند و بس)».

در آیه ۳۰ سوره اعراف، مى‏فرماید:

﴿إِنَّهُمُ ٱتَّخَذُواْ ٱلشَّيَٰطِينَ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَيَحۡسَبُونَ أَنَّهُم مُّهۡتَدُونَ [الأعراف: ۳۰].

«آنها به جاى خدا، شیاطین را به دوستى و سرورى خود بر گزیده‏اند و خود را هدایت یافته مى‏پندارند».

در آیه ۲۵ سوره فصلت، مى‏فرماید:

﴿وَقَيَّضۡنَا لَهُمۡ قُرَنَآءَ فَزَيَّنُواْ لَهُم مَّا بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡ [فصلت: ۲۵].

«ما براى آنان، دوستان و همنشینانى (از جن و انس) ترتیب داده‏ایم (این دوستان تبهکار) ایشان را از هر سو احاطه مى‏کنند و (کارهاى زشت را در نظرشان زیبا جلوه مى‏دهند)».

در آیه ۵۰ سوره کهف، مى‏فرماید:

﴿وَإِذۡ قُلۡنَا لِلۡمَلَٰٓئِكَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأٓدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِيسَ كَانَ مِنَ ٱلۡجِنِّ فَفَسَقَ عَنۡ أَمۡرِ رَبِّهِۦٓۗ أَفَتَتَّخِذُونَهُۥ وَذُرِّيَّتَهُۥٓ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِي وَهُمۡ لَكُمۡ عَدُوُّۢ [الکهف: ۵۰].

«(اى پیامبر! آغاز آفرینش مردمان را برایشان بیان کن) آنگاه که ما به فرشتگان گفتیم، آدم را سجده کنید، آنان جملگى سجده کردند مگر شیطان که از جنیان بود و از فرمان پروردگارش سرپیچى کرد. آیا شما شیطان و ذریه او را که دشمنان شما هستند، بجاى من سرپرست و ولى خود انتخاب مى‏کنید».

۲- رسول اکرمص نیز درباره اولیاى شیطان سخن گفته‏اند از آن جمله در حدیثى آمده است، شبى رسول اکرمص ستاره‏اى را دید که روشن شد و از جاى خودش بسرعت دور گشت. آنحضرتص به یارانش فرمود: «شما در دوره جاهلیت، در مورد این ستارگان که به آن‌ها (شهاب ثاقب) مى‏گویند، چه نظر داشتید؟» یاران عرض کردند، ما عقید داشتیم که بخاطر بدنیا آمدن یا مردن شخصیتى بزرگ، چنین اتفاقى مى‏افتد، رسول اکرمص فرمود: «خیر، چنین نیست. بلکه واقعیت این است که هر وقت پروردگار عالم براى انجام کارى تصمیم مى‏گیرد، حاملین عرش تسبیح مى‏گویند، بعد اهالى آسمان هفتم تسبیح مى‏گویند، تا اینکه نوبت به اهالى آسمان دنیا مى‏رسد، بعد اهالى آسمان هفتم، از حاملین عرش مى‏پرسند که پروردگار ما چه فرموده است؟ حاملان عرش اهالى آسمان را از تصمیم پروردگار با خبر مى‏سازند، بعد اهالى هر آسمان دیگر کسب خبر مى‏کنند تا نوبت به آسمان دنیا مى‏رسد. در این هنگام، شیاطین در صدد استراق سمع برمى‏آیند، آنگاه بوسیله این ستارگان رانده مى‏شوند. شیاطین، سخنانى را که شنیده‏اند براى دوستان خود مى‏برند. اگر این سخنان، بدون کم و کاست گفته شوند، حق‏اند. اما شیاطین از جانب خود مطالبى را به آن‌ها اضافه مى‏کنند». (مسلم و احمد).

در حدیثى دیگر که بخارى روایت کرده، مى‏فرماید: هنگامى که از رسول اکرمص درباره سخنان افراد کاهن پرسیدند، فرمود: سخن کاهن، واقعیت ندارد. مردم عرض کردند، ولى آن‌ها گاهى سخنانى مى‏گویند که واقعیت دارند. آنحضرتص فرمود: «آن‌ها در واقع همان سخنان حقى است که جن‏ها و شیاطین استراق سمع نموده و به اطلاع آن‌ها رسانیده‏اند البته همراه با صد تا دورغ».

در حدیثى دیگر که در صحیح مسلم آمده است مى‏فرماید: «همراه هرکدام از شما یک (جن یا شیطان) وجود دارد. (که موکل شماست)» و در حدیثى دیگر آمده است: «همانا شیطان، مانند جریان خون در رگ‌هاى فرزندان آدم، جارى است. با گرفتن روزه راه را بر شیاطین تنگ کنید (ببندید)». (در صحیحین با الفاظى دیگر وارد شده است).

۳- صدها نفر از انسان‌ها، حوادث شگفت‏انگیز شیاطین را در هر زمان و مکان دیده‏اند، که اینک چند نمونه از آن‌ها را در زیر بیان مى‏کنیم.

۱- شیاطین، براى دوستان خود، انواع خوردنى و نوشیدنی‌ها را آورده‏اند.

۲- نیاز بعضى از دوستان خود را بر طرف ساخته‏اند.

۳- امور غیبى و پنهان را به اطلاع دوستان خود رسانیده‏اند.

۴- شیاطین، دوستان خود را در برابر انواع سلاح، بیمه کرده‏اند بگونه‏اى که هیچ سلاحى در مورد آنان کارگر نیفتاده است.

۵- شیاطین، گاهى بصورت انسان‌هاى پاک و صالح در برابر دوستان خود آشکار شده‏اند، تا ایشان را از راه راست منحرف کنند و به شرک و گناه آلوده سازند.

۶- شیاطین، گاهى دوستان خود را در مدت کوتاهى، به مناطق دور دست برده یا افرادى را از فواصل دور، نزد آن‌ها آورده‏اند. تا نیازشان را برآورده سازند.

و سایر کارهاى دیگرى که شیاطین و جن‏هاى سرکش، توانایى انجام آن‌ها را داشته و دارند.

این پدیده‏هاى شیطانى در نتیجه خیانت و ناپاکى روح انسان در اثر انجام بعضى شرارت‏ها و معصیت‏ها تحقق پیدا مى‏کنند، این شر، فساد و خباثت در انسان‌ها گاهى چنان به اوج مى‏رسد که آنان با شیاطین متحد مى‏شوند، اینجاست که ولایت و دوستى بین او و شیاطین به کمال خود مى‏رسد و بعضى به بعضى دیگر مسائل مختلف را الهام کرده و بیکدیگر خدمت مى‏کنند و به همین خاطر روز قیامت جن‏ها مورد خطاب قرار مى‏گیرند. ﴿يَٰمَعۡشَرَ ٱلۡجِنِّ قَدِ ٱسۡتَكۡثَرۡتُم مِّنَ ٱلۡإِنسِ [الأنعام: ۱۲۸]. «اى جن‏ها بسیارى از مردم را گمراه کردید»، آنگاه دوستان شیاطین که از انسان‌ها هستند، مى‏گویند: ﴿رَبَّنَا ٱسۡتَمۡتَعَ بَعۡضُنَا بِبَعۡضٖ [الأنعام: ۱۲۸]. «پروردگارا! ما از همدیگر بهره برده‏ایم».

البته تفاوت میان کرامات اولیاء اللّه و اولیاء شیطان در رفتار و احوال خود انسان‌ها ظاهر مى‏شود. شخصى که احوال و پدیده‏هاى فوق العاده از او صادر مى‏شود، اگر انسان با خدا، پاى بند سنت رسول اکرمص و اهل ایمان و تقوى باشد، این‌گونه احوال و پدیده‏ها یقینا کرامت‏هایى هستند که از جانب پروردگار باو عنایت شده‏اند. و اگر انسان بد باطن، خبیث، شرور، غرق در معصیت و بدور از ایمان و تقوى است، آنگاه پدیده‏هاى خلاف عادت که از وى صادر مى‏شوند، از نوع خدمات و مساعدت‏هایى هستند که شیاطین براى دوستان خود انجام مى‏دهند یا استدراج نامیده مى‏شوند.

فصل شانزدهم‏: ايمان به وجوب امر به معروف و نهى از منكر

مسلمان ایمان دارد که امر به معروف و نهى از منکر بر هر مسلمان عاقل و بالغ واجب است. یعنى هر مسلمانى که معروف (کار خیر) را مى‏شناسد ولى آن را در جامعه متروک مى‏بیند و مى‏بیند که مردم آن را انجام نمى‏دهند و یا منکر (کار زشت) را تشخیص مى‏دهد و مى‏داند که مردم در حال انجام دادن آن هستند، بر او واجب است که بوسیله دست یا زبان در جهت تغییر آن اقدام کند. مهم‌ترین وظیفه مسلمان بعد از ایمان به خدا امر به معروف و نهى از منکر مى‏باشد. زیرا خداوند متعال در کلام پاکش آن را در ردیف ایمان به خدا ذکر کرده و فرموده است:

﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ [آل‌عمران: ۱۱۰].

«شما مسلمانان بهترین امتى هستید که براى هدایت مردم آفریده شده‏اید. چون شما مردم را به کارهاى خوب امر مى‏کنید و از بدى‏ها منع مى‏کنید و به خدا ایمان دارید».

این عقیده مسلمان برگرفته از دلائل نقلى، عقلى، سمعى و منطقى است که ذیلا به شرح آن‌ها پرداخته مى‏شود.

دلائل نقلى:

۱- خداوند مى‏فرماید:

﴿وَلۡتَكُن مِّنكُمۡ أُمَّةٞ يَدۡعُونَ إِلَى ٱلۡخَيۡرِ وَيَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ١٠٤ [آل‌عمران: ۱۰۴].

«گروهى از میان شما باید کار امر به معروف و نهى از منکر را بر عهده بگیرد. اینانند راستگاران».

مى‏فرماید:

﴿ٱلَّذِينَ إِن مَّكَّنَّٰهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ أَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَمَرُواْ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَنَهَوۡاْ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ [الحج: ۴۱].

«آن مؤمنانى که خداوند به آن‌ها وعده یارى و پیروزى داده است، کسانى هستند که هرگاه در زمین ایشان را قدرت بخشیم، نماز را بر پا مى‏دارند و زکات را مى‏پردازند و امر به معروف و نهى از منکر مى‏نمایند».

مى‏فرماید:

﴿وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ يَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَيُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَيُطِيعُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓ [التوبة: ٧۱].

«مردان و زنان مؤمن برخى دوستان و یاوران برخى دیگرند. همدیگر را به کار نیک مى‏خوانند و از کار بد باز مى‏دارند و نماز را چنانچه باید مى‏گذارند و زکات را مى‏پردازند و از خداوند و پیغمبرش فرمانبردارى مى‏کنند».

و به نقل از لقمان مى‏فرماید:

﴿يَٰبُنَيَّ أَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَٱنۡهَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَٱصۡبِرۡ عَلَىٰ مَآ أَصَابَكَۖ إِنَّ ذَٰلِكَ مِنۡ عَزۡمِ ٱلۡأُمُورِ ١٧ [لقمان: ۱٧]. «اى پسرم! نماز را چنانکه شایسته است بخوان به کار نیک دستور بده و از کار بد نهى کن و در برابر مصیبتى که بتو مى‏رسد، شکیبا باش این‌ها از کارهایى است که باید بر انجام آن عزم را جزم کنى».

و مى‏فرماید: ﴿لُعِنَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۢ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ عَلَىٰ لِسَانِ دَاوُۥدَ وَعِيسَى ٱبۡنِ مَرۡيَمَۚ ذَٰلِكَ بِمَا عَصَواْ وَّكَانُواْ يَعۡتَدُونَ ٧٨ كَانُواْ لَا يَتَنَاهَوۡنَ عَن مُّنكَرٖ فَعَلُوهُۚ لَبِئۡسَ مَا كَانُواْ يَفۡعَلُونَ ٧٩ [المائدة: ٧۸-٧٩].

«حضرت داود و عیسى بن مریم کافران بنى اسرائیل را لعن و نفرین مى‏کردند این بدان خاطر بود که آنان پیوسته (از فرمان خدا) سرکشى مى‏کردند و در ظلم و فساد از حد مى‏گذشتند. آن‌ها از کار زشتى که انجام مى‏دادند باز نمى‏آمدند و همدیگر را نهى نمى‏کردند و چه کار بدى مى‏کردند».

خداوند در جاى دیگر قرآن، در ضمن بیان اینکه او کسانى را که امر به معروف و نهى از منکر کرده‏اند، نجات داده و تارکین امر به معروف و نهى از منکر را به نابودى کشانده است، مى‏فرماید:

﴿أَنجَيۡنَا ٱلَّذِينَ يَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلسُّوٓءِ وَأَخَذۡنَا ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ بِعَذَابِۢ بَ‍ِٔيسِۢ بِمَا كَانُواْ يَفۡسُقُونَ [الأعراف: ۱۶۵].

«آنانى را که از بدى‏ها منع کرده‏اند، نجات دادیم و کسانى را که (بوسیله ترک امر به معروف و نهى از منکر) بر خود ستم کرده‏اند، مواخذه کردیم. زیرا آنان از حد و مرز قانون خداوند پا را فراتر گذشته بودند».

۲- رسول اکرمص در مورد امر به معروف و نهى از منکر امر کرده و فرموده است: «مَن رَأى مِنكُمْ مُنكَرا فَلْيُغَيّرْهُ بِيَدِه‏ فَإِنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِلِسَانِه‏ فَإنْ لَمْ‏ يَسْتَطِعْ فَبِقَلْبِه‏ وَذَالِكَ أَضْعَفُ الإِيمَان» «هرکس از شما کار زشتى را در حال انجام گرفتن مشاهده‏ کند، باید با قدرت دست جلوى آن را بگیرد، اگر نتوانست با دست جلوى آن را بگیرد، بازبان، یعنى پند و اندرز دادن مانع انجام آن شود، و اگر توانائى این کار را هم نداشت، حداقل قلبا از انجام آن منکر اظهار ناخشنودى کند، این احساس ناخشنودى ضعیف‏ترین درجه ایمان است». (مسلم).

در حدیثى دیگر که امام ترمذى آن را در سنن خود آورده است، مى‏فرماید: «لَتَأمُرُنّ بِالمَعْرُوفِ وَلَتَنْهَوُنَّ عَنِ المُنْكَرِ أو ليُوشِكَنّ اللّهُ أن يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عِقَابا مِنْهُ ثُمّ تَدْعُونَهُ فَلاَيَسْتَجِيبُ لَكُمْ» «باید امر به معروف و نهى از منکر کنید و گرنه این خطر وجود دارد که بزودى خداوند از جانب خود عذابى را بر شما مسلط گرداند، آنگاه اگر خدا را بخوانید، بخواسته شما هیچ توجهى نخواهد کرد».

۳- همچنین آن حضرتص فرموده است: «اگر درمیان قومى کار منکرى انجام بگیرد و کسانى که توان جلوگیرى آن را دارند، ساکت و خاموش بنشینند، باحتمال زیاد خداوند یک عذاب فراگیر بر آنان مسلط مى‏کند، یعنى عذابى که گناهکار و بیگناه را در بر مى‏گیرد».

در حدیثى خطاب به ابى ثعلبه که درباره ﴿لَا يَضُرُّكُم مَّن ضَلَّ إِذَا ٱهۡتَدَيۡتُمۡ [المائدة: ۱۰۵]. سوال کرد، فرمود: اى ثعلبه به نیکى‏ها امر کن، جلوى بدى‏ها را بگیر، هرگاه از خواسته‏هاى نفس پیروى شد و دنیا بر آخرت ترجیح داده شد و دیدى که هر صاحب عقل و خرد، به خرد خود مى‏نازد، آنگاه تو مواظب خود باش و در فکر توده مردم خود را دچار نگرانى نکن، همانا پشت سر شما فتنه‏هائى مانند تاریکى شب سیاه مى‏آید، کسى که در این فتنه به آنچه متمسک شود که شما متمسک شده‏اید، پنجاه برابر پاداش باو داده مى‏شود. (ابو داود ترمذى و ابن ماجه).

در حدیثى دیگر آمده است: «هر پیامبرى که پیش از من مبعوث شده است، از میان امت خود دوستان و مخلصانى داشته است، این یاران و مخلصان از روش و شیوه‏هاى پیامبر خود تبعیت کرده‏اند، فرمان او را بجا آورده‏اند. بعد کسانى جانشین آنان شده‏اند که بر گفته‏هاى خود عمل نمى‏کردند و آنچه را که مأمور به انجام آن نبودند، انجام مى‏دادند. هرکس با این گونه اشخاص با دست خود جهاد کند، مؤمن است، هرکس با زبان و با قلب با آنان جهاد کند مؤمن است، بعد از این ذره برابر ایمان وجود ندارد». (مسلم).

رسول اکرمص در پاسخ به این سوال که کدام جهاد بهتر است، فرمود: «بهترین جهاد گفتن حرف حق در برابر حکام ستمگر است». (ابن ماجه).

دلایل عقلى:

۱- تجربه و مشاهده ثابت کرده است، هرگاه مرض و بیمارى مورد توجه قرار نگیرد و فکرى براى از بین بردن آن برداشته نشود، در تمام جسم سرایت کرده و علاج آن محال مى‏شود. بدى‏ها و منکرات عینا چنین حالتى دارند. هرگاه مورد توجه قرار نگیرد و مصلحان در صدد تغییر آن نباشند، مردم با دیده خوش بسوى آن‌ها مى‏نگرند و بزرگ و کوچک مرتکب آن‌ها مى‏شوند، آن‏گاه تغییر دادن و از بین بردن آن‌ها فوق العاده دشوار مى‏شود، آن روز است که مرتکب آن‌ها مستوجب عذاب الهى قرار مى‏گیرد، عذابى که در هیچ حالتى برنمى‏گردد، زیرا نعمت و عذاب الهى پاى بند سنن و شیوه‏هایى هستند که هرگز از آن تخلف نمى‏شود و اندک تأخیر و تغییرى در آن بوجود نمى‏آید.

﴿فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ ٱللَّهِ تَبۡدِيلٗاۖ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ ٱللَّهِ تَحۡوِيلًا [فاطر: ۴۳] «هیچگونه تغییر و تحولى را در سنت‏هاى الهى مشاهده نخواهید کرد».

۲- تجربه و مشاهده، دو گواه گویاى این مطلب‏اند که هرگاه خانه‏اى متروکه شود و در موعد مقرر جاروب زده نشود، آشغال و زباله‏ها بیرون کرده نشود و نظافت آن مورد توجه نباشد، شایستگى سکونت را از دست مى‏دهد، بوى آن متعفن و فضاى آن آلوده و مسموم مى‏شود. میکروب‏ها و عوامل بیمارى‏هاى واگیر بدلیل تراکم آلودگى‏ها در آنجا شیوع پیدا مى‏کنند. درست بهمین صورت، هرگاه جماعت مؤمنان مغلوب منکر و فحشاء شوند و هر کسى در صدد تغییر و ازاله بدى‏ها و اشاعه نیکى‏ها نباشد، دیرى نمى‏گذرد که خباثت روح و روان و شرارت باطن آنان را مغلوب خود مى‏کند، آنگاه آنان قادر به تشخیص میان کارهاى نیک و زشت نمى‏شوند یا این تشخیص را از دست مى‏دهند، در نتیجه فاقد ارزش زندگى مى‏شوند و خداوند با هر ابزارى که صلاح بداند آنان را به نابودى مى کشاند و از بین مى‏برد. بنابراین آگاه باشید که گرفت پروردگار بسیار سخت است و خداوند توانا و منتقم است.

۳- مشاهده و تجربه ثابت کرده است که نفس و روان بشر معتاد به انجام فحشاء و ارتکاب منکرات است. منکرات و زشتى‏ها را، زشت نمى‏داند. نفس بشر با بدى‏ها خوگرفته است. بدى‏در سرشت و مزاج او داخل مى‏شود. اینجا است که امر به معروف و نهى از منکر تن نمى‏دهد و آن را نمى‏پسندد. هرگاه خوبى ترک شود و به انجام و احیاى آن امر نشود، دیرى نمى‏گذرد که ترک آن عادت مى‏گردد و مردم معتاد به ترک آن مى‏شوند. همچنین اگر به ازاله و اصلاح منکر مبادرت نشود، به سرعت فزونى مى‏گیرد و پخش مى‏شود، پسندیده و معتاد قرار مى‏گیرد حتى کسیکه مرتکب آن است، آن را زشت نمى‏داند، بلکه عین معروف و نیک مى‏پندارد، این کیفیت، فقدان بصیرت و مسخ فکرى نام دارد. (خداوند همه را از فقدان بصیرت و مسخ فکر و اندیشه نجات دهد) با توجه به اهمیت مذکور، خداوند متعال و رسول گرامیشص امر به معروف و نهى از منکر را نخستین وظیفه مسلمان بعد از ایمان معرفى فرموده‏اند. تا آنان پاکیزگى ظاهر و باطن و شایستگى خود را تداوم بخشیده و جایگاه و مجد و کرامت خود را در برابر سائر امت‏ها و توده‏ها حفظ کنند.

آداب و روش امر به معروف و نهى از منکر:

۱- کسیکه امر بمعروف مى‏کند باید درباره آنچه که بدان امر مى‏کند، علم و آگاهى کامل داشته باشد و اذعان کند که از کارهاى خیر و معروف است و عملا ترک شده است، درباره منکرى که در صدد تغییر آن بر آمده است نیز چنین علم و آگاهى لازم است، یعنى اذعان و یقین داشته باشد که این عمل زشت و از آن نهى شده است و از دیدگاه شرع حرام و معصیت است.

۲- شخص داعى باید فرد با تقوائى باشد، آنچه را که منع مى‏کند، مرتکب نشود و آنچه را که امر مى‏کند ترک نکند، خداوند مى‏فرماید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفۡعَلُونَ ٢ كَبُرَ مَقۡتًا عِندَ ٱللَّهِ أَن تَقُولُواْ مَا لَا تَفۡعَلُونَ ٣ [الصف: ۲-۳]. «اى مؤمنان آنچه را که خودتان انجام نمى‏دهید چرا به دیگران امر مى‏کنید تا انجام دهند، این عمل از دیدگاه خداوند گناه بس بزرگى است».

در آیه ۲۴ سوره بقره آمده است: ﴿أَتَأۡمُرُونَ ٱلنَّاسَ بِٱلۡبِرِّ وَتَنسَوۡنَ أَنفُسَكُمۡ وَأَنتُمۡ تَتۡلُونَ ٱلۡكِتَٰبَۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ ٤٤ [البقرة: ۲۴].

«آیا به مردم امر مى‏کنید تا نیکى کنند و خودتان را بدست فراموشى مى‏سپارید، حال آنکه شما کتاب خدا را تلاوت مى‏کنید، پس چرا اندکى نمى‏اندیشید؟».

۳- داعى باید اخلاق نیکو داشته باشد، بردبار باشد، بدور از هرگونه خشونت و تند خوئى امر و نهى کند اگر از کسانى که آنان را از ارتکاب گناه منع مى‏کند، بدببیند و ناسزا بشنود، خشم نکند، اگر از ناحیه کسانى که آنان را امر به معروف مى‏کند، مورد آزار قرار گیرد، خشونت نشان ندهد بلکه صبر را پیشه کرده عفو و اغماض کند، خداوند مى‏فرماید: ﴿وَأۡمُرۡ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَٱنۡهَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَٱصۡبِرۡ عَلَىٰ مَآ أَصَابَكَۖ إِنَّ ذَٰلِكَ مِنۡ عَزۡمِ ٱلۡأُمُورِ [لقمان: ۱٧]. «امر به معروف و نهى از منکر کن، درکار دین اگر با مشکلات مواجه شدى، صبر و شکیبائى را اختیار کن، همانا این عمل از جمله کارهاى بسیار مهم و ارزنده است».

۴- بوسیله تجسس در صدد آشنائى و کسب اطلاع از منکر نباشد، زیرا شایسته نیست که بمنظور آگاهى و کسب اطلاع از منکر، در خانه‏هاى مردم تجسس شود، یا اینکه لباس و چادر کسى برداشته شود تا معلوم شود که در زیر آن چه نهفته است، یا اینکه پرده را بردارد تابداند که در کاسه چه هست؟ مى‏دانید که شارع درباره پنهان کردن عیوب مردم تاکید کرده است و از هرگونه تجسس و مخبرى علیه مردم منع کرده است، خداوند مى‏فرماید: ﴿وَلَا تَجَسَّسُواْ [الحجرات: ۱۲]. «تجسس نکنید»، رسول اکرمص مى‏فرماید: «مَنْ سَتَرَ مُسْلِما سَتَرَهُ اللّهُ فِى الدّنْيَا وَالآخِرَةِ». «هرکس عیب مسلمانى را پنهان کند، خداوند در دنیا و آخرت عیب او را پنهان مى‏کند». (بخارى).

۵- قبل از امر به معروف مخاطب را درباره معروف آشنا کند، زیرا ترک معروف گاه وقتى بخاطر این صورت مى‏گیرد که شخص نمى‏داند که این کار معروف و مأموربه است. همچنین کسانى را که از منکر منع مى‏کند، معنى و مفهوم منکر بودن را براى مخاطب توضیح دهد، ممکن است مخاطب بدلیل بى اطلاعى از منکر، مرتکب آن شود.

۶- با شیوه‏هاى معروف و پسندیده امر و نهى کند، اگر مخاطب حرف او را گوش نکند، او را با مژده و بیان ثواب و عذاب، بگونه‏اى که در سنت رسول اللّهص آمده است، نصیحت کند تا گوش کند، اگر نتیجه‏اى مرتب نشد آنگاه در سخن اندکى خشونت نشان داده شود، اگر این روش مفید واقع نشود، منکر را با قدرت دست تغییر دهد و جلو آن را بگیرد، اگر توان این را ندارد از دولت مردان و از برادران دینى یارى طلبد.

٧- اگر تغییر منکر و جلوگیرى از آن بوسیله دست و زبان برایش خطر دارد یا آبرو و مالش را مواجه با خطر مى‏کند و ایشان توان صبر در برابر خطرها را ندارد، قلبا منکر را بد بداند و از انجام آن احساس ناراحتى کند، رسول اللّهص مى‏فرماید: «مَنْ لَمْ ‏يَسْتَطِعْ فَبِقَلْبِه».

فصل هفدهم‏: وجوب ايمان به اصحاب و تجليل از ائمه‏ و وجوب اطاعت از أولى‏الأمر

مسلمان به وجوب تبعیت از اهل بیت و اصحاب رسول اللّه و افضل بودن آنان، از دیگران ایمان دارد و این از معتقدات او است. اصحاب و اهل بیت رسول للّهص از دیگر مسلمانان و مؤمنان بهتر و برتراند ولى به لحاظ رتبه میان خود آنان، تفاوت‏هائى وجود دارد. این تفاوت و علو درجه مبتنى بر تفاوت به لحاظ تقدم در اسلام و فداکارى براى رسول اللّهص، اسلام و مسلمین است.

با توجه به اصل مذکور، افضل و بهترین آنان خلفاء راشدین هستند. ابوبکر، عمر، عثمان و علىش بعد بقیه عشره مبشره (یعنى ده نفرى که رسول للّهص بهشتى بودن آنان را اعلام کرده است) و آنان عبارتند از: خلفاء اربعه، طلحه بن عبدللّه، زبیر بن العوام، سعد بن ابى‌وقاص، سعید بن زید، ابو عبیده، عامر بن الجراح و عبدالرحمن بن عوفش. بعد از عشره مبشره، اهل بدر و بعد از اهل بدر آنانى که بهشتى بودن‏شان توسط رسول اللّه اعلام گردیده ولى غیر از آن ده نفرى هستند که پیشتر بدانها اشاره شده است، مانند: فاطمه زهراء، حسن و حسینش بعد کسانى که به عنوان اهل بیعت رضوان شناخته مى‏شوند و آنان ۱۴۰۰ هزار و چهارصدتن از یاران گرامى رسول اللّهص بودند.

آرى تقدیر و تجلیل از ائمه اسلام، احترام نسبت به آنان و ذکر نام آنان توام با ادب و احترام، از جمله باور، ایمان و عقیده هر مسلمان است. زیرا ائمه اسلام در واقع ائمه دین و سرمایه هدایت مسلمانان هستند. قاریان قرآن، فقهاء، محدثین و مفسرین قرن دوم و سوم یعنى قرن تابعین و تبع تابعین رحمهم الله نیز جزو سلف صالح این امت به شمار مى‏آیند.

وجوب اطاعت و فرمانبردارى از دولت مردانى که مسلمان هستند، تجلیل و تقدیر از آنان، جهاد در رکاب آنان و حرمت خروج یا بغاوت علیه آنان نیز از جمله باور، ایمان و عقیده هر مسلمان است. روى این حساب مسلمان رعایت ادب و احترام نسبت به همه این بزرگان دینى و حکومتى را بر خود لازم مى‏داند. محبت با اهل بیت و یاران رسول اللّهص؟

۱- مسلمان بخاطر محبت و دوستى اللّه و رسول اللّهص با آنان محبت مى‏ورزد. چون خداوند آنان را دوست دارد و آنان نیز خدا را محبوب خود مى‏دانند.

خداوند مى‏فرماید:

﴿فَسَوۡفَ يَأۡتِي ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ يُحِبُّهُمۡ وَيُحِبُّونَهُۥٓ أَذِلَّةٍ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ يُجَٰهِدُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوۡمَةَ لَآئِمٖ [المائدة: ۵۴].

«در آینده نزدیک خداوند کسانى را مى‏آورد که آنان را دوست دارد و آنان نیز او را دوست دارند آنان در برابر مؤمنان بسیار فروتن و در برابر کفار بسیار قدرتمنداند. بخاطر خشنودى اللّه جهاد مى‏کنند و از ملامت، ملامت‌گران نمى‏هراسند».

رسول اکرمص مى‏فرماید: «در باره اصحاب من از خداوند بترسید. بعد از من آنان را نشانه ایرادات و اشکالات قرار ندهید. هرکس با آنان دوستى کند بخاطر محبت با من است و هرکس با آنان کینه توزى و بدرفتارى کند، او در واقع با من چنین کرده است. هرکس آنان را برنجاند، مرا رنجانده است، هرکس مرا برنجاند خدا را رنجانده است و هرکس خدا را برنجاند خدا او را مؤاخذه مى‏کند».

۲- مسلمان به افضل بودن اهل بیت و اصحاب رسول اللّهص سایر مؤمنان، ایمان دارد. زیرا خداوند در وصف آنان چنین فرموده است: ﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي تَحۡتَهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ١٠٠ [التوبة: ۱۰۰]. «پیش گامان از مهاجرین و انصار آنانى که به بهترین وجه از رسول اللّه تبعیت کردند. خداوند از آنان خشنود است و آنان از او خشنود هستند. خداوند براى آنان باغهائى که زیر درختان آن‌ها نهرها جریان دارد تدارک دیده است. آنان براى همیشه در این باغها خواهند بود. و این است پیروزى بزرگ».

رسول اللّهص مى‏فرماید: «به اصحاب من بد و بیراه نگوئید. زیرا شما اگر باندازه کوه احد طلا در راه اللّه انفاق کنید، باندازه یک مثقال یا نصف آن که اصحاب من انفاق کردند، برابرى نمى‏کند».

۳- انسان مسلمان (سنى) معتقد به این است که از میان اصحاب رسول اللّهص ابوبکرس مطلقا بهتر و افضل از دیگران است و آنانى که در فضل و برترى نزدیک با حضرت ابوبکرس هستند عبارت‏اند از: عمر، عثمان، علىش این باور و عقیده مسلمان برگرفته از دلائل زیر است: رسول اکرمص مى‏فرماید: «لَوْ كُنْتَ‏ُ مُتّخِذا مِنْ أُمّتِى خَلِيلا لَأَتّخَذْتُ أَبَابَكْرَ خَلِيلا لكِنّ أَخِى وَصَاحِبِى». «اگر قرار مى‏بود که از میان امت کسى را به عنوان دوست برگزینم، ابوبکر را برمى‏گزیدم ولى او برادر و رفیق دینى من است». (بخاری).

از حضرت عمربن عبدللّهب مروى است، مى‏گوید: در زمان حیات رسول اللّهص ما چنین مى‏گفتیم بعد از رسول اللّهص ابوبکرس، بعد از وى عمرس، بعد از وى عثمانس و بعد از وى علىس این سخن به اطلاع رسول اللّهص رسید و آن را رد نکرد. (بخارى).

روایتى از حضرت علىس مروى است، مى‏فرماید: بهترین این امت بعد از پیامبرص ابوبکر و بعد از وى عمرس است، اگر قرار باشد بعد از این‌ها کسى را نام ببرم عثمانس است.

۴- مسلمان به مزایا و مناقب اصحاب رسول اللّهص اعتراف مى‏کند. همانطور که درباره مناقب ابوبکر، عمر، و عثمانب آمده است. روزى که رسول للّهص، ابوبکر، عمر و عثمانش بالاى کوه احد بودند، احد به لرزه درآمد. رسول اللّهص فرمود: اى احد آرام باش بر تو یک رسول، یک صدیق و دو شهید ایستاده است. در حدیثى دیگر خطاب به حضرت علىس مى‏فرماید: «أَمَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى» «اى على! تو راضى نیستى که نسبت به من، مانند هارون نسبت به موسى باشى؟؟» درباره حضرت زهراء مى‏فرماید: «فَاطِمَةُ سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ» «فاطمه سردار بانوان بهشت است». درباره زبیر بن عوامس مى‏فرماید: «إنّ لِكُلّ نَبِىٍّ حَوَارِيًّا وإنَّ حَوَارِىَّ الزبيرُ بنُ العَوَّامِ» «همانا هر پیامبرى پیروان مخلص و دوستان با وفائى دارد و شخص مخلص و دوست با وفاى من زبیربن عوام است». درباره حضرت امام حسن و حسینب مى‏فرماید: «اللّهم أَحِبّهما فَإِنِّىْ أُحِبُّهُمَا» «پروردگارا! حسن و حسین را مورد محبت خود قرار بده، آنان محبوب من هستند».

درباره عبداللّه بن عمرب مى‏فرماید: «إِنَّ عَبْدَاللّهِ رَجُلٌ صَالِحٌ» «همانا عبداللّه مرد شایسته‏اى است». درباره زید بن حارثه مى‏فرماید: «أنتَ أخُونَا ومَولاَنَا» «تو برادر و دوست ما هستى». درباره جعفربن ابى‏طالب مى‏فرماید: «أشْبَهْتَ خَلْقِى وَخُلُقِى» «تو در سیرت و صورت مشابه من هستى». درباره بلال بن رباح مى‏فرماید: «سَمِعْتُ دُفَّ نَعْلَيكَ بَينَ يَدَىّ فِى الْجَنَّةِ» «صداى راه رفتن پاهاى تو را در بهشت شنیدم». درباره سالم مولاى حذیفه، عبدللّه بن مسعود، ابى بن کعب و معاذ بن جبل مى‏فرماید: «قرآن را از این چهار نفر بیاموزید». درباره حضرت عایشه، ام المومنین مى‌فرماید: «فضل و برترى عایشه در برابر سایر زنان، مانند فضیلت و برترى ثرید، (ثرید: نان که با خورش آمیخته شود) است در برابر سایر خوردنى‏ها». درباره انصار مى‏فرماید: «اگر انصار بسوى یک وادى یا دره بروند، من از آن وادى یا دره خواهم رفت. اگر هجرت نبود من نیز فردى از انصار مى‏بودم». و مى‏فرماید: «با انصار محبت نمى‏کنند مگر مؤمنان و با آن‌ها دشمنى نمى‏کنند مگر منافقان» مى‏فرماید: «هرکس با انصار محبت کند، خداوند با وى محبت مى‏کند، هرکس با انصار کینه‌توزى کند، مبغوض خداوند است». درباره سعد بن معاذ مى‏فرماید: «عرش الهى بخاطر موت سعد بن معاذ به لرزه در آمده است». درباره اسید بن خضیر آمده است که: «او و یکى دیگر از اصحاب رسول اللّهص در خانه رسول اللّهص بودند. شب بسیار تاریک بود وقتى آن دو از خانه رسول اللّه بیرون شدند، روشنى در جلو خود دیدند و در پرتو آن راه مى‏رفتند. وقتى از هم جدا شدند آن روشنى نیز به دو نصف تقسیم شد». در باره ابى بن کعب مى‏فرماید: «خداوند به من امر کرده تا سوره «بینه» را براى تو تلاوت کنم. ابى گفت: خداوند از من نام برده است؟ رسول اللّهص فرمود: آرى! ابى بن کعب از فرط خوشى به گریه افتاد». درباره خالدبن ولید مى‏فرماید: «شمشیرى است از شمشیرهاى برهنه خداوند». درباره حضرت حسن مى‏فرماید: «این فرزند من سیدى است، ممکن است در آینده بسیار نزدیک خداوند بوسیله او میان دو فریق از مسلمانان صلح و آشتى بر قرار خواهد کرد»، درباره ابوعبیده مى‏فرماید: «هر امت امین و امانتدارى دارد، امین‏ امت من ابوعبیده بن جراح است». (بخارى).

۵- هر مسلمان از ذکر و پخش خطاها و لغزش‌هاى اصحاب و اهل بیت رسول اللّهص اجتناب مى‏کند و درباره اختلاف و مشاجراتى که میان آنان رخ داده‌است، سکوت را بر سخن ترجیح مى‏دهد، رسول اکرمص مى‏فرماید: «به اصحاب من بد نگوئید و از آنان بدگوئى نکنید» مى‏فرماید: «بعد از من اصحاب مرا نشانه قرار ندهید، هرکس آنان را آزار دهد، مرا آزرده است، هرکس خدا را بیازارد، مورد موآخذه خداوند قرار خواهد گرفت».

۶- هر مسلمان به احترام ازواج مطهرات رسول اللّهص ایمان دارد، و آنان را پاک و عفیفه مى‏داند، آنان را مورد پسند رسول اللّهص مى‏داند و بر این باور است که بهترین و افضل‏ترین آنان حضرت خدیجه بنت خویلد و عایشه دختر حضرت ابوبکرس هستند و این عقیده مسلمان از قرآن و سنت نشأت گرفته است، قرآن مى‏فرماید: ﴿ٱلنَّبِيُّ أَوۡلَىٰ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ مِنۡ أَنفُسِهِمۡۖ وَأَزۡوَٰجُهُۥٓ أُمَّهَٰتُهُمۡ [الأحزاب: ۶]. «پیامبر در حق مؤمنان از خود آنان نزدیک‏تر است و همسران گرامى او مادر مؤمنان هستند».

احترام ائمه دین و سلف صالح:‏

۱- انسان مسلمان با پیشوایان دین، قاریان، فقهاء و محدثان محبت مى‏ورزد، بر آنان ترحم دارد، در حق آنان دعاى مغفرت مى‏کند، به بزرگى و مجد آنان اعتراف دارد، زیرا در کلام خداوند درباره آنان چنین آمده است:

﴿وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ [التوبة: ۱۰۰].

«آنانى که بوجه احسن از رسول اللّهص پیروى کردند، خداوند از آنان خشنود است و آنان نیز از خدا رضایت دارند».

در حدیث از ائمه دین چنین یاد شده است، «بهترین شما کسانى هستند که در زمان من وجود دارند، بعد آنانى که با اصحاب من نزدیک هستند بعد آنانى که با اصحاب، اصحاب من نزدیک‏اند». (بخارى و مسلم). اغلب قاریان، محدثان و فقها کسانى بودند که در سه قرن اول زیسته‏اند، رسول اللّهص درباره برترى و فضیلت سه قرن اول گواهى داده‌است، خداوند کسانى را که براى سابقین و پیشگامان اسلام، دعاى مغفرت مى‏کنند، ستوده است، مى‏فرماید:

﴿رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ [الحشر: ۱۰]. «پروردگارا! ما را و برادران ما را که در اسلام پیشگام بودند، مغفرت بفرما».

۲- انسان مسلمان ائمه دین را همواره به خوبى یاد مى‏کند، از آنان غیبت و بدگوئى نمى‏کند، نه بوسیله حرف و سخن از آنان بدگوئى مى‏کند و نه توسط فکر و اندیشه آنان را بد مى‏داند، مسلمان مى‏داند که آنان مجتهد و مخلص بوده‏اند از اینجهت، به خوبى و احترام از آنان یاد مى‏کند، دیدگاه آنان را از دیدگاه کسانى که بعد از آنان زیسته‏اند ترجیح مى‏دهد، قول و گفته آنان را ترک نمى‏کند، مگر وقتى که گفته آنان معارض با گفته رسول اللّهص یا معارض با گفته صحابه باشد.

۳- مسلمان براین باور است، آنچه را از مسائل فقه دین و شریعت که ائمه اربعه: مالک، احمد و شافعى و ابوحنیفه تدوین کرده و روا داشته‏اند، بر گرفته از کتاب اللّه و سنت رسول اللّه هستند، تمام فتاوى و گفته‏هاى آنان از ظاهر نصوص یا از اشارات و دلالت نصوص مى‏باشند.

۴- هر مسلمان بر این باور است که پیروى از مسائل دینى که ائمه بزرگ و علماء دین گفته‏اند، جایز است و عمل کردن به آن‌ها عمل بشریعت مطهره تلقى مى‏شود تا مادام که معارض با نص صریح قرآن و سنت نباشد و هر که سخنش معارض با قرآن و سنت است، هر کسى که باشد و هر جایگاهى که داشته باشد، سخنش در برابر قرآن و سنت مردود است. خداوند مى‏فرماید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُقَدِّمُواْ بَيۡنَ يَدَيِ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ [الحجرات: ۱]. «اى مؤمنان در دیندارى از خداوند و رسولش پا را فراتر نگذارید».

و مى‏فرماید:

﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْ [الحشر: ٧]. «آنچه را که پیامبرص به شما امر مى‏کند اطاعت کنید و از آنچه که شما را منع مى‏کند، دورى جوئید».

مى‏فرماید:

﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡ [الأحزاب: ۳۶]. «هرگاه خداوند و رسول او قضاوتى کرده باشند، هیچ مرد مسلمان و زن مسلمانى در برابر آن اختیارى ندارد».

رسول اللّه مى‏فرماید: «هرکس عملى را انجام دهد که ما دستور انجام آن را نداده‏ایم، مردود است».

۵- انسان مسلمان عقیده دارد که ائمه و بزرگان دین بشر بوده‏اند و جائز الخطا بوده‏اند، هرکدام از آنان ممکن است در برخى مسائل خطا کنند اما این خطاء قصدى و عمدى نبوده بلکه از سهو نسیان و عدم احاطه نشأت گرفته است، مسلمان نسبت به راى کسى (جز پیامبر خدا) تعصب نشان نمى‏دهد، بلکه در عمل از آراى یکى از ائمه مجتهدین پیروى مى‏کند راى دیگران را رد نمى‏کند مگر در صورتى که متعارض با قرآن و سنت باشد.

۶- انسان مسلمان ائمه را بخاطر اینکه در برخى مسائل فرعى با یکدیگر اختلاف نظر داشته‏اند، معذور مى‏داند و اختلاف آنان را ناشى از جهل و تعصب نمى‏داند، و در جایى که سخن یکى از آنان مخالف با حدیث صحیح باشد اینطور مى‏اندیشد:

۱- شاید حدیث مورد نظر به ایشان نرسیده باشد.

۲- یا شاید این حدیث در نظرش منسوخ شده یا حدیثى دیگر معارض آن بوده و ایشان حدیث دیگر را به دلائلى که در نظر او معتبر هستند، ترجیح داده است یا اینکه از این حدیث برداشتى متفاوت از برداشت دیگران داشته است و مسلم است که اختلاف برداشت درباره مفهوم و مدلول الفاظ بسیار محتمل است و هر مجتهد الفاظ را طبق درک و فهم ویژه خودش بر معنائى حمل مى‏کند، بعنوان مثال: امام شافعى؛ از آیه: ﴿أَوۡ لَٰمَسۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ [النساء: ۴۳]. مس بوسیله دست را، یعنى دست زدن را فهیمده است و «مس الـمرأة». یعنى دست زدن به زن را موجب نقض وضوء مى‏داند و دیگران الفاظ مذکور ﴿أَوۡ لَٰمَسۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ [النساء: ۴۳]. را حمل بر جماع نمودند و دست زدن به زن را ناقض وضو نمى‏دانند بلکه دست زدن را در صورتى ناقض وضوء مى‏داند که همراه با حصول لذت باشد.

ممکن است بعضى‏ها بگویند: چرا امام شافعى؛ بخاطر وحدت و ازبین رفتن اختلاف از موضع خود عقب‏نشینى نکرده است؟

جواب: قطعا براى او چنین چیزى جایز نخواهد بود که مطلبى را فهمیده و در آن هیچ دغدغه‏اى ندارد، صرفا بخاطر موافقت با راى دیگران از موضع خود عقب نشینى کرده و در نتیجه از قول مردم تبعیت کند، چنین عملى نزد اللّه از بزرگ‌ترین گناهان محسوب مى‏گردد، البته اگر برداشت و قرأت او معارض با نص صریح قرآن یا سنت مى‏بود، آنگاه بایستى به نص صریح عمل مى‏کرد و برداشت خود از مفهوم و مدلول لفظ را رها مى‏کرد، چون برداشت، نص صریح و ظاهر نیست، اگر دلالت لفظ بر معنى و مفهومى که او بر داشت کرده است، قطعى مى‏بود، هرگز دیگران باوى اختلاف پیدا نمى‏کردند.

حرف شنوى از دولت مردان مسلمان:‏

۱- انسان مسلمان معتقد به وجوب اطاعت از دولت مردان و حکام مسلمان است، بدلیل اینکه:

۱- در آیه ۵٩ سوره نساء آمده است:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡ [النساء: ۵٩].

«اى مؤمنان از خداوند و رسولش و دولت مردانى که مسلمان هستند پیروى کنید».

۲- رسول اکرمص مى‏فرماید: «بشنوید و اطاعت کنید ولو اینکه امیر شما یک غلام حبشى که کله‏اش باندازه دانه کشمش است، باشد».

در حدیثى دیگر آمده است: «هرکس از من پیروى کند از خداوند اطاعت کرده است و هرکس از امیر و حاکم من اطاعت کند، از من اطاعت کرده است، هرکس از امیر من نافرمانى کند از من نافرمانى کرده است».

البته انسان مسلمان پیروى از دولت مردان را در نافرمانى از خداوند و رسولص او، جایز نمى‏داند، زیرا خشنود ساختن خداوند از خشنود ساختن دولت مردان مقدم است، خداوند مى‏فرماید: ﴿وَلَا يَعۡصِينَكَ فِي مَعۡرُوفٖ [الـممتحنة: ۱۲]. «در هیچ کار نیکى تو را معصیت نکنند»، در حدیث آمده است: «إِنّما الطّاعَةُ فِى مَعرُوفٍ»، (بخارى). «همانا طاعت و پیروى در کارهاى نیک و معروف است»، در حدیثى دیگر آمده است: «لاَ طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِىْ مَعْصِيَةِ الخَالِق» «از هیچ مخلوقى در نافرمانى خداوند اطاعت نشود»، «وَلاَ طَاعَةَ فِى مَعْصِيَة اللّهِ» «طاعت در نافرمانى اللّه هیچگونه مجوزى ندارد». در روایتى دیگر مى‏فرماید: «مسلمان مادام که مامور به انجام گناه نشود از دولت مردان باید اطاعت کند، دوست داشته باشد یا دوست نداشته باشد اما در صورت مامور شدن به انجام گناه حرف شنوى از دولت مردان جایز نیست». (متفق علیه).

۳- انسان مسلمان بغاوت علیه حکام مسلمان و اعلام نافرمانى از آنان را حرام مى‏داند، زیرا بغاوت و اعلام مخالفت و شورانیدن مردم علیه دولت مردان ناجایز است. رسول اللّهص مى‏فرماید: «مَنْ كَرِهَ مِن أَمِيرِه‏ شَيئًا فَلْيصْبِرْ فَإِنّهُ مَنْ خَرَجَ مِنَ السُّلْطانِ شِبْراً مَاتَ مَيْتَةً جَاهِلِيَّةً» «هرکس از حاکم و سلطان چیز ناپسندى را مشاهده کرد، باید صبر کند، هرکس به مقیاس یک وجب از اطاعت حاکم مسلمان بیرون رود به مرگ جاهلى خواهد مرد».

و مى‏فرماید: «مَنْ أَهَانَ السُّلْطانَ أهانَهُ اللّهُ» «هرکس موجب اهانت سلطان شود، خداوند او را اهانت مى‏کند». (ترمذى وقال: حسن).

۴- مسلمان باید براى حکام و دولت مردان مؤمن و مسلمان دعا کند، دعاى خیر و سلامتى، دعاى توفیق و دعاى نجات از بدى‏ها و خطاها، زیرا صلاح امت در صلاح دولت مردان و فساد امت در فساد دولت مردان نهفته است، مسلمان باید حکام و دولت مردان را نصیحت کند، البته نصیحت در قالب حفظ احترام و ملاحظه مقام و رتبه ایشان.

پیامبر اسلامص مى‏فرماید: «الدّينُ النّصيحَةُ، قُلْنَا: لِمَنْ؟ قَالَ: ِللّهِ وَلِكَتَابِهِ ولِرُسُلِهِ وَلِأَئِمَةِ الْمُسلِمِيْنَ وَعَامَّتِهِمْ» «دین، یعنى خیر خواهى و نصیحت، پرسیدند: در مورد چه کسانى؟ فرمود: براى خداوند، براى کتاب خداوند و براى پیامبر او و براى دولت مردان و توده مردم». (مسلم).

۵- بر مسلمان واجب است که به حمایت از دولت مردان و دولت اسلامى جهاد کند، پشت سر آنان نماز خواند، ولو اینکه آنان فاسق و مرتکب حرام باشند، البته حرامى که در حد کفر نرسیده باشد، رسول اللّهص در پاسخ به جواب شخصى که درباره پیروى از حکام سوال کرد، فرمود: «اسْمَعُوا وَأَطِيعُوا فَإِنَّمَا عَلَيْهِمْ مَا حُمِّلُوا وَعَلَيْكُمْ مَا حُمِّلْتُمْ» «بشنوید و اطاعت کنید، آنان (حکام) پاسخگوى مسئولیت‏هاى خود هستند و شما مسئول امورى هستید که به شما محول شده است».

حضرت عباده بن صامت مى‏گوید: به دست رسول اللّهص بیعت کردیم تا در هر شرایط از وى پیروى کنیم و به رسول اللّهص وعده داده‏ایم که با حکام و أولى‏الأمر اختلاف نکنیم، مگر زمانى که حکام دستور کفر صریح را داده باشند.

باب دوم‏: آداب‏

فصل اول‏: آداب نيت

مسلمان نسبت به اهمیت نیت در تمام امور دینى و دنیوى ایمان دارد. تمام اعمال در اثر نیت شکل مى‏گیرند و بر حسب نیت به آن‌ها پاداش داده مى‏شود. صحت و سقم، قوت و ضعف اعمال منوط به نیت است. عقیده مسلمان دایر بر اینکه نیت براى تمام اعمال ضرورى است، مستفاد از دلائل زیر است:

۱- ﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ [البینة: ۵].

«به آنان امر نشده جز اینکه خداوند را با اخلاص دعوت کنند».

۲- ﴿قُلۡ إِنِّيٓ أُمِرۡتُ أَنۡ أَعۡبُدَ ٱللَّهَ مُخۡلِصٗا لَّهُ ٱلدِّينَ ١١ [الزمر: ۱۱].

«(اى پیامبر) بگو: به من امر شده تا خدا را با اخلاص عبادت کنم».

در حدیث درباره نیت نیز سخن گفته شده است. مى‏فرماید: همانا پاداش اعمال به نیت بستگى دارد و براى انسان هست آنچه که او نیت کرده است. (متفق علیه).

و مى‏فرماید:

«إِنّ اللّهَ لاَيَنْظُرُ إلَى صُوَرِكُمْ وَأَمْوَالِكُمْ وَإِنّمَا يَنْظُرُ إِلى‏ قُلُوبِكُمْ وَأَعْمَالِكُمْ» (متفق علیه).

«خداوند به سر و صورت‏تان نگاه نمى‏کند بلکه اعمال و دل‌هاى شما را مى‏بیند (یعنى ملاک فضیلت و برترى نزد اللّه ظاهر و صورت شما نیست بلکه نیت قلبى و اعمال‏تان هستند)».

منظور از نگاه کردن به دل‌ها، نگاه کردن به نیت‌ها است زیرا نیت است که انسان را بر عمل وا مى‏دارد. رسول اللّهص مى‏فرماید: «مَن هَمَّ بِحَسَنَةٍ وَلَمْ يَعْمَلْهَا كُتِبَتْ لَهُ حَسَنَةٌ» «هرکس قصد انجام عمل نیکى کند و موفق به انجام آن نشود، نیکى در نامه اعمالش ثبت مى‏گردد».

آرى به محض قصد و نیت پاک، عمل پاک و شایسته مى‏گردد و در برابر آن ثواب مى‏رسد و لو اینکه موفق به عمل نشود. این اجر و پاداش مسلما بیانگر ارزش و اهمیت نیت است. در حدیثى درباره ارزش و اهمیت نیت آمده است: «مردم به چهار دسته تقسیم مى‏شوند:

۱- شخصى که خداوند باو علم و مال داده است، او بر اساس علم خود از ثروت و مالش استفاده مى‏کند و مطابق با علم خود، ثروتش را در راه اللّه انفاق مى‏کند.

۲- شخص دیگرى که این علم و ثروت را ندارد ولى مى‏گوید: اگر خداوند به من مى‏داد. آنطور که به فلانى داده‌است، من نیز مانند او عمل مى‏کردم. این هر دو در اجر و پاداش با هم برابراند.

۳- کسى که خداوند باو مال داده اما علم نداده است. او مالش را در راه غیر مشروع انفاق مى‏کند، شخصى دیگر مى‏گوید: اگر خداوند به من مال مى‏داد، همانطور که به فلانى داده است، من نیز مانند او مالم را در راه‏هاى نامشروع خرج مى‏کردم. این هر دو در گناه برابر و شریک‏اند. (ابن ماجه). آرى، کسى که نیت عمل صالح را کرده است، باو اجر و ثواب عمل صالح داده مى‏شود و کسى که نیت عمل بد را کرده باشد، پاداش عمل بد باو داده مى‏شود. ملاک این اجر و ثواب، عذاب و عقاب نیت است.

در حدیثى دیگر آمده است: رسول اکرمص در زمانى که در تبوک بود، فرمود: «کسانى در مدینه هستند که در ثواب جهاد با ما شریک‏اند، هرچند که آنان در مدینه نشسته‏اند. ما هیچ مسافتى را طى نمى‏کنیم، هیچ مالى را انفاق نمى‏کنیم و هیچ زحمت و مشکلى را متحمل نمى‏شویم مگر اینکه آنان در اجر و ثواب یکسان با ما شریک‏اند. ولو اینکه آنان در مدینه هستند». سوال شد چگونه چنین چیزى ممکن است؟ فرمود: «آنان نیت شرکت در جهاد را داشتند اما بدلیل اینکه معذور بودند نتوانستند شرکت کنند ولى بخاطر نیت پاک‏شان شریک اجر هستند». (ابوداود و بخارى).

آرى، صفا و پاکى نیت است که شخص غیر مجاهد و نمازى را در اجر و ثواب برابر مجاهد و نمازى قرار داده است در حدیثى دیگر در این باره آمده است: «وقتى مسلمانان با شمشیر و اسلحه بر یکدیگر حمله‏آور شوند، قاتل و مقتول هر دو در دوزخ هستند، سوال شد یا رسول اللّه، قاتل آرى ولى مقتول به چه گناهى به دوزخ مى‏رود؟ فرمود: چون او نیت کشتن برادر دینى‏اش را کرده است». آرى، نیت فاسد، مقتول را که اگر قصد کشتن برادرش را نمى‏کرد به بهشت مى‏رفت، به دوزخ مى‏برد و او را در ردیف قاتل قرار مى‏دهد. در حدیثى دیگر آمده است: هرکس نکاح کند و قصد پرداخت مهریه را ندارد، زانى محسوب مى‏گردد و هرکس پولى را قرض کند و نیت باز پرداخت آن را نداشته باشد، سارق و دزد بحساب مى‏آید.

آرى مى‏بینیم که نیت بد و قصد فاسد چگونه مباح را حرام و جایز را ممنوع قرار داده‌است.

همه این‌ها، اعتقاد مسلمان نسبت به اهمیت نیت تقویت مى‏کنند. اینجا است که مسلمان تمام اعمالش را بر اساس نیت پاک پى‏ریزى مى‏کند و تمام سعى و تلاشش را بخرج مى‏دهد تا هیچ عملى را بدون نیت یا با نیت بد، انجام ندهد. زیرا نیت، روح و پایه اعمال است، صحت و فساد اعمال بطور کامل منوط به صحت و فساد نیت است، عمل، اگر بدون نیت انجام گیرد، صاحب آن ریاکار، حیله‏گر و مغضوب محسوب مى‏گردد.

مسلمان تمام اعمالش را بر اساس نیت پاک پى ریزى مى‏کند و تمام سعى و تلاشش را بخرج مى‏دهد تا هیچ عملى را بدون نیت یا با نیت بد، انجام ندهد. زیرا نیت، روح و پایه اعمال است، صحت و فساد اعمال بطور کامل منوط به صحت و فساد نیت است، عمل، اگر بدون نیت انجام گیرد، صاحب آن ریا کار، حیله‏گر و مغضوب محسوب مى‏گردد.

آرى! مسلمان بر این باور است که نیت در ابتدا رکن اعمال و باعتبار استمرار، شرط اعمال است، این اعتقاد را نیز دارد که نیت فقط تلفظ این الفاظ (بارالها چنین نیت کرده‏ام) نیت و نه نیت تنها سخن گفتن با خود است، بلکه نیت درست، عبارت است از تمایل و گرایش قلب بسوى عمل و براى هدف صحیحى، مانند دفع مضرت یا جلب منفعت، در زمان حال یا در زمان آینده، و به تعبیرى دیگر نیت عبارت است از: اراده براى انجام کارى بمنظور خشنودى خداوند و امتثال از فرمان وى.

وقتى مسلمان بر این باور و عیده است که تنها عمل مباح، بوسیله نیت تبدیل به طاعت مى‏شود و اجر دارد و اینکه: اعمال هرگاه منهاى نیت باشند تبدیل به معصیت و موجب عذاب مى‏شوند، چنین نمى‏اندیشد که کارگناه و خلاف شرع در اثر نیت پاک، تبدیل به طاعت مى‏شود یا نیت حسنه در آن تاثیر مثبت دارد -خیر- در نتیجه، اگر کسى بخاطر خشنودى دیگران، از کسى غیبت مى‏کند، او در واقع خدا را نافرمانى کرده است، نیت حسنه که همانا خشنودى دیگران است، سودى براى او ندارد، کسى که با مال حرام مسجد مى‏سازد، اجر نمى‏برد، کسى که در مجالس و محافل رقص و سرور، حاضر مى‏شود یا کارت‏هاى قمار را مى‏خرد و منظورش تقویت و تائید پروژهاى خیریه است یا هدفش کمک به جهاد و مجاهدین است، او در واقع خداوند را معصیت کرده، و گناه کار است. هیچ اجرى به وى نمى‏رسد، کسى که روى قبور و مزار صالحان و نیکان گنبد مى‏سازد، براى آنان حیوان ذبح مى‏کند، یا به قصد محبت صالحان بنام آنان نذر مى‏کند، او در واقع خدا را نافرمانى کرده است و در برابر این‌گونه اعمال بجاى ثواب گناه به او مى‏رسد ولو اینکه نیتش پاک باشد، همانطور که خودش معتقد است. زیرا که جز اعمال مباح عملى دیگرى نمى‏تواند بدلیل نیت صالحه، تبدیل به طاعت شود، اعمال حرام به هیچ وجه تبدیل به طاعت نمى‏شوند.

فصل دوم‏: آداب عبادت و بندگى خداوند

مسلمان همواره نگاهش به نعمت‏هاى بیشمار الهى است. نعمت‏هائى که از زمان بسته شدن نطفه‏اش در رحم مادر، تا زمانى که به دیدار پروردگارش مى‏شتابد، شامل حال او مى‏باشند. وقتى مسلمان و بنده مؤمن به این نعمت‏ها مى‏اندیشد، خدایش را در برابر این نعمت‏ها بوسیله زبان مى‏ستاید و ثنا مى‏گوید. و با جوارح و اعضاى خود او را بندگى مى‏کند. این در واقع نشان‏دهنده ادب و احترام از جانب بنده نسبت به پروردگارش است، زیرا: ناسپاسى و کفران نعمت منعم هیچگونه ارتباط و پیوندى با ادب و احترام ندارد. انکار احسان و نعمت‏هاى الهى مترادف با بى‏ادبى و بى‏احترامى در شان او است. زیرا خداوند مى‏فرماید:

﴿وَمَا بِكُم مِّن نِّعۡمَةٖ فَمِنَ ٱللَّهِ [النحل: ۵۳]. «تمام نعمت‏هاى شما از جانب پروردگار هستند».

﴿وَإِن تَعُدُّواْ نِعۡمَةَ ٱللَّهِ لَا تُحۡصُوهَآ [النحل: ۱۸].

«نعمت‏هاى خداوند قابل شمارش نیستند».

﴿فَٱذۡكُرُونِيٓ أَذۡكُرۡكُمۡ وَٱشۡكُرُواْ لِي وَلَا تَكۡفُرُونِ ١٥٢ [البقرة: ۱۵۲]. «مرا یاد کنید تا من در فکر شما باشم و از نعمت‏هاى من سپاسگذارى کنید و کفران نعمت نکنید».

مسلمان مى‏داند که خداوند در حق او دانا و آگاه از تمام احوال او مى‏باشد، لذا قلبش پر از خوف و روح و روانش پر از احساس وقار و عظمت براى خداوند است. در نتیجه از نافرمانى او خجالت مى‏کشد و از مخالفت با وى حیا مى‏کند. و سرپیچى از دستورات او را موجب بى‏شرمى مى‏داند. این رفتار در واقع نوعى ادب و احترام از جانب بنده نسبت به پروردگارش مى‏باشد. زیرا سرپیچى از فرمان آقا هیچگونه ادب و احترامى محسوب نمى‏گردد. این نیز از جمله بى‏احترامى و بى‏ادبى در حق آقا و مولا است که: بنده و غلام در حضور مولا مرتکب اعمالى بشود که از نظر مولا و آقا قبیح و شرم‏آور هستند. خداوند مى‏فرماید:

﴿مَّا لَكُمۡ لَا تَرۡجُونَ لِلَّهِ وَقَارٗا ١٣ وَقَدۡ خَلَقَكُمۡ أَطۡوَارًا ١٤ [نوح: ۱۳-۱۴]. «چه شده شما را که عظمت و وقار خدا را رعایت نمى‏کنید، حال آنکه او شما را به گونه‏هاى مختلف و متعددى آفریده است».

﴿وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَمَا تُعۡلِنُونَ ١٩ [النحل: ۱٩]. «خداون پیدا و پنهان شما را مى‏داند».

﴿وَمَا تَكُونُ فِي شَأۡنٖ وَمَا تَتۡلُواْ مِنۡهُ مِن قُرۡءَانٖ وَلَا تَعۡمَلُونَ مِنۡ عَمَلٍ إِلَّا كُنَّا عَلَيۡكُمۡ شُهُودًا إِذۡ تُفِيضُونَ فِيهِۚ وَمَا يَعۡزُبُ عَن رَّبِّكَ مِن مِّثۡقَالِ ذَرَّةٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِي ٱلسَّمَآءِ وَلَآ أَصۡغَرَ مِن ذَٰلِكَ وَلَآ أَكۡبَرَ إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مُّبِينٍ ٦١ [یونس: ۶۱].

«و در هیچ کارى نیستى و از [سوى‏] او هیچ [آیاتى از] قرآن را نمى‏خوانى و هیچ کارى نمى‏کنید مگر آنکه چون در آن [کار] در مى‏آیید، بر شما گواهیم و هموزن ذره‏اى در زمین و در آسمان از پروردگارت پوشیده نمى‏ماند. و نه کوچک‌تر از آن و نه بزرگ‌تر از آن مگر آنکه در کتابى روشن [نوشته شده‏] است».

مسلمان درباره خداوند چنین مى‏اندیشد که او بر من قدرت دارد و من در کنترل او هستم. او بر من اختیار تام دارد و من هیچ جاى فرار، جاى پناه، سواى دربار او را ندارم. لذا مسلمان بسوى او فرار مى‏کند و خود را در جلوى او مى‏اندازد و تمام امورش را به او مى‏سپارد و بروى توکل مى‏کند، این نوعى ادب و احترام از جانب بنده، نسبت به پروردگارش است. زیرا گریز و فرار از کسى که نمى‏توان از وى پنهان ماند، و اعتماد بر کسى که ناتوان است و اتکا بر کسى که توان برگرداندن از نافرمانى و متوجه کردن به اطاعت را ندارد، هیچ گونه ربط و پیوندى با ادب و احترام ندارد. خداوند مى‏فرماید:

﴿مَّا مِن دَآبَّةٍ إِلَّا هُوَ ءَاخِذُۢ بِنَاصِيَتِهَآ [هود: ۵۶].

«تمام موجودات جهنده در اختیار او هستند».

﴿فَفِرُّوٓاْ إِلَى ٱللَّهِۖ إِنِّي لَكُم مِّنۡهُ نَذِيرٞ مُّبِينٞ ٥٠ [الذاریات: ۵۰]. «فرار کنید بسوى اللّه، من از جانب اللّه بسوى شما بیم دهنده هستم».

﴿وَعَلَى ٱللَّهِ فَتَوَكَّلُوٓاْ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ [المائدة: ۲۳]. «اگر مؤمن بمعنى واقعى کلمه هستید بر خدا توکل کنید».

مسلمان همواره به الطاف الهى و رحمت‏هاى فراگیر او نگاه مى‏کند و مى‏اندیشد و توقع بهره‏مندى بیشتر، از الطاف او را دارد، لذا با تضرع و دعاى خالصانه متوجه ذات یگانه او مى‏شود و با سخن‏هاى نیکو و اعمال شایسته توسل جسته، خود را به او نزدیک مى‏کند. این نوعى ادب و احترام از جانب بنده نسبت به مولا و آقایش مى‏باشد، زیرا ناامیدى از مزید رحمت‏هاى فراگیر خداوند هیچگونه ربطى با ادب و احترام ندارد. هم چنین یاس و ناامیدى از احسان خداوند که شامل حال تمام مخلوقات است و از الطافى که عالم را نظم بخشیده است، ربطى با ادب و احترام ندارد. خداوند مى‏فرماید:

﴿وَرَحۡمَتِي وَسِعَتۡ كُلَّ شَيۡءٖ [الأعراف: ۱۵۶].

«رحمت من تمام چیزها را فرا گرفته است».

﴿ٱللَّهُ لَطِيفُۢ بِعِبَادِهِۦ [الشوری: ۱٩].

«خداوند در حق بندگانش مهربان است».

﴿وَلَا تَاْيۡ‍َٔسُواْ مِن رَّوۡحِ ٱللَّهِ [یوسف: ۸٧].

«از رحمت‏هاى خداوند مأیوس نشوید».

﴿لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِ [الزمر: ۵۳].

«از رحمت‏هاى خداوند ناامید نشوید».

مسلمان با حساسیت نسبت به مواخذه پروردگارش مى‏اندیشد، قدرت و قوت انتقام او را همواره در نظر دارد و از سرعت محاسبه او اطلاع دارد. لذا بوسیله اطاعت، از عذاب او خود را نجات مى‏دهد و با ترک معصیت و گناه از او تجلیل مى‏کند. این در واقع نوعى ادب و احترام از جانب بنده در حق مولایش محسوب مى‏گردد. زیرا تعرض و توجه به معصیت از دید خردمندان بدور از ادب و احترام است. ستم بنده ضعیف و ناتوان در حق پروردگارى که قادر و توانا است، هیچگونه سنخیتى با ادب و احترام ندارد. خداوند مى‏فرماید:

﴿وَإِذَآ أَرَادَ ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ سُوٓءٗا فَلَا مَرَدَّ لَهُۥۚ وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِۦ مِن وَالٍ [الرعد: ۱۱]. «هر گاه خداوند نسبت به قومى قصد سوء کند، کسى جلو اراده خدا را نمى‏تواند بگیرد و آنان سواى اللّه هیچ مددکارى نخواهد داشت».

﴿إِنَّ بَطۡشَ رَبِّكَ لَشَدِيدٌ ١٢ [البروج: ۱۳]. «همانا گرفت و مواخذه پروردگار تو بسیار سخت است».

﴿وَٱللَّهُ عَزِيزٞ ذُو ٱنتِقَامٍ [آل‌عمران: ۴]. «خداوند توانا و انتقام گیرنده است».

مسلمان موقع معصیت و بیرون رفتن از طاعت و بندگى اللّه، باید چنین بیاندیشد که وعید خدا او را در بر گرفته و عذاب الهى دارد بر وى نازل مى‏شود و او را احاطه کرده است، درست همانطور که به هنگام عبادت و بندگى و پیروى از شریعت باید تصور کند که وعده خودش را به پروردگارش عملى نموده و اکنون خداوند از او خشنود شده و رحمت‌هاى الهى او را در بر گرفته است. این یک‌گونه حسن ظن و گمان نیک بنده نسبت به حق خداوند است و حسن ظن و گمان نیک در حق اللّه از جمله آداب است. زیرا گمان بد نسبت به اللّه و معصیت کردن و بیرون رفتن از اطاعت او بدور از ادب و بیانگر این پندار غلط است که خداوند از بنده‏اش اطلاعى ندارد و او را در برابر گناهانش مؤاخذه نمى‏کند حال آنکه خداوند مى‏فرماید:

﴿وَلَٰكِن ظَنَنتُمۡ أَنَّ ٱللَّهَ لَا يَعۡلَمُ كَثِيرٗا مِّمَّا تَعۡمَلُونَ ٢٢ وَذَٰلِكُمۡ ظَنُّكُمُ ٱلَّذِي ظَنَنتُم بِرَبِّكُمۡ أَرۡدَىٰكُمۡ فَأَصۡبَحۡتُم مِّنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٢٣ [فصلت: ۲۲-۲۳].

«شما گمان کردید که خداوند بسیارى از اعمال شما را نمى‏داند، این گمان (باطل) شما است که در حق پروردگارتان چنان مى‏اندیشید. این بدگمانى نسبت به پروردگار، موجب هلاکت است و شما را به نابودى کشانده است، بنابر این شما از جمله ورشکستگان هستید».

این گونه اندیشیدن که، خداوند در برابر اعمال نیک و شایسته، پاداش خوب نمى‏دهد نیز بى‏ادبى نسبت به پروردگارت است. خداوند مى‏فرماید:

﴿وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَيَخۡشَ ٱللَّهَ وَيَتَّقۡهِ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَآئِزُونَ ٥٢ [النور: ۵۲].

«هرکس از خدا و رسولش اطاعت کند و از نافرمانى او خود را نجات دهد، او مسلما پیروز است».

﴿مَن جَآءَ بِٱلۡحَسَنَةِ فَلَهُۥ عَشۡرُ أَمۡثَالِهَاۖ وَمَن جَآءَ بِٱلسَّيِّئَةِ فَلَا يُجۡزَىٰٓ إِلَّا مِثۡلَهَا وَهُمۡ لَا يُظۡلَمُونَ ١٦٠ [الأنعام: ۱۶۰]. «هرکس عمل نیک انجام دهد تا ده برابر اجر مى‏برد و هرکس عمل بد انجام دهد، بهمان اندازه مجازات مى‏شود، و هرگز بر آنان ستم نخواهد شد».

﴿مَنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا مِّن ذَكَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَلَنُحۡيِيَنَّهُۥ حَيَوٰةٗ طَيِّبَةٗۖ وَلَنَجۡزِيَنَّهُمۡ أَجۡرَهُم بِأَحۡسَنِ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ٩٧ [النحل: ٩٧]. «هرکس عمل شایسته انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، اگر مؤمن است، آنگاه ما او را زندگى پاکیزه خواهیم داد و پاداش اعمالش را بهتر و بیشتر از آنچه که عمل کرده است، در نظر گرفته‏ایم».

خلاصه سخن اینکه، سپاسگذارى بنده از پروردگارش در برابر نعمت‏هاى او، خود دارى کردن بخاطر شرم از وى موقع گرایش به معصیت، توبه و رجوع صادق به جانب او، امیدوار شدن نسبت به رحمت‏هاى او و هراسیدن از عذاب او، حسن ظن درباره وفا کردن او به وعده و وعیدش در حق کسانى که اوخواسته باشد، از جمله ادب بنده نسبت به اللّه است. و بنده به میزان پاى بندى به این ادب و رعایت آن، نزد پروردگار موفق به نیل مراتب علیا مى‏گردد، جایگاهش رفیع و احترامش والا خواهد شد، در نتیجه از جمله کسانى در مى‏آید که مورد محبت، ولایت و رعایت اللّه قرار دارند، آرى! اینان‏اند که محل نزول رحمت‏ها و نعمت‏هاى او قرار مى‏گیرند. این نهایت آرمان و آرزویى است که مسلمان در طول حیات خود دنبال آن است.

پروردگارا! ولایت خود را نصیب ما بگردان و از رعایت خود، ما را محروم نساز و ما را جز مقربان دربارت قرار بده.

فصل سوم‏: آداب قراءت قرآن

انسان مسلمان به قداست کلام اللّه ایمان دارد و آن را از تمام کتب اشرف و افضل مى‏داند، مسلمان بر این باور است که قرآن کلام خداوند است، باطل از هیچ گوشه‏اى در آن راه پیدا نمى‏کند، هرکس از زبان قرآن و به حواله قرآن سخن گوید، سخنش راست است و هرکس طبق دستور قرآن قضاوت کند، عادل است، باور مسلمان چنین نیز هست که اهل قرآن، اهل اللّه هستند، کسانى که به قرآن چنگ زده‏اند رستگار و آن‌هائى که از قرآن رویگردان‏اند زیانکار هستند.

آنچه درباره شرف و فضیلت قرآن از حضرت محمدص نقل شده است، ایمان مسلمان را نسبت به عظمت و قداست قرآن تقویت مى‏کند، مثلا رسول اکرمص فرمودند: «قرآن را بخوانید، همانا قرآن روز قیامت بعنوان شفیع و سفارش کننده براى کسى که آن را خوانده است، مى‏آید» و فرمود: «بهترین شما کسى است که قرآن را یاد گرفته و دیگران را با قرآن آشنا مى‏سازد» (مسلم). و فرمود: «اهل قرآن بى‏ تردید، اهل اللّه و خاصان او هستند» (بخارى). فرمود: «همانا دل‌ها مانند آهن زنگ آلود مى‏شوند، سوال شد یا رسول اللّه چه چیز موجب روشنى و زدودن زنگهاى دل مى‏گردد؟ فرمود: تلاوت قرآن و یاد موت». (نسائى و ابن ماجه و حاکم).

«روزى یکى از دشمنان سر سخت رسول اکرمص نزد ایشان آمد و گفت: اى محمد! قرآن را برایم بخوان، رسول اکرمص آیه زیر را برایش تلاوت کرد».

﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ وَإِيتَآيِٕ ذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَيَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنكَرِ وَٱلۡبَغۡيِۚ يَعِظُكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَذَكَّرُونَ ٩٠ [النحل: ٩۰]. رسول اکرمص هنوز از تلاوت این آیه فارغ نشده بود که آن دشمن سر سخت در اثر جلالت الفاظ، قداست معانى چنان بیهوش شده، تحت تاثیر قرار گرفت که خواستار تکرار تلاوت آن گردید و دیرى نگذشت که به عظمت و قداست آن معترف شده و اظهار نظر کرد: «بخدا سوگند بسیار شیرین و جذاب و درخشان و پر برگ و پرثمر است و قطعا این گفته بشر نیست». (ابن جریر طبرى، مصداق خصم طبق روایت بیهقى ولیدبن مغیره مى‏باشد).

بر مسلمان واجب و لازم است که حلال قرآن را، حلال و حرام آن را حرام بداند، پاى بند آداب و اخلاقى باشد که قرآن آن را بیان نموده است. مسلمان موقع تلاوت قرآن به نکات زیر باید توجه داشته باشد.

۱- در بهترین شرایط، یعنى با طهارت کامل، رو به قبله و توام با ادب و وقار، تلاوت کند.

۲- قرآن را با ترتیل تلاوت کند، در تلاوت آن شتاب نکند، در مدت زمان کمتر از سه شبانه روز، قرآن را ختم نکند، زیرا رسول اکرمص فرمود: «مَن قَرَأَ القُرآنَ فِى أَقَلِّ مِن ثَلاَثِ لَيَالٍ لَمْ يَفْقَهْهُ» «هرکس قرآن را کمتر از سه شبانه روز تمام کند، او قرآن را نفهیمده است». (اصحاب سنن و ترمذى آن را صحیح قرار داده است). علاوه بر این، حضرت رسول اکرمص به عبداللّه بن عمر امر کرده بود که قرآن را در هر هفته یک بار ختم کند. (بخارى و مسلم).

عبداللّه بن مسعود، عثمان بن عفان و زیدبن ثابتش در هفته یک بار قرآن را ختم مى‏کردند.

۳- موقع تلاوت قرآن پاى بند خشوع باشد، اظهار غم و انده کند، بگرید یا شیوه گریه کنندگان را اختیار کند، زیرا رسول اکرمص فرمود: «اتْلُو القُرْآنَ وَابْكُوا فِإِنْ لَّمْ ‏تَبْكُوا فَتَبَاكَوْا» «با گریه قرآن را تلاوت کنید، اگر گریه تان نمى‏آید، خود را به شکل گریه کنندگان در بیاورید». (احمد ابن ماجه، نسائى و حاکم).

۴- با صداى زیبا تلاوت کند، زیرا رسول اکرمص فرمود: «زَيّنُوا القُرْآنَ بأصْوَاتِكُمْ» «قرآن را با صداهاى تان زیبا و مزین کنید». فرمود: «لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يَتَغَنَّ بِالْقُرآنِ» «هرکس که قرآن را با لهجه زیبا نخواند، از ما نیست»، فرمود: «مَا أَذِنَ اللّهُ لِشَى‏ءٍ مَا أذِنَ لِنَبِىّ يَتَغَنّى بِالقُرْآنِ» (متفق علیه). «خداوند بیش از هر چیز دیگر، پیامبران را اجازه‏ داده تا قرآن را با لهجه زیبا و آهنگ خوب تلاوت کنند».

۵- اگر احتمال ابتلاء به ریا و سمعه و تشویش خاطر نماز گذاران وجود دارد، قرآن را در پنهانى، طورى که دیگران مطلع نشوند، تلاوت کند، زیرا رسول اکرمص فرمود: «الْجَاهِرُ بِالقُرآنِ كَالْجَاهِرِ بِالصّدَقَةِ» «یعنى کسى که قرآن را با صداى بلند تلاوت مى‏کند، مانند کسى است که صدقه‏اش را آشکارا پرداخت مى‏کند». و یقینا پنهان نگاه داشتن صدقه مطلوب و مستحب است، مگر اینکه در ارائه آن هدف و فائده خاصى مورد نظر باشد، مانند تشویق کردن دیگران، تلاوت قرآن نیز همین حکم را دارد.

۶- قرآن همراه با تدبر و تفکر و توام با تجلیل و تعظیم و استحضار قلب تلاوت شود و موقع تلاوت سعى شود تا معانى الفاظ فهیمده شوند.

٧- سعى شود تا موقع تلاوت قرآن خود تلاوت کننده غافل از قرآن و مخالف با آن نباشد، زیرا غفلت از آن و مخالفت با آن موجب مى‏شود که انسان خودش را لعن و نفرین کند، مثلا اگر تلاوت کننده خودش کاذب، دروغگو و ظالم، ستمکار باشد، و آیه‏هاى، ﴿أَلَا لَعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلظَّٰلِمِينَ [هود: ۱۸]. را تلاوت کند، مثل این است که خودش را لعنت مى‏کند، این روایت میزان خطاى آنانى را که از قرآن غافل هستند و بدان توجه ندارند، بیان مى‏کند، مروى است که در تورات چنین آمده است: خداوند مى‏فرماید: «اى بنده من! تو از من شرم و حیا نمى‏کنى، اگر نام‌هاى از طرف بعضى از دوستان تو، به تو برسد و تو در حال راه رفتن هستى، بخاطر آن نامه، خود را کنار مى‏زنى رفتن را متوقف مى‏کنى، گوشه‏اى مى‏نشینى و تمام و کمال آن نامه را مى‏خوانى و به الفاظ آن تدبر مى‏کنى تا لفظى از آن را از دست نداده باشى، این کلام من است، آن را نازل کردم، ببین، سخنان را چگونه براى تو شرح داده‏ام و بارها آن‌ها را براى تو تکرار کرده‏ام تا تو آن‌ها را مورد دقت قرار بدهى، باز تو دارى از آن اعراض مى‏کنى، آیا من ارزش بعضى از دوستان و برادران تو را براى تو ندارم؟ اى بنده من! بعضى از دوستان تو نزد تو مى‏نشینند، تو با تمام وجود متوجه آنان مى‏شوى و به سخنان آنان کاملا گوش فرا مى‏دهى، اگر کسى حرف بزند، یا به نحوى دیگر تو را از شنیدن سخنان او باز دارد و مانع شنیدن شود، بلافاصله اشاره مى‏کنى تا او چنین نکند، بشنو، اکنون من متوجه تو هستم و با تو سخن مى‏گویم و تو قلبا از من روگردان هستى، آیا تو باندازه برخى از دوستان و برادرانت براى من ارزش قایل نیستى؟!».

۸- قارى و تلاوت کننده قرآن، سعى کند تا خود را متصف به صفات اهل قرآن که اهل اللّه و خاصان خدا هستند، گرداند و خوى و خصلت آنان را اختیار کند. حضرت عبداللّه بن مسعودس فرمودند: قارى قرآن باید بوسیله شب بیدارى، موقعى که مردم در خواب بسر مى‏برند، روزه گرفتن، موقعى که مردم افطار مى‏کنند، گریه کردن موقعى که مردم مى‏خندند، دورى کردن از گناهان، موقعى که مردم آمیخته به آن هستند، سکوت و خاموشى وقتى که مردم درباره دیگران مشغول سخن گفتن هستند، خشوع و فروتنى، موقعى که مردم، مبتلا به کبر و غرور هستند و غم و اندوه موقعى که مردم در حال خوشى هستند، شناخته شود.

محمد بن کعب مى‏گوید: قارى قرآن را بوسیله زردى رخسارش که حکایت از شب بیدارى او مى‏کرد، مى‏شناختیم، وهیب ابن الورد مى‏گوید: از شخصى سوال شد، آیا نمى‏خوابى؟ گفت: شگفتى‏هاى قرآن، خواب را از چشمانم ربوده است. حضرت ذوالنون چه خوش سروده است:

منع القرآن بوعده ووعيده
فقل العيون بليلها لاتهجع
فهموا عن الـملك العظيم كلامه
مهما تدل له الرقاب تخضع

ترجمه: «قرآن بوسیله وعده و وعیدهاى خود، خواب را از چشم‌ها گرفته است، آن‌ها از ملک عظیم الهى که کلام او است، مطالبى را درک کرده‏اند، که گردن‏ها در برابر عظمت آن خم شده است».

فصل چهارم‏: آداب دوستى و پيروى از رسول مكرم اسلام ص

مسلمان در باطن خود وجوب احترام نسبت به آنحضرتص را بدلیل زیر احساس مى‏کند:

۱- خداوند، با صراحت و آشکارا ادب و احترام کامل آنحضرتص را بر هر مؤمن لازم و ضرورى قرار داده‌است: مى‏فرماید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُقَدِّمُواْ بَيۡنَ يَدَيِ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ [الحجرات: ۱]. «اى مؤمنان از خدا و رسول او سبقت نگیرید».

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَرۡفَعُوٓاْ أَصۡوَٰتَكُمۡ فَوۡقَ صَوۡتِ ٱلنَّبِيِّ وَلَا تَجۡهَرُواْ لَهُۥ بِٱلۡقَوۡلِ كَجَهۡرِ بَعۡضِكُمۡ لِبَعۡضٍ أَن تَحۡبَطَ أَعۡمَٰلُكُمۡ وَأَنتُمۡ لَا تَشۡعُرُونَ ٢ [الحجرات: ۲]. «اى مؤمنان، صداى تان را از صداى رسول خدا بلندتر نکنید، آنطور که شما همدیگر را با صداى بلند، صدا مى‏زنید، پیامبر را صدا نزنید، (یعنى احترام کامل او را رعایت کنید) و رنه تمام اعمال شما بهدر خواهند رفت، و شما اصلا احساس هم نمى‏کنید».

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصۡوَٰتَهُمۡ عِندَ رَسُولِ ٱللَّهِ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ ٱمۡتَحَنَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُمۡ لِلتَّقۡوَىٰۚ لَهُم مَّغۡفِرَةٞ وَأَجۡرٌ عَظِيمٌ ٣ [الحجرات: ۳]. «آنانى که در برابر رسول مکرم اسلام، صداهاى خود را پائین مى‏گیرند، خداوند از قلوب‌‌شان امتحان تقوى را گرفته است، یعنى دل‌هاى‌‌شان را براى تقوى آزموده است، براى آنان مغفرت و پاداش بسیار زیاد هست».

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِن وَرَآءِ ٱلۡحُجُرَٰتِ أَكۡثَرُهُمۡ لَا يَعۡقِلُونَ ٤ وَلَوۡ أَنَّهُمۡ صَبَرُواْ حَتَّىٰ تَخۡرُجَ إِلَيۡهِمۡ لَكَانَ خَيۡرٗا لَّهُمۡ [الحجرات: ۴-۵]. «آنانى که از بیرون خانه‏ها تو را صدا مى‏کنند، اغلب آنان، بى‌خرد هستند، اگر آنان صبر مى‏کردند تا تو بسوى آنان تشریف بیاورى، براى آنان بهتر بود».

﴿لَّا تَجۡعَلُواْ دُعَآءَ ٱلرَّسُولِ بَيۡنَكُمۡ كَدُعَآءِ بَعۡضِكُم بَعۡضٗا [النور: ۶۳]. «آنطور که شما همدیگر را صدا مى‏کنید، رسول اللّه را صدا نکنید».

﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَإِذَا كَانُواْ مَعَهُۥ عَلَىٰٓ أَمۡرٖ جَامِعٖ لَّمۡ يَذۡهَبُواْ حَتَّىٰ يَسۡتَ‍ٔۡذِنُوهُۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ يَسۡتَ‍ٔۡذِنُونَكَ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۚ فَإِذَا ٱسۡتَ‍ٔۡذَنُوكَ لِبَعۡضِ شَأۡنِهِمۡ فَأۡذَن لِّمَن شِئۡتَ مِنۡهُمۡ [النور: ۶۲]. «بدرستى مؤمنان واقعى که بر خدا و رسول او ایمان آورده‏اند، وقتى در یک کار بسیار مهم و انجام آن، همراه رسول اللّه هستند، بدون اجازه او، از پیش او نمى‏روند. آنان که از تو کسب اجازت مى‏کنند، مؤمن به اللّه و رسول او هستند، هرگاه براى بعضى کارهاى‌‌شان از تو اجازت مى‏طلبند، مى‏توانى به کسانى که مایل باشى، اجازه دهى».

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نَٰجَيۡتُمُ ٱلرَّسُولَ فَقَدِّمُواْ بَيۡنَ يَدَيۡ نَجۡوَىٰكُمۡ صَدَقَةٗۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ لَّكُمۡ وَأَطۡهَرُۚ فَإِن لَّمۡ تَجِدُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٌ ١٢ [الـمجادلة: ۱۲]. «اى مؤمنان هرگاه مى‏خواهید در خلوت با رسول اللّه سخن بگوئید، قبل از سخن گفتن اندکى صدقه کنید، این براى شما بهتر و موجب پاکى شما است، اگر فاقد مال و ثروت هستید و قادر به صدقه نیستید، خداوند بخشنده و مهربان است».

۲- خداوند، پیروى از رسول اکرمص را بر مؤمنان فرض قرار داده و محبت او را ضرورى و لازم دانسته مى‏فرماید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ [محمد: ۳۳]. «ای مؤمنان از خدا و رسول اطاعت کنید».

همچنین فرموده است:

﴿فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ يُصِيبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ [النور: ۶۳]. «آنان که از امر رسول تخلف مى‏کنند، بر حذر باشند از اینکه مواجه فتنه شوند یا عذاب دردناک به آنان برسد».

﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْ [الحشر: ٧]. «آنچه را که رسول اللّه به شما امر مى‏کند، بدان عمل کنید و از آنچه که منع مى‏کند باز بیائید».

﴿قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡ [آل‌عمران: ۳۱]. «بگو: اى پیامبر، اگر شما خدا را دوست دارید، پس از من تبعیت کنید، آنگاه خداوند با شما محبت مى‏کند و گناهان شما را مورد مغفرت قرار مى‏دهد».

هرکس که پیروى از او واجب باشد و مخالفت با وى حرام باشد، رعایت ادب و احترام از وى در هر حال لازم است.

۳- خداوند رسول گرامى‏اش را به عنوان حاکم، پیشوا، و مقتدا معرفى نموده است:

﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ لِتَحۡكُمَ بَيۡنَ ٱلنَّاسِ بِمَآ أَرَىٰكَ ٱللَّهُ [النساء: ۱۰۵].

«اى پیامبر قرآن را به حق بر تو فرستادیم، تا تو میان مردم طبق رهنمودهاى اللّه، قضاوت کنى».

﴿وَأَنِ ٱحۡكُم بَيۡنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡ [المائدة: ۴٩]. «اینکه میان مردم مطابق با حکم خدا قضاوت کنى و از خواسته‏هاى (باطل) آنان پیروى نکن».

﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا ٦٥ [النساء: ۶۵]. «چنین نیست، سوگند به پروردگارتو، آنان هرگز مؤمن گفته نمى‏شوند مادام که در قضایاى مختلف فیه تو را حکم و داور قرار ندهند و بعد از حکم صادره ازجانب تو، احساس ضیق و ناراحتى نکنند بلکه با تمام وجود تسلیم فرمان تو شوند».

﴿لَّقَدۡ كَانَ لَكُمۡ فِي رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ لِّمَن كَانَ يَرۡجُواْ ٱللَّهَ وَٱلۡيَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَ [الحجرات: ۲۱]. «هرکس از شما که مؤمن به اللّه و روز قیامت است، رسول اللّه براى او نمونه خوبى است».

رعایت ادب و احترام نسبت به پیشوا، و حاکم از لحاظ شرع و عقل واجب است و مورد تائید حکماء، فرزانگان و خردمندان است.

۴- خداوند محبت رسول اللّه را بوسیله گفته‏هاى خود رسول اللّه واجب و لازم قرار داده است: فرمود: «سوگند به ذات یگانه که روح من در قبضه قدرت او است، تا من (رسول اللّه) نزد شما محبوب‏تر از پدر، مادر و تمام مردم، نباشم، شما مؤمن واقعى نخواهید شد، پس هرکس که محبتش واجب و لازم باشد، رعایت ادب و احترام از وى نیز، واجب مى‏گردد».

۵- خداوند او را حسن سیرت و صورت عنایت کرده است، و او باعتبار ذات و صفات کامل است، او بطور مطلق زیبا ترین و کامل ترین آفریده، آفریدگار است، و کسى که چنین حالتى دارد، چگونه، رعایت ادب و احترام نسبت به وى لازم و ضرورى نمى‏باشد؟

این بود شرح بعضى عوامل که به موجب آن‌ها رعایت ادب و احترام نسبت به رسول اکرمص واجب است، و علاوه بر این‌ها عوامل دیگرى نیز وجود دارد، اما اینکه ادب و احترام از وى چیست؟ و چگونه رعایت شود، بیان این مطلب اینجا لازم و ضروریست:

۱- پیروى کردن از آنحضرت یعنى، دنبال کردن خط مشى او، در تمام امور دینى و دنیوى.

۲- محبت، عظمت و پیروى او را بر محبت، عظمت و پیروى از دیگران مقدم دارد، هیچکس از مخلوق را در هر لباس و پست و مقامى که باشد، در برابر او ترجیح ندهد.

۳- با کسانى که رسول اللّهص دوستى و مولات داشته است، دوستى ومولات کند و با کسانى که با رسول اللّه عداوت و نفرت داشته‏اند، عداوت کند، و به آنچه که رسول اللّه خشنود مى‏شد، خشنود شود و از آنچه که رسول اللّهص ناراحت مى‏شد، ناراحت شود.

۴- از نام گرامى رسول اللّهص تجلیل نموده و موقع شنیدن اسم گرامى او درود بفرستد، نسبت به خوى و خصلت‏هاى رسول اکرمص احترام قائل شده و از آن‌ها پیروى کند.

۵- در تمام امور دین و امور غیب، امور دنیا و هرآنچه که رسول اللّهص درباره آن سخن گفته است، سخنان او را باور کند.

۶- سنت او را احیا کند، شریعت او را آشکار سازد، دعوت او را به دیگران برساند و به توصیه‏هاى او عمل کند.

٧- هرکس که موفق به زیارت و حضور در مرقد مطهر او شود، صداى خود را در آنجا پائین بگیرد، مبادا حرکتى خلاف ادب و احترام از وى صادر شود.

۸- بخاطر محبت پیامبرص با بندگان نیک و صالح محبت کند و بخاطر پاسدارى از احساسات و گرایشات او، با فاسقان و منحرفان بغض ورزد.

آرى! این بود بعضى از مظاهر محبت با رسول اکرمص مسلمان همواره سعى و تلاش مى‏کند تا این مظاهر بطور کامل رعایت شده و از آن‌ها حفاظت شود، زیرا کمال و سعادت مسلمان منحصر در رعایت کردن آن‌ها است. از خداوند مى‏خواهیم تا در رعایت ادب و احترام کامل از رسول گرامى‏اش، ما را موفق و مؤید گرداند، ما را از انصار، پیروان و حامیان او گرداند، طاعت او را نصیب ما کرده، ما را در روز قیامت از شفاعت وى محروم نگرداند، اللهم آمین.

فصل پنجم‏: آداب پرداختن به خود

مسلمان بر این باور و عقیده است که سعادتش در دنیا و آخرت موقوف به رعایت ادب و احترام، تطهیر و پالایش نفس خود اوست، همانطور که شقاوت او نیز منوط به فساد، آلودگى و خباثت نفس او است. این باور و ایمان مؤمن، بر گرفته از دلایل زیر مى‏باشد: خداوند مى‏فرماید:

﴿قَدۡ أَفۡلَحَ مَن زَكَّىٰهَا ٩ وَقَدۡ خَابَ مَن دَسَّىٰهَا ١٠ [الشمس: ٩-۱۰]. «بدرستى رستگار شد هرکس که نفسش را پالایش داد و به مقصد دست نیافت هر که نفسش را آلوده کرد».

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا وَٱسۡتَكۡبَرُواْ عَنۡهَا لَا تُفَتَّحُ لَهُمۡ أَبۡوَٰبُ ٱلسَّمَآءِ وَلَا يَدۡخُلُونَ ٱلۡجَنَّةَ حَتَّىٰ يَلِجَ ٱلۡجَمَلُ فِي سَمِّ ٱلۡخِيَاطِۚ وَكَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُجۡرِمِينَ ٤٠ لَهُم مِّن جَهَنَّمَ مِهَادٞ وَمِن فَوۡقِهِمۡ غَوَاشٖۚ وَكَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلظَّٰلِمِينَ ٤١ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَا نُكَلِّفُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَآ أُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ ٤٢ [الأعراف: ۴۰-۴۲]. «همانا آنانى که آیه‏هاى ما را تکذیب کردند و از عمل کردن بر آن‌ها بخاطر غرور، خود را برتر مى‏دانند، درهاى رحمت آسمان براى آنان گشوده نمى‏شود و آنان هرگز وارد بهشت نخواهند شد، مجرمین را چنین مجازات خواهیم کرد، بالا و پائین آنان آتش دوزخ است، ستمکاران را چنین مجازات خواهیم کرد. آنانى که ایمان آورده‏اند و اعمال شایسته انجام داده‏اند ما هیچکس را بیش از توانش موظف به انجام کارى نمى‏کنیم، این گروه اهل بهشت‏اند و براى همیشه در آنجا خواهند بود».

﴿وَٱلۡعَصۡرِ ١ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَفِي خُسۡرٍ ٢ إِلَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلۡحَقِّ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلصَّبۡرِ ٣ [العصر: ۱-۳].«تاریخ گواه این مطلب است که تمام انسان‌ها در خساره هستند، سواى کسانى که ایمان آوردند و عمل شایسته انجام دادند و همدیگر را به گفتن و عمل کردن به حق و صبر توصیه کردند».

رسول اکرمص فرمود: «همه شما داخل بهشت خواهید شد، سواى کسى که انکار کند، سوال شد یا رسول اللّه! چه کسى انکار مى‏کند؟ فرمود: هرکس از من اطاعت کند داخل بهشت مى‏شود و هرکس مرا معصیت کند او انکار کرده است». و فرمود: هرکس در حالى صبح مى‏کند که در مورد خود معامله مى‏کند، یا خودش را از دوزخ آزاد مى‏سازد و یا اینکه خود را گرفتار دوزخ نموده به هلاکت مى‏رساند. (مسلم).

مسلمان بر این بارو و عقیده است که تزکیه، تطهیر و پالایش نفس از محاسن ایمان و آلودگى، فساد و خبث نفس از معایب و نواقص و کفر و معصیت است، خداوند در این خصوص مى‏فرماید:

﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ طَرَفَيِ ٱلنَّهَارِ وَزُلَفٗا مِّنَ ٱلَّيۡلِۚ إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ يُذۡهِبۡنَ ٱلسَّيِّ‍َٔاتِ [هود: ۱۱۴]. «موقع زوال آفتاب و صبح و شام هم چنین در بخشى از شب نماز را برپا دار، بى‏تردید خوبى‏ها آثار بدى‏ها را از بین خواهند برد».

﴿كَلَّاۖ بَلۡۜ رَانَ عَلَىٰ قُلُوبِهِم مَّا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ ١٤ [المطففین: ۱۴]. «اعمال بد آنان دل‌هاى آنان را زنگ آلود کرده است».

و رسول اکرمص فرموده است: «هر گاه مؤمن مرتکب گناهى شود، لکه سیاهى در دل او پیدا مى‏شود، سپس اگر توبه کند، پشیمان شود و دست از گناه بکشد، آن لکه از صفحه قلبش پاک مى‏گردد، اگر او به گناهش ادامه دهد آن لکه بیشتر و بیشتر مى‏شود تا اینکه دریچه‏هاى قلبش را مسدود مى‏کند» (نسائى و ترمذى). این «لکه سیاه» همان است که در قرآن به ﴿رَانَ از آن تعبیر شده است. ﴿كَلَّاۖ بَلۡۜ رَانَ عَلَىٰ قُلُوبِهِم و فرمود: «هر جا که هستى از نافرمانى خدا بترس، اگر مرتکب بدى شدى، در پى آن نیکى انجام بده، چون نیکى‏ها بدى‏ها را از بین خواهند برد و با مردم با حسن خلق رفتار کن». (احمد، ترمذى و حاکم).

با توجه به آنچه که عرض شد، مسلمان همواره ادب نفس را رعایت نموده و سعى در تزکیه و پالایش آن دارد، زیرا نفس انسان، بهترین کسى است که باید او را ادب آموخت، بنابراین انسان مسلمان باور داشتن نفس خود دور از عقائد، اعمال و اقوال بد و نامطلوب سعى و تلاش به خرج مى‏دهد تا از آلودگى مصون بماند. مسلمان شب و روز با نفس جهاد مى‏کند و آن را مورد محاسبه قرار مى‏دهد، و بر انجام کارهاى نیک وا مى‏دارد و به اطاعت اجبار مى‏کند و جلوى آن را از هر گونه شر و فساد مى‏گیرد. موارد ضرورى براى پاکیزه نگاه داشتن نفس:

توبه:‏

منظور از توبه، رها کردن تمام معاصى و گناهان، اظهار ندامت از آنچه که در گذشته انجام داده‌است و تصمیم به عدم ارتکاب گناه درباقیمانده عمر، مى‏باشد، این سه عنصر اگر در توبه یافته شود، توبه پذیرفته خواهد شد، خداوند در این خصوص مى‏فرماید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ تُوبُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ تَوۡبَةٗ نَّصُوحًا عَسَىٰ رَبُّكُمۡ أَن يُكَفِّرَ عَنكُمۡ سَيِّ‍َٔاتِكُمۡ وَيُدۡخِلَكُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ [التحریم: ۸]. «اى مؤمنان بسوى اللّه خالصانه برگردید، آنگاه خداوند، بدیهاى تان را نادیده گرفته، شما را به باغ‌هایى وارد مى‏کند که پر از درخت هستند و همواره از زیر آن‌ها نهرهاى آب جریان دارد».

﴿وَتُوبُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ [النور: ۳۱]. «با تمام وجود بسوى اللّه برگردید، اى مؤمنان تا شما پیروز و رستگار شوید».

رسول گرامى اسلامص در این خصوص مى‏فرماید: «اى مردم توبه کنید و بسوى اللّه بر گردید، همانا من هر روز صد بار بسوى اللّه بر مى‏گردم و توبه مى‏کنم» (مسلم). و فرمود: «هرکس قبل از طلوع آفتاب از طرف مغرب، یعنى قبل از مسدود شدن باب توبه، توبه کند، خداوند توبه او را مى‏پذیرد». و فرمود: «خداوند دست خو را در شب دراز مى‏کند تا خطا کاران روز توبه کنند و دست خود را در شب دراز مى‏کند تا خطا کاران شب توبه کنند. این لطف الهى مادام که آفتاب از مغرب طلوع نکرده است، ادامه دارد». (مسلم). و فرمود: «خداوند از توبه کردن بنده‏اش بیشتر خوشحال‏ مى‏شود، تا از کسى که در یک سر زمین خشک و بیابان همراه با سوارى‏اش راه مى‏رود و سوارى‏اش را که حامل زاد و توشه او است گم مى‏کند، او مرکبش را دنبال مى‏کند، آن را نمى‏بیند، نهایتا در حالت یاس و ناامیدى سر بر زمین گذاشته با سختی‌هاى موت دست و پنجه نرم مى‏کند، در همین حالت از خواب بیدار مى‏شود و سوارى‏اش را در جلو خود مى‏بیند به زاد، طعام و آب خود دست پیدا مى‏کند چقدر خوشحال مى‏شود؟ اگر بنده‏ى گناهکار توبه کند، خداوند از این بنده نیز بیشتر خوشحال مى‏شود که بعد از نا امیدى و رسیدن به دهانه مرگ، زندگى را دوباره یافته است». (متفق علیه).

امام غزالى، در احیاء علوم الدین، روایتى نقل کرده است که: فرشتگان بخاطر توبه‏ى آدم به ایشان تبریک گفتند.

مراقبه:‏

نظور از مراقبت این است که مسلمان هر لحظه نفسش را درباره خداوند متعال مواخذه کند و آن را ملزم به تفکر و مراقبه درباره ذات یگانه حضرت حق کند تا یقین پیدا کند که خداوند نسبت به آن آگاه است، از اسرار آن خبر دارد، مراقب و مواظب اعمال آن است، هر کس، هرآنچه که کسب کند، خداوند همه را مى‏داند، بدین ترتیب نفس مستغرق در عظمت و جلال خدا مى‏شود، با ذکر و یاد او انس مى‏گیرد، در طاعت از وى احساس آرامش مى‏کند، بسوى او رغبت پیدا مى‏کند متوجه او مى‏شود و از غیر او خود را منصرف مى‏کند. این است، اسلام و چه نیکو در آیه شریفه آمده است:

﴿وَمَنۡ أَحۡسَنُ دِينٗا مِّمَّنۡ أَسۡلَمَ وَجۡهَهُۥ لِلَّهِ وَهُوَ مُحۡسِنٞ [النساء: ۱۲۵].

«چه کسى به لحاظ دین بهتر است از او که خود را تسلیم خدا نموده و نیکو عمل مى‏کند».

﴿وَمَن يُسۡلِمۡ وَجۡهَهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِ وَهُوَ مُحۡسِنٞ فَقَدِ ٱسۡتَمۡسَكَ بِٱلۡعُرۡوَةِ ٱلۡوُثۡقَىٰ [لقمان: ۲۲].

«هرکس خود را تسلیم خدا کرده و نیکو عمل کند، بى تردید به حلقه محکمى چنگ زده است».

مراقبه عینا همان چیزى است که در این آیه بیان شده است:

﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ يَعۡلَمُ مَا فِيٓ أَنفُسِكُمۡ فَٱحۡذَرُوهُ [البقرة: ۲۳۵].

«بدانید که خداوند از باطن و نیات شما آگاه است، از (نافرمانى) او بر حذر باشید...».

﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلَيۡكُمۡ رَقِيبٗا [النساء: ۱].

«خداوند مراقب اعمال شما است».

رسول اکرمص فرمود: «خداوند را چنان بندگى کن که گویى او را مى‏بینى، اگر تو او را نمى‏بینى او تو را مى‏بیند». (متفق علیه). سلف صالح این امت با پاى‏بندى به مراقبه مقرب دربار و پروردگار عالم قرار گرفتند، و اینک چند نمونه از مراقبه‏ى آنان تقدیم مى‏گردد:

۱- از حضرت جنید بغدادى سوال شد، در پائین گرفتن نگاه از چه چیز باید کمک گرفت، یعنى چه چیز مى‏تواند انسان را از نگاه بد منع کند؟ فرمود: این علم و یقین تو که خداوند تو را مى‏بیند قبل از اینکه تو شخص مورد نظر را ببینى.

۲- حضرت سفیان ثورى مى‏فرماید: همواره باید مواظب آن ذاتى باشى که هیچ چیز از وى مخفى نیست، و دل نیز به کسى بند که توان ایفاء وعده را دارد و بترس از کسیکه توان مؤاخذه و مجازات را دارد.

۳- حضرت عبداللّه بن مبارک، شخصى را نصیحت کرد و فرمود: اى فلانى! خدا را مراقبه کن، آن شخص پرسید: مراقبه چیست؟ فرمود: همواره چنین بیندیش که خداوند تو را مى‏بیند.

۴- عبداللّه بن دینار مى‏گوید: همراه با عمربن خطاب بسوى مکه مى‏رفتیم، در مسیر راه اواخر شب براى استراحت، منزل گرفتیم، چوپانى از قسمت بالاى کوه بطرف ما آمد، عمرس خطاب به چوپان فرمود: اى چوپان گوسفندى از گوسفندان این گله را به ما بفروش، چوپان گفت: گوسفندان مالکى دارند، عمرس به چوپان گفت: به آقاى خود بگو گرگ آن را خورده است. چوپان گفت: پس اللّه کجاست؟ یعنى اگر این دروغ را بگویم و آقایم را راضى کنم ولى خدا مى‏داند که گرگ نیامده است، پس او را که مى‏داند، چه جواب بدهم؟ عمرس شروع به گریه کرد و نزد آقاى او رفت، او را خرید و آزادش کرد.

۵- از صالحان نقل شده است، یکى از بندگان پاک اللّه از کنار گروهى که در تیراندازى با هم مسابقه مى‏دادند رد شد، شخصى را دید که از بازى کنندگان فاصله گرفته و در گوشه‏اى نشسته است، این مرد نیک بطرف او رفت و مى‏خواست با وى حرف بزند، آن مرد بلافاصله گفت: یاد خدا شیرین‏تر است، از او پرسید، تو تنها هستى؟ گفت: خیر، پروردگار من و دو تا فرشته همراه من هستند. مرد صالح از او پرسید، از میان این‌ها که مسابقه مى‏دهند، چه کسى برنده است؟ گفت: او که خداوند او را مغفرت کند، مرد صالح پرسید، راه به کدام طرف است؟ آن مرد بسوى آسمان اشاره کرد و از جاى خودش بلند شد و رفت.

۶- نقل است، وقتى زلیخا با یوسف÷ مى‏خواست عمل بد را انجام دهد، بلند شد، بتى که در خانه‏اش بود، روى آن چادرى انداخت و آن را در پشت پرده سترکرد، حضرت یوسف÷ فرمود: وقتى که تو از این بت بى‏جان حیا مى‏کنى من از خداى آگاه و جبار حیا نکنم؟.

شاعرى چقدر خوب سروده‏اند:

إذا ماخلوت الدهر يوما فلا تقل
خلوت ولكن قل علىّ رقيب
ولاتحسبن اللّه يغفل ساعة
ولا أن ما تخفى عليه يغيب ج
ألم تر أن اليوم أسرع ذاهب
وأن غدا للناظرين قريب

ترجمه: «هر گاه در زندگى روزى تنها شدى، فکر نکن و نگو که تنها هستم، هیچکس مرا نمى‏بیند. بدان که خداوند یک لحظه از اعمالتان غافل نیست و گمان نکن آنچه را که تو از خدا پنهان مى‏کنى از او پنهان مى‏شود. مگر نمى‏دانى که امروز به سرعت سپرى مى‏شود و فردا براى بینندگان بسیار نزدیک است».

محاسبه‏:

محاسبه یعنى هنگامى که مسلمان در دنیا عمل خیر براى سرمایه‏گذارى در آخرت انجام مى‏دهد و دنیا بعنوان بهترین فرصت براى آباد کردن قیامت در اختیار او گذاشته شده است، بر وى لازم است که مانند یک تاجر فرایض واجبه را به عنوان رأس المال و نوافل را به عنوان سود آن ارزیابى کند و گناهاى و معاصى را به عنوان خسارت در تجارت بنگرد. بعد در پایان هر روز یک ساعت در خلوت نشسته اعمال انجام گرفته در آن روز را مورد محاسبه قرار بدهد. اگر در اداى واجبات کوتاهى را مشاهده کرد، نفسش را مورد نکوهش قرار داده بلافاصله براى جبران آن اقدام کند. اگر کوتاهى قابل جبران است، قضاى آن را بجا بیاورد و اگر از نوع دیگر است که قضاء ندارد، بوسیله کثرت نوافل آن را جبران کند. همچنین اگر در نوافل کوتاهى را مشاهده کرد، در تلافى و جبران آن سعى کند. اگر بوسیله ارتکاب گناه خساره‏اى را مشاهده کرد، طلب آمرزش نموده نادم شود، توبه کند و به انجام اعمال خیر که بتواند، خساره‏اش را جبران کند، اقدام نماید.

این است هدف محاسبه که، محاسبه بنابر دلایل زیر یکى از راه‏هاى اصلاح، تزکیه و تادیب نفس بحساب مى‏آید: خداوند مى‏فرماید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَلۡتَنظُرۡ نَفۡسٞ مَّا قَدَّمَتۡ لِغَدٖۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ خَبِيرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ ١٨ [الحشر: ۱۸]. «اى مؤمنان از (معصیت) خدا بهراسید و هرکس بیندیشد که براى فردا چه فرستاده است؟ از (نافرمانى) اللّه بهراسید، مطمئنا خداوند درباره اعمال شما آگاه است».

آرى، این گفته پروردگار ﴿وَلۡتَنظُرۡ نَفۡسٞ «هرکس بیندیشد». در واقع امر به محاسبه نفس، درباره روز قیامت و آنچه که براى آن روز انجام داده‏ایم مى‏باشد. و مى‏فرماید:

﴿وَتُوبُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ [النور: ۳۱]. «اى مؤمنان با تمام وجود بسوى اللّه برگردید تا رستگار شوید».

و رسول اکرمص مى‏فرماید: «من به پروردگارم رجوع مى‏کنم و روزى صد بار از وى آمرزش مى‏طلبم». (مسلم و ابو داود). و حضرت عمرس مى‏فرماید: «حَاسِبُوا أَنْفُسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا» «خود را مورد محاسبه قرار دهید، قبل از اینکه (از طرف خداوند) محاسبه شوید». در روایات آمده است: وقتى شب فرا مى‏رسید، حضرت عمرس با شلاق به قدم‌هایش مى‏زد و از خود سؤال مى‏کرد، امروز چه اعمالى را انجام داده‏اى؟

درباره حضرت ابو طلحهس آمده است: وقتى باغش او او را از نماز باز داشت و مانع خشوع و خضوع گردید، آن را در راه خداوند صدقه کرد، آرى، مطمئنا این صدقه در راستاى محاسبه، تادیب و نکوهش نفس بوده است. (صحیح بخارى).

منقول است که احنف بن قیس هر روز نزد چراغ مى‏آمد و انگشتش را روى آن مى‏گذاشت تا حرارت آتش را لمس کند، بعد از خود سؤال مى‏کرد، اى حنیف! چه چیز تو را واداشت تا فلان عمل را در فلان روز انجام دهى؟ این سؤال را بار، بار تکرار مى‏کرد.

منقول است که یکى از نیکان و صالحان، از کنار ساختمانى رد شد، و گفت: این ساختمان چه زمانى ساخته شده است؟ بعد خطاب به خودش، پرسید، تو سوال مى‏کنى از آنچه که فایده برایت ندارد؟ من با روزه گرفتن یک سال تمام تو را مجازات مى‏کنم، بعد به مدت یک سال روزه گرفت. منقول است که یکى از پاکان و انسان‌هاى شایسته، از کنار یک ریگزار بسیار گرم و سوزان رد شد و خود را در آن غلطانید و خطاب به نفس مى‏گفت: «اى مرده‏ى شب و تنبل روز! حرارت این ریگزار گرم را لمس کن و بدان که آتش دوزخ به مراتب گرم‏تر از این است».

منقول است: یکى از صالحان روزى سرش را بسوى سقفى بلند کرد، نگاهش به زن بیگانه‏اى افتاد، بعد سوگند یاد کرد، مادام که زنده است بسوى آسمان نگاه نکند.

آرى! وارسته‏گان این امت در برابر کوتاهى و زیادتى‏ها چنین نفس را محاسبه مى‏کردند و آن را ملزم به رعایت تقوى مى‏کردند و بخاطر عمل نمودن و تحقق بخشیدن به فرمان خداوند: ﴿وَأَمَّا مَنۡ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِۦ وَنَهَى ٱلنَّفۡسَ عَنِ ٱلۡهَوَىٰ ٤٠ فَإِنَّ ٱلۡجَنَّةَ هِيَ ٱلۡمَأۡوَىٰ ٤١ [النازعات: ۴۰-۴۱]. «و امّا کسى که از ایستادن در حضور پروردگارش بیمناک بوده باشد و نفس را از هوى و هوس باز داشته باشد. [بداند] که بهشت جایگاه [او] ست». از تامین خواسته‏هاى نامشروع آن جلوگیرى مى‏کردند.

مجاهده:‏

مجاهده عبارت است از اینکه انسان مسلمان مطمئنا بداند که بدترین دشمن او نفس او است که درمیان دو پهلویش قرار دارد و او از آن اطاعت مى‏کند، نفس‏شان را به انجام بدى‏ها، فرار از نیکى‏ها تشویق نموده و به ارتکاب معاصى وا مى‏دارد. خداوند به نقل از حضرت یوسف÷، مى‏فرماید:

﴿وَمَآ أُبَرِّئُ نَفۡسِيٓۚ إِنَّ ٱلنَّفۡسَ لَأَمَّارَةُۢ بِٱلسُّوٓءِ [یوسف: ۵۳]. «من نفسم را تبرئه نمى‏کنم، همانا نفس به انجام بدى‏ها تاکید دارد».

نفس تن پرورى و آرامش دائمى را دوست دارد، مایل به بیکارى است، غرق در خواهشات است. لذات زودگذر را مى‏طلبد و فریفته آن‌ها است ولو اینکه به موت و بدبختیش منجر گردد.

وقتى مسلمان نسبت به نفس و خواسته‏هایش آشنا شود و نفسش را بشناسد، خودش را براى جهاد با نفس بسیج مى‏کند، علیه آن اعلام جنگ مى‏کند، بر ضد آن اسلحه مى‏کشد و براى مقابله با آلودگى‏هاى آن، خود را مصمم مى‏کند، هرگاه نفس در صدد استراحت برآید، آن را خسته مى‏کند، هرگاه نفس مایل به تامین خواسته‏ها شود، آن را محروم مى‏سازد، هرگاه نفس در طاعت و انجام خیر کوتاهى کند، آن را مجازات نموده و نکوهش مى‏کند و سپس به انجام و جبران کوتاهى‌هایش آن را ملزم مى‏کند، چنین آن را تربیت مى‏کند و ادب مى‏آموزد تا رام گردد. خداوند مى‏فرماید:

﴿وَٱلَّذِينَ جَٰهَدُواْ فِينَا لَنَهۡدِيَنَّهُمۡ سُبُلَنَاۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ لَمَعَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ ٦٩ [العنکبوت: ۶٩]. «هرکس در راه ما جهاد کند، ما راه خود را آنان نشان مى‏دهیم، بى‌تردید (نصرت و یارى) خداوند همراه نیکو کاران است».

آرى! رسول اکرمص شب‏ها را زنده‏نگاه مى‏داشت وبه عبادت مى‏پرداخت حتى قدم‏هاى مبارکش ورم مى‏کرد، و در این مورداز وى سوال شد، فرمود: «أفلا أحب أن أكون عبدا شكورا» (بخارى). «مى‏خواهم بنده شاکر خدا باشم»، چه مجاهده‏اى برتر و بزرگتر از این مى‏تواند باشد؟! حضرت علىس از یاران رسول اکرمص صحبت مى‏کند و مى‏فرماید: «هیچکس را مانند یاران رسول اکرمص ندیده‏ام، آنان در حالى صبح مى‏کردند که ژولیده حال بودند، شب‏ها را در حالت قیام و سجده و تلاوت قرآن سپرى مى‏کردند. گاهى بر قدم‏ها و گاهى بر چهره افتاده بودند، وقتى یاد خدا به میان مى‏آمد مانند درختى که باد آن را بلرزاند، مى‏لرزیدند، اشک از چشم‌هایشان سرازیر بود بحدى که بدن‌هایشان خیس مى‏شد».

حضرت ابودرداءس مى‏فرماید: «لولا ثلاثة ما أحببت العيش يوما واحدا! الظمأ للّه بالهواجر والسجود له فى جوف الليل ومجالسة أقوام ينتقون أطايب الكلام كما ينتقى أطايب الثمر» «اگر این سه چیز نبودند، من حتى براى یک روز زندگى را نمى‏خواستم:

۱- تشنگى بخاطر خشنودى پروردگار در روزهاى گرم آفتابى و سوزان.

۲- ناله و نیایش و سجده‏هاى نیم شب.

۳- صحبت و همنشینى با کسانى که حرف‏هاى خوب را گل چین مى‏کنند و از سخنان زیبا را مانند میوه‏هاى خوب و سالم تو چینى مى‏کنند»، حضرت عمر فاروقس خود را در برابر فوت شدن جماعت نماز عصر، نکوهش کرد، مجازات کرد و باغى را که دویست هزار درهم قیمت آن بود بخاطر فوت شدن جماعت نماز عصر، صدقه کرد، حضرت عبداللّه بن عمرب هرگاه نماز جماعت از او فوت مى‏شد، تمام شب را عبادت مى‏کرد، روزى نماز مغرب را تاخیر کرد، براى جبران این کوتاهى دو کنیز را آزاد کرد، حضرت علىس فرمود: «خداوند بحال کسانى رحم کند که مردم آنان را نیک مى‏دانند ولى درواقع آنان چنین نیستند».

آرى! اندیشیدن از آثار و نشانى‏هاى مجاهدت با نفس است. رسول اکرمص مى‏فرماید: «بهترین مردم کسانى هستند که عمر طولانى و اعمال نیک دارند». (ترمذى).

حضرت اویس قرنى/ مى‏فرمود: این شب، رکوع و قیام است، سپس تمام شب را در یک رکعت سپرى مى‏کرد وقتى شب بعدى فرا مى‏رسید، گفت: این شب شب سجده است، سپس تمام شب را در یک سجده مى‏گذراند.

(امام غزالى در احیاء آورده) حضرت ثابت بنانى مى‏فرمود: کسانى را دیدم که چنان به کثرت عبادت مى‏کردند که به آسانى نمى‏توانستند از محل عبادت به رختخواب بر گردند و با حالت افتاده و خیزان به طرف رختخواب و محل استراحت بر مى‏گشتند، بعضى‏ها بقدرى در نماز مى‏ایستادند که پاهاى‌‌شان ورم مى‏کرد، در زمستان در هواى سرد و در فضاى باز مى‏ایستادند تا از شدت سردى خواب نروند یا زیر سقف در هواى بسیار گرم مشغول عبادت مى‏شدند تا در اثر گرمى، خواب بر وى حمله نکند و فرصت عبادت را از دست او نگیرد، بسیارى‏ها در حال سجده جان داده‏اند. همسر حضرت مسروق مى‏گوید: همواره مسروق را مى‏دیدم که پاهایش در اثر عبادت ورم کرده بودند و بخدا سوگند اگر موقعى که او نماز مى‏خواند و من پشت‏سر او مى‏نشستم دلم بحالش مى‏سوخت و مدام گریه مى‏کردم.

بسیارى از نیکان و صالحان بعد از چهل سالگى هرگز روى رختخواب نخوابیدند بلکه زمانى که چهل سال از سن‌‌شان سپرى مى‏شد رختخواب را براى همیشه جمع مى‏کردند.

نقل شده است که زن صالحه و نیکى از گذشتگان، که عجزه نام داشت، در قسمت‏هاى پایانى شب با صداى غم‏انگیز خود چنین نیایش مى‏کرد: براى رسیدن به تو عبادت گزاران شب‏هاى تاریک را سپرى کردند و خواستار الطاف توبودند، آمرزش تو را مى‏خواستند، بارالها از تو مى‏خواهم که مرا در نخستین گروه سابقین قرار بدهى، مرا نزد خود در علیین جاى بدهى، آنجا که جاى مقربان تواست، مرا با بندگان صالح و پاکت ملحق بگردان، تو ارحم الراحمین و بزرگ بزرگان هستى، از همه سخاوت کنندگان، سخاوت تو بیشتر است، اى سخى، و بعد تا صبح در حال سجده گریه مى‏کرد تا اینکه خورشید طلوع کرد.

فصل ششم‏: آداب معاشرت و همزيستى‏

الف) والدین:

(پدر و مادر) آگاهى از حقوق والدین و وجوب اطاعت از آنان و نیکى و احسان نسبت به آنان از جمله واجبات و ایمان هر مسلمان است، نه بخاطر اینکه والدین سبب وجود فرزندان هستند و نه بخاطر اینکه والدین در گذشته براى فرزندانشان نیکى و احسان کردند و به خاطر فرزندان زحمات را متحمل شده‏اند و اکنون براى جبران آن همه احسان و نیکى‏ها بر فرزندان لازم است که معامله به مثل کنند، بلکه بدلیل اینکه خداوند اطاعت آنان را واجب گردانیده است و هرگونه نیکى و احسان را بر فرزندان فرض قرار داده و احسان نسبت به والدین را در کنار عبادت و توحید خود ذکر کرده است. خداوند در قرآن مى‏فرماید: ﴿وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِيَّاهُ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنًاۚ إِمَّا يَبۡلُغَنَّ عِندَكَ ٱلۡكِبَرَ أَحَدُهُمَآ أَوۡ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفّٖ وَلَا تَنۡهَرۡهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوۡلٗا كَرِيمٗا ٢٣ وَٱخۡفِضۡ لَهُمَا جَنَاحَ ٱلذُّلِّ مِنَ ٱلرَّحۡمَةِ وَقُل رَّبِّ ٱرۡحَمۡهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرٗا ٢٤ [الإسراء: ۲۳-۲۴]. «پروردگار تو فیصله کرده است که شما سواى او را عبادت‏ نکنید و اینکه در حق والدین احسان و نیکى کنید، هرگاه یکى از والدین یا هر دو به سن پیرى رسیدند، هیچگونه سخن ناصواب و تهدید آمیز براى آنان نگوئید بلکه بسیار با ادب براى آنان سخن بگوئید، همواره در حق آنان مطیع و مهربان باشید و بگوئید: پروردگارا! آنطور که آنان در کودکى مرا تربیت کرده‏اند تو نیز آنان را مورد مرحمت قرار بده». ﴿وَوَصَّيۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ بِوَٰلِدَيۡهِ حَمَلَتۡهُ أُمُّهُۥ وَهۡنًا عَلَىٰ وَهۡنٖ وَفِصَٰلُهُۥ فِي عَامَيۡنِ أَنِ ٱشۡكُرۡ لِي وَلِوَٰلِدَيۡكَ [لقمان: ۱۴]. «انسان را درباره (رعایت حقوق) پدر و مادرش توصیه کرده‏ایم، مادر در انبوه ناتوانى‏ها او را حمل کرده است، در شکم گرفته است و به مدت دو سال او را از پستان خود شیر مى‏دهد، (به تو امر مى‏شود) که از من و از پدر و مادر تشکر وسپاسگزارى کن». و رسول اکرم خطاب به شخصى که از وى درباره اینکه چه کسى مستحق احسان او است، سوال کرد، فرمود: در درجه اول، مادرت، این سوال و جواب بعد از اینکه سه بار تکرار شد، رسول اکرمص در دفعه چهارم فرمود: بعد از مادر، پدر مستحق احسان است. (متفق علیه). در حدیثى دیگر آمده است: خداوند نافرمانى مادران، و زنده در گور کردن دختران را براى شما حرام قرار داده‌است، و جدال و زیاد سوال کردن و ضایع کردن مال را نیز نمى‏پسندد. (متفق علیه).

در حدیثى دیگر آمده است: آیا درباره بزرگ‌ترین گناهان براى تان سخن نگویم؟ یاران عرض کردند، چرا فرمود: شریک گرفتن براى خداوند، نافرمانى از والدین و شهادت دروغین، از جمله گناهان بزرگ هستند و براین مطلب که گواهى دروغین از جمله گناهان بزرگ است، بسیار تاکید فرمود.

حضرت ابوبکرس مى‏گوید: آن حضرت بقدرى گناهان بزرگ را بهم جلوه مى‏داد و درباره اجتناب از آنان تاکید مى‏فرمود که ما آرزو مى‏کردیم که کاش رسول اللّهص خاموش مى‏شد و دیگر در این خصوص سخن نمى‏گفت. در حدیثى دیگر آمده است: «هیچ فرزندى نمى‏تواند خدمات پدرش را جبران کند، مگر اینکه پدرش غلام کسى باشد و او پدرش را در برابر بذل مال خرید کرده آزادش کند». (متفق علیه).

حضرت عبداللّه بن مسعودس مى‏گوید: از رسول اکرمص سوال کردم، کدام عمل نزد خداوند پسندیده‏تر است؟ فرمود: «نیکى در حق والدین، بعد جهاد در راه اللّه» شخصى نزد رسول اکرمص آمد و در باره شرکت در جهاد و رفتن به جنگ علیه کفار کسب اجازه کرد، پیامبر فرمود: آیا پدر و مادر تو در قید حیات هستند؟ عرض کرد، آرى، فرمود: جهاد تو همین است که در خدمت آنان باشى. (متفق علیه).

شخصى نزد رسول اکرمص آمد و پرسید، بعد از اینکه پدر و مادر من فوت کردند، راهى وجود دارد که بتوانم در حق آنان احسان و نیکى کنم، رسول اکرمص فرمود: آرى، به چهار صورت مى‏توانى به آنان نفع برسانى و روح آنان را شاد کنى.

اول: اینکه براى آنان درود بخوانى، دوم اینکه در حق آنان طلب آمرزش کنى. سوم: اینکه وعده‏اى که آنان داشته‏اند یا کرده‏اند، و در حیات آنان عملى نشده است، آن را جامه بپوشانى. چهارم: اینکه به دوستان آنان اکرام کنى و پیوندت را با خویشاوندانى که توسط پدر و مادر به تو نزدیک هستند حفظ کنى.

با این اعمال مى‏توانى بعد از در گذشت والدین به آنان نفع برسانى و روح آنان را شاد کنى. (ابودرداء). رسول اکرمص در حدیثى دیگر فرمود: «از بهترین نیکى‏ها این است که شخص با دوستان پدر خود بعد از وفاتش، روابط حسنه داشته باشد و به پاس احترام پدر با آنان دوستى کند». (مسلم). مسلمان هرگاه بمنظور اطاعت از اللّه این‌گونه حقوق والدین را رعایت کند و بخاطر دستور خداوند بدان پاى بند شود، آداب زیر را در حق والدین مورد توجه قرار خواهد داد.

۱- در تمام اوامر و نواهى که خلاف امر خدا و رسول نباشد از آنان اطاعت مى‏کند. زیرا هیچ طاعتى به بهاى نافرمانى خداوند نباید انجام گیرد، خداوند مى‏فرماید:

﴿وَإِن جَٰهَدَاكَ عَلَىٰٓ أَن تُشۡرِكَ بِي مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٞ فَلَا تُطِعۡهُمَاۖ وَصَاحِبۡهُمَا فِي ٱلدُّنۡيَا مَعۡرُوفٗا [لقمان: ۱۵]. «اگر پدر و مادر سعى کردند تا تو با خداوند (کسى یا چیزى) را شریک کنى و درباره آن اطلاع و آگاهى هم ندارى، در این صورت از آنان اطاعت نکن، البته در دنیا بخوبى با آنان رفتار کن».

رسول اکرمص فرمودند: اطاعت در نیکى‏ها است، و هیچ مخلوقى حق چنان اطاعتى ندارد که در آن نافرمانى خالق نهفته باشد.

۲- در حد توان خود نسبت به آنان هر گونه احسان و نیکى را انجام مى‏دهد: مانند، دادن لباس، تهیه و تدارک طعام و غذا، علاج و مداوا هنگام بیمارى، و سعى و تلاش درباره آسایش آنان و ایثار در حق‌شان.

۳- احترام ظاهرى و تجلیل از آنان، فروتنى در برابر آنان و رعایت احترام آنان در رفتار و گفتار، آن‌ها را تهدید نکند، در جلوى آنان صداى خود را بلند ننموده و جلوتر از آنان راه نرود و همسر و فرزندان را بر والدین ترجیح ندهد و آن‌ها را با نام که دال بر بى‏ادبى باشد، صدا نکند، و بدون رضایت آنان به مسافرت نرود.

۴- پیوند خود را با تمام خویشاوندانى که از ناحیه آنان باوى (فرزند) قرابت دارند، مستحکم نماید و در حق آنان طلب آمرزش کند، وعده آنان را جامه عمل پوشاند، و از دوستان و آشنایان آنان احترام بعمل آورد.

ب) فرزندان:‏

مسلمان مى‏پذیرد که فرزندان بر پدرانشان حقى دارند که اداء آن بر پدران واجب است و پدران ملزم به رعایت آن‌ها مى‏باشند، این حقوق و آداب در مقوله‏هاى زیر تحقق پیدا مى‏کنند:

نخست اختیار کردن مادرى خوب براى فرزندان، گذاشتن نام نیک بر فرزندان، عقیقه کردن در روز هفتم ولادت، ختنه کردن، ترحم و عطوفت نسبت به فرزند، انفاق بر فرزند، تعلیم و تربیت صحیح فرزند، یاد دادن احکام و مسائل اسلامى، آموختن قرآن، آماده کردن فرزند نسبت به اداء فرایض و سنن و مستحبات، ازدواج دادن بعد از وارد شدن به سن بلوغ، اختیار دادن به فرزند درباره اینکه با پدر زندگى کند یا مستقل باشد و امور زندگى را خودش اداره کند.

هر مسلمان بنابر دلائلى که ذیلا ذکر مى‏گردد، خود را در حق فرزندان ملزم به رعایت نکات فوق مى‏داند.

۱- خداوند مى‏فرماید: ﴿وَٱلۡوَٰلِدَٰتُ يُرۡضِعۡنَ أَوۡلَٰدَهُنَّ حَوۡلَيۡنِ كَامِلَيۡنِۖ لِمَنۡ أَرَادَ أَن يُتِمَّ ٱلرَّضَاعَةَۚ وَعَلَى ٱلۡمَوۡلُودِ لَهُۥ رِزۡقُهُنَّ وَكِسۡوَتُهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِ [البقرة: ۲۳۳]. «مادرانى که مایل‏ هستند مدت شیرخوارگى را به اتمام برسانند، فرزندان‌‌شان را تا دو سال کامل شیر بدهند، و بر پدران فرض است که در این ایام به مادران لباس و نفقه (یعنى هزینه زندگى بپردازند)».

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ قُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ وَأَهۡلِيكُمۡ نَارٗا وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَةُ عَلَيۡهَا مَلَٰٓئِكَةٌ غِلَاظٞ شِدَادٞ لَّا يَعۡصُونَ ٱللَّهَ مَآ أَمَرَهُمۡ وَيَفۡعَلُونَ مَا يُؤۡمَرُونَ ٦ [التحریم: ۶]. «اى مؤمنان خود و اهل و عیال تان را از آتشى که سوخت آن انسان‌ها و سنگ‏ها هستند، نجات دهید، فرشتگان تند خو و خشنى بر آن گماشته شده‏اند که از امر خداوند معصیت نمى‏کنند و به هرآنچه که امر شدند، انجام مى‏دهند».

مسلم است که نجات از آتش دوزخ منحصر در اطاعت از خداوند است و اطاعت از خداوند مستلزم شناخت مواردى است که خداوند در آن باید اطاعت شود و اطاعت خداوند در آن واجب است این موارد یا این مسایل بدون آموزش و خواندن شناخته نمى‏شوند و از آنجهت که فرزندان شخص از اهل او هستند، آیه مذکور دال بر این مطلب است که تعلیم دادن فرزند، تربیت ارشاد و هدایت او تشویق او بسوى اطاعت از خدا و رسول، دور نگاه داشتن او از معصیت، کفر و فساد و شرارت، از واجبات دینى و اخلاقى هر فرد مسلمان است، تا بدین ترتیب فرزندانش را از آتش دوزخ رها سازد.

آیه اولى: ﴿وَٱلۡوَٰلِدَٰتُ يُرۡضِعۡنَ أَوۡلَٰدَهُنَّ دلالت بر این مطلب دارد که نفقه فرزند بر پدر واجب است، زیرا وجوب نفقه زن شیر دهنده بر پدر شیر خوار از آنجهت است که او(زن شیردهنده) کودک و نوزاد را شیر مى‏دهد، و خداوند فرموده‏است: ﴿وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَوۡلَٰدَكُمۡ خَشۡيَةَ إِمۡلَٰقٖ [الإسراء: ۳۱]. یعنى: «از خوف و ترس فقر فرزندان‏تان را به قتل نرسانید».

۲- رسول اکرمص خطاب به شخصى که در باره بزرگ‌ترین گناهان سوال مى‏کرد، فرمود: اینکه کسى را با خدا شریک بدانى حال آنکه او تو را آفریده است، فرزندت را از ترس اینکه در سفره تو شریک شود و با تو غذا خورد، بکشى یا اینکه با همسر همسایه‏ات عمل زشت (زنا) را مرتکب شوى. (متفق علیه).

آرى! ممنوع بودن قتل فرزندان مسلتزم رحمت، عطوفت، محافظت از جسم و جان و عقل و روان آنان است. درباره عقیقه رسول اکرمص فرمود: «فرزند پسر در گرو این است که روز هفتم عقیقه شود، گوسفندى به شکرانه نعمت پروردگار ذبح شود، اسم گذارى شود و موهاى سرش تراشیده شود». (سنن ترمذی).

رسول اکرمص فرمود: «پنج چیز از امور فطرت هستند، ختنه کردن، ناخن گرفتن، زدودن موهاى زائد بدن، کوتاه کردن سبیل، و کندن موهاى زیر بغل».

در حدیثى دیگر رسول اکرمص فرمود: فرزندان‏تان را اکرام کنید، ادب خوب به آنان بیاموزید، زیرا فرزندان‏تان هدیه الهى هستند که به شما اعطا شدند. (ابن ماجه).

در حدیثى دیگر آمده است، درمیان فرزندان‏تان مساوات را رعایت کنید، یعنى در هدایا و عطایا میان آنان تبعیض روا ندارید، اگر قرار بود کسى را ترجیح بدهم، زنان را ترجیح مى‏دادم. و فرمود: «در سن هفت سالگى فرزندان‏تان را امر به‏ اقامه نماز کنید و در سن ده سالگى در برابر ترک نماز آنان را مورد ضرب قرار دهید و رختخواب آنان را از خود جدا کنید». و در روایات موقوفه آمده است: از جمله‏ حقوق فرزندان بر پدران این است، که آنان را درست تربیت کنند، اسم خوب براى آنان بگذارند. حضرت عمرس مى‏فرمود: از جمله حقوق فرزند بر پدر این است، که او را نوشتن و تیراندازى یاد بدهد و بوسیله رزق حلال و پاکیزه او را تغذیه کند. در فرازى دیگر فرمود: از خانواده پاک و عفیف ازدواج کنید، همانا خصوصیات زشت خانوادگى تأثیر گذار هستند. یکى از شاعران عرب بر فرزندان از آنجهت منت نهاده است که مادر خوبى براى آنان اختیار کرده بود، مى‏گوید:

وأول إحسانى بكم تخيرى‏
لما جدة العراق باد عفافها

ترجمه: «نخستین احسان من در حق شما این است که مادرى با حسب و نسب که عفتش بر همگان آشکار است، برگزیده‏ام».

ج) اخوت:‏

رعایت حقوق برادران: انسان مسلمان براین باور است که رعایت ادب برادران، همانند رعایت ادب پدران و فرزندان ضرورى است. برادران کوچک ملزم به رعایت ادب نسبت به برادران بزرگ هستند، همانگونه که برادران بزرگ ملزم به رعایت ادب در حق پدران خود هستند. در حدیث آمده است، «حق كبير الإخوة على صغيرهم كحق الوالد على ولده» (بیهقى). «حق برادران بزرگ‌تر بر کوچک‌تر همانند حق پدر بر فرزند است» [۲].

و در حدیثى رسول اکرمص فرمود: «در حق پدر و مادر نیکى کن، بعد در حق خواهر و برادر، و بعد به ترتیب در حق خویشاوندان نزدیک. (رواه حاکم).

[۲] شیخ آلبانی این حدیث را ضعیف قرار داده‌است.

د) حقوق زناشوئى:‏

انسان مسلمان ملزم به رعایت آداب و احترام متقابل میان شوهر و همسر مى‏باشد؟ این‌ها حقوقى هستند که هرکدام آن‌ها را نسبت به دیگرى باید رعایت کند. زیرا خداوند مى‏فرماید: ﴿وَلَهُنَّ مِثۡلُ ٱلَّذِي عَلَيۡهِنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ وَلِلرِّجَالِ عَلَيۡهِنَّ دَرَجَةٞ [البقرة: ۲۲۸]. آیه مذکور بر هرکدام از شوهر و همسر حقوقى را ثابت مى‏کند و مردان را به مزیتى از رتبه و به لحاظ بعضى جهات ویژه، برترى داده است. حضرت رسول اکرمص در خطبه حجة الوداع فرمود: «همانا شما بر همسرانتان و همسرانتان بر شما، حق و حقوقى دارند». (سنن ترمذی). البته بعضى از این حقوق میان شوهر و همسر مشترک هستند و بعضى دیگر مختص به یکى از آنان. حقوق مشترک بشرح زیر هستند:

۱- امانتدارى: واجب است که هرکدام از زن و شوهر امین یکدیگر باشند، در هیچ موردى با یکدیگر خیانت نکنند. زندگى زوجین در واقع زندگى دو شریک است، رعایت امانت، ایجاد صدق و صفا و اخلاص در هر زمینه و ابعاد زندگى فردى و جمعى آن دو ضرورى مى‏باشد.

۲- دوستى و مهربانى: هرکدام از زن و شوهر نسبت به یکدیگر دوست و مهربان باشد، آنان میان خود باید بیشترین دوستى و مهربانى را در طول زندگى داشته باشند و با محبت و همدلى زیسته خود را مصداق و مظهر این آیه کریمه قرار بدهند، ﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦٓ أَنۡ خَلَقَ لَكُم مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ أَزۡوَٰجٗا لِّتَسۡكُنُوٓاْ إِلَيۡهَا وَجَعَلَ بَيۡنَكُم مَّوَدَّةٗ وَرَحۡمَةً [الروم: ۲۱]. «از نشانى‏هاى قدرت الهى این است که از خود شما (یعنى از انسان‌ها) همسرانى براى شما آفریده است تا شما در صحبت آنان زیسته، سکون و آرامش حاصل کنید، و میان شما دوستى و مهربانى را بر قرار کرده است». همچنین این حدیث را مدنظر داشته باشند که فرمودند: «من لا يَرحم لا يُرحم» «هرکس بر دیگران رحم نکند بر او رحم نخواهد شد». (طبرانى).

۳- اعتماد متقابل: هرکدام بر یکدیگر اعتماد کامل داشته باشد، در صداقت، خیرخواهى و اخلاص یکدیگر اندک شک و تردید بخود راه ندهند. زیرا خداوند مى‏فرماید: ﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ [الحجرات: ۱۰]. «همانا مؤمنان با هم برادراند»، و رسول اکرمص فرموده است: «هیچکدام از شما مؤمن نمى‏شود مادام که براى برادرش نپسندد آنچه را که براى خود مى‏پسندد پیوند زناشوئى نیز همان اخوت دینى و ایمانى را تقویت و تثبیت مى‏کند». (متفق علیه).

در صورت رعایت نکات یاد شده هرکدام از شوهر و همسر خود را عین یک دیگرى مى‏دانند و هرگاه یکى خود را عین دومى تصور کند، لامحاله میان آنان حسن اعتماد و حس خیرخواهى خود بوجود مى‏آید، زیرا ممکن نیست که انسان خیرخواه خود نباشد و بر خود اعتماد نکند، به تعبیرى، چگونه، انسان خود را فریب مى‏دهد.

۴- بطور کلى میان شوهر و همسر باید، آداب و سنن زندگى از قبیل، نرمى در معاملات، کشاده‏رویى، نیکى در گفتار و کردار و احترام متقابل، رعایت گردد، زیرا زندگى بر اساس حسن و خویى که قرآن بدان اشاره کرده است، در رعایت، این آداب تحقق پیدا مى‏کند، قرآن مى‏گوید: ﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِ [النساء: ۱٩]. «به خوبى و نیکى با همسرانتان معاشرت کنید». رعایت این آداب همان توصیه به خیر و نیکى است که رسول اکرمص درباره زنان فرموده است. مى‏فرماید: «واستوصوا بالنساء خيرا» (مسلم). «درباره زنان به رعایت نیکى و حقوق آنان توجیه مى‏شوید..» این مجموعه‏اى ازحقوق مشترک میان زن شوهر هستند که باید، آن دو باین‌ها توجه داشته و در حق یکدیگر به شدت پاى بند آن‌ها باشند و براى رعایت بهتر و بیشتر آن‌ها از یکدیگر عهد و پیمان بعمل آوردند، این عینا همان مطلبى است که قرآن بدان اشاره کرده است. ﴿وَكَيۡفَ تَأۡخُذُونَهُۥ وَقَدۡ أَفۡضَىٰ بَعۡضُكُمۡ إِلَىٰ بَعۡضٖ وَأَخَذۡنَ مِنكُم مِّيثَٰقًا غَلِيظٗا ٢١ [النسء: ۲۱]. «چگونه (مهریه‏اى) را که به همسر داده‏اید، آن را پس مى‏گیرید، حال آنکه شما زن و شوهر، به یکدیگر نزدیک شده‏اید و مقاربت انجام داده‏اید و همسران از شما تعهد و پیمان مستحکم گرفته‏اند». و به خاطر اطاعت از خداوند نسبت به یکدیگر فیاض باشند و از اغماض و مسامحت استفاده کنند. خداوند در این خصوص مى‏فرماید: ﴿وَلَا تَنسَوُاْ ٱلۡفَضۡلَ بَيۡنَكُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرٌ [البقرة: ۲۳٧]. «نسبت به یکدیگر بزرگوارى را فراموش نکنید، بى‌تردید، خداوند از اعمال شما خبر دارد».

اما حقوق مخصوص به زن و شوهر که رعایت آن‌ها بر هرکدام نسبت به دیگرى واجب است، بشرح زیر، مى‏باشند:

حقوق زن بر شوهر:

رعایت نکات زیر براى شوهر در حق همسرش، ضرورى مى‏باشند:

۱- نخست اینکه شوهر با رفتار و کردار و گفتار نیک با همسرش زندگى کند، یعنى معاشرت و برخورد خوب با او داشته باشد، زیرا خداوند فرموده‏است: ﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِ [النساء: ۱٩]. شوهر موظف است همانطور که براى خود غذا تهیه مى‏کند براى او نیز تهیه کند، براى خود لباس مى‏خرد، براى او نیز لباس تهیه کند، هرگاه شوهر از او احساس سرکشى و نافرمانى کند، او را به ترتیبى که خداوند فرموده است، تنبیه کند، یعنى اینکه بدون سب و شتم و بد و بیراه گفتن او را نصیحت کند، اگر باز نیامد، رختخوابش را از خود جدا کند، و اگر باز نیامد، با پرهیز از سر و صورتش مى‏تواند او را تنبیه بدنى کند آنهم نه در حدیث که منجر به شکستن و کمبود و یا زخمى شدن جسم او شود. که این نوع تنبیه شرعا حرام و ناجایز است. ﴿وَٱلَّٰتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَٱهۡجُرُوهُنَّ فِي ٱلۡمَضَاجِعِ وَٱضۡرِبُوهُنَّۖ فَإِنۡ أَطَعۡنَكُمۡ فَلَا تَبۡغُواْ عَلَيۡهِنَّ سَبِيلًا [النساء: ۳۴]. «همسرانى که شما بیم دارید از اینکه آنان راه نافرمانى و طغیان را اختیار مى‏کنند، نخست آنان را نصیحت کنید، در مرحله بعدى رختخواب خود را از آنان جدا کنید، در مرحله بعدى با اندک زدن آنان را تنبیه کنید، اگر از طغیان و سرکشى باز آمدند، شما حق هیچگونه برخورد نا مناسب با آنان را ندارید». و رسول اکرمص خطاب به شخصى که از حقوق همسر سوال مى‏کرد فرمود: هرگاه خودت غذا مى‏خورى به او نیز غذا بده، هرگاه براى خود لباس تهیه مى‏کنى، براى او نیز لباس تهیه کن، بر سر و صورت او نزن و وى را بد و بیراه نگو و از او قهر نکن مگر در منزل خودت، و فرمود: «خبردار، حق آنان (همسران) بر شما این است که در حق‏ آنان احسان کنید، در طعام و لباس حقوق آنان را رعایت کنید»، و همچنین فرموده است: «هیچ مرد مسلمانى نسبت به زن مسلمانش خشمگین و متنفر نشود اگر یک خصلت از آن را نمى‏پسندد، حتما خصلت دیگرى را از وى مى‏پسندد» (ابو داود).

۲- اگر زوجه و همسر نسبت به امور دین و مسائل و احکام ضرورى علم و آگاهى ندارد، بر شوهر لازم است که مسایل اولیه و احکام ضرورى دین را به او یاد بدهد یا به او اجازه بدهد تا در مجالس و محافل علم حضور پیدا کند، زیرا نیاز همسر در رابطه با اصلاح دین و تزکیه روح و پالایش باطن کمتر از نیاز او به نفقه و لباس نیست، وقتى تامین نیازهاى دنیوى از قبیل خوردنى، پوشیدنى، غذا و مسکن بر عهده شوهر است تامین نیازهاى دینى نیز جز وظایف شوهر مى‏باشد. قرآن در این باره مى‏گوید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ قُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ وَأَهۡلِيكُمۡ نَارٗا [التحریم: ۶]. «خود را و زن و فرزند و اهل خانواده خود را از آتش دوزخ نجات دهید».

همسر شخص نیز جزو اهل او به شمار مى‏آید از اینرو نجات دادن او از آتش دوزخ نیز بر عهده شوهر است. رسول اکرمص فرموده است: «أَلاَ وَاسْتَوْصُوا بِالنِّسَاءِ خَيْرًا، فَإِنَّمَا هُنَّ عَوَانٌ عِنْدَكُمْ» «مواظب باشید در مورد رعایت حقوق زنان به شما توصیه مى‏شود، آنان بدست شما اسیراند»، و از جمله توصیه به خیر این است که مسائل و احکام ضروریه دین را بداند و تربیت لازم براى اداره کردن و اصلاح شخصیت دینى خود را داشته باشد.

۳- از جمله حقوق زن بر شوهر این است که او را ملزم به فرا گرفتن و رعایت شئون و آداب اسلامى کند و در صورت رعایت نکردن او را مواخذه کند. و تنها از سفر کردن و ظاهر شدن با آرایش و اختلاط با مردان بیگانه منعش نماید، زمینه عفت و حفاظت و صیانت از گناه را برایش فراهم سازد، اجازه ندهد که دست به کارهاى خلاف اخلاق و دین بزند. زیرا شوهر عهده‏دار مسئولیت حفاظت و صیانت از وى است و اگر در انجام این رسالتش کوتاهى کند، روز قیامت مورد باز خواست خداوند قرار خواهد گرفت، چون خداوند مى‏فرماید: ﴿ٱلرِّجَالُ قَوَّٰمُونَ عَلَى ٱلنِّسَآءِ [النساء: ۳۴]. «مردان عهده‏دار امور زنان هستند»، و رسول اکرمص مى‏فرماید: «الرَّجُلُ رَاعٍ فِى أَهْلِهِ وَهُوَ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ». «هر شخص عهده‏ دار امور خانواده‏اش مى‏باشد و در این‏ خصوص در روز قیامت از او سوال خواهد شد». (متفق علیه).

۴- اگر شوهر بیش از یک همسر دارد، میان همسران عدالت را باید رعایت کند، عدالت و تساوى در نفقه، لباس، مسکن و شب‏گذارى نزد هر یک از همسران باید رعایت شود. و در امور یاد شده اندک کوتاهى و تبعیض حرام و مورد ناخشنودى خداوند است.

زیرا خداوند مى‏فرماید:

﴿فَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا تَعۡدِلُواْ فَوَٰحِدَةً أَوۡ مَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡ [النساء: ۳]. «در صورتى که عدالت و تساوى رعایت نشود آنگاه بیش از یک همسر اختیار نکنید». و رسول اکرمص در باره همسران توصیه به خیر فرموده است: «خَيرُكُمْ، خَيْرُكُمْ لِأَهْلِهِ وَأنا خَيْرٌ لِأهْلِىْ» «بهترین شما کسانى‏اند که با اهل و همسران خود خوبى کنند و من‏ نسبت به همسران خودم بسیار خوب عمل مى‏کنم و با آنان رفتار پسندیده دارم». (طبرانى با سند حسن).

۵- از جمله حقوق همسر بر شوهر این است، که شوهر نباید راز و اسرار همسرش را فاش کند و نقص و عیب او را با دیگران یاد آور شود و بیان کند، زیرا شوهر امین و امانت‏دار همسر خویش است. امانت باید رعایت گردد، خیانت نشود و شوهر باید از همسرش دفاع کند. رسول اکرمص مى‏فرماید: «إِنَّ مِنْ أَشَرِّ النَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ مَنْزِلَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ الرَّجُلَ يُفْضِى إِلَى امْرَأَتِهِ وَتُفْضِى إِلَيْهِ ثُمَّ يَنْشُرُ سِرَّهَا» «بدترین‏ مردم روز قیامت نزد اللّه، همان شوهرى است که با همسرش زندگى مى‏کند، همسر با وى راز و نیاز مى‏کند و بعد شوهر راز همسرش را پخش مى‏کند و با دیگران درمیان مى‏گذارد». (مسلم).

حقوق شوهر بر همسر:

همسر نیز باید حقوق شوهر را رعایت کرده و به نکات زیر توجه داشته باشد:

۱- زوجه یا همسر باید از شوهرش اطاعت کند، البته اطاعت در امورى که نافرمانى خداوند در آن نباشد، خداوند مى‏فرماید: ﴿فَإِنۡ أَطَعۡنَكُمۡ فَلَا تَبۡغُواْ عَلَيۡهِنَّ سَبِيلًا [النساء: ۳۴]. «اگر همسران از شما اطاعت کنند، شما حق هیچگونه تعرض و نکوهش و ملامت را ندارید»، و رسول اکرمص مى‏فرماید: «إذَا دَعَا الرَّجُلُ امْرَأَتَهُ إلَى فِرَاشِهِ فَأَبَتْ أَنْ تَجِيءَ، فَبَاتَ غَضْبَانَ لَعَنَتْهَا الْمَلَائِكَةُ حَتَّى تُصْبِحَ» «هرگاه شوهر همسرش را به‏ رختخواب خود دعوت کند و همسر از وى اطاعت نکند و شوهر شب را در حالى سپرى کند که از همسرش ناراضى باشد، فرشتگان چنین همسرى را لعن و نفرین مى‏کنند»، (متفق علیه). و در حدیثى دیگر مى‏فرماید: اگر به کسى اجازه سجده غیر خدا را مى‏دادم به زن امر مى‏کردم شوهرش سجده کند. (ابوداود و ترمذى).

۲- حفاظت، عزت و آبروى شوهر بر همه واجب است. همسر باید مراقب اموال، فرزندان و دیگر شئون خانه شوهر خویش باشد. خداوند مى‏فرماید: ﴿فَٱلصَّٰلِحَٰتُ قَٰنِتَٰتٌ حَٰفِظَٰتٞ لِّلۡغَيۡبِ بِمَا حَفِظَ ٱللَّهُ [النساء: ۳۴]. «همسران نیک و شایسته آنانى‏ هستند که در غیاب شوهران خود از اموال، آبرو، فرزندان و حیثیت آنان آنطور که خداوند دستور داده‌است، حفاظت مى‏کنند». رسول اکرمص مى‏فرماید: «الْمَرْأةُ راعِيَةٌ عَلَى بَيْتِ زَوْجِها وَوَلَدِهِ» «زن در برابر فرزندان و خانه شوهرش مسئول است». (متفق علیه). و مى‏فرماید: «فَحَقُّكُمْ عَلَيهِنَّ أنْ لا يُوطِئْنَ فُرُشَكُمْ مَنْ تَكْرَهُونَ، وَلا يَأْذَنَّ في بُيُوتِكُمْ لِمَنْ تَكْرَهُونَ» «حق شما شوهران بر همسرانتان این است که: آنان در محل خواب و استراحت شما کسانى را که شما نمى‏خواهید راه ندهند و نگذارند، کسانى را که شما دوست ندارید، در منزل شما بیایند».

۳- از جمله حقوق شوهر بر گردن همسر این است که، زوجه ملزم به گذراندن اوقات خود در خانه شوهر است و نباید بدون اجازه شوهر از خانه بیرون برود. زن باید نگاهش را پائین بگیرد و به مردان نامحرم نگاه نکند، صدایش پائین باشد و دست باعمال ناشایست نزند، از گفتن سخن نازیبا خود دارى کند و با خویشاوندان شوهر، رفتار و برخورد نیکو داشته باشد، همانگونه که خود شوهر با آنان رفتار مى‏کند. زیرا بدرفتارى با خویشاوندان شوهر و خصوصا با پدر و مادر ایشان در واقع بدرفتارى با خود اوست. خداوند مى‏فرماید: ﴿وَقَرۡنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجۡنَ تَبَرُّجَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ ٱلۡأُولَىٰ [الأحزاب: ۳۳]. «همسران باید در خانه شما شوهران، بنشینند و مانند دوران‏ جاهلیت با آرایش بیرون نشوند»، و مى‏فرماید: ﴿فَلَا تَخۡضَعۡنَ بِٱلۡقَوۡلِ فَيَطۡمَعَ ٱلَّذِي فِي قَلۡبِهِۦ مَرَضٞ [الأحزاب: ۳۲]. «زنان صدا و لهجه گفتار خود را جذاب و شیرین نکنند، زیرا در چنین‏ حالتى بیماران روحى و روانى که دلهاى فاسد دارند طمع گناه مى‏کنند». و مى‏فرماید:

﴿لَّا يُحِبُّ ٱللَّهُ ٱلۡجَهۡرَ بِٱلسُّوٓءِ مِنَ ٱلۡقَوۡلِ [النساء: ۱۴۸]. «خداوند سخنان نازیبا وصداى بنلد را دوست ندارد». و مى‏فرماید: ﴿وَقُل لِّلۡمُؤۡمِنَٰتِ يَغۡضُضۡنَ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِنَّ وَيَحۡفَظۡنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا يُبۡدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنۡهَا [النور: ۳۱]. «اى پیامبر به زنان مؤمنه و با ایمان امر کن تا نگاه‏ خود را پائین بگیرند، عورت خود را حفاظت کنند، و تظاهر به آرایش نکنند و زیورآلات خود را در معرض دید بیگانگان قرار ندهند، مگر آن مقدار که ظاهر بودن آن احتناب ناپذیر است». و رسول اکرمص مى‏فرماید: «بهترین همسر و زن آن است که هرگاه شوهر بسوى او نگاه کند، خوشحال شود، و از دستور او اطاعت نماید، و در غیاب شوهر، از جان و مال و آبروى او دفاع کند». و مى‏فرماید: «لاَ تَمْنَعُوا إِمَاءَ اللَّهِ مَسَاجِدَ اللَّهِ وإذَا اسْتَأْذَنَتِ امْرَأةَ أحَدِكُمْ إلَى الْمَسجِدِ فَلَا تَمْنَعْهَا» «کنیزان خدا (زنان مسلمان و مؤمنه) را از رفتن به مسجد خدا منع نکنید، هرگاه همسرتان مى‏خواهد به مسجد برود از رفتن جلوگیرى نکنید». (مسلم و احمد). و فرمود: «اِئْذَنُوا لِلنِّساءِ بِالَّليْلِ إلَى الْمَساجِدِ» «هنگام شب زنان را از رفتن به مساجد منع نکنید». (مسلم، احد، ابوداوود و ترمذى).

آداب معاشرت با خویشاوندان و صله رحم:

مسلمان خود را ملزم به رعایت ادب نسبت به نزدیکان، و خویشاوندان مى‏داند، همانطور که در حق والدین و فرزندان خود، خود را ملزم به رعایت ادب و احترام مى‏داند. مسلمان با عمو و عمه و دائى و خاله همان‌گونه رفتار مى‏کند که با پدر و مادرش رفتار مى‏کند، این‌گونه، رفتار و برخورد را در جمیع مظاهر زندگى، در اطاعت، در نیکى و احسان و غیره بطور یکسان در حق خویشاوندان و والدین و فرزندان خود، رعایت مى‏کند. زیرا صله رحم و پیوند خویشاوندى است که همه آنان را از کافر و مؤمن و غیره در یک زنجیر بهم وصل کرده است و حفاظت این خویشاوندى و صله رحمى بر همه لازم است، احترام نسبت به بزرگتران، شفقت بر کوچکتران، عیادت بیماران، غمخوارى از غمزدگان و دلجوئى و تسلیت نسبت به مصیبت دیدگان همه و همه از رحم نشأت مى‏گیرند. مسلمان خود را با خویشاوندان وصل مى‏کند و لو اینکه آنان خود را از وى مى‏برند و جدا مى‏کنند، مسلمان در برابر خویشاوندان خود را نرم و فروتن مى‏داند، و بر خورد عطوفت‏آمیز مى‏کند و لو اینکه آنان با وى بد رفتارى کنند، و خشونت نشان بدهند و در حق او ستم کنند. این رفتار مؤمن بخاطر تحقق بخشیدن به مفاد آیات و روایاتى است که در این خصوص وارد شده‏اند. خداوند مى‏فرماید: ﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِي تَسَآءَلُونَ بِهِۦ وَٱلۡأَرۡحَامَ [النساء: ۱]. «بترسید از خدایى که شما او را واسطه نموده نیازهاى‏تان را از یکدیگر سوال مى‏کنید و از قطع رحم بترسى». و ﴿وَأُوْلُواْ ٱلۡأَرۡحَامِ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلَىٰ بِبَعۡضٖ فِي كِتَٰبِ ٱللَّهِ [الأحزاب: ۶]. «بر اساس حکم اللّه بعضى خویشاوندان نسبت به بعضى نزدیک‏تراند».

﴿فَهَلۡ عَسَيۡتُمۡ إِن تَوَلَّيۡتُمۡ أَن تُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَتُقَطِّعُوٓاْ أَرۡحَامَكُمۡ ٢٢ [محمد: ۲۲]. «اگر رو بگردانید، ممکن است مرتکب فساد فى الارض و قطع خویشاوندى و صله رحمى شوید». همچنین فرموده است: ﴿فَ‍َٔاتِ ذَا ٱلۡقُرۡبَىٰ حَقَّهُۥ وَٱلۡمِسۡكِينَ وَٱبۡنَ ٱلسَّبِيلِۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ لِّلَّذِينَ يُرِيدُونَ وَجۡهَ ٱللَّهِۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ٣٨ [الروم: ۳۸]. «حق خویشاوندان، مساکین و مسافران را بپرداز، این دادن بهتر است براى کسانى که خواهان خشنودى اللّه هستند، و همین‏هایند رستگاران». و نیز فرموده است: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ وَإِيتَآيِٕ ذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ [النحل: ٩۰]. «خداوند به رعایت عدل، انجام نیکى و رعایت حقوق‏ خویشاوندان امر مى‏کند». و ﴿وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡ‍ٔٗاۖ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنٗا وَبِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱلۡجَارِ ذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡجَارِ ٱلۡجُنُبِ وَٱلصَّاحِبِ بِٱلۡجَنۢبِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِ وَمَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡ [النساء: ۳۵]. «خدا را عبادت کنید، هیچ چیزى را با خدا شریک‏ قرار ندهید، در حق والدین نیکى کنید. حق خویشاوندان، ایتام، مساکین، همسایه خویشاوند، همسایه خانه و بغل دستى، مسافران (و کارگران) و مستخدمان را بجا بیاورید». و ﴿وَإِذَا حَضَرَ ٱلۡقِسۡمَةَ أُوْلُواْ ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينُ فَٱرۡزُقُوهُم مِّنۡهُ وَقُولُواْ لَهُمۡ قَوۡلٗا مَّعۡرُوفٗا ٨ [النساء: ۸]. «هرگاه موقع تقسیم اموال، خویشاوندان و ایتام و مساکین حاضر شوند، به آنان بدهید و با آنان بخوبى حرف بزنید»، یعنى برخورد خوب داشته باشید، و در حدیث آمده است. یکى از یاران، از رسول اکرمص سوال کرد: با چه کسانى نیکى کنم؟ فرمود: در درجه اول با مادرت نیکى کن. سوال کننده پرسید، بعد از آن، فرمود: با مادرت، دفعه چهارم فرمود: با پدرت و بعد به ترتیب قرابت و خویشاوندى، با خویشاوندانت.

در حدیث آمده، از رسول اکرمص درباره اعمالى که انسان را به بهشت مى‏برند و از دوزخ دور مى‏دارند، سوال شد فرمودند: «خدا را عبادت کن و کسى را در عبادت با خدا شریک نگردان، نماز را بر پا دار، زکات بپرداز و پیوند خویشاوندى را حفظ کن» رسول اکرمص درباره «خاله» فرمود: «او بمنزله مادر است». (متفق علیه). حضرت‏ اسماء دختر حضرت ابوبکرس درباره صله رحمى و احسان و نیکى با مادرش که از مکه به مدینه آمده بود و کافره بود، از آن حضرت کسب تکلیف کرد، رسول اکرمص فرمودند: «نَعَمْ صِلِىْ رَحِمَكِ» «آرى! صله رحمى را با ایشان رعایت کن و احترامش را بجا آور».

آداب معاشرت با همسایگان:‏

۱- مسلمان حقوق و آداب همسایگى را مى‏داند و مى‏پذیرد که همسایه بر همسایه حقوقى دارد که باید رعایت گردد، زیرا خداوند فرموده است: ﴿وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنٗا وَبِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱلۡجَارِ ذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡجَارِ ٱلۡجُنُبِ وَٱلصَّاحِبِ بِٱلۡجَنۢبِ [النساء: ۳۶]. «در حق والدین، خویشاوندان، ایتام، مساکین، همسایه‏اى که خویشاوند است و همسایه‏اى که در کنار خانه است، نیکى و احسان کنید». و رسول اکرمص مى‏فرماید: «جبرائیل همواره درباره رعایت حقوق همسایه مرا وصیت مى‏کرد و بحدى تاکید مى‏نمود که من فکر مى‏کردم همسایه از انسان ارث مى‏برد». و مى‏فرماید: «هرکس به‏ خدا و معاد ایمان دارد باید همسایه‏اش را اکرام کند». (متفق علیه). در جایى مى‏فرماید: «هرکس بر خدا و روز قیامت ایمان دارد، همسایه‏اش را اذیت نکند، و در جایى مى‏فرماید: سوگند بخدا مؤمن نیست، سوگند بخدا مؤمن نیست، سوال شد چه کسى یا رسول اللّه؟ فرمود: کسى که همسایه از دست و زبان او در امان نباشد. و درباره زنى که پاى بند نماز، روزه و زکات بود ولى همسایه‏اش را آزار مى‏داد. فرمود: «هِيَ فِيْ النَّارِ» «جاى این زن در دوزخ است». (اغلب این‏رویات در صحاح و سنن آمده‏اند).

۲- نیکى کردن در حق همسایه: اگر نیازمند بود به او کمک کند و اگر بیمار شد از او عیادت کند، وقتى خوشحال است او را تبریک گوید، در مصیبت او را تعزیت کند، وقتى او را مى‏بیند، به او سلام کند، با او به نرمى سخن گوید، او را در امور دین و دنیا راهنمایى کند. از وى دفاع نماید، در برابر خطاها و لغزش‏ها از وى درگذر کند، در صدد آشکار کردن واطلاع پیدا کردن به اسرار او نباشد، در امور ساخت و ساز منزل و باز کردن راه و معبر او را مواجه با مشکلات و موانع نکند، با باز کردن ناودان بسوى منزل او یا با ریختن زباله جلوى منزل او، ایجاد مشکل نکند و به وى آسیب نرساند، رعایت همه این مسایل از باب احسان است که خداوند به اعمال آن امر کرده است. رسول اکرمص نیز مى‏فرماید: «هرکس به خدا و معاد ایمان دارد، باید به همسایه‏اش احسان و نیکى کند». (بخارى).

۳- با فرستادن هدیه و برخورد خوب او را اکرام کند، رسول اکرمص مى‏فرماید: «اى زنان مسلمان، هدیه‏اى را که یک زن همسایه براى همسایه دیگر مى‏فرستد، آن را دست کم نگیرید و اندک و بى‌ارزش نشمارید ولو اینکه سم گوسفندى باشد». (بخارى). در پاسخ به حضرت عایشهل که از او سؤال کرده بود کدام یک از همسایه‏ها حقدار به تو هدیه است؟ فرمودند: آنکه خانه‏اش نزدیک‏تر از خانه دیگران است. (متفق علیه).

۴- همسایه باید همسایه را احترام کرده از وى تجلیل کند، او را از گذاشتن، طناب و چوب روى دیوار خود، منع نکند، منزل و زمینى که متصل به خانه و ملک همسایه است، بدون اطلاع او نفروشد، رسول اکرمص فرموده است: «لاَ يَمْنَعَنَّ أَحَدُكُمْ جَارَهُ أَنْ يَضَعَ خَشَبَةً عَلَى جِدَارِهِ» «همسایه را از گذاشتن چوبش روى دیوارتان‏ منع نکنید» (متفق علیه). و فرموده است: «من كان له جار فى حائط أو شريك فلا يعرضه حتى يعرضه عليه» «هرکس همسایه یا شریکى در زمین، دیوار یا باغى دارد، آن را براى فروش به دیگران عرضه نکند تا به همسایه‏اش عرضه نکرده است».

دو نکته مهم:‏

اول: شخصیت واقعى یک مسلمان باید توسط همسایه‏ها روشن شود. رسول اکرمص خطاب به شخصى که در همین خصوص از وى سوال کرد، فرمود: «إذا سَمِعْتُمْ يَقُولُونَ قَدَ أحْسَنْتَ، فَقَدْ أَحْسَنْتَ، وَإذَا سَمِعْتُمْ يَقُولُونَ قَدْ أَسَأْتَ، فَقَدْ أَسَأْتَ» (رواه احمد). «هرگاه همسایگان در حق تو نظر خوب دارند و خوشبین هستند، پس بدان که تو آدم خوبى هستى، و هرگاه آنان در مورد شما نظر بد دارند، بدان که تو آدم بدى هستى».

دوم: هرگاه مسلمان با همسایه بدى مواجه شود باید در برابر اذیت و آزار او صبر کند، اگر صبر کرد از شر او خلاص خواهد شد، شخصى نزد رسول اکرمص آمد و از دست همسایه خود شکایت کرد، رسول اکرمص فرمود: صبر کن، براى بار سوم یا چهار فرمود: اسباب و اثاثیه خود را در معبر بینداز. ایشان تمام اسباب خانه را بیرون ریخت. مردم از آنجا رد مى‏شدند و از او سوال کردند، چه شده است؟ گفت: همسایه‏ام مرا اذیت کرده است. مردم، همسایه او را لعن و نفرین کردند. همسایه نهایتا مجبور شد از او معذرت خواهى کند و دوباره او را به خانه برگرداند.

حقوق و احترام مسلمان بر مسلمان دیگر:

مسلمان نسبت به حقوق و وظایف، برادر مسلمانش ایمان دارد، خود را پاى بند و ملزم به احترام و اداى حقوق برادر مسلمان مى‏داند. مسلمان بر این باور است که اداى احترام و حقوق برادر مسلمان عبادت و نزدیکى به خدا است، مسلمان را با خداى سبحان نزدیک مى‏کند، زیرا این حقوق و آداب را خداوند واجب کرده است، بناباین باید بخاطر دستور خدا آن‌ها را رعایت نمود.

این آداب و حقوق بشرح زیر هستند:

۱- موقع ملاقات با برادر مسلمان قبل از هر چیز به او سلام کند و بگوید: «السلام عليكم ورحمة اللّه» و باوى مصافحه کند. جواب سلام چنین داده شود. «وعليكم السلام ورحمة اللّه ‏وبركاته» زیرا خداوند مى‏فرماید: ﴿وَإِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٖ فَحَيُّواْ بِأَحۡسَنَ مِنۡهَآ أَوۡ رُدُّوهَآ [النساء: ۸۶]. «هرگاه به شما سلام گفته شد، در جواب آن کلماتى بهتر گفته شود یا بهمان اندازه اکتفا شود». رسول اکرمص فرمودند: «سوار به پیاده و پیاده بر کسانى که نشسته‏اند و آنانى که تعدادشان کم‌تر است، به کسانى که تعدادشان بیشتر است، سلام گویند». و فرمود: «السلام علیکم بگوئید، به کسانى که آنان را مى‏شناسید یا نمى‏شناسید». (متفق علیه). و فرمود: «هرگاه دو مسلمان با هم مصافحه کنند گناهان صغیره ایشان بخشوده مى‏شود، قبل از اینکه از هم جدا شوند». (متفق علیه). و فرمود: «من بدا بِالْكلَامِ قَبْلَ السَّلامِ فَلاَ تُجِيْبُوهُ حَتَّى يَبْدَأَ بِالسَّلاَمِ» «هرکس قبل از سلام گفتن شروع به سخن کند، با وى صحبت نکنید». (طبرانى و ابونعیم).

۲- وقتى برادر مسلمانى عطسه مى‏زند «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ» مى‏گوید، در جواب عطسه او «يَرْحَمُكَ اللّهُ» خداوند بر تو رحم کند، گفته شود و عطسه کننده، در جواب او بگوید: «يغفر اللّه لى ولك» یا اینکه «يَهْدِيْكُمُ اللّهُ وَيُصْلِحُ بَالَكُمْ» خداوند مرا و تو را مورد مغفرت قرار بدهد یا اینکه خداوند شما را اصلاح کرده، هدایت‏تان کند. زیرا رسول اکرمص فرمود: «هرگاه کسى از شما عطسه زند، شنونده برایش، «يَرْحَمُكَ اللَّهُ» گوید، و وقتى شنونده «يَرْحَمُكَ اللَّهُ» گفت، عطسه زننده در جواب او «يَهْدِيْكُمُ اللّهُ وَيُصْلِحُ بَالَكُمْ» گوید». (بخارى). از حضرت ابوهریرهس روایت است که رسول اکرمص هرگاه عطسه مى‏زد، دست مبارک یا گوشه چادرش را روى دهن قرار مى‏داد و بدینوسیله صدایش را کم مى‏کرد. (متفق علیه).

۳- وقتى مسلمانى مریض شود، برادر مسلمان دیگر باید در حق او دعاى صحت نموده و عیادتش کند، زیرا در حدیث آمده است: «هر مسلمان بر مسلمان دیگرى پنج حق دارد:

۱- جواب دادن سلام،

۲- عیادت بیمار،

۳- تشیع جنازه،

۴- پذیرفتن دعوت،

۵- جواب گفتن به عطسه». (متفق علیه).

حضرت براءبن عازبس مى‏گوید: رسول اکرمص ما را به عیادت بیمار، تشییع جنازه، جواب دادن عطسه، برى کردن حالف، (نگذارد که در سوگندش حانث شود) یارى رساندن به ستمدیدگان، پذیرفتن دعوت و پخش کردن و به کثرت گفتن «السلام عليكم» امر مى‏کرد. و فرمودند: «بیماران را عیادت کنید، گرسنگان را و طعام دهید و در آزادى اسیران بشتابید» (بخارى). از حضرت ام‏المؤمنین، عائشهل روایت است: رسول اکرمص براى عیادت اعضاى فامیلش تشریف مى‏برد و دست راستش را روى بیمار مى‏مالید و مى‏فرمود: «اللَّهُمَّ رَبَّ النَّاسِ أَذْهِبِ الْبَاسَ، اشْفِهِ وَأَنْتَ الشَّافِى، لاَ شِفَاءَ إِلاَّ شِفَاؤُكَ، شِفَاءً لاَ يُغَادِرُ سَقَمًا» (متفق علیه).

«بارالها! اى پروردگار مردم، مشکل را بر طرف کن، شفا و تندرستى بیار، تو شفا دهنده‏اى، جز شفاى توشفائى نیست، شفائى که تمام بیمارى‏ها را از بین ببرد».

۴- این حق مسلمان بر مسلمان است که به هنگام وفاتش در نماز جنازه و مراسم تکفین و تدفین او شریک شوند. زیرا رسول اکرمص فرمود: هر مسلمان بر مسلمان دیگرى پنج حق دارد.

۱- جواب دادن سلام، ۲- عیادت بیمار، ۳- تشییع جنازه، ۴- پذیرفتن دعوت ۵- جواب گفتن به کسى عطسه مى‏زند ۵- برى کردن در سوگند، یعنى اینکه مسلمانى سوگند یاد کرد، فلان کار را انجام مى‏دهم، اگر عمل خلاف شرع نباشد، بر دیگر مسلمانان لازم است که در جهت تبرئه کسى که سوگند یاد کرده بکوشند تا او حانث نگردد. زیرا در حدیثى که از حضرت براءبن عازبس نقل شده، آمده است. که رسول اکرمص ما را براى ابراء مقسم (برى کردن حالف) امر مى‏کرد.

۵- هرگاه برادر مسلمان از برادر مسلمانش در مورد مسئله‏اى مشوره کند و جویاى خیر و صلاح شود، لازم است که راه خیر و صلاح به او گفته شود و دیدگاه‏هاى مفید برایش ارائه گردد، یعنى آنچه را شخص مورد مشوره براى خود مفید مى‏داند، همان را به کسى که جویاى مشوره است، ارائه دهد. زیرا رسول اکرمص فرمود: هرگاه برادر مسلمان از شما جویاى خیر و مشورت شود، آنچه را که خیر و صلاح مى‏دانید، باو ارائه دهید. و در حدیثى دیگر آمده است: که «دین‏ یعنى خیرخواهى از ایشان سوال شد، خیر خواهى براى چه کسانى؟ فرمود: براى خداوند، براى کتاب او و رسولش، و براى ائمه مسلمانان و توده مردم» (بخارى).

۶- هر آنچه را که مسلمان براى خود مى‏پسندد، براى مسلمان دیگر نیز بپسندد و هرآنچه را که براى خود دوست ندارد، براى مسلمان دیگر نیز دوست نداشته باشد.

(هر بد که بخود نمى‏پسندى، با کسى مکن اى برادر من (سعدى) مترجم) زیرا رسول اکرمص فرمود: «لَا يُؤْمِنُ أَحَدُكُمْ حَتَّى يُحِبَّ لِأَخِيهِ مَا يُحِبُّ لِنَفْسِهِ وَيَكْرَهُ لَهُ مَا يَكْرَهُ لِنَفْسِهِ» «مؤمن بودن بطور کامل و بمعنى واقعى کلمه منوط به این‏ است که براى دیگران پسند کنید آنچه را که براى خودتان مى‏پسندید، و دوست نداشته باشید براى دیگران آنچه را که براى خودتان دوست نمى‏پسندید». (متفق علیه). در حدیثى دیگر آمده است: مسلمانان در محبت و دوستى، عطوفت و مهربانى، با همدیگر مانند جسد واحد هستند، هرگاه یک عضو از بدن دچار ناراحتى شود، سایر اعضاء آن احساس ناراحتى نموده دچار تب مى‏شوند. و فرمود:

مؤمنبراى‏(بنى آدم اعضاى یکپیکرند
که در آفرینش زیک گوهرند
چو عضوى بدرد آوردروزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بى‏غمى
نشاید که نامت نهند آدمى‏)

مؤمن بمنزله ساختمان است که هر بخش آن موجب تقویت بخش دیگر آن است.

٧- بر مسلمان واجب است که مسلمان دیگر را در موقع نیاز و ضرورت کمک کند و او را بى‏یار و مددگار نگذارد. زیرا در حدیث آمده است: «برادرت را یارى کن خواه ستمکار باشد یا ستمدیده» از رسول اکرمص چگونگى کمک به ستمکار سوال شد فرمود: دست او را بگیر و از ادامه ظلم و ستم اورا منع کن. (متفق علیه). و فرمود: «هر مسلمان که مسلمان دیگر را که حرمت و آبرویش در خطر باشد، کمک کند، خداوند در مواردى که او نیاز به کمک داشته باشد، او را کمک ویارى مى‏کند». (احمد). و فرمود: «هرکس از حیثیت و آبروى مسلمان دفاع کند، خداوند روز قیامت آتش دوزخ را از وى دور خواهد کرد». (احمد).

۸- مسلمان نباید مسلمان دیگرى را اذیت و آزار برساند از تعرض به مال و حیثیت و آبروى مسلمان جدا خوددارى شود، زیرا در حدیث آمده است: «كُلُّ الْمُسْلِمِ عَلى الْمُسلِمِ حَرامٌ، دَمُهُ وَمَالُهُ وَعِرْضُهُ» «همه چیز مسلمان بر مسلمان دیگر حرام و محترم است، خونش، مالش و حیثیت و آبرویش». (مسلم). مسلمان بر مسلمان دیگر حرام است. و فرمود: براى هیچ مسلمانى جایز نیست که مسلمان دیگرى را دچار رعب و وحشت کند. براى مسلمان جایز نیست که با نگاه قهرآمیز که‏ موجب اذیت و آزار است، بسوى مسلمانى دیگر نگاه کند» (احمد، ابوداود). و فرمود: «إنَّ اللّهَ يَكْرَهُ‏ أَذَى الْمُؤْمِن» (احمد). «خداوند اذیت و آزار مؤمنان را نمى‏پسندد». و فرمود: مسلمان بمعنى واقعى کلمه کسى است که سایر مسلمانان از دست و زبان او در امان باشند. (متفق علیه). و فرمود: مؤمن واقعى کسیست که سایر مؤمنان درباره مال و جان‏هاى‏شان او را امین بدانند. (احمد، ترمذى و حاکم).

٩- انسان مسلمان در برابر مسلمان باید فروتن باشد، و فخر فروشى نکند، جایز نیست که یک مسلمان، مسلمان دیگرى را از جاى مباحش که از پیش آنجا نشسته و اشغالش کرده است، بلند کند و خود در آنجا بنشیند. زیرا خداوند مى‏فرماید: ﴿وَلَا تُصَعِّرۡ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمۡشِ فِي ٱلۡأَرۡضِ مَرَحًاۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخۡتَالٖ فَخُورٖ ١٨ [لقمان: ۱۸]. «چهره‏ات را براى مردم عبوس نکن، روى زمین با فخر و غرور راه‏ نرو، خداوند هیچ متکبر و فخر فروش را دوست ندارد». و رسول اکرمص فرمود: خداوند به من امر کرده که فروتنى کنید طورى نباشد که بعضى از شما در برابر بعضى دیگر فخر و مباهات کند. و فرمود: «هرکس بمنظور اطاعت از حکم خداوند فروتنى کند، خداوند او را معزز و محترم خواهد کرد». (ابو داود و ابن ماجه). رسول اکرمص که سرور و سالار پیامبران بود در برابر تمام مسلمانان فروتنى نشان مى‏داد و هرگز از راه رفتن و مجالست با فقراء، مساکین و بیوه‏ها دورى نمى‏جست و همواره در صدد برآوردن نیازهاى آنان بود و چنین دعا مى‏کرد: «پروردگارا! مرا مسکین زنده نگاه دار و در حالت مسکینى مرا از دنیا ببر و روز قیامت مرا با مساکین محشور بفرما» (ابن ماجه و حاکم). و فرمود: «هیچکس دیگرى را از جائى که نشسته است بلند نکنید. البته براى کسى که تازه وارد مجلس مى‏شود. جا باز کنید».

۱۰- براى هیچ مسلمانى شرعا جایز نیست که با برادر مسلمان بیش از سه روز قطع رابطه کند. زیرا رسول اکرمص فرمود: جایز نیست براى مسلمان اینکه بیش از سه روز با برادر مسلمانش قطع رابطه کند، بطورى که موقع ملاقات، از یکدیگر روى گردانند. و از میان دو تن که با هم قهر هستند، کسى بهتر است که شروع به سلام کند و قطع رابطه خاتمه دهد. و فرمود: اى بندگان خدا! برادروار زندگى کنید. (متفق علیه).

۱۱- از مسلمان غیبت و بدگوئى نشود و هیچ مسلمان، مسلمان دیگرى را تحقیر نکند، مورد استهزاء قرار ندهد، عیب‏جوئى نکند، با نام و القاب بد کسى را یاد نکند و سخن چینى نکند. زیرا خداوند مى‏فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱجۡتَنِبُواْ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلظَّنِّ إِنَّ بَعۡضَ ٱلظَّنِّ إِثۡمٞۖ وَ لَا تَجَسَّسُواْ وَلَا يَغۡتَب بَّعۡضُكُم بَعۡضًاۚ أَيُحِبُّ أَحَدُكُمۡ أَن يَأۡكُلَ لَحۡمَ أَخِيهِ مَيۡتٗا فَكَرِهۡتُمُوهُ [الحجرات: ۱۲]. «اى مؤمنان، از بسیارى بدگمانى‏ها بپرهیزید. همانا بعضى گمان‏ها، گناه‏اند، از تجسس و غیبت و بدگوئى نکنید، آیا مى‏پسندید که گوشت برادر مرده خود را بخورید، که چنین چیزى را نمى‏پسندید». و مى‏فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا يَسۡخَرۡ قَوۡمٞ مِّن قَوۡمٍ عَسَىٰٓ أَن يَكُونُواْ خَيۡرٗا مِّنۡهُمۡ وَلَا نِسَآءٞ مِّن نِّسَآءٍ عَسَىٰٓ أَن يَكُنَّ خَيۡرٗا مِّنۡهُنَّۖ وَلَا تَلۡمِزُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ وَلَا تَنَابَزُواْ بِٱلۡأَلۡقَٰبِۖ بِئۡسَ ٱلِٱسۡمُ ٱلۡفُسُوقُ بَعۡدَ ٱلۡإِيمَٰنِۚ وَمَن لَّمۡ يَتُبۡ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ ١١ [الحجرات: ۱۱]. «اى مؤمنان هیچ قومى، قوم‏ دیگرى را مورد استهزاء و مسخره قرار ندهد. ممکن است آنان بهتر باشند، زنان نیز زنان دیگر را استهزاء نکنند. چه بسا زنان مورد مسخره از مسخره کنندگان بهتر باشند، یکدیگر را تحقیر نکنید و با القاب ناشایست یکدیگر را یاد نکنید، چسپاندن نام‌هاى نامطلوب و برچسب‏ها با شأن مسلمانى شما هماهنگى ندارد. هرکس بعد از این گناهان توبه نکند، آنان از ستمکاران‏اند».

و رسول اکرمص مى‏فرماید: «آیا مى‏دانید، غیبت چیست؟ یاران جواب دادند: خدا و رسولش بهتر مى‏دانند فرمود: غیبت این است که برادرت را در غیاب او چنان یاد کنى که او نپسندد سوال شد، اگر آنچه که مى‏گوئیم واقعیت باشد، فرمود: غیبت همین است که صفات و نقص و عیب واقعى او را عنوان کنى، اگر عیوبى را که واقعیت ندارد، مطرح کنى، بهتان زده‏اى»، (مسلم). و در جریان حجة الوداع فرمود: «همانا خون‌ها، اموال و آبروى‏تان بسیار محترم هستند، حرمت آن‌ها را پاسدارى کنید». (مسلم). و فرمود: «براى بد بودن مسلمان کافى است اینکه برادر مسلمانش را تحقیر کند». (متفق علیه). و فرمود: «کسى که سخن‏چین است، هرگز به بهشت راه نخواهد یافت».

۱۲- هیچ مسلمانى مجاز نیست که به ناحق از مسلمانى دیگر بدگوئى کند. خواه مرده باشد یا زنده. زیرا رسول اکرمص فرمود: بدگوئى و دشنام دادن مسلمان، فسق یعنى موجب خروج از حد و مرز قانون خدا است و کشتن مسلمانان به ناحق موجب کفر است. و فرمود: هرکس مسلمانى را متهم به کفر یا فسق کند، این کفر و فسق، به خود او بر مى‏گردد. (متفق علیه). و فرمود: دو نفر که همدیگر را دشنام مى‏دهند، گناه و وبال آن بر کسى است که آغازگر دشنام بوده است. و فرمود: گذشتگان و مردگان‏ را بد و بیراه نگوئید، آنان به پاداش اعمال‏شان رسیده‏اند. (بخارى). و فرمود: «دشنام دادن‏ و ناسزا گفتن والدین از گناهان کبیره است. سوال شد انسان چگونه والدینش را ناسزا مى‏گوید؟ فرمود: اگر شما پدر و مادر کسى را ناسزا مى‏گوئید آنگاه او پدر و مادر شما را ناسزامى گوید پس شما باعث شدید که به پدر و مادرتان ناسزا گفته شد. (متفق علیه).

۱۳- مسلمان مجاز نیست که نسبت به مسلمان دیگر، در دل حسد، بغض، و بدگمانى داشته و از او تجسس کند. زیرا خداوند مى‏فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱجۡتَنِبُواْ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلظَّنِّ إِنَّ بَعۡضَ ٱلظَّنِّ إِثۡمٞۖ وَ لَا تَجَسَّسُواْ وَلَا يَغۡتَب بَّعۡضُكُم بَعۡضًا [الحجرات: ۱۲]. و مى‏فرماید: ﴿لَّوۡلَآ إِذۡ سَمِعۡتُمُوهُ ظَنَّ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ بِأَنفُسِهِمۡ خَيۡرٗا [النور: ۱۲]. «موقعى که‏ خبر افک (تهمت به عایشه) را شنیدید، چرا در حق همدیگر حسن ظن پیدا نکردید و از آن بهره نبردید». و رسول اکرمص مى‏فرماید: با همدیگر حسد، رنجش و بغض نکنید و از همدیگر روگردان نباشید و معاملات یکدیگر مداخله نکنید، اى بندگان اللّه! برادروار زندگى کنید. (مسلم). و مى‏فرماید: از گمان بد بر حذر باشید زیرا که ظن و گمان از بى پایه‏ترین سخنان است. (بخاری).

۱۴- مسلمان مجاز نیست که درباره مسلمانى دیگر نیرنگ و فریبکارى کند و در صدد گول زدن او باشد، زیرا خداوند مى‏فرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ يُؤۡذُونَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ بِغَيۡرِ مَا ٱكۡتَسَبُواْ فَقَدِ ٱحۡتَمَلُواْ بُهۡتَٰنٗا وَإِثۡمٗا مُّبِينٗا ٥٨ [الأحزاب: ۵۸]. «آنانى که بى‌جهت مردان و زنان با ایمان را مورد اذیت و آزار قرار مى‏دهند، مطمئنا مرتکب بهتان و گناه بزرگى شده‏اند»، و مى‏فرماید: ﴿وَمَن يَكۡسِبۡ خَطِيٓ‍َٔةً أَوۡ إِثۡمٗا ثُمَّ يَرۡمِ بِهِۦ بَرِيٓ‍ٔٗا فَقَدِ ٱحۡتَمَلَ بُهۡتَٰنٗا وَإِثۡمٗا مُّبِينٗا١١٢ [النساء: ۱۱۲]. «هرکس گناه و خطائى را مرتکب شود و آن را برگردن دیگرى بیندازد، مطمنا او مرتکب خطا و گناه آشکارى شده است». رسول اکرمص مى‏فرماید: «هرکس علیه مسلمانى اسلحه بکشد و هرکس در پى فریب و خدعه مسلمانان باشد، از گروه ما مسلمانان نیست». (مسلم).

و مى‏فرماید: «با هرکس که داد و ستد کردى بگو که: خیانت روا نیست» (متفق علیه). و مى‏فرماید: «هرکس عهده‏دار امور ملتى شود و در حالى بمیرد که ملتش را فریب مى‏دهد، خداوند بهشت را برایش حرام کرده است». (متفق علیه). و مى‏فرماید: «هرکس همسر یا مستخدم کسى را فاسد کند و فریب دهد، از گروه ماه مسلمانان نیست».

۱۵- انسان مسلمان مجاز نیست که با مسلمان دیگر فریبکارى کند، یا او را تکذیب نماید و یا در پرداخت قرض‏هایش تاخیر کند. زیرا خداوند مى‏فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَوۡفُواْ بِٱلۡعُقُودِ [المائدة: ۱]. «اى مؤمنان نسبت به معاملات و عهد و پیمان خودپاى بند باشید»، و مى‏فرماید: ﴿وَٱلۡمُوفُونَ بِعَهۡدِهِمۡ إِذَا عَٰهَدُواْ [البقرة: ۱٧٧]. «بندگان خوب کسانى هستند که نسبت به عهد و پیمان‏هاى خود تعهد دارند و وفاء به عهد مى‏کنند»، و مى‏فرماید: ﴿وَأَوۡفُواْ بِٱلۡعَهۡدِۖ إِنَّ ٱلۡعَهۡدَ كَانَ مَسۡ‍ُٔولٗا [الإسراء: ۳۴]. «به عهدهاى‏تان وفا کنید، چون درباره آن‌ها از شما سوال خواهد شد». و رسول اکرمص مى‏فرماید: «چهار خصلت هستند، هرکس یکى از این خصلت‏ها را داشته باشد، یک خصلت از نفاق را دارد، مادام که آن را ترک نداده باشد. آن چهار خصلت بشرح زیر هستند: ۱- خیانت در امانت ۲- دروغ در گفتار ۳- خلف وعده ۴- اینکه در خصومت متوسل به بدزبانى و دشنام شود». (متفق علیه).

رسول اکرمص فرمود: «خداوند مى‏فرماید: سه گروه هستند که روز قیامت، دشمن آنان خواهم بود. ۱- شخصى که با من عهد کرده و پیمان شکنى کند، یعنى به عهدش وفا نکند ۲- شخصى که انسان آزاده‏اى را فروخته و از قیمتش استفاده کند ۳- شخصى که از کارگر کار گرفته و مزدش را نپرداخته است». (بخاری).

رسول اکرمص مى‏فرماید: «تاخیر کردن در پرداخت بدهى‏ها از کسى که توان پرداخت را دارد، ستم است، و اگر طلب شما موکول به شخصى گردید که توان پرداخت را دارد، شما طلب‏تان را با حسن خلق از وى مطالبه کنید و بخواهید». (متفق علیه).

۱۶- هر مسلمان موظف است که اخلاق و رفتارش با دیگران نیک باشد، و از هر گونه آزار رسانى به مسلمان دیگر جدا خود دارى کند، با چهره‏اى گشاده و خندان همدیگر را ملاقات کنند، نیکى و احسان را از همدیگر بپذیرند و ازخطاها و بدى‏ها در گذر کنند و از آنچه که در توان یک مسلمان نیست، از او خواسته نشود، مثلا علم از جاهل و نطق و سخنورى از کسى که قادر به تکلم نیست، خواسته نشود، زیرا خداوند مى‏فرماید: ﴿خُذِ ٱلۡعَفۡوَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡعُرۡفِ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡجَٰهِلِينَ ١٩٩ [الأعراف: ۱٩٩]. «عفو را پیشه کن، امر به معروف کن و از جاهلان روگردان باش». و رسول اکرمص مى‏فرماید: «اتَّقِ اللَّهَ حَيْثُمَا كُنْتَ وَأَتْبِعِ السَّيِّئَةَ الْحَسَنَةَ تَمْحُهَا وَخَالِقِ النَّاسَ بِخُلُقٍ حَسَنٍ». «هرجا که هستى از نافرمانى خدا بپرهیز، بعد از ارتکاب خطا و بدى، نیکى انجام بده، زیرا نیکى آثار بدى را مى‏زداید و با اخلاق خوب با مردم رفتار کن». (حاکم و ترمذى).

۱٧- هر انسان مسلمان باید به بزرگتر از خود احترام بگذارد و بر کوچکتر از خود شفقت و مهربانى داشته باشد. زیرا رسول اکرمص مى‏فرماید: «هرکس به بزرگ‌تران احترام نگذارد و به کوچک‌تران رحم نکند، از مانیست». (ابوداوود و حاکم). و فرمود: احترام‏ نسبت به مسلمانى که محاسن خود را سفید کرده است، در واقع مترادف با اکرام و اجلال خداوند است و در سیره آنحضرتص آمده است: نوزادان به خدمت حضرت آورده مى‏شدند تا حضرت آنان را اسم گذاشته و براى آنان دعاى خیر و برکت کند، آن حضرت نوزادان را که به خدمت او آورده مى‏شدند، روى زانوى خود قرار مى‏داد، و آنان را در بغل مى‏گرفت، بسا اوقات نوزادان روى لباس‌هاى آن حضرت ادرار مى‏کردند، و روایت شده است، هرگاه آنحضرتص از مسافرت وارد مدینه مى‏شد، کودکان در جلوى آنحضرتص مى‏آمدند، آن حضرت توقف مى‏کرد و دستور مى‏داد که کودکان نزدیک او آورده شوند، آنان را بر مى‏داشت و در بغل مى‏گرفت و سپس پشت سر خود بر مرکب مى‏نشاند و به یاران خود امر مى‏کرد تا کودکان را بر دوش بگیرند، همه این رفتارها نشانگر شفقت و مهربانى آنحضرتص نسبت به کودکان بود.

۱۸- هر مسلمان موظف است که از جانب خود نسبت به سایر مسلمانان عدل و انصاف را رعایت کند و با آنان چنان رفتار کند که دوست دارد با وى رفتار شود، زیرا رسول اکرمص فرمود: ایمان انسان به کمال نمى‏رسد مادام که این سه خصلت در او دیده نشود: ۱- انفاق و دورى از بخل، ۲- انصاف از جانب خود در حق دیگران ۳- افشا کردن سلام. و مى‏فرماید: هرکس دوست دارد که از دوزخ دور نجات‏ یافته و وارد بهشت شود، باید در حالى از دنیا برود که این کلمه بر زبان او است، «أشهد أن لا إله إلا اللّه ‏وأن محمدا عبده ورسوله» و با مردم چنان رفتار کند که دوست دارد، با وى رفتار شود. (بخارى). الحرایطى و زین عراقى آن را معتل قرار نداده است.

۱٩- انسان مسلمان باید از لغزش‏هاى مسلمان دیگر صرف نظر کند و عیوب او را پنهان نماید و در صدد کشف اسرار وى بر نیاید، زیرا خداوند مى‏فرماید: ﴿فَٱعۡفُ عَنۡهُمۡ وَٱصۡفَحۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ [المائدة: ۱۳]. «عفو کن و از آنان در گذر بفرما، همانا خداوند نیکوکاران را مى‏پسندد»، و مى‏فرماید: ﴿فَمَنۡ عُفِيَ لَهُۥ مِنۡ أَخِيهِ شَيۡءٞ فَٱتِّبَاعُۢ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَأَدَآءٌ إِلَيۡهِ بِإِحۡسَٰنٖ [البقرة: ۱٧۸]. «هرکس از جانب برادر مسلمانش مورد عفو قرار گرفت، او باید به خوبى حقش را دنبال کند وبدهکار نیز با حسن و خوبى، حق صاحب حق را بپردازد»، و مى‏فرماید: ﴿فَمَنۡ عَفَا وَأَصۡلَحَ فَأَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِۚ إِنَّهُۥ لَا يُحِبُّ ٱلظَّٰلِمِينَ [الشوری: ۴۰]. «هرکس درگذرد و آشتى کند، پاداش او برعهده خداوند است». و مى‏فرماید: ﴿وَلۡيَعۡفُواْ وَلۡيَصۡفَحُوٓاْۗ أَلَا تُحِبُّونَ أَن يَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَكُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٌ [النور: ۲۲]. «عفو و درگذر کنید، آیا دوست ندارید که‏ خداوند از گناهان شما بگذرد» و رسول اکرمص مى‏فرماید: «عفو و گذشت مطمئنا موجب ازدیاد کرامت و عزت است، و فرمود: هرکس عیب و گناهان بنده را کتمان کند، خداوند روز قیامت گناهان او را پنهان خواهد کرد، و فرمود: اى کسانى که زبان شما کلمه را گفته است ولى ایمان در دلهاى‏تان داخل نشده است، از مسلمانان غیبت و بدگوئى نکنید و در صدد کشف عیوب پنهان آنان نباشید، زیرا هرکس در صدد کشف عیوب برادر مسلمانش برآید، خداوند عیوب او را برملا و او را رسوا مى‏کند و لو اینکه او در داخل خانه‏اش باشد. و فرمود: هرکس به سخنان قومى گوش فرا دهد و آن‌ها را استماع کند که آنان مایل به چنین چیزى نباشند، روز قیامت در گوش او سرب مذاب ریخته مى‏شود». (ترمذى).

۲۰- بر مسلمان واجب است که برادر مسلمانش را در صورت نیاز مساعدت کند و در تامین نیازها و رفع مشکلات او در حد توان سعى و تلاش کند. زیرا خداوند مى‏فرماید: ﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰ [المائدة: ۲]. «در کارهاى خیر و پرهیزگارى همدیگر را مساعدت کنید». و مى‏فرماید: ﴿مَّن يَشۡفَعۡ شَفَٰعَةً حَسَنَةٗ يَكُن لَّهُۥ نَصِيبٞ مِّنۡهَا [النساء: ۸۵]. «هرکس در جهت خیر شفاعت و سفارشى کند، در آن کار خیر نصیب و حصه‏اى دارد».

و رسول اکرمص فرمود: «هرکس غم و اندوه مسلمانى را در دنیا بر طرف سازد، خداوند، غم و اندوه او را در روز قیامت بر طرف خواهد کرد، هرکس مسلمانى را خوشحال کند، خداوند در دنیا و آخرت او را خوشحال خواهد کرد. خداوند در پى مساعدت بنده‏اش هست مادام که بنده در صدد مساعدت برادر مسلمانش باشد». (مسلم). و مى‏فرماید: «شفاعت کنید بهره خواهید برد». (متفق علیه).

۲۱- هرگاه مسلمانى بنام خدا نزد مسلمانى دیگر پناهنده شود، باید باو پناه داده شود، نام خدا را واسطه کرد و چیزى سوال نمود، به او داده شود. اگر مسلمانى در حق برادر مسلمانش احسان کند، جبران کرده شود و براى او در عوض احسانش دعاى خیر کرده شود. زیرا در حدیث آمده است: «هرکس بواسطه نام خدا از شما پناه طلب کند، پناهش دهید، هرکس بواسطه نام خداوند از شما چیزى بخواهد، باو جواب رد ندهید، هرکس شما را دعوت کند، بپذیرید، هرکس در حق شما معروفى را انجام دهد جبرانش کنید، اگر چیزى نداشتید که احسان او را جبران کنید، در حق او دعاى خیر کنید تا شما اطمینان پیدا کنید که احسان او را جبران کرده‏اید. (احمد، ابوداوود، نسائى و حاکم).

آداب معاشرت با کفار:

مسلمان معتقد است که تمام ادیان بجز دین اسلام باطل و منسوخ هستند و پیروان ادیان دیگر کافر و پیروان دین اسلام مسلمان و پیرو حق مى‏باشند، این عقیده بر گرفته از آیات قرآن و احادیث رسول اکرمص مى‏باشد، خداوند مى‏فرماید: ﴿إِنَّ ٱلدِّينَ عِندَ ٱللَّهِ ٱلۡإِسۡلَٰمُ [آل‌عمران: ۱٩]. «همانا دین حق نزد خداوند، اسلام است»، و مى‏فرماید: ﴿وَمَن يَبۡتَغِ غَيۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِينٗا فَلَن يُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٨٥ [آل‌عمران: ۸۵]. «هرکس‏ دینى سواى اسلام را پیروى کند، هرگز از او پذیرفته نخواهد شد و او روز قیامت جز زیانکاران خواهد بود»، و مى‏فرماید: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗا [المائدة: ۳].

«امروز دین شما را کامل نموده نعمت‌هاى خود را بر شما اتمام کردم و دین اسلام را براى شما برگزیدم».

آرى! بوسیله این اخبار آسمانى و راستین الهى انسان مسلمان یقین دارد که تمام ادیان قبل از اسلام منسوخ شده‏اند و دین واقعى براى تمام بشر اسلام است، خداوند دینى غیر از اسلام از هیچکس نمى‏پذیرد و شریعتى غیر از آن را نمى‏پسندد.

۱- به کفر کافر راضى نمى‏شود و آن را تائید نمى‏کند، زیرارضایت به کفر، کفر است.

۲- بغض مسلمان نسبت به کافر بخاطر مبغوض بودن او نزد خداوند متعال است. مادام که خداوند کافر را بخاطر کفرش مبغوض مى‏داند، مسلمان نیز با وى بغض مى‏ورزد.

۳- مسلمان با کافر مودت و پیمان دوستى ندارد، زیرا خداوند مى‏فرماید: ﴿لَّا يَتَّخِذِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلۡكَٰفِرِينَ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ [آل‌عمران: ۲۸]. «مؤمنان، مؤمنان را گذاشته‏ باکفار پیمان دوستى بر قرار نکنند»، و مى‏فرماید: ﴿لَّا تَجِدُ قَوۡمٗا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ يُوَآدُّونَ مَنۡ حَآدَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَلَوۡ كَانُوٓاْ ءَابَآءَهُمۡ أَوۡ أَبۡنَآءَهُمۡ أَوۡ إِخۡوَٰنَهُمۡ أَوۡ عَشِيرَتَهُمۡ [الـمجادلة: ۲۲]. «نمى‏یابى قومى را که مؤمن به خدا و روز قیات باشند که با دشمنان‏ خدا و رسول مودت و دوستى کنند. ولو اینکه آن‌ها پدارن، فرزندان، برادارن و خویشاوندان آنان باشند».

۴- اگر کافر از اهل حرب نباشد، مسلمان درباره او عدالت و انصاف را باید رعایت کند و در نفع رسانى باو بخل نورزد. زیرا خداوند مى‏فرماید: ﴿لَّا يَنۡهَىٰكُمُ ٱللَّهُ عَنِ ٱلَّذِينَ لَمۡ يُقَٰتِلُوكُمۡ فِي ٱلدِّينِ وَلَمۡ يُخۡرِجُوكُم مِّن دِيَٰرِكُمۡ أَن تَبَرُّوهُمۡ وَتُقۡسِطُوٓاْ إِلَيۡهِمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِينَ ٨ [الـممتحنة: ۸]. «خداوند از احسان و نیکى و انصاف در حق آن عده از کفار که با شما مسلمانان نمى‏جنگند و شما را از خانه و کاشانه بیرون نمى‏کنند، منع نمى‏کند. همانا خداوند اهل انصاف را مى‏پسندد». این آیه کریمه اقساط با کفار را که عبارت است از عدل و انصاف مباح قرار داده و بجز کفار محارب، کسى دیگر را مستثنى نکرده است، درباره کفارى که در حال جنگ با مسلمانان هستند که در اصطلاح قرآن محارب گفته مى‏شوند، قوانین و احکام بخصوصى وجود دارد.

۵- انسان مسلمان موظف است بر اساس قانون بشردوستانه با کفار رفتار نماید یعنى اگر گرسنه شد به او غذا بدهد و اگر تشنه بود به او آب دهد، اگر بیمار شود، او را مداوا کند، از موارد هلاکت او را نجات بخشد و بى‏دلیل او را آزار نرساند. زیرا در حدیث آمده است «اِرْحَمُوا مَنْ فِى الأَرْضِ يَرْحَمْكُم مَن فِى السَّماءِ» (طبرانى و حاکم). «بر اهل زمین‏ ترحم کنید تا اهل آسمان بر شما ترحم کنند». و آمده است: «فِى كُلِّ ذِىْ كَبَدٍ رَطْبَتُهُ أَجْر» «ترحم به هر موجود زنده موجب پاداش است». (احمد و ابن ماجه).

۶- همچنین مسلمان شرعا مجاز نیست که به کافر غیرحربى کوچک‌ترین آزارى برساند خواه آزار مالى باشد یا جانى و روحى. زیرا در حدیث آمده است، خداوند مى‏فرماید: «اى بندگان من، من هر گونه ظلم و ستم را بر خود حرام قرار داده‏ام و آن را میان شما نیز حرام مى‏دانم، لذا بر یکدیگر ستم نکنید». (مسلم). و مى‏فرماید: «مَنْ آذى‏ ذِمِّيًا فَأَنا خَصْمُهُ يَومَ الْقِيامَةِ» (رواه الخطیب وهو ضعیف). «هرکس اهل ذمه‏اى را آزار برساند، روز قیامت (من خدا) دشمن او خواهم بود».

٧- هدیه دادن و هدیه گرفتن و خوردن طعام کافر اهل کتاب (یهودى و نصرانى) جایز است. چون در قرآن آمده است: ﴿وَطَعَامُ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ حِلّٞ لَّكُمۡ [المائدة: ۵]. «طعام اهل کتاب براى شما حلال است». و از روایات صحیح ثابت است‏ وقتى یهود مدینه رسول اکرمص را براى طعام دعوت مى‏کردند. آن حضرت دعوت آنان را مى‏پذیرفت و طعام آنان را تناول مى‏فرمود.

۸- انسان مسلمان نکاح زن مسلمان با مرد کافر را ممنوع و نکاح زن کتابیه را براى خود جایز مى‏داند. خداوند درباره ممنوع بودن ازدواج زن مسلمان با کافر، مى‏فرماید: ﴿لَا هُنَّ حِلّٞ لَّهُمۡ وَلَا هُمۡ يَحِلُّونَ لَهُنَّ [الـممتحنة: ۱۰]. «زنان مؤمنه براى کفار حلال نیستند و نه مردان کافر براى زنان مؤمن». و مى‏فرماید: ﴿وَلَا تُنكِحُواْ ٱلۡمُشۡرِكِينَ حَتَّىٰ يُؤۡمِنُواْ [البقرة: ۲۲۱]. «با مشرکان ازدواج نکنید و آنان را ازدواج ندهید تا ایمان نیاورده‏اند». خداوند درباره جواز نکاح زن کتابیه مى‏فرماید: ﴿وَٱلۡمُحۡصَنَٰتُ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ وَٱلۡمُحۡصَنَٰتُ مِنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلِكُمۡ إِذَآ ءَاتَيۡتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحۡصِنِينَ غَيۡرَ مُسَٰفِحِينَ وَلَا مُتَّخِذِيٓ أَخۡدَانٖ [المائدة: ۵]. «حلال است‏ براى شما زنان عفیفه و پاکدامن از اهل کتاب وقتى که شما مهریه آنان را بپردازید، و منظور از نکاح حصول عفت باشد نه شهوت رانى و ایجاد رابطه پنهانى و دوستى مخفیانه».

٩- وقتى کافر عطسه زند و حمد خدا را بگوید، مسلمان باید با این کلمات عطسه او را پاسخ بدهد «يَهْدِيكُمُ اللَّهُ وَيُصْلِحُ بَالَكُمْ» خداوند شما را هدایت کرده و اصلاح بفرماید: در حدیث آمده است، یکى از یهودیان در خدمت رسول اکرمص آمد و عطسه زد، تا رسول اللّه در حق او «يرحمك اللّه» گوید، اما رسول اکرمص بجاى «يَرْحَمَكُمُ اللَّهُ» «يَهْدِيكُمُ اللّهُ وَيُصْلِحُ بَالَكُمْ» فرمود.

۱۰- مسلمان وقتى کافر را مى‏بیند، ابتدا به سلام نکند و اگر چنانچه کافر، مسلمان را سلام گوید، مسلمان فقط با کلمه «وعليكم» آن را پاسخ دهد، چون در حدیث آمده است رسول اکرمص فرمود: «إذا سَلَّمَ عَلَيْكُمْ أَهْلُ الْكِتابِ فَقُوْلُوْا وَعَلَيْكُمْ» «هرگاه اهل کتاب به شما سلام گوید، شما در جواب فقط «وعليكم» بگوئید». (متفق علیه).

۱۱- مسلمان باید با سنن و شیوه‏هاى کفار مخالفت کند و در امورى که ضرورى نیستند از هرگونه مشابهت با آنان جدا خود دارى کند. مثلا اگر کافر ریش و محاسن خود را تیغ مى‏زند، مسلمان باید محاسنش را بگذارد، و اگر کافر محاسن خود را رنگ نمى‏کند، مسلمان باید از رنگ و خضاب استفاده کند، در پوشیدن لباس نیز مسلمان باید با شیوه‏هاى کفار مخالفت کند، زیرا رسول اکرمص مى‏فرماید: «مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ فَهُوَ مِنْهُمْ» «هرکس مشابهت با قومى را اختیار کند از آن‌ها محسوب‏ مى‏گردد» (متفق علیه). و مى‏فرماید: «با گذاشتن محاسن و کوتاه کردن سبیل‏ها، با کفار مخالفت کنید». و مى‏فرماید: «إِنَّ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى لا يَصْبُغُونَ، فَخَالِفُوهُمْ» یعنى: «یهود و نصارى لحیه و محاسن خود را خضاب نمى‏زنند، شما مسلمانان در این امر با آنان مخالفت کنید»، یعنى محاسن و موهاى سر را بارنگ زرد یا سرخ رنگ کنید، و از رنگ سیاه خالص بپرهیزید، زیرا در حدیث آمده است، رسول اکرمص فرمودند: «غَيِّرُوْا هَذَا (الشعرالأبيض) وَاجْتَنِبُوْا السِّوادَ» «رنگ موهاى سفید را تغییر دهید، واز رنگ سیاه خالص بپرهیزید».

آداب رفتار با حیوانات:‏

انسان مسلمان معتقد است که اغلب حیوانات محترم‏اند و بدلیل اینکه خداوند در حق آن‌ها مهربان است، مسلمان نیز بر آن‌ها ترحم دارد و نسبت به آن‌ها خود را ملزم به رعایت نکات زیر مى‏داند:

۱- هنگام تشنگى و گرسنگى به آن‌ها کاه و دانه و علف مى‏دهد، زیرا رسول اکرمص مى‏فرماید: «فى كل ذات كبد حراء أجر» «خدمت به هر موجود زنده موجب اجر و پاداش است»، و مى‏فرماید: «مَنْ لاَ يَرْحَمُ لاَ يُرْحَمُ» «هرکس بر دیگران رحم‏ نکند، بر او رحم نخواهد شد» (بخارى). و مى‏فرماید: «بر اهل زمین رحم کنید تا اهل آسمان بر شما رحم کنند».

۲- انسان مسلمان باید در حق حیوانات مهربانى و شفقت داشته باشد، زیرا رسول اکرمص با دیدن افرادى که مرغ اهلى را نشانه گرفته و بسوى آن تیر پرتاب مى‏کنند، فرمود: «لَعَنَ اللّهُ مَنِ اتَّخَذَ شَيْئًا فِيهِ رُوحٌ غَرَضًا» «لعن و نفرین خداوند بر کسى که موجود زنده را نشانه قرار بدهد»، علاوه بر این در حدیث آمده است که‏ این حکم، شکار کردن را شامل نمى‏شود بلکه مراد حیوان جاندارى است که در دسترس باشد. رسول اکرمص از حبس کردن و بستن حیوان بمنظور آن را قتل کند، منع کرده است. و در حدیثى رسول اکرم پرنده‏اى را دید که در حالت اضطراب پرواز مى‏کند و مى‏نشیند، این پرنده در صدد پیدا کردن جوجه‏هاى کوچک خود بود که بعضى از یاران رسول اللّه آن‌ها را گرفته بودند، رسول اکرمص خطاب به اصحاب فرمود: «مَنْ فَجَعَ هَذِهِ بِوَلَدِهَا رُدُّوا وَلَدَهَا إِلَيْهَا» «چه کسى این پرنده را بخاطر برداشتن‏ جوجه‏هایش ناراحت کرده است، آن‌ها را به لانه‏اش باز گردانید». (ابوداود با سند صحیح).

۳- انسان مسلمان از هرگونه اذیت و آزار به موجودات زنده (و غیر موذى) جدا اجتناب مى‏کند، آن‌ها را گرسنه و تشنه نگاه نمى‏دارد، آن‌ها را نمى‏زند، آن‌ها را مجبور به انجام کارى که از توان آن‌ها خارج است، نمى‏کند، دست و پاى آن‌ها را زنده قطع نمى‏کند، و زنده آن‌ها را در آتش نمى‏اندازد، زیرا رسول اکرمص مى‏فرماید: «زنى از امت‌هاى گذشته بخاطر گربه‏اى که آن را حبس کرده بود و نمى‏گذاشت که غذایى براى خودش تهیه کند و نه خودش آن را تغذیه مى‏کرد، به دوزخ رفت». (بخاری).

۴- موقع ذبح کردن حیوان حلال گوشت، سعى مى‏کند تا آن را زیاد اذیت نکند و براى این منظور از کارد تیز استفاده مى‏کند، گردنش را فورا قطع نمى‏کند، زیرا رسول اکرمص مى‏فرماید: «إذا ذبحتم فأحسنوا الذبحة وليرح أحدكم ذبيحته وليحد شفرته» «موقع ذبح حیوان، آن را بخوبى ذبح کنید، به حیوانى که ذبح مى‏شود، آزار نرسانید، باید کاردتان تیز باشد». (مسلم).

در حدیثى دیگر آمده است: رسول اکرمص روزى از کنار لانه مورچه‏ها رد مى‏شد، دید که لانه بآتش کشیده شده است، فرمود: «إنه لاينبغى أن يعذب بالنار إلا رب النار» «شایسته نیست که سواى آفریدگار آتش، کس دیگرى، بوسیله آتش‏ عذاب دهد». (ابوداود، حدیث صحیح است).

۵- مسلمان معتقد است که شرعا اجازه دارد حیوانات موذى مانند سگ‏هار، گرگ، مار، کژدم و موش و غیره را به قتل برساند، زیرا رسول اکرمص فرمود: «خَمْسٌ فَوَاسِقُ يُقْتَلْنَ فِى الْحِلِّ وَالْحَرَمِ الْحَيَّةُ وَالْغُرَابُ الأَبْقَعُ وَالْفَأْرَةُ وَالْكَلْبُ الْعَقُورُ وَالْحُدَيَّا» «رسول اکرمص فرمود: پنج گروه از حیوانات موذى هستند، هرجا که دیده‏ شدند، کشته شوند، خواه در حرم باشند یا بیرون از حرم: مار و کلاغ و موش و سگ هار و باز شکاری». (مسلم)

۶- مسلمان داغ کردن گوش و صورت شتران را بخاطر نشان یا مصلحتى دیگر جایز مى‏داند، زیرا روایت شده است که رسول اکرمص با دست مبارک خود شتران بیت‏ المال را داغ مى‏کرد. اما داغ کردن حیوانات دیگر مانند گاو، گوسفند و الاغ، جایز نیست، زیرا در روایات آمده است: رسول اکرمص الاغى را دید که صورتش داغ داده شده بود، فرمود: «لعن و نفرین خداوند بر کسى که چهره آن را داغ کرده است». (مسلم).

٧- همچنین مسلمان معتقد به پرداخت زکات از حیواناتى است که خداوند به دادن زکات در آن‌ها امر نموده است.

۸- بخاطر خدمت به حیوانات و مشغول شدن با آن‌ها نباید از اطاعت و فرایض خداوند غافل شد، زیرا خداوند مى‏فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُلۡهِكُمۡ أَمۡوَٰلُكُمۡ وَلَآ أَوۡلَٰدُكُمۡ عَن ذِكۡرِ ٱللَّهِ [المنافقون: ٩]. «اى مؤمنان، (مواظب باشید) اموال و فرزندان‏تان شما را از یاد الهى غافل نکنند».

رسول اکرمص مى‏فرماید: «اسب‌ها، به سه دسته تقسیم مى‏شوند: یکى آن‌هائى که براى صاحبش موجب اجر هستند، دوم آن‌هائى که براى صاحبش موجب ستر و پنهان کردن عیوب و گناهان هستند، سوم آن‌هائى که براى صاحبش مایه گناه‏اند.

کسى که اسب‌ها را بخاطر جهاد در راه خدا نگاه‏داشته است و آن‌ها را به همین منظور آب و علف مى‏دهد، این اسب‌ها مایه اجر و ثواب براى صاحب خود هستند، کسى که اسب را بخاطر اینکه نیازمند دیگران نشود و از سوال کردن محفوظ بماند و حق خداوند را درباره آن‌ها نیز فراموش نمى‏کند، این اسب‌ها براى صاحبشان ستر هستند و کسى که اسب‌ها را بمنظور غرور، فخر و بالیدن و عداوت با اهل اسلام نگاه داشته است، این اسب‌ها براى صاحبشان مایه عذاب و گناه‏اند». (بخاری).

این‏ها بود مجموعه‏اى از آداب و رفتارى که مسلمان باید در حق حیوانات بخاطر اطاعت و خشنودى اللّه و بمنظور عمل کردن به شریعت مطهره اسلام آن‌ها را رعایت کند، بخاطر اینکه شریعت اسلام، شریعت رحمت، و خیر و خوبى فراگیر براى تمام موجودات از انسان‌ها گرفته تا حیوانات مى‏باشد.

فصل هفتم‏: پيرامون دوستى و دشمنى بخاطر خداوند

انسان مسلمان به مقتضاى ایمان خود مؤظف است که، دوستى و دشمنى را بخاطر خدا انجام دهد. او آنچه را که خداوند مى‏پسندد، پسند مى‏کند و هرآنچه را که خداوند نمى‏پسندد، پسند نمى‏کند، بدین ترتیب مسلمان بخاطر محبت خدا و رسولش محبت مى‏کند و بخاطر خدا و رسولش، بغض مى‏ورزد و در این شیوه عمل، به این حدیث رسول اکرمص استناد مى‏کند: «مَنْ أَحَبَّ لِلَّهِ، وَأَبْغَضَ لِلَّهِ، وَأَعْطَى لِلَّهِ، وَمَنَعَ لِلَّهِ فَقَدِ اسْتَكْمَلَ الإِيمَانَ» «هرکس بخاطر خداوند دوستى کند و بخاطر او دشمنى ورزد و براى خشنودى او چیزى یا از دادن چیزى خوددارى کند، ایمان در او تکمیل شده است». (ابوداود).

بنابر همین حدیث، مسلمان با تمام بندگان نیک و صالح خداوند محبت مى‏کند و با تمام بندگان فاسق، فاجر، کافر و کلیه کسانى که پا را فراتر از حد و مرز قانون خداوند مى‏گذارند، عداوت و دشمنى دارد. البته این دوستى و محبت فراگیر مسلمان نسبت به بندگان نیک و شایسته مانع این نمى‏شود که مسلمان با بعضى از آنان بخاطر ویژگیهاى و خصوصیات اخلاقى که دارند، اخوت و محبت بیشترى داشته باشد تابا دیگران، رسول اکرمص براى برگزیدن چنین دوستان و برادران تشویق کرده است: مى‏فرماید: «الـمؤمن مألوف ولا خير فيمن لا يَأْلِفُ وَلَا يُؤلَفُ»(احمد، طبرانى و حاکم). «مؤمن محل الفت و دوستى است، کسى که با دیگران دوستى نکند و دیگران با وى دوستى نکنند، خالى از هرگونه خیر و خوبى است». و مى‏فرماید: «پیرامون عرش الهى، منبرهایى از نور قرار دارند، افرادى روى آنان نشسته‏اند که لباسهاى‏شان نورانى و چهره‏هاى‏شان درخشان است، آنان نه پیامبرانند و نه شهدا ولى پیامبران و شهیدان براى رسیدن به مقام آنان غبطه مى‏خورند، سوال شد، اى رسول گرامى! آنان چه کسانى هستند؟ رسول خداص فرمودند: آنان کسانى هستند که بخاطر خدا با یکدیگر محبت مى‏کنند و با یکدیگر مى‏نشینند، و بخاطر خدا به زیارت و دیدار همدیگر مى‏روند». (نسائى و حدیث صحیح است).

در حدیث دیگرى آمده است: رسول اکرمص مى‏فرماید: خداوند چنین فرموده‏اند: «آنانى که بخاطر خشنودى من به دیدار همدیگر مى‏روند و بخاطر خشنودى من همدیگر را مساعدت و یارى مى‏کنند، بر من واجب است که با آن‌ها محبت کنم». (احمد و حاکم).

رسول اکرمص مى‏فرماید: «هفت گروه از بندگان پاک و شایسته اللّه هستند که خداوند روز قیامت روزى که هیچ سایه‏اى جز سایه عرش او وجود ندارد، آن‌ها را زیر سایه عرش خود جاى مى‏دهد:

۱- پادشاه عادل، ۲- جوانى که در سایه اطاعت خدا رشد کرده است، ۳- شخصى که دلش وابسته به مسجد است، ۴- دو مسلمان که بخاطر خشنودى خداوند با هم دوست شده‏اند، ملاک و معیار جدا شدن و جمع شدن آنان فقط رضایت خداوند است، ۵- شخصى که در تنهایى و خلوت بیاد خدا مى‏افتد و اشک مى‏ریزد، ۶- شخصى که زنى زیبا، و داراى پست و مقام او را دعوت به عمل بد کند و آن شخص صرفا بخاطر خوف خدا دعوت آن زن را اجابت نکند، ٧- شخصى که چنان با اخلاص و بدور از ریا صدقه مى‏کند که همراهان و نزدیکانش نیز نمى‏دانند که چقدر و به چه کسانى صدقه کره است».

محبتى که براى خشنودى خداوند باشد، مشروط است به اینکه هیچگونه رنگ و بوى دنیا و دلبستگى مادى در آن وجود نداشته باشد، یگانه و عامل آن ایمان به خداى بزرگ و برتر باشد، البته با کسانى این اخوت و دوستى اتخاذ شود که واجد شرایط زیر باشند:

۱- فرد مورد نظر باید، عاقل باشد، زیرا اخوت و دوستى با جاهل بى‏خرد نه اینکه خیرى ندارد، بسا اوقات با ضرر و زیان نیز دارد.

۲- داراى اخلاق حسنه باشد، زیرا بداخلاق گرچه عاقل باشد، اما گاه وقتى مغلوب شهوت و محکوم خشم و غضب مى‏گردد، در نتیجه در حق برادر دینى و دوستش بجاى خوبى، بدى مى‏کند.

۳- صاف و پاکدامن باشد، زیرا کسى که خارج از اطاعت و بندگى خداوند باشد، از او هیچگونه امنیتى انتظار نمى‏رود و ممکن است، در حق دوستش مرتکب خیانت شود و کم‌ترین توجهى به آداب و سنن اخوت و دوستى نداشته باشد، چون کسى که از خدا ترس نداشته باشد، از هیچکس دیگر به هیچ وجه نمى‏ترسد.

۴- فرد مورد نظر براى اخوت ایمانى باید ملزم به رعایت کتاب اللّه و سنت رسول اللّهص باشد، از هرگونه بدعت و خرافات بدور باشد، زیرا اهل بدعت گاه وقتى دوستش را گرفتار بدعت مى‏کند، شرعا نیز با این شخص مبتدع و اهل هوى باید قطع رابطه و بایکوت شود، و نباید با چنین فردى اخوت و دوستى بر قرار نمود.

یکى از نیکان و بندگان شایسته اللّه، این آداب و سنن را طى وصیتى که براى فرزندش نوشته است، بطور مختصر و کوتاه چنین بیان کرده است: اى فرزندم! روزى اگر به دوستى با دیگران نیاز پیدا کردى، کسى را براى دوستى و رفاقت برگزین که اگر براى او خدمتى انجام دادى، تو را مصون بدارد و اگر همراه او شدى، تو را زینت دهد، اگر تاوانى بگردن تو افتاد تو را یارى دهد، هرگاه دستت را براى طلب خیر بسوى او دراز کردى دست تو را بگیرد، اگر از تو نیکى بیند آن را فراموش نکند، اگر بدى بیند، جلو آن را بگیرد، صحبت کسى را اختیار کن که هرگاه از او سوال کنى، بدهد و اگر سکوت اختیار کنى او بدون سوال به سراغ نیازمندیهاى تو بیاید، اگر مصیبتى بر تو وارد شود، تو را غمخوارى کند، صحبت کسى را اختیار کن، هرگاه سخنى گفتى، سخنت را باور کند اگر در مورد چیزى اختلاف پیدا کردید تو را بر خود ترجیح دهد.

حقوق دوستى و برادرى در راه خدا:

اینها از جمله حقوق اخوت در راه خدا، هستند:

۱- مواساة و مساعدت مالى: هرگاه یکى از دو برادر دینى نیاز به مال پیدا کرد آن دیگرى باید به یارى او بشتابد و چنین احساس کند که او در مال من شریک است. همانطور که از حضرت ابوهریرهس روایت است: شخصى نزد او آمد و گفت: مى‏خواهم با تو بخاطر خدا پیمان اخوت و دوستى بر قرار کنم، ابوهریره گفت: آیا مى‏دانى حق این اخوت و برادرى چیست؟ آن شخص گفت: خیر، ابوهریره گفت: اینکه تو در مال و درهم و دینار خود بیش از من، حق نداشته باشى، آن شخص گفت: هنوز من به این مرتبه نرسیده‏ام، ابوهریره گفت: پس برو.

۲- هرکدام معاون دیگرى باشد، به نیازهاى یکدیگر رسیدگى کنند و هرکدام سعى کند آن دیگر را بر خود مقدم بدارد، جویاى احوال یکدیگر شوند، هرکدام آن دیگرى را از اهل و فرزندان خود ترجیح دهد، حداکثر بعد از گذشت سه روز احوال یکدیگر را جویا شوند، در بیمارى به عیادت یکدیگر بروند. در کارها یکدیگر را یارى دهند، در مورد کارى که باید انجام گیرد یکدیگر را یاد دهانى کنند، همدیگر را خوشامد گویند، در مجلس جا را براى یکدیگر باز کنند و به سخنان یکدیگر گوش فرا دهند.

۳- در حق یکدیگر سواى ذکر خیر سخن نگویند، چه در حضور و چه در غیاب از همدیگر بدگوئى نکنند، در پى کشف اسرار یکدیگر نباشند، در پى اطلاع از احوال شخصى و اسرار پنهان یکدیگر را نباشند، در امر به معروف و نهى از منکر یکدیگر با ملاطفت و نرمى رفتار کنند، در گفتتگو جدال نکنند و یکدیگر را نکوهش نکنند.

۴- هرکدام از زبان خود در حق دیگرى همان سخنى را بگوید که او بپسندد با بهترین نام‌ها و القاب یکدیگر را صدا کنند، در حضور و غیاب یکدیگر را به خوبى یاد کنند وصف و ستایش مردم را که در حق آن‌ها شده است، به یکدیگر برسانند، هرکدام به حال آن دیگر غبطه کند و از شنیدن توصیفش خوشحال شود. در نصح و خیر خواهى یکدگر کوتاهى نکنند از نصیحت کردن در انظار عمومى بپرهیزند. امام شافعى، مى‏فرماید: هرکس برادرش را مخفاینه تذکر بدهد او را نصیحت کرده است و اگر آشکارا نصیحت کند او را رسوا معرفى کرده است.

۵- از لغزش‏ها بگذرند و از سخنان زشت یکدیگر چشم‌پوشى کنند، عیوب را پنهان نگاه دارند و نسبت به همدیگر حسن ظن داشته باشند، اگر یکى از آنان بصورت پیدا یا پنهان مرتکب خطا و معصیتى شود، دیگرى بجاى قطع رابطه منتظر توبه و برگشت او باشد.

اگر بر انجام معصیت مصر بود نخست او را پند و اندرز دهد اگر باز نیامد بر دوستى و محبتش با وى خاتمه دهد. حضرت ابودرداءس مى‏فرماید: هرگاه دوست و برادر تو تغییر پیدا کرد و راه خطا در پیش گرفت رهایش نکن، زیرا انسان چنین است گاهى کج مى‏رود و گاهى راست.

۶- اخوت و برادرى را همچنان تا دم موت باید ادامه داد، زیرا قطع رشته‏ى اخوت، اجر آن را به هدر مى‏دهد، حتى بعد از مردن، اخوت و دوستى باید به فرزندان و دوستان منتقل گردد تا اخوت حفظ شده و ادامه پیدا کند. رسول اکرمص از پیرزنى که پیش او آمد، تقدیر کرد، بعضى‏ها معترض شدند، آنحضرتص فرمود: او در روزگارى که خدیجه زنده بود نزد ما رفت و آمد مى‏کرد و حفظ رابطه و وفا کردن به عهد از جمله امور دین است. (حاکم و حدیث صحیح است).

و نیز باید سعى کند که با دشمن دوست خود دوست نشود. امام شافعى، مى‏فرماید: هرگاه دوست تو از دشمن تو اطاعت کند، گویا در دشمنى با تو هر دو شریک هستند.

٧- دوست و برادر دینى خود را مکلف به انجام کارى که براى او مشکل و دشوار باشد نکند، همچنین او را وادار به عملى که دوست ندارد ننماید، از وى، طالب مال و پست و مقام نشود و او را ملزم و مجبور به انجام کار نکند، زیرا این اخوت بر اساس خشنودى خداوند و در راه خدا پى ریزى شده است و شایسته نیست که در راه غیر خدا، مانند جلب منفعت مادى سوق داده شود، همانطور که دوستش را مکلف به این کارها نکند، خودش نیز این گونه کارها را براى وى انجام ندهد، زیرا این‌گونه اعمال، مخل اخوت و موجب نقصان اجر و پاداش مى‏گردد.

همچنین از برخورد تکلف‏آمیز با یکدیگر پرهیز کنند چنانکه در آثار نقل شده است: «من و متقیان امت من از هر گونه تکلف بدور و برى هستیم» و از بعضى از بزرگان نقل شده است: هرکس تکلف را کنار گذارد، الفت و دوستى‏اش جاودان خواهد بود، هرکس هزینه و نفقه‏اش اندک باشد، محبت و رفاقتش مستدام است. آثار و علائم بى‏تکلفى، که موجب انس و از بین رفتن وحشت خواهد بود عبارت‏اند از اینکه: انسان بتواند با برادر دینى‏اش راحت غذا بخورد با او به خلوت نشیند، با هم نماز بخوانند در کنار یکدیگر استراحت کنند.

با این گونه رفتار، تکلف و تصنع از بین مى‏رود، انس و الفت تقویت مى‏شود و انبساط و شادمانى حاکم مى‏گردد.

۸- همان دعاى خیر که در حق خود، فرزندان و اعضاى فاملیش مى‏کند، در حق برادر دینى خود و فرزندان و فامیل او نیز بکند، چنانکه رسول اکرمص فرمود: «إذا دَعَا الرَّجُلُ لأَخِيهِ بِخَيْرٍ قَالَ الْمَلَكُ: وَلَكَ مِثْلُ ذَلِكَ» (مسلم). «هرگاه مسلمان‏ غائبانه براى برادرش دعا کند، فرشته مستجاب الدعوة مى‏گوید: براى تو نیز چنین شود»، بعضى از بزرگان گفته‏اند: چه کسى از نزدیکان مى‏تواند با برادر دینى صالح و نیک برابرى کند؟ فامیل و فرزندان، شخص بعد از مردن، میراث او را تقسیم مى‏کنند و از آنچه مانده است بهره مى‏برند اما برادر دینى و نیک تنها رنج رفتن او را مى‏کشد و در فکر جبران حق وى بر مى‏آید از اینرو همواره در تاریکى شب براى او دعا مى‏کند و آمرزش مى‏طلبد، و او زیر خروارها خاک خفته و نهفته است.

فصل هشتم‏: آداب مجالست و همنشينى

شخص مسلمان در تمام شئون زندگى تابع راه و روش اسلام است. اسلامى که کوچک‌ترین مساله‏اى از مسائل زندگى را رها نکرده است. حتى درباره چگونه نشستن و مجالست با دوستان نیز رهنمودهاى لازم را ارائه داده است. بنابراین مسلمان در این زمینه باید نکات زیر را رعایت نماید:

۱- نخست به اهل مجلس سلام گوید، سپس هر جا که جاى خالى یافت، بنشیند، کسى را از مجلس بلند نمى‏کند تا جایش را اشغال کند، بدون رضایت و کسب اجازه در وسط دو نفر، ننشیند، رسول اکرمص فرمودند: «هرگز کسى از شما دیگرى را از جایش بنلد نکند تا جایش را اشغال کند، البته براى کسیکه از بیرون مى‏آید جا باز کنند حضرت عبداللّه بن عمرب عادتش بر این بود، هرگاه‏ بخاطر او کسى از جایش بنلد مى‏شد، هرگز آنجا نمى‏نشست». (متفق علیه). حضرت جابر بن سمرهس مى‏فرماید: هرگاه در مجلس و محفل رسول اکرمص مى‏آمدیم، هر جا که جا بود، یعنى در آخر مجلس مى‏نشستیم، رسول اکرمص مى‏فرماید: «لاَ يَحِلُّ لِرَجُلٍ أَنْ يُفَرِّقَ بَيْنَ اثْنَيْنِ إِلاَّ بِإِذْنِهِمَا» «براى هیچکس جایز نیست که بدون کسب اجازت‏ میان دو نفر که کنار هم نشسته‏اند، فاصله ایجاد کند، یعنى در وسط آنان بنشیند». (ابوداود و ترمذى، ترمذى آن را حسن گفته است).

۲- اگر کسى براى ضرورت از مجلس بلند شد و دوباره برگشت، براى نشستن در جاى اولش حق تقدم با اوست، زیرا رسول اکرمص مى‏فرماید: «إذَا قامَ أحَدُكُمْ مِنْ مَجْلِسِهِ ثُمَّ رَجَعَ إِلَيْهِ فَهُوَ أَحَقُّ بِهِ» (مسلم). «هر گاه کسى از مجلس بلند شود و دوباره برگردد، حق تقدم با اوست».

۳- در وسط مجلس مردم (یعنى اگر مردم بصورت حلقه‏اى نشسته‏اند) نباید نشست. زیرا از حذیفه مروى است، رسول اکرمص فرمود: هرکس در وسطه حلقه بنشیند، ملعون است. (ابو داود با سند حسن).

۴- انسان مسلمان هرگاه در مجلس مى‏نشیند نکات زیر را رعایت خواهد کرد: با وقار و متانت مى‏نشیند، انگشت‏ها را تو در تو نمى‏کند، با ریش و انگشتر خود بازى نمى‏کند، دندانها را خلال نمى‏کند، انگشت را داخل بینى نمى‏برد، آب دهان و بینى نمى‏ریزد، به کثرت عطسه نمى‏زند و خمیازه نمى‏کشد. آرام مى‏نشیند، سخنانش را حساب شده و متین مى‏گوید، موقع حرف زدن، در صدد گفتن حق برمى‏آید، از پر حرفى اجتناب مى‏کند، از شوخى و جدال پرهیز مى‏کند، در مورد فرزندان، خانواده، شغل، حرفه و صنعت خود با غرور و فخر حرف نمى‏زند، از شعر، تالیف، ادب و تصنیف خود تعریف نمى‏کند، به سخنان دیگران گوش فرا مى‏دهد، درباره سخنان شنیده شده افراط نمى‏کند، با شروع سخنان خود، سخن دیگران را قطع نمى‏کند و خواستار و تکرار سخنان نمى‏شود. چون تکرار سخن یا قطع آن براى سخنگو ممکن است ناگوار باشد.

مسلمان بنابراین دو دلیل خود را ملزم به رعایت این آداب مى‏داند:

اول اینکه آزار و اذیت مسلمان را حرام مى‏داند، زیرا مسلمان واقعى کسى است که دیگران از دست و زبان او در امان باشند.

دوم اینکه او در پى جلب محبت برادران دینى و دوستان خود مى‏باشد. زیرا خدا و رسولش محبت و همدلى میان مسلمانان را مورد تاکید قرار داده و بدان امر نموده است.

۵- انسان مسلمان هرگاه در معبر و مسیر راه مى‏نشیند، به نکات زیر توجه دارد:

۱- نگاهش را پایین مى‏گیرد، به زنان نامحرم که از آنجا مى‏گذرند و به آنانى که درب منزل‏هایشان ایستاده‏اند و به آنانى که از راه پله‏هاى منزلشان بالا مى‏روند یا از پنجره سر را بیرون مى‏آورند، به نگاه شهوت نمى‏نگرد، هم چنین به دیده حسد کسى را نگاه نمى‏کند.

۲- به هیچکس از عابرین ضرر نمى‏رساند، بوسیله زبان خود از کسى بدگوئى نمى‏کند و کسى را دشنام نمى‏دهد، نکوهش نمى‏کند، کسى را نمى‏زند، مال کسى را نمى‏چابد، سد معبر نمى‏کند گردنه‏گیرى و راه بندانى نمى‏کند.

۳- سلام را جواب مى‏دهد. زیرا پاسخ سلام واجب است، خداوند مى‏فرماید: ﴿وَإِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٖ فَحَيُّواْ بِأَحۡسَنَ مِنۡهَآ أَوۡ رُدُّوهَآ [النساء: ۸۶]. «هرگاه به شما سلام گفته شود، پاسخ‏ بهتر بدهید یا حداقل همان الفاظ را برگردانید».

۴- در صورت مشاهده کار خلاف، امر به معروف مى‏کند، زیرا او در این حال مسئول امر به معروف است، چون امر به معروف وظیفه هر مسلمان است و تا انجام نگیرد، ساقط نمى‏شود. از باب مثال، اگر اذان گفته شود و حاضران اجابت نکنند، بر وى لازم است که آنان را امر به اجابت کند، زیرا در آنصورت معروفى ترک داده مى‏شود بنابراین بر او واجب است که بدان امر کند. همچنین اگر شخص گرسنه یا کسى که فاقد لباس است از آنجا رد شود، آنان را اطعام کند و لباس بپوشاند و اگر خودش قادر به این امر نیست، دیگران را براى این کار تشویق کند، زیرا تغذیه گرسنگان و لباس پوشاندن به برهنگان از جمله کارهاى خیر و معروف است که هرگاه ترک شود، امر کردن بدان واجب مى‏گردد.

۵- هرگونه منکرى که در جلو او انجام مى‏گیرد، آن را منع کند. زیرا تغییر منکر مانند امر به معروف از وظایف مهم هر مسلمان است. پیامبرص مى‏فرماید: «هرکس از شما منکرى را ببیند، آن را تغییر دهد»، (مسلم). از باب مثال، مى‏بیند که کسى علیه کسى‏ دیگر تجاوز مى‏کند، او را مى‏زند، مالش را مى‏برد، بر مسلمان واجب است که در چنین حالتى منکر را تغییر دهد و از مظلوم حمایت کند و در برابر ستم و عدوان در حد توان خود مقاومت نماید.

۶- گم شدگان یا گم کرده راه را هدایت کند. مثلا اگر کسى آدرس منزل، آدرس راه یا درباره شخصى از وى سوال کند، واجب است که سوال کننده را درباره رسیدن به مقصدش هدایت کند، راه را برایش نشان دهد، فرد مورد نظر را برایش معرفى کند، این‌ها از آداب نشستن در طریق، مانند: نشستن در جلو منازل، مغازه‏ها، قهوه‏خانه‏ها، امکنه عمومى، میادین و پارک‏ها، مى‏باشند.

در حدیثى در این باره چنین آمده است: از نشستن در معبر و راه‏ها و گذرگاه‏ها خود دارى کنید، سوال شد یا رسول اللّه! ما مجبوریم که در چنین جاهائى بنشینیم، این گونه جاها محل صحبت و اختلاط ما هستند، رسول اللّهص فرمود: اگر چاره‏اى ندارید، آنگاه حق نشستن در چنین جاها را باید بجا بیاورید سوال شد، آن حقوق چیستند؟ فرمود: پائین گرفتن نگاه، خوددارى کردن از هرگونه اذیت و آزار عابران، جواب دادن سلام، امر به معروف و نهى از منکر، در برخى روایات این کلمات (راهنمائى کردن گم شدگان یا گم کردگان راه) اضافه آمده است.

از جمله آداب نشستن در مجلس این است که در خاتمه و پایان مجلس استغفار گفته شود، چون ممکن است در مجلس خطا و یا مرتکب گناهى انجام گرفته باشد، بنابراین وقت بلند شدن از مجلس این دعا را بخوانند: «سُبْحَانَكَ اللهم وبحمدك، أشهد أن لا إله إلا أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ» درباره این دعا رسول اکرمص فرمودند، «این کفاره گناهان مجلس است».

فصل نهم‏: آداب خوردن و آشاميدن

مسلمان خوردن و نوشیدن را به عنوان یک وسیله مى‏داند نه به عنوان یک هدف. او مى‏خورد و مى‏نوشد تا بهتر بتواند پروردگارش را عبادت کند، این عبادت او را شایسته کرامت و سعادت اخروى مى‏کند، خوردن و نوشیدن مسلمان صرفا بخاطر سیر کردن شکم و تأمین شهوت نیست. روى این اصل مسلمان تا گرسنه نشود، نمى‏خورد و تا تشنه نشود نمى‏آشامد چنانکه منقول است «ما تا گرسنه نشویم، نمى‏خوریم و هرگاه بخوریم، پرخورى نمى‏کنیم» (مؤلف مى‏گوید: راوى این حدیث براى من شناخته شده نیست، ممکن است از آثار صحابه باشد). از اینرو مسلمان در خوردن و نوشیدن خود را ملزم به رعایت نکات زیر مى‏داند.

نکاتى که قبل از خوردن و آشامیدن باید رعایت شوند:

۱- طعام و شراب مسلمان باید پاک و حلال باشد و از هرگونه شائبه و شبهه حرام باید خالى باشد، زیرا خداوند مى‏فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُلُواْ مِن طَيِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰكُمۡ [البقرة: ۱٧۲]. «اى مؤمنان از رزق پاکیزه و حلالى که به شما داده‏ایم، بخورید».

نیت و قصدش از خوردن و آشامیدن تقویت جسم بخاطر عبادت بیشتر و رسیدن به کارهاى مشروع باشد، بدینوسیله از پاداش اخروى بهره‏مند خواهد شد. زیرا عمل مباح بوسیله نیت عبادت محسوب مى‏گردد.

۲- قبل از خوردن غذا در صورت نیاز، دست‌ها را مى‏شوید.

۳- بهتر است غذایش را روى سفره که بر زمین گذاشته شده است، میل کند نه بر روى میز و صندلى، که در فتوى جایز است ولى خوردن طعام روى سفره‏اى که بر زمین گذاشته باشد، حکایت از فروتنى و تواضع دارد. از حضرت انسس مروى است که رسول اکرمص هرگز روى میز و سینى غذا نخورده است. (سکرجه، دیس عجمى بزرگى است که انواع غذاها در آن گذاشته مى‏شود). (بخاری).

۴- روى سفره در حالت تواضع و فروتنى مى‏نشیند، یعنى دو زانو مى‏نشیند یا اینکه روى پاها و قدم‏ها مى‏نشیند، یا پاى راستش را بلند کرده روى پاى چپ مى‏نشیند، همانطور که رسول اکرمص مى‏نشست. رسول اکرمص مى‏فرماید: «لاَ آكُلُ مُتَّكِئًا إنَّمَا أنَا عَبْدٌ آكُلُ كَمَا يَأْكُلُ الْعَبْدُ، وَأَجْلِسُ كَمَا يَجْلِسُ الْعَبْدُ» «در حالى که تکیه زده‏ام غذا نمى‏خورم، چون این حکایت از تکبر و غرور دارد. فرمود: من بنده هستم، همانطور که بنده مى‏خورد، من مى‏خورم و مثل بندگان مى‏نشینم». (بخاری).

۵- از طعام و غذاى موجود اظهار رضایت بکند و طعام عیب در نیاورد، اگر مورد پسندش بود بخورد و در غیر این صورت دست بکشد.

۶- همراه با دیگران، یعنى با زن و فرزند و یا با مهمان و خادم غذا بخورد زیرا در حدیث آمده است: «اجْتَمِعُوا عَلَى طَعَامِكُمْ يُبَارَكْ لَكُمْ فِيهِ» «دست جمعى‏ غذاى‏تان را صرف کنید که برکت در آن مى‏آید». (ابوداود و ترمذى).

نکاتى که در حال غذا خوردن باید رعایت شوند:

۱- با «بسم اللّه» آغاز کند. زیرا در حدیث آمده است: «هرگاه غذا مى‏خورید با یاد و نام خدا شروع کنید، اگر در آغاز بسم اللّه فراموش شد، هرگاه بیاد آمد این کلمات «بسم‏اللّه أوله وآخره» را بگوید.

۲- با گفتن کلمه «الحمدللّه» به خوردن غذا پایان دهد، در حدیث آمده است، رسول اکرمص فرمود: «هرکس بعد از پایان غذا، این کلمات «الْحَمْدُ لِلهِ الذى أَطْعَمَنِى هذا ورَزقِنِيْهِ مِنْ غَيْرِ حَوْلٍ مِنّى وَلَا قُوَّةٍ» را بخواند، تمام گناهان گذشته‏اش مورد مغفرت قرار خواهد گرفت».

۳- با سه انگشت از انگشت‏هاى دست غذا بخورد. لقمه را کوچک بردارد و آن را خوب بجود و از پیش خود بخورد. از کناره ظرف غذا بردارد. زیرا رسول اکرمص خطاب به عمربن سلمه فرمود: «يَا غُلامُ، سَمِّ اللَّهَ، وَكُلْ بِيَمِينِكَ، وَكُلْ مِمَّا يَلِيكَ» «اى‏ پسر، با ذکر نام اللّه و با دست راست غذا بخور و از جلوى خود غذا بردار». (متفق علیه). و فرمود: «برکت در وسط غذا نازل مى‏شود، لذا از دو طرف ظرف غذا بر دارید و از وسط آن نخورید». (متفق علیه).

۴- قبل از پاک کردن دست‌ها بوسیله دستمال، کاسه را با انگشت‏ها و انگشت‏ها را بوسیله زبان تمیز و صاف کند یا با آب بشوید، زیرا از حضرت جابرس روایت است که رسول اکرمص فرمود: «هرگاه غذا خوردید تا انگشت‏ها را نشسته‏اید و یا با زبان پاک نکرده‏اید، از حوله استفاده نکنید». (ابوداود و ترمذى). از حضرت جابر روایت است، که‏ رسول اکرمص درباره صاف کردن انگشت‏ها و کاسه امر کرده و فرمودند: شما نمى‏دانید که خیر و برکت در کدام جزء غذاى شما است. (مسلم).

۵- هرگاه غذایى از دستش بر زمین بیفتد، آلودگى را بر طرف نموده باقى غذا را بخورد. زیرا رسول اکرمص فرمود: «إِذَا سَقَطَتْ لُقْمَةُ أَحَدِكُمْ فَلْيُمِطْ عَنْهَا الأَذَى وَلْيَأْكُلْهَا وَلاَ يَدَعْهَا لِلشَّيْطَانِ» «هر گاه لقمه‏اى از دست کسى بیفتد. آن را برداشته آلودگى را دور کند و بعد بخورد و آن را براى شیطان نگذارد». (مسلم).

۶- غذاى گرم را پوف نکند و تا سرد نشده اقدام به خوردن آن نکند و در حال نوشیدن، در آب پوف نکرده و داخل ظرف آب تنفس نکند. آب را در سه وقفه بنوشد. زیرا از حضرت انسس مروى است که رسول اکرمص آب را در سه وقفه مى‏نوشید. (متفق علیه). و از حضرت ابى سعیدس مروى است که رسول اکرمص، از پوف‏ کردن و نفس کشیدن در داخل ظرف منع فرمودند». (ترمذی).

٧- از پرخورى اجتناب کند. زیرا رسول اکرمص مى‏فرماید: «انسان هیچ ظرفى بدتر از شکم را پر نکرده است. چند لقمه که جان و روح را پیوند دهد براى انسان کافى است، اگر بر این مقدار قناعت نمى‏کند، یک سوم شکمش را براى آب و یک سوم را براى غذا اختصاص داده و یک سوم را خالى بگذارد تا بتواند به تزکیه نفس بپردازد». (احمد و ابن ماجه).

۸- تقسیم آب یا غذا را از کسى شروع کند که از لحاظ سن یا رتبه بزرگ‌تر از دیگران بزرگتر باشد سپس از سمت راست او ادامه دهد و خود توزیع کننده در آخر استفاده کند. در حدیث در این خصوص چنین آمده است: «كبر، كبر» یعنى از بزرگتران شروع کن، در حدیثى دیگر آمده است، حضرت ابن عباسب در سمت راست رسول اکرمص نشسته بود و بزرگان صحابه سمت چپ او، رسول اکرمص وقتى مى‏خواست به حاضرین در جلسه آب بدهد، براى اینکه از بزرگ‌ترها که در سمت چپ بودند شروع کند از ابن عباس کسب اجازت کرد. این کسب اجازت حکایت از آن دارد که حق تقدم در نوشیدن از کسى است که در سمت راست قرار گرفته است. و در حدیثى دیگر آمده است، «سَاقِىِ الْقَوْمِ آخِرُهُمْ» «توزیع کننده آب‏ (و تقسیم کننده طعام،) در آخر باید تناول کند».

٩- در صورتى که در مجلس افراد بزرگترى چه از لحاظ سن یا از لحاظ فضل و رتبه علمى حضور دارند، قبل از آنان شروع به خوردن و آشامیدن نکند. زیرا چنین حرکت و عملى مخل ادب است و آز و حرص فاعل آن را مى‏رساند. گوینده چه زیبا گفته است:

وإن مدت الأيدى إلى الزاد لم أكن
بأعجلهم جشع القوم اعجل

هر گاه دست‌ها بسوى غذا دراز شوند، از شتاب زدگان نخواهم بود زیرا حریص ترین مردم کسى است که بیش از همه آنان شتاب دارد.

۱۰- با کمال آزادى و بدون تکلف غذا بخورد و رفیق یا میزبانش را وادار به اصرار نکند که بگوید، بردار، غذا برایت بریزم و غیر. زیرا این گونه رفتار میزبان را در مضیقه قرار داده و نوعى ریا محسوب مى‏گردد و ریا حرام است.

۱۱- در خوردن رعایت حال همراهان را بکند، در صدد خوردن بیشتر از آنان بر نیاید، بویژه در صورتى که طعام اندک باشد، زیرا چنین حرکتى بمعنى تعرض به حقوق دیگران است.

۱۲- در حال خوردن بسوى دوستان و کسانى که با وى هم سفره هستند نگاه نکند و مراقب خوردن آنان نباشد ممکن است آنان احساس شرمندگى نموده دست از طعام بکشند، بلکه نگاهش را پائین بگیرد.

۱۳- از انجام حرکات مذموم، مانند افشاندن دست‌ها در کاسه و پائین گرفتن سر و نزدیک شدن سفره جدا خودارى شود. این حرکات عرفا غیر مطلوب و ناپسند هستند و ممکن است طى آن لقمه‏اى از دهانش روى سفره بیفتد، موقع خوردن سخنان بى‏نزاکتى که طبع انسان از آن‌ها کراهت دارد، نگوید، زیرا این گونه سخنان گاها موجب اذیت شرکاء مى‏گردد و اذیت رساندن به دیگران حرام است.

۱۴- انگیزه شرکت در غذا خوردن با فقرا و مساکین ایثار و همدردى با ثروتمندان انبساط و گشاده روئى و با صاحبان پست و جاه ادب و احترام باشد.

نکاتى که بعد از خوردن غذا رعایت شوند:

۱- به پیروى از رسول اکرمص قبل از سیر شدن دست از طعام بکشد تا مواجه با بدهضمى یا پر خورى که منافى با زیرکى و زکاوت است نشود.

۲- نخست دست‌ها را با زبان و سپس بوسیله حوله یا آب تمیز کند. البته شستن و استفاده از آب بهتر است.

۳- غذایى که موقع خوردن روى سفره مى‏افتد برداشته شود، در حدیث در این باره تاکید شده است و این از جمله سپاس نعمت‌هاى خداوند است.

۴- دندان‌ها را خلال نموده دهن را با مسواک و مضمضه تمیز کند تا دهنش بدبو نشود، چرا که ذکر و یاد خداوند بوسیله دهان و زبان انجام مى‏گیرد و دیگران مورد خطاب او هستند، علاوه بر این نظافت و بهداشت دهن و دندان موجب سلامتى و طول عمر دندانها نیز مى‏گردد.

۵- در پایان طعام خدا را سپاس گوید و بعد از نوشیدن شیر، این دعا را «اللهم بارك لنا فيما رزقتنا وزدنا منه» بگوید، «پروردگارا! در رزق ما برکت عنایت بفرما و این روزى ما را افزون کن». اگر نزد دیگران افطار کند، چنین گوید: «أفطر عندكم الصائمون وأكل طعامكم الأبرار وصلت عليكم الملائكة» «روزه داران نزد شما افطار کنند، طعام شما را پاکان بخورند و فرشتگان براى شما دعاى مغفرت کنند». اگر در دعاء چنین بگوید: پروردگارا در رزق آنان برکت عنایت بفرما، آنان را مورد مرحمت و مغفرت قرار بده، بر سنت عمل کرده است و براى خیر بسیار زیاد دعا کرده است.

فصل دهم‏: آداب ضيافت و مهماندارى

شخص مسلمان اکرام و تعظیم مهمان را از واجبات مى‏داند و احترام لازم او را بجا مى‏آورد. زیرا رسول اکرمص مى‏فرماید: «هرکس به خدا و روز قیامت ایمان دارد، مهمانش را اکرام کند، هرکس به خدا و روز قیامت ایمان دارد، از مهمان‏ پذیرایى خوب بعمل آورد. سوال شد، پذیرایى او چیست؟ فرمود: یک شب و یک روز است، و مهمانى تا سه روز است، و بیش از این صدقه است». (متفق علیه).

بنابراین مسلمان در ارتباط با مهمان و مهماندارى خود را ملزم به رعایت نکات زیر مى‏داند:

۱- براى ضیافت، افراد متقى و خداجو را دعوت مى‏کند نه فساق و فجار را، زیرا رسول اکرمص مى‏فرماید: «لاَ تُصَاحِبْ إِلاَّ مُؤْمِنًا وَلاَ يَأْكُلْ طَعَامَكَ إِلاَّ تَقِىٌّ» «تنها با اهل ایمان همراهى کن و خوراک تو را باید فقط افراد متقى و پرهیزگار بخورند». (احمد، ابوداود، ترمذى، ابن ماجه و حاکم).

۲- ضیافت و مهمانى به اغنیا و ثروتمندان اختصاص داده نشود، زیرا در حدیث آمده است. رسول اکرمص فرمود: «شَرُّ الطَّعَامِ طَعَامُ الْوَلِيمَةِ يُدْعَى لَهَا الأَغْنِيَاءُ، وَيُتْرَكُ الْفُقَرَاءُ» «بدترین خوراک دعوت ولیمه است که در آن ثروتمندان‏ دعوت شده و فقرا و مساکین ترک داده شوند». (متفق علیه).

۳- انگیزه دعوت و ضیافتش فخر و مباهات و بالیدن نباشد، بلکه قصد تأسى و تبعیت از سنت رسول اکرمص و سایر پیامبران گذشته مانند، حضرت ابراهیم و غیره باشد. حضرت ابراهیم÷ به «أبى الضيفان» پدر مهمانان، شهرت داشت. شاد کردن مؤمنان و رایج کردن این امر خیر در میان برادران از دیگر انگیزه‏هاى ضیافت‏اند.

۴- کسانى را که حاضر شدن براى آنان در جلسه ضیافت موجب نگرانى و ناراحتى است، دعوت نکند. تا مرتکب اذیت و آزار مؤمنى نشوند که این امر حرام است.

آداب پذیرفتن دعوت‏:

۱- در اجابت دعوت، بدون عذر رد نکند، عذر مانع از اجابت دعوت، مانند خوف ضرر نسبت به دین یا بدن است. در حدیث در این باره آمده است «من دعى فليجب» «هرکس دعوت شود باید اجابت کند»، (مسلم). و فرمود: «لو دعيت الى كراع شاة لاجبت، ولو اهدى الى ذراع لقبلت» «اگر براى سم گوسفندى دعوت شوم، مى‏پذیرم، اگر دست گوسفندى به من هدیه شود، آن را رد نمى‏کنم». (بخاری).

۲- در اجابت دعوت میان فقیر و غنى تبعیض قائل نشود، زیرا مسترد کردن دعوت فقراء و مساکین موجب دلشکستگى آنان مى‏گردد، و این حرکت نشانگر نوعى غرور و تکبر است و تکبر موجب ناخشنودى خداوند است. درباره اجابت دعوت فقرا نقل شده است، که حضرت حسین بن علىب از کنار عده‏اى فقراء و مساکین رد شد، آنان مقدارى از تکه نان‏ها روى زمین گذاشته مشغول خوردن آن‌ها بودند، ندا دادند، اى فرزند دختر رسول خدا بیا همراه ما ناهار بخور، حضرت امام حسین فرمود: آرى خداوند متکبران را دوست ندارد، از سوارى فرود آمد و همراه با آنان طعام خورد.

۳- در اجابت دعوت میان فاصله نزدیک و دور تبعیض قائل نشود. اگر دو نفر همزمان دعوت کردند، اول را پذیرفته و از دومى عذرخواهى کند.

۴- بخاطر روزه بودنش از حضور در دعوت خود دارى نکند بلکه حضور یابد، اگر میزبان از خوردن خوراک خوشحال مى‏شود افطار کند، زیرا خوشحال کردن مؤمن از جمله عبادات است و اگرنه براى آنان دعاى خیر کند، زیرا رسول اکرمص مى‏فرماید: هرگاه دعوت شدید، بپذیرید، اگر روزه هستید، دعاى مغفرت و برکت کنید واگر روزه نیستید، بخورید. و در حدیثى دیگر آمده است: «وَتَكَلَّفَ لَكَ أَخُوكَ وَتَقُولُ: إنِّى صَايِمٌ»؟! «برادرت براى تو زحمت کشیده است و تو مى‏گویى که من روزه دارم؟!».

آداب حضور در جلسه مهمانى:‏

۱- انتظارش را براى غذا طولانى نکند تا موجب اضطراب و ناراحتى میزبان نگردد، قبل از وقت به محل ضیافت نرود و میزبان را غافل‏گیر نکند، زیرا این امر موجب اذیت او مى‏گردد.

۲- وقتى وارد مى‏شود، در صدر جلسه ننشیند، بلکه فروتنى را در جلسه رعایت کند، هر جایى را که صاحب منزل براى نشستن راهنمائى کند، بنشیند و آنجا را ترک نکند.

۳- میزبان غذا را هرچه زودتر حاضر و آماده کند، این یک نوع احترام به مهمان است و شریعت به اکرام مهمان سفارش کرده است. «مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَلْيُكْرِمْ ضَيْفَهُ» «هرکس به خدا و روز قیامت ایمان دارد باید از مهمان تجلیل کند».

۴- در جمع کردن سفره شتاب نکند، و تا مهمانان دست از خوراک نکشیده‏اند به جمع کردن سفره مبادرت نکند.

۵- غذا به مقدار نیاز و ضرورت روى سفره آورده شود، زیرا غذاى اندک خلاف مروت و مازاد از مقدار نیاز تضییع و ریاکارى است، هر دو مورد شرعا مورد نکوهش‏اند.

۶- بیش از سه روز نزد کسى مهمان نشود مگر اینکه میزبان براى ماندن اصرار کند، و به هنگام بازگشت، میزبان را مطلع سازد و از او خداحافظى کند.

٧- هنگام برگشتن مهمان، میزبان او را تا درب منزل بدرقه کند، اعمال پیشینیان چنین بوده است و علاوه بر این، بدرقه از جمله تکریم است که شریعت بدان امر کرده است.

۸- مهمان باید ابراز خوشحالى کند هرچند که در حق او نوعى کوتاهى شده باشد، زیرا چنین عملى از اخلاق حسنه محسوب مى‏گردد و بنده را به درجه عبادت گذاران مى‏رساند.

٩- مسلمان باید سه نوع رختخواب تهیه نماید، یکى براى خودش، یکى براى زن و فرزندانش و سومى را براى مهمانان، بیش از این سه نوع ممنوع است. زیرا رسول اکرمص مى‏فرماید: «فِرَاشٌ لِلرَّجُلِ وَفِرَاشٌ لِلْمَرْأَةِ وَفِرَاشٌ لِلضَّيْفِ وَالرَّابِعُ لِلشَّيْطَانِ» منظور اسراف و اندوختن بیش از حد نیاز و ضرورت است. اگر نیاز مقتضى بیش از سه باشد، مانعى ندارد.

فصل يازدهم‏: آداب مسافرت‏

مسلمان بخوبى مى‏داند که مسافرت از جمله لوازم و ضروریات زندگى است که چاره‏اى از آن نیست. زیرا حج، عمره، جهاد، تحصیل، تجارت، دید و بازدید از دوستان و خویشاوندان که برخى از این امور، فرض و واجب‏اند و مسافرت براى انجام آن‌ها حتمى است. از اینرو شارع در رابطه با احکام و آداب سفر توجه به خصوصى معطوف داشته است و بر مسلمان شایسته و صالح است که نسبت به این آداب و احکام آگاهى حاصل نموده و آن‌ها را رعایت نماید.

احکام سفر:

مسافر علاوه بر سه رکعت فرض مغرب، سایر نمازهاى فرض چهار رکعتى را دو رکعت بخواند، از زمان ترک کردن موطن و شهر خود نمازها را شکسته بخواند تا اینکه دوباره به خانه‏اش برگردد، مگر اینکه در جایى قصد ماندن چهار روز یا بیش از آن را داشته باشد تا اینکه بقصد مراجعت از محل سکونت خارج شود، تا (در فقه احناف این مدت ۱۵ روز مى‏باشد (مترجم)) نرسیده به موطن و شهر خود، نمازها را در مسیر راه شکسته بخواند.

خداوند در قرآن در این باره چنین مى‏فرماید: ﴿وَإِذَا ضَرَبۡتُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَلَيۡسَ عَلَيۡكُمۡ جُنَاحٌ أَن تَقۡصُرُواْ مِنَ ٱلصَّلَوٰةِ [النساء ۱۰۱]. «وقتى که به مسافرت مى‏روید، مانعى ندارد اینکه نمازهاىتان را شکسته بخوانید». و حضرت انس‏س مى‏گوید: همراه با رسول اکرمص از مدینه بسوى مکه مى‏رفتیم رسول اکرمص نمازهاى چهار رکعتى را دو رکعت مى‏خواند تا اینکه دوباره وارد مدینه شدیم. (نسائى، ترمذى).

۱- در مسافرت بجاى شستن پاها، مسافر مى‏تواند در حالتى که موزه پوشیده باشد آن‌ها را مسح کند، مدت مسح براى او سه شبانه روز است. از حضرت علىس در این باره منقول است، مى‏فرماید: رسول اکرمص مدت مسح موزه را براى مسافر سه شبانه روز و براى مقیم یک شبانه روز تعیین فرموده است.

۲- در صورت فقدان آب، مسافر مى‏تواند بجاى وضو تیمم کند هم چنین در صورتى که استفاده از آب برایش مشکل باشد یا استفاده از آب برایش مقدور نباشد مگر به قیمت گران، در قرآن در این‏باره آمده است: ﴿أَوۡ جَآءَ أَحَدٞ مِّنكُم مِّنَ ٱلۡغَآئِطِ أَوۡ لَٰمَسۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَلَمۡ تَجِدُواْ مَآءٗ فَتَيَمَّمُواْ صَعِيدٗا طَيِّبٗا فَٱمۡسَحُواْ بِوُجُوهِكُمۡ وَأَيۡدِيكُمۡ [النساء: ۴۳]. «یا کسى از شما از جایگاه قضاى حاجت بیاید یا با زنان آمیزش کنید و آبى نیابید، آهنگ خاکى پاک کنید، آن گاه روى و دستانتان را مسح کنید».

۳- افطار روزه در مسافرت مباح مى‏گردد، خداوند مى‏فرماید: ﴿فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَيَّامٍ أُخَرَ [البقرة: ۱۸۴]. «هرکس از شما بیمار یا مسافر باشد، در عوض چند روز دیگر را روزه بگیرد».

۴- نماز نفل روى سوارى جایز مى‏گردد، به هر سمت و سویى که برود زیرا ابن عمرب مى‏گوید: رسول اکرمص نمازهاى نفل را روى سوارى مى‏خواند، به هر سمت و سویى که مرکب او مى‏رفت. (متفق علیه).

۵- جمع کردن دو نماز: نماز ظهر و عصر و نماز مغرب و عشاء در یک وقت، اگر شتابى در کار باشد. بصورت جمع تقدیم مثلا نماز عصر و ظهر را در وقت ظهر، و مغرب و عشاء را در وقت مغرب بخواند یا بصورت جمع تاخیر یعنى عصر و ظهر را در وقت عصر و مغرب و عشاء را در وقت عشاء بخواند، حدیث در این خصوص چنین آمده است: «خَرَجْنا مَعَ النَّبِىِّ ج فِى غَزْوة تَبُوك، فكان يُصَلِّى الظُهْرَ والْعَصْرَ جَمْعًا وَالْمَغْرِبَ وَالعِشَاءَ جَمْعًا»(متفق علیه).

ترجمه: «حضرت معاذس مى‏گوید: همراه با رسول اکرمص براى غزوه به تبوک رفتیم، رسول اکرمص نماز ظهر و عصر را در یک وقت و نماز مغرب و عشاء را در یک وقت جمع مى‏کرد».

آداب سفر:

۱- اگر در حق کسى ستم روا داشته‏اید یا ودیعه و امانتى را در اختیار دارید، از ستمدیده حلالى بخواهید و حقش را برگردانید و امانت را به صاحبش بسپارید، زیرا امکان مردن و هلاک شدن در سفر زیاد است.

۲- زاد و هزینه سفر باید از مال حلال باشد و نفقه کسانى که تحت تکفل هستند به آنان داده شود.

۳- زن و فرزند، دوستان و رفقاء را خداحافظى کرده این دعاء را بگوید: «أَسْتَودِعُ اللّهَ دِيْنَكُمْ وأمَانَتَكُمْ وَخَواتِمَ أَعْمالِكُمْ» «دین، امانت و خاتمه اعمالتان را به خدا مى‏سپارم». و آنان که مورد تودیع هستند چنین گویند: «زَوَّدَكَ اللّهُ التَّقْوى، وَغَفَرَ ذَنْبَكَ وَوَجَّهَكَ الْخَيْرَ إِلَى جِهَةٍ تَوَجَّهْتَ» «خداوند به تو تقوى عنایت بفرماید، گناهان تو را مورد مغفرت قرار دهد، و هر جا روى خیر و برکت را بدرقه راه تو کند». رسول اکرمص مى‏فرماید: «لقمان چنین گفته است: هرگاه امانتى به خداوند سپرده شود، خداوند آن را حفاظت خواهد کرد». (نسائى با سند جید). و رسول اکرمص هر کسى را که‏ خداحافظى مى‏کرد، چنین مى‏فرمود: «أَسْتَودِعُ اللّهَ دِيْنَكَ وَأمَانَتَكَ وَخَواتِمَ عَمَلِكَ» «دین، امانت و خاتمه اعمال‏ات را به خدا مى‏سپارم». (ابو داود).

۴- سه یا چهار تن از جمله کسانى که شایستگى همراهى را دارند، با خود همراه کند، زیرا سفر همانطور که معروف و مشهور است نوعى آزمایش براى مردان است و سفر بدلیل اینکه اخلاق مردان را روشن مى‏کند، سفر نام دارد، رسول اکرمص در این خصوص مى‏فرماید: «الرَّاكِبُ شيطانٌ وَالرَّاكِبانِ شَيْطانَانَ وَالثَّلَاثَةُ رَكْبٌ» (ابوداود، نسائى و ترمذى). «یک‏ نفر شیطان است دو نفر دو شیطان و سه نفر جماعت است»، و مى‏فرماید: «لَوْ أنَّ النَّاسَ يَعْلَمُونَ مِنَ الْوَحْدَةِ مَا أعْلَمُ ما سَارَ رَاكِبٌ بِلَيْلٍ وَحْدَهُ» «اگر مردم در مورد تنهائى‏ مى‏دانستند، آنچه را که من مى‏دانم، احدى هرگز در شب تنها به مسافرت نمى‏رفت». (بخاری).

۵- یکى را از میان خود به عنوان امیر سفر باید انتخاب نمایند تا او به مشوره آنان امور سفر را عهده‏دار باشد، زیرا رسول اکرمص فرمود: هرگاه سه تن براى مسافرت مى‏روند، یکى را از میان خود باید به عنوان امیر انتخاب کنند».

۶- قبل از آغاز سفر، درباره آن، نماز و دعاى استخاره کند، زیرا رسول اکرمص ضمن تاکید در این خصوص، نماز و دعاى استخاره را مانند سوره‏اى از قرآن به مردم یاد مى‏داد و قبل از انجام هر کارى براى استخاره پیرامون آن تاکید مى‏کرد. (بخاری).

٧- موقع ترک خانه و منزل این دعا را بگوید: «بِسْمِ اللهِ تَوَكَّلتُ عَلَى اللهِ، اللَّهُمَّ إِنِّي أعُوذُ بِكَ أنْ أضِلَّ أَوْ أُضَلَّ، أَوْ أَزِلَّ أَوْ أُزَلَّ، أَوْ أظْلِمَ أَوْ أُظْلَمَ، أَوْ أجْهَلَ أَوْ يُجْهَلَ عَلَيَّ» وقتى سوار مى‏شود این دعا را گوید: «بِسْمِ اللّه وَاللّهُ أكْبَر وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ، مَا شَاءَ اللَّهُ كَانَ، وَمَا لَمْ يَشَأْ لَمْ يَكُنْ ﴿سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَٰذَا وَمَا كُنَّا لَهُۥ مُقۡرِنِينَ [الزخرف: ۱۳]. اللَّهُمَّ إِنَّا نَسْأَلُكَ فِى سَفَرِنَا هَذَا الْبِرَّ وَالتَّقْوَى وَمِنَ الْعَمَلِ مَا تَرْضَى اللَّهُمَّ هَوِّنْ عَلَيْنَا سَفَرَنَا هَذَا وَاطْوِ عَنَّا بُعْدَهُ اللَّهُمَّ أَنْتَ الصَّاحِبُ فِى السَّفَرِ وَالْخَلِيفَةُ فِى الأَهْلِ اللَّهُمَّ إِنِّى أَعُوذُ بِكَ مِنْ وَعْثَاءِ السَّفَرِ وَكَآبَةِ المُنْقَلَبِ وَسُوءِ المَنْظَرِ فِى الأَهْلِ وَالْمَالِ».

۸- بهتر است سفرش را روز پنجشبنه اول صبح آغاز کند زیرا در حدیث آمده است «اللَّهُمَّ، بَارِكْ لأُمَّتِي فِي بُكُورِهَا» «پروردگارا اول صبح را براى امت من مبارک بگردان»، و در حدیثى دیگر آمده است: رسول اکرمص عموما روزهاى پنجشنبه به مسافرت مى‏رفت.

٩- از هر بلندى و گردنه که بالا مى‏رود تکبیر گوید، از ابى هریرهس نقل شده است. شخصى از رسول اکرمص سوال کرد، یا رسول اللّه مى‏خواهم به مسافرت بروم، نیاز به راهنمائى دارم. رسول اکرمص فرمود: ملزم به تقوى باش و موقع بالا رفتن از هر بلندى تکبیر بگو. (ترمذى با سند حسن).

۱۰- در صورت احساس خوف و خطر از بعضى انسان‌ها، این دعا را بگوید: «اللَّهُمَّ إِنَّا نَجْعَلُكَ فِي نُحُورِهِمْ، وَنَعُوذُ بِكَ مِنْ شُرُورِهِمْ» «خداوندا تو را در دل‌هاى آنان قرار داده از شرارت آنان به پناه تو مى‏آئیم»، رسول اکرمص موقع خطر از انسان‌هاى شرور، همین دعا، را خوانده است.

۱۱- در سفر متوجه خداوند شود و خیر دنیا و آخرت را از او بخواهد، زیرا دعا در سفر پذیرفته مى‏شود. رسول اکرمص مى‏فرماید: «ثَلاَثُ دَعَوَاتٍ مُسْتَجَابَاتٌ لاَ شَكَّ فِيهِنَّ دَعْوَةُ الْمَظْلُومِ وَدَعْوَةُ الْمُسَافِرِ وَدَعْوَةُ الْوَالِدِ عَلَى وَلَدِهِ» (ترمذى با سند حسن). «در پذیرفتن‏ سه دعا هیچگونه تردیدى وجود ندارد. دعاى ستمدیده، دعاى مسافر و دعاى پدر در حق فرزندش».

۱۲- هرگاه جایى قصد سکونت مى‏کند، این دعا را بخواند: «أَعُوذُ بِكَلِمَاتِ اللَّهِ التَّامَّاتِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ» «از تمام بدى‏ها مخلوق به صفات تامه خدا پناه مى‏جویم»، موقع شب این دعا را گوید: اى زمین! پروردگار من و تو اللّه است، من از بدى آنچه که در تو نهفته است، از بدى آنچه که روى تو راه مى‏رود. از بدى شیرها و سیاهى‏ها، از بدى مار و کژدم و از بدى ساکنان شهرها و از بدى پدران و فرزندان به خدا، پناه مى‏جویم. (سنن و مسلم).

۱۳- هرگاه دچار وحشت شود، این دعا راگوید: «سُبْحَانَ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ، رَبِّ الْمَلائِكَةِ، وَالرُّوحِ، جَلَّلْتَ السَّمَاوَاتِ، وَالأَرْضَ بِالْعِزَّةِ، وَالْجَبَرُوتِ»

۱۴- اگر در اول شب مى‏خوابد، بازویش را دارز کند و اگر در آخر شب مى‏خوابد، بازویش را نصب کرده و سرش را روى کف دست خود بگذراد تا خوابش سنگین نشود و نمازش فوت نگردد.

۱۵- وقتى به شهرى نزدیک مى‏شود، این دعا را بخواند: «اَلَّلهُمَّ اجْعَلْ لَنَا فِيْها قَرَارًا وَارْزُقْنَا فِيْهَا رِزْقًا حَلَالًا، اللَّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ مِنْ خَيْرِ هَذِهِ الْمَدِيْنَةِ وَخَيْرِ مَا فِيهَا وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّهَا وَشَرِّ مَا فِيهَا» «پروردگارا! این شهر را جاى سکونت و آرامش ما قرار ده، و به ما در این شهر روزى حلال عنایت فرما، پروردگارا، من خیر این شهر و خیر آنچه در این شهر هست، از تو مى‏خواهم»، رسول اکرمص این دعا را گفته است.

۱۶- بعد از انجام کارهاى سفر، در مراجعت به خانه و زن و فرزندان خود تاخیر نکند، زیرا رسول اکرمص مى‏فرماید: «سفر پاره‏اى از عذاب است، از خوراک و نوشیدنى‏ها منع مى‏کند، خواب را مى‏گیرد هرگاه امور سفر به پایان رسید، در مراجعت به خانه تاخیر نشود» (متفق علیه).

۱٧- موقع برگشتن سه بار تکبیر گوید، و این دعا را تکرار کند، «آئِبُونَ، تَائِبُونَ، عَابِدُونَ، لِرَبِّنَا حَامِدُونَ» این کلمات را تکرار کند، زیرا رسول اکرمص چنین کرده است.

۱۸- در برگشتن از سفر بدون اطلاع قبلى شب هنگام وارد خانه نشود بلکه به نحوى اهل خانه را از آمدن خود اطلاع بدهد تا اهل خانه غافل‏گیر نشوند. رسول اکرمص چنین راهنمائى کرده است.

۱٩- زن بیش از فاصله یک شبانه روز بدون محرم به مسافرت نرود، رسول اکرمص مى‏فرماید: «لاَ يَحِلُّ لاِمْرَأَةٍ تُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ تُسَافِرُ مَسِيرَةَ يَوْمٍ وَلَيْلَةٍ إِلاَّ مَعَ ذِى مَحْرَمٍ عَلَيْهَا»(متفق علیه).

ترجمه: «براى زن مؤمنه حلال نیست بدون محرم بیش از مسافت یک شب و روز به مسافرت برود».

فصل دوازدهم‏: آداب پوشيدن لباس

مسلمان به موجب آیه‏هاى که تقدیم مى‏گردد استفاده از لباس را از جمله اوامر و دستورات الهى مى‏داند. ﴿يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ خُذُواْ زِينَتَكُمۡ عِندَ كُلِّ مَسۡجِدٖ وَكُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ وَلَا تُسۡرِفُوٓاْۚ إِنَّهُۥ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُسۡرِفِينَ ٣١ [الأعراف: ۳۱]. ترجمه: «اى فرندان آدم، موقع هر نماز لباس زینت را بپوشید، بخورید، بیاشامید، اسراف نکنید،، بی‌شک خداوند مسرفان را دوست ندارد». و ﴿يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ قَدۡ أَنزَلۡنَا عَلَيۡكُمۡ لِبَاسٗا يُوَٰرِي سَوۡءَٰتِكُمۡ وَرِيشٗاۖ وَلِبَاسُ ٱلتَّقۡوَىٰ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ [الأعراف: ۲۶]. «اى فرزندان آدم، به راستى لباسى را که شرمگاه‏هایتان را بپوشاند و [مایه‏] زینت شما باشد نازل کردیم، و لباس پرهیزگارى [از همه‏] بهتر است». ﴿وَجَعَلَ لَكُمۡ سَرَٰبِيلَ تَقِيكُمُ ٱلۡحَرَّ وَسَرَٰبِيلَ تَقِيكُم بَأۡسَكُمۡ [النحل: ۸۱]. «ساختن شلوار را که از مضرات گرمى و از تلفات‏ جنگ شما را نجات مى‏دهد»، ﴿وَعَلَّمۡنَٰهُ صَنۡعَةَ لَبُوسٖ لَّكُمۡ لِتُحۡصِنَكُم مِّنۢ بَأۡسِكُمۡۖ فَهَلۡ أَنتُمۡ شَٰكِرُونَ ٨٠ [الأنبیاء: ۸۰]. «و زره‏بافى را براى شما به او آموختیم تا شما را از [آسیب‏] کارزارتان حفظ کند، پس آیا سپاس گزارید؟» و رسول اکرمص نیز استفاده از لباس را مورد تاکید قرار داده است. مى‏فرماید: «كُلُوا وَاشْرَبُوا، وَالْبَسُوا فِي غَيْرِ إسْرَافٍ وَلَا مَخِيلَةٍ» «بخورید، بنوشید، بپوشید و صدقه کنید اما از اسراف و غرور بپرهیزید»، علاوه بر این رسول اکرمص لباس جایز و غیر جایز مستحب و مکروه را نیز بیان فرموده است. بنابراین بر مسلمان لازم است که در ارتباط با لباس نکات زیر را رعایت کند:

۱- مرد از استفاده لباس ابریشمى جدا خوددارى کند، لباس ابریشمى را در هیچ قالب چه بصورت شال‏گردن، عمامه، جامه، شلوار و کلاه و غیره نپوشد. زیرا رسول اکرمص مى‏فرماید: «لباس ابریشمى نپوشید، هرکس که در دنیا ابریشم بپوشد، در آخرت از آن محروم خواهد شد». (متفق علیه). در حدیثى دیگر آمده است. رسول اکرمص ابریشمى را در دست راست و طلایى را دست چپ گرفته فرمود: «همانا این دو تا براى مردان امت من حرام هستند» در حدیثى دیگر آمده است: «لباس ابریشمى و طلا براى مردان امت من‏ حرام هستند و براى زنان حلال مى‏باشند». (ابوداود با سند حسن).

۲- لباسش چه شلوار، جامه و چادر، و غیره را از کعب قدم پائین‏تر نکند، چرا که رسول اکرمص مى‏فرماید: آنچه از ساق بسوى قدم، پائین‏تر باشد، در دوزخ است. و مى‏فرماید: «خداوند به سوى کسى که لباسش را از روى تکبر به زمین کش بدهد، نمى‏نگرد». (متفق علیه).

۳- هر رنگ لباس جایز است و رنگ سفید از سایر رنگ‏ها ترجیح دارد. در حدیث آمده: «الْبَسُوا الْبَيَاضَ فَإِنَّهَا أَطْهَرُ وَأَطْيَبُ وَكَفِّنُوا فِيهَا مَوْتَاكُمْ» «لباس سفید بپوشید و اموات را نیز در لباس سفید کفن کنید، زیرا رنگ سفید پاکتر و جالبتر است». و از براءبن عازبس روایت است که: رسول اکرمص میانه قد بود و من او را در یک لباس سرخ دیده‏ام، چنان زیبا بنظر مى‏رسید که هیچ چیزى را زیباتر از وى ندیده بودم. و علاوه بر این در روایات آمده‏است که رسول اکرمص لباس سبز بر تن کرده و همچنین از عمامه سیاه استفاده نموده است. (بخاری).

۴- جامه زن و چادرش چنان دراز باشد که قدمهایش را بپوشاند و با چادرش چهره، گردن و سینه‏اش را ستر نماید. در این خصوص آمده است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ قُل لِّأَزۡوَٰجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَآءِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ يُدۡنِينَ عَلَيۡهِنَّ مِن جَلَٰبِيبِهِنَّ [الأحزاب: ۵٩]. «اى پیامبر به زنان و دختران و تمام زنان مسلمانان بگو تا چادرهاى‏شان را (بر صورت‌ها) آویزان کنند و آن را اندکى پائین بکشند». و مى‏فرماید: ﴿وَلۡيَضۡرِبۡنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَىٰ جُيُوبِهِنَّ [النور: ۳۱]. «آنان، (زنان مؤمنه) باید چادرهاى‏شان را بر سینه‏هاى‏شان آویزان کنند». و حضرت عایشهل مى‏فرماید: خداوند زنان مهاجرات را مورد مرحمت قرار بدهد، آفرین بر آنان، وقتى این آیه: ﴿وَلۡيَضۡرِبۡنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَىٰ جُيُوبِهِنَّ... [النور: ۳۱]. نازل شد، محکم‏ترین چادرهاى‌‌شان را تکه کرده صورت‏هاى خودشان را پوشاندند و حضرت ام سلمهل مى‏فرماید: وقتى آیه: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ قُل لِّأَزۡوَٰجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَآءِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ يُدۡنِينَ عَلَيۡهِنَّ مِن جَلَٰبِيبِهِنَّ [الأحزاب: ۵٩]. نازل شد، زنان انصار از خانه‌هایشان بیرون شدند و به بسیار آرامی و وقار (راه میرفتند) گویی کلاغ در سر‌‌شان نشسته بود، و چادر‌های سیاه بر سر داشتند. (بخاری).

۵- براى مردان جایز نیست که از انگشتر طلا استفاده کنند، زیرا رسول اکرمص درباره ابریشم و طلا فرمود: «این دو بر مردان امت من حرام هستند» و مى‏فرمود: «لباس ابریشمى و طلا براى مردان امت من حرام و براى زنان حلال قرار داده شده است»، و روایت است که رسول اکرمص انگشتر طلایى را در دست یکى از مردان دید، آن را بیرون کرد و دور انداخت و فرمود: «آیا بعضى از شماها مى‏خواهد پاره آتش در دست خود بگیرد؟»، بعد از اینکه رسول اکرمص از آنجا تشریف برد، یکى از حاضران خطاب به صاحب انگشتر گفت: انگشتر را بردار و از قیمت آن استفاده کن، گفت: هرگز آنچه را که رسول اکرمص آن را بیرون انداخته است من آن را بر نمى‏دارم. (مسلم).

۶- اگر مسلمان انگشتر نقره‏اى بپوشد و روى نگین آن نام و مشخصات خود را حکاکى کند و آن را به عنوان مهر براى نامه‏ها و نوشته‏هاى خود مورد استفاده قرار دهد مانعى ندارد، زیرا از روایات صحیح ثابت است که رسول اکرمص از انگشتر نقره‏اى که کلمه: «محمد رسول اللّه» بر آن نقش شده بود، استفاده مى‏کرد. رسول اکرمص انگشتر را در انگشت کوچک دست چپ مى‏پوشید. (مسلم).

٧- لباس را طورى بر بدن خود نه پیچد که نتواند، دست‏هایش را از آن بیرون بیاورد. چون رسول اکرمص از چنین چیزى نهى کرده است، با یک کفش راه نرود زیرا رسول اکرمص مى‏فرماید: «با یک کفش راه نروید، باید هر دو کفش را بپوشید». (مسلم).

۸- مرد مسلمان لباس زنان را و زن مسلمان لباس مردان را نپوشد، رسول اکرمص مردان را از مشابهت با زنان و زنان را با مشابهت با مردان منع کرده است. «لَعَنَ رَسُولَ اللهِ ج الْمُخَنَّثِينَ مِنَ الرِّجَالِ، وَالْمُتَرَجِّلاَتِ مِنَ النِّسَاءِ» «مردانى که خود را به‏ صورت زنان و زنانى که خود را به صورت مردان در مى‏آورند ملعون‏اند، هم چنین مردان که خود را مشابه زنان و زنان که خود را مشابه مردان قرار مى‏دهند، ملعون‏اند». (بخاری).

٩- در پوشیدن کفش از پاى راست و در بیرون آوردن از پاى چپ شروع کند، در حدیث آمده است: رسول اکرمص مى‏فرماید: «إذَا انْتَعَلَ أَحَدُكُمْ فَلْيَبْدَأْ بِالْيَمِينِ، وَإِذَا نَزَعَ فَلْيَبْدَأْ بِالشِّمَالِ» «در پوشیدن کفش از پاى راست و در بیرون آوردن از پاى چپ شروع کنید». (مسلم).

۱۰- در لباس پوشیدن از طرف راست شروع کند، از حضرت عائشهل روایت است: «كانَ رسولُ اللّهِ يُعْجِبُهُ التَّيَمُّنُ فِى شَأْنِهِ كُلِّهِ فِى تَرَجُّلِهِ وَفِى طُهُورِهِ وَفِى نَعْلِهِ» «رسول اکرمص درتمام کارها شروع از جانب راست را مى‏پسندید، در پوشیدن کفش و لباس و در طهارت».

۱۱- هنگام پوشیدن هرگونه لباس جدید بگوید: «اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ أَنْتَ كَسَوْتَنِيهِ أَسْأَلُكَ خَيْرَهُ وَخَيْرَ مَا صُنِعَ لَهُ وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّهِ وَشَرِّ مَا صُنِعَ لَهُ» (ابوداود و ترمذى). «خداوندا تو را سپاس مى‏گویم، تو این لباس را به من داده‏اى، خیر و برکت این لباس را از تو مى‏خواهم، از شر این لباس به تو پناه مى‏آورم».

۱۲- وقتى مسلمانى را مى‏بیند که لباس نوپوشیده است، این دعا را بگوید: «البس واخلق» «بپوش و کهنه کن». رسول اکرمص این دعا را براى ام خالد که لباس‏ جدید پوشیده بود، گفت. (بخاری).

فصل سيزدهم‏: خصال و سنت‌هاى فطرى

مسلمان به عنوان مسلمان خود را پایبند کتاب پروردگار و سنت رسول اللّهص مى‏داند، در پرتو کتاب و سنت زندگى مى‏کند و جمیع ابعاد حیاتش را مطابق با قرآن و سنت مى‏گذراند، خداوند در قران مى‏فرماید: ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡ [الأحزاب: ۳۶]. «هیچ مرد و زن مسلمانى در برابر فیصله و حکم خداوند، اختیارى ندارد»، و مى‏فرماید: ﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْ [الحشر: ٧]. «آنچه را که رسول اللّه‏ به شما امر کند بپذیرید و از آنچه که منع مى‏کند باز بیائید» و رسول اکرمص مى‏فرماید: «لا يُؤْمِنُ أَحَدُكُمْ حَتَّى يَكُونَ هَوَاهُ تَبَعًا لِمَا جِئْتُ بِهِ، وَمَنْ عَمِلَ عَمَلًا لَيْسَ عَلَيْهِ أَمْرُنا فَهُوَ رَدٌّ» (اربعین نووى. ناصرالدین آلبانى آن را ضعیف قرار داده است). «مؤمن نمى‏شوید مادام که خواسته‏هاى تان را تابع سنت من نکرده‏اید، هرکس عملى خلاف سنت و حکم من انجام دهد مردود است».

بنابراین مسلمان خود را ملزم به رعایت نکات زیر، مى‏داند:

۱- استحداد: منظور از آن تراشیدن و زائل کردن موهاى شرمگاه است. این عمل را مى‏توان بوسیله آله تیز مانند تیغ و امثال آن انجام داد، استفاده از داروهاى زائل کننده موى نیز بلا مانع است.

۲- ختان: منظور از آن قطع پوست روى حشفه است، مناسب این است که ختنه روز هفتم ولادت انجام گیرد، زیرا حضرت حسن و حسینب، فرزندان فاطمه و على در روز هفتم به دستور رسول اکرمص ختنه شدند، اگر ختنه تا زمان قبل از بلوغ تاخیر شود، مانعى ندارد. ابراهیم پیامبر خدا در سن هشتاد سالگى ختنه کرد. از رسول اکرمص روایت است هرگاه کافرى بدست او مسلمان مى‏شد، مى‏فرمود: «أَلْقِ عَنْكَ شَعْرَ الْكُفْرِ وَاخْتَتِنْ» «علامت کفر را از خود بینداز و ختنه کن».

۳- قص الشارب: مسلمان سبیل‌هایش را که روى لبها پوشانده کوتاه مى‏کند.

اما ریش و محاسن خود را رها مى‏کند تا تمام صورتش را فرا گیرد. زیرا رسول اکرمص مى‏فرماید: «جُزُّوا الشَّوَارِبَ، وَأَرْخُوا اللِّحَى، وَخَالِفُوا الْمَجُوسَ» «سبیل‏ها را کوتاه و ریش‏ها را رها کنید و در این مورد با مجوس مخالفت کنید»، (مسلم). و مى‏فرماید: با کوتاه کردن سبیل‏ها و گذاشتن ریش‏ها با مشرکین مخالفت کنید، اعفاء، بمعنى زیاد کردن آن است، لذا تراشیدن لحیه حرام مى‏باشد. از قزع، یعنى تراشیدن یک قسمت و گذاشتن قسمتى دیگر از موهاى سر، بشدت اجتناب شود، زیرا از ابن عمرب روایت است که رسول اکرمص از «قزع» منع کرده است، هم چنین از رنگ کردن ریش‏ها با رنگ سیاه اجتناب شود، در حدیث در این باره آمده است: رسول اکرمص موقعى که پدر حضرت ابوبکر در جریان فتح مکه نزد او آورده شد و ریش‏هایش مانند ثغامه (بوته‏اى کاملا سفید رنگ) بود، خطاب به حاضرین فرمود: «اذهبوا اذْهَبُوا بِهِ إِلَى بَعْضِ نِسَائِهِ، فَلْيُغَيِّرْهُ، وَجَنِّبُوهُ السَّوَادَ، أما الصبغ بِالْحِنَّاء وَالْكَتَمِ، فيستحسن الخضاب بهما» «او را نزد یکى از همسرانش ببرید تا این رنگ سفید موهایش را تغییر دهد، البته از رنگ سیاه اجتناب شود، رنگ حنا و کتم نه اینکه مانعى ندارد، بلکه مطلوب و پسندیده است». (متفق علیه).

مسلمان در صورت گذاشتن موى سر، با استفاده از روغن، شامپو و شانه کردن، به آن‌ها رسیدگى کند. رسول اکرمص مى‏فرماید: «مَنْ كانَ لَهُ شَعْرٌ فَلْيُكْرِمْهُ». (ابو داود).

۴- موهاى زیر بغل باید کنده شوند، لذا مسلمان این عمل را انجام دهد و اگر قادر به کندن نیست، آن‌ها را بتراشد یا با داروى مخصوص آن‌ها را زائل کند.

۵- کوتاه کردن ناخن. مسلمان ناخنهایش را کوتاه مى‏کند بهتر این است که از دست راست شروع کند، نخست ناخن‌هاى دست راستش را کوتاه کند بعد به ناخن‌هاى دست چپ بپردازد. به همین ترتیب ناخن‌هاى پاها، زیرا رسول اکرمص شروع از راست را مى‏پسندید. (متفق علیه).

مسلمان همه این اعمال را بمنظور پیروى از سنت رسول اللّهص انجام مى‏دهد، تا به سنت آنحضرتص عمل نموده و بهره اخروى برده باشد. زیرا ملاک و مناط اعمال نیت است و به هرکس مطابق با نیتش اجر داده مى‏شود.

فصل چهاردهم‏: آداب خواب

مسلمان بر این باور است که خواب یکى از نعمت‏هاى بزرگ خداوند است چنانکه خداوند در قرآن از آن به عنوان یک نعمت یاد کرده است، ﴿وَمِن رَّحۡمَتِهِۦ جَعَلَ لَكُمُ ٱلَّيۡلَ وَٱلنَّهَارَ لِتَسۡكُنُواْ فِيهِ وَلِتَبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِهِۦ وَلَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ ٧٣ [القصص: ٧۳]. «از جمله‏ رحمت و نعمت‏هاى الهى این است که شب و روز را آفریده است تا در شب استراحت نموده و در روز به کسب معاش بپردازد و بدین ترتیب از نعمت‏هاى الهى قدردانى کنید». و مى‏فرماید: ﴿وَجَعَلۡنَا نَوۡمَكُمۡ سُبَاتٗا ٩ [النبأ: ٩]. «خواب را براى شما مایه آرامش قرار داده‏ایم» قطعا، خواب چند ساعت در شب بعد از کار مداوم روز، موجب تقویت، بقاء و نشاط و شادابى جسم مى‏گردد. تا بدینوسیله مسلمان بتواند وظیفه اسلامى خود را که همانا عبادت و بندگى است، ادا کند. لذا شکر این نعمت مستلزم این است که مسلمان در خواب به نکات زیر توجه کند.

۱- براى رفتن به رختخواب بعد از نماز عشاء بدون عذر تأخیر نکند. البته در صورت عذرى مانند، بحث و مذاکره مسائل علمى، گفتگو با مهمان و دلجوئى از او یا شوخى و اختلاط با اهل و عیال مانعى ندارد. در این خصوص در حدیث چنین آمده است: «إِنَّ النَّبِىَّ ج كَانَ يَكْرَهُ النَّوْمَ قَبْلَ الْعِشَاءِ وَالْحَدِيثَ بَعْدَهَا» (متفق علیه). «رسول‏ اکرمص خواب قبل از نماز عشاء و صحبت کردن بعد از نماز عشاء را نمى‏پسندید».

۲- در صورت امکان بدون وضوء نخوابد، زیرا رسول اکرمص خطاب به حضرت براء بن عازب مى‏فرماید: «إِذَا أَتَيْتَ مَضْجَعَكَ فَتَوَضَّأْ وُضُوءَكَ لِلصَّلاَةِ»(متفق علیه). «هرگاه مى‏خواهى به رختخواب بروى، مانند وضوء نماز، وضوء بگیر».

۳- نخست بر پهلوى راست خوابیده دست راستش را زیر سر خود بگذارد، اگر بعد به پهلوى چپ منتقل شود مانعى ندارد. رسول اکرمص در این باره مى‏فرماید: «إِذَا أَتَيْتَ مَضْجَعَكَ فَتَوَضَّأْ وُضُوءَكَ لِلصَّلاَةِ ثُمَّ اضْطَجِعْ عَلَى شِقِّكَ الأَيْمَنِ وَإِذَا أَوَيْتَ عَلَى فَراشِكَ وَأَنْتَ طَاهِرٌ فَتَوَسَّدْ يَمينك» «هرگاه به رختخواب خود رفتى و با وضوء هستى بخواب و دست راست را بالشت خود قرار بده».

۴- روى شکم نخوابد، نه در روز و نه در شب رسول اکرمص چنین خوابیدنى را، خوابیدن اهل دوزخ قرار داده است و فرموده است، خوابیدن روى شکم، خوابى است که خداوند آن را نمى‏پسندد.

۵- ذکر و ادعیه خواب را که در حدیث آمدند، بگوید و بخوابد، از جمله این دعاها:

۱- ۳۳ مرتبه «سُبْحَانَ اللّهِ، وَالْحَمْدُ لِلهِ وَاللّهُ أَكْبَرْ» گوید: بعد این دعاء را گوید: «لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» زیرا رسول اکرمص خطاب به حضرت على و فاطمهب که خواستار مستخدمى بودند، فرمود: «أَلاَ أَدُلُّكُمَا عَلَى خَيْرٍ مِمَّا سَأَلْتُمَا، إِذَا أَخَذْتُمَا مَضَاجِعَكُمَا فَسَبِّحَا ثَلاَثًا وَثَلاَثِينَ، وَاحْمَدَا ثَلاَثًا وَثَلاَثِينَ، وَكَبِّرَا أَرْبَعًا وَثَلاَثِينَ، فَهْوَ خَيْرٌ لَكُمَا مِنْ خَادِمٍ» (مسلم). «آیا به‏ بهتر از آنچه که سؤال کردید، شما را راهنمائى نکنم؟ و آن اینکه در رفتن به رختخواب، ۳۳ بار «الحمدلله» ۳۳ بار «سبحان اللّه» و ۳۴ بار «اللّه أكبر» بگوئید، خواندن این کلمات براى شما از یک خدمت گذار، سود و نفع بیشتر مى‏رساند».

۲- سوره فاتحه و اول سوره بقره تا مفلحون و آیه کرسى و آیات آخر سوره بقره از ﴿لِّلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ... تا آخر.. بخواند. در این باره در حدیث تأکید شده است.

۳- در آخرین لحظه دعا گفتن و در پایان همه دعاها، این دعا را که از رسول اکرمص ثابت است بگوید: «بِاسْمِكَ رَبِّ وَضَعْتُ جَنْبِى، وَبِكَ أَرْفَعُهُ، إِنْ أَمْسَكْتَ نَفْسِى فَارْحَمْهَا، وَإِنْ أَرْسَلْتَهَا فَاحْفَظْهَا بِمَا تَحْفَظُ بِهِ الصَّالِحِينَ. أَسْلَمْتُ نَفْسِى إِلَيْكَ، وَفَوَّضْتُ أَمْرِى إِلَيْكَ، وَأَلْجَأْتُ ظَهْرِى إِلَيْكَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبَ إِلَيْكَ، آمَنْتُ بِكِتَابِكَ الَّذِى أَنْزَلْتَ، وَبِنَبِيِّكَ الَّذِى أَرْسَلْتَ. فَاغْفِرْ لِى مَا قَدَّمْتُ وَمَا أَخَّرْتُ وَمَا أَسْرَرْتُ وَمَا أَعْلَنْتُ وَمَا أَسْرَفْتُ وَمَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّى أَنْتَ الْمُقَدِّمُ وَأَنْتَ الْمُؤَخِّرُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ. رَبِّ قِنِىْ عَذَابَكَ يَوْمَ تَبْعَثُ عَبَادَكَ» (أبوداود وغيره).ترجمه: «پروردگارا، بنام تو مى‏خوابم و بنام تو بلند مى‏شوم، پروردگارا اگر در این خواب مرا موت دادى، مغفرتم بفرما، اگر مرا زنده کردى از من حفاظت بفرما، بگونه‏اى که نیکانت را حفاظت مى‏فرمائى، پروردگارا من خودم را به تو سپردم، کارهایم را به تو موکول کردم، بسوى تو رو آوردم، از تو طلب مغفرت کرده، بسوى تو بر مى‏گردم، به کتابى که فرستاده‏اى و به پیامبرى که مبعوث کرده‏اى، ایمان آورده‏ام، گناهان اول و آخر مرا مورد مغفرت قرار بده، گناهان پیدا و پنهان مرا معاف بفرما، گناهانى را که آن‌ها را از من بهتر مى‏دانى عفو کن، تو اولى و تو آخرى، سواى تو معبودى وجود ندارد. پروردگارا، روز رستاخیز بندگانت را از عذاب خود نجات بده».

۴- اگر در اثناى خواب بیدار شد، دعاى زیر را بخواند: «لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ. سُبْحَانَ اللَّهِ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ وَلَا إلَهَ إلَّا اللَّهُ وَاَللَّهُ أَكْبَرُ وَلَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إلَّا بِاَللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ» و دیگر هر دعائى که مایل باشد بگوید، زیرا پذیرفته خواهد شد. رسول اکرمص مى‏فرماید: هرکس در شب از خواب بیدار شده دعا کند، دعایش پذیرفته مى‏شود. اگر بلند شده وضوء گیرد و نماز خواند، نمازش نیز پذیرفته مى‏شود. هرگاه در وسط خواب بیدار شود، این دعاء را نیز مى‏تواند بخواند: «لا إله إلا أنت سبحانك اللهم أستغفرك لذنبى وأسالك رحمتك، اللهم زدنى علما ولا تزغ قلبى بعد إذ هديتنى وهب لى من لدنك رحمة إنَّك أنْتَ الْوَهَّابُ» «سواى تو معبودى نیست. تو پاک و منزه‏اى، پروردگارا من درباره گناهانم از تو مغفرت مى‏طلبم، خواستار رحمت‏هاى توام، پروردگارا بر علم من بیفزا، بعد از هدایت مرا به راه انحراف سوق مده، از جانب خود براى من رحمت بفرست، همانا تو، بخشنده هستى». (بخارى).

۵- وقتى صبح مى‏کند این دعا را بگوید:

۱- بعد از بیدار شدن و قبل از برخاستن از رختخواب این دعا را بخواند: «الْحَمْدُلِلّهِ الَّذِى أَحْيَانَا بَعْدَ مَا أَمَاتَنَا وَإِلَيْهِ النُّشُورُ» «ستایش مر خدایى را که بعد از مرگ ما را زنده ساخت».

۲- وقتى که به قصد تهجد بیدار شد، چشم‌ها را بسوى آسمان بلند کرده و از ﴿إِنَّ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ [آل‌عمران: ۱٩۰]. ده آیه پایانى سوره آل عمران را بخواند» زیرا ابن عباسب مى‏فرماید: شبى را که در خانه خاله‏ام میمونه گذراندم رسول اکرمص را دیدم که نصف شب یا اندکى قبل یا بعد از آن بلند مى‏شد، خواب را از چشمانش مى‏زدود بعد ده آیه پایانى آل عمران را قرائت کرد، بعد بسوى مشک آبى که آویزان بود، تشریف برد، خوب و با اطمینان وضو گرفت و به نماز ایستاد. (بخارى).

۳- این کلمات را چهار بار تکرار کند: «اللَّهُمَّ إِنِّى أَصْبَحْتُ أُشْهِدُكَ وَأُشْهِدُ حَمَلَةَ عَرْشِكَ وَمَلاَئِكَتَكَ وَجَمِيعَ خَلْقِكَ أَنَّكَ أَنْتَ اللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ وَحْدَكَ لاَ شَرِيكَ لَكَ وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُكَ وَرَسُولُكَ» رسول اکرمص مى‏فرماید: هرکس دعاى مذکور را یک بار بخواند، یک چهارمش از دوزخ آزاد مى‏شود و هرکس آن را چهار بار بخواند، تمامش آزاد مى‏شود. (ابوداود).

۴- وقتى از درب منزل پا را بیرون مى‏گذارد و مى‏خواهد از خانه بیرون رود، این دعا را بخواند: «بِسْمِ اللَّهِ تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ، لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ» رسول اکرمص مى‏فرماید: «هرگاه بنده این کلمات را بگوید: باو گفته مى‏شود، هدایت شدى و تو را کافى است». (ترمذى با تحسین).

۵- وقتى از منزل خارج مى‏شود، این دعا را بگوید: «اللَّهُمَّ إِنِّي أعُوذُ بِكَ أنْ أضِلَّ أَوْ أُضَلَّ، أَوْ أَزِلَّ أَوْ أُزَلَّ، أَوْ أظْلِمَ أَوْ أُظْلَمَ، أَوْ أجْهَلَ أَوْ يُجْهَلَ عَلَيَّ» حضرت ام سلمه مى‏فرماید: هرگاه رسول اکرمص از خانه بیرون تشریف مى‏برد، دعاى مذکور را مى‏خواند.

باب سوم‏: اخلاق‏

فصل اول‏: پيرامون اخلاق حسنه

اخلاق عبارت است از توان و استعداد محکم در نفس و باطن که اعمال ارادى و اختیارى از آن صادر مى‏شوند، اخلاق مصدر اعمال خوب و بد و همچنین زشت و زیبا است. این کیفیت باطنى به لحاظ ماهیت خود پذیراى تاثیر خوب و بد تربیت است. هرگاه این صلاحیت، استعداد و توان بسوى ترجیح دادن فضیلت و حق، محبت با نیکى‏ها، تشویق به خیر سوق داده شود و در جهت دوستى با زیبایى‏ها و نفرت از قبائح و زشتى‏ها از آن کار گرفته شود، ماهیت آن باین اعمال خو گرفته و این اعمال به راحتى از آن صادر مى‏گردند. صدور این اعمال بدون احساس ناراحتى اخلاق حسن نام دارند، این اعمال عبارتند از: بردبارى شکیبایى، صبر و تحمل، سخاوت و شجاعت، عدل و احسان، و امثال آن متعلق به اخلاق حسنه و کمال نفس هستند.

هرگاه این اعمال ترک داده شوند، نفس شایستگى لازم براى این اعمال را پیدا نکرده و در جهت رشد و پیشرفت اعمال خیر و معروف پنهان در خود آماده نمى‏شود. یا آنکه بدتربیت شده و در اثر آن زشتى‏ها را مى‏پسنددو زیبایى‏ها را نمى‏پذیرد. رفتار و گفتارهاى پست و خراب براحتى از وى انجام مى‏گیرد، به چنین کسى گفته مى‏شود: اخلاق بدى دارد، این رفتار و گفتار که براحتى از آن صادر مى‏شوند، اخلاق بدنام دارند، اعمال ضد اخلاقى عبارتند از: خیانت، دروغ، خوف، طمع، ستم، خشونت، بدگوئى، عدم رعایت عفت کلام و امثال آن، روى این اساس اسلام به اخلاق حسنه ارزش قایل شده و براى رشد آن در جامعه اسلامى دعوت کرده است و ایمان انسان را بوسیله فضائل شخصى و اسلامش را بوسیله اخلاق حسنه محک زده است و خداوند متعال پیامبرش را بخاطر اخلاق زیبایش ستوده است. ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ ٤ [القلم: ۴]. و او را درباره حسن اخلاق امر کرده است. ﴿ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ فَإِذَا ٱلَّذِي بَيۡنَكَ وَبَيۡنَهُۥ عَدَٰوَةٞ كَأَنَّهُۥ وَلِيٌّ حَمِيمٞ [فصلت: ۳۴]. «با شیوه بهتر و اخلاق زیبا دفاع کن، آنگاه دشمنان نیز دوست صمیمى مى‏گردند» خداوند اخلاق خوب را وسیله‏اى براى حصول سعادت و رسیدن به بهشت قرار داده‌است. ﴿وَسَارِعُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِينَ ١٣٣ ٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ فِي ٱلسَّرَّآءِ وَٱلضَّرَّآءِ وَٱلۡكَٰظِمِينَ ٱلۡغَيۡظَ وَٱلۡعَافِينَ عَنِ ٱلنَّاسِۗ وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ ١٣٤ [آل‌عمران: ۱۳۳-۱۳۴]. ترجمه: «بشتابید بسوى بخشش گناهان از جانب پروردگار و به سوى بهشتى که بزرگى و عرض آن برابر با زمین و آسمان‌ها است و براى پرهیزگاران تدارک دیده شده است. آنانى که در حال خوشحالى و تنگدستى انفاق مى‏کنند و خشم خود را فرو مى‏برند و از خطاها و اشتباهات مردم، در مى‏گذرند، خداوند نیکو کاران را مى‏پسندد». رسول اکرمص براى تکمیل نمودن اخلاق حسنه مبعوث شده است. «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكارِمَ الْأَخْلَاقِ» «همانا من براى اتمام مکارم اخلاق مبعوث شده‏ام». (بخارى در ادب المفرد). رسول اکرمص در چندین مورد فضیلت مکارم اخلاق را بیان کرده است، مى‏فرماید: «مَا مِنْ شَيْءٍ فِي الْمِيزَانِ أَثْقَلُ مِنْ حُسْنِ الْخُلُقِ» «هیچ چیزى در میزان‏ عدل الهى وزن بیشترى از حسن خلق ندارد» و مى‏فرماید: «اَلْبِرُّ حُسْنُ الْخُلُقِ»(بخارى). «نیکى یعنى حسن خلق» و مى‏فرماید: «أَكْمَلُ الْمُؤْمِنِينَ إِيمَانًا أَحْسَنُهُمْ خُلُقًا»(احمد وابوداود). «کامل‏ترین مؤمن بلحاظ ایمان کسانى هستند که اخلاق زیبا دارند»، و مى‏فرماید: «إِنَّ مِنْ أَحَبِّكُمْ إِلَىَّ وَأَقْرَبِكُمْ مِنِّى مَجْلِساً يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَحْسَنُكُمْ أَخْلاَقاً» (بخاری). «روز قیامت‏ کسى از میان شما با من نزدیک‏تر و نزد من محوب‏تر است که اخلاقش بهتر باشد»، و سوال شد کدام عمل بهتر است؟ فرمود: «حُسْنُ الْخُلُقِ» «بهترین عمل حسن‏ اخلاق است». (ترمذى). و مى‏فرماید: «إِنَّ الْعَبْدَ لَيَبْلُغُ بِحُسْنِ خُلُقِهِ عَظِيمَ دَرَجَاتِ الآخِرَةِ، وَشَرَفَ الْمَنَازِلِ، وَإِنَّهُ لَضَعِيفُ الْعِبَادَةِ» «انسان با عبادت اندک و بوسیله اخلاق زیبا درجات عالیه بهشت و مسکن و منازل خوب آن را در مى‏یابد». (طبرانى).

دیدگاه پیشینیان درباره اخلاق خوب:‏

حسن بصرى، مى‏گوید: حسن خلق عبارت است از: گشادگى چهره، همنشینى با دوستان و خوددارى از آزار و اذیت دیگران. عبداللّه بن مبارک مى‏گوید: حسن خلق در سه چیز است: ۱- دورى کردن از محرمات، ۲- طلب حلال و سخاوت ۳- گشاده دستى نسبت به زن و فرزندان.

یکى دیگر از برزگان مى‏گوید: حسن خلق یعنى با مردم نزدیک شدن و درمیان آنان بیگانه نماندن. بعضى‏ها گفته‏اند: حسن خلق عبارت است از: آزار و نرساندن و بردبارى با برادر مؤمن خویش. و بعضى‏ها مى‏گویند: اخلاق حسنه یعنى بجز رسیدن به رضایت پروردگار غم و اندوهى داشته نباشى.

همه این‌ها که بیان گردید بخشى از تعریف حسن اخلاق مى‏باشند، اما تعریف حسن اخلاق باعتبار ذات ماهیتش همان است که در شروع این فصل بیان گردید.

در مورد نشانى‏ها و علامات شخصى که داراى اخلاق زیبا است. چنین گفته شده است: بسیار با حیا باشد، اذیت و آزار نرساند، صلاح و شایستگى‏اش زیاد باشد، راستگو باشد، اندک گوید، کم‌تر خطا و لغزش کند، فضول و شرور نباشد، نیک باشد، صله رحمى را رعایت کند، با وقار و با حوصله باشد، قدردان، خشنود و بردبار باشد، به عهد و پیمان خود وفادار و پاک دامن باشد، غیبت نکند، سخن چین و بدگو نباشد، دیگران را لعن و نفرین نکند، شتاب کار نباشد، کینه و حسد نداشته باشد، بخیل نباشد، همواره خوشحال و شادمان باشد، محبت، عداوت، خشنودى و ناراضگى‏اش فقط بخاطر خداوند باشد.

فصل دوم‏: صبر و تحمل ناملايمات در راه خداوند

از جمله زیبایى‏هاى اخلاق که مسلمان خود را بدان زینت مى‏بخشد، صبر و تحمل ناراحتى‏ها و ناملایمات در راه اللّه است. صبر عبارت است از ملزم کردن نفس به آنچه که براى آن مکروه و نامطلوب است یا تحمل زحمات و ناملایمات همراه با نوعى خشنودى و تسلیم براى خدا.

مسلمان خود را ملزم مى‏داند و نفسش را پاى‏بند اطاعت و بندگى مى‏کند هرچند برایش مشکل و دشوار باشد، و بدون اینکه معصیتى را مرتکب شود، کنترلش را در دست مى‏گیرد و به خود اجازه نمى‏دهد به گناهان نزدیک شود، هرچند که انجام گناه لذت‏بخش باشد که طبعا بدان تمایل داشته باشد، همچنین مسلمان در برابر مشکلات و مصیبت‏ها نفسش را کنترل نموده و اجازه نمى‏دهد تا به آه و فغان در آید و بى‌صبرى نشان دهد، بى‌صبرى‏نشان دادن در برابر آنچه که از دست رفته است، آفت است و در برابر آنچه که متوقع است، بى عقلى و سبکى است و ناراحتى در برابر قضا و قدر و تصمیم الهى، نکوهش از جانب خداوند قهار است و مسلمان در تمام این امور به وعده و نویدهاى خداوند و پاداش در برابر طاعت و ثوابى که به اهل طاعت تدارک دیده شده و به وعیدهایى که به نافرمانان و معصیت کاران تعیین گردیده است، کمک مى‏جوید و مى‏پذیرد که قضا و قدر الهى جارى است، قضاى الهى عدل است، حکم او نافذ است چه بنده صبر کند یا بى‌صبرى نشان دهد، البته اگر صبر کند اجر اخروى دارد و اگر بى‌صبرى نشان دهد گناه دارد.

از آن جهت که صبر و عدم اضطراب از جمله اخلاق کسبى است که با نوعى تمرین و ریاضت و مجاهدت بدست مى‏آید، مسلمان نیازمند است که خداوند به او اجر عنایت کند بنابراین از آیات و احادیثى که در مورد اجر و فضیلت صبر وارد شده الهام مى‏گیرد، خداوند مى‏فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱصۡبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ ٢٠٠ [آل‌عمران: ۲۰۰]. «اى مؤمنان صبر کنید و دیگران را به صبر توصیه‏ کنید و پیوندتان را با اللّه مستحکم کنید و از خداوند بترسید تا رستگار شوید». و مى‏فرماید: ﴿وَٱسۡتَعِينُواْ بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰةِ [البقرة: ۴۵]. «از صبر و نماز کمک بگیرید» و مى‏فرماید: ﴿وَٱصۡبِرۡ وَمَا صَبۡرُكَ إِلَّا بِٱللَّهِ [النحل: ۱۲٧]. «صبر کن و صبر تو فقط بخاطر اللّه باشد» و مى‏فرماید: ﴿وَٱصۡبِرۡ عَلَىٰ مَآ أَصَابَكَۖ إِنَّ ذَٰلِكَ مِنۡ عَزۡمِ ٱلۡأُمُور [لقمان: ۱٧]. «در برابر مصیبت‏ها صبر کن، همانا صبر در برابر آفات از کارهاى بسیار مهم است» و مى‏فرماید: ﴿وَبَشِّرِ ٱلصَّٰبِرِينَ ١٥٥ ٱلَّذِينَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِيبَةٞ قَالُوٓاْ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ ١٥٦ أُوْلَٰٓئِكَ عَلَيۡهِمۡ صَلَوَٰتٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَرَحۡمَةٞۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُهۡتَدُونَ ١٥٧ [البقرة: ۱۵۵-۱۵٧]. «اى پیامبر! صبر کنندگان را نوید بده، آنان که هنگام مصیبت، مى‏گویند، ما از آن اللّه هستیم و به‌سوى او است بازگشت ما، براى این گروه از جانب پروردگار مغفرت و رحمت است و اینان هستند هدایت یافتگان». و مى‏فرماید: ﴿وَلَنَجۡزِيَنَّهُمۡ أَجۡرَهُم بِأَحۡسَنِ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ [النحل: ٩٧]. «اجر صابران را بخاطر بهترین اعمالى که انجام دادند، خواهیم‏ داد» و مى‏فرماید: ﴿وَجَعَلۡنَا مِنۡهُمۡ أَئِمَّةٗ يَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا لَمَّا صَبَرُواْۖ وَكَانُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا يُوقِنُونَ ٢٤ [السجدة: ۲۴].

«وقتى آنان صبر کردند و به آیه‏هاى ما یقین پیدا کردند، آنان را مقتدا کردیم تا دیگران را مطابق با دستور ما هدایت کنند» و مى‏فرماید: ﴿إِنَّمَا يُوَفَّى ٱلصَّٰبِرُونَ أَجۡرَهُم بِغَيۡرِ حِسَابٖ [الزمر: ۱۰]. «پاداش صابران بیرون از حد حساب بطور کامل پرداخت مى‏شود». و رسول اکرمص مى‏فرماید: «اَلصَّبْرُ ضِيَاء» «صبر نور و روشنى است». (مسلم). و مى‏فرماید: «وَمَنْ يَسْتَعْفِفْ يُعِفَّهُ اللَّهُ، وَمَنْ يَسْتَغْنِ يُغْنِهِ اللَّهُ، وَمَنْ يَتَصَبَّرْ يُصَبِّرْهُ اللَّهُ، وَمَا أُعْطِىَ أَحَدٌ عَطَاءً خَيْرًا وَأَوْسَعَ مِنَ الصَّبْرِ»(بخاری). «هرکس خواستار عفت باشد خداوند او را عفیف‏ مى‏کند، هرکس طالب استغنا باشد، خداوند او را بى نیاز مى‏گرداند، هرکس خواستار صبر باشد، خداوند او را صبر مى‏دهد، بهتر از صبر هیچگونه عنایتى به کسى نشده است» و مى‏فرماید: «عَجَبًا لأَمْرِ الْمُؤْمِنِ إِنَّ أَمْرَهُ كُلَّهُ خَيْرٌ وَلَيْسَ ذَاكَ لأَحَدٍ إِلاَّ لِلْمُؤْمِنِ إِنْ أَصَابَتْهُ سَرَّاءُ شَكَرَ فَكَانَ خَيْرًا لَهُ وَإِنْ أَصَابَتْهُ ضَرَّاءُ صَبَرَ فَكَانَ خَيْرًا لَهُ» (مسلم). «شأن مؤمن بسیار شگفت‏آور است، همه کار او به سودش مى‏انجامد، این وضعیت ویژه حال مؤمن است. اگر خوشحال شود شکر مى‏کند، به سود او تمام مى‏شود، اگر ضررى متوجه او شود، صبر مى‏کند، بازهم به سود او مى‏انجامد» یکى از دختران رسول اکرمص که فرزندش در حال سکرات بود، نزد رسول خداص قاصدى فرستاد و متقاضى شد که آنحضرتص در خانه او برود رسول اکرمص به قاصد گفت: باو سلام بده و بگو: که از آن خداوند است، آنچه که مى‏گیرد و آن چه را که مى‏دهد، هر چیز نزد اللّه یک مدت مشخص دارد. باید صبر کنى و امید ثواب را داشته باشى. (بخارى). در یک حدیث قدسى آمده است: هرگاه یکى از بندگان من از ناحیه چشمانش مبتلا به آفت شد و صبر کرد، در عوض آن بهشت را باو خواهم داد. (بخارى). و مى‏فرماید: هرکس که خداوند درباره او اراده خیر کند، او را مبتلا به آفت مى‏کند. (بخارى). و مى‏فرماید: «إنَّ عِظَمُ الْجَزَاءِ مَعَ عِظَمِ الْبَلاَءِ» «یعنى میزان بزرگى پاداش منوط به میزان مصیبتى است که پیش مى‏آید»، و مى‏فرماید: «وَإِنَّ اللَّهَ إِذَا أَحَبَّ قَوْمًا ابْتَلاَهُمْ فَمَنْ رَضِىَ فَلَهُ الرِّضَا وَمَنْ سَخِطَ فَلَهُ السُّخْطُ» «هرگاه خداوند ملتى را دوست داشته باشد، آنان را به مصیبتى گرفتار خواهد کرد، هرکس راضى شود، خداوند نیز از او راضى مى‏شود، هرکس بى صبرى کند و ناراض شود، خداوند از او ناراض مى‏گردد». (ترمذى و ابن ماجه). و مى‏فرماید: «مَا يَزَالُ الْبَلاَءُ بِالْمُؤْمِنِ وَالْمُؤْمِنَةِ فِى نَفْسِهِ وَوَلَدِهِ وَمَالِهِ حَتَّى يَلْقَى اللَّهَ وَمَا عَلَيْهِ خَطِيئَةٌ» (ترمذی). «مؤمن و مؤمنه همواره درباره خود، فرزندان و مالش گرفتار آفت و بلاها است. این گرفتارى تا لحظه موت ادامه دارد، و در حالتى مى‏میرد که تمام گناهانش از بین رفته‏اند».

تحمل کردن زحمت و مشقت نیز نوعى صبر است ولى از صبر مشکل‏تر و در واقع سرمایه راستگویان و صالحان است. تحمل اذیت عبارت از این است که مسلمان درباره حضرت حق و اعلاء کلمه توحید دچار اذیت شود و صبر کند، تحمل را شیوه خود قرار دهد، بدى را بوسیله خوبى پاسخ گوید، بخاطر شخص خود انتقام نگیرد و مادام که در راه اللّه است و طالب خشنودى او است در فکر شخصیت خود نباشد. پیامبران و بندگان نیک اللّه را در تحمل مشکلات و مصائب الگو و نمونه خود قرار دهد. زیرا به ندرت اگر آنان در راه خداوند مورد اذیت قرار نگرفته و در راه رسیدن به اللّه مواجه با گرفتارى نشده باشند. عبداللّه بن مسعودس مى‏گوید: هنوز بخاطر دارم صحنه‏اى که رسول اکرم در مورد یکى از پیامبران گذشته بیان مى‏کرد و فرمود: قومش او را زدند و خون آلودش کردند، ایشان در حالى که خون را از صورتش پاک مى‏کرد، مى‏فرمود: پروردگارا! قوم مرا ببخش، آن‌ها نمى‏دانند. (متفق علیه).

روزى رسول اکرمص مالى را تقسیم کرد، یکى از اعراب گفت: در این تقسیم خشنودى خداوند منظور نبوده است. این خبر به رسول اکرمص رسید، رنگ از چهره‏اش پرید، و با ناراحتى فرمود: «يَرْحَمُ اللّهُ أخِى موسى لقد أُوذِى بِأكَثَرَ مَنْ هذا فَصَبَرَ» «خداوند به برادرم موسى رحم کند، او بیش از این مورد اذیت قرار گرفت‏ و صبر نمود». (متفق علیه).

خباب بن الأرتس مى‏گوید: روزى نزد رسول اکرمص که در سایه خانه کعبه نشسته بود، شکایت برده و عرض کردیم: یا رسول خدا! براى ما دعا نمى‏کنى و ما را یارى نمى‏دهى، فرمود: «در گذشته کسانى در راه خدا در حفره‏ها انداخته مى‏شدند، بعد بدن‌‌شان از قدم تا فرق سر بوسیله اره به دو نیم تقسیم مى‏شد و بوسیله شانه‏هاى آهنین گوشت بدن‌‌شان از استخوان شانه مى‏شد، اما این همه او را تحمل نموده و ذره‏اى عقب نرفتند». (بخاری).

خداوند در مورد پیامبران چنین بیان مى‏کند: ﴿وَمَا لَنَآ أَلَّا نَتَوَكَّلَ عَلَى ٱللَّهِ وَقَدۡ هَدَىٰنَا سُبُلَنَاۚ وَلَنَصۡبِرَنَّ عَلَىٰ مَآ ءَاذَيۡتُمُونَاۚ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُتَوَكِّلُونَ ١٢ [ابراهیم: ۱۲]. «چرا ما بر خدا توکل نکنیم، در حالیکه باید خداوند راه‏ها را به ما نشان داده و ما در برابر اذیت و آزارى که بما مى‏رسانید، صبر خواهیم کرد و متوکلان باید به خدا توکل کنند». عیسى بن مریم خطاب به بنى‏اسرائیل مى‏فرمود: در گذشته به شما گفته شده بود، در عوض دندان، دندان و در عوض بینى، بینى ولى من براى شما مى‏گویم، بدى را به بدى جواب ندهید بلکه هرکس سیلى به گونه راست شما زد، گونه چپ را بسوى او برگردانید، هرکس چادر را از شما بگیرد، ازار را نیز باو بدهید. (غزالى در احياء العلوم). بعضى از یاران رسول اکرمص مى‏گفتند: ما ایمان کسى را قبول نداشتیم تا اینکه در برابر دشوارى‏ها صبر نمى‏کرد.

مسلمان در پرتو این شواهد و قرائن گویا و نمونه‏هاى زنده صبر و تحمل با صبر، تحمل و شکیبایى زندگى مى‏کند، شکایت نمى‏کند و ناراض نمى‏شود، بدى را به بدى پاسخ نمى‏دهد، بلکه بدى را به خوبى پاسخ مى‏دهد، عفو مى‏کند، صبر را پیشه مى‏گیرد و مى‏بخشد، خداوند مى‏فرماید: ﴿وَلَمَن صَبَرَ وَغَفَرَ إِنَّ ذَٰلِكَ لَمِنۡ عَزۡمِ ٱلۡأُمُورِ ٤٣ [الشوری: ۴۳]. «براى کسانى که صبر کنند و دیگران را مورد بخشش قرار بدهند، این از کارهاى بسیار بزرگ است».

فصل سوم‏: توكل به خدا و اعتماد به نفس‏

مسلمان تکیه بر خداوند را تنها یک امر فطرى نمى‏داند بلکه آن را واجبى دینى و عقیدتى اسلامى مى‏داند. زیرا خداوند فرموده است:

﴿وَعَلَى ٱللَّهِ فَتَوَكَّلُوٓاْ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ [المائدة: ۲۳]. «اگر مؤمن واقعى هستید باید بر خداوند توکل داشته باشید» و مى‏فرماید: ﴿وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ [آل‌عمران: ۱۲۲]. «مؤمنان باید بر خداوند توکل کنند». با توجه به این آیه‏ها و نصوصى دیگر، توکل مطلق بر خداوند بخشى از عقیده و ایمان مؤمن است.

مسلمان هرگاه در قالب توکل و سر سپردگى کامل از خداوند تبعیت کند، قراءت و برداشتى از توکل متفاوت با آنچه که جاهلان دارند، خواهد داشت. انسان‌هاى جاهل از توکل تنها عبارت چند کلمه که بر زبان‏ها تکرار مى‏کنند، چیزى دیگر درک نمى‏کنند، لب‏ها بدان حرکت مى‏کند و عقل آن‌ها آن را درک نمى‏کند. یا اینکه توکل نزد آنان به معنى رها کردن اسباب و ترک عمل و تن دادن به ذلت و خوارى و خشنود شدن در برابر قضاء و قدر الهى است، خیر هرگز! بلکه مسلمان برداشت و قراءتش از توکل این است، که توکل بمعنى طاعت از خداوند و استفاده از تمام ابزارى است که براى انجام یک کار، ضرورى مى‏باشند. مسلمان توقع نتیجه خوبى براى چیزى که زمین‌هاش را فراهم نکرده است ندارد، امیدش را به ثمره‏اى که پیشتر از ابزارش کار نگرفته وابسته نمى‏کند. البته موضوع مثمر شدن و نتیجه مقدمات را به خداوند سبحان موکول مى‏کند. چون بجز خداوند کسى دیگر قادر به چنین چیزى نیست. پس توکل از دیدگاه مسلمان عبارت است از عمل و امل (یعنى تلاش و امید) همراه با آرامش قلب و سکون نفس و اعتماد و اذعان به اینکه، آنچه را که خداوند خواسته باشد، محقق خواهد شد و آنچه را که نخواسته باشد انجام نخواهد گرفت، و خداوند پاداش کسانى را که عمل کنند هرگز ضائع نخواهد کرد.

شخص مسلمان هرگاه به سنن الهى در جهان هستى، اذعان پیدا کند، اسباب و ابزار لازم را براى انجام کارها تدارک مى‏بیند و براى فراهم کردن و کامل نمودن آن‌ها تمام سعى و تلاش خود را به خرج مى‏دهد. هرگز اسباب و ابزار را به تنهایى براى رسیدن به هدف و نتیجه بسنده نمى‏داند، بلکه استفاده از اسباب و ابزار را بیش از اینکه خداوند، بدان امر کرده است، چیزى دیگر نمى‏داند و هم چنان که در سایر امر و نهى اطاعت از خداوند را واجب مى‏داند، در ارتباط با بکار گرفتن اسباب نیز امر خدا را واجب مى‏داند و دست یابى به نتایج و تحقق خواسته‏ها را به خداى بزرگ مى‏سپارد، زیرا کسى دیگر قادر به نتایج و تحقق بخشیدن به خواسته‏ها نیست. همان مى‏شود که او خواسته باشد. چه بسا انسان‌هائى هستند که ثمره زحمت خود را نمى‏خورند چه بسا کشاورزانى هستند که محصول زراعت خود را برداشت نمى‏کنند.

بنابر آنچه که بیان گردید، این تصور درباره اسباب که آن‌ها به تنهائى عامل پیروزى و دست یابى به اهداف و مقاصد هستند و اصالت دادن و بکارگیرى از آن‌ها مؤثر در تحقق بخشیدن به مطلوب مى‏باشند کفر و شرک است، همچنین ترک دادن ابزار و اسباب براى کسى که قادر به تدارک و استفاده از آن‌ها است، حرام و معصیت مى‏باشد اگر کسى چنین عقیده‏اى دارد باید آن را اصلاح کند و طلب آمرزش نماید.

این تصور و دیدگاه مسلمان در رابطه با اسباب و ابزار بر گرفته از روح اسلام و تعلیمات و رهنمودهاى نبى‏مکرم است که در تمام جنگ‏ها و غزوات بدون تدارک لازم هرگز وارد صحنه نمى‏شد، تمام ابزار لازم حتى زمان و مکان جنگ را انتخاب مى‏فرمود، از آنحضرتص منقول است که در هواى گرم و سوزان هرگز غارت نمى‏برد مگر زمانى که گرمى فروکش کرده و از شدت حرارت بحد کافى کاسته مى‏شد، معمولا براى غارت بردن بر خصم، قسمت‏هاى پایانى روز را که هوا ملایم مى‏شود، انتخاب مى‏کرد، فبل از وارد شدن به صحنه جنگ نقشه جنگ را ترسیم مى‏کرد، صفوف لشکر را منظم مى‏نمود. و در پایان دست به دعا مى‏شد و از خداوند چنین مى‏خواست: «اللَّهُمَّ مُنْزِلَ الْكِتَابِ وَمُجْرِىَ السَّحَابِ وَهَازِمَ الأَحْزَابِ، اهْزِمْهُمْ وَانْصُرْنَا عَلَيْهِمْ» (متفق علیه). «بارالها! نازل کننده کتاب و به حرکت درآورنده ابرها و شکننده گروها، تمام گروها را شکست بده و ما را برآنان نصرت و یارى بفرما». آرى، رسول اکرمص همواره براى جمع کردن اسباب مادى و معنوى هدایت مى‏کرد. و بعد مسأله پیروزى را به خداى بزرگ موکول مى‏کرد.

مثالى دیگر درباره توکل: رسول اکرمص درباره هجرت به مدینه، بعد از اینکه اکثر اصحابش هجرت کرده بودند، منتظر دستور خدا براى هجرت بود تا اینکه خداوند به ایشان اجازه هجرت داد. اکنون ببینیم که رسول اکرمص براى هجرت چه ترتیباتى را اتخاذ نمود؟ ترتیبات اتخاذ شده از جانب رسول اکرمص در امر هجرت بشرح زیر مى‏باشند:

۱- در نظر گرفتن رفیقى براى سفر که آنحضرت براى این مهم ابوبکر صدیق را انتخاب نمود.

۲- تهیه توشه سفر؛ از آب، نان و غیره که اسماء دختر ابوبکرس آن را بسته‏بندى نمود و کیسه محتوى زاد را بوسیله ازاربندش بست و بدین مناسبت به ذات النطاقین ملقب شد.

۳- تهیه و تدارک بهترین مرکب براى انجام این مسافرت طولانى و خسته کننده.

۴- همراه بردن یک کارشناس جغرافیایى و آشنا به مبادى ورودى و خروجى راه‏هاى صعب العبور و گلوگاه‏هاى پر خطر تا در این مسافرت بس خطرناک به عنوان راهنما از خدمات او استفاده شود.

۵- شب هجرت وقتى که آن حضرت مى‏خواست از خانه‏اى که دشمن آن را محاصره کرده بود بیرون رود، پسرعمویش على بن ابى طالبس را در رختخواب خویش خواباند تا دشمن که در انتظار بیرون آمدن آنحضرت بود، همچنان منتظر صبح بماند.

۶- وقتى مشرکین او را تعقیب مى‏کردند و بمنظور پیدا کردن او و همراهش ابوبکرس تلاش مى‏کردند، به غار ثور پناه برد، و خود را در آنجا مخفى نمود.

٧- وقتى که ابوبکرس با اظهار نگرانى به او گفت: هرکس از آنان بسوى قدم‏هاى خود نگاه کند ما را خواهد دید، فرمود: اى ابوبکر! تو چه مى‏اندیشى درباره آن دو کسى که سومى آنان خداوند باشد؟! (صحیح بخارى).

در سایه این جریان که در واقع نمایانگر حقیقت ایمان و توکل است، مشاهده مى‏شود که رسول اکرمص نه اسباب و ابزار را ترک نمود و نه بر آن‌ها اعتماد کرد، و این مطلب نیز روشن مى‏شود که اسباب و ابزار نهائى براى مسلمان این است که خود را تسلیم خداوند نموده و تمام امورش را باو تفویض کند، رسول اکرمص بعد از اینکه تمام اسباب و وسایل نجات را از دست داد و در غارى که مارها و کژدم‏ها در آن زندگى مى‏کردند پناه برد باز هم در قالب اعتماد یک مؤمن و یقین یک انسان متوکل به رفیق سفر خویش که با ترس و نگرانى با ایشان سرگوشى مى‏کرد فرمود:

«لا تَحْزن إن اللّه معنا، ما ظنُّك يا أبابكر باثنين اللّه ثالثهما»!. (بخاری). «اى ابوبکر، نگران‏ مباش، خداوند با ماست، اى ابوبکر! تو درباره دو نفرى که سومى آنان خدا است چگونه مى‏اندیشى؟».

آرى، در سایه این رهنمودها و تعلیمات محمدىص، مسلمان دیدگاهش را در مورد استفاده از اسباب و وسائل اخذ کرده است، این دیدگاه مسلمان دیدگاه نوین و جدیدى نیست بلکه این ایمان و عقیده‏اى است که از رسالت چشمه دارد.

اعتماد به نفس: مسلمان در این باره نیز برداشت و قرأتى متفاوت با قرأت و برداشت کسانى دارد غرق در معصیت و گناه مى‏باشند، کفار و مادیون بر این باوراند که اعتماد به نفس عبارت است از قطع رابطه با خداوند و اینکه بنده خودش خالق اعمال است و تحقق بخشیدن به کسب و سود و زیان کار خود او است و خداوند در این امور هیچگونه نقشى ندارد. خداوند از آنچه که آن‌ها مى‏اندیشند، برتر و منزه است.

مسلمان که بر وجوب اعتماد به نفس در کسب و عمل، ایمان دارد، معنى‏اش این است که او نیازش را بجز نزد خدا براى احدى مطرح نمى‏کند و تنها به محضر او جبین نیاز را مى‏ساید و هرگاه شخصا و بوسیله علم و آگاهى خود مى‏تواند امورش را اداره کند، آن را به کسى یا کسانى دیگر واگذار نمى‏کند و هرگاه خود قادر به رفع نیازها باشد از دیگران کمک نمى‏طلبد و جز اللّه از کسى دیگر استعانت نمى‏جوید، زیرا استعانت از غیر خدا حکایت از ارتباط قلب با غیر او دارد و مسلمان هرگز چنین ارتباطى را نمى‏پسندد.

مسلمان هرگاه با چنین اعتقادى از توکل به خدا و اعتماد به نفس زندگى کند، این اعتقاد و خصلت او در اثر توجه نمودن به آیه‏هاى نورانى و احادیث، هر آن تغذیه و تقویت مى‏شود و رشد مى‏کند، خداوند مى‏فرماید:

﴿وَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱلۡحَيِّ ٱلَّذِي لَا يَمُوتُ [الفرقان: ۸۵]. «اعتماد کن به آن هستى جاویدان که موت به سراغش نمى‏رود». و مى‏فرماید: ﴿وَقَالُواْ حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَكِيلُ [آل‌عمران: ۱٧۳]. «(شعارشان این بود که) گفتند: خداوند ما را کافى است و او بهترین کارساز است». و مى‏فرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُتَوَكِّلِينَ [آل‌عمران: ۱۵٩]. «بی‌شک خداوند، متوکلین را دوست می‌دارد».

رسول اکرمص مى‏فرماید: «لَوْ أَنَّكُمْ تَتَوَكَّلُونَ عَلَى اللَّهِ حَقَّ تَوَكُّلِهِ لَرَزَقَكُمْ كَمَا يَرْزُقُ الطَّيْرَ تَغْدُو خِمَاصًا وَتَرُوحُ بِطَانًا» (ترمذی). «اگر بمعنى‏ واقعى کلمه بر خداوند توکل مى‏کردید، مانند پرندگان به شما روزى داده مى‏شد، صبح با شکم خالى مى‏روند و شام با شکم پر برمى‏گردند». رسول اکرمص هرگاه از خانه بیرون مى‏رفت، این دعاء را مى‏خواند: «بسم اللّه توكلت على اللّه ولا حول ولا قُوَّةَ إلَّا بِالله». و درباره هفتاد هزار با ایمانى که بدون حساب و کتاب وارد بهشت مى‏شوند، فرمود: «هُمُ الَّذِينَ لاَ يَسْتَرْقُونَ، وَلاَ يَتَطَيَّرُونَ، وَلاَ يَكْتَوُونَ وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ» (متفق علیه). «آنها کسانى هستند که رقیه نمى‏گیرند، داغ نمى‏دهند، فال نمى‏گیرند و به خداوند توکل و اعتماد دارند».

فصل چهارم: ايثار و خيرخواهى

یکى از صفات پسندیده هر مسلمان که بر گرفته از تعلیمات دین و زیبایى‏هاى اسلام است، ایثار ترجیح دادن و مقدم داشتن دیگران بر خود است.

مسلمان هرگاه فرصتى براى ایثار بیابد، دیگران را بر خودش مقدم مى‏دارد و رفع نیاز و رعایت مصالح دیگران را در برابر نیاز و مصالح خود ترجیح مى‏دهد، خود را گرسنه نگه مى‏دارد تا دیگران سیر شوند، خود را تشنه مى‏کند تا دیگران سیراب شوند، حتى بخاطر زنده نگاه داشتن دیگران به استقبال مرگ مى‏رود این گونه ایثار و فدا کارى از ناحیه یک مسلمان که روح و روانش آراسته از زیبایى‏هاى اخلاق و نهادش ممهور به مهر خیر، فضیلت و خوبى‏ها است، حیرت‏انگیز و شگفت‏آور نیست، این صفت در واقع رنگ خدایى دارد، چه رنگى مى‏تواند بهتر از رنگ خدا و دین و ایمان باشد. ﴿صِبۡغَةَ ٱللَّهِ وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ صِبۡغَةٗ [البقرة: ۱۳۸].

هر مسلمان در ایثار، از نیکان تاسى مى‏کند و بر نقش قدم پیشینیان که خداوند آن‌ها را ستوده است، مى‏رود: خداوند در تعریف از ایثارگران مى‏فرماید: ﴿وَيُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ كَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞ [الحشر: ٩]. «دیگران را بر خود مقدم مى‏دارند، هرچند که خود محتاج باشند و کسانى که از بخل نفس نجات یافته‏اند رستگارند».

تمام اخلاق ستوده و خوى نیکوى مسلمان، برگرفته از سرچشمه زلال حکمت محمدى و الهام گرفته از سرچشمه پرفیض رحمت‏هاى الهى مى‏باشد، در حدیثى که بخارى و مسلم آن را نقل کرده‏اند آمده است: «لايُؤمِنُ أحَدُكُمْ حَتَّى يُحِبَّ لأخِيْهِ ما يُحِبُّ لِنَفْسِهِ» «هیچکدام از شما مؤمن واقعى نمى‏شود تا اینکه براى برادر مسلمانش آنچه را که براى خود مى‏پسندد، بپسندد». این حدیث اخلاق مؤمن را جلاء بخشیده و آن را تقویت مى‏کند، و هم چنین آیه:

﴿وَيُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ كَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞ... [الحشر: ٩]. شعور آگاه و وجدان بیدار، مسلمان، خیر را نسبت به انجام کارهاى خیر و ایثارگرى و ترجیح دیگران بر نفس خود و خانواده‏ى خویش، تقویت مى‏کند.

آرى! بنده مسلمان چنان زندگى مى‏کند که پیوندش را با پروردگارش حفظ، و زبانش را باذکر و یاد پروردگار تازه مى‏کند و هرگز خسته نمى‏شود، قلبش را همواره متوجه محبت خدا مى‏کند، هرگاه به جایگاه بزرگ خداوند نگاه کند میوه عبرت مى‏چیند و هرگاه مانند این آیه‏هاى مزمل و فاطر ﴿وَمَا تُقَدِّمُواْ لِأَنفُسِكُم مِّنۡ خَيۡرٖ تَجِدُوهُ عِندَ ٱللَّهِ هُوَ خَيۡرٗا وَأَعۡظَمَ أَجۡرٗاۚ وَٱسۡتَغۡفِرُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمُۢ [المزمل: ۲۰]. «و کارهاى نیکى را که براى خودتان پیش مى‏فرستید، آن را نزد خداوند به اعتبار پاداش بهتر و بزرگ‌تر مى‏یابید. و از خداوند آمرزش بخواهید. که خداوند آمرزگار مهربان است». و ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَتۡلُونَ كِتَٰبَ ٱللَّهِ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ سِرّٗا وَعَلَانِيَةٗ يَرۡجُونَ تِجَٰرَةٗ لَّن تَبُورَ ٢٩ لِيُوَفِّيَهُمۡ أُجُورَهُمۡ وَيَزِيدَهُم مِّن فَضۡلِهِۦٓۚ إِنَّهُۥ غَفُورٞ شَكُورٞ ٣٠ [فاطر: ۲٩-۳۰]. «به راستى آنان که کتاب خدا را مى‏خوانند [و به آن عمل مى‏کنند] و نماز بر پا داشته‏اند و از آنچه روزیشان کرده‏ایم پنهان و پیدا مى‏بخشند، امید به سودایى دارند که [هرگز] کاستى نمى‏پذیرد. تا پاداش‌هاى آنان را به تمام [و کمال‏] بدهد و از فضل خود [پاداشى هم به آنان‏] افزون دهد. بى‌گمان او آمرزنده قدرشناس است». را بخاطر بسپارد، دنیا را با دیده حقارت مى‏نگرد و آخرت را برگزیده و بدان دل مى‏بندد.

آرى! کسى که چنین وضعیتى داشته باشد، چگونه بذل مال نمى‏کند، چرا نیکى را دوست نداشته باشد و دیگران را ترجیح ندهد؟ هرکس یقین داشته باشد که آنچه از خیر و خوبى که امروز انجام مى‏دهد، نتیجه‏اش را فردا بهتر و بیشتر خواهد دید، چرا چنین نکند؟

نمونه‏هایى از ایثار و همدردى‏:

۱- سران قریش به اتفاق آراء در دارالندوة پیشنهاد قتل و ترور پیامبر که از جانب ابومره ملعون ارائه گردیده بود، امضاء کردند، خبر این توطئه ستمگرانه به رسول اکرمص رسید، اجازه هجرت باو داده شد و آنحضرت تصمیم به هجرت گرفت و در صدد بر آمد کسى را پیدا کند که شب را در خانه آن حضرت سپرى کند و بدین ترتیب توانسته باشد، قریش را که در کمین او بودند اغفال نموده و خانه را ترک گوید. پسر عموى جوان، متدین و شجاعش، على‏بن‏ابى‏طالبس، شایسته این فدا کارى عظیم تشخیص داده‏شد. جریان را برایش شرح داد، علىس در ترجیح دادن رسول اکرمص در برابر خود اندک تأمل و تردید نشان نداد. در رختخواب آن حضرت خوابید، در حالیکه هر آن این احتمال وجود داشت که دست‏هاى چپاولگر او را ربوده بسوى کسانى پرتاب کنند که تشنه خون او بودند تا بتوانند وسیله شمشیرهاى خود با او چنان بازى کنند که فوتبالیست‏ها با توپ فوتبال. بهر حال علىس در رختخواب رسول اللّهص خوابید و حیات و نجات رسول اللّهص را بر حیات و نجات خود ترجیح داد. این ایثارگرى و فداکارى که در سنین جوانى انجام گرفت، زبان زد خاص و عام شد و به عنوان بهترین ضرب‏المثل در قاموس ایثار و از خودگذشتگى ثبت گردید.

آرى! مسلمان چنین ایثار و از خودگذشتگى را نشان مى‏دهد، حتى زندگى‏اش را فداى دیگران مى‏کند، باید گفت ایثار به زندگى و جان دادن براى نجات جان دیگران، آخرین حدّ ایثار و از خود گذشتگى است.

۲- حذیفه عدوى مى‏گوید: در جریان جنگ یرموک در حالى که مقدار اندکى آب با خود همراه داشتم براى پیدا کردن پسر عمویم به این سو و آنسوى مى‏رفتم و با خود مى‏اندیشیدم که اگر حیاتى در او باقى باشد، این آب را باو بدهم و صورتش را خیس کنم، ناگهان نزد او رسیدم، گفتم: تشنه هستى تا بتو آب دهم؟ با اشاره گفت: آرى، بلافاصله مجروحى در کنار او به آه و ناله در آمد، پسر عمویم اشاره کرد تا آب را نزد او ببرم. نزد او رفتم، ایشان هشام ابن العاص بود، گفتم: تشنه هستى تا بتو آب دهم؟ مجروحى دیگر که در کنار او بود، صداى مرا شنید و به آه و ناله در آمد، هشام به من اشاره کرد تا آب را نزد او ببرم به نزد ایشان رفتم، جان داده بود، بسوى هشام برگشتم او را نیز مرده یافتم بسوى پسرعمویم رفتم او نیز جان سپرده بود، رحمت خدا شامل حال همه‏ى آنان شود.

آرى! این سه نفر شهید بزرگوار، در باب ایثار و فداکارى و تقدیم دیگران بر خود، به عنوان ضرب المثل و الگو جاودان مانده‏اند از آن‌ها یاد کرده مى‏شود، مسلمان در این دنیا باید چنین باشد.

۳- منقول است که: تعدادى مهمان نزد ابى حسن الانطاکى جمع شدند، آمارشان بیشتر از سى نفر بود، آنان، نان به مقدار کافى نداشتند. نان‏هاى را ریزه کرده و چراغ روشنائى را خاموش کردند و براى خوردن دور سفره گرد آمدند، وقتى سفره جمع شد، نان‏ها بحالت اولیه بدون اینکه کم شده باشد، باقى ماند، زیرا هیچ یک از آنان دست به طعام نبرده بود. هر یک در این فکر بود تا همراهش سیر بخورد و خودش را گرسنه نگاه دارد، در نتیجه، هیچکدام دست به طعام نبرده بود، بدین ترتیب هرکس خود را گرسنه گذاشته بود تا دیگران سیر بخورند.

۴- در بخارى و مسلم، نقل شده است که مهمانى وارد خانه رسول اکرمص شد، رسول اکرمص چیزى براى پذیرایى نداشت. یک مرد انصارى آمد و مهمان رسول خدا را به خانه خود برد، غذا را جلوى مهمان گذاشت و به همسرش امر کرد تا چراغ را خاموش کند و دستش را بسوى غذا دراز کرد تا وانمود کند که غذا مى‏خورد ولى او غذا نخورد، چون غذا اندک بود و مى‏خواست مهمان از آن استفاده کند، مهمان را بر خود و خانواده‏اش ترجیح داد، وقتى صبح ایشان نزد رسول خداص رفت، آن حضرت فرمودند: خدواند رفتار شما را با مهمان دیشبى بسیار پسندیده است و بدنبال آن این آیه نازل شد.

﴿وَيُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ كَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞ [الحشر: ٩].

۵- روایت است، شخصى نزد بشرابن الحارث آمد و نیازش را مطرح کرد، حضرت که در بستر بیمارى و در حال مرگ بود پیراهن خود را از تن بیرون کرد و به ایشان داد و پیراهنى را بطور عاریت گرفت و تا لحظه مرگ از آن استفاده مى‏کرد.

این پنج نمونه، نمونه‏هاى زنده و روشنى هستند درباره اخلاق مسلمان و در باب ایثار و از خودگذشتگى و محبت با نیکى‏ها، آرى، مسلمان نخست به وظیفه اسلامى‏اش عمل مى‏کند چون او قبل از هر چیز خود را مسلمان مى‏داند.

فصل پنجم‏: عدل و ميانه‏روى

مسلمان، عدل به مفهوم عامش را از اهم واجبات مى‏داند، زیرا که خداوند به رعایت آن امر نموده است و مى‏فرماید:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ وَإِيتَآيِٕ ذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ [النحل: ٩۰]. «خداوند به رعایت عدل و احسان و دادن به خویشاوندان امر مى‏کند». خداوند در کلام پاک خبر داده‌است که عادلان را دوست دارد و مى‏فرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِينَ [الحجرات: ٩]. «بی‌شک خداوند عدل کنندگان را دوست دارد»، اقساط به معنى عدل، و مقسطون به معنى عدل کنندگان است. خداوند همانطور که در احکام به رعایت عدل امر کرده است، در گفتار نیز رعایت عدل را مورد تاکید قرار داده‌است، مى‏فرماید: ﴿وَإِذَا قُلۡتُمۡ فَٱعۡدِلُواْ وَلَوۡ كَانَ ذَا قُرۡبَىٰ [الأنعام: ۱۵۲]. «در سخن گفتن عادل باشید، هرچند که مورد سخن شما خویشاوند باشد»، و مى‏فرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُكُمۡ أَن تُؤَدُّواْ ٱلۡأَمَٰنَٰتِ إِلَىٰٓ أَهۡلِهَا وَإِذَا حَكَمۡتُم بَيۡنَ ٱلنَّاسِ أَن تَحۡكُمُواْ بِٱلۡعَدۡلِ [النساء: ۵۸]. «خدواند براى دادن‏ امانت‏ها به اهل آن در قضاوت میان مردم به قضاوت همراه با عدل، شما را امر مى‏کند». روى این اصل، مسلمان در رفتار و گفتار عدالت را رعایت مى‏کند و در هر چیز در صدد عدل و انصاف برمى‏آید تا اینکه عدل از جمله اخلاق و خصلت‏هاى جدایى ناپذیر او قرار مى‏گیرد و تمام رفتار و گفتارش همراه با عدل و بدور از هرگونه حیف، ستم و تبعیض انجام مى‏گیرند و بدین ترتیب مسلمان در صف عادلان در آمده بسوى هوس‏ها گرایش پیدا نمى‏کند، دنیا و خواسته‏هاى نفسانى نمى‏توانند او را به پرتگاه نابودى سوق دهند، و مستحق و مستوجب محبت، خشنودى، انعام و اکرام خداوند قرار مى‏گیرد، زیرا خداوند فرموده است: عادلان را دوست دارد، رسول‏اکرمص از منزلت و جایگاه عادلان خبر داده و فرموده است: «إنَّ المُقْسِطِينَ عِنْدَ اللهِ عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ: الَّذِينَ يَعْدِلُونَ في حُكْمِهِمْ وأَهْلِيْهِم وَمَا وَلُوْا» (مسلم). «عادلان نزد خداوند بر روى منابرى از نور جاى داده مى‏شوند. عادل کسى است که در احکام صادره، در رفتار با زن و فرزند و در تمام جوانب زندگى برابرى و انصاف را رعایت کند» و مى‏فرماید: «هفت کس را خداوند روز قیامت، که بجز سایه او، سایه‏اى وجود ندارد، زیر سایه خود جاى مى‏دهد که یکى از آن‌ها رهبر و حاکم عادل است.

جلوه‏هاى گوناکون عدل‏:

عدل جلوه‏هاى متعددى دارد:

۱- عدل با خداوند متعال: باین معنى که در عبادت و صفات، غیر خدا را با وى شریک نکند، و از خداوند اطاعت کرده و از هر گونه نافرمانى اجتناب گردد، همواره بیاد او زیستن و هیچگاه کفران نعمت و ناشکرى سر نزند.

۲- عدل در قضاوت میان مردم: باین معنى که حق به صاحب حق داده شود و اهل حق از حقش محروم نگردد.

۳- عدل در میان همسران و فرزندان: هیچکدام از همسران و فرزندان را بر دیگرى ترجیح ندهد و میان آن‌ها تبعیض قائل نشود.

۴- عدل در سخن و گفتار: باین معنى که گواهى به ناحق ندهد و سخن باطل و دروغ نگوید.

۵- عدل در اعتقاد: باین معنى که سواى حق و صدق، اعتقادى دیگر نداشته باشد و آنچه که غیر واقع و خلاف حقیقت است بدان توجه ننماید.

نمونه‏هاى بارز و والایى از عدل در قضاوت‏:

روزى خلیفه دوم، عمربن خطابس نشسته بود، مردى مصرى نزد ایشان آمد و گفت: اى امیرالمؤمنین! به تو پناه آورده‏ام، عمرس فرمود: به کسى پناه آورده‏اى که تو را پناه مى‏دهد، جریان چیست؟ آن مرد گفت: در اسب دوانى با یکى از پسران عمروبن عاص مسابقه دادم و از او سبقت گرفتم، او با شلاق مرا مى‏زد و مى‏گفت: من پسر، مادر و پدرى فوق‏العاده شایسته هستم، یعنى پدر و مادر من از پدر و مادر تو بهتراند، این جریان به پدرش عمرو رسید. او از ترس اینکه من نزد تو آمده شکایت کنم، مرا نزد خود بازداشت کرده است، من از زندان فرار کرده اینک به تو پناه آورده‏ام، عمر بن خطابس به عمرو بن عاص که استاندار مصر بود، نوشت: هرگاه نامه من بدست تو رسید، تو و فلان پسرت در موسم حج نزد من بیایید، و به مرد مصرى گفت: تا آمدن عمرو بن عاص و پسرش، در مدینه بمان، عمرو آمد و در موسم حج شرکت کرد، بعد از انجام مناسک حج، خلیفه در جمع مردم نشسته بود، عمرو بن عاص و فرزندش نیز در کنار خلیفه بودند، آن مرد مصرى بلند شد، حضرت عمرس شلاق را باو داد. مرد مصرى شروع به زدن تازیانه کرد و همواره ضربه شلاق را بر وى فرو مى‏کوفت تا اینکه حاضرین در جلسه، بخاطر کثرت ضربه‏هاى شلاق مى‏خواستند، زدن متوقف شود، حضرت عمرس خطاب به آن مرد مصرى گفت: فرزند بهترین پدر و مادر را بزن. مرد مصرى در جواب گفت: اى امیرالمؤمنین! انتقام خود را گرفتم. حضرت عمرس فرمود: اگر همچنان ادامه مى‏دادى بخدا سوگند کسى جلو تو را نمى‏گرفت مگر اینکه خودت باز مى‏آمدى، بعد خطاب به عمرو گفت: «مَتَى اسْتَعْبَدْتُّمُ النَّاسَ وَقَدْ وَلَدَتْهُمْ أُمَّهَاتُهُمْ أَحْرَارًا» «اى عمرو! از کى شما مردم را برده خود قرار داده‏اید حال آنکه آنان آزاد از مادر بدنیا آمده‏اند».

نتیجه شیرین عدل:‏

از جمله نتیجه شیرین عدل در حکم و قضاوت گسترش اطمینان و آرامش خاطر در میان مردم است. منقول است که قیصر روم سفیرى را نزد عمربن خطاب فرستاد تا اوضاع و احوال خلیفه را مطالعه کند. سفیر رومى وقتى وارد مدینه شد، درباره حضرت جویا شد و گفت: پادشاه شما کجاست؟ مردم گفتند: ما ملک و پادشاه نداریم، البته امیرى داریم که اکنون به حاشیه شهر رفته است. سفیر قیصر براى پیدا کردن امیر به اطراف شهر رفت و امیرالمومنین را دید که روى ریگ‏ها به عصاى کوچکى که در دست داشت و بدان امر به معروف و نهى از منکر مى‏کرد تکیه زده و خواب رفته است. وقتى او چنین حالتى دید، دلش به تکان آمد و با خود گفت: مردى است که تمام پادشاهان از هیبت او به لرزه درآمده‏اند! اما تو اى عمر عدل کردى و خواب رفتى و پادشاهان ما ستم مى‏کنند، لاجرم همواره مى‏ترسند و بیدار مى‏مانند.

اما اعتدال و میانه روى، عام‏تر از عدل است و تمام ابعاد زندگى مسلمان را در بر مى‏گیرد. منظور از اعتدال و راه میانه، راهى است بین افراط و تفریط، افراط و تفریط دو خصلت نکوهیده هستند، پس اعتدال در عبادت، این است که عبادت، خالى از افراط و تفریط باشد. اعتدال در نفقه و انفاق این است که درمیان اسراف و تبذیر باشد، پس «قوام» که در قرآن آمده چیزى است بین اسراف و تقتیر و میانه روى در نفقه چنانکه قرآن مى‏گوید: ﴿وَٱلَّذِينَ إِذَآ أَنفَقُواْ لَمۡ يُسۡرِفُواْ وَلَمۡ يَقۡتُرُواْ وَكَانَ بَيۡنَ ذَٰلِكَ قَوَامٗا ٦٧ [الفرقان: ۶٧]. «بندگان پاک و شایسته اللّه کسانى هستند که در انفاق نه اسراف‏ مى‏کنند و نه بخل، بلکه میان این دو راه وسطى را برمى‏گزینند».

اعتدال در لباس: این است که لباس نه بسیار گران قیمت و فاخر و نه کهنه و پینه خورده باشد، اعتدال در منش و رفتار عبارت است از: حد میانى بین خودپسندى، غرور و مسکنت و پستى، اعتدال در هر بعد از ابعاد حیات عبارت است از: یک حد میانى، میان افراط و تفریط.

اعتدال تقریبا شبیه استقامت است و استقامت از برترین خصلت‏هاى نیکو و اخلاقى است. زیرا استقامت است که انسان را از پایمال کردن حد و مرز قانون الهى باز مى‏دارد و براى انجام فرایض و واجبات آماده مى‏کند، پس در صورت استقامت و اعتدال، شخص از حدود الهى تجاوز نمى‏کند و در بجاى آوردن فرایض دچار ضعف و سستى نمى‏شود. استقامت است که انسان را عفت مى‏آموزد و او را در برابر حرام به حلال قانع مى‏سازد. و براى شرف و بالندگى صاحب استقامت، این قول خداوندى پسنده است که مى‏فرماید: ﴿وَأَلَّوِ ٱسۡتَقَٰمُواْ عَلَى ٱلطَّرِيقَةِ لَأَسۡقَيۡنَٰهُم مَّآءً غَدَقٗا ١٦ [الجن: ۱۶]. «اگر بر راه راست، استقامت نشان مى‏دادند، مى‏نوشانیدیم آنان را آب گوارا». ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ فَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ ١٣ أُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِ خَٰلِدِينَ فِيهَا جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١٤ [الأحقاف: ۱۳-۱۴]. «و همانا آنانى که مى‏گویند: پروردگار ما اللّه است سپس استقامت مى‏کنند نه بیم و خوفى آنان را تهدید مى‏کند و نه آنان اندوه‏گین مى‏شوند، آنان هستند اهل بهشت، بخاطر اعمالى که انجام داده‏اند همواره در بهشت خواهند ماند».

فصل ششم‏: مهربانى و عطوفت‏

مسلمان مهربان است و مهربانى یکى از اخلاق او است، زیرا منشأ رحمت صفاى باطن و طهارت روح است، و مسلمان بدلیل انجام دادن کار خیر (اعمال صالح) و دورى از بدى و پرهیز از مفاسد همواره با باطنى پاک و روحى پالایش شده زندگى مى‏کند، هرکس چنین حالتى را داشته باشد، عطوفت و مهربانى هرگز از او جدا نمى‏شود. اینجا است که مسلمان مهربانى و عطوفت را دوست دارد و مهربانى مى‏کند و دیگران را بدان توصیه مى‏نماید، و دعوت مى‏دهد و این گفته خدا را تحقق مى‏بخشد، ﴿ثُمَّ كَانَ مِنَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلصَّبۡرِ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلۡمَرۡحَمَةِ ١٧ أُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡمَيۡمَنَةِ ١٨ [البلد: ۱٧-۱۸]. «سپس شد از جمله کسانى که ایمان آورده‏اند و پیرامون صبر و ترحم همدیگر را وصیت کرده‏اند و اینان کسانى هستند که پرونده اعمال‏شان به دست راست داده مى‏شود».

مسلمان براى تحقق بخشیدن به گفته رسول اکرمص همواره در صدد ترحم بر دیگران است و مى‏فرماید: «إِنَّمَا يَرْحَمُ اللّهُ مِنْ عِبادِهِ الرُّحَماءُ» «همانا خداوند بر بندگان مهربانش، مهربانى مى‏کند» و مى‏فرماید: «اِرْحَمُوا مَنْ فِى الأرْضِ يَرْحَمُكُمْ مَنْ فِى السَّمَاءِ» «بر اهل زمین رحم کنید تا اهل آسمان بر شما رحم کند»، و مى‏فرماید: «مَنْ لَا يَرْحَم لايُرحَم» «هرکس بر دیگران رحم نکند بر او رحم نخواهد شد»، (طبرانى و حاکم). و مى‏فرماید: «لا تُنْـزَعُ الرَّحْمَةُ إلا مِنْ شَقِىٍّ» «مهربانى سلب نمى‏شود مگر از کسیکه سنگدل باشد»، و مى‏فرماید: «مَثَلُ الْمُؤْمِنِينَ فِى تَوَادِّهِمْ وَتَرَاحُمِهِمْ وَتَعَاطُفِهِمْ مَثَلُ الْجَسَدِ إِذَا اشْتَكَى مِنْهُ عُضْوٌ تَدَاعَى لَهُ سَائِرُ الْجَسَدِ بِالسَّهَرِ وَالْحُمَّى» «مؤمنان در دوستى و مهربانى با همدیگر مانند جسد واحدى هستند، هرگاه یک عضو از آن دچار ناراحتى گردد، تمام اعضاء آن بخاطر ناراحتى مواجه با تب و بى‏خواب مى‏شوند».

سعدى این حدیث را در کالبد شعر اینطور سروده است:

بنى آدم اعضاى یک دیگرند
که در آفرینش زیک گوهرند
چو عضوى بدرد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار

اما رحمت و مهربانى هرچند که ماهیت آن نرم دلى و عطوفت نفس است که مقتضى مغفرت و احسان است، ولى چنین نیست که در دنیاى خارج، مظاهر و علائمى نداشته و یک عاطفه مجردى باشد، بلکه، داراى آثار خارجى و مظاهر واقعى است، که در عالم شهادت تجسم پیدا مى‏کنند. از جمله آثار و علامت خارجى رحمت، عفو در برابر لغزش‏ها آمرزش در برابر خطاها است، یارى رساندن به بلادیدگان، مساعدت به مستضعفان، تغذیه گرسنگان، پوشانیدن برهنگان، معالجه بیماران، غمخوارى غم زدگان همه این‌ها از جمله آثار تجسمى و عینى رحمت هستند. برخى دیگر از نمونه‏هاى تجسمى و عینى رحمت بشرح زیر هستند:

۱- امام بخارى از حضرت انس‏س نقل مى‏کند، مى‏گوید: همراه با رسول‏ للّهص به خانه ابویوسف آهنگر رفتیم. همسر ابویوسف، ابراهیم، فرزند رسول ‏للّه را شیر مى‏داد رسول اکرمص، ابراهیم را در آغوش گرفته، بوسه زد و بوئید. دفعه بعد، زمانى به خانه او رفتیم که، ابراهیم درحال جان دادن بود. اشک از چشم‌هاى رسول اکرمص سرازیر شد، عبدالرخمن‏ابن عوف خطاب به رسول اکرمص عرض کرد، تو نیز یارسول اللّهص؟ بعد رسول اکرمص فرمود: «جارى شدن اشک، نشانى از رحمت و مهربانى است» بعد فرمود: «إِنَّ الْعَيْنَ تَدْمَعُ، وَالْقَلْبَ يَحْزَنُ، وَلاَ نَقُولُ إِلاَّ مَا يَرْضَى رَبُّنَا، وَإِنَّا بِفِرَاقِكَ يَا إِبْرَاهِيمُ لَمَحْزُونُونَ» «چشم اشک مى‏ریزد، دل اندوهگین است ولى بر زبان نمى‏آوریم سواى آنچه را که مورد رضایت و خشنودى پروردگار است، اى ابراهیم همانا به جدائى تو غمگین هستم». (بخاری). آرى، زیارت کردن رسول‏ اللّهص طفل شیرخوار را، در حالى که کودک در خانه دایه‏اش بود و رسول‏ اللّهص او را بوسه گرفت و بوئید و روى زانو نشاند، بعد در حالى که کودک داشت جان مى‏داد، رسول‏ اللّهص به عیادتش تشریف برد، بعد اشک‌هاى رسول‏ اللّهص سرازیر شد، همه این‌ها حکایت از رقت و رحمتى دارند که در قلب مبارک رسول اکرمص بود.

۲- امام بخارى از ابوهریرهس نقل مى‏کند که: رسول اکرمص فرمود: شخصى تشنه شد، داخل چاه رفت و آب نوشید وقتى بیرون آمد، سگى را دید که از فرط تشنگى، خاک‌هاى مرطوب را مى‏لیسید. با خود گفت: تشنگى را که من با آن مواجه بودم، این حیوان نیز از آن رنج مى‏برد. جوراب (چرمى) خود را پر از آب کرد و به دهان گرفت، از چاه بیرون آمد و سگ را سیراب کرد و خدا را سپاس گفت، خداوند او را بخاطر همین، مورد مغفرت قرار داد. صحابه عرض کردند، اى پیامبرص خدا اگر خدمت به چهارپایان نیز موجب اجر و پاداش است؟ پیامبرص فرمود: «خدمت به هر موجود زنده موجب اجر است» پس رفتن شخص در چاه و تحمل زحمت کشیدن آب و آب‏دادن به سگ تشنه، همه این‌ها حکایت از عطوفت و مهربانى آن مرد دارد، اگر چنین نبود، ایشان آن همه زحمت را متحمل نمى‏شد.

در روایتى دیگر که آن را نیز بخارى روایت کرده است، پیامبر مى‏فرماید: زنى بخاطر گربه‏اى دچار عذاب گردید، گربه را حبس کرد، نه به آن آب داد و نه غذا و نه آن را رها کرد تا از حشرات زمین بخورد، نهایتا گربه جان داد و آن زن بخاطر همین عمل به دوزخ رفت.

آرى، عمل این زن از مظاهر سنگدلى و عدم مهربانى و عطوفت در قلب است، حقا که رحمت سلب نمى‏شود مگر از دل انسان‌هاى سخت‏دل.

۳- بخارى به نقل از قتادۀ مى‏فرماید: رسول اکرمص مى‏فرمود: من گاهى قصد اطاله نماز را دارم، در اثناء نماز صداى گریه کودکى به گوشم مى‏رسد، نماز را کوتاه مى‏خوانم. زیرا مى‏دانم که مادرش در اثر گریه کودکش، مضطرب‏الحال مى‏شود.

منصرف شدن رسول‏اکرمص از طولانى کردن نمازى که تصمیم به طولانى کردن آن گرفته است، و دلسوزى و غمگین‏شدن مادر در اثر گریه کودک، سرچشمه از شفقت و رحمتى است که خداوند در دل‌هاى بندگان مهربانش بودیعت گذاشته است.

۴- روایت است که حضرت زین‏العابدینس داشت به مسجد تشریف مى‏برد. شخصى او را ناسزا گفت، خادمان حضرت خواستند او را تنبیه کنند و انتقام گیرند، حضرت زین‏العابدینس بخاطر عطوفت و مهربانى که داشت، آن‌ها را از این اقدام منع کرد. بعد خطاب به آن شخص که به او ناسزا گفته بود، فرمود: اى بنده خدا! من بدتر از آن هستم که تو مى‏گویى، آنچه را که تو از من، مى‏دانى کمتر است از آنچه که نمى‏دانى، اگر در این ناسزاگویى مطلبى دارى، بگو. آن مرد شرمنده شد، حضرت امام پیراهن خود را بر تن او کرد و هزار درهم باو عنایت فرمود.

این گذشت و این احسان قطعا از نشانه‏هاى آشکار رحمت و عطوفتى است که خداوند آن را در دل نواده رسول‏اکرم گذاشته بود.

فصل هفتم‏: حياء و پاكدامنى

مسلمان پاکدامن و باحیاء است، شرم و حیاء جزو خوى مسلمان و از ایمان وى است. رسول‏اکرمص مى‏فرماید: ایمان هفتادواندى یا شصت‏واندى اجزاء دارد، بالاترین آن‌ها کلمه لاإله‏إلاللّه و کمترین آن‌ها برطرف کردن مانع از سر راه است، حیاء نیز یکى از شعبه‏هاى ایمان است. و مى‏فرماید: «الْحَيَاءُ وَالإِيمَانُ قُرَنَاءَ فَإِذَا رُفِعَ أَحَدُهُمَا رُفِعَ الآخَرُ» ترجمه: «حیاء و ایمان هردو همراه یکدیگراند هرگاه یکى از آن دو نباشد، دومى نیز نخواهد بود». فلسفه اینکه حیاء بخشى از ایمان مى‏باشد، این است که هرکدام از این دو، انسان را به سوى خیر دعوت مى‏کنند و از بدى باز مى‏دارند، پس ایمان مؤمن را به انجام اطاعت و ترک گناهان آماده مى‏کند و حیاء انسان را از کوتاهى در شکر منعم و از کوتاهى در حق صاحب حق منع مى‏کند. همانطور که انسان باحیا از قول و عمل بد اجتناب و دورى مى‏کند. روى این اصل حیاء از خصلت‏هاى نیکو است و همواره به خیر مى‏انجامد. در حدیث آمده «الحياء لَا يَأْتِى إلَّا بِخَيْرٍ» و در روایتى دیگر آمده «الْحَياءُ خَيْرٌ كُلُّهُ» «حیاء همواره به‏ خیر مى‏انجامد و حیاء سر تا پا خیر است». (بخاری و مسلم).

ضد حیاء بذاء است: بذاء بمعنى فحش در گفتار و رفتار و عدم رعایت عفت کلام. انسان مسلمان، فاحش، متفحش، خشن و بیهوده‏گو، یاوه‏گو نمى‏شود. زیرا این گونه صفات از ویژگى‏هاى اهل دوزخ‏اند. و مسلمان به خواست خدا اهل بهشت است، بنابراین در اخلاق او فحش و بیهوده‏گویى وجود ندارد. چنانکه رسول خدا مى‏فرماید: «الْحَيَاءُ مِنَ الإِيمَانِ، وَالإِيمَانُ فِي الْجَنَّةِ، وَالْبَذَاءُ مِنَ الْجَفَاءِ، وَالْجَفَاءُ فِي النَّار» «حیاء بخشى از ایمان است و صاحب ایمان در بهشت است، بذاء (بى‏عفتى در سخن و عمل) جفاء است و صاحب جفا در دوزخ است».

الگوى مسلمان در این اخلاق زیبا رسول ‏اکرمص است. و رسول ‏اکرمص حیاءش از دوشیزه‏اى که در حجاب باشد نیز بیشتر بود. ابن سعید این حدیث را از بخارى نقل کرده و در آن آمده‏است: آن حضرتص هرگاه با پدیده نامطلوبى مواجه مى‏شدند، آثارش را از چهره مبارکشان درک مى‏کردیم.

هرگاه مسلمان به رعایت و حفظ اخلاق زیبا و حیاء درمیان مردم، دعوت مى‏کند، در واقع بسوى خیر دعوت مى‏کند و بسوى نیکى هدایت مى‏کند، زیرا حیاء بخشى از ایمان است و ایمان سر منشأ تمام فضایل و خوبى‏ها است و خمیرمایه تمام مکارم و عظمت‏ها است. در حدیث صحیح آمده است: رسول اکرمص از کنار شخصى رد شد که برادرش را درباره حیا نصیحت مى‏کرد. رسول اکرمص فرمود: «دَعْهُ فإنَّ الْحَيَاءَ مِنَ الْإِيْمانِ» «بگذار برادرت را زیرا حیاء بخشى از ایمان است». رسول اکرمص با این دستور، امر کرد تا حیاء در مسلمان باقى بماند و از زدودن و بر طرف کردن حیاء منع مى‏کرد. در حدیث آمده است: رسول اکرمص اگر یکى از یارانش را از وصول بعضى از حقوق منع کرد، بخاطر این بود که ضایع شدن بعضى از حقوق مادى بهتر است از اینکه انسان حیاءش را که جزء ایمان و امتیاز انسانى است از دست بدهد. چه زیبا گفته است زنى که فرزندش را گم کرده بود و نزد بعضى رفت و از احوال فرزندش جویا شد، یکى از آنان گفت: بسیار شگفت‏آور است، در صدد پیدا کردن فرزند گم شده‏اش بر آمده و نقاب بر چهره دارد، یعنى صورتش‏ را پوشانده است، آن زن متوجه این ایراد شد و بلافاصله گفت: «لأن أزرأ فى ولدى خير من أن أزرأ فى حيائى أيهاالرجل» «اگر در مورد فرزندم ضررکنم بهتر است از اینکه درباره حیاء ضرر کرده باشم». خصلت حیاء، مسلمان را از گفتن حق، طلب کردن علم، امر به معروف و نهى از منکر باز نمى‏دارد، یک دفعه اسامۀ بن زید، صحابى محبوب رسول اللّهص نزد آنحضرت در مورد زنى که مرتکب سرقت شده بود سفارش کرد، اما حیاء رسول اکرمص را منع نکرد از اینکه در حالت خشم به اسامه بگوید: «أَتَشْفَعُ فِى حَدٍّ مِنْ حُدُودِ اللَّهِ يَا أُسَامَةُ؟ وَايْمُ اللَّهِ، لَوْ أَنَّ فَاطِمَةَ ابْنَةَ مُحَمَّدٍ سَرَقَتْ لَقَطَعْتُ يَدَهَا» «اى اسامه تو درباره عدم اجراء حدى از حدود خدا سفارش مى‏کنى، بخدا سوگند اگر فاطمه بنت محمد مرتکب سرقت شود، دستش را قطع خواهم کرد».

حیاء ام‏سلیم انصاریه را منع نکرد از اینکه از رسول ‏خداص چنین سوال کند: «يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لاَ يَسْتَحْيِى مِنَ الْحَقِّ، هَلْ عَلَى الْمَرْأَةِ مِنْ غُسْلٍ إِذَا هِىَ احْتَلَمَتْ؟» «اى پیامبر خدا! خداوند از گفتن حق حیاء نمى‏کند، آیا اگر زن احتلام شود، غسل بر وى واجب مى‏شود؟» حیاء آنحضرت نیز ایشان را از گفتن حق بازنداشت و در جواب فرمود: «نَعَمْ إِذَا رَأَتِ الْمَاءَ» «آرى، آبى ببیند غسل بر وى واجب مى‏گردد». (بخاری).

روزى عمرس در مورد سنگینى مهریه زنان در خطبه نماز جمعه صحبت کرد. زنى خطاب به او گفت: اى عمر خدا به ما مى‏دهد و تو دارى حق ما را منع مى‏کنى، مگر خداوند نفرموده است: ﴿وَءَاتَيۡتُمۡ إِحۡدَىٰهُنَّ قِنطَارٗا فَلَا تَأۡخُذُواْ مِنۡهُ شَيۡ‍ًٔا [النساء: ۲۰]. «اگر مال بسیار زیاد به همسران تان داده‏اید، اندکى از آن را پس نگیرید».

آرى، حیاء مانع نشد از اینکه این زن صحابیه از حقوق زنان دفاع کند، همچنین حیاء عمرس را بازنداشت از اینکه چنین عذرخواهى کند: «كُلُّ النَّاسِ أفْقَهُ مِنْكَ يَا عُمَرُ». آرى، روزى خلیفه دوم، عمر بن خطاب‏س در حالى که دو تا پارچه بر تن داشت، پیرامون سمع و طاعت مشغول سخنرانى بود، یکى از حاضران گفت: اى عمر به سخنانت گوش نمى‏دهیم و نه به فرمان تو عمل مى‏کنیم، تا زمانى که نگویى این پارچه‏اى که به تن دارى از کجا آورده‏اى؟ هرکدام از ما یک پارچه دارد و تو دو پارچه دارى. حضرت عمرس با صداى بلند فرمود: اى عبداللّه بن عمر! تو را به خدا سوگند، جواب این شخص را بده. عبداللّه گفت: یکى از این دو پارچه مال من بوده که من به پدرم هدیه کرده‏ام، آن مرد معترض گفت: اى عمر! حالا به حرف تو گوش مى‏کنیم و از فرمان تو اطاعت مى‏کنیم.

آرى! برادر و خواهر مسلمان دقت بفرما. چگونه حیاء مرد مسلمان را از گفتن حق منع نکرد و چگونه خلیفه را از اعتراف به حق باز نداشت؟!.

انسان مسلمان همانطور که از بندگان خداوند احساس شرم و حیاء مى‏کند و عورت خود را در جلو آنان ظاهر نمى‏کند. در اداء حقوقى که بر ذمه او واجب هستند نیز کوتاهى نمى‏کند از دادن هیچ‌گونه خیرى به آنان سرباز نمى‏زند، به بدى آنان را مورد خطاب قرار نمى‏دهد و ضررى به آنان وارد نمى‏کند. پس مسلمان از خالق نیز حیاء مى‏کند در بندگى او و سپاس از وى کوتاهى نمى‏کند. زیرا معتقد است که خداوند بر او قدرت دارد و نسبت به تمام اوضاع او آگاه است، از ابن مسعودس مروى است، فرمود: بمعنى واقعى کلمه از خداوند حیاء کنید، سرتان و آنچه که در آن مى‏گنجد، شکم و آنچه که در آن هست، را حفاظت کنید و مرگ و روز امتحان را بخاطر داشته باشید. و از رسول اکرمص روایت است: «خداوند شایسته تر است که از وى حیا شود». (بخاری).

کامل این حدیث چنین است، ابوهریره مى‏گوید: از رسول اکرمص سوال کردم، عورت ما گاهى کشف مى‏شود، آن حضرت فرمود: شرمگاه‏تان را حفاظت کنید، مگر از همسر یا کنیزتان، عرض کردم یا رسول اللّه، هرگاه در جمع دیگران هستیم چطور؟ فرمود: در حد توان سعى کنید تا نگاه دیگران به شرم‏گاه تان نیفتد، عرض شد، اگر در خلوت هستیم، چطور؟ فرمود: خداوند شایسته‏تر است که از وى حیاء شود.

فصل هشتم‏: احسان

مسلمان تنها از این دید به احسان نمى‏نگرد که احسان یک خصلت مطلوب است و خو گرفتن به آن از جمله زیبائى‏هاى اخلاقى است، بلکه مسلمان احسان را بخشى از عقیده و قسمت عمده اسلام مى‏داند. زیرا دین اسلامى از سه بخش تشکیل یافته است: ایمان، اسلام و احسان، همانطور که این مطلب را رسول اکرمص در جواب جبرئیل که در مورد ایمان، اسلام و احسان سوال کرد فرمود: و بعد از برگشتن جبرائیل، آنحضرت فرمود: «هذا جبريل أتاكُمْ لِيُعَلِّمَكُمْ أمُورَ دِيْنِكُمْ» «جبرئیل آمده بود تا مسائل و احکام دین شما را به شما بیاموزد»، رسول اکرمص ایمان، و اسلام و احسان، هر سه را دین گفت. خداوند در قرآن کریم بیش از چند مورد درباره احسان سخن گفته است: ﴿وَأَحۡسِنُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ [البقرة: ۱٩۵]. «احسان‏ کنید همانا خداوند احسان کنندگان را دوست مى‏دارد». و مى‏فرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ [النحل: ٩۰]. «همانا خداوند به رعایت عدل و احسان امر مى‏کند». و مى‏فرماید: ﴿وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسۡنٗا [البقرة: ۸۳]. «به نیکوئى با مردم سخن گوئید»، و مى‏فرماید: ﴿وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنٗا وَبِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ... [النساء: ۳۶]. «با والدین، خویشاوندان، ایتام و مساکین بخوبى رفتار کنید». و در حدیث آمده است: «إِنَّ اللَّهَ كَتَبَ الإِحْسَانَ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ فَإِذَا قَتَلْتُمْ فَأَحْسِنُوا الْقِتْلَةَ وَإِذَا ذَبَحْتُمْ فَأَحْسِنُوا الذَّبْحَ وَلْيُحِدَّ أَحَدُكُمْ شَفْرَتَهُ فَلْيُرِحْ ذَبِيحَتَهُ» (مسلم). «خداوند احسان را در هر چیز واجب گردانیده است. هرگاه ذبح مى‏کنید احسان را در آن رعایت کنید و کاردتان را تیز کنید تا ذبیحه شما به آسانى جان دهد».

احسان در عبادت، این است که عبادت از هر قبیل که باشد، نماز، روزه، زکات و حج و غیره بطور صحیح ادا کرده شود، تمام شرایط، ارکان، سنن و مستحبات مورد توجه قرار داده شوند و این براى هیچ بنده مسلمانى ممکن نیست، مگر اینکه در حال عبادت با تمام وجود و شعورى قوى متوجه ذات یگانه حضرت حق شود، بگونه‏اى که گویا حق تعالى را مى‏بیند و مشاهده مى‏کند یا اقلاً بخود چنین بقبولاند که خداوند او را مى‏بیند و از کلیه حرکات او آگاه است و بر اعمال او کاملا نظارت دارد. تنها با چنین تصورى مى‏توان احسان در عبادت را رعایت نمود و به نحو مطلوب آن را انجام داد و به تکامل رساند، همانطور که در حدیث بدان اشاره شده است، مى‏فرماید: «والإحسانُ أنْ تَعْبُدَ اللّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ فَإِنْ لَّمْ تَكُنْ تَراهُ فَإنَّهُ يَراكَ»(بخارى). «احسان این است که خدا را چنان عبادت کنى، گوئى او را مى‏بینى یا اینکه او دارد تو را مى‏بیند».

احسان در معاملات و برخورد با دیگران این است که با والدین در چارچوب اطاعت از آنان، نیکى شود، از هرگونه اذیت خود دارى و در حق آنان استغفار و دعا خیر کرده و سعى در انفاذ و اجراى عهد و گرامى دوستان آنان شود.

احسان با خویشاوندان بمعنى نکوئى کردن با آن‌ها است، عطوفت، مهربانى، فروتنى و انجام اعمال سودآور در حق آنان و ترک اعمالى که به ضرر آنان باشد از جمله احسان با آنان است.

احسان در حق ایتام، عبارت است، از حفاظت اموال، صیانت حقوق، آموختن ادب، نیکو پرورش دادن، اذیت نکردن و خشم نکردن بر آنان، برخوردکردن با چهره باز و کشیدن دست بر سر و روى آنان از جمله احسان در حق ایتام بشمار مى‏آید. احسان در حق مساکین عبارت است از: برطرف کردن گرسنگى، برهنگى، تشویق به اطعام و تغذیه آنان، پایمال نکردن کرامت آنان. پس مساکین نباید تحقیر شده و دست‏کم گرفته شوند، نباید مورد آزار و اذیت قرار گرفته و با آنان بدرفتارى شود.

احسان با مسافران، این است که به نیازهاى آنان رسیدگى شود، از اموال آنان حفاظت و حرمت آنان حفظ شود، اگر مقصد را گم کرده‏اند بسوى مقصد هدایت شوند.

احسان در حق خدمت‏گزار، کارگر و زیردستان، این است که مزدشان کامل پرداخت شود. در پرداخت مزد و حقوق آنان اندک تاخیر صورت نگیرد، کارى که از توان بیرون است از آنان خواسته نشود و آنان مجبور به انجام کارى که تعهد نکرده‏اند، نشوند، کرامت، و شخصیت آنان حفظ شود. اگر خدمت گزار در خانه خدمت مى‏کند، از همان غذا و لباس که اهل خانه از آن استفاده مى‏کنند او نیز بهره‏مند شود آنان مانند سایر مردم امر به معروف و نهى از منکر شوند، گمراهان آنان راهنمایى شده و به جاهلان علم یاد داده شود، در معاملات با آنان انصاف رعایت شود و حقوق آنان به رسمیت شناخته شود، و به هیچ وجه مورد آزار قرار نگیرند.

احسان در حق حیوانات، این است که به آن‌ها علوفه و دانه داده شود، در صورت بیمارى معالجه شوند، بیش از توان از آن‌ها کار گرفته نشود، در حالى که مشغول کار هستند با آنان خشونت صورت نگیرد و در صورت خستگى به آن‌ها زمان استراحت داده شود.

احسان در اعمال بدنى، این است که عمل به نحو احسن و محکم کارى انجام داده شود، فریبى در کارها نباشد، کارها با توجه به این فرموده رسول اکرمص انجام داده شوند که مى‏فرماید: «مَنْ غَشَّنَا فَلَيْسَ مِنَّا» «هرکس با ما نیرنگ و فریب کارى نماید از ما نیست».

حوادث زیر از بارزترین نمونه‏هاى احسان مى‏باشند:

۱- در غزوه احد، مشرکین چه جنایات و خیانت‌هایى را در حق پیامبر و مسلمانان مرتکب نشده بودند، عمویش را به قتل رسانده و او را مثله کردند، دندان‌هاى مبارک رسول اکرمص شهید گردید، صورتش زخمى شده بود، یکى از یاران رسول اللّهص از آن حضرت خواست که علیه مشرکین دعاى بد کند، پیامبر فرمود: «اللهُمَّ اغفر لقَوْمِى فإِنَّهُمْ لا يَعْلَمُون» «پروردگارا! قوم مرا مورد مغفرت قرار بده، زیرا آنان نمى‏دانند».

۲- روزى عمر بن عبدالعزیز به کنیزش امر کرد که پنکه (دستى) را تا زمانى که او خواب نرفته حرکت دهد، کنیز پنکه را همواره حرکت داد تا ایشان به خواب رفت، بعد خواب بر کنیز غلبه کرد، چشم‌هاى کنیز بسته شدند، عمربن عبدالعزیز وقتى بیدار شد، پنکه را براى کنیز حرکت داد، وقتى کنیز بیدار شد و دید که حضرت او را زیر پنکه گرفته پنکه را برایش حرکت مى‏دهد، ناگهان فریاد زد. حضرت فرمود: «إنما أنتَ بَشَرٌ مِّثْلِى، أصابَكَ مِن الْحَّرِ مَا أصَابَنِى فأحبَبْتُ أن أَرْوَحَكَ كما رَوَحْتَنِىْ» «تو مثل من انسانى، حرارتى که مرا اذیت مى‏کرد، تو را نیز اذیت مى‏کند، دوست دارم همانطور که تو به من راحت رساندى، به تو نیز راحت برسانم».

۳- بزرگى غلامى داشت، روزى غلام بر وى خشم کرد، مولا خواست از او انتقام گیرد. غلام گفت: ﴿وَٱلۡكَٰظِمِينَ ٱلۡغَيۡظَ [آل‌عمران: ۱۳۴]. «بندگان خوب خدا خشم را فرو مى‏برند»، آقا گفت: خشم را فرو بردم، غلام گفت: ﴿وَٱلۡعَافِينَ عَنِ ٱلنَّاسِ [آل‌عمران: ۱۳۴]. «بندگان خوب خدا، از مردم مى‏گذرند»، آقا گفت: تو را عفو کردم، غلام گفت: ﴿وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ [آل‌عمران: ۱۳۴]. «خداوند نیکوکاران را دوست دارد»، آقا گفت: برو، بخاطر رضاى خدا آزادت کردم.

فصل نهم‏: صداقت و راستى

مسلمان صادق و راست‌کردار است، راستى و صداقت را دوست دارد و در ظاهر و باطن و در گفتار و کردار خود را ملزم به صداقت مى‏داند، زیرا صداقت و راستگوئى انسان را بسوى نیکى، و نیکى بسوى بهشت راهنمائى مى‏کند و بهشت از والاترین اهداف مسلمان است، دروغ که خلاف صداقت و ضد آن است انسان را بسوى تباهى هدایت مى‏کند و او را دوزخ مى‏کشاند، دوزخ از بدترین جاهائى مى‏ماند که مسلمان از آن بیم دارد و دورى مى‏جوید. مسلمان صداقت را تنها یک اخلاق زیبا که تخلق بدان ضرورى است، نمى‏داند بلکه نگاه مسلمان بسیار فراتر از این است. انسان مسلمان بر این عقیده است که صداقت و راستکردارى از ایمان و تکمیل کننده اسلام است، زیرا خداوند بدان امر کرده و متصف به آن را ستوده است، همانطور که رسولش را بدان امر کرده و تشویق نموده است، ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَكُونُواْ مَعَ ٱلصَّٰدِقِينَ ١١٩ [التوبة: ۱۱٩]. «اى مؤمنان از نافرمانى خداوند بترسید و با راستگویان باشید»، و در مورد اهل صدق مى‏فرماید: ﴿رِجَالٞ صَدَقُواْ مَا عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ عَلَيۡهِ [الأحزاب: ۲۳]. «انسان‌هاى مورد تائید و قابل ستایش مردانى هستند که به وعده‏هاى خود تحقق بخشیده‏اند».

و مى‏فرماید: ﴿وَٱلصَّٰدِقِينَ وَٱلصَّٰدِقَٰتِ [الأحزاب: ۳۵]. «مردان و زنان راستکردار» و مى‏فرماید: ﴿وَٱلَّذِي جَآءَ بِٱلصِّدۡقِ وَصَدَّقَ بِهِۦٓ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُتَّقُونَ ٣٣ [الزمر: ۳۳]. رسول اکرمص نیز به رعایت صدق و راستى امر کرده است! مى‏فرماید: «عَلَيْكُمْ بِالصِّدْقِ فَإِنَّ الصِّدْقَ يَهْدِى إِلَى الْبِرِّ وَإِنَّ الْبِرَّ يَهْدِى إِلَى الْجَنَّةِ وَمَا يَزَالُ الرَّجُلُ يَصْدُقُ وَيَتَحَرَّى الصِّدْقَ حَتَّى يُكْتَبَ عِنْدَ اللَّهِ صِدِّيقًا وَإِيَّاكُمْ وَالْكَذِبَ فَإِنَّ الْكَذِبَ يَهْدِى إِلَى الْفُجُورِ وَإِنَّ الْفُجُورَ يَهْدِى إِلَى النَّارِ وَمَا يَزَالُ الرَّجُلُ يَكْذِبُ وَيَتَحَرَّى الْكَذِبَ حَتَّى يُكْتَبَ عِنْدَ اللَّهِ كَذَّابًا» (مسلم). ترجمه: «خود را ملزم به صداقت کنید، همانا صداقت انسان را به نیکى هدایت مى‏کند و نیکى انسان را به بهشت مى‏رساند، انسان همواره راست مى‏گوید، و راستى را در نظر مى‏گیرد تا جز راستگویان نوشته مى‏شود، از دروغ بپرهیزید، زیرا دروغ انسان را به‌سوى کارهاى بد سوق مى‏دهد و کارهاى زشت و بد باعث مى‏شوند که انسان به دوزخ برده شود. شخصى که همواره دروغ مى‏گوید و در پى دروغ مى‏باشد نزد اللّه از در زمره دروغگویان نوشته مى‏شود».

آرى، صداقت میوه‏هاى شیرینى دارد که راست گویان از آن بهره‏مند مى‏شوند که برخى عبارت‏اند از:

۱- آرامش وجدان و تسکین روحى: رسول اکرمص مى‏فرماید: «اَلصِّدْقُ طَمَانِيْنَة» «راستى موجب آرامش و اطمینان است».

۲- برکت در کسب و کثرت خیر و خوبى: رسول اکرمص در این خصوص مى‏فرماید: «الْبَيِّعَانِ بِالْخِيَارِ مَا لَمْ يَتَفَرَّقَا، فَإِنْ صَدَقَا وَبَيَّنَا بُورِكَ لَهُمَا فِى بَيْعِهِمَا، وَإِنْ كَذَبَا وَكَتَمَا مُحِقَتْ بَرَكَةُ بَيْعِهِمَا» (بخاری). «بایع و مشترى ما دام که از مجلس خود بلند نشده‏اند و از هم جدا نشده‏اند، اختیار فسخ بیع را دارند، اگر راست بگویند و عیب کالا را کتمان نکنند، این معامله براى آنان مایه خیر و برکت مى‏گردد و اگر کتمان کنند و دروغ گویند، برکت و خیر در معامله آنان از بین خواهد رفت».

۳- نیل مراتب شهداء. زیرا رسول اکرمص مى‏فرماید: «مَنْ سألَ اللّهَ الشَّهادَةَ بِصِدْقٍ بَلَّغَهُ اللّهُ مَنازِلَ الشُّهداءِ وَإنْ ماتَ عَلَى فَرَاشِهِ» (مسلم). «هرکس به صدق و اخلاص از خداوند آرزوى شهادت کند، خداوند او را به جایگاه شهدا، خواهد رساند گرچه بر روى بستر و داخل خانه خود بمیرد».

۴- رستگارى از مشکلات: منقول است که شخصى فرارى به یکى از بندگان مخلص خدا پناه برد و گفت: من تحت تعقیبم مرا پنهان کن، مرد صالح گفت: اینجا بخواب و سپس تعدادى پوشال درخت خرما روى او گذاشت، وقتى تعقیب کنندگان نزد آن مرد صالح آمدند و از حال شخص فرارى جویا شدند، آن مرد گفت: کسى که شما در تعقیب او هستید زیر این پوشال‌ها است، تعقیب کنندگان گمان بردند که این مرد آنان را مسخره مى‏کند، محل را رها کرده و از آنجا رفتند، شخص فرارى به برکت صداقت آن مرد مؤمن نجات پیدا کرد.

آرى! صداقت آثار ظاهرى دارد که در آن‌ها جلوه پیدا مى‏کند و برخى از آن‌ها بشرح زیر مى‏باشند:

۱- صداقت در سخن: مسلمان به هنگام سخن گفتن جز به راستى سخن نمى‏گوید، اگر خبرى بدهد، مطابق با واقعیت خبر خواهد داد، زیرا دروغ گفتن نفاق است و نشانى نفاق. رسول اکرمص مى‏فرماید: نشانه‏هاى منافق سه چیز است، موقع سخن گفتن دروغ مى‏گوید، هرگاه وعده کند، خلاف وعده عمل مى‏کند و هرگاه امانتى باو سپرده شود، خیانت مى‏کند.

۲- صداقت در معاملات، مسلمان هرگاه با کسى معامله کند در معامله با او راست مى‏گوید، فریب کارى نمى‏کند و کتمان نمى‏کند، دروغ نمى‏گوید و در هیچ حالتى در پى کلاه گذاشتن روى سر دیگران نیست.

۳- صداقت در قصد و اراده: مسلمان هرگاه اراده انجام کار جایز و مناسبى را کرده باشد، در انجام آن شک و تردید بخود راه نمى‏دهد بلکه در عمل قاطع مى‏باشد و باین و آن توجه نمى‏کند و نیتش را به مرحله عمل مى‏رساند.

۴- صداقت در وعده، مسلمان هرگاه با کسى وعده کند، به وعده‏اش عمل خواهد کرد، زیرا خلاف وعده از آثار نفاق است که در حدیث بدان اشاره شد.

۵- صداقت در روش و منش: ظاهر و باطن انسان مسلمان یکى است، ظاهرش را مخالف باطن جلوه نمى‏دهد لباس دروغین بر تن نمى‏کند، از ریا، تظاهر کار نمى‏گیرد و آنچه را که ندارد وانمود به داشتن آن نمى‏کند. زیرا رسول اکرمص مى‏فرماید: «الْمُتَشَبِّعُ بِمَا لَمْ يُعْطَ كَلابِسِ ثَوْبَيْ زُورٍ» (مسلم). «آن کس که وانمود کند به داشتن‏ چیزى که در واقع آن را ندارد، مانند کسى است که لباس دروغین بر تن کرده است». به تعبیرى دیگر، کسى که خود را مزین و زیبا کند بوسیله آنچه که ندارد تا نشان دهد که او آن را دارد، مانند کسى مى‏ماند که پارچه کهنه بر تن کرده و خود را زاهد، معرفى مى‏کند ولى در واقع زاهد نیست.

نمونه‏هاى آشکار صداقت و درستى‏:

۱- امام ترمذى از عبداللّه بن حمساء روایت مى‏کند که ایشان گفته است: قبل از بعثت با رسول اکرمص معامله‏اى انجام کردم و وعده دادم که در فلان روز، در فلان جا خواهم آمد، بعد فراموش کردم، سه روز بعد از گذشت موعد حاضر شدم، رسول اکرمص را در آنجا یافتم، فرمود: اى فلانى، کار را برایم بسیار مشکل کردى، مدت سه روز است که من اینجا در انتظار تو نشسته‏ام.

جریان مشابهى براى حضرت اسماعیل÷ نیز پیش آمده بود. خداوند بدلیل آن، حضرت اسماعیل را در کتاب خود ستوده و مى‏فرماید: ﴿وَٱذۡكُرۡ فِي ٱلۡكِتَٰبِ إِسۡمَٰعِيلَۚ إِنَّهُۥ كَانَصَادِقَ ٱلۡوَعۡدِ وَكَانَ رَسُولٗا نَّبِيّٗا ٥٤ [مریم: ۵۴]. «به یاد حضرت اسماعیل افتاده از وى الگو بگیرید، او در وعده راست بود و فرستاده و پیامبر بود».

۲- روزى حجاج بن یوسف خطبه خواند و خطبه‏اش را طولانى کرد، یکى از حاضران بلند شد و گفت: وقت نماز فرا رسیده است، نماز در انتظار تو نمى‏نشیند و خداوند عذر تو را نمى‏پذیرد، حجاج دستور داد تا او را راهى زندان کنند، خویشاوندان او آمدند و گفتند که: او دیوانه است حجاج گفت: اگر او به دیوانه بودن خودش اعتراف کند، از زندان آزاد خواهد شد، زندانى گفت: برایم جایز نیست که نعمت‏هاى خداوند را منکر شوم و خودم را دیوانه خطاب کنم حال آنکه خداوند مرا از دیوانگى نجات داده‌است، وقتى حجاج دید که این مرد راست مى‏گوید، او را از زندان رها کرد.

۳- مروى است که امام بخارى براى طلب علم حدیث از وطن خود خارج شد و شخصى را که براى فراگرفتن علم حدیث در نظر گرفته بود، ملاقات کرد، اما او در دنبال اسبش که فرار کرده بود، مى‏گشت، و چادرش را طورى در دست گرفته وانمود مى‏کرد که در آن مقدارى جو دارد، اسب به امید اینکه جو بخورد آمد، و مالک آن را مهار کرد، امام بخارى متوجه شد که آن مرد، دست خالى مى‏باشد و به ناحق خود را داراى جو جلوه مى‏دهد، با خود گفت: این شخص که با حیوان بى‏زبان به دروغ چنین برخورد مى‏کند ممکن است به من نیز به دروغ حدیثى را بیان کند بنابراین شایسته نیست که علم حدیث را از چنین کسى بیاموزم، راهش را گرفت و رفت.

فصل دهم‏: بخشندگى و سخاوت‏

سخاوت، بذل و بخشش خصلت انسان مسلمان است، مسلمان تنگ نظر و بخیل نیست، زیرا این دو خصلت نکوهیده و نشأت گرفته از خبث نفس و تاریکى قلب مى‏باشند و مسلمان بدلیل ایمانى که دارد نفسش پاک و قلبش روشن است و خوى و خصلت بخل منافى با طهارت نفس و روشنى قلب است. پس مسلمان هرگز بخیل نمى‏شود و دست از انفاق نمى‏دارد.

بخل نوعى بیمارى قلبى و فراگیر است که کمتر انسانى از آن ایمن مى‏ماند. ولى شخص مسلمان توسط ایمان و اعمال نیکش از قبیل نماز، زکات و ... مى‏تواند خود را از مفاسد دامن‏گیر این بیمارى نجات داده و خود را آماده و رستگارى اخروى کند. خداوند مى‏فرماید: ﴿إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ خُلِقَ هَلُوعًا ١٩ إِذَا مَسَّهُ ٱلشَّرُّ جَزُوعٗا ٢٠ وَإِذَا مَسَّهُ ٱلۡخَيۡرُ مَنُوعًا ٢١ إِلَّا ٱلۡمُصَلِّينَ ٢٢ ٱلَّذِينَ هُمۡ عَلَىٰ صَلَاتِهِمۡ دَآئِمُونَ ٢٣ وَٱلَّذِينَ فِيٓ أَمۡوَٰلِهِمۡ حَقّٞ مَّعۡلُومٞ ٢٤ لِّلسَّآئِلِ وَٱلۡمَحۡرُومِ ٢٥ [المعارج: ۱٩-۲۵]. «به راستى که انسان ناشکیبا آفریده شده است. هرگاه به او مصیبت رسد، نگران. و چون آسایشى به او رسد، بخیل. مگر نمازگزاران. همان کسانى که بر نمازشان پى‏گیرند. و کسانى که در مالهایشان حقّى معین است. براى گدا و محروم». و مى‏فرماید: ﴿خُذۡ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ صَدَقَةٗ تُطَهِّرُهُمۡ وَتُزَكِّيهِم بِهَا [التوبة: ۱۰۳]. «از اموالشان زکات بگیر تا آنان را با آن پاک دارى و رشدشان دهى» و مى‏فرماید: ﴿وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفۡسِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ [الحشر: ٩]. «هرکس از بخل نفس نجات پیدا کرد آنه رستگاراند».

باید گفت که: اخلاق خوب کسبى است و با نوعى تربیت و تمرین بدست مى‏آید از اینرو مسلمان بوسیله مواردى که در شریعت آمده‏است براى رشد و ارتقاى اخلاق فاضله سعى و تلاش مى‏کند، ترغیب و ترهیب وارده در این خصوص را همواره مورد نظر قرار داده و گام بر مى‏دارد. مثلا بخاطر رشد و ارتقاى خصلت سخاوت، قلبش را به تفکر، تدبر و تأمل پیرامون آیه زیر معطوف مى‏دارد: ﴿وَأَنفِقُواْ مِن مَّا رَزَقۡنَٰكُم مِّن قَبۡلِ أَن يَأۡتِيَ أَحَدَكُمُ ٱلۡمَوۡتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوۡلَآ أَخَّرۡتَنِيٓ إِلَىٰٓ أَجَلٖ قَرِيبٖ فَأَصَّدَّقَ وَأَكُن مِّنَ ٱلصَّٰلِحِينَ١٠ [المنافقون: ۱۰]. «و از آنچه روزیتان کرده‏ایم، پیش از آن انفاق کنید که مرگ به سراغ کسى از شما آید، و بگوید: پروردگارا، اى کاش [سرنوشت‏] مرا تا مدّتى اندک به تأخیر مى‏انداختى تا صدقه مى‏دادم و از درستکاران مى‏شدم» و مى‏فرماید: ﴿فَأَمَّا مَنۡ أَعۡطَىٰ وَٱتَّقَىٰ ٥ وَصَدَّقَ بِٱلۡحُسۡنَىٰ ٦ فَسَنُيَسِّرُهُۥ لِلۡيُسۡرَىٰ ٧ وَأَمَّا مَنۢ بَخِلَ وَٱسۡتَغۡنَىٰ ٨ وَكَذَّبَ بِٱلۡحُسۡنَىٰ ٩ فَسَنُيَسِّرُهُۥ لِلۡعُسۡرَىٰ ١٠ وَمَا يُغۡنِي عَنۡهُ مَالُهُۥٓ إِذَا تَرَدَّىٰٓ ١١ [اللیل: ۵-۱۱]. «هرکس در راه خدا بدهد و تقوى را پیشه کند و به (اسلام) ایمان بیاورد، راه سعادت و سهولت را برایش باز خواهیم کرد، اما هرکس بخیلى کند و خود را از هدایت قرآن بى نیاز بداند و حسن (اسلام) را تکذیب کند، راه مشکلات و گرفتارى‏ها را برایش باز خواهیم کرد، و ثروت او هیچگونه سودى براى او نخواهد داشت زمانى که او بسوى هلاکت برود»، و مى‏فرماید: ﴿وَمَا لَكُمۡ أَلَّا تُنفِقُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَلِلَّهِ مِيرَٰثُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ [الحدید: ۱۰]. «و شما را چه شده است که در راه خدا انفاق نمى‏کنید، حال آنکه میراث آسمان‌ها و زمین از آن خداست»، و مى‏فرماید: ﴿وَمَا تُنفِقُواْ مِنۡ خَيۡرٖ يُوَفَّ إِلَيۡكُمۡ وَأَنتُمۡ لَا تُظۡلَمُونَ [البقرة: ۲٧۲]. «آنچه از خیر انفاق‏ مى‏کنید، پاداش آن کاملا به شما داده خواهد شد و در حق شما کوتاهى نمى‏شود».

و رسولص مى‏فرماید: «خداوند جواد است، جود و سخا را مى‏پسندد، مکارم اخلاق، یعنى زیبایى‏هاى اخلاق را دوست دارد و اخلاق پست و بیهوده را نمى‏پسندد». (طبرانى، بیهقى و حاکم). و مى‏فرماید: «حسد (غبطه) روا نیست مگر در مورد دو شخص، ۱- شخصى که خداوند باو مال داده است و مالش را در راه خدا انفاق مى‏کند. ۲- شخصى که خداوند باو علم و حکمت داده است، و بوسیله آن میان مردم قضاوت مى‏کند و یا آن را به مردم مى‏آموزد» (بخارى). و مى‏فرمود: چه کسى مال وارثش را از مال خود بیشتر دوست دارد؟ گفته شد: اى رسول خدا کسى پیدا نمى‏شود که مال وارثش را از مال خود بیشتر دوست داشته باشد، فرمود: مال شما آن است که پیشتر از خود آن را فرستاده باشید و مال وارث آن است که آن را انفاق نکرده و ذخیره کرده‏اید» (بخارى). شاعر مى‏گوید:

برگ عیشى بگور خویش فرست
کسى نیارد ز پس تو پیش فرست

و مى‏فرماید: از آتش دوزخ خود را با انفاق کردن نصف خرما که شده نجات دهید. (بخارى). و مى‏فرماید: «هر روز که بندگان صبح مى‏کنند، دو فرشته از جانب خداوند مى‏آیند، یکى از آنان مى‏گوید: پروردگارا هرکس انفاق مى‏کند او را عوض بده و دیگرى گوید: پروردگارا هرکس از انفاق خوددارى کند، مالش را ضایع بگردان» (بخارى). و مى‏فرماید: «از بخل بپرهیزید، زیرا بخل پیشنیان را هلاک کرده و آن‌ها را وادار به ریختن خون یکدیگر کرده است. و محارم خود را حلال دانسته‏اند». (مسلم). روزى در خانه رسول اکرمص گوسفندى ذبح کرده شد، آنحضرت از عایشه پرسید، چقدر گوشت مانده است؟ ام‏المؤمنین جواب داد: همه‏اش را صدقه کرده‏ام، جز یک شانه که باقیمانده است، رسول اکرمص در جواب فرمود: پس بگو همه‏ى آن باقى است بجز یک شانه. و مى‏فرماید: هرکس از کسب حلال خود اندازه یک دانه خرما صدقه کند، خداوند آن را مى‏پذیرد و بعد آن را براى مالکش پرورش مى‏دهد، همانطور که شما بچه اسب خود را پرورش مى‏دهید تا اینکه رشد کرده و به بزرگى کوه برسد.

مظاهر سخاوت عبارت‏اند از:

۱- بخشش، صدقه و اهدا بدون اظهار منّت.

۲- احساس سرور و خوشحال شدن از وجود سائل.

۳- انفاق بدون اسراف.

۴- انفاق به قدر امکان و با طیب خاطر و چهره باز و سخن شیرین.

نمونه‏هاى بارز سخاوت بشرح زیراند:

۱- مروى است که معاویهس وجهى به مبلغ یکصدوهشتاد هزار درهم براى ام‏المؤمنین حضرت عایشه فرستاد، ام‏المؤمنین کل این مبلغ را میان فقراء و مساکین تقسیم کرد، موقع افطار به کنیزش گفت: افطار مرا بیاور. کنیز نان و اندکى روغن زیتون حاضر کرد و خطاب به حضرت عایشه گفت: از آن همه مالى که تقسیم کردى، اندکى براى ما نگه مى‏داشتى تا براى افطار مقدارى گوشت مى‏خریدیم، چه مى‏شد؟ ام‏المؤمنین به کنیز گفت: اگر قبلا مى‏گفتى، چنین مى‏کردم.

۲- مروى است که عبداللّه بن عامر، منزلى را در مکه از خالدبن عقبه بن ابى معیط به قیمت هفتاد هزار درهم خرید، موقع شب عبداللّه صداى گریه فرزندان خالدبن عقبه را شنید، دلیل را جویا شد، معلوم شد که آنان بخاطر اینکه منزلشان را از دست داده‏اند، گریه مى‏کنند، بلافاصله به غلامش دستور داد تا به خانواده خالدبن عقبه خبر بدهد، که منزل و پولى که به آنان داده‌است مال آن‌ها باشد.

۳- مروى است که حضرت امام شافعى در بیمارى و هنگام موت وصیت کرد که فلان شخص او را غسل بدهد، بعد از رحلتش، آن شخص را که طبق وصیت امام بایستى او را غسل مى‏داد، طلب کردند، آمد و گفت: وصیت نامه را به من بدهید، وصیت نامه را به او دادند، معلوم شد که امام شافعى مبلغ هفتاد هزار درهم بدهکار است. سپس نوشت که این بدهى از طرف او به صاحبانش داده شود و گفت: همین است غسل دادن من و برگشت.

۴- مروى است، زمانى که رسول اکرمص براى جنگ تبوک آمادگى مى‏کرد و مسلمانان در آن ایام با مشکلات مالى بسیار شدیدى مواجه بودند، حتى آن لشکر به لشکر عسرت نامگذارى شد، حضرت عثمانس ده هزار درهم، سیصد شتر و پنجاه اسب صدقه کرد، و بدینوسیله نصف لشکر تنها بوسیله اموال حضرت عثمانس مجهز گردید.

فصل يازدهم‏: فروتنى و مذمت كبر

انسان مسلمان بدون ذلت و خوارى فروتنى مى‏کند، فروتنى از ویژگی‌هاى منحصر به فرد و از صفات والاى مسلمان است، همانطور که تکبر با وى پیوندى ندارد و با ایشان مسلمان همخوانى ندارد. مؤمن فروتنى مى‏کند تا بزرگ شود و تکبر نمى‏کند که پست شود، زیرا سنت الهى چنین است که فروتنان را رفع درجه مى‏دهد و متکبران را ذلیل مى‏کند، رسول اکرمص مى‏فرماید: «هیچ مالى از صدقه دادن کم نمى‏شود، هرکس عفو کند خداوند عزت او را مى‏افزاید و هیچکس فروتنى براى خدا نکرده مگر اینکه خداوند درجه او را بالا برده است». (مسلم). و مى‏فرماید: «خداوند بر خود واجب کرده است، که هرکس در دنیا تکبر کند او را پست کرده و پائین بیاورد». (بخاری). مسلمان وقتى به این سخنان راستین از کتاب خدا وسنت رسول اللّهص گوش جان مى‏سپارد، به فضیلت فروتنى و به مذمت کبر و غرور آشنا مى‏شود، و مى‏بیند که خداوند امر به فروتنى و نهى از تکبر و غرور نموده است، از اینرو فروتن مى‏شود و از کبر و غرور پرهیز مى‏نماید. خداوند رسول مکرم اسلام را به تواضع امر مى‏کند و مى‏فرماید: ﴿وَٱخۡفِضۡ جَنَاحَكَ لِمَنِ ٱتَّبَعَكَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٢١٥ [الشعراء: ۲۱۵]. «اى پیامبر در برابر مؤمنانى که از تو تبعیت مى‏کنند، فروتن باش». و مى‏فرماید: ﴿وَلَا تَمۡشِ فِي ٱلۡأَرۡضِ مَرَحًا [الإسراء: ۳٧]. «در حالت کبر و غرور روى زمین راه مرو»، و در مورد تعریف از متواضعان مى‏فرماید: ﴿يُحِبُّهُمۡ وَيُحِبُّونَهُۥٓ أَذِلَّةٍ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ [المائدة: ۵۴]. «خدواند آنان را دوست دارد و آنان خدا را نیز دوست دارند و آنان در برابر مؤمنان فروتن و در برابر کفار غالب و توانا هستند»، و مى‏فرماید: ﴿تِلۡكَ ٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ نَجۡعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوّٗا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فَسَادٗا [القصص: ۸۳]. «این سراى آخرت است که آن را براى کسانى که به دنبال استکبار در زمین و فساد نیستند مقرر مى‏کنیم. و سرانجام نیک براى پرهیزگاران است»، رسول اکرمص درباره فروتنى مى‏فرماید: «خداوند به من وحى کرده است که فروتنى کنید و هیچکس در برابر دیگرى بغاوت نکند» (مسلم). و مى‏فرماید: «هیچ پیامبرى را خدا مبعوث نکرده که‏گوسفند نه چرانیده باشد، یاران پرسیدند، حتى شما؟ فرمود: آرى! من نیز در برابر چند قیراط براى اهالى مکه گوسفند مى‏چرانیدم» (بخاری). و مى‏فرماید: «اگر براى سم یک‏ گوسفند یا دست آن دعوت شوم اجابت خواهم کرد». (بخاری). و در مورد پرهیز از تکبر مى‏فرماید: «شما را درباره اهل دوزخ خبر ندهم؟ هر انسان خشن، تندخو، و متکبر و مغرور، از اهل دوزخ است». (متفق علیه). و مى‏فرماید: «خدواند روز قیامت بسوى ۳ گروه نگاه نمى‏کند، آنان را تزکیه نمى‏کند و براى آنان عذاب دردناک وجود دارد: پیر مرد زانى، پادشاه دروغگو و فقیر متکبر». (مسلم). خداوند مى‏فرماید: «قدرت نمائى ازار و کبر چادر من‏ است، هرکس با من دعوى کند یعنى تکبر و قدرت نمائى کند او را عذاب خواهم داد». (مسلم). رسول اکرمص مى‏فرماید: «شخصى در جامه‏اش مى‏بالید و مباهات مى‏کرد، موها را شانه کرده با غرور راه مى‏رفت، خداوند ناگهانى او را در زمین فرو برد، او تا روز قیامت همچنان در زمین فرو مى‏رود». (متفق علیه).

مظاهر بارز فروتنى بشرح زیر هستند:

۱- اگر کسى سعى دارد از هم مثلان خود بیشتر جلوه کند متکبر است و اگر عکس آن عمل کند، یعنى هم سن و سالان خود را از خود جلوتر قرار دهد، فروتن و متواضع است.

۲- کسى که براى احترام دانشمندى بلند مى‏شود و جاى خالى مى‏کند یا کفش‏هاى او را مرتب مى‏کند و یا او را تا درب منزل بدرقه مى‏کند، متواضع و فروتن است.

۳- اگر افراد عادى را با چهره خندان و گشاده‏روئى استقبال مى‏کند، به نرمى با آن‌ها گفتگو مى‏کند، دعوت آن‌ها را مى‏پذیرد، براى برآوردن نیازشان تلاش مى‏کند و خود را از آن‌ها بهتر نمى‏داند، فروتن است.

۴- اگر براى زیارت دیگران که در فضل و کرم از او کمتر یا مساوى‏اند، مى‏رود، و همراه با وى کالاهایش را حمل مى‏کند و براى بر آوردن نیاز او تلاش مى‏کند، فروتن است.

۵- اگر با فقراء، مساکین، بیماران و آفت زدگان مى‏نشیند و دعوت آنان را مى‏پذیرد، همراه با آنان مى‏خورد و با آنان راه مى‏رود، فروتن است.

۶- اگر بدون اسراف مى‏خورد، مى‏نوشد و در راه رفتن نمى‏خرامد، پس متواضع و فرو تن است.

نمونه‏هاى والائى از فروتنى:‏

۱- مروى است که براى عمربن عبدالعزیز مهمانى آمد، نزدیک بود که چراغ خاموش شود. مهمان اجازه خواست تا بلند شده چراغ را درست کند، یعنى در آن روغن بریزد، عمربن عبدالعزیز فرمود: منافى شأن و کرامت انسان است اینکه از مهمانش خدمت بگیرد، مهمان گفت: پس خادم را بیدار مى‏کنم؟ عمربن عبدالعزیز گفت: او تازه خواب رفته است بیدارش نکن، خودش بلند شد، چراغ را روغن کرد. مهمان گفت: امیرالمؤمنین! تو خودت بلند شدى؟ در جواب گفت: آرى! وقتى من رفتم چراغ را روغن کردم (عمر) بودم، اکنون نیز (عمر) هستم، هیچ چیزى از من کم نشده است، بهترین مردم کسى است که فروتن باشد.

۲- مروى است که حضرت ابوهریرهس در ایامى که از جانب مروان خلیفه و حاکم مدینه‏ بود، از بازار به خانه بر مى‏گشت و کوله بارى هیزم را حمل مى‏کرد، از هر مکان شلوغى که رد مى‏شد اعلام مى‏کرد: راه را براى امیر باز کنید، راه را براى امیر باز کنید که هیزم بر دوش دارد.

۳- حضرت عمربن خطابس در دوران خلافتش، روزى دیده شد که در دست راستش شلاق است و با دست چپ گوشت را حمل مى‏کرد.

۴- روایت است که: حضرت علىس مقدارى گوشت خرید و آن‌ها را در پارچه‏اى پیچید. باو گفته شد، اى امیرالمؤمنین اجازه بده براى شما حمل کنیم؟ فرمود: خیر، پدر فرزندان شایسته‏تر است که گوشت را خودش حمل کند.

۵- حضرت انس بن مالک‏س مى‏گوید: اگر کنیزى از کنیزان مدینه دست رسول اللّه را مى‏گرفت و براى رفع مشکلش به هر جا که مى‏خواست، ببرد، مى‏رفت. (بخارى).

۶- ابوسلمه مى‏گوید: از حضرت ابى سعید خدرى سوال کردم، شما در مورد شیوه‏هاى جدید و مدرن، لباس، غذا، سوارى و غیره چه مى‏فرمایید؟ فرمود: اى برادر! بخور براى خشنودى خداوند، بنوش براى خشنودى خداوند و بپوش براى خشنودى خداوند، هرگاه عنصر غرور، ریا، در خوردن نوشیدن و پوشیدن داخل شود، بدان که معصیت است، و همان خدمات را در خانه‏ات انجام بده که رسول اکرمص در خانه انجام مى‏داد. حیوانات را علف مى‏داد، شتر را قید مى‏کرد، خانه را جارو مى‏زد، گوسفند را مى‏دوشید، کفش را پنبه مى‏زد، لباس را پیوند مى‏زد، همراه با خادم غذا مى‏خورد، در آرد کردن گندم، اگر خادم خسته مى‏شد، او را کمک مى‏کرد واز بازار لوازم روزمره را خرید مى‏کرد و شرم و حیا او را منع نمى‏کرد از اینکه کالاى خرید شده را در دست بگیرد، یا آن را در گوشه چادر خود ببندد و به خانه بر گردد، رسول اکرمص با ثروتمند و فقیر مصافحه مى‏کرد و سعى مى‏کرد به بزرگ و کوچک، سیاه و سفید، غلام و آزاده سلام کند.

فصل دوازدهم‏: خصلت‌هاى زشت و ناپسند

۱- ظلم:

مسلمان نه ستم مى‏کند و نه ستم را مى‏پذیرد، از انسان مؤمن و مسلمان در حق احدى ستم نمى‏شود و از کسى ستم را نمى‏پذیرد زیرا ستم با تمام انواع خود در پرتو قرآن و سنت حرام است.

خداوند مى‏فرماید: ﴿لَا تَظۡلِمُونَ وَلَا تُظۡلَمُونَ [البقرة: ۲٧٩]. «نه ستم مى‏کنید و نه ستم را مى‏پذیرید»، و مى‏فرماید: ﴿وَمَن يَظۡلِم مِّنكُمۡ نُذِقۡهُ عَذَابٗا كَبِيرٗا [الفرقان: ۱٩]. «هرکس از شما ستم کند او را به عذابى بزرگ مبتلا خواهم کرد»، و رسول اکرمص در حدیث قدسى فرمود: «خداوند مى‏فرماید: اى بندگانم، من ستم را بر خود حرام کردم و آن را در میان شما نیز حرام قرار داده‏ام، پس برهمدیگر ستم نکنید»، (مسلم). و مى‏فرماید: «اتَّقُوا الظُّلْمَ، فإنَّ الظُّلْمَ ظُلماتٌ يَومَ القِيامَةِ» «از ستم بپرهیزید، زیرا ستم روز قیامت‏ موجب گرفتارى و تاریکى‏هاى زیادى خواهد شد». (مسلم).

و مى‏فرماید: «من ظلم قَدْرَ شِبْرٍ طَوَّقَهُ اللّهُ مِنْ سَبْعِ أرْضِيْنَ» هرکس باندازه یک‏ وجب ستم کند، یعنى یک وجب از زمین کسى را به ناحق ببرد، خداوند یک وجب از هفت زمین را بر گردن او قرار مى‏دهد، بعد رسول اکرمص این آیه را قرائت فرمود: ﴿وَكَذَٰلِكَ أَخۡذُ رَبِّكَ إِذَآ أَخَذَ ٱلۡقُرَىٰ وَهِيَ ظَٰلِمَةٌۚ إِنَّ أَخۡذَهُۥٓ أَلِيمٞ شَدِيدٌ ١٠٢ [هود: ۱۰۲]. «آرى! چنین است گرفت و مؤاخذه پروردگار تو، هرگاه اهل قریه‏ها را در حال ستم مؤاخذه کند، همانا مؤاخذه او بسیار سخت است». (متفق علیه).

و رسول اکرمص مى‏فرماید: «از دعاى بد، ستمدیدگان بپرهیزید، زیرا در میان دعاى ستمدیده و خداوند، مانع و حجابى وجود ندارد».

اقسام سه گانه ظلم:‏

۱- ستم بنده در حق پرودگارش‏

یعنى اینکه بنده کافر و منکر شود، خداوند مى‏فرماید: ﴿وَٱلۡكَٰفِرُونَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ [البقرة: ۲۵۴]. «ستمکاران واقعى کافران‏اند»، ستم درحق پروردگار این است که بنده‏ با خداى خود شریک گیرد، و عبادت را براى غیر خدا انجام دهد، خداوند مى‏فرماید: ﴿إِنَّ ٱلشِّرۡكَ لَظُلۡمٌ عَظِيمٞ [لقمان: ۱۳]. «همانا شرک ستم بسیار بزرگى است».

۲- ستم بنده در حق غیر اللّه‏

یعنى در حق سایر بندگان و موجودات، باین معنى که در اعراض، ابدان و اموال بدون دلیل آنان را مورد اذیت و آزار قرار دهد. رسول اکرمص مى‏فرماید: «مَنْ كَانَتْ عِنْدَهُ مَظْلمَةٌ لأَخِيه، مِنْ عِرضِهِ أَوْ مِنْ شَيْءٍ، فَلْيَتَحَلَّلْهُ مِنْهُ اليَوْمَ قبْلَ أنْ لاَ يَكُونَ دِينَار وَلاَ دِرْهَمٌ؛ إنْ كَانَ لَهُ عَمَلٌ صَالِحٌ أُخِذَ مِنْهُ بِقَدْرِ مَظْلمَتِهِ، وَإنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ حَسَنَاتٌ أُخِذَ مِنْ سَيِّئَاتِ صَاحِبِهِ فَحُمِلَ عَلَيهِ» (بخاری). «هرکس در حق برادرش ستمى را مرتکب شده است، مثلا آبرویش را در خطر انداخته یا ضرر دیگرى را به او رسانده است، باید امروز از او حلالى بخواهد، قبل از رسیدن روزى که دینار و درهم در آن به کار نخواهد آمد، اگر ستم کار اعمال شایتسه و نیکى دارد، بقدر ستمى که مرتکب شده از نیکى‏هاى او گرفته به ستمدیده داده مى‏شود. اگر ستمگر نیکى ندارد. بدى‏هاى ستمدیده به حساب او آورده مى‏شوند. یعنى ستمگر با بدى‏هاى ستمدیده به دوزخ مى‏رود». و مى‏فرماید: «هرکس حق برادر مسلمانش را با سوگند دروغین تصاحب کند، آتش دوزخ بر او واجب و بهشت حرام مى‏باشد. شخصى پرسید، حق مسلمان اگرچه اندک باشد؟ فرمود: اگر چه به اندازه یک چوب مسواک باشد»، (مسلم). و مى‏فرماید: «مؤمن همواره در وسعت و فراخى که دین بوجود آورده زندگى مى‏کند تا زمانى که مرتکب خون ناحق نشده است». (مسلم). و مى‏فرماید: «همه چیز مسلمان بر مسلمان حرام و محترم است؛ خون، مال، آبروى و.... (بخاری).

۳- ستم بنده در حق خود

باین معنى است که خودش را با گناهان و خطاها آلوده کند، از خدا و رسول او نافرمانى کند، خداوند مى‏فرماید: ﴿وَمَا ظَلَمُونَا وَلَٰكِن كَانُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ يَظۡلِمُونَ [الأعراف: ۱۶۰]. «بر ما ستم نکردند لکن بر خود ستم کردند» کسى که مرتکب گناه کبیره مى‏شود، در واقع بر خود ستم کرده است، زیرا که خویشتن را براى عذاب الهى عرضه داشته است، بدین ترتیب او شایسته لعنت خدا و دورى از رحمت‏هاى او قرار مى‏گیرد.

ب) حسادت:‏

و تا زمانى که مسلمان در صدد خیر و نفع همگان باشد و دیگران رابر خود مقدم بدارد، نمى‏تواند حسد بورزد، زیرا حسد با خیرخواهى و ایثار منافات دارد.

مسلمان از حسد متنفر است و حسد را ملعون مى‏داند زیرا حسد در واقع نوعى خورده‏گیرى و اعتراض نسبت به تقسیم خداوند مى‏باشد، خداوند مى‏فرماید: ﴿أَمۡ يَحۡسُدُونَ ٱلنَّاسَ عَلَىٰ مَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ [النساء: ۵۴]. «آیا بر مردم حسد مى‏برید در برابر آنچه که خداوند از فضل و کرم خود به آنان عنایت فرموده است»؟ در جاى دیگرى مى‏فرماید: ﴿أَهُمۡ يَقۡسِمُونَ رَحۡمَتَ رَبِّكَۚ نَحۡنُ قَسَمۡنَا بَيۡنَهُم مَّعِيشَتَهُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۚ وَرَفَعۡنَا بَعۡضَهُمۡ فَوۡقَ بَعۡضٖ دَرَجَٰتٖ لِّيَتَّخِذَ بَعۡضُهُم بَعۡضٗا سُخۡرِيّٗا [الزخرف: ۳۲]. «آیا آنان رحمت پروردگارت را تقسیم مى‏کنند؟ ما زیستمایه آنان را در زندگى دنیا بین آنان تقسیم کرده‏ایم. و در مرتبت برخى از آنان را بر برخى دیگر برتر گردانده‏ایم تا برخى از آنان برخى دیگر را به خدمت گیرد».

حسد بر دو قسم است:‏

اول: اینکه آنچه از نعمت‏هایى که خداوند به کسى داده است، مانند، مال، علم، عزت و کرامت و قدرت و غیره حاسد آرزوى زوال این نعمت‏ها را در دل و مغز خود پرورانده و تمنا مى‏کند که این نعمت‌ها به خود او داده شود.

دوم: که بدتر از آنست، اینکه آرزوى زوال نعمت‏ها را مى‏کند بدون اینکه حصول آن‌ها را براى خود خواستار شود. غبطه یعنى آرزوى حصول و دست‏یابى به نعمت‏هایى که به دیگران داده شده است بدون آرزوى حرمان دیگران. بنابراین غبطه با حسد فرق دارد حتى در برخى موارد مطلوب است. چنانکه رسول‏ اکرمص مى‏فرماید: حسد جایز نیست بجز در دو مورد، یکى اینکه شخصى که خداوند باو مال داده و مالش را در راه خدا انفاق مى‏کند، دوم کسى که خداوند باو علم و معرفت قرآن داده‌است و او به وسیله علم خود میان مردم قضاوت مى‏کند یا اینکه آن را به دیگران مى‏آموزد. غبطه کردن به حال این دو شخص مانعى ندارد و حسد که در این حدیث آمده است بمعنى غبطه مى‏باشد. منظور از حکمۀ که در این حدیث آمده است، همان علم قرآن و سنت رسول ‏للّهص است.

هر دو نوع حسد قطعا حرام مى‏باشند. خداوند مى‏فرماید: ﴿أَمۡ يَحۡسُدُونَ ٱلنَّاسَ عَلَىٰ مَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ [النساء: ۵۴]. «آیا با مردم بر آنچه که خداوند از فضل خویش به آنان داده است، حسد مى‏ورزند؟».

و مى‏فرماید: ﴿حَسَدٗا مِّنۡ عِندِ أَنفُسِهِم [البقرة: ۱۰٩]. «از روى حسدى که ریشه در جانهایشان داشت».

و مى‏فرماید: ﴿وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ ٥ [الفلق: ۵]. «و از شرّ رشکور چون رشک ورزد». نکوهش خداوند متعال از این خصلت دال بر حرام بودن آن است. رسول ‏اکرمص مى‏فرماید: بغض نکنید، حسد نکنید، از همدیگر قهر نباشید و اى بندگان خدا برادروار زندگى کنید، براى مسلمان جایز نیست که بیش از سه روز با برادر مسلمانش قهر کند. و مى‏فرماید: از حسد پرهیز کنید زیرا حسد نیکى‏ها را همانطور که آتش هیزم و علف‏هاى خشک را مى‏سوزاند از بین مى‏برد.

اگر تصور حسد در ذهن مسلمان خطور کند، با آن مقابله مى‏کند و آن را از خود مى‏زداید و اجازه نمى‏دهد که حسد بر او چیره گردد و به موجب آن عمل شود یا سخنى گفته شود. اگر چیزى را بپسندد و از آن خوشحال شود، مى‏گوید: «لا حول ولا قُوَّةَ إلا باللّه».

ج) فریب:‏

مسلمان به تبعیت از فرمان خداوند، خود را خیرخواه انسان‌ها مى‏داند و با این حس خیرخواهى به زندگى‏اش ادامه مى‏دهد. بنابراین کسى را فریب نمى‏دهد، خیانت روا نمى‏دارد و با کسى بدعهدى و خلف وعده نمى‏کند، زیرا همه این خصلت‏ها نکوهیده‏اند، چیزهاى نکوهیده و بد نمى‏تواند اخلاق مسلمان باشد. زیرا پاکى نفس مؤمن که برگرفته از ایمان و اعمال نیکوى او است با این گونه خصلت‏ها منافات دارد.

جلوه‏هاى فریب‏کارى بشرح زیر مى‏باشند:

۱- کار زشت و بد براى برادر مسلمان زیبا جلوه داده شود تا او گرفتار بدى و فساد گردد.

۲- ظاهر و صورت کالا زیبا معرفى شود ولى باطن و نقص و عیوب آن کتمان شود.

۳- بمنظور فریب دادن برادر مسلمان، خلاف آنچه که در نیت و باطن است، ظاهر کرده شود.

۴- با سخن چینى، مال، فرزند، عیال، دوست و خادم، برادر مسلمان علیه او شورانیده شود.

۵- در حفاظت نفس و مال و کتمان سِرّ با وى عهد و پیمان بندد و بعدا عهدشکنى نماید.

مسلمان در اجتناب از فریب کارى، بد عهدى و خیانت خود را مطیع حکم خداوند مى‏داند. زیرا این هر سه خصلت در پرتو کلام خداوند و سنت رسول اللّهص حرام قرار داده شده‏اند، خداوند مى‏فرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ يُؤۡذُونَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ بِغَيۡرِ مَا ٱكۡتَسَبُواْ فَقَدِ ٱحۡتَمَلُواْ بُهۡتَٰنٗا وَإِثۡمٗا مُّبِينٗا ٥٨ [الأحزاب: ۵۸]. «آنان که زنان و مردان مسلمان و مؤمن‏ را بدون دلیل مورد اذیت و آزار قرار مى‏دهند، همانا مرتکب بهتان و گناه عظیم شده‏اند». و مى‏فرماید: ﴿فَمَن نَّكَثَ فَإِنَّمَا يَنكُثُ عَلَىٰ نَفۡسِهِۦ [الفتح: ۱۰]. «هرکس نقض عهد کند، ضرر آن متوجه خود او مى‏شود»، و مى‏فرماید: ﴿وَلَا يَحِيقُ ٱلۡمَكۡرُ ٱلسَّيِّئُ إِلَّا بِأَهۡلِهِۦ [فاطر: ۴۳]. «ضرر حیله و مکر بد به مکار بر مى‏گردد». رسول اکرمص مى‏فرماید: «من خيب فليس منا» «هرکس، همسر، خادم، غلام کسى را علیه او بشوراند و کارى کند که میان آن‌ها دشمنى و عداوت پیدا شود، از ما مسلمانان نیست». و مى‏فرماید: چهار خصلت اینطورند که در هر شخص یافته شوند، او به تمام معنى منافق است و اگر در شخصى یک خصلت از آن‌ها دیده شود، در او یک علامت نفاق وجود دارد، مگر اینکه آن را ترک کند. آن چهار خصلت از این قراراند:

۱- خیانت در امانت. ۲- دروغ در سخن. ۳- وعده خلافى، ۴- ناسزاگوئى در خصومت. (متفق علیه). در حدیثى آمده است: رسول اکرمص روزى از کنار توده غله‏اى عبور نمود، دست مبارک را داخل آن‌ها برد، دستش خیس شد. از مالک گندم پرسید، این ترى از کجا است؟ مالک گفت: در اثر بارندگى آن‌ها خیس شده‏اند. رسول اکرمص فرمود: گندم‏هاى خیس شده را چرا بالا نگذاشتى تا مردم آن‌ها را ببینند؟ و فرمود: هرکس ما را فریب دهد از ما نیست. (مسلم).

د) ریاء:

مسلمان ریاکارى نمى‏کند. زیرا ریا نوعى شرک و نفاق است. و خصلت ریاء و نفاق منافى با ایمان و توحید است. بنابراین مسلمان در هیچ شرایطى منافق و ریاکار نمى‏شود. براى متنفر بودن مسلمان از این خصلت بد، همین قدر کافى است که خدا و رسولش او این دو خصلت (ریاء و نفاق) را دوست ندارند، زیرا خداوند ریاء کاران را تهدید کرده و مى‏فرماید: ﴿فَوَيۡلٞ لِّلۡمُصَلِّينَ ٤ ٱلَّذِينَ هُمۡ عَن صَلَاتِهِمۡ سَاهُونَ ٥ ٱلَّذِينَ هُمۡ يُرَآءُونَ ٦ وَيَمۡنَعُونَ ٱلۡمَاعُونَ ٧ [الماعون: ۴-٧]. «نابودى است براى کسانى که در نمازهاى‌‌شان سستى و غفلت مى‏کنند، آنان کسانى هستند که ریا کارى مى‏کنند و از دادن کالاهاى خوددارى مى‏کنند». و از رسول اکرمص در این خصوص نقل شده است: «مِنْ عَمِلَ عَمَلًا أَشْرَكَ فِيهِ غَيْرِي فَهُوَ لَهُ كُلُّهُ وَأَنَا عَنْهُ بَرِيءٌ وَأَنَا أَغْنَى الْأَغْنِيَاءِ عَنْ الشِّرْكِ» (مسلم). «هرکس عملى انجام دهد و دیگرى را در آن شریک گرداند، پس من از آن عمل بیزارم و من از تمام شریکان مستغنى‏تر و بى نیازتر هستم»، و مى‏فرماید: «مَنْ رَأَيَا رَأَيَا اللَّهُ بِهِ، وَمَنْ سَمَّعَ سَمَّعَ اللَّهُ بِهِ» (مسند البزار). هرکس براى نشان دادن به دیگران عمل کند، خداوند نیز پاداش آن عمل را باو نشان مى‏دهد به نحوى که او نمى‏تواند از پاداش عملش بهره ببرد و هرکس براى کسب شهرت و شنواندن به دیرگان عملى را انجام دهد، خداوند نیز پاداش آن را اعلام مى‏دارد ولى آن را به عامل نمى‏دهد. و در حدیثى مى‏فرماید: «إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمُ الشِّرْكُ الأَصْغَرُ» قَالُوا: وَمَا الشِّرْكُ الأَصْغَرُ يَا رَسُولَ اللَّهِ! قَالَ: الرِّيَاءُ يَقُولُ اللَّهُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ: إِذَا جُزِىَ النَّاسُ بِأَعْمَالِهِمْ اذْهَبُوا إِلَى الَّذِينَ كُنْتُمْ تُرَاءُونَ فِى الدُّنْيَا فَانْظُرُوا هَلْ تَجِدُونَ عِنْدَهُمْ جَزَاءً» (احمد و طبرانی). «بدترین چیزى‏ که از آن بیم دارم، شرک کوچک است، سوال شد یا رسول اللّه، شرک کوچک چیست؟ فرمود: «ریاء» خداوند روز قیامت وقتى به بندگانش پاداش مى‏دهد، به ریا کاران مى‏گوید: بروید پیش کسانى که شما اعمال‏تان را براى نشان دادن به آنان، انجام داده بودید، ببینید به شما چه پاداشى مى‏دهند».

البته اصل ریاء این است که هدف بندگان از عبادت خدا نیک نامى و کسب منزلت و بزرگى در دل‌هاى مردم باشد.

مظاهر ریاء:

۱- هرگاه مردم در مورد عبادت او سخن گویند و تحسین کنند بر آن مى‏افزاید و اگر چیزى نگویند یا انتقاد کنند آن را کم کند یا رها نماید.

۲- در انظار مردم با نشاط و حوصله عبادت مى‏کند و در خلوت و تنهائى همراه با سستى و کسالت عبادتش را انجام مى‏دهد.

۳- در انظار مردم صدقه‏اى مى‏دهد که اگر آن‌ها نبودند آن مقدار را صدقه نمى‏کرد.

۴- در عمل به حق و گفتن حرف حق بجز خدا دیگران را نیز ملاک قرار مى‏دهد یا اینکه بطور کلى خدا را در نظر نمى‏گیرد، تنها مردم، مورد نظر او مى‏باشند.

ﻫ) غرور و خودپسندى:‏

مسلمان خود را از غرور و خودپسندى بر حذرمى‏دارد و سعى دارد که در هیچ شرایطى این خصلت‏ها را در خود ایجاد نکند، زیرا این دو خصلت بزرگترین مانع براى رسیدن به تکامل بحساب مى‏آیندو از بزرگ‌ترین عوامل نابودى در حال و آینده مى‏باشند. چه بسا نعمت‌ها که در اثر غرور و خودپسندى به زحمت و عذاب تبدیل شده‏اند، چقدر قوت و توان‏ها بودند که در اثر این دو خصلت به ضعف و ناتوانى تبدیل شده‏اند، پس این دو خصلت درد بى‏درمان و براى معذب‏ کردن و از بین بردن انسان نقش بسزایى دارند. روى این حساب مسلمان خود را از آن برحذر مى‏دارد. و از آن‌ها مى‏هراسد. و بهمین خاطر کتاب خدا و رسولشص آن‌ها را حرام دانسته و اجتناب از آن‌ها را مورد تاکید قرار داده‏اند. خداوند مى‏فرماید: ﴿وَغَرَّتۡكُمُ ٱلۡأَمَانِيُّ حَتَّىٰ جَآءَ أَمۡرُ ٱللَّهِ وَغَرَّكُم بِٱللَّهِ ٱلۡغَرُورُ [الحدید: ۱۴]. «آرزوها شما را فریب داد تا اینکه عذاب خدا آمد در حالى که دنیا شما را نسبت به خداوند فریب داده بود»، و مى‏فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡإِنسَٰنُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ ٱلۡكَرِيمِ٦ [الإنفطار: ۶]. «اى انسان چه چیزى تو را نسبت به پروردگارت‏ فریب داده است». و مى‏فرماید: ﴿وَيَوۡمَ حُنَيۡنٍ إِذۡ أَعۡجَبَتۡكُمۡ كَثۡرَتُكُمۡ فَلَمۡ تُغۡنِ عَنكُمۡ شَيۡ‍ٔٗا [التوبة: ۲۵]. «کثرت شما در غزوه حنین شما را فریب داد. هیچ سودى این کثرت بحال شما نداشت». و رسول‏اکرمص مى‏فرماید: «ثَلاثٌ مُهْلِكَاتٌ فَشُحٌّ مُطَاعٌ، وَهَوًى مُتَّبَعٌ، وَإِعْجَابُ الْمَرْءِ بنفْسِهِ» (طبرانى و غیره و هوضعیف). «سه خصلت نابودکننده‏اند: بخلى که از آن پیروى شود. خواسته‏هاى نفسانى که بدان عمل شود و خودپسندى». و مى‏فرماید: «هر گاه دیدید که این سه خصلت در یک جامعه وجود دارند، مواظب خود باشید». (ابو داود و ترمذى). و مى‏فرماید: «انسان باهوش کسى است که نفسش را تابع خود قرار دهد و براى بعد از موت عمل کند و نادان کسى است که خودش را تابع خواسته‏هاى نفسانى خود قرار داده و از خدا توقع بى‏جا کند». (بخاری).

نمونه‏هاى از غرور و خودپسندى:‏

۱- ابلیس ملعون دچار غرور و خودپسندى شد و بدلیل نژاد خود، خود را فریب داد و گفت: پروردگارا مرا از آتش آفریدى و آدم را از گل‏ولا، خداوند در اثر غرور او را از رحمت خود محروم کرد.

۲- قوم عاد بدلیل قدرت بدنى که داشت، فریب خورد و گفت: ﴿وَقَالُواْ مَنۡ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً [فصلت: ۱۵]. «چه کسانى از ما توان بیشترى دارند». خداوند در اثر غرور، در دنیا و آخرت آنان را ذلیل و رسوا کرد.

۳- بارى سلیمان÷، فراموش نمود و بدون کلمه، «إن شاء اللّه»، گفت: امشب با تمام همسرانم همبستر مى‏شوم و هر کدام، مجاهدى به دنیا بیاید. خداوند او را از اراده‏اى که کرده بود محروم ساخت.

۴- اصحاب و یاران رسول اکرمص در غزوه حنین دچار غرور و خود پسندى شدند و به کثرت تعداد خود بالیدند و گفتند: امروز دیگر، مغلوب دشمن نمى‏شویم! در نتیجه با شکست بسیار تلخى مواجه شدند، حتى زمین وسیع و عریض خدا براى آنان تنگ شد و از میدان معرکه فرار کردند.

مظاهر غرور:

۱- غرور در علم: گاه وقتى انسان از اینکه عالم و دانشمندى است، فریب مى‏خورد، این تصور موجب مى‏شود که او بیشتر دنبال علم نرود و استفاده از دیگران را ترک کند، یا موجب مى‏شود، که دیگر علماء را تحقیر کند و آنان را کوچک شمارد، که براى نابودى انسان همین تصور کافى است.

۲- غرور در مال: گاه وقتى انسان بدلیل کثرت مال و فراوانى امکانات فریب مى‏خورد، اسراف و ویلخرجى مى‏کند، در برابر دیگران خود را برتر مى‏پندارد و از پذیرفتن حرف حق سر، باز مى‏زند و در نتیجه نابود مى‏شود.

۳- غرور در قوت و طاقت: گاه وقتى انسان بدلیل قدرت و طاقتى که دارد فریب مى‏خورد، دست به ستم و تجاوز مى‏زند، و در نتیجه از بین مى‏رود.

۴- غرور در شرف جاه: گاه وقتى انسان بخاطر شرف خود فریب مى‏خورد و به نژاد و اصل خود مى‏بالد و از تحصیل و بدست آوردن مکارم و خوبى‏ها عقب‌نشینى مى‏کند و از طلب زیبائى‏ها ضعف و سستى نشان مى‏دهد، اعمال او موجب مى‏شوند که عقب بیفتد آنگاه نژاد نمى‏تواند او را جلو بیندازد، در جامعه حقیر و کوچک و خورد مى‏شود.

۵- غرور در عبادت: گاه وقتى انسان فریب اعمال و طاعتش را مى‏خورد، این فریب خوردگى باعث مى‏شود که او در برابر پروردگار بنازد و در برابر منعم خود اظهار منت و احسان کند، در نتیجه تمام اعمالش بهدر رفته و در اثر فریب از بین مى‏رود و نابود مى‏گردد.

راهکار:

چاره‏جوئى و مداواى اینگونه بیماری‌ها، ذکر و یاد خداوند است بنابراین انسان باید بخود بقبولاند که آنچه از علم، مال، ثروت، قدرت، مقام و شرف که خداوند به او داده‌است، در یک لحظه مى‏تواند همه آن‌ها را فردا از وى بگیرد، و اینکه عبادت و بندگى هرچند که زیاد باشد با اندک نعمتهاى خداوند برابرى نمى‏کند، خداوند مصدر هر فضل و بخشندگى و خیر است، رسول اکرمص مى‏فرماید: هیچکس بوسیله اعمال خود نجات پیدا نمى‏کند. سؤال شد، شما نیز یا رسول اللّه؟ فرمود: من نیز، مگر اینکه رحمت‌هاى خداوند شامل حالم گردد. (بخارى).

و) ناتوانى و تنبلى:‏

مسلمان عاجز و درمانده و سست نمى‏شود، بلکه همواره هوشیار و بانشاط است، عمل مى‏کند و آرزو دارد، زیرا ناتوانى و کسالت و تنبلى خصلت‏هاى مذموم و نکوهیده‏اى هستند. رسول اکرمص از اینگونه خصلت‏ها پناه خواسته است. در اغلب اوقات آن حضرت چنین دعا مى‏کرد: «اللهم إنى أعُوذُ بِكَ مِنَ الْعِجْزَ وَالْكَسَلِ وَالْجُبْنِ وَالْهِرَمِ وَالْبُخْلِ» (متفق علیه). «پروردگارا! من از ناتوان، تنبلى، بزدلى، پیرى و بخل به تو پناه مى‏آورم». همچنین رسول اکرمص درباره عمل و آرزوى سودمند تاکید فرموده و چنین دعا مى‏کرد: «احْرِصْ عَلَى مَا يَنْفَعُكَ وَاسْتَعِنْ بِاللَّهِ وَلاَ تَعْجِزْ وَإِنْ أَصَابَكَ شَىْءٌ فَلاَ تَقُلْ لَوْ أَنِّى فَعَلْتُ كَانَ كَذَا وَكَذَا. وَلَكِنْ قُلْ قَدَرُ اللَّهِ وَمَا شَاءَ فَعَلَ فَإِنَّ لَوْ تَفْتَحُ عَمَلَ الشَّيْطَانِ»(مسلم).«بخواه آنچه را که برایت مفید است، از خداوند کمک طلب کن و ناتوانى نشان نده هرگاه به آفتى گرفتار شدى، نگو اگر چنین مى‏کردم، چنان مى‏شد بلکه بگو: تقدیر الهى چنین بود و آنچه را که خداوند خواسته بود، انجام داد. زیرا کلمه «اگر» دروازه اعمال شیطان را باز مى‏کند».

پس مسلمان ناتوان، درمانده، بزدل و بخیل نمى‏شود. چگونه ممکن است مسلمان سهل‏انگارى کند و دنبال کارهاى مفید نرود؟ حال آنکه او به نظام اسباب و قوانین حاکم در جهان هستى ایمان دارد.؟ با توجه به دعوت خداوند بسوى مبادرت و مسابقت براى رستگارى، چگونه مسلمان سستى نشان مى‏دهد یا دنبال کارهاى مفید نمى‏رود؟ خداوند مى‏فرماید: ﴿سَابِقُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا كَعَرۡضِ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ [الحدید: ۲۱]. «به انجام اعمالى که موجب مغفرت هستند و براى رسیدن به بهشت که طول و عرض آن مانند طول و عرض زمین و آسمان است، بشتابید و از یکدیگر سبقت گیرید». و امر مى‏فرماید: ﴿وَفِي ذَٰلِكَ فَلۡيَتَنَافَسِ ٱلۡمُتَنَٰفِسُونَ [المطففین: ۲٩]. «در این میدان باید با همدیگر رقابت کنند». با علم و یقین به قضا و قدر الهى و با اذعان به اینکه آنچه باو رسیده است، ممکن نبود از وى خطا شود و آنچه که باو نرسیده است، ممکن نبود که باو برسد، مسلمان هرگز بزدلى نشان نمى‏دهد و عقب نشینى نمى‏کند و از انجام عمل مفید کوتاهى نمى‏ورزد، حال آنکه او نداى غیبى قرآن را مى‏شنود، ﴿وَمَا تُقَدِّمُواْ لِأَنفُسِكُم مِّنۡ خَيۡرٖ تَجِدُوهُ عِندَ ٱللَّهِ هُوَ خَيۡرٗا وَأَعۡظَمَ أَجۡرٗا [المزمل: ۲۰]. «و هر اعمال خیرى را که قبل از خود مى‏فرستید آن را نزد خداوند خواهید یافت».

مظاهر ناتوانى و تنبلى:‏

۱- صداى اذان بگوش مى‏رسد ولى شنونده بجاى اینکه اجابت کند، مشغول به کارى دیگر، از قبیل خواب، سخن و غیره مى‏شود تا اینکه وقت نماز مى‏گذرد، در پایان بلند مى‏شود و نمازش را بدون جماعت مى‏خواند.

۲- چندین ساعت وقت گرانب‌هاى خود را در کوچه، بازار پارک‏ها، خیابان‏ها سپرى مى‏کند در حالى که انبوهى از کارهاى مهم را باید انجام مى‏داد. در انتظار او هستند که باید توسط وى انجام داده شوند.

۳- به بهانه‏هاى واهى، مانند، اینکه: سن من زیاد است، یا من اهل این کار نیستم یا اینکه این کار وقت زیادى را مى‏گیرد، کارهاى مفید، مانند، تحصیل علم، کشاورزى، ساختن خانه و منزل و غیره را ترک کند، سالها، ماه‏ها و هفته‏ها سپرى شوند بدون اینکه کار مفیدى، چه براى دنیا و چه براى آخرت، انجام داده باشد.

۴- فرصت انجام کارهاى خیر از قبیل، اداء حج، یارى رساندن به آفت زده و... را بدون عذر از دست بدهد یا در ماه مبارک رمضان نتواند بوسیله شب زنده دارى از شب‏هاى آن تقدیر کند، یا اینکه والدین یا یکى از آنان زنده و در سن ناتوانى باشد و فرزند حق آنان کوتاهى کرده، به نیاز آنان رسیدگى نکند و در حق آنان احسان و نیکى ننماید، این عدم توجه خواه بخاطر بى روحى و تنبلى باشد یا بخاطر تنگ چشمى و بخیلى و یا بخاطر معصیت و نافرمانى به هر حال بى توجهى به والدین از بزرگ‌ترین مظاهر بى روحى و تنبلى است. خداوند پناه بدهد.

۵- اینکه انسان با ذلت و پستى زندگى کند و بدلیل بى‌روحى و تنبلى به شهر و کشورى که بتواند، به احکام دین و شریعت عمل کند و عزت و کرامت خود را حفظ نماید، هجرت نکند.

بارالها! ما را از بى روحى، تنبلى، بزدلى و بخیلى نجات ده و از هرگونه اخلاق ناپسندیده و اعمال بى‏فایده رهایى بخش. «وَصلى‏اللّه على محمد وآله وأصحابه أجمعين».

باب چهارم‏: عبادات

فصل اول‏: طهارت

و این فصل مشتمل بر سه ماده است‏

ماده اول: طهارت‏

۱- حکم طهارت:‏

طهارت امریست واجب که وجوب آن از قرآن و سنت رسول اللّهص ثابت است. خدواند مى‏فرماید: ﴿وَإِن كُنتُمۡ جُنُبٗا فَٱطَّهَّرُواْ [المائدة: ۶]. «هرگاه جنب شدید، طهارت‏ کنید» و مى‏فرماید: ﴿وَثِيَابَكَ فَطَهِّرۡ ٤ [المدثر: ۴]. «اى پیامبر لباس‌هایت را پاک کن». و مى‏فرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلتَّوَّٰبِينَ وَيُحِبُّ ٱلۡمُتَطَهِّرِينَ [البقرة: ۲۲۲]. «خدواند توبه کنندگان و کسانى را که علاقمند طهارت هستند دوست دارد». و رسول اکرمص مى‏فرماید: «مِفْتاحُ الصَّلاةِ الطَّهُورُ» «پاکى و طهارت کلید نماز است» و «لَا تُقْبَلُ صلوةٌ بِغَيرِ طَهُورٍ» «هیچ نمازى بغیر طهارت پذیرفته نمى‏شود» و «الطهور شَطْرُ الإيمان» (مسلم). «طهارت بخشش از ایمان است».

۲- انواع طهارت:

طهارت بر دو قسم است: طهارت ظاهرى و طهارت باطنى.

طهارت باطنى عبارت است از: پاک نگه داشتن نفس از آثار گناهان و نافرمانى‏ها، این طهارت بوسیله توبه راستین از ذنوب و معاصى بدست مى‏آید، هم چنین پاک نگه داشتن دل از آلودگى‏هاى شرک، شک، حسد، کینه، خیانت فریب کارى، تکبر، خودپسندى، ریاء و شهرت طلبى نیز از باب طهارت باطن مى‏باشند. این طهارت بوسیله اخلاص یقین، علاقه به خیر، حلم، صداقت، فروتنى واراده خشنودى حضرت حق در هر نیت و هر عمل نیک بدست خواهد آمد.

طهارت ظاهر عبارت است از: طهارت و پاکى از حدث و خبث. پس طهارت از خبث بوسیله از بین بردن نجاست از بدن و لباس و مکان نماز گزار وبا استفاده از آب بدست مى‏آید. و طهارت حدث عبارت است از وضوء غسل و تیمم.

ماده دوم‏: طهارت بوسیله چه چیزى تحقق پیدا مى‏کند؟

طهارت با دو چیز متحقق مى‏شود:

۱- آب مطلق: آب مطلق به آبى گفته مى‏شود که بر اصل و اساس خلقت و آفرینش خود باقى بماند، با ماده دیگر و جدایى پذیر، آمیخته نشده باشد. این ماده خارجى خواه پاک باشد یا نجس. آب چاه آب چشمه، آب رودخانه، آب نهرها، آب برف‏هاى ذوب شده، آب دریاهاى شور، از نمونه‏هاى آب مطلق مى‏باشند زیرا خداوند مى‏فرماید: ﴿وَأَنزَلۡنَا مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ طَهُورٗا [الفرقان: ۴۸]. «از آسمان آب پاک کننده فرو فرستادیم»، و رسول اکرمص مى‏فرماید: «الْمَاءُ طَهُورٌ إلَّا إنْ تَغَيَّرَ رِيحُهُ، أَوْ طَعْمُهُ، أَوْ لَوْنُهُ، بِنَجَاسَةٍ تَحْدُثُ فِيهِ» (بیهقى. ضعیف است ولى اصل صحیحى دارد). «آب پاک کننده است بشرطیکه‏ نجاستى در آن نیفتد که بو، طعم و رنگ آن متغییر شود».

۲- خاک پاک: منظور از (خاک پاک) قسمت بالائى و روى زمین است که شامل خاک، ریگ، سنگ و ریگ‏هاى درشت مى‏باشد. زیرا رسول اکرمص فرموده‏اند: «جُعِلَتْ لِىَ الأَرْضُ طَهُوراً وَمَسْجِداً» (احمد و صحیحین). «زمین براى امت من مسجد و مایه طهارت‏ قرار داده شده است»، یعنى در هر جاى آن نماز خواندن جایز است و در صورت فقدان یا عدم قدرت بر استفاده از آب، از خاک و سنگ روى زمین مى‏توان بجاى وضو و غسل جنابت تیمم کرد.

خاک، سنگ و ریگ در صورت فقدان آب یا ناتوانى از بهره بردارى از آب پاک کننده است. خداوند مى‏فرماید: ﴿فَلَمۡ تَجِدُواْ مَآءٗ فَتَيَمَّمُواْ صَعِيدٗا طَيِّبٗا [النساء: ۴۳]. «اگر آب‏ نیافتید پس قصد خاک پاک کنید» یعنى با خاک و سایر مواد روى زمین تیمم کنید، و در حدیث آمده است: «إِنَّ الصَّعِيدَ الطَّيِّبَ طَهُورُ الْمُسْلِمِ وَإِنْ لَمْ يَجِدِ الْمَاءَ عَشْرَ سِنِينَ فَإِذَا وَجَدَ الْمَاءَ فَلْيُمِسَّهُ بَشَرَتَهُ» (ترمذی). «همانا خاک پاک کننده مسلمان است و لو اینکه تا ده سال آب را نیابد، هرگاه آب را یافت با آن بدنش را بشوید»، و هنگامى که عمرو بن عاصس در شب بسیار سردى از ترس هلاک شدن بجاى غسل جنابت، تیمم کرد، رسول اکرمص این عمل او را صحیح قرار داد و رد نفرمود. این تأئید از جانب رسول اکرمص دال بر صحت تیمم براى غسل جنابت مى‏باشد. (بخاری).

ماده سوم‏: نجاسات‏:

نجاسات، جمع نجاست و عبارت است از: آنچه که از دو راه خروجى انسان بیرون مى‏شود، مانند، مدفوع، ادرار، مذى و ودى و منى و همچنین، پیشاب و پساب هر حیوان حرام‏گوشت خون و قى (استفراغ) اگر به مقدار زیاد باشد نیز از جمله نجاسات محسوب مى‏گردد. تمام اجزاء حیوان خودمرده بجز پوست دباغت شده، نیز حکم نجاست را دارد، البته پوست حیوان مرده بوسیله دباغت پاک مى‏گردد.

چون رسول اکرمص مى‏فرماید: «أيَّما إهابٍ دُبِغَ فَقَدْ طَهَرَ» (مسلم). «هر پوستى که‏ رنگ کرده شود پاک مى‏گردد».

فصل دوم‏: آداب قضاى حاجت

این فصل مشتمل بر سه ماده است‏

ماده اول: در مورد مسائلى که قبل از رفتن به توالت باید رعایت کرده شوند.

۱- جایى در خلوت و بدور از انظار مردم باید در نظر گرفته شود، در حدیث آمده است، رسول اکرمص هرگاه قصد قضاى حاجت مى‏کرد. چنان دور مى‏رفت که از دید مردم پنهان مى‏شد. (ابوداود و ترمذى).

۲- با خود نوشته‏اى که در آن یاد خدا، کلمات قرآن و الفاظ حدیث نوشته شده است، همراه داشته نباشد، زیرا در حدیث آمده است که: رسول اکرمص انگشترى خود را که بر روى آن «محمد رسول اللّه» نقش شده بود، به هنگام رفتن به دستشویى بیرون مى‏آورد. (ترمذى، صححه).

۳- موقع وارد شدن به بیت الخلا این دعا را بخواند: «بسم اللّه اللهم إنِّى أَعُوذُ بِكَ مِنَ الَخُبُثِ والْخَبَائِثِ» و با پاى چپ وارد شود. در بخارى آمده است که رسول اکرمص چنین کرده است.

۴- موقع نشستن، تا ننشسته لباس‌ها را بلند نکند. هرگاه به زمین نزدیک شود، لباس‌ها را بلند کند تا کشف عورت نشود، زیرا ستر عورت از نظر شرع لازم و ضرورى است.

۵- براى قضاى حاجت رو به قبله یا پشت به قبله نکند. زیرا رسول اکرمص مى‏فرماید: براى قضاى حاجت رو به قبله یا پشت به قبله نکنید. (متفق علیه).

۶- براى قضاى حاجت، در زیر سایه درخت که مورد استفاده مردم است، محل عبور، نزدیک آب و زیر درخت‏هاى میوه‏دار ننشیند. زیرا رسول اکرمص مى‏فرماید: «از سه چیز که مستلزم لعنت‏اند بپرهیزید، از قضاى حاجت در وسط راه، در سایه‏اى که مورد استفاده است، و نزدیک آب که محل ورود مردم و حیوانات است..» (حاکم بسند صحیح). و در روایاتى دیگر، از قضاى حاجت زیر درختان میوه‏دار، نهى شده‏ است.

٧- در موقع قضاى حاجت حرف نزند. زیرا رسول اکرمص مى‏فرماید: «إذَا تَغَوَّطَ الرَّجُلَانِ فَلْيَتَوَارَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا عَنْ صَاحِبِهِ وَلَا يَتَحَدَّثَا. فَإِنَّ اللَّهَ يَمْقُتُ عَلَى ذَلِكَ» (احمد). «هرگاه دو نفر براى قضاى حاجت مى‏روند، باید از یکدیگر پنهان شوند و با هم حرف نزنند، زیرا چنین عملى باعث خشم خداوند است».

(ناگفته پیداست که برخى از این آداب متعلق به صحرا و بیابان است و در شهرها شرایط فرق مى‏کند).

ماده دوم‏: استنجاء و استجمار:

۱- بوسیله استخوان و مدفوع خشک و منجمد حیوانات استنجاء نشود. رسول اکرمص مى‏فرماید: «لاَ تَسْتَنْجُوا بِالرَّوْثِ وَلاَ بِالْعِظَامِ فَإِنَّهُ زَادُ إِخْوَانِكُمْ مِنَ الْجِنِّ» (اصل این حدیث در صحیحین است). «بوسیله مدفوع حیوانات و استخوان استنجا نکنید، زیرا استخوان زاد و توشه برادران جنى شما است». و استنجا به چیزهاى مفید دیگرى مانند پارچه قابل استفاده، یا کاغذ، یا بوسیله اشیاء محترم و با حرمت مانند طعام و سایر اشیاء خوردنى نیز غیر مجاز است. زیرا استنجاء با این اشیاء منجر به تعطل و افساد مصالح آن‌ها است و چنین اقدامى حرام مى‏باشد.

۲- با دست راست استنجاء روا نیست و شرمگاه را نیز نباید در دست راست گرفت. زیرا رسول اکرمص مى‏فرماید: «لَا يَمَسَّنَّ أَحَدُكُمْ ذَكَرَهُ بِيَمِينِهِ وَهُوَ يَبُولُ، وَلَا يَتَمَسَّحُ مِنْ الْخَلَاءِ بِيَمِينِهِ» (متفق علیه). «موقع قضاى حاجت شرمگاه خود را با دست راست‏ نگیرید و با دست راست خود را پاک نکنید، یعنى با دست راست استنجا نگیرید».

۳- اگر بوسیله سنگ یا کلوخ استنجاء مى‏کند، به عدد فرد اکتفا کند، مثلا با سه سنگ و اگر طهارت حاصل نشود با پنج و به همین ترتیب تا حصول طهارت متیقن گردد، زیرا از حضرت سلمان فارسى روایت است: «نَهانَا رَسُولُ اللّهِ ج أَنْ نَسْتَنْجِىَ بِأَقَلَّ مِنْ ثَلاَثَةِ أَحْجَارٍ» «رسول اکرمص ما را از استنجا توسط کمتر از سه سنگ منع مى‏کرد». (مسلم).

۴- اگر با سنگ و آب استنجا مى‏کند، نخست از سنگ و بعد از آن آب، استفاده کند که اکتفا به یکى نیز جایز و استفاده از آب بهتر است. زیرا از عایشهل روایت است، که: «مُرْنَ أَزْوَاجَكُنَّ أَنْ يَسْتَطِيبُوا بِالْمَاءِ فَإِنِّى أَسْتَحْيِيهِمْ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِج كَانَ يَفْعَلُهُ». حضرت عایشهل خطاب به زنان صحابیه مى‏فرماید: «به شوهران‏تان امر کنید تا با آب استنجا کنند، من که نمى‏توانم به آن‌ها بگویم و چونکه رسول خدا با آب استنجا مى‏کرد». (ترمذی).

ماده سوم‏: در بیان نکاتى که بعد از فارغ شدن از بیت الخلاء باید رعایت شود:

۱- موقع بیرون آمدن از بیت الخلاء نخست پاى راست را بیرون کند، زیرا رسول اکرمص چنین کرده است بگوید: «غُفْرانَكَ» (ابوداوود و ترمذى).

فصل سوم‏: بيان وضو

در این فصل چهار ماده وجود دارد.

۱- مشروع بودن وضو:

مشروعیت وضو از کتاب اللّه و سنت رسول اللّه ثابت است. خداوند مى‏فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا قُمۡتُمۡ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ فَٱغۡسِلُواْ وُجُوهَكُمۡ وَأَيۡدِيَكُمۡ إِلَى ٱلۡمَرَافِقِ وَٱمۡسَحُواْ بِرُءُوسِكُمۡ وَأَرۡجُلَكُمۡ إِلَى ٱلۡكَعۡبَيۡنِۚ وَإِن كُنتُمۡ جُنُبٗا فَٱطَّهَّرُواْۚ [المائدة: ۶]. «اى مؤمنان هرگاه به قصد نماز برخواستید، چهره‏ها و دست‏هاى‏تان را تا آرنج بشوئید. سرتان را مسح کنید و پاهاى (قدمین) تان را تا کعبین (شتالنگ) بشوئید». و در حدیث آمده است: «لا تُقْبَلُ صلوةُ أحدكم إذا أحْدَثَ حَتَّى يَتَوَضَّأَ» «نمازتان بعد از اینکه بى‏وضو شدید تا وضو نگیرید پذیرفته نیست». (بخاری).

۲- فضیلت وضو:

وضو داراى فضیلت بزرگى است چنانکه رسول خدا مى‏فرماید: «أَلاَ أَدُلُّكُمْ عَلَى مَا يَمْحُو اللَّهُ بِهِ الْخَطَايَا وَيَرْفَعُ بِهِ الدَّرَجَاتِ». قَالُوا بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ. قَالَ: «إِسْبَاغُ الْوُضُوءِ عَلَى الْمَكَارِهِ وَكَثْرَةُ الْخُطَا إِلَى الْمَسَاجِدِ وَانْتِظَارُ الصَّلاَةِ بَعْدَ الصَّلاَةِ فَذَلِكُمُ الرِّبَاطُ» «(پیامبرص خطاب به یاران فرمود:) آیا عملى را که خداوند توسط آن‏ گناهان را محو و درجات را بلند مى‏فرماید، به شما معرفى نکنم؟ یاران عرض کردند، یا رسول اللّه معرفى بفرمائید. آن‏حضرتص فرمود تکمیل ساختن وضو بر ناگوارى و به کثرت به مساجد رفتن و انتظار از نمازى براى نماز دیگر، اینست سنگر آن را محکم بدارید». (مسلم). و در حدیثى مى‏فرماید: هرگاه بنده مؤمن و مسلمان وضو مى‏سازد، با شستن چهره، تمام گناهانى که چشمانش انجام داده آن، با آخرین قطرات آب فرو مى‏ریزد، همچنین با بستن دست‌ها گناهانى که توسط دست‌هایش انجام گرفته با آخرین قطرات آب فرو مى‏ریزد خلاصه با تکمیل وضو، از گناهان پاک و تمیز مى‏شود.

ماده دوم‏: فرایض، سنن و مکروهات وضو:

۱- فرایض وضو:

الف) نیت: عبارت است از عزم و اراده قلبى بر انجام عمل وضو بخاطر اطاعت از دستور خدا، بدلیل اینکه آنحضرتص مى‏فرماید: «إنَّما الأعْمالُ بِالنَّياتِ» «عمل‌ها به نیت‌ها وابسته است» (متفق علیه).

ب) شستن صورت: از بالاترین نکته پیشانى تا زیر چانه و از بن این گوش تا بن آن، بدلیل اینکه قرآن مى‏فرماید: ﴿فَٱغۡسِلُواْ وُجُوهَكُمۡ «صورت تان را بشویید».

ج) غسل یدین: شستن دست‌ها با آرنج، بدلیل اینکه در آیه وضو خداوند فرموده است. ﴿وَأَيۡدِيَكُمۡ إِلَى ٱلۡمَرَافِقِ «دست‏هایتان را تا آرنج بشوئید».

د) مسح سر از پیشانى تا پشت گردن، بدلیل اینکه در آیه وضو آمده است: ﴿وَٱمۡسَحُواْ بِرُءُوسِكُمۡ «سرهاى تان را مسح کنید».

ﻫ) شستن پاها تا کعبین: بدلیل اینکه در آیه وضو آمده است: ﴿وَأَرۡجُلَكُمۡ إِلَى ٱلۡكَعۡبَيۡنِ «پاها را تا شتالنگ بشوئید».

ر) ترتیب میان اعضاء مغسوله، باین صورت که نخست صورت بعد دست‏ها، بعد مسح سر و بعد پاها به ترتیبى که در آیه کریمه آمده است.

ز) پى در پى وضو گرفتن: یعنى میان شستن اعضاء فاصله ایجاد نشود، بعد از شستن صورت بلافاصله دست‌ها شسته شوند، و هنوز دست خشک نشده است، سر مسح گردد و... زیرا قطع عبادت بعد از شروع ممنوع است چنانکه خداوند مى‏فرماید: ﴿وَلَا تُبۡطِلُوٓاْ أَعۡمَٰلَكُمۡ [محمد: ۳۳]. البته فاصله اندک قابل عفو است، هم چنین اگر تاخیر بخاطر عذرى باشد، مثلا بعد از شستن صورت، آب تمام شد یا به زمین ریخت، پس در این صورت اگر زمانى طولانى بگذرد، اشکالى ندارد، زیرا خداوند مى‏فرماید: ﴿لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَا [البقرة: ۲۸۶]. «خداوند بیش از توان هیچکس را مکلف نمى‏کند».

فایده: بعضى از علماء «دلک» یعنى مالیدن را از جمله فرایض یا سنن وضوء مى‏دانند اما واقعیت این است که دلک (مالیدن) عمل مستقل و جدا از وضو نیست بلکه مکمل و متمم وضو است.

۲- سنن وضو:

۱- بسم اللّه گفتن در ابتداى وضو: زیرا رسول اکرمص مى‏فرماید: «لا وضوءَ لِمَنْ لَمْ يَذْكُرِ اسْمَ اللّهِ عَلَيْهِ». (امام احمد و ابوداود آن را روایت کرده‏اند، سندش ضعیف است اما بدلیل کثرت طرق، علماء آن را شایسته عمل قرار داده‏اند).

۲- شستن دست‌ها تا مچ، قبل از داخل کردن آن‌ها در ظرف آب: زیرا رسول اکرم مى‏فرماید: «إِذَا اسْتَيْقَظَ أَحَدُكُمْ مِنْ نَوْمِهِ فَلاَ يَغْمِسْ يَدَهُ فِى الإِنَاءِ حَتَّى يَغْسِلَهَا ثَلاَثًا فَإِنَّهُ لاَ يَدْرِى أَيْنَ بَاتَتْ يَدُهُ» (متفق علیه). «هرگاه کسى از شما از خواب بیدار مى‏شود، دستش را در ظرف آب فرو نبرد، تا سه بار نشسته است، چون نمى‏داند که دستش شب در چه جاهائى گذرانده است». اما اگر از خواب نبوده، بلکه از قبل بیدار بوده است و مى‏خواهد وضو بگیرد، در این صورت اگر دست‌ها را داخل ظرف آب کرده و آب بردارد، مانعى ندارد.

۳- مسواک زدن: زیرا رسول اکرمص مى‏فرماید: «لولا أَنْ أَشُقَّ على أُمَّتِى لَأَمَرْتُهُمْ بِالسِّواكِ مَعَ كُلُّ وُضُوءٍ» (مؤطاء امام مالک). «اگر براى امت من گران تمام نمى‏شد، آنان را امر مى‏کردم‏ تا براى هر نماز مسواک بزنند».

۴- مضمضه: منظور از مضمضه تحریک آب در دهن است، زیرا رسول اکرمص مى‏فرماید: «إذا تَوَضَّأْتَ فَمَضْمِضْ» «در وضو مضمضه کن». (ابوداود با سند صحیح).

۵- استنشاق: یعنى داخل کردن آب در بینى و استنشار یعنى انداختن آب بعد از داخل کردن، زیرا رسول اکرمص مى‏فرماید: «بَالِغْ فِى الاِسْتِنْشَاقِ إِلاَّ أَنْ تَكُونَ صَائِمًا» «در داخل کردن آب در بینى مبالغه کن مگر در حالت که روزه باشی». (احمد، اوداود و ترمذى).

۶- تخلیل اللحية: یعنى خلال کردن ریش، در حدیث آمده است حضرت عمار بن یاسرب ریش خود را خلال مى‏کرد، کسى او را دید و این عملش را شگفت‌انگیز دانست، عمار باو گفت: من نباید از خلال کردن ریشهایم خود دارى کنم، زیرا رسول اکرمص را دیدم که ریش مبارکش را خلال مى‏کرد. (احمد و ترمذى).

٧- شستن هر عضو سه بار: زیرا یک بار شستن فرض و سه بار سنت است.

۸- مسح کردن پشت و داخل گوش‌ها، زیرا رسول اکرمص چنین کرده است.

٩- خلال کردن انگشت‏هاى دست و پا، زیرا رسول اکرمص مى‏فرماید: «إذا تَوَضَّأْتَ فَخَلَّلْ أصابِعَ يَدَيْكَ وَرِجْلَيْكَ» «هرگاه وضوء مى‏گیری، انگشت‏هاى دست و پا را خلال کن».

۱۰- تیامن، یعنى در شستن دست و پا از راست شروع کند. چون در حدیث آمده است: «إذا تَوَضَّأْتُمْ فَابْدُوا بِمَيامِنِكُمْ». «هرگاه وضو مى‏گیرید، از جانب راست‏ شروع کنید» (متفق علیه). و از حضرت عایشهل مروى است: «كَانَ النَّبِيُّ ج يُعْجِبُهُ التَّيَمُّنُ فِي تَنَعُّلِهِ، وَتَرَجُّلِهِ، وَطَهُورِهِ وَفِي شَأْنِهِ كُلِّهِ» (متفق علیه). «رسول‏اکرمص شروع از دست راست را پسند مى‏کرد در کفش پوشیدن، شانه زدن و طهارت و در تمام امور».

۱۱- اطالة الغرة والتحجيل: یعنى در شستن هر عضو، از مقدار فرض بگذرد مثلا از قرص چهره گذشته و صفحه گردن شسته شود از آرنج دست‌ها و از شتالنگ پا تجاوز نماید بازو و قسمتى از ساق پا را نیز بشوید، زیرا در حدیث آمده است، رسول اکرمص فرمود: «إنَّ أُمَّتِي يَأْتُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ غُرًّا مُحَجَّلِينَ، مِنْ أَثَرِ الْوُضُوءِ، فَمَنْ اسْتَطَاعَ مِنْكُمْ أَنْ يُطِيلَ غُرَّتَهُ فَلْيَفْعَلْ» (متفق علیه). «امت من روز قیامت از آثار وضو با دست و پا و چهره‏اى نورانى و سفید، از دور شناخته مى‏شوند، پس اگر مى‏خواهید درخشندگى و سفیدى بیشترى داشته باشید، آثار وضو را بیشتر کنید».

۱۲- مسح سر را از قسمت جلو شروع کند: یعنى از ابتداى پیشانى شروع کرده و به طرف گردن ببرد، زیرا رسول اکرمص در مسح سر از قسمت جلو شروع کرده و دست‌ها را به عقب برده و باز برگردانده است. (متفق علیه).

۱۳- بعد از تکمیل وضوء بگوید: «أشهَدُ أنْ لا إلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ، وَأشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي مِنَ التَّوَّابِينَ، وَاجْعَلْنِي مِنَ المُتَطَهِّرِينَ» (مسلم). زیرا رسول اکرمص مى‏فرماید: هرکس وضو گیرد، وضویش را کامل کند، بعد، دعا مذکور را بخواند، درهاى هشتگانه بهشت براى او باز کرده مى‏شوند، از هر درى که بخواهد وارد شود.

۳- مکروهات وضو:

۱- وضو گرفتن درجاى پلید و نجس، زیرا احتمال دارد که قطره‏هاى ناپاک به لباس یا بدن شخص اصابت کند.

۲- شستن هر عضو بیش از سه بار: زیرا رسول اکرمص مى‏فرماید: «فَمَنْ زَادَ عَلَى هَذَا أَوْ نَقَصَ فَقَدْ أَسَاءَ وَظَلَمَ» «هرکس بیش از سه بار بشوید یا کم از سه بار، بد کرده و مرتکب ستم شده است». (ابوداوود).

۳- اسراف و زیاده روى در بکار بردن آب، زیرا رسول خدا با اندک مقدار از آب وضو مى‏ساخت. و اسراف در تمام امور ممنوع و رسول اللّهص آن را منع کرده است.

۴- ترک دادن سنت یا سنت‌هایى از وضو، زیرا ترک سنت باعث از دست دادن اجر و ثواب است که نباید فوت شود.

۵- وضو گرفتن از باقیمانده آب وضوى زن: زیرا رسول اکرمص از وضو گرفتن از چنین آبى منع کرده است. (ترمذى).

(برخى از علماء این عمل را بدلیل اینکه خود آنحضرتص چنین کرده است بدون کراهیت جایز مى‏دانند).

ماده سوم: در باره کیفیت و چگونگى وضو و آن بشرح زیر است:

در صورتى که از ظرف استفاده مى‏کند، ظرف آب را در سمت راست خود بگذارد، بسم اللّه گفته آب را در کف دست بریزد و نیت وضو را داشته باشد، دست‌ها را تا مچ سه بار بشوید، سپس سه بار مضمضه و استنشاق کند، بعد صورتش را از مبدأ موهاى پیشانى تا به زیر چانه و از نرمه گوش تا گوش دیگر سه بار بشوید، سپس دست راست را تا بالاى آرنج سه بار سپس دست چپ را نیز تا بالاى آرنج سه بار بشوید و انگشت‏ها را خلال کند، آنگاه تمام سر را یکبار مسح کند، از طرف پیشانى شروع کرده تا به پشت گردن ادامه دهد و بعد دست‌ها را از پشت بر گردانده تا جائى که شروع کرده است بیاورد، بعد داخل و بیرون گوش‌ها را مسح کند، براى مسح کردن گوش‌ها مى‏تواند از آب جدید استفاده کند و اگر از ترى دست که از قبل خیس بودند استفاده شود نیز مانعى ندارد، بعد پاها را بشوید و در خاتمه وضو این دعا:

«اشهد أشهَدُ أنْ لا إلهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ، وَأشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي مِنَ التَّوَّابِينَ، وَاجْعَلْنِي مِنَ المُتَطَهِّرِينَ» را بخواند.

درباره کیفیت وضو از حضرت على کرمس مروى است، ایشان بعد از اینکه وضو گرفت و نخست دست‌ها را شست و تمیز کرد، بعد سه بار مضمضه کرد، سه بار استنشاق کرد، صورتش را سه بار شست، دست‌ها را تا آرنج سه بار شست، سر را یک بار مسح کرد، بعد پاها را تا کعبین شست بعد فرمود: دوست داشتم به شما نشان بدهم که رسول اکرمص چگونه وضو گرفته است.

ماده چهارم‏: نواقض وضو:

نواقض وضو عبارت‏اند از:

۱- هرآنچه که از دبر یا قبل بیرون بیاید، مانند، پیشاب مذى، ودى، مدفوع و باد همراه با صدا و بدون صدا حدث نام دارد. چنانکه رسول اکرمص در حدیث بدان اشاره نموده است: «لايَقْبَلُ اللّهُ صَلوةَ أحَدِكُمْ إذا أحْدَثَ حَتَّى يَتَوَضَّأَ» (بخاری). «وقتى دچار حالت حدث شدید، تا وضو نگرفته‏اید، خداوند نماز شما را نمى‏پذیرد».

۲- خواب عمیق: در حالتى که شخص دراز کشیده باشد، زیرا رسول اکرمص مى‏فرماید: «وِكَاءُ السَّهِ الْعَيْنَانِ فَمَنْ نَامَ فَلْيَتَوَضَّأْ» (ابوداود). «چشم‏ها محافظ بیدارى‏اند، هرگاه‏ کسى خواب رفت وضو گیرد».

۳- از دست عقل و غش کردن و از دست دادن و بیهوشى، جن‏زدگى، زیرا در اینگونه مواقع انسان کنترل اعضاى خویش را از دست مى‏دهد.

۴- دست زدن شرمگاه بوسیله باطن کف دست و انگشت‏ها،‏ (دست زدن شرمگاه در حالت عادى نزد احناف ناقض وضو نیست مگر اینکه در حال شهوت باشد که معمولا مذى‏آور است). زیرا در حدیث آمده است: «مَنْ مَسَّ ذَكَرَهُ فَلَا يُصَلِّ حتى يَتَوَضَّأَ» (ترمذى و قال صحیح). «هرکس شرمگاهش را دست بزند تا تجدید وضو نکرده نماز نخواند».

۵- مرتد شدن: مثلا کلمه کفر را بر زبان بیاورد، که در اینصورت وضویش مى‏شکند و کلیه اعمال تعبدى به هدر خواهند رفت. چون خداوند مى‏فرماید: ﴿لَئِنۡ أَشۡرَكۡتَ لَيَحۡبَطَنَّ عَمَلُكَ [الزمر: ۶۵]. «(اى پیامبر!) هرگاه مرتکب شرک شدى، اعمالت به هدر خواهند رفت».

۶- خوردن گوشت شتر: بدلیل اینکه یکى از اصحاب از رسول اکرمص سوال کرد، آیا بعد از خوردن گوشت گوسفند وضو بگیریم؟ فرمود: اگر دلت خواست، بعد سوال کرد: بعد از خوردن گوشت شتر چى؟ فرمود: آرى.

البته جمهور صحابه معتقد به نقض وضو از خوردن گوشت شتر نیستند و حدیث مذکور را منسوخ مى‏دانند، لذا جمهور صحابه و خلفاى راشدین خوردن گوشت شتر را ناقض وضو نمى‏دانستند.

٧- دست زدن زن با شهوت: زیرا قصد و نیت شهوت در نقض وضو مانند وجود شهوت است، چرا که پیامبرص مس ذکر را ناقض وضو قرار داده‌است، بدلیل اینکه دست زدن به ذکر شهوت‏زا است. و روایتى در مؤطا به نقل از ابن عمرب آمده است: «قُبْلَةُ الرَّجُلِ امْرَأَتَهُ وَجَسُّهَا بِيَدِهِ مِنْ الْمُلَامَسَةِ فَمَنْ قَبَّلَ امْرَأَتَهُ أَوْ جَسَّهَا بِيَدِهِ فَعَلَيْهِ الْوُضُوءُ» (مؤطأ مالک). «بوسیدن زن و دست زدن باو ملامست است، لذا هرکس زنش را بوسه گرفت یا او را دست زد، وضو بگیرد».

فصل چهارم‏: غسل

این فصل مشتمل بر چهار ماده است:

ماده اول‏: مشروعیت و بیان وجوب غسل:‏

الف) مشروعیت غسل:‏

مشروعیت غسل از کتاب اللّه و سنت رسول اللّه ثابت است. خداوند مى‏فرماید: ﴿وَإِن كُنتُمۡ جُنُبٗا فَٱطَّهَّرُواْ [المائدة: ۶]. «اگر جنب هستید پس طهارت کنید»، و مى‏فرماید: ﴿وَلَا جُنُبًا إِلَّا عَابِرِي سَبِيلٍ حَتَّىٰ تَغۡتَسِلُواْ [النساء: ۴۳]. «و در حال جنابت [نیز] تا آنکه غسل کنید [به نماز نزدیک نشوید] مگر آنکه رهگذر باشید». «و رسول اکرمص مى‏فرماید: «إِذَا جَاوَزَ الْخِتَانُ الْخِتَانَ فَقَدْ وَجَبَ الْغُسْلُ» (ترمذی). «هرگاه شرمگاه مرد از دهانه شرمگاه مرد بگذرد غسل واجب مى‏گردد».

ب) موجبات غسل:‏

۱- جنابت: شامل جماع و همچنین ادخال شرمگاه بدون انزال مى‏شود. انزال: شامل خروج منى با لذت چه در خواب و چه در بیدارى، از مرد چه از زن، بدلیل اینکه خداوند مى‏فرماید: ﴿وَإِن كُنتُمۡ جُنُبٗا فَٱطَّهَّرُواْ [المائدة: ۶]. «اگر جنب هستید پس طهارت کنید» و رسول اللّهص مى‏فرماید: «إذا التَقَى الخِتَانانِ فَقَدْ وَجَبَ الغُسْلُ».

۲- انقطاع دم حیض و نفاس: خداوند مى‏فرماید: ﴿َٱعۡتَزِلُواْ ٱلنِّسَآءَ فِي ٱلۡمَحِيضِ وَلَا تَقۡرَبُوهُنَّ حَتَّىٰ يَطۡهُرۡنَۖ فَإِذَا تَطَهَّرۡنَ فَأۡتُوهُنَّ مِنۡ حَيۡثُ أَمَرَكُمُ ٱللَّهُ [البقرة: ۲۲۲]. «در ایام حیض از همسران‏تان دورى کنید و (بقصد جماع) با آنان نزدیک نشوید تا اینکه پاک شوند، هرگاه پاک شدند نزد آنان بروید و با آنان مجامعت کنید از راهى که خداوند به شما دستور داده است». رسول اکرمص خطاب به زنى که جریان خونش منقطع نمى‏شد فرمود: «اُمْكُثِي قَدْرَ مَا كَانَتْ تَحْبِسُك حَيْضَتُك، ثُمَّ اغْتَسِلِي» (مسلم و ابوداود). «به تعداد روزهاى که در آنها، قاعدگى تو را نگه مى‏داشت از عبادت خوددارى کن و بعد غسل کن».

۳- دخول در اسلام، زیرا رسول اکرمص به ثمامه حنفى بعد از اینکه مسلمان شده بود، امر کرد که غسل کند. (حافظ عبدالرزاق).

۴- فرا رسیدن مرگ: هرگاه مسلمان فوت کند، غسل بر او واجب است زیرا رسول اکرمص امر کرد تا دخترش زینب که فوت کرده بود غسل داده شود. چنانکه که در صحیحین آمده است.

ج) غسل در چه مواردى مستحب است؟

۱- روز جمعه: بدلیل اینکه در حدیث آمده: «غُسلُ الْجُمْعَةِ واجِبٌ عَلَى كُلِّ مُحْتَلِمٍ» «غسل جمعه براى شخص بالغ ضرورى است». (متفق علیه). (برخى از علماء غسل روز جمعه را واجب مى‏دانند). مترجم.

۲- براى احرام: کسى که قصد احرام براى حج یا عمره را دارد، بروى غسل مستحب است. بدلیل اینکه رسول اکرمص شخصا این عمل را انجام داد و دیگران را بدان امر کرده است.

۳- براى داخل شدن به مکه و براى وقوف عرفه، بدلیل اینکه پیامبرص در این هر دو مورد غسل کرده است.

۴- براى غسل دادن میت، هرکس میتى را غسل دهد بر وى غسل کردن مستحب است، بدلیل حدیثى که قبلا بیان گردید.

ماده دوم‏: فرایض، سنن و مکروهات غسل:‏

الف) فرایض:

۱- نیت: و آن عبارت است از اراده قلبى براى برطرف کردن حدث اکبر بوسیله غسل. در حدیث آمده است: «إنَّمَا الأَعْمالُ بِالنِّياتِ وإنَّما لِكُلِّ امرءٍ مَّانَوَى» (بخاری). «اعمال به نیت‌ها بستگى دارد».

۲- تمام بدن را بصورتى باید شست که هیچ ذره‏اى خشک نماند چه با مالیدن دست و چه با ریختن آب جایى که دست نمى‏رسد.

۳- خلال کردن انگشت‏ها و موهاى سر و غیره، و رسانیدن جاهائى از بدن را که آب بدانجاها به آسانى نمى‏رسد.

ب) سنت‏هاى غسل:

۱- بسم اللّه گفتن: زیرا بسم ‏اللّه براى شروع و انجام هر عمل نیک و صالح مشروع و مطلوب است.

۲- قبل از ریختن آب بر بدن، دست‌ها تا مچ شسته شوند.

۳- نخست نجاست‏هاى حسى زدوده شوند.

۴- بعد از آن وضو گرفته شود.

۵- مضمضه، استنشاق و شستن داخل سوراخ گوش.

ج) مکروهات غسل:

۱- اسراف در استعمال آب. زیرا رسول اکرمص با یک «صاع» (حدود سه کیلو) آب غسل کرده است.

۲- غسل کردن در محل ناپاک. بدلیل اینکه احتمال آلودگى بیشتر وجود دارد.

۳- غسل کردن در انظار مردم، بدون اینکه حائلى مانند پرده و غیره وجود داشته باشد. زیرا در حدیث آمده است، میمونهل همسر رسول خداص مى‏گوید: براى رسول اکرمص آب گذاشتم و او را ستر کردم، ایشان غسل کرد. (بخاری). و در حدیثى رسول ‏اکرمص مى‏فرماید: «همانا خداوند عزوجل باحیا است و ستر را مى‏پسندد، هرگاه کسى از شما غسل ‏مى‏کند باید ستر کند». (ابوداود).

۴- غسل کردن با باقیمانده آب غسل زن، بدلیل حدیثى که در مباحث گذشته بیان گردید.

۵- غسل کردن در آب راکد. (آبى که جارى نیست) زیرا در حدیث آمده: «لَا يَغتَسِلُ أحدُكُم فِى‏الْمَاءِ الرَّاكِدِ وَهُوَ جُنُبٌ» «شخص جنب در آب راکد غسل نکند». (مسلم).

ماده سوم‏: کیفیت غسل:‏

کیفیت غسل بشرح زیر است:‏

با نیت به اینکه مى‏خواهد با این غسل جنابت را برطرف کند نخست بسم ‏اللّه گفته، هر دو دست را تا مچ سه بار بشوید، بعدا استنجاء کند، نجاست ظاهرى را از شرمگاه و اطراف آن شسته، سپس وضو بگیرد و شستن پاها را به تاخیر اندازد و در پایان غسل، آن‌ها را بشوید، بعد کف دست را در آب فرو برده موهاى سر را خلال کند، سپس سر را همراه با دو گوش سه بار، هر بار با آب جدید بشوید، سپس از جانب راست بدن آب بر جسم خویش بریزد و بمالد، سپس طرف چپ بدن را به همین ترتیب، در اثناى غسل در شستن مواضع پنهان مانند، ناف، زیر بغل و لاى زانوها دقت کند. در حدیث در این باره از حضرت عایشهل روایت است که: رسول اکرمص هرگاه مى‏خواست غسل جنابت انجام دهد، نخست دو دست را قبل از اینکه آن‌ها را داخل ظرف آب کند، شسته و سپس شرمگاه را مى‏شست آنگاه مانند وضوى نماز، وضو مى‏گرفت، سپس موها را خلال مى‏کرد و بعد سه بار آب را بوسیله دست‌ها بر سر مى‏ریخت و تمام بدن را مى‏شست. (ترمذی).

ماده چهارم‏: آنچه در حال جنابت ممنوع است:‏

۱- خواندن قرآن: زیرا در حدیث آمده است: «لاَ تَقْرَأُ الْحَائِضُ وَلاَ الْجُنُبُ مِنَ الْقُرْآنِ شَيْئًا» (ترمذی). «زن حائض و شخص جنب اجازه خواندن قرآن را ندارند»، و از حضرت علىس مروى است: رسول اکرمص همیشه براى ما قرآن را مى‏خواند بجز در حال جنابت. (ترمذى).

۲- داخل شدن در مسجد: مگر براى کسانى که ناچار باشند، مثلا راه عبور‌‌شان و گذرشان از مسجد باشد، زیرا خداوند مى‏فرماید: ﴿وَلَا جُنُبًا إِلَّا عَابِرِي سَبِيلٍ [النساء: ۴۳]. «جنب وارد مسجد نشود مگر اینکه ناچار از آنجا عبور نماید».

۳- خواندن نمازهاى فرض و نفل: بدلیل آیه کریمه ﴿لَا تَقۡرَبُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَنتُمۡ سُكَٰرَىٰ حَتَّىٰ تَعۡلَمُواْ مَا تَقُولُونَ وَلَا جُنُبًا إِلَّا عَابِرِي سَبِيلٍ حَتَّىٰ تَغۡتَسِلُو [النساء: ۴۳]. «در حال مستى به نماز نزدیک نشوید و هم چنین در حالتى که جنب هستید، مگر اینکه منظورتان عبور از مسجد باشد، تا اینکه غسل نکرده‏اید».

۴- دست زدن به قرآن حتى با چوب و بوسیله چیزى دیگر: بدلیل آیه کریمه، ﴿إِنَّهُۥ لَقُرۡءَانٞ كَرِيمٞ ٧٧ فِي كِتَٰبٖ مَّكۡنُونٖ ٧٨ لَّا يَمَسُّهُۥٓ إِلَّا ٱلۡمُطَهَّرُونَ ٧٩ [الواقعة: ٧٧-٧٩]. «این [کتاب‏] قرآنى گرانقدر است. در کتابى نهفته [نگاشته شده است‏] که جز پاکیزگان به آن دست نمى‏رسانند» و رسول اکرمص مى‏فرماید: «وَلا تَمَسَّ الْقُرْآَنَ إِلا وَأَنْتَ طَاهِرٌ» (دار قطنی). «دست به قرآن نزن مگر اینکه پاک باشى».

فصل پنجم‏: تيمم

این فصل مشتمل بر سه ماده است‏

ماده اول‏: مشروعیت تیمم:‏

الف) تیمم براى چه کسانى مشروع است؟

مشروعیت تیمم از کتاب اللّه و سنت رسول اللّهص ثابت است. خداوند مى‏فرماید: ﴿وَإِن كُنتُم مَّرۡضَىٰٓ أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٍ أَوۡ جَآءَ أَحَدٞ مِّنكُم مِّنَ ٱلۡغَآئِطِ أَوۡ لَٰمَسۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَلَمۡ تَجِدُواْ مَآءٗ فَتَيَمَّمُواْ صَعِيدٗا طَيِّبٗا فَٱمۡسَحُواْ بِوُجُوهِكُمۡ وَأَيۡدِيكُمۡ [النساء: ۴۳]. «و اگر بیمار یا در حال سفر باشید یا کسى از شما از جایگاه قضاى حاجت بیاید یا با زنان آمیزش کنید و آبى نیابید، آهنگ خاکى پاک کنید، آن گاه روى و دستانتان را مسح کنید». و در حدیث گفته شده: «الصَّعِيدُ وُضُوءُ الْمُسْلِمِ، وَإِنْ لَمْ يَجِدْ الْمَاءَ عَشْرَ سِنِينَ» (نسائى و ابن ماجه). «خاک پاک وسیله طهارت‏ مسلمان است حتى اگر تا ده سال آب پیدا نکند».

ب) تیمم براى چه کسانى جایز است؟

براى کلیه کسانى که آب در اختیار نداشته باشند و بعد از جستجوى موفق به یافتن آن نشوند جایز است که تیمم کنند، همچنین براى بیماران بدلیل بیمارى یا شدت گرفتن آن یا احتمال به تاخیر افتادن صحت و تندرستى یا اینکه قادر به حرکت کردن نیستند و کسى را که یارى‏شان کند نمى‏یابند، تیمم جایز است.

کسى آب بحد کافى ندارد، از آب موجود براى شستن بعضى اعضاء استفاده کند و بقیه اعضاء را تیمم دهد، بدلیل اینکه خداوند مى‏فرماید:

﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُمۡ [التغابن: ۱۶]. «تا حد توان پرهیزگارى را پیشه سازید».

ماده دوم‏: فرایض تیمم:

۱- فرایض تیمم بشرح زیر هستند:

الف) نیت: بدلیل اینکه در حدیث آمده است: «إنَّمَا الأَعْمالُ بِالنِّياتِ وَإِنَّما لِكُلِّ امْرِءٍ مَانَوَى» پس در تیمم پاکى را براى نماز و دیگر عبادات نیت نماید.

ب) خاک پاک: بدلیل آیه کریمه ﴿فَتَيَمَّمُواْ صَعِيدٗا طَيِّبٗا [النساء: ۴۳].

ج) زدن دست‌ها بر زمین.

د) مسح صورت و دست‏ها: بدلیل آیه: ﴿فَٱمۡسَحُواْ بِوُجُوهِكُمۡ وَأَيۡدِيكُمۡ [النساء: ۴۳].

۲- سنت‏هاى تیمم:‏

الف) بسم اللّه گفتن: زیرا بسم‏اللّه در هر عمل نیک و شایسته مشروع مى‏باشد.

ب) زدن دست‌ها بر زمین دفعه دوم: دفعه اول گذاشتن دست‌ها فرض و دفعه دوم سنت است.

ج) مسح کردن ذراعین همراه با مسح کفین: زیرا اگر به مسح کردن کفین اکتفا شود، جایز است ولى احتیاط در این است که ذراعین نیز مسح کرده شوند. زیرا علماء در تفسیر «یدین» که در آیه تیمم آمده است، اختلاف دارند، برخى معتقداند که کلمه «ید» تا مچ دست را مى‏گویند و برخى دیگر ذراعین را نیز در آن شامل مى‏دانند.

ماده سوم‏: نواقض تیمم و آنچه که بوسیله تیمم مباح مى‏گردد:

نواقض تیمم:

الف) تمام شکننده‏هاى وضو، شکننده تیمم نیز مى‏باشند.

ب) یافتن آب براى کسانى که فاقد آن بودند، قبل از شروع نماز یا در اثناء نماز اما اگر بعد از فارغ شدن از نماز کسى آب پیدا کرد، نمازى که با تیمم خوانده است، صحیح است. و نیاز به اعاده ندارد، زیرا رسول اکرمص مى‏فرماید: «لاتُصَلُّوْا صلاةً فِى يَومٍ مَرَّتَيْنِ» «هیچ نمازى را در یک روز دوبار نخوانید»، البته این حکم مقید است باینکه نماز دومى دلیلى نداشته باشد، اما اگر شخصى نمازش را منفردا خوانده است و بعد همان نماز را با جماعت بخواند، برایش نفل محسوب مى‏گردد.

ج) آنچه که قبل از تیمم ممنوع بود، مانند: نماز، طواف بیت اللّه دست زدن به قرآن، خواندن قرآن و ماندن در مسجد، مباح مى‏گردند.

ماده چهارم‏: کیفیت تیمم:‏

بسم اللّه گفته آنچه را که بوسیله تیمم مباح مى‏گردد، نیت کند بعد دست‌ها (کفین) را بر زمین بزند، یعنى بر خاک، ریگ سنگ و غیره و اگر گرد و خاک را با تکان دادن دست‌ها بیفشاند، مانعى ندارد، سپس یک بار چهره خویش را مسح کند و بعد دست‌ها را بر خاک، ریک یا سنگ گذاشته، کف دو دست را همراه با ذراعین مسح کند و مى‏تواند بر مسح کفین تا مچ دست اکتفا کند.

سوال: آیا با یک تیمم مى‏توان چند نماز را خواند؟.

جواب: در این مسأله بدلیل اجتهاد اهل علم اختلاف وجود دارد. زیرا نص صریحى که یک جانب را ثابت کرده و جانب آخر را باطل کند وجود ندارد، احتیاط در این است که هر نماز را با تیممى جدا و مستقل بخواند.

فصل ششم‏: مسح بر خفين و جبيره (باند)

مشتمل بر سه ماده است:

ماده اوّل: درباره مشروعیت مسح بر خفین و جبیره:

مشروعیت مسح بر خفین، جوراب و آنچه که در حکم آن‌ها است از قرآن و حدیث ثابت است. کلمه ﴿وَأَرۡجُلَكُمۡ در آیه وضو اگر به کسر لام خوانده شود یعنى عطف بر رؤس باشد، بر مسح خف و جوراب دلالت مى‏کند. در حدیث نیز آمده است که پیامبر مى‏فرماید:

«إذَا تَوَضَّأَ أَحَدُكُمْ فَلَبِسَ خُفَّيْهِ فَلْيَمْسَحْ عَلَيْهِمَا وَلْيُصَلِّ فِيهِمَا وَلَا يَخْلَعْهُمَا إنْ شَاءَ إلَّا مِنْ جَنَابَةٍ»

ترجمه: «هرگاه کسى از شما در حالى که خف (موزه) پوشیده است وضوء مى‏گیرد، پاهایش را مسح کند و نماز خواند و موزه‏ها را بیرون نیاورد مگر وقتى که جنب مى‏شود». (دار قطنى و حاکم، حاکم صحت آن را تائید کرده است). البته حدیث بعدى مدت مسح را مشخص مى‏کند.

مشروعیت مسح بر جبیره (باند) از حدیث رسول اللّهص درباره فردى که زخمى بر سرش وارد شده بود و فوت کرد ثابت مى‏شود. حدیث بشرح زیر است:

«إنَّمَا كَانَ يَكْفِيهِ أَنْ يَتَيَمَّمَ وَيَعْصِبَ عَلَى جُرْحِهِ خِرْقَةً ثُمَّ يَمْسَحَ عَلَيْهَا وَيَغْسِلَ سَائِرَ جَسَدِهِ» (ابوداود). و فتوى اکثر علماء بر همین است. ترجمه: «قطعا تیمم برایش کافى بود، یعنى محل زخم را باند پیچى مى‏کرد و روى آن مسح مى‏کرد و بقیه بدنش را مى‏شست».

ماده دوّم: شرایط مسح:‏

رعایت شرایط زیر براى صحت مسح موزه و آنچه که در حکم آن‌ها است ضرورى مى‏باشد:

موزه‏ها را بعد از طهارت کامل پوشیده باشد، زیرا رسول اللّهص خطاب به مغیره بن شعبه وقتى که مى‏خواست موزه‏هاى رسول اللّهص را بیرون آورد و پاهاى مبارکش را بشوید، فرمود: «دَعْهُما فَإِنَّى أَدْخَلْتُهُما طَاهِرَتَيْنِ» «موزه‏ها را بیرون مکن زیرا من بعد از طهارت آن‌ها را پوشیده‏ام».

۱- موزه‏ها باید قدم‌ها را تا آنجا که باید شسته شوند در بر گرفته و بپوشانند.

۲- بقدرى سفت و کلفت باشند که پوست پا دیده نشود.

۳- مدت مسح براى مقیم یک شبانه روز و براى مسافر سه شبانه روز مى‏باشد. از حضرت علىس مروى است که‏: «جَعَلَ رسولُ اللّه ج ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ وَّلَيَالِهِنَّ لِلْمُسافِرِ ويَوْمًا وَلَيْلَةً لِلْمُقِيْمِ» «رسول اللّهص مدت مسح را براى مسافر سه‏شبانه روز و براى مقیم یک شبانه روز فرمودند». (مسلم).

۴- بعد از مسح قبل از اتمام مدت آن‌ها را بیرون نیاورد. اگر بیرون آورد، شستن پاها لازم مى‏گردد.

۵- مسلما طهارت قبلى براى صحت مسح بر جبیره (باند) لازم نیست و وقت محدودى نیز ندارد ولى لازم است که باند از محدوده زخم بیشتر نباشد مگر مقدارى که براى بستن و گره زدن آن لازم باشد.

هر گاه باند بیفتد یا زخم سالم شود، مسح باطل مى‏شود و شستن واجب مى‏گردد.

توضیحات:

۱- مسح بر عمامه بخاطر سرد بودن هوا یا در سفر جایز است، زیرا در مسلم آمده است که رسول خداص در مسافرت وضوء گرفت و بر پیشانى و عمامه مسح کرد. بنابراین هنگام مسح عمامه، پیشانى را نیز باید مسح نمود.

۲- در مسح موارد فوق میان مرد و زن فرقى وجود ندارد.

ماده سوم: درباره کیفیت مسح:‏

بهتر است هر دو دست را خیس نموده با دست راست قسمت بالاى موزه و با دست چپ زیر قدم را مسح نماید، اگرچه اکتفا بر مسح ظاهر قدم نیز کافى خواهد بود.

زیرا از حضرت علىس مروى است که فرمود: «لَوْ كانَ الدِّيْنُ بِالرَّأْىِ لَكانَ أَسْفَلُ الْخُفِّ أَوْلَى بِالْمَسْحِ مِنْ أَعْلَاهُ» (ابوداود). «اگر دین و مسائل آن بوسیله عقل تعیین مى‏شد، مسح زیر موزه‏ها بهتر بود از مسح کردن پشت آن‌ها».

نحوه مسح بر باند و ضماد، این است که دست را خیس کرده تمام باند را مسح کند.

فصل هفتم‏: مسائل حيض و نفاس

مشتمل بر سه ماده است:

ماده اول: تعریف حیض:‏

حیض عبارت است از خونى که رحم زن بعد از بلوغ آن را رها مى‏کند. هر زن عادت معین و روزهاى مشخصى براى قاعدگى دارد. اقل مدت حیض یک شبانه روز و اکثر آن ۱۵ شبانه روز است و غالبا شش إلى هفت روز مى‏باشد. مدت اقل طهر ۱۳ یا ۱۵ روز است. و مدت اکثر طهر حدى ندارد و غالبا ۲۳ الى ۲۴ روز مى‏باشد. زنان در این مسأله به سه دسته تقسیم مى‏شوند: مبتدئة، معتاده، مستحاضة و هرکدام احکام جداگانه‏اى دارد.

مبتدئة: به زنى گفته مى‏شود که براى نخستین بار مبتلا به عارضه حیض مى‏شود. و حکمش این است که به محض رویت خون، نماز، روزه و جماعت را ترک کند و منتظر طهر یعنى اتمام حیض و فرا رسیدن روزهاى پاکى باشد. اگر خون تا یک شبانه روز یا بیش از آن تا ۱۵ شبانه روز ادامه پیدا کرد پس از اتمام، غسل نموده نماز بخواند، اگر خونش از ۱۵ روز تجاوز نمود، بعد از آن مستحاضه محسوب مى‏گردد و باید به احکام مستحاضه عمل کند، اگر خونش در خلال ۱۵ روز قطع مى‏گردد، با این تفصیل که یک روز و دو روز جریان دارد و یک یا دو روز قطع شود، در روزهاى قطع شده غسل کرده نماز بخواند و در روزهائى که خون مى‏بیند، نماز را ترک نماید.

معتادة: معتاده به زن بالغه‏اى گفته مى‏شود که روزهاى مشخصى در ماه، مبتلا به جریان خون حیض مى‏گردد. حکمش این است که در روزهاى عادت روزه، نماز، مجامعت و تلاوت قرآن را ترک گوید. اگر بعد از گذشت ایام عادت، خونى زرد رنگ یا خاکسترى رنگ رؤیت شود. بدان توجه نکند، یعنى آن را خون حیض قرار ندهد. زیرا از ام عطیهل مروى است که مى‏فرماید: «كُنَّا لَا نَعُدُّ الصُفْرَةَ وَالْكُدْرَةَ بَعْدَ الطُّهْرِ شَيْئًا» یعنى: «ما بعد از اتمام روزهاى عادت، مایع زرد رنگ یا خاکسترى‏ رنگ را خون حیض بحساب نمى‏آوردیم». (بخاری). اما اگر این مایع زرد یا خاکسترى رنگ در وسط روزهاى عادت مشاهده گردد، حیض محسوب مى‏شود.

مستحاضه: به زنى گفته مى‏شود که جریان خونش قطع نمى‏گردد. حکمش به شرح زیر است: اگر قبل از حالت استحاضه، عادت معینى داشته و ایام عادتش را مى‏داند، در هر ماه به تعداد روزهاى عادتش از خواندن نماز، گرفتن روزه و غیره خوددارى کند. و بعد از گذشت روزهاى عادتش غسل نموده نماز بخواند روزه بگیرد و مجامعت کند. اگر عادت مشخصى ندارد یا اینکه دارد ولى تعداد روزها را فراموش کرده است، ببیند.

آیا رنگ خونى که جریان دارد گاهى فرق مى‏کند یعنى گاهى سیاه مى‏باشد و گاهى قرمز؟ یا اینکه یک رنگ است؟ اگر فرق مى‏کند آن‏گاه روزهایى را که سیاه مى‏باشد خون حیض به شمار آورده و نماز را ترک کند و بعد از آن غسل نموده و نماز را شروع بکند بشرطیکه از پانزده روز تجاوز نکند. و اگر خونش فرق نمى‏کند بلکه یک رنگ است، آنگاه از هر ماه شش الى هفت روز را حیض بشمار آورده براى هر نماز وضو بگیرد و از نوار بهداشتى استفاده کند، و در غیر ضرورت شدید هم بسترى ننماید.

دلایل احکام مستحاضه بشرح زیراند:

۱- ام سلمهل مى‏گوید: درباره زنى که جریان خونش متوقف نمى‏شد، از رسول اکرمص پرسیدم، فرمود: تعداد روزها و شبهائى را که در هر ماه قبل از حالت استحاضه دچار عارضه حیض شده است، در نظر بگیرد، به اندازه آن روزها در ماه نماز را ترک گوید، وقتى این روزها سپرى شد غسل نموده و با استفاده از نوارهاى بهداشتى نمازش را بخواند. (ابوداود و نسائى).

این حدیث دال بر احکام زن مستحاضه‏اى است که عادت مشخص دارد.

۲- فاطمه دختر أبى حبیش دچار استحاضه بود. رسول اللّهص خطاب به وى فرمود: هرگاه خون حیض بیاید، چون رنگش سیاه است شناخته مى‏شود. پس در این حالت از خواندن نماز خوددارى کن. و اگر رنگ خون سیاه نباشد، یعنى روزهایى که رنگش سیاه نیست، بعد از غسل نمودن، نماز بخوان، زیرا این خون، خون رگ است نه خون حیض. (ابوداود، نسائى، ابن حبانى صحت آن را تأیید کرده است). این حدیث بر احکام غیر معتاده یا زنى که‏ عادتش را فراموش کرده است، دلالت دارد.

۳- حدیث حمنه بنت جحش: ایشان مى‏گوید: دچار حیض و خونریزى شدیدى بودم. نزد رسول اللّهص آمدم، فرمود: این ضربه‏اى از جانب شیطان است. شش یا هفت روز را حیض بدان و بعد غسل کن هرگاه رنگ خون صاف شد، به مدت ۲۴ یا ۲۳ روز نماز بخوان و روزه بگیر، در هر ماه به همین شیوه عمل کن همانطور که سایر زنان در ایام حیض عمل مى‏کنند. (ترمذى و آن را حسن گفته است).

این حدیث دال بر احکام زن مستحاضه‏اى است که معتاده نباشد و رنگ خونش هم تمیز داده نمى‏شود.

نفاس: نفاس به خونى گفته مى‏شود که بعد از ولادت از رحم زن بیرون مى‏آید. حد اقلى ندارد هرگاه زن بعد از زایمان خود را پاک دید، یعنى خونش متوقف شد، غسل نموده نماز بخواند، البته وطى و جماع قبل از چهل روز از زایمان مکروه تنزیهى است، زیرا ممکن است موجب ناراحتى زن گردد. و اکثر مدت نفاس چهل روز است. از حضرت ام سلمهل مروى است مى‏فرماید: «كَانَتِ النَّفَسَّاءُ تَجْلِسُ أرْبَعِيْنَ يَومًا» زنان بعد از ولادت چهل روز مى‏نشستند. و مى‏فرمود: از رسول اللّهص پرسیدم، زن بعد از ولادت چند روز بنشیند؟ یعنى نماز و روزه را ترک کند؟ فرمود: «چهل روز، مگر اینکه خونش قبل از آن متوقف شود». (ترمذى، ترمذى آن را معلول و حاکم آن را صحیح قرار داده است). و هرگاه زن بعد از ولادت وارد چهل و یکمین روز شود، غسل نموده، نماز بخواند و روزه گیرد، اگر چه جریان خونش هنوز متوقف نشده است و در صورت متوقف نشدن جریان خون بعد از چهل روز، به احکام مستحاضه عمل کند.

بعضى از علماء گفته‏اند: پنجاه الى شصت روز بعد از ولادت بنشیند که البته چهل روز از نظر احتیاط بهتر است.

ماده دوم‏: شناختن علامات طهر:

طهر به دو دلیل شناخته مى‏شود:

۱- بوسیله آب و مایع سفید رنگى که بعد از پاک شدن خارج مى‏شود.

۲- خشک شدن، که بهتر است بوسیله داخل کردن پنبه‏اى به داخل مهبل آن را تشخیص بدهد.

ماده سوم‏: ممنوعات و مباحات حیض و نفاس:‏

الف) در حالت حیض و نفاس انجام کارهاى زیر ممنوع است‏

۱- جماع و مقاربت: بدلیل آیه: ﴿وَلَا تَقۡرَبُوهُنَّ حَتَّىٰ يَطۡهُرۡنَ [البقرة: ۲۲۲]. «تا پاک نشده‏اند با آنان مقاربت نکنید».

۲- نماز و روزه: البته روزه در ایام طهر قضا آورده شود، نمازها ساقط مى‏شوند، در حدیثى رسول اکرمص مى‏فرماید: «ألَيْسَ إذا حَاضَتِ الْمَرْأَةُ لَمْ تُصَلِّ وَلَمْ تَصُمْ» «آیا غیر از این است که زن در ایام حیض نه نماز مى‏خواند و نه روزه مى‏گیرد». (بخاری). و از حضرت عایشهل روایت است، مى‏فرماید: در عصر پیامبرص وقتى دچار حیض مى‏شدیم، پیامبر ما را به قضاى روزه حکم مى‏کرد ولى به قضاى نماز حکم نمى‏فرمود. (بخاری).

۳- تلاوت قرآن: بدلیل اینکه در حدیث آمده است «لاَ تَقْرَأُ الْحَائِضُ وَلاَ الْجُنُبُ مِنَ الْقُرْآنِ شَيْئًا» (ترمذی). زن حائض و صاحب جنابت حق قرائت قرآن را ندارند.

۴- دخول مسجد: در حدیث آمده است، رسول اکرمص مى‏فرماید: «لَا أُحِلُّ الْمَسْجِدَ لِحَائِضٍ ولَا لِجُنُبٍ» «دخول مسجد را براى حائض و جنب حلال نمى‏دانم». (ابوداود).‏

۵- طلاق: زیرا طلاق در حال حیض جایز نیست بلکه باید در انتظار طهر نشست زیرا در حدیث آمده است که حضرت ابن عمرب همسرش را در حال حیض طلاق داد، رسول اکرم او را امر کرد به رجوع نمودن و فرمود: در طهر او را طلاق دهد. البته مى‏توان زنى را که با او هنوز همبستر نشده است در حال حیض طلاق داد.

آنچه که در حالت حیض و نفاس حلال است:

اعمال زیر را در حالت حیض و نفاس مى‏توان انجام داد:

۱- مباشرت، یعنى دست زدن و بازى کردن در غیر شرمگاه‏

۲- ذکر و یاد خداوند در مواردى که نهى نیامده باشد.

۳- احرام، وقوف به عرفه و تمام اعمال حج بجز طواف بیت، زیرا رسول اکرمص در جریان حج وداع خطاب به ام المؤمنین حضرت عایشه ل که دچار قاعدگى شده بود، فرمود: «افْعَلِي مَا يَفْعَلُ الْحَاجُّ غَيْرَ أَنْ لَا تَطُوفِي بِالْبَيْتِ حَتَّى تَطْهُرِي» (متفق علیه). «تمام اعمال حج را انجام بده بجز طواف بیت الله».

۴- خوردن و نوشیدن با وى: زیرا حضرت عایشه مى‏فرماید: در حالت حیض آب مى‏نوشیدم و ظرف آب را به رسول اللّه مى‏دادم، ایشان عینا از همانجا که من نوشیده بودم مى‏نوشید، (مسلم). حضرت عبداللّه بن مسعود س مى‏گوید: در مورد اینکه با زن حائض هم خوراک شوم از آنحضرتص پرسیدم؟ فرمود: اشکالى ندارد.

فصل هشتم: احكام نماز

این فصل مشتمل بر چهارده ماده است‏:

ماده اول‏: در بیان حکم، حکمت و فضیلت نماز:

۱- حکم نماز:

نماز فرض است از جانب خداوند بر هر مؤمن. خداوند در آیه‏هاى متعددى به اقامه آن امر کرده است:

﴿فَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَۚ إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ كَانَتۡ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ كِتَٰبٗا مَّوۡقُوتٗا [النساء: ۱۰۳]. «نماز را بر پا دارید، همانا نماز بر مؤمنان در اوقات مخصوص فرض‏ است».

و مى‏فرماید: ﴿حَٰفِظُواْ عَلَى ٱلصَّلَوَٰتِ وَٱلصَّلَوٰةِ ٱلۡوُسۡطَىٰ [البقرة: ۲۳۸]. «بر تمام نمازها و على‏الخصوص بر نماز وسطى (عصر) مواظبت کنید».

علاوه بر این رسول اکرمص نماز را به عنوان یکى از مهم‌ترین ارکان دین معرفى نموده و فرموده است، «بُنِىَ الإِسْلاَمُ عَلَى خَمْسٍ شَهَادَةِ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ وَإِقَامِ الصَّلاَةِ وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ وَحَجِّ الْبَيْتِ وَصَوْمِ رَمَضَانَ» (متفق علیه). «اسلام بر پنج‏ ستون استوار است، شهادت کلمه توحید، نماز، زکات، حج بیت اللّه و روزه ماه مبارک رمضان». تارک نماز شرعا باید کشته شود و کسى که در اداى آن تنبلى و سستى مى‏کند صد درصد فاسق است.

۲- حکمت و فلسفه نماز:

از جمله فلسفه و حکمت مشروعیت نماز این است که نماز موجب پاکى نفس و تزکیه باطن مى‏شود و بنده را براى مناجات و راز و نیاز با پروردگار آماده مى‏کند و باعث جلوگیرى از فحشا و منکر مى‏شود. خداوند مى‏فرماید: ﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَۖ إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ تَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنكَرِ [العنکبوت: ۴۵]. «نماز را بر پا دار، همانا نماز (انسان را) از فحشا و منکر باز مى‏دارد».

فضیلت نماز:

براى بیان فضیلت نماز و عظمت‌‌شان آن به احادیث ذیل توجه شود.

۱- رسول اکرمص مى‏فرماید: «رَأسُ الأمْر الإسْلامُ، وَعَمُودُهُ الصَّلاَةُ، وَذِرْوَةِ سِنَامِهِ الجِهادُ» (مسلم). «اساس امر اسلام و ستون آن نماز و قله‏ى آن جهاد در راه خدا است».

۲- رسول اکرمص مى‏فرماید: «بَيْنَ الرَّجُلِ وَبَيْنَ الْكُفْرِ تَرْكُ الصَّلَاةِ» (مسلم). «فرق میان‏ مسلمان و کافر نماز است».

۳- رسول اکرمص مى‏فرماید: «به من امر شده تا با مردم قتال کنم مادام که کلمه توحید را نگفته‏اند، نماز نخوانده‏اند و زکات اموال را نپرداخته‏اند، هرگاه مردم این اعمال را انجام داده باشند، جان و مال آن‌ها مصون خواهد بود بجز اینکه اسلام حکم کند و باطن آنان موکول به خداوند است». (متفق علیه).

۴- از رسول اکرمص سوال شد، کدام عمل بهتراست؟ فرمود: نماز در اول وقت. (مسلم).

۵- و مى‏فرماید: نمازهاى پنج‏گانه مانند جوى آبى است که در نزدیکى شما جریان داشته باشد، اگر روزى پنج دفعه در آن غسل کنید، آیا هیچگونه چرکى در بدن‏تان باقى خواهد ماند؟ عرض کردند: خیر، اى رسول خدا! نمازهاى پنجگانه نیز گناهان شما را همچنان محو و نابود خواهد کرد. (مسلم).

۶- رسول اکرمص مى‏فرماید: هرکس براى نمازهاى پنجگانه درست وضو کند با خشوع و خضوع آن‌ها را بخواند رکوع و سایر آداب آن را رعایت کند، تمام گناهان قبلى او بخشوده خواهند شد مادام که مرتکب گناه کبیره نشده باشد، این فضل و کرم الهى اختصاص به یک زمان ندارد بلکه براى همیشه است.

ماده دوم‏: تقسیم نماز به فرض، سنت و نفل:

۱- نماز فرض: عبارت‏اند از نمازهاى پنجگانه، ظهر عصر، مغرب و عشاء. رسول اکرمص مى‏فرماید: «خَمْسُ صَلَوَاتٍ كَتَبَهُنَّ اللَّهُ عَلَى الْعِبَادِ فَمَنْ جَاءَ بِهِنَّ لَمْ يُضَيِّعْ مِنْهُنَّ شَيْئًا اسْتِخْفَافًا بِحَقِّهِنَّ كَانَ لَهُ عِنْدَ اللَّهِ عَهْدٌ أَنْ يُدْخِلَهُ الْجَنَّةَ وَمَنْ لَمْ يَأْتِ بِهِنَّ فَلَيْسَ لَهُ عِنْدَ اللَّهِ عَهْدٌ إِنْ شَاءَ عَذَّبَهُ وَإِنْ شَاءَ أَدْخَلَهُ الْجَنَّةَ»

(دارمی و غیره و هو حسن). «خداوند نمازهاى پنجگانه را فرض نموده است، هرکس بطور مداوم و بدون کوتاهى آن‌ها ار انجام دهد، خداوند بهشت را برایش بیمه کرده است و هرکس آن‌ها را انجام ندهد خداوند در برابر او هیچگونه تعهدى ندارد، آن را بخواهد او را عذاب مى‏دهد و یا به جنت داخل می‌سازد».

۲- نماز سنت: نمازهاى سنت بشرح زیر مى‏باشند: وتر، دو رکعت سنت فجر، نماز عید فطر و قربان، نماز کسوف، و نماز باران، این‌ها نمازهاى سنت مؤکده گفته مى‏باشند، نمازهاى تحية المسجد و سایر سنت‏ها که با فرایض خوانده مى‏شوند، دو رکعت بعد از وضو، نماز چاشت، تراویح و نماز تهجد سنت غیر مؤکده هستند.

۳- نمازهاى نفل: بجز سنن مؤکده و همچنین سنت‌هاى اگر کسى نمازى بخواند نفل نامیده مى‏شود و چه در روز و چه در شب.

ماده سوم: شرایط نماز:

شرایط وجوب نماز، عبارتند از:

۱- مسلمان بودن: نماز بر کافر واجب نیست، زیرا نخست شهادتین و بعد از آن نماز فرض مى‏شود، چنانکه در حدیث آمده است، آنحضرت فرمود: به من امر شده، تا مردم کلمه شهادتین را نگفته و نماز نخوانده‏اند، و زکات اموال‌‌شان را نپرداخته‏اند، با آنان قتال کنم. همچنین رسول اکرمص به حضرت معاذس فرمود: اگر مردم در امر ایمان و شهادتین از تو اطاعت کردند، آنگاه به آنان بگو: که خداوند شبانه‏روز پنج بار نماز را بر آنان فرض کرده است.

۲- عاقل بودن: نماز بر مجنون فرض نیست. زیرا رسول اکرمص فرموده است: «رُفِعَ الْقَلَمُ عَنْ ثَلاَثٍ عَنِ النَّائِمِ حَتَّى يَسْتَيْقِظَ وَعَنِ الصَّبِىِّ حَتَّى يَحْتَلِمَ وَعَنِ الْمَجْنُونِ حَتَّى يَعْقِلَ» (احمد و حاکم).

۳- بلوغ: نماز بر کودک فرض نیست. رسول ‏اکرمص مى‏فرماید: «عَنِ الصَّبِىِّ حَتَّى يَحْتَلِمَ» مستحب است که کودکان امر شوند تا نماز بخوانند. در حدیثى آمده است. «مُرُوا أوْلادَكُمْ بِالصَّلاةِ وَهُمْ أبْنَاءُ سَبْعِ سِنينَ، وَاضْرِبُوهُمْ عَلَيْهَا، وَهُمْ أبْنَاءُ عَشْرٍ، وَفَرِّقُوا بَيْنَهُمْ في المضَاجِعِ» (ابوداود). «فرزندان‏ تان را در هفت سالگى امرکنید تا نماز خوانند و در ده سالگى رختخواب آنان را جدا کرده و در برابر ترک نماز تنبیهشان کنید».

۴- فرا رسیدن وقت نماز: هیچ نمازى قبل از فرا رسیدن وقتش فرض نمى‏گردد، خداوند مى‏فرماید: ﴿إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ كَانَتۡ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ كِتَٰبٗا مَّوۡقُوتٗا [النساء: ۱۰۳]. «نماز در اوقات معینى بر مؤمنان فرض شده است». چنانکه جبرئیل÷ اوقات نماز را به رسول اکرمص آموخته است. در حدیثى آمده است. جبرئیل به رسول اکرمص گفت: بنلد شو نماز بخوان، رسول اللّه نماز ظهر را بعد از زوال آفتاب خواند، بعد وقت نماز عصر فرارسید، جبرائیل خطاب به رسول اکرمص فرمود: بنلد شو نماز بخوان، رسول اللّه بعد از اینکه سایه هر چیز باندازه یک برابر آن رسیده بود، نماز عصر را خواند، بعد وقت مغرب فرارسید، جبرئیل گفت: بلند شو نماز بخوان، رسول اللّهص بلافاصله بعد از غروب آفتاب نماز مغرب را خواند، بعد وقت نماز عشاء فرا رسید، گفت: بلند شو، نماز بخوان. رسول اکرمص نماز عشاء را بعد از غایب شدن سرخى آفتاب بجا آورد. (شفق احمر کنار آسمان طرف مغرب). بعد وقت فجر فرا رسید، گفت: بلند شو، نماز بخوان رسول اکرمص بعد از ظاهر شدن سفیدى نور آفتاب در افق نماز فجر را خواند. روز بعد جبرائیل براى تعیین آخر وقت آمد به پیامبرص امر کرد نماز عصر را بعد از اینکه سایه هر چیز به اندازه دو برابر خودش رسیده بود بخواند، بعد براى نماز مغرب در همان وقت دیروزى آمد و امر به نماز کرد، براى نماز عشاء بعد از سپرى شدن نصف شب یا ثلث شب آمد و بعد براى نماز فجر موقعى کاملا روشن شده بود آمد و امر به صلوة کرد و بعد فرمود: «مَا بَيْنَ هَذَيْنِ وَقْتٌ» یعنى: «اول و آخر وقت هر نماز اینست». (احمد، نسائى و ترمذى).

۵- طهارت از خون حیض و نفاس: نماز بر در حال حیض و نفاس واجب نیست تا اینکه کاملا پاک نشده است. زیرا رسول اکرمص فرموده است: «إِذَا أَقْبَلَتِ الْحَيْضَةُ فَاتْرُكِى الصَّلاَةَ» (نسائی). «هر گاه دچار قاعدگى شدى، نماز را ترک کن».

شرایط صحت نماز:

۱- پاکى از حدث اصغر: یعنى بى‏وضو بودن و از حدث اکبر، یعنى غسل. و از بین بردن نجاست از بدن، مکان و لباس. زیرا رسول اکرمص مى‏فرماید: «لَا يَقْبَلُ اللّهُ صَلَاةً بِغَيْرِ طَهُورٍ»(مسلم). «خداوند هیچ نمازى را بدون پاکى و طهارت نمى‏پذیرد».

۲- ستر عورت: زیرا خداوند مى‏فرماید: ﴿خُذُواْ زِينَتَكُمۡ عِندَ كُلِّ مَسۡجِدٖ [الأعراف: ۳۱]. «وقت‏ هر نماز لباس تان را بپوشید»، پس هیچ نمازى در حالت کشف و ظاهر بودن عورت صحیح نمى‏شود، چون زینت در لباس این است که عورت ستر شود.

عورت مرد از ناف تا زانو است. و تمام بدن زن بجز قرص چهره و دو کف دست عورت است، و باید پوشیده شود. در این خصوص آنحضرت فرموده است: «لا يَقْبَلُ اللّهُ صَلاةَ حَائِضٍ إلَّا بِخِمارٍ» (ابوداود با سند خوب). «خداوند نماز هیچ زنى را بدون پوشش صحیح نمى‏پذیرد»، و وقتى از رسول اکرمص در باره نماز زن بدون شلوار سوال شد، فرمود: «إذَا كَانَ الدِّرْعُ سَابِغًا يُغَطِّي ظُهُورَ قَدَمَيْهَا»«اگر جامه زن بلند باشد بحدى که پشت قدم را بپوشاند، مانعى ندارد».

۳- استقبال قبله: زیرا نماز بدون قبله صحیح نمى‏شود، خداوند مى‏فرماید: ﴿وَحَيۡثُ مَا كُنتُمۡ فَوَلُّواْ وُجُوهَكُمۡ شَطۡرَهُۥ [البقرة: ۱۴۴]. «هرجا که هستید به هنگام نماز به مسجد حرام رو بیاورید»، البته کسى که بخاطر خوف و بیمارى قادر به استقبال قبله نباشد، شرط قبله از وى ساقط مى‏گردد، همانطور که مسافر در نمازهاى نفلى بهر سو که خواسته باشد، مى‏تواند نماز بخواند، زیرا در روایات داریم که رسول اکرمص از مکه به مدینه تشریف مى‏برد و نمازهاى نفل را در حالى که سوار بر مرکب بود به همان جهتى که مرکب به پیش مى‏رفت مى‏خواند.

ماده چهارم‏: در بیان فرایض، سنن، مباح، مکروهات، مبطلات نماز:

۱- فرائض نماز:

فرایض نماز بشرح زیر هستند:

۱- ایستادن در نماز فرض براى کسانى که توان ایستادن را دارند. پس نماز در حالت نشسته در حالى که شخص قدرت و توان ایستادن را دارد، صحیح نیست. زیرا خداوند مى‏فرماید: ﴿وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِينَ [البقرة: ۲۳۸]. «براى اطاعت از خداوند در نمازها قیام کنید»، در حدیثى آمده است، رسول اکرمص خطاب به حضرت عمران بن حصینس مى‏فرماید: در حال ایستاده نماز بخوان، اگر توان ایستادن را نداشتى، پس نشسته نماز بخوان و اگر توان نشستن را نداشتى، در حالى که دراز کشیده‏اى نماز بخوان. (بخاری).

۲- نیت: یعنى تصمیم قلبى براى خواندن نمازى معین، زیرا رسول اکرمص مى‏فرماید: «إِنَّمَا الأَعْمَالُ بِالنِّياتِ».

۳- تکبیر تحریم با کلمه «اللّه أكبر» بدلیل اینکه رسول اکرمص مى‏فرماید: «مِفْتاحُ الصَّلاةِ الطَّهورُ، وَتَحْرِيْمُهَا التَّكْبِيْرُ وَتَحْلِيْلُهَا التَّسْلِيْمُ» (ابوداود، و ترمذى و صححه حاکم). «کلید نماز طهارت‏ است، و احرام آن تکبیر یعنى گفتن اللّه أکبر و احلال و بیرون شدن از آن بوسیله سلام است».

۴- قراءة الفاتحة: زیرا در حدیث آمده است، «لا صَلوةَ لِمَنْ لَمْ يَقْرَءْ بِفَاتَحِةِ الْكِتَابِ» «هرکس که سوره فاتحه را نخواند، نمازش اعتبارى ندارد»، (نزد احناف مطلق قرائت فرض و قرائت فاتحه واجب است). البته در نمازهاى جهرى قرائت فاتحه از مقتدى ساقط مى‏شود، (نماز صبح ، نماز مغرب، نماز عشاء که با جماعت خوانده شود، مترجم). زیرا مقتدى مأمور به‏ سکوت و گوش دادن به قرائت است چنانکه خداوند مى‏فرماید: ﴿وَإِذَا قُرِئَ ٱلۡقُرۡءَانُ فَٱسۡتَمِعُواْ لَهُۥ وَأَنصِتُواْ [الأعراف: ۲۰۴]. «وقتى قرآن خوانده مى‏شود، سکوت را رعایت کرده و گوش فرا دهید». و رسول اکرمص مى‏فرماید: «إذا كَبَّرَ الإِمَامُ فَكَبِّرُوا وَإِذَا قَرَأَ فَأَنْصِتُوْا» «وقتى امام تکبیر مى‏گوید، تکبیر بگوئید و هرگاه امام مى‏خواند، خاموشی را اختیار کنید» ولى در نمازهاى سرى، مقتدى باید فاتحه را بخواند.

۵- رکوع‏

۶- بلند شدن از رکوع، رسول اکرم خطاب به شخصى که ارکان نماز را بخوبى انجام نمى‏داد، فرمود: «ثُمَّ ارْكَعْ حَتَّى تَطْمَئِنَّ راكِعًا ثُمَّ ارْفَعْ حَتَّى تَعْتَدِلَ قَائِمًا» (بخاری). «رکوع کن و در حالت رکوع بمان تا رکوعت به اطمینان انجام گیرد، بعد از رکوع بلند شو و در حالت اطمینان بایست تا قومه به آرامى انجام گیرد».

٧- سجده‏

۸- بلند شدن از سجده، زیرا رسول اکرمص خطاب به شخصى که ارکان نماز را به درستى انجام نمى‏داد، فرمود: «ثُمَّ اسْجُدْ حَتَّى تَطْمَئِنَّ سَاجِدًا ثُمَّ ارْفَعْ حَتَّى تَطْمَئِنَّ جَالِسًا» «سجده کن تا در حالت سجده آرام گیرى بعد سر را از سجده بلند کن و آرام باش تا جلسه به آرامى انجام گیرد». و در قرآن آمده است:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱرۡكَعُواْ وَٱسۡجُدُواْۤ [الحج: ٧٧]. «اى مؤمنان رکوع و سجده کنید».

٩- حفظ آرامش: در رکوع، سجده، قومه و جلسه. زیرا رسول اکرمص خطاب به شخصى که نمازش را به درستى انجام نمى‏داد، فرمود: «حَتَّى تَطْمَئِنَّ» یعنى نمازت صحیح نمى‏شود تا رکوع، سجده و قومه و جلسه با اطمینان و سکون کامل انجام نگیرد.

۱۰- سلام گفتن‏

۱۱- نشسته سلام گفتن. لذا نماز گذار از نماز بیرون نمى‏آید مگر با سلام و سلام اعتبار ندارد مگر اینکه در حال جلوس و نشستن باشد.

۱۲- ترتیب میان ارکان نماز. مثلا اینکه فاتحه قبل از تکبیر تحریمه خوانده نشود، رکوع قبل از سجده انجام نگیرد. زیرا کیفیت و ترتیب ارکان نماز از رسول اکرمص منقول است و آن حضرت آن را به صحابه یاد داده و فرموده است: «صَلُّوْا كَمَا رَأَيْتُمُوْنِىْ أُصَلِّىْ» «آنگونه که من نماز خوانده‏ام نماز بخوانید» (بخاری). بنابراین رکن متأخر را مقدم کردن و رکن مقدم را متأخر کردن نماز را باطل مى‏سازد.

۲- سنت‏هاى نماز:

سنن نماز به دو دسته تقسیم مى‏شوند: ۱- مؤکده مانند واجب ۲- غیر مؤکده مانند مستحب

سنن مؤکده یا واجب:

۱- سوره یا چند آیه، بعد از فاتحه در نماز فجر یا در دو رکعت اول نماز ظهر، عصر، مغرب و عشاء. چون در روایات آمده است که رسول اکرمص در دو رکعت اول نماز ظهر بعد از فاتحه سوره و در دو رکعت آخر فقط فاتحه را قرائت مى‏کرد و احیانا آیه را چنان بلند خوانده است که صحابه صداى قرائت آنحضرت را شنیده‏اند.

۲- گفتن «سمع اللّهُ لِمَنْ حمده، ربنا لَكَ الْحَمْدُ» براى امام و کسیکه تنها نماز مى‏خواند و گفتن «ربنا لك الحمد» فقط براى مقتدى. در حدیث از حضرت ابوهریرهس روایت است که رسول اکرمص بعد از بلند شدن از رکوع «سَمِعَ اللّه‏ُُ لِمَنْ حَمِدَهُ» و بعد از آن و قبل از رفتن به سجده «ربنا ولك الحمد» گفته است. و در حدیث مسلم آمده است: هرگاه امام «سمع اللّه لـمن حمده» گوید، شما «ربنا ولك الحمد» بگوئید.

۳- گفتن «سبحانَ رَبِّىَ الْعَظِيْمِ و سبحانَ رَبِّىَ الأَعْلَى» سه بار به ترتیب در رکوع و سجده. زیرا وقتى که «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْعَظِيْمِ» نازل شد، رسول اکرمص فرمود: این کلمات را در حالت رکوع بگوئید و وقتى که «فَسَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الأَعْلَى» نازل شد فرمود: آن را در سجده بخوانید، یعنى در حالت سجده این کلمات را بگوئید. (احمد، ابو داود با سند خوب).

۴- تکبیرات انتقال از قیام به سجده، از سجده به نشستن و از نشستن به ایستادن. دلیل سنت بودن آن‌ها این است که از رسول اکرمص شنیده شده‏اند.

۵- تشهد اول و دوم و نشستن براى هر دو.

۶- خواندن کلمات تشهد، و آن از این قرار است: «التَّحِيَّاتُ لِلَّهِ، وَالصَّلَوَاتُ، وَالطَّيِّبَاتُ، السَّلَامُ عَلَيْك أَيُّهَا النَّبِيُّ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ السَّلَامُ عَلَيْنَا وَعَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِينَ، أَشْهَدُ أَنْ لَا إلَهَ إلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ».

«[فرمانروائى، رحمت و برکت و پاکى مخصوص الله است]، سلام و رحمت و برکات خدا بر تو باد اى پیامبر، سلام بر ما و کلیه بندگان صالح خدا، من گواه مى دهم که هیچ معبودى بجز الله «بحق» وجود ندارد و محمدص بنده و رسول اوست».

٧- به آواز بلند خواندن در نمازهاى جهرى، بنابر این در دو رکعت مغرب، عشاء و نماز صبح قرائت به آواز بلند و در بقیه نمازها آهسته خوانده شود.

۸- آهسته خواندن در نمازهاى سرى: و این مخصوص فرایض مى‏باشد، اما در نمازهاى نفل، سنت این است که در روز آهسته و در شب با آواز بلند خوانده شوند، البته اگر صداى قراءت باعث اذیت و آزار دیگران مى‏شود، آنگاه در شب نیز آهسته خواندن بهتر است.

٩- درود فرستادن براى رسول اکرمص بعد از تشهد در قعده دوم، لذا بعد از قراءت تشهد گوید: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ، وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَعَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ، إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ، اللَّهُمَّ بَارِكْ عَلَى مُحَمَّدٍ، وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ كَمَا بَارَكْتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَعَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ، إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ».

«بار إلها! بر محمدص و آل محمد درود بفرست همچنان که بر ابراهیم، و آل ابراهیم درود فرستادى، همانا تو ستوده و باعظمت هستى. بار الها! بر محمد و آل محمد برکت نازل فرما همچنان که بر ابراهیم، و آل ابراهیم برکت نازل کردى، همانا تو ستوده و باعظمت هستى».

سنت‏هاى غیرمؤکده یا مستحبات:‏

۱- دعاى استفتاح: «سُبْحَانَكَ اللّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ وَتَبَارَكَ اسْمُكَ وَتَعالَى جَدُّكَ وَلَا إِلَهَ غَيْرُكَ» (رواه مسلم موقوفا).

۲- خواندن «أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيْمِ» در رکعت اول و خواندن «بِسمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيْمِ» در تمام رکعات با صداى آهسته. بدلیل اینکه خدا مى‏فرماید: ﴿فَإِذَا قَرَأۡتَ ٱلۡقُرۡءَانَ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِ مِنَ ٱلشَّيۡطَٰنِ ٱلرَّجِيمِ ٩٨ [النحل: ٩۸]. «پس هرگاه قرآن بخوانى، از شیطان رانده شده به خداوند پناه جوى».

۳- بلند کردن دست‌ها تا برابر شانه‏ها بوقت تکبیر تحریمه، رفتن به رکوع، بلند شدن از رکوع، و وقت بلند شدن از دو رکعت اول: زیرا از حضرت ابن عمرب مروى است که رسول اکرمص موقع شروع نماز دست‌ها را تا برابر شانه‏ها بلند کرده بعد تکبیر گفته‏اند و موقع رکوع نیز دست‌ها را تا شانه‏ها بلند کرده‏اند و موقع بلند شدن از رکوع نیز چنین کرده‏اند و «سَمِعَ اللّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ ورَبَّنَا لَكَ الْحَمْدُ» گفته‏اند. (متفق علیه).

۴- گفتن آمین بعد از قرائت فاتحه: زیرا در روایت آمده است، رسول اکرمص بعد از خواندن ﴿غَيۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَيۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّينَ [الفاتحة: ٧]. با صداى کشیده آمین گفته است. در روایتى دیگر آمده است: «إِذا قَالَ الإِمامُ: ﴿غَيۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَيۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّينَ قُوْلُوْا: (آمين) فَإِنَّ مَنْ وَافَقَ قَوْلُهُ قَوْلَ الْمَلَائِكَةِ غُفِرَلَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ»(بخاری).

وقتى امام ﴿غَيۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَيۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّينَ گوید، شما بگوئید: آمین. هرکس آمین گفتنش موافق با آمین فرشته‏ها باشد، تمام گناهان گذشته‏اش بخشوده خواهند شد».

۵- طولانى کردن قراءت در نماز فجر و کوتاه کردن در نماز عصر و مغرب و متوسط خواندن در نماز عشاء و ظهر. روایت است که حضرت عمرس به حضرت ابوموسى اشعرى نوشت: که در نماز فجر از سوره‏هاى طوال مفصل، و در مغرب از قصار مفصل بخواند. (ترمذی).

۶- خواندن این دعا، «رَبِّ اغْفِرْ لِى وَارْحَمْنِى وَارْفَعْنِى وَارْزُقْنِى وَاهْدِنِى» میان دو سجده، زیرا در روایت ترمذى آمده است که رسول اکرمص این دعا را میان دو سجده خوانده است. (ترمذى و نسائى).

٧- خواندن دعاى قنوت در رکعت آخر نماز فجر یا در رکعت آخر نماز وتر، بعد از قرائت یا بعد از بلند شدن از رکوع الفاظ و کلمات دعا قنوت که در حدیث آمده است بشرح زیر مى‏باشد.

«اللَّهُمَّ اهْدِنِى فِيمَنْ هَدَيْتَ وَعَافِنِى فِيمَنْ عَافَيْتَ وَتَوَلَّنِى فِيمَنْ تَوَلَّيْتَ وَبَارِكْ لِى فِيمَا أَعْطَيْتَ وَقِنِى شَرَّ مَا قَضَيْتَ إِنَّكَ تَقْضِى وَلاَ يُقْضَى عَلَيْكَ وَإِنَّهُ لاَ يَذِلُّ مَنْ وَالَيْتَ وَلاَ يَعِزُّ مَنْ عَادَيْتَ تَبَارَكْتَ رَبَّنَا وَتَعَالَيْتَ، اللَّهُمَّ أَعُوذُ بِرِضَاكَ مِنْ سَخَطِكَ وَبِمُعَافَاتِكَ مِنْ عُقُوبَتِكَ وَأَعُوذُ بِكَ مِنْكَ لاَ أُحْصِى ثَنَاءً عَلَيْكَ أَنْتَ كَمَا أَثْنَيْتَ عَلَى نَفْسِكَ»«الهى! مرا در زمره کسانى قرار ده که آن‌ها را هدایت کره اى، و مرا جز کسانى قرار ده که به آن‌ها عافیت عطا فرمودى. الهى! مرا جزو کسانى قرار ده که تو یاور آنانى، و هرچه که به من عنایت فرموده‌اى، مبارکش بگردان، و مرا از قضاى بد، حفاظت کن، توئى که حکم مى کنى، احدى بر تو حاکمیت ندارد، همانا کسیکه تو او را حمایت کنى، ذلیل و خوار نمى‌شود، و کسى که تو با او دشمنى کنى هرگز عزت نمى‌یابد. پروردگارا! تو بابرکت و بلندمرتبه هستى. الهى! از خشم تو به خشنودیت، و از عذاب تو به عفوت، پناه مى برم، از خشمت به تو پناه مى‌برم. الهى! من نمى‌توانم تو را آنطور که شایسته‌اى، مدح کنم، تو آنچنانى که خود را مدح کرده‌اى».

۸- رعایت نحوه نشستن رسول اکرمص در نماز، یعنى افتراش، نشستن روى پاها آنطور که معروف است، در تمام نشستن‏ها و تورک در قعده اخیره.

افتراش: این است که قدم چپ را پهن نموده و بر آن بنشیند و قدم پاى راست را نصب کند.

تورک: این است که بر نشیمنگاه بنشیند و هر دو پا را از قسمت راست بیرون بیاورد، دست چپ را با انگشت‏هاى باز روى زانوى چپ قرار دهد و انگشت‏هاى دست راست را بسته و با انگشت سبابه اشاره کند و موقع خواندن تشهد آن را حرکت دهد. در ورایت آمده است که رسول اکرمص هرگاه براى تشهد مى‏نشست، دست راست را روى زانوى راست و دست چپ را روى زانوى چپ مى‏گذاشت و با انگشت سبابه اشاره مى‏کرد و نگاهش از محل انگشت تجاوز نمى‏کرد. (مسلم).

٩- گذاشتن دست‌ها روى سینه بطورى که دست راست بالاى دست چپ قرار گیرد، از سهیل روایت است که مى‏گوید: مردم امر شدند که در نماز دست راست را روى ذراع چپ بگذارد. (بخاری). و از حضرت جابرس مروى است که رسول اکرمص از کنار شخصى که نماز مى‏خوانده و دست چپش را روى دست راست گذاشته بود، گذشت و دست آن شخص را کشید و دست راستش را روى دست چپ قرار داد. (احمد با سند صحیح).

۱۰- دعا در سجده: زیرا از رسول اکرمص روایت است: مى‏فرماید: من از خواندن قرآن در حالت رکوع و سجده منع شده‏ام. در رکوع باید به تعظیم پروردگار پرداخته شود و در سجده زیاد دعا بخوانید، زیرا دعاى سجده اجابت خواهد شد. (مسلم).

۱۱- دعا در تشهد آخر بعد از خواندن درود براى رسول اکرمص با این کلمات: «اللَّهُمَّ إنِّي أَعُوذُ بِك مِنْ عَذَابِ جَهَنَّمِ، وَمِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ، وَمِنْ فِتْنَةِ الْمَحْيَا وَالْمَمَاتِ، وَمِنْ فِتْنَةِ الْمَسِيحِ الدَّجَّالِ».

«پروردگارا من از عذاب دوزخ و عذاب قبر و فتنه‏هاى زندگى و موت و از فتنه مسیح دجال به تو پناه مى‏برم».

در حدیثى دیگر آمده: هرگاه از تشهد آخر فارغ شدید از چهار چیز پناه خدا را طلب کنید. از عذاب جهنم... الخ.

۱۲- آغاز سلام از جانب راست.

۱۳- سلام دوم بسوى چپ. در حدیث آمده است که رسول اکرمص به طرف راست و چپ سلام گفته است، یعنى موقع سلام گفتن چهره را بسوى راست و چپ برگردانده است تا طورى که رخسارش از پشت دیده شده است.

۱۴- بنابر روایات زیر، خواندن ذکر و دعا بعد از سلام نیز مستحب است:

۱- از حضرت ثوبانس روایت است بعد از اتمام نماز سه بار استغفراللّه گفته است و بعد فرموده است: «اَللهُمُّ أنْتَ السَّلَامُ وَمِنْكَ السَّلَامُ تَبَارَكْتَ يَا ذَالْجَلالِ والإِكْرَامِ»(مسلم).

«الهى تو سلامى، و سلامتى از جانب تو است، تو بسیار بابرکتى، اى صاحب عظمت و بزرگى»

۲- حضرت معاذبن جبلس مى‏گوید: رسول اکرمس دست مرا گرفته، فرمود: اى معاذ! من تو را دوست دارم، و به تو وصیت مى‏کنم که بعد از هر نماز این دعا را فراموش نکن، «اللَّهُمَّ أَعِنِّي عَلَى ذِكْرِك، وَشُكْرِك وَحُسْنِ عِبَادَتِك». «بار الها! به من توفیق بده تا تو را یاد کنم، و سپاس گویم، و به بهترین روش، بندگى نمایم».

۳- از حضرت مغیره بن شعبهس روایت است: که رسول اکرمص بعد از هر نماز فرض این دعا را گفته است: «لَا إلَهَ إلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ، وَلَهُ الْحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ. اللَّهُمَّ لَا مَانِعَ لِمَا أَعْطَيْت، وَلَا مُعْطِي لِمَا مَنَعْت، وَلَا يَنْفَعُ ذَا الْجَدِّ مِنْك الْجَدُّ». (متفق علیه). «معبودى «بحق» بجز الله، وجود ندارد. شریکى ندارد، پادشاهى از آنِ اوست، ستایش شایسته‌ى اوست، و او بر هرچیزى توانا است، الهى! آن چه تـو بـدهى، هیچکس مانع آن نمى‌گردد، و آنچه تو منع کنى، هیچکس نمى تواند آن را بدهد. توانگر، او را ثروتش از عذاب تو نجات نمى دهد، و «تمامى شکوه و» ثروت از آنِ تو است».

۴- از حضرت ابى امامهس روایت است که رسول اکرمص فرموده است: هرکس بعد از پایان هر نماز آية الکرسى را سى بار بخواند، بلافاصله بعد از موت وارد بهشت مى‏شود. (نسائى و طبرانى).

۵- از حضرت ابى هریرهس روایت است که رسول اکرمص فرموده است: هرکس بعد از نماز سى و سه بار تسبیح و ۳۳ بار تحمید و ۳۳ بار تکبیر گوید و بعد از مجموع این تسبیح، تحمید و تکبیر، بار صدم، «لَا إلَهَ إلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ، وَلَهُ الْحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» گوید: تمام گناهانش بخشوده خواهند شد ولو اینکه به اندازه کف دریا باشند.

۶- از حضرت سعدبن ابى وقاصس روایت است که رسول اکرمص بعد از هر نماز این کلمات را گفته است: «اللَّهُمَّ إنِّي أَعُوذُ بِك مِنْ الْبُخْلِ وَأَعُوذُ بِك مِنْ الْجُبْنِ، وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ أَنْ أُرَدَّ إلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ، وَأَعُوذُ بِك مِنْ فِتْنَةِ الدُّنْيَا، وَأَعُوذُ بِك مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ» (بخاری). در ادامه روایت آمده است که حضرت سعدبن ابى وقاص، این دعا را به‏ فرزندان خود مى‏آموخت.

مکروهات نماز:

۱- التفات با سر و چشم به این طرف و آنطرف: در حدیث آمده است: «هُوَ اِخْتلَاس يَخْتَلِسُهُ الشَّيْطَانُ مِنْ صَلَاةِ الْعَبْدِ» (بخاری). «یعنى نگاه کردن باین سو آنسو نوعى‏ چاپیدن است که شیطان آن را از نماز بنده مى‏چاپد».

۲- نگاه کردن به سوى آسمان: رسول اکرمص مى‏فرماید: «مَا بَالُ أَقْوَامٍ يَرْفَعُونَ أَبْصَارَهُمْ إِلَى السَّمَاءِ فِي صَلَاتِهِمْ، لَيَنْتَهُنَّ عَنْ ذَلِكَ أَوْ لَتُخْطَفَنَّ أَبْصَارُهُمْ» (مسلم). «چیست‏ حال کسانى که چشم‌ها را در نماز بسوى آسمان بلند مى‏کنند، آنان از این عمل باز آیند و یا اینکه بینائى چشم آنان ربوده مى‏شود».

۳- تخصر، بمعنى گذاشتن دست بر کمر: از حضرت ابوهریرهس مروى است که رسول اکرمص منع کرده است از اینکه شخص نماز بخواند و دست بر کمر باشد. (متفق علیه).

۴- جمع کردن لباس یا موهایى که آویزان هستند: رسول اکرمص مى‏فرماید: «أُمِرْتُ أَنْ أَسْجُدَ عَلَى سَبْعَةِ أَعْظُمٍ وَلاَ أَكُفَّ ثَوْبًا وَلاَ شَعْرًا» (مسلم). «به من امر شده تا روى‏ هفت استخوان سجده کنم و لباس و موها را در نماز جمع و جور نکنم».

۵- داخل کردن انگشت‏ها در یکدیگر یا به صدا در آوردن آن‌ها، در حدیث آمده است که رسول اکرمص شخصى را دید که انگشت‏ها را داخل همدیگر کرده است. رسول اکرمص انگشت‏هاى آن مرد را از هم جدا کرد و فرمود: در حالت نماز انگشت‏ها را به صدا در نیاور. (ابن ماجه با سند ضعیف آن روایت کرده است و این حدیث نزد اکثر اهل علم معمول به است).

۶- کشیدن دست بر سنگریزه‏هاى محل سجده بیش از یک بار: زیرا رسول اکرمص مى‏فرماید: «إِذَا قَامَ أَحَدُكُمْ إِلَى الصَّلاَةِ فَلاَ يَمْسَحِ الْحَصَى فَإِنَّ الرَّحْمَةَ تُوَاجِهُهُ، إِنْ كُنْتَ لاَ بُدَّ فَاعِلاً فَمَرَّةً وَاحِدَةً» (ترمذی). «هرگا کسى از شما نماز مى‏خواند، سنگ‏ریزه‏هاى (محل نماز یا سجده) را مسح نکند. یعنى روى آن‌ها دست نکشد. چرا که رحمت‏هاى خداوند در جلو نماز گذار هستند البته اگر دست کشیدن لازمى باشد، پس یک بار روى آن‌ها دست کشیده شود، نه بیشتر».

٧- بازى کردن و هر عملى دیگر که انسان را از نماز غافل کند و مانع خشوع گردد: مانند بازى کردن با ریش، لباس یا نگاه کردن به زیباییى‏هاى فرش و دیوار مسجد و غیره. زیرا رسول اکرمص مى‏فرماید: «اُسْكُنُوا فِى الصَّلَاةِ» یعنى: «نماز را با آرامش و سکون انجام دهید».

(در قرآن مجید آمده است: ﴿قَدۡ أَفۡلَحَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ١ ٱلَّذِينَ هُمۡ فِي صَلَاتِهِمۡ خَٰشِعُونَ٢ [المؤمنون: ۱-۲]. «بدرستى مؤمنینى رستگاراند که در نمازهاى خود خشوع دارند» مترجم).

۸- قرائت در رکوع و سجده: رسول اکرمص مى‏فرماید: «نُهِيْتُ أَنْ أَقْرَءَ الْقُرْآنَ رَاكِعًا أَوْ سَاجِدًا» «از خواندن قرآن در حالت رکوع و سجده منع شده‏ام». (مسلم).

٩- مبارزه کردن با اخبثین یعنى نماز خواندن در حالت فشار پیشاب و مدفوع.‏ (بهتر است نماز گذار قبل از شروع نماز چنانچه در حالت فشار پیشاب یا مدفوع باشد. ابتدا رفع حاجت نموده وضو بگیرد و پس به نماز بایستد). (مترجم)

۱۰- نماز خواندن موقعى که غذا آماده است و نماز گزار گرسنه باشد، چون در حدیث آمده است: «لاَ صَلاَةَ بِحَضْرَةِ الطَّعَامِ وَلاَ وَهُوَ يُدَافِعُهُ الأَخْبَثَانِ»(مسلم).«موقعى که غذا حاضر است یا پیشاب و مدفوع فشار مى‏آورد، نماز اعتبارى ندارد».

۱۱ و ۱۲- نشستن مانند سگ و گذاشتن بازوها روى زمین، در حدیث از حضرت عایشهل روایت است که رسول اکرمص نهى کرده است از نشستن مانند نشستن شیطان و از اینکه بازوها مانند بازوهاى درندگان روى زمین گذاشته شوند. (مسلم).

مبطلات نماز:

موارد زیر نماز را باطل مى‏کنند:

۱- ترک کردن و بجاى نیاوردن رکنى از ارکان نماز: اگر قبل از اتمام، یا اندکى بعد از اتمام، تدارک نشود. زیرا رسول اکرمص خطاب به شخصى که نمازش را ناقص انجام داده بود، یعنى آرامش و اعتدال را رعایت، نمى‏کرد، فرمود: «اِرْجِعْ فَصَلِّ فَإِنَّكَ لَمْ تُصَلِّ» «نمازت را اعاده کن زیرا نماز که تو خواندی اعتبارى ندارد». (مسلم).

۲- خوردن و نوشیدن، در حدیث آمده است رسول اکرمص مى‏فرماید: «إِنَّ فِي الصَّلاةِ لَشُغُلًا» «همانا نماز اعمال مخصوص خودش را دارد».

۳- حرف زدن بغیر قصد اصلاح نماز، خداوند مى‏فرماید: ﴿وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِينَ [البقرة: ۲۳۸]. یعنى در نماز ساکت و خاموش باشید. و در حدیث گفته شده است: «إنَّ هَذِهِ الصَّلَاةَ لَا يَصْلُحُ فِيهَا شَيْءٌ مِنْ كَلَامِ النَّاسِ» (مسلم). «همانا در نماز هیچگونه سخن از سخنان مردم شایستگى ندارد».

اگر سخن براى اصلاح نماز باشد، مثلا امام سلام گردانیده سپس در باره اتمام نماز از مأمومین سوال مى‏کند، اگر مقتدى در جواب او بگوید: «تو نماز را تمام نکرده‏اى» آنگاه امام نمازش را تمام کند، مانعى ندارد. یا اینکه امام در قرائت از مقتدى کمک مى‏جوید و مقتدى او را لقمه مى‏دهد، (به ادامه قرائت یا اصلاح قرائت راهنمائى مى‏کند) (مترجم). این سخنان که به قصد اصلاح نماز هستند مانعى ندارند. زیرا رسول اکرمص و ذوالیدن (ذوالیدین: صحابى بود که دست‏هایش دراز بودند و بهمین مناسبت او را ذوالیدین مى‏گفتند). در نماز حرف‏ زدند و نماز آنان باطل قرار داده نشد، ذوالیدن خطاب به رسول اللّهص گفت: «أَنَسِيْتَ أَمْ قُصِرَتِ الصَّلَاةُ؟» در جواب فرمود: «لَمْ أَنْسَ وَلَمْ تُقْصَرْ» (متفق علیه). ذوالیدین‏ پرسید، یا رسول اللّه فراموش کرده‏اى یا نماز قصر شده است؟ رسول اللّهص فرمود: نه فراموش کردم و نه نماز قصر شده است.

۴- خندیدن با صداى بلند: (یعنى قهقهه نه تبسم) تمام مذاهب اتفاق دارند که خندیدن همراه با قهقهه شکننده نماز است، حتى بعضى از علماء آن را مبطل وضو نیز مى‏دانند. از رسول اکرمص روایت است، «لا يقطع الصلاة الكشر ولكن يقطعها القهقهة» «تبسم نماز را باطل نمى‏کند لکن قهقهه آن را باطل مى‏کند». (طبرانى في الصغير، سندش اشکالى ندارد).

۵- عمل کثیر: چون عمل زیاد منافى عبادت است و دل و سایر اعضاء را از نماز غافل و مشغول بخود مى‏کند. اما عمل قلیل و اندک، مانند برابر کردن عمامه یا جلو رفتن باندازه یک قدم براى پر کردن جاى خالى صف یا دراز کردن دست یا یک حرکت بسوى چیزى شکننده نماز بحساب نمى‏آید. چون از روایات صحیح ثابت است که رسول اکرمص نوه‏اش امامه دختر زینب را در حال اقامه نماز بر شانه‏هاى خود سوار کرده و بعد او را بر زمین گذاشته است.

۶- فراموشى فاحش: مثلا به اندازه رکعات نماز اضافه بخواند، یعنى نماز ظهر را بجاى چهار رکعت هشت رکعت و نماز مغرب را بجاى سه رکعت شش رکعت، یا نماز فجر را چهار رکعت بخواند، زیرا که اشتباه بزرگ به نحوى که به اندازه رکعات یک نماز، رکعات اضافى بخواند دلیل بر غفلت و عدم خشوع است. حال آنکه خشوع روح و جوهره اصلى نماز است و هرگاه روح نماز از دست برود، نمازى باقى نخواهد ماند.

٧- بیاد نماز قضا شده بیفتد، مثلا مشغول نماز عصر است و بیاد مى‏افتد که نماز ظهر را نخوانده است، در چنین حالتى نماز عصرش باطل مى‏گردد مگر اینکه ابتدا نماز ظهر را بصورت قضا بجاى آورد و سپس عصر را بخواند، چون ترتیب میان نمازهاى پنجگانه فرض است، زیرا که شارع ترتیب را رعایت کرده و یک بار نیز خلاف آن عمل نکرده است.

آنچه که در نماز مباح است:‏

(مباح: عملى است که انجام دادنش موجب ثواب و ترکش موجب گناه نیست).

۱- عمل اندک: مانند برابر کردن چادر و غیره، زیرا چنین عمل اندک از رسول اکرمص ثابت است.

۲- تنحنح: سینه و گلو را صاف کردن و اُح اُح کردن بوقت ضرورت و نیاز.

۳- اصلاح صف نماز: مثلا کشیدن او به جلو یا به عقب، یا گرداندن مقتدى از راست به چپ امام، همانطور که رسول اکرمص ابن عباسب را از طرف چپ به سمت راست خود برگرداند.

۴- خمیازه کشیدن و گذاشتن دست روى دهن.

۵- لقمه دادن امام (کمک کردن امام براى ادامه قرائت یا تصحیح قرائت وى) و تسبیح خواندن براى این منظور در صورتى که امام‏ مرتکب اشتباه شود، رسول اکرمص مى‏فرماید: «مَنْ نَابَهُ شَىْءٌ فِى صَلاَتِهِ فَلْيَقُلْ سُبْحَانَ اللَّهِ» (متفق علیه). «هرکس در نماز با مشکلى مواجه شود باید سبحان اللّه گوید».

۶- منع کردن کسانى که از جلو نماز رد مى‏شوند: در حدیث آمده است، رسول اللّهص مى‏فرماید: هرگاه کسى از جلو نماز‌گذار رد مى‏شود، باید نماز گذار او را منع کند، اگر باز نیامد با وى گلاویز شود.

٧- کشتن مار و کژدم در صورتى که احتمال ضرر از آن‌ها وجود داشته باشد: در حدیث آمده است، رسول اکرمص مى‏فرماید: «اُقْتُلُوْا الْأْسْوَدَيْنِ فِى الصَّلَاةِ، الْحَيَّةُ وَالْعَقْرَبُ» «دو موجود موذى، یعنى مار و کژدم را در حالت نماز قتل کنید». (ترمذی).

۸- خاراندن بدن با دست: خاراندن با دست عملى‏اندک و قابل عفو است.

٩- اشاره با دست براى کسى که به نماز گذار سلام مى‏گوید، رسول اکرمص این عمل را انجام داده است. (ترمذی).

ماده پنجم: سجده سهو:

هرکس در نماز مرتکب سهو شود، (سهو: بمعنى انجام اشتباه و غیر عمدى است) مثلا یک رکعت یا یک سجده اضافه انجام دهد، براى جبران این فراموشى بر وى لازم است که سجده کند، یعنى بعد از اتمام نماز دو سجده کرده و سپس سلام گوید، هرگاه واجبى از نماز ترک شود، لازم است که قبل از سلام دو سجده انجام دهد.

مثال: اگر تشهد وسطى را ترک کرد و بعد از ایستادن براى رکعت سوم بیاد آورد، نباید بسوى تشهد و قعده برگردد بلکه قبل از سلام سجده سهو بجاى آورد، هم چنین اگر کسى قبل از اتمام نماز سلام گوید، بلافاصله متوجه اشتباه خود شود، نمازش را کامل کرده، سجده سهو بجا آورد.

اصل ضابطه در این خصوص قول و عمل رسول اکرمص است. رسول اکرمص در پایان دو رکعت سلام گفت، صحابه او را متوجه نسیان و فراموشى کرد، پیامبر نماز را اعاده کرده و بعد از اتمام آن، سجده سهو کردند. (متفق علیه).

در جریانى دیگر رسول اکرمص بعد از رکعت دوم بدون اینکه تشهد و قعده اولى را انجام دهد بلند شد و در پایان قبل از سلام سجده سهو کرد و فرمود: «هرگاه کسى از شما در نماز دچار شک و تردید شد، نمى‏داند چند خوانده است، سه رکعت یا چهار رکعت، شک را رها کرده و یقین را مبناى عمل قرار دهد و در پایان قبل از سلام دو سجده انجام دهد، اگر قبلا پنج رکعت خوانده است، این دو سجده آن پنج رکعت را جفت نموده است و اگر چهار تمام خوانده است این دو سجده موجب ذلت و بخاک کشیدن پوزه شیطان مى‏شوند.

اگر مقتدى که در نماز از امام اقتدا مى‏کند، مرتکب سهو شود نزد اکثر علماء سجده سهو بروى واجب نیست، البته اگر امام سهو کند به تبعیت از امام بر مقتدى نیز سجده سهو واجب مى‏گردد زیرا که تبعیت از امام بر وى واجب است و نماز او نیز مرتبط با نماز امام است. وقتى که رسول اللّه سهو کرد و سجده نمود، اصحاب نیز همراه وى سجده کردند.

ماده ششم‏: کیفیت نماز:

بعد از داخل شدن وقت نماز، همراه با طهارت و ستر عورت در حالى که رو به قبله ایستاده است الفاظ اقامت را بگوید، بعد از فارغ شدن از الفاظ اقامه دست‌ها را تا برابر گوش‏ها بلند کرده نمازى را که در نظر دارد قصد کند و «اللّه أكبر» گوید. دست راستش را بالاى دست چپ روى سینه بگذارد. ثنا را بخواند و بعد بسم اللّه الرحمن الرحیم را خوانده سوره فاتحه را تا آخر بخواند، بعد از «وَلَا الضَّآلِّيْنَ» «آمين» گوید. بعد سوره‏اى کامل یا هر مقدار که برایش مقدور باشد از آیه‏هاى قرآن تلاوت کند. بعد دست‌ها را تا برابر شانه‏ها بلند کرده، اللّه اکبر گوید و به رکوع برود، با کف دو دست زانوها را محکم گرفته، کمرش را خوب راست کند، در حالت رکوع سر را بلند نکند و نه آن را پائین گیرد بلکه برابر با کمرش باشد در رکوع سه بار «سُبْحَانَ رَبِّىَ الْعَظِيْمِ» گوید، بعد دست‌ها را بلند کرده با گفتن «سَمِعَ اللّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ» از رکوع بلند شود و بعد از اینکه کاملا بایستد «رَبَّنَا وَلَكَ الْحَمْدُ، حَمْدًا كَثِيْرًا طَيِّبًا مُبَارَكًا فِيْهِ» گوید، بعد اللّه اکبر گویان به سجده رود و روى هفت اعضاء که عبارتند از: چهره، کفین، (دو کف دست‌ها) زانوها، قدم‏ها، سجده کند، چهره و بینى‏اش را روى زمین قرار داده حداقل‏ سه بار «سُبْحَانَ رَبِّىَ الْأَعْلَى» گوید، در سجده، علاوه بر «سُبْحَانَ رَبِّىَ الْأَعْلَى» ادعیه دیگرى را نیز مى‏تواند بخواند، سپس «اللّه أكبر» گویان از سجده بلند شود، طورى بنشیند که بدن را روى پاى چپ خود قرار داده و پاى راستش را بلند کند، در حالت جلسه میان دو تا سجده این دعا را بخواند: «رب اغفرلى، وارحمنى وعافنى واهدنى وارزقنى» آنگاه دوباره مانند سجده قبلى سجده کند، بعد براى رکعت دوم بلند شود، تمام اعمالى را که در رکعت اول انجام داده بود، در رکعت دوم انجام دهد، (باستثناى خواندن ثناء) (مترجم). بعد براى تشهد بنشیند، اگر نماز دو رکعتى است تشهد و درود را بخواند و سلام گوید: «السلام عليكم ورحمة اللّه» نخست چهره را به طرف راست و بعد به طرف چپ گردانده «السلام عليكم ورحمة اللّه» بگوید.

اگر نماز دو رکعتى نیست، بعد از خواندن تشهد، تکبیر گویان بلند شود، نمازش را به پایان رساند، البته در رکعت‌هاى آخر فقط سوره فاتحه را بخواند، در پایان رکعت چهارم براى تشهد بنشیند و التحیات بخواند و بعد از آن درود خواند و از عذاب دوزخ، عذاب قبر، فتنه‏هاى زندگى و موت و از فتنه مسیح دجال پناه جوید، در پایان با صداى بنلد سلام گفته چهره را بسوى راست و بعد بسوى چپ بگرداند و هر بار «السلام عليكم ورحمة اللّه» گوید.

ماده هفتم‏: بحث نماز جماعت، امامت و مسبوق:‏

۱- نماز جماعت:

حکم نماز جماعت: نماز جماعت بر هر مسلمان که از حضور در آن عذر نداشته باشد، واجب است. در حدیث آمده است: «مَا مِنْ ثَلاثَةٍ فِي قَرْيةٍ، وَلاَ بَدْوٍ، لا تُقَامُ فِيهِمُ الصَّلاَةُ إلاَّ قَد اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِم الشَّيْطَانُ. فَعَلَيْكُمْ بِالجَمَاعَةِ، فَإنَّمَا يَأْكُلُ الذِّئْبُ مِنَ الغَنَمِ القَاصِيَة» (احمد، ابوداود نسائى و حاکم و حدیث صحیح است). «هرگاه سه نفر خواه در قریه‏اى باشند یا در بیابان، اگر در میان آنان نماز جماعت بر پا نشود، شیطان بر آنان غلبه پیدا مى‏کند، لذا شما جماعت را بر خود لازم کنید، زیرا گرگ گوسفندى را شکار مى‏کند که تنها و دور از گله بگردد»، و در حدیثى دیگر مى‏فرماید: «من تصمیم گرفتم که انبوهى هیزم جمع کنم و بعد دستور اقامه نماز را صادر کنم و کسى را مأموریت اقامه نماز داده خودم به سراغ کسانى بروم که در نماز جماعت حضور پیدا نمى‏کنند و آنان را پیدا کرده خانه‏هایشان را به آتش کشانم. و در حدیثى دیگر آمده است: شخص نابینائى از رسول اکرمص اجازه خواست و گفت: من کسى ندارم که مرا به مسجد بیاورد، آیا ممکن است نمازهایم را در خانه بدون جماعت بخوانم؟ رسول اکرمص فرمود: آرى، وقتى او رفت، رسول اکرمص او را صدا کرد و فرمود: «هَلْ تَسْمَعُ نِدَاءَ الصَّلاةِ» «آیا تو صداى اذان را مى‏شنوى»؟ عرض کرد، آرى، رسول اکرمص فرمود: «أَجِبْ» یعنى چاره ندارى، باید اجابت کنى. (مسلم).

ابن مسعودس مى‏گوید: «در زمان پیامبر بجز منافقینى که نفاقشان آشکار بود، کسى دیگر از حضور در جماعت تخلف نمى‏کرد حتى بعضى‏ها که قادر به راه رفتن نبودند، در حالى که دو نفر شانه‏هاى ایشان را گرفته بود، خود را به جماعت مى‏رساندند. (مسلم).

فضیلت نماز جماعت:‏

نماز با جماعت فضیلت و اجر اخروى بسیار بزرگى دارد، رسول اکرمص مى‏فرماید: «صَلاَةُ الْجَمَاعَةِ تَفْضُلُ صَلاَةَ الْفَذِّ بِسَبْعٍ وَعِشْرِينَ دَرَجَةً» (بخاری). یعنى: «نماز با جماعت بیست و هفت درجه از نمازى که منفردا خوانده شود، برترى دارد». در حدیثى دیگر آمده است: «صَلاَةُ الرَّجُلِ فِى جَمَاعَةٍ تَزِيدُ عَلَى صَلاَتِهِ فِى بَيْتِهِ وَصَلاَتِهِ فِى سُوقِهِ بِضْعًا وَعِشْرِينَ دَرَجَةً وَذَلِكَ أَنَّ أَحَدَهُمْ إِذَا تَوَضَّأَ فَأَحْسَنَ الْوُضُوءَ ثُمَّ أَتَى الْمَسْجِدَ لاَ يَنْهَزُهُ إِلاَّ الصَّلاَةُ لاَ يُرِيدُ إِلاَّ الصَّلاَةَ فَلَمْ يَخْطُ خَطْوَةً إِلاَّ رُفِعَ لَهُ بِهَا دَرَجَةٌ وَحُطَّ عَنْهُ بِهَا خَطِيئَةٌ حَتَّى يَدْخُلَ الْمَسْجِدَ فَإِذَا دَخَلَ الْمَسْجِدَ كَانَ فِى الصَّلاَةِ مَا كَانَتِ الصَّلاَةُ هِىَ تَحْبِسُهُ وَالْمَلاَئِكَةُ يُصَلُّونَ عَلَى أَحَدِكُمْ مَا دَامَ فِى مَجْلِسِهِ الَّذِى صَلَّى فِيهِ يَقُولُونَ: اللَّهُمَّ ارْحَمْهُ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لَهُ مَا لَمْ يُحْدِثْ فِيهِ» (متفق علیه). «نمازى که با جماعت خوانده شود، بیست و اندى درجه برتر است‏ از نمازى که در خانه یا در بازار خوانده مى‏شود، این برترى بجهت آن است که هرگاه یکى از شما وضو کند و وضویش را کامل سازد و فقط بمنظور اداى نماز به مسجد رود، در برابر هر قدم که بسوى مجسد بر مى‏دارد درجه‏اى به درجاتش افزوده مى‏شود و یکى از گناهانش آمرزیده مى‏شود تا اینکه داخل مسجد شود. و وقتى که داخل مسجد شد، مادام که در مسجد است ثواب نماز باو داده مى‏شود و فرشتگان براى نماز گذار مادام که در محل نماز است دعاى مغفرت کرده مى‏گویند: پروردگارا او را مورد مغفرت قرار بده، پروردگارا او را مورد مرحمت قرار بده، و مادام که نماز گذار با طهارت است این دعا برایش گفته مى‏شود».

نماز جماعت با چند نفر برگزار مى‏شود؟

کم‌ترین تعداد براى برگزارى نماز جماعت دو نفر است امام و یک نفر مقتدى، تعداد نمازگذاران هرچند بیشتر باشد نزد خداوند بهتر است. زیرا در حدیث آمده است: «صَلَاةُ الرَّجُلِ مَعَ الرَّجُلِ أَزْكَى مِنْ صَلَاتِهِ وَحْدَهُ، وَصَلَاتُهُ مَعَ الرَّجُلَيْنِ أَزْكَى مِنْ صَلَاتِهِ مَعَ الرَّجُلِ، وَمَا كَانَ أَكْثَرَ فَهُوَ أَحَبُّ إلَى اللَّهِ» (احمد، ابوداود و ابن ماجه). «نماز مرد همراه با مردى دیگر بهتر است از نمازى که تنها خوانده شود و نماز با دو نفر بهتر از نماز با یک نفر است. و آن نماز که با بیشتر از دو خوانده میشود او در نزد خداوند محبوب‌تر است».

نماز خواندن در مسجد بهتر است، از خانه و مسجدى که فاصله دارد، نماز خواندن در آن باعث اجر بیشتر است. زیرا که رسول اکرمص مى‏فرماید: «إِنَّ أَعْظَمُ النَّاسِ أجْرًا أَبْعَدُهُمْ إِلَيْهِ مَمْشًى» (مسلم). «پاداش کسانى‏که از فاصله دور به مسجد مى‏روند بیشتراست».

حضور بانوان در نماز جماعت:‏

در صورت امن بودن از فتنه و نبودن اذیت و آزار، بانوان باید در نمازهاى جماعت شرکت کنند، زیرا رسول اکرمص مى‏فرماید: «لاَ تَمْنَعُوا إِمَاءَ اللَّهِ مَسَاجِدَ اللَّهِ» «کنیزان خدا (بانوان مسلمان) را از رفتن به مساجد خدا منع ‏نکنید». و مى‏فرماید: «وَلْيَخْرُجْنَ تَفِلاَتٍ أى غَيرُ مُتَطَيِّبَاتٍ فَإِنْ مَّسَّتْ طِيْبًا فَلا يَحِلُّ لَها شُهُودُ صَلَاةَ الْجَمَاعَةِ فِى الْمَسْجِدِ». «زنان در حالى براى نماز جماعت بیرون روند که از خوشبو استفاده نکرده و خود را آرایش نداده باشند در غیر این صورت شرکت در نمازهاى جماعت در مساجد براى آنان جایز نیست». زیرا در حدیث آمده است: هر بانوئى که از خشبو استفاده کرده، در نماز با ما شرکت نکند، در صورت آرایش و استفاده از عطر و خشبو نماز خواندن بانوان در خانه بهتر است. زیرا رسول اللّهص مى‏فرماید: «بُيُوتُهُنَّ خَيْرٌ لَهُنَّ» «خانه‏هاى آنان براى آنان بهتراند».

رفتن بسوى نماز جماعت:‏

کسى که از خانه به مسجد مى‏رود برایش مستحب است که نخست پاى راستش را بیرون کرده این دعا را بخواند: «بِسْمِ اللَّهِ تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ اللَّهُمَّ إِنِّى أَعُوذُ بِكَ مِنْ أَنْ نَزِلَّ أَوْ نَضِلَّ أَوْ نَظْلِمَ أَوْ نُظْلَمَ أَوْ نَجْهَلَ أَوْ يُجْهَلَ عَلَينا. اللَّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ أَنْ تَغْفِرَ لِى ذُنُوبِى إِنَّهُ لاَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ أَنْتَ، اللَّهُمَّ اجْعَلْ فِى قَلْبِى نُورًا وَاجْعَلْ فِى لِسَانِى نُورًا وَاجْعَلْ فِى سَمْعِى نُورًا وَاجْعَلْ فِى بَصَرِى نُورًا وَاجْعَلْ خَلْفِى نُورًا وَأَمَامِى نُورًا وَاجْعَلْ مِنْ فَوْقِى نُورًا وَمِنْ تَحْتِى نُورًا اللَّهُمَّ وَأَعْظِمْ لِى نُورًا» «به نام خدا، بر خدا توکل کردم، و هیچ قدرت و توانائى جز از طرف خدا نیست پروردگارا! من به تو پناه مى‌برم از اینکه خودما گمراه شویم، یا بوسیله‌ى دیگرى گمراه شویم، و یا اینکه بلغزیم، یا لغزیده شویم، یا ستم کنیم، یا مورد ستم قرار گیریم، یا دچار جهالت شویم، یا با ما به جهالت رفتار شود...... بارالها، از تو می‌خواهم که مرا مورد آمرزش قرار بدهی همانا غیر از تو کسى دیگر گناهان مرا نمى بخشد، الهى! در قلب، زبان، گوش و چشم من نور قرار ده، پشت و مقابل، پشت، و درون مرا، و بالا، و پایین، مرا منوّر گردان، و نور را براى من بیفزاى، و بزرگ گردان».

شایسته است که نماز گذار با متانت و آرامش بسوى مسجد رود، زیرا در حدیث آمده است: «إِذَا أَتَيْتُمُ الصَّلاَةَ فَعَلَيْكُمْ بِالسَّكِينَةِ، فَمَا أَدْرَكْتُمْ فَصَلُّوا وَمَا فَاتَكُمْ فَأَتِمُّوا» «هرگاه براى نماز مى‏روید با آرامش واطمینان بروید، آنچه را که دریافتید، بخوانید و آنچه را که از دست داده‏اید، کامل کنید». وقتى نماز گذار از خانه به مسجد مى‏رسد، نخست پاى راستش را داخل مسجد کند واین دعا را خواند، «أَعُوذُ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ وَبِوَجْهِهِ الْكَرِيمِ وَسُلْطَانِهِ الْقَدِيمِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ، اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَسَلَّمْ، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِى ذُنُوبِى وَافْتَحْ لِى أَبْوَابَ رَحْمَتِكَ» (احمد و ابن ماجه). «به خداوند بزرگ و روى گرامى [که لایق جلالش است] و قدرت قدیم و أزلى او پناه مى برم از بدى شیطان رانده شده، بار الها! بر محمد و آل ممحد درود بفرست، الهى! گناهایم را ببخش و درهاى رحمت خود را بر من بگشا» تا دو رکعت‏ تحية المسجد نخوانده است ننشیند. زیرا رسول اکرمص مى‏فرماید: «إذا دَخَلَ أَحَدُكُمْ الْمِسجِدَ فَلَا يَجْلِسُ حَتَّى يُصَلَّى رَكْعَتَيْنِ» (مسلم). «هرگاه کسى از شما داخل مسجد شود، تا دو رکعت نخوانده ننشیند». مگر اینکه موقع طلوع آفتاب یا غروب آفتاب باشد، در چنین صورتى بنشیند نماز نخواند، زیرا رسول اکرمص از خواندن نماز در این دو وقت منع کرده است. (برخى از علماء نمازهاى ذوات الأسباب مانند تحية المسجد را در اوقات مکروه جایز مى‏دانند). (مترجم)

هرگاه نماز گذار از مسجد بیرون مى‏شود، نخست پاى چپ را بیرون کند، دعایى را که موقع داخل شدن مسجد خوانده بود بخواند، البته بجاى «وَافْتَحْ لِى أَبْوَابَ رَحْمَتِكَ» «اِفْتَحْ لِى أَبْوَابَ فضلك» گوید.

امامت:

۱- شرایط امامت:‏

براى امام لازم است که مرد، عادل و فقیه باشد. بنابراین امامت زن براى مردان صحیح نیست. و امامت انسان فاسق که فسقش به درجه شهرت رسیده است نیز صحیح نمى‏باشد مگر اینکه سلطان و حاکم باشد و مردم از وى احساس خوف و خطر کنند و همچنین امامت جاهل و بى‏سواد نیز صحیح نیست مگر براى کسانى که مثل او جاهل و بى‏سواد باشند. در حدیث در این‏باره آمده است: «وَلاَ يَؤُمَّنَّ فَاجِرٌ مُؤْمِنًا إِلاَّ أَنْ يَقْهَرَهُ بِسُلْطَانٍ يَخَافُ سَيْفَهُ وَسَوْطَهُ» (ابن ماجه آن را روایت کرده است و ضعیف اسن البته جمهور به مقتضاى آن عمل کرده‏اند). «زن و مرد فاجر مجاز نیستند که مؤمنى را امامت کنند مگر اینکه بر وى غلبه کرده و خوف شلاق یا شمشیر او مردم را تهدید کند». اما درباره صحت امامت زنان، حکم مشروط و مقید است، باینکه مقتدى‏هایش زنان و فرزندان نابالغ باشند و امامت فاسق نیز محدود به شرایط اضطرارى و استثنائى است.

چه کسى براى امامت بهتر است؟

شایسته‏ترین فرد براى امامت در درجه نخست کسى است که قراءتش بهتر باشد. بعد کسى است که بینش و آگاهى دینى‏اش بیشتر است. بعد کسى است که از لحاظ تقوى بر دیگران برجستگى داشته باشد و بعد کسى است که از لحاظ سنى بزرگ‌تر از دیگران باشد. در حدیث در این‏باره آمده است: «يَؤُمُّ الْقَوْمَ أَقْرَؤُهُمْ لِكِتَابِ اللَّهِ، فَإِنْ كَانُوا فِى الْقِرَاءَةِ سَوَاءً فَأَعْلَمُهُمْ بِالسُّنَّةِ، فَإِنْ كَانُوا فِى السُّنَّةِ سَوَاءً فَأَقْدَمُهُمْ هِجْرَةً، فَإِنْ كَانُوا فِى الْهِجْرَةِ سَوَاءً فَأَكْبَرُهُمْ سِنًّا» (مسلم). کسى که در فن قراءت مهارت بیشترى دارد، شایسته امامت است، اگر به لحاظ قراءت همه یکسانند، کسى که عالم‏تر به سنت و احکام دین است، بر دیگران حق تقدم دارد. اگر در علم یکسان‏اند، کسى که در هجرت مقدم است، حق تقدم دارد. اگر در هجرت با هم یکى هستند، کسى که سنتش از دیگران بیشتر است، حق تقدم با وى است. سلطان و صاحب منزل بر دیگران حق تقدم دارند. زیرا در حدیث گفته شده است: «وَلاَ يُؤَمَّنَّ الرَّجُلُ فِى أَهْلِهِ وَلاَ فِى سُلْطَانِهِ إلَّا بِإِذْنِهِ» در خانه یا در حوزه حکومت فردى بدون اجازه او کسى نباید امامت کند.

امامت نابالغ:‏

امامت نابالغ در نمازهاى غیرفرض مانعى ندارد اما در نمازهاى فرض امامت او صحیح نیست. چرا که اقتداى مفترض پشت سر متنفل، روا نیست و نماز نابالغ نفل است لذا در نمازهاى فرض امامت او اعتبار ندارد. در حدیث آمده است: «لَا تَخْتَلِفُوْا عَلى إمامِكُمْ» و اقتداى مفترض پشت سر متنفل یک گونه اختلاف با امام است. ‏(اما اگر نابالغ اهل تشخیص و پایبند به طهارت باشد نماز پشت سر وى اشکالى ندارد، همچنین نزد برخى از علماء نماز فرض پشت سر کسیکه نفل مى‏خواند اشکالى ندارد بدلیل حدیث معاذ که ایشان بعد از اینکه نماز فرض عشاء را پشت سر رسول اللّه مى‏خواند، نزد قومش برگشته و براى آن‌ها امامت مى‏کرد. و حدیث «لَا تَخْتَلِفُوْا...» را حمل بر اختلاف در ارکان دانسته‏اند، زیرا این حدیث را آنحضرت وقتى ارشاد فرمود: که بخاطر بیمارى نشسته نماز مى‏خواند و مردم پشت سر ایشان ایستاده مى‏خواندند) (مترجم). اغلب علماء در این مسأله با امام شافعى اختلاف نظر دارند. او اقتداى مفترض پشت متنفل را جایز مى‏داند و از روایت عمروبن مسلمه استدلال مى‏کند. عمروبن مسلمه مى‏گوید: رسول اکرمص خطاب به قوم من فرمود: «يَؤُمُّكُمْ أقْرَأُكُمْ» کسى که در قرائت و فن تجوید مهارت بیشترى دارد، شما را امامت کند. بعد مى‏گوید: من قوم خودم را امامت مى‏کردم و در آن وقت فقط هفت سال سن داشتم. (بخاری). اما جمهور و اکثریت علماء این روایت را ضعیف تلقى نموده مى‏گویند: بر فرض صحت روایت مذکور، این احتمال وجود دارد که رسول للّهص از امام شدن عمروبن مسلمه اطلاع نداشته است چرا که ایشان و قومش در صحراء زندگى کرده‏اند.

امامت زن:

امامت زن براى زنان صحیح است. امام داخل صف اول و درمیان مقتدی‌ها بایستد. دلیل جواز امامت زن براى زنان، این است که رسول اکرمص به ام ورقه بنت نوفل اجازه داد تا مؤذنى که در خانه برایش اذان گوید، برگزیند و در خانه زنان خانه را براى نماز جماعت امامت کند. (ابوداود حدیث صحیح است).

امامت نابینا:

امامت نابینا مانعى ندارد. زیرا رسول اکرمص دو دفعه عبد للّه ابن ام مکتوم را که فردى نابینا، بود در مدینه جانشین خود قرار داد و ایشان مردم مدینه را در نمازهاى پنجگانه امامت مى‏کرد. (ابو داود حدیث صحیح است).

امامت مفضول:

امامت مفضول با بودن فردى افضل و بهتر از او جایز است. بدلیل اینکه رسول اکرمص پشت سر حضرت ابوبکر و عبدالرحمن بن عوف نماز خوانده است و مسلما رسول اکرمص از آن هر دو بهتر است. (بخاری).

امامت متیمم:‏

امامت متیمم (کسى که تیمم نموده) براى کسانى که وضو دارند مانعى ندارد. زیرا عمروبن عاص‏س در یک سریه سپاهیان را امامت مى‏کرد. افراد سپاه متوضى (کسى که وضو گرفته است) و خود عمروبن عاص متیمم بود. جریان امامت عمروبن عاص به رسول للّهص رسید و رسول للّهص امامت عمروبن عاص را انکار ننمود. (ابو داود حدیث صحیح است).

امامت مسافر:

امامت مسافر براى مقیم مانعى ندارد. البته مقتدیانى که مقیم هستند بعد از فارغ شدن امام نماز خود را باید کامل کنند. زیرا رسول اکرمص اهل مکه را امامت مى‏کرد. اهل مکه مقیم و آنحضرتص مسافر بود و فرمود: «يا أهلَ مَكَّةِ أتِمُّوْا صَلَاتَكُمْ فَإِنَّا قَوْمٌ سَفْرٌ». «اى اهل مکه شما نمازتان را کامل کنید، ما مسافریم». (مؤطا امام مالک).

البته اگر شخص مسافر پشت سر امامى که مقیم است اقتداء نماید. نمازش را کامل بخواند. زیرا از حضرت ابن عباس ب در باره اتمام نماز مسافر پشت سر امام مقیم سوال شد، فرمود: سنت رسول اکرمص همین است. (مسلم و احمد).

محل ایستادن مقتدى:‏

هرگاه مقتدى یک نفر باشد، در جانب راست امام بایستد. و اگر دو زن با هم نماز مى‏خواندند، مقتدى در جانب راست امام بایستد. اگر مقتدى دو یا بیش از دو نفر بودند، پشت سر امام بایستند. اگر مقتدى‏ها متشکل از مردان و زنان بودند، صف مردان مقدم از صف زنان باید باشد. اگر مقتدى یک نفر مرد و یک نفر زن است. مقتدى مرد ولو اینکه پسر نابالغى باشد، پشت سر امام بایستد و زن پشت مقتدى مرد بایستد. بدلیل اینکه در حدیث گفته شده است: بهترین صف مردان، صف اول و بدترین صف مردان، صف آخر است. بهترین صف زنان، صف آخر و بدترین صف زنان، صف اول است. (مسلم).

عمل رسول اکرمص نیز مؤید مطلب فوق است. رسول اکرمص روزى در غزوه‏اى مشغول نماز بود. حضرت جابرس آمد و طرف چپ رسول للّهص ایستاد رسول للّهص دست او را گرفته به طرف راستش هدایت کرد، بعد جباربن صخر آمد و طرف چپ رسول للّهص ایستاد. رسول للّهص با دست‏هاى مبارک خود، آن دو را گرفته، پشت سر خود قرار دادند. (مسلم) و از حضرت انس‏س مروى است، مى‏گوید: رسول اکرمص مرا و مادرم را امامت مى‏کرد. مرا جانب راست خود قرار داد و زن (مادرش) را پشت سر ما قرار داد. و در روایتى دیگر حضرت انسس مى‏گوید: «صَفَفْتُ أَنَا وَالْيَتِيمُ وَرَاءَهُ وَالْعَجُوزُ مِنْ وَرَائِنَا» «من و یتیم پشت سر رسول‏اللّهص صف بستیم و پیرزن پشت سر ما ایستاد». (متفق علیه).

ستره امام، ستره مقتدیان است:‏

اگر امام در پیش روى خود ستره‏اى داشت، مقتدى‏ها نیاز به ستره‏اى دیگر ندارند، زیرا معمولا نیزه‏اى جلوى آنحضرت به هنگام نماز نصب مى‏شد و رسول اللّهص رو به آن نماز مى‏خواند و هیچ یک از مقتدى‏ها را براى ستره‏اى دیگر امر نکرد. (متفق علیه).

وجوب تبعیت از امام:‏

لازم و ضرورى است که مقتدى از امام تبعیت کند، سبقت گرفتن مقتدى از امام در ارکان نماز حرام است، انجام دادن ارکان نماز همزمان با امام مکروه است. اگر مقتدى در تکبیر تحریمه از امام سبقت گیرد، لازم است که تکبیر تحریمه را اعاده کند چونکه نمازش باطل است، و چنین است حکم سلام گفتن مقتدى از امام و اگر مقتدى در رکوع، سجده یا بلند شدن از رکوع و سجده، از امام سبقت گیرد، واجب است که برگردد تا بعد از رکوع و سجده امام، رکوع و سجده کند. زیرا که در حدیث آمده است: «إِنَّمَا جُعِلَ الإِمَامُ لِيُؤْتَمَّ بِهِ فَلاَ تَخْتَلِفُوا عَلَيْهِ فَإِذَا كَبَّرَ فَكَبِّرُوا وَإِذَا رَكَعَ فَارْكَعُوا وَإِذَا قَالَ سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ فَقُولُوا اللَّهُمَّ رَبَّنَا لَكَ الْحَمْدُ. وَإِذَا صَلَّى قَائِمًا فَصَلُّوا قِيَامًا وَإِذَا صَلَّى قَاعِدًا فَصَلُّوا قُعُودًا أَجْمَعُونَ» (مسلم). «امام براى این است که از وى تبعیت شود، لذا باوى اختلاف نکنید، هرگاه امام تکبیر گوید، شما نیز تکبیر بگویید، هرگاه امام به رکوع رود، شما نیز رکوع کنید، هرگاه امام سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ گوید، شما رَبَّنَا لَكَ الْحَمْدُ بگوئید، هرگاه امام سجده کند، شما نیز سجده کنید، هرگاه امام نشسته نماز مى‏خواند، شما نیز دستجمعى نشسته نماز بخوانید».

در حدیثى دیگر آمده است: «أمَا يَخْشَى أحَدُكُمْ إِذَا رَفَعَ رَأسَهُ قَبْلَ الإمَامِ أنْ يَجْعَلَ اللهُ رَأسَهُ رَأسَ حِمَارٍ! أَوْ يَجْعَلَ اللهُ صُورَتَهُ صُورَةَ حِمَارٍ» (متفق علیه). «آیا شما هنگامیکه قبل از امام سر بلند مى‏کنید، احساس خوف و خطر نمى‏کنید از اینکه خداوند، سر یا چهره شما را به سر و چهره الاغى تبدیل کند».

جانشین قرار دادن امام، مأموم را در صورت بروز عذر:

هرگاه امام در اثناء نماز بیاد افتد که بى‌وضو بوده است یا اینکه در اثنا نماز بى‌وضو شود یا دچار خون ریزى بینى شود، یا حالتى دست دهد که با بودن آن ادامه نماز غیر ممکن است مى‏تواند یکى از مقتدیان را که بتواند نماز را به اتمام برساند، جانشین خود قرار دهد (البته این استخلاف عملا باشد نه قولا، یعنى مقتدى مورد نظر را بر محلى که خودش ایستاده است بیاورد و خودش جا را براى او رها کند) وقتى که حضرت عمرس در اثناء نماز مورد ضرب دشمن قرار گرفت، حضرت عبدالرحمن بن عوف را در جایگاه خود قرار داد. (بخاری). حضرت علىس نیز در اثر خون ریزى بینى‏اش، یکى از مقتدیان را جانشین خود ساخت. (رواه سعدبن منصور).

امام نماز را کوتاه بخواند:

امام قرائت نمازش را طولانى نکند به استثناى قرائت رکعت اول، تا کسانى که هنوز نرسیده‏اند، بتوانند در نماز شرکت کنند، چنانکه رسول اکرمص براى همین منظور رکعت اول را طولانى مى‏خواند، در حدیثى در این خصوص آمده است: «إِذَا صَلَّى أَحَدُكُمْ بِالنَّاسِ فَلْيُخَفِّفْ فَإِنَّ فِيهِمُ الضَّعِيفَ وَالسَّقِيمَ وَالْكَبِيرَ وَإِذَا صَلَّى أَحَدُكُمْ لِنَفْسِهِ فَلْيُطَوِّلْ مَا شَاءَ». (متفق علیه). «هرگاه کسى از شما امام مردم بود باید نماز را مختصر و کوتاه‏ بخواند، زیرا میان مقتدى‏ها، ناتوان، بیمار، و بزرگ سال وجود دارد. اگر کسى تنها نماز مى‏خواند، طبق میل خودش مى‏تواند نمازش را طولانى بخواند».

امامت کسى که مقتدى‏ها مایل به امامت‏ او نیستند، مکروه است:‏

امامت شخص براى کسانى که مایل به امامت او نیستند مکروه است، البته کراهیت در صورتى است که نارضایتى مقتدى‏ها دلیل شرعى داشته باشد، در حدیث آمده است: «ثَلاَثَةٌ لاَ تَرْتَفِعُ صَلاَتُهُمْ فَوْقَ رُءُوسِهِمْ شِبْرًا رَجُلٌ أَمَّ قَوْمًا وَهُمْ لَهُ كَارِهُونَ وَامْرَأَةٌ بَاتَتْ وَزَوْجُهَا عَلَيْهَا سَاخِطٌ وَأَخَوَانِ مُتَصَارِمَانِ». (ابن ماجه سندش حسن است). «سه نفر، نمازشان باندازه یک وجب از بالاى سرشان فراتر نمى‏رود.

۱- کسى که قومى را امامت کند که آنان راضى به امامت او نباشند.

۲- زنى که، در حالى که شوهرش از او ناراضى است شب را سپرى مى‏کند.

۳- آن دو برادر دینى که با هم قطع رابطه کرده‏اند».

چه اشخاصى باید پشت سر امام باشند؟

بهتر است که علماء و دانشمندان و اهل خرد به امام از دیگران نزدیک‌تر باشند، زیرا رسول اللّهص مى‏فرماید: «لِيَلِيَنِى مِنْكُمْ أُولُو الأَحْلاَمِ وَالنُّهَى» (مسلم و ترمذی). «باید صاحبان‏ عقل و خرد از من نزدیک باشند» چنانکه براى امام نیز مستحب است که بعد از سلام اندکى از مصلاى خود به طرف راست منحرف شده و رو به مقتدی‌ها بنشیند همانطور که در ابوداود و ترمذى از قبیصه ابن هلب آمده است: «كَانَ النَّبِىُّ ج يَؤُمُّنَا فَيَنْصَرِفُ عَلى جَانِبَيْهِ جَمِيْعًا، عَلَى يَمِيْنِهِ وعَلَى شِمَالِهِ» «رسول خداص بعد از اینکه نماز جماعت را تمام مى‏کرد گاهى از طرف راست و گاهى از طرف چپ روى به ما مى‏کرد».

راستى صفها:

سنت است که امام و مقتدیان براى راستى صف‌ها تلاش کنند، صف‏هاى نمازگذاران باید مرتب و منظم و مساوى و میان صف‏ها جاى خالى و فاصله نماند، نمازگذاران در صف، کنار یکدیگر نامنظم نایستند و تا صف اول تکمیل نشده است، صف دوم تشکیل نشود، رسول اکرمص به هنگام تسویه صفوف رو به مردم کرده و مى‏فرمود: «اعْتَدِلُوا سَوُّوا صُفُوفَكُمْ» «سَوُّوا صُفُوفَكُمْ فَإِنَّ تَسْوِيَةَ الصَّفِّ مِنْ تَمَامِ الصَّلاَةِ» و فرمودند: «لَتُسَوُّنَّ صُفُوفَكُمْ أَوْ لَيُخَالِفَنَّ اللَّهُ بَيْنَ وُجُوهِكُمْ» (متفق علیه). «صف‏هاى‏ تان را برابر بگیرید و اگر نه خداوند میان دلهاى‏تان اختلاف مى‏اندازد»، و فرمودند: «مَا مِنْ خُطْوَةٍ أَعْظَمَ أَجْرًا مِنْ خُطْوَةٍ مَشَاهَا رَجُلٌ إِلَى فُرْجَةٍ فِي الصَّفِّ فَسَدَّهَا» (بزار، حسن). «گامى بزرگ‌تر از نظر اجر از آن گام وجود ندارد که شخص آن را براى پر کردن جاى خالى صف بر مى‏دارد».

مسبوق:‏

(فردى که پس از شروع نماز جماعت به صف نمازگزاران ملحق مى‏شود) (مترجم). همراه شدن در اثناى نماز با امام‏ وقتى نمازگذار وارد مسجد شد و امام را در حال اقامه نماز جماعت یافت، با امام همراه شود، خواه امام در حالت رکوع باشد یا سجده، چه در حالت قیام باشد یا تشهد، زیرا در حدیث آمده است: «إذَا أَتَى أَحَدُكُمْ الصَّلَاةَ، وَالْإِمَامُ عَلَى حَالٍ فَلْيَصْنَعْ كَمَا يَصْنَعُ الْإِمَامُ» (ترمذى آن را روایت کرده است، هرچند که این حدیث ضعیف است اما نزد جمهور علما معمول است، زیرا بوسیله روایات تقویت شده است). «هرگاه کسى از شما وارد نماز مى‏شود و امام را در حال انجام نماز مى‏بیند، به پیروى از امام همان عملى را که امام انجام مى‏دهد، انجام دهد».

دریافتن رکعت به دریافتن رکوع:‏

(ملحق شدن فردى به صف نماز جماعت در حالیکه امام و نمازگزاران در حالت رکوع هستند). هرگاه مقتدى امام را در حال رکوع دریابد و در رکوع با امام شریک شود، آن رکعت را دریافته است، زیرا رسول اکرمص مى‏فرماید: «إِذَا جِئْتُمْ إِلَى الصَّلاَةِ وَنَحْنُ سُجُودٌ فَاسْجُدُوا وَلاَ تَعُدُّوهَا شَيْئًا وَمَنْ أَدْرَكَ الرَّكْعَةَ فَقَدْ أَدْرَكَ الصَّلاَةَ»(ابوداود).

ترجمه: «هرگاه وارد نماز شدید و ما را در حال سجده یافتید سجده کنید و این سجده را بحساب نیاورید، البته هرکس رکوع را دریابد و قبل از بلند شدن امام در آن شریک شود، نماز یعنى همان رکعت را دریافته است».

قضا آوردن آنچه که فوت شده بعد از سلام امام‏:

هرگاه امام سلام گوید (اولین سلام سمت راست) (مترجم). مقتدى مسبوق بلند شود و رکعات فوت شده را تکمیل کند، که مى‏تواند آن‌ها را رکعات آخر نماز خویش قرار دهد، زیرا در حدیثى آمده است: «مَا أَدْرَكْتُمْ فَصَلُّوا وَمَا فَاتَكُمْ فَأَتِمُّوْا» «آنچه را که گرفتید بخوانید و آنچه مانده است تکمیل کنید» بنابراین اگر یک رکعت نماز مغرب را رسید و دو رکعت فوت شد، بلند شود، دو رکعت را به طورى که توضیح داده مى‏شود بخواند، رکعت اول را پر خواند، یعنى فاتحه و سوره را بخواند، و در رکعت دوم تنها به قرائت فاتحه اکتفا کند، بعد تشهد خوانده سلام گوید، و مى‏تواند قسمت فوت شده را اول نماز خود قرار بدهد، زیرا در حدیثى دیگر آمده است: «مَا فَاتَكُمْ فَاقْضُوْا» «فوت شده را قضا بیاورید»، مثلا اگر یک رکعت از مغرب از وى فوت شده است، بعد از سلام امام بلند شده، یک رکعت فوت شده را همراه با فاتحه و سوره به آواز بلند، یعنى همان‌گونه که از وى فوت شده است، بجاه بیاورد، بعد تشهد خوانده سلام گوید.

البته بعضى از علماء و پژوهشگران امور دین بر این باورند که آنچه را که دریافته است، بخش اول نماز خود قرار بدهد، بهتر است.

قرائت مقتدى پشت سر امام‏:

در نمازهاى جهرى خواندن قرائت بر مقتدى لازم نیست بلکه سنت است که مقتدى به قرائت امام گوش فرا دهد، و قرائت مقتدى همان قرائت امام است. زیرا رسول اکرمص مى‏فرماید: «مَنْ كانَ لَهُ إِمامٌ فَقِرَأَةُ الإِمَامِ لَهُ قِرَأَةٌ» (احمد و ابن ماجه). «هرکس از امامى‏ در نماز اقتدا مى‏کند، قرائت امام، قرائت او به شمار مى‏آید». و در حدیثى دیگر آمده است: «مَا لِى أُنَازَعُ الْقُرْآنَ» «چه شده است که شما در قرائت قرآن با من منازعه مى‏کنید»، لذا صحابه از خواندن قرآن یعنى قرائت در نمازهاى جهرى خود دارى کردند و مى‏فرماید: «إِنَّمَا جُعِلَ الإِمَامُ لِيُؤْتَمَّ بِهِ، فَإِذاكَبَّرَ فَكَبِّرُوا وَإِذا قَرَأَ فَانْصِتُوْا» (ترمذی، مسلم). البته در نماز سرى سنت است که مقتدى قرائت بخواند، همانطور که خواندن فاتحه در وقفه‏هاى امام مستحب است.

در حالى که نماز جماعت برگزار است، نفل خوانده نشود:

بعد از اقامه نماز جماعت، خواندن نماز غیر فرض جایز نیست اگر نماز جماعت شروع شد در حالى که شخص مشغول خواندن نماز نفل است، اگر از رکوع بلند نشده است، نمازش را قطع کرده به جماعت بپیوندد و اگر از رکعت اول بلند شده است آنگاه نمازش را بسیار کوتاه خوانده و به جماعت بپیوندد. زیرا در حدیث آمده است: «إِذَا أُقِيْمَتِ الصَّلاةُ فَلَا صَلَاةَ إِلَّا الْمَكْتُوْبَةَ» (مسلم). «وقتى که نماز جماعت‏ برگزار شد، دیگر هیچ نمازى بجز نماز فرض خوانده نشود».

اقامه نماز عصر در حضور کسى که نماز ظهرش‏ را نخوانده است:‏

علماء در باره کسى که نماز عصر در حضورش برگزار شده و نماز ظهرش را نخوانده است، اختلاف نظر دارند، آیا به نیت نماز ظهر پشت سر امام بایستد، و بعد از آن نماز عصر را به تنهایى بخواند؟ یا اینکه به نیت اداى نماز عصر اقتدا کند، و بعد از فارغ شدن نخست نماز ظهر و سپس عصر را بمنظور رعایت ترتیب بخواند اگر، این فرموده رسول اللّهص «فَلا تَخْتَلِفُوا عَلَى الْإِمَامِ» نمى‏بود، گرفتن و پیوستن او به جماعت به نیت ظهر بهتر، مى‏بود. بنابراین، احوط این است که به نیت عصر به جماعت بپیوندد و هرگاه که فارغ شود، نخست ظهر و سپس عصر را بخواند، و نمازى که با امام خوانده است نفل محسوب مى‏گردد.

(گروه بزرگى از علماء بر آنند که این شخص مى‏تواند به نیت نماز ظهر بایستد و حدیث: «لاتختلفوا...» مطلب دیگرى را مى‏رساند). (مترجم)

ایستادن به تنهائى پشت صف:

ایستادن یک نفر به تنهائى پشت سر صف نماز گذاران درست نیست، اگر با اختیار یعنى بدون اجبار و اکراه چنین کند، نمازش باطل است، زیرا رسول اکرمص خطاب به شخصى که پشت سر صف تنها ایستاده نماز مى‏خواند، فرمود: «اِسْتَقْبِلْ صَلَاتَكَ فَلَا صَلَاةَ لَمُنْفَرِدٍ خَلْفَ الصَّفِ» ترجمه: «نمازت را اعاده کن، زیرا نماز کسى که تنها پشت سر صف بایستد، باطل است». البته اگر سمت راست امام بایستد، مانعى ندارد. (احمد و ابن ماجه).

برترى صف اول‏:

کوشش براى پیوستن به صف اول یا جانب راست امام مستحب است در حدیث آمده است. رسول اکرمص مى‏فرماید: «إنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى الصَّفِّ الْأَوَّلِ، قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ وَعَلَى الثَّانِي قَالَ وَعَلَى الثَّانِي» (احمد و طبرانی). «خداوند و فرشتگان براى کسانى که در صف اول هستند درود مى‏فرستند. سوال شد یا رسول اللّه! صف دوم چى؟ این سؤال سه مرتبه تکرار شد دفعه سوم فرمود: براى صف دوم نیز». در روایتى آمده: بهترین صف مردان، صف اول و بدترین صف آنان صف آخراست.

فضیلت سمت راست امام آمده: «إِنِّ اللَّهَ وَمَلاَئِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى الَّذِينَ يَصِلُونَ الصُّفُوفَ» (ابوداود). «خدا و فرشتگان به کسانى که سمت راست نماز مى‏خوانند، درود مى‏فرستند»، در حدیثى دیگر آمده: «تَقَدَّمُوا فَائْتَمُّوا بِى وَلْيَأْتَمَّ بِكُمْ مَنْ بَعْدَكُمْ وَلاَ يَزَالُ قَوْمٌ يَتَأَخَّرُونَ حَتَّى يُؤَخِّرَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ»(مسلم). «در صف مقدم باشید و از من تبعیت‏ کنید و آنانى که پشت سر شما هستند اقتدا کنند، بعضى‏ها همواره خود را عقب مى‏کشند تا اینکه خداوند آنان را به عقب مى‏اندازد».

ماده هشتم‏: بحث اذان و اقامه:‏

۱- اذان‏:

اذان عبارت است از اعلام وقت نماز با الفاظ مخصوص‏

۲- حکم اذان:‏

اذان واجب کفائى است براى اهالى شهرها و قریه‏ها. زیرا در حدیث آمده است: «إِذَا حَضَرَتِ الصَّلاَةُ فَلْيُؤَذِّنْ لَكُمْ أَحَدُكُمْ وَلْيَؤُمَّكُمْ أَكْبَرُكُمْ» (نسائی). «با فرا رسیدن وقت‏ نماز باید یکى از شما اذان گوید و کسى که بزرگتر است، شما را امامت کند».

اذان گفتن براى مسافر و صحرانشین سنت است. زیرا در حدیث آمده است: «فَإِذَا كُنْتَ فِى غَنَمِكَ وَبَادِيَتِكَ فَأَذَّنْتَ بِالصَّلاَةِ، فَارْفَعْ صَوْتَكَ بِالنِّدَاءِ، فَإِنَّهُ لاَ يَسْمَعُ مَدَى صَوْتِ الْمُؤَذِّنِ جِنٌّ وَلاَ إِنْسٌ وَلاَ شَىْءٌ إِلاَّ شَهِدَ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» (بخاری). «هرگاه در صحرا اذان مى‏گوئى، با آواز بلند اذان بگو. زیرا با شنیدن صداى اذان جن‏ها، انسان‌ها و سایر موجودات، براى مؤذن روز قیامت گواهى خواهند داد».

صیغه و الفاظ اذان:

حضرت رسولص کلمات اذان را به ابى محذوره چنین یاد داد.

«اللّهُ أكبر، اللّهُ أكبر، اللّهُ أكبر، اللّهُ أكبر».

«أَشْهَدُ أنْ لَّا إلهَ إلَّا اللّه، أَشْهَدُ أنْ لَّا إلهَ إلَّا اللّه».

«أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَّسُولُ اللّهِ، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَّسُولُ اللّهِ».

(شهادتین را بار دوم با صداى بلندتر بگوید، این عمل ترجیع نام دارد)

«حَىَّ عَلَى الصَّلَاةِ، حَىَّ عَلَى الصَّلَاةِ».

«حَىَّ عَلَى الْفَلَاحِ، حَىَّ عَلَى الْفَلَاحِ».

براى اذان فجر: «اَلصَّلَاةُ خَيْرٌ مِّنَ النَّوْمِ» را دو مرتبه اضافه کند.

«اللّهُ أكبر، اللّهُ إكبر، لَا إِلهَ إلَّا اللّه».

شایسته است که مؤذن خصوصیات زیر را داشته باشد:

امانت‏دار، داراى صداى بلند و آگاه به اوقات نماز باشد. اذان بهتر است که در جائى بلند، مانند، سکو و غیره گفته شود، موقع گفتن کلمات «حَىَّ عَلَى الصَّلَاةِ وحَىَّ عَلَى الْفَلَاحِ» مستحب است که انگشت سبابه، را به داخل گوش‏ها قرار داده، چهره را به ترتیب به طرف راست و چپ بگرداند. در برابر گفتن اذان، حقوق از مردم دریافت نکند. البته گرفتن مزد از بیت‏المال و وزارة اوقاف مانعى ندارد.

اقامه:

حکم اقامه: تکبیر اقامه براى تمام نمازهاى پنجگانه واجب و یا سنت است. خواه نماز در وقت خوانده شود یا نماز قضائى باشد. زیرا در حدیث آمده است: هرگاه سه نفر در قریه یا در صحرا با هم باشند و نماز جماعت برگزار نکنند، شیطان بر آنان چیره مى‏شود، بنابراین، همگام با جماعت باشید. زیرا گرگ گوسفندى را شکار مى‏کند که از گله جدا مى‏چرد. و از انسس مروى است که رسول اللّهص به بلالس امر کرد تا الفاظ اذان را دو، دو و کلمات اقامه را یک بار بگوید.

کلمات اقامه: در حدیث عبدللّه بن زید که کلمات اذان را در خواب دیده بود، کلمات اقامه چنین آمده‏اند: «اللّهُ أكبر، اللّهُ أكبر، أَشْهَدُ أنْ لَّا إلهَ إلَّا اللّه، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَّسُولُ اللّهِ، حَىَّ عَلَى الصَّلَاةِ، حَىَّ عَلَى الْفَلَاحِ، قَدْ قَامَتِ ‏الصَّلَاةُ، قَدْ قَامَتِ ‏الصَّلَاةُ، اللّه‏ أكبر، اللّه ‏أكبر، لا إِلهَ إلَّا اللّه».

توجه: امام درباره اقامت از مؤذن اختیار بیشترى دارد. لذا مؤذن تا امام را نبیند و از وى کسب اجازه نکند شروع به اقامه نکند. در حدیث در این خصوص آمده است: «اَلْمُؤَذِّنُ أَمْلَكُ بِالْأَذَانِ وَالْإِمامُ أَمْلَكُ بِالْإِقَامَةِ» (ترمذی). «اختیار اذان با مؤذن و اختیار اقامه با امام است».

در خصوص اذان و اقامه رعایت نکات زیر مستحب است، اذان آرام، آرام و با وقفه گفته شود و کلمات اقامه بصورت حدر یعنى بدون وقفه و با سرعت گفته شوند. رسول اکرمص خطاب به بلال مى‏فرماید: «إذَا أَذَّنْت فَتَرَسَّلْ، وَإِذَا أَقَمْت فَاحْدُرْ» اذان را با ترسیل (با وقفه) و اقامه را با حدر (بدون وقفه) بگو. (ابوشیخ از ابوهریره سند صحیح).

۱- شنونده اذان و اقامه، همان الفاظ مؤذن و اقامه‏گو را تکرار کند بجز، «حَىَّ عَلَى الصَّلَاةِ، و حَىَّ عَلَى الْفَلَاحِ» در این دو کلمه از مؤذن و مقیم پیروى نشود. شنونده بجاى این دو کلمه، «لَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إلَّا بِاللّهِ» را بگوید. هم چنین در کلمه «قَدْ قَامَتِ ‏الصَّلَاةُ» نیز از مقیم پیروى نشود. شنونده بجاى آن «أقامَهَا اللّهُ وَأَدَامَها» را گوید. در حدیث آمده است: وقتى بلالس شروع به اقامه کرد و به این کلمات: «قَدْ قَامَتِ ‏الصَّلَاةُ» رسید، رسول اکرمص فرمود: «أَقَامَهَا اللّهُ وَأَدَامَها» و در حدیث مسلم آمده است: «إِذَا سَمِعْتُمُ الْمُؤَذِّنَ فَقُولُوا مِثْلَ مَا يَقُولُ الْمُؤَذِّنُ ثُمَّ صَلُّوا عَلَىَّ فَإِنَّهُ مَنْ صَلَّى عَلَىَّ صَلاَةً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ بِهَا عَشْرًا ثُمَّ سَلُوا لِىَ الْوَسِيلَةَ فَإِنَّهَا مَنْزِلَةٌ فِى الْجَنَّةِ لاَ تَنْبَغِى إِلاَّ لِعَبْدٍ مِنْ عِبَادِ اللَّهِ وَأَرْجُو أَنْ أَكُونَ أَنَا هُوَ وَمَنْ سَأَلَ لِىَ الْوَسِيلَةَ حَلَّتْ عَلَيْهِ الشَّفَاعَةُ» (ترمذی). «هرگاه صداى مؤذن را شنیدید، کلماتى را که مؤذن مى‏گوید، بگوئید. بعد بر من درود بفرستید هرکس یک بار درود بخواند خداوند ده بار بر او درود مى‏فرستد بعد از درود، وسیله را که منزلى است در بهشت براى من تقاضا کنید. وسیله مخصوص یکى از بندگان خدا است و من امیدوارم که آن یکى من باشم. هرکس از خداوند براى من وسیله را بخواهد، شفاعت من در حق او حلال خواهد شد».

۲- دعاى خیر بعد از اذان. زیرا ترمذى در حدیثى که سندش صحیح است چنین آورده است: «اَلدُّعَاءُ لَا يُرَدُّ بَيْنَ الأَذانِ وَالْإِقَامَةِ» «دعاى میان اذان و اقامه رد نمى‏شود». و درباره اذان مغرب در حدیث چنین آمده است: «اللَّهُمَّ هَذَا إقْبَالُ لَيْلِك وَإِدْبَارُ نَهَارِك وَأَصْوَاتُ دُعَاتِك ؛ فَاغْفِرْ لِي».

«پروردگارا! این وقت آمدن شب و رفتن روز تواست. وقت آه و فغان بندگانى است که از تو مى‏خواهند، پس مرا مورد مغفرت قرار بده».

ماده نهم‏: بحث قصر، جمع، نماز بیمار و نماز خوف‏:

قصر و معنى آن‏:

قصر بمعنى خواندن دو رکعت از نمازهاى چهار رکعتى همراه با فاتحه و سوره، و این حکم نمازهاى سه رکعتى و دو رکعتى را شامل نمى‏شود.

حکم نماز قصر:

قصر مشروع و مباح است. خداوند مى‏فرماید: ﴿وَإِذَا ضَرَبۡتُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَلَيۡسَ عَلَيۡكُمۡ جُنَاحٌ أَن تَقۡصُرُواْ مِنَ ٱلصَّلَوٰةِ [النساء: ۱۰۱]. «هرگاه مسافر شدید، گناهی، بر شما نیست که (نمازهاى چهار رکعتى) را دو رکعت بخوانید»، و وقتى در باره قصر از رسول اکرمص سوال شد، فرمود: «صَدَقَةٌ تَصَدَّقَ اللّهُ بِهَا عَلَيْكُمْ فَاقْبَلُوْا صَدَقَتَهُ» (متفق علیه). «صدقه‏اى است که خداوند آن‏ را به شما صدقه کرده است پس صدقه خدا را بپذیرید».

پاى‏بندى رسولص بر قصر، دلیل بر سنت مؤکد بودن، آن است. رسول اکرمص و یاران وى در هر سفر قصر مى‏کردند.

مسافت قصر:

رسول اکرمص براى جواز قصر مقدار مسافت را مشخص نفرموده‏اند، اغلب صحابه، تابعین و ائمه مسافتى را که رسول اکرمص براى آن قصر کرده است، در نظر گرفته‏اند، این مسافت را تقریبا چهار برید حدس زده‏اند، لذا مسافتى که قصر در آن جایز است، عبارت است از چهار برید، یعنى چهل و هشت میل، این مسافت حداقل مسافتى است که هرگاه مسافر قصد آن را کرده باشد، مى‏تواند نمازهاى چهار رکعتى را دو رکعت بخواند، مشروط بر اینکه سفرش در جهت معصیت و نافرمانى اللّه نباشد.

مبدأ و منتهاى قصر:

مسافر از زمان و مکانى که خانه‏هاى شهر خود را ترک مى‏کند، قصر کند، هرچند که مدت مسافرت طولانى باشد تا اینکه به شهر خودش برمى‏گردد یا اینکه در اثناى مسافرت نیت اقامه چهار روز را در شهرى بکند، (البته این مدت نزد احناف ۱۵ روز است) در صورت اقامه چهار روز (یا ۱۵ روز) در شهرى، نمازهایش را کامل خواند، قصر در صورت اقامه یا مراجعت به موطن خود جایز نمى‏باشد. زیرا که نیت اقامه قلق و ناراحتى او را زدوده و خاطرش را آسوده مى‏کند، علت یا دلیلى که قصر بخاطر آن مشروع شده است باقى نمى‏ماند و آن دلیل همان ناراحتى و پریشانى خاطر او نسبت به مشکلات و اهداف سفر است. رسول اکرمص ده روز در تبوک ماند و نمازهایش را قصر مى‏کرد، اما دلیلش را چنین بیان کرده‏اند که ایشان هرچند که ده روز ماند ولى نیت اقامه در تبوک را نداشتند.

حکم نمازهاى نفل در سفر:

مسلمان در سفر مى‏تواند تمام نوافل، راتبه و غیر راتبه را ترک کند، بجز دو رکعت سنت نماز صبح و سه رکعت نماز وتر، عبداللّه بن عمرب مى‏گوید: اگر بنا بود که من در سفر سنت و نفل بخوانم، پس چرا نماز فرضم را کامل نکنم. (مسلم).

خواندن نوافل در مسافرت نیز بدون کراهیت جایز است مشروط بر اینکه در کار همراهان و سایر مسافران خللى وارد نشود. رسول اکرمص در حال سفر هشت رکعت نماز چاشت خوانده است و در روایات داریم که ایشان در مسافرت نمازهاى نفل را بر مرکب خویش خوانده است.

هر مسافر مى‏تواند قصر کند:

سنت قصر براى تمام مسافران، خواه، پیاده سفر مى‏کنند یا سوار هستند، سوار بر شتر و الاغ هستند یا سوار بر ماشین و هواپیما و غیره بطور یکسان جایز است. البته ناخدا و کارمندان کشتى که در تمام عمر در دریا زندگى مى‏کنند و در کشتى زن و فرزندان را همراه دارند، آنان مجاز نیستند که نمازها را شکسته بخوانند، بلکه نمازها را کامل کنند چرا که کشتى موطن آنان است.

جمع و حکم آن‏:

جمع در سفر رخصت و مباح است. البته جمع ظهر و عصر در عرفه و جمع عشاء و مغرب در مزدلفه سنت است و حاجى نمى‏تواند، ظهر و عصر را در عرفه یا مغرب و عشاء را در مزدلفه جمع نکند. زیرا در احادیث صحیح آمده است که رسول اکرمص نماز ظهر و عصر را در عرفه و نماز مغرب و عشاء را در مزدلفه با یک اذان و دو اقامه خوانده است. (مسلم).

جمع، یعنى چه؟

جمع عبارت است از اینکه مسافر نماز ظهر و عصرش را در اول وقت ظهر بخواند و آن را جمع تقدیم مى‏گویند. یا اینکه ظهر و عصر را در آخر وقت عصر بخواند، این را جمع تأخیر مى‏گویند. همچنین نماز مغرب و عشاء را بصورت جمع تقدیم، یعنى در اول وقت مغرب یا بصورت جمع تأخیر، یعنى در آخر وقت عشاء مى‏تواند، بخواند، حاصل سخن اینکه ظهر و عصر، مغرب و عشاء را در یک وقت مى‏خواند. دلیل صحت و جواز جمع این است که رسول اکرمص در غزوه تبوک روزى نمازش را به تأخیر انداخت آنگاه ظهر و عصر را در یک وقت، و مغرب و عشاء را نیز در یک وقت جمع کرد.

در حال اقامت نیز مى‏توان به وقت ضرورت و عذر مانند باران تند، سردى بسیار زیاد یا باد شدید که رفتن و برگشتن به مسجد و خانه را مشکل مى‏سازد، نماز مغرب و عشاء را در یک وقت بصورت جمع تقدیم یا تأخیر بخوانند. چرا که رسول اکرمص در شب‏هاى بارانى چنین کرده است. (بخاری).

افراد بیمار که خواندن نماز در هر وقت براى آنان مشکل است، نیز مى‏توانند نمازها را جمع کنند. زیرا که علت و دلیل صحت جمع مشقت است. مشقت خواه در قالب سفر باشد یا در قالب بیمارى و باد و باران زمینه را براى جواز جمع فراهم مى‏سازد. گاه وقتى مسلمان در حضر و در حالت اقامت نیز دچار مشکلى، مانند: خطر از بین رفتن جان، مال و عرض آبرو مى‏شود، در چنین شرایطى نیز مى‏تواند نمازها را به گونه‏اى که توضیح داده شد، جمع کند. در روایات صحیح آمده است که رسول اکرمص یک بار در حضور و بدون باران، جمع کرده است. ابن عباسب مى‏گوید: رسول اکرمص در مدینه، هفت رکعت، یعنى مغرب و عشاء و هشت رکعت، یعنى ظهر و عصر را، جمع کرده است. (متفق علیه).

نماز بیمار:

هرگاه بیمارى توان ایستادن را از دست بدهد، نشسته نماز خواند و اگر توان نشستن را ندارد، بر پهلو خوابیده نماز خواند و اگر توان خفتن بر پهلو را ندارد، بر پشت خوابیده پاها را بسوى قبله دراز کند و با اشاره نماز خواند. بگونه‏اى که سجده را پایین‏تر از رکوع قرار دهد. اگر توان رکوع و سجده را ندارد، اشاره کند ولى به هیچ وجه نماز را ترک نکند. در حدیثى در این خصوص آمده است: عمران بن حصین مى‏گوید: بیمارى یبوست داشتم، درباره نماز از رسول اللّهص پرسیدم؟ فرمود: ایستاده نماز بخوان، اگر توان ایستادن را ندارى، نشسته نماز بخوان، اگر توان نشستن را ندارى بر پهلو خوابیده نماز بخوان، اگر توان خوابیدن بر پهلو را ندارى بر پشت خوابیده ‏نماز بخوان. خداوند هیچکس ‏را بیشتر از توانش‏ مأمور به ‏انجام ‏عملى ‏نمى‏کند. (بخاری).

نماز خوف و مشروعیت آن:‏

نماز خوف بدلیل آیه زیر مشروع است. خداوند مى‏فرماید:

﴿وَإِذَا كُنتَ فِيهِمۡ فَأَقَمۡتَ لَهُمُ ٱلصَّلَوٰةَ فَلۡتَقُمۡ طَآئِفَةٞ مِّنۡهُم مَّعَكَ وَلۡيَأۡخُذُوٓاْ أَسۡلِحَتَهُمۡۖ فَإِذَا سَجَدُواْ فَلۡيَكُونُواْ مِن وَرَآئِكُمۡ وَلۡتَأۡتِ طَآئِفَةٌ أُخۡرَىٰ لَمۡ يُصَلُّواْ فَلۡيُصَلُّواْ مَعَكَ وَلۡيَأۡخُذُواْ حِذۡرَهُمۡ وَأَسۡلِحَتَهُمۡ [النساء: ۱۰۲]. «و چون [به هنگام خوف‏] در میان آنان باشى و براى آنان نماز برگزار کنى، باید گروهى از آن‌ها همراه با تو [به نماز] بایستند و باید اسلحه‏شان را بر گیرند. و چون سجده کنند [گروه دیگر] باید پشت سرتان باشند. و باید گروه دیگر که نماز نگزارده‏اند، بیایند و با تو نماز گزارند و باید که احتیاط خود را حفظ و سلاح‌هاى خود را برگیرند».

نحوه برگزارى نماز خوف در سفر:

روش‏هاى مختلفى براى نماز خوف ذکر شده است. این اختلاف مبتنى بر شدت و ضعف خوفى است که نمازگزاران مواجه آن بوده‏اند. معروف‏ترین شیوه برگزارى نماز خوف در جنگ شدید چنین است: که سپاه اسلام به دو گروه تقسیم شود. یک گروه در برابر دشمن بایستد و گروه دیگر پشت سر امام اقتداء کرده یک رکعت را همراه امام بخواند. بعد از پایان رکعت اول، امام سر جاى خود بماند و گروه اول رکعت دوم را خوانده سلام گوید و برود جائى که گروه دیگر بود و جلو آماج دشمن را بگیرد. گروه اول بیاید، یک رکعت را همراه امام بخواند و امام سر جایش بنشیند. این گروه دوم بلند شده، یک رکعت باقیمانده‏اش را بخواند، بعد امام براى این گروه سلام گوید. یعنى گروه دوم بعد از اتمام رکعت دوم سلام نگوید. بلکه امام که در جایگاه خود نشسته و هنوز سلام نگفته است، براى خود و براى این گروه دوم، سلام گوید.

دلیل این روش برگزارى حدیث سهیل ابن خثمه است. در این حدیث آمده است: یک طایفه پشت سر رسول اکرمص براى اداء نماز صف بست و طایفه دوم در مقابل دشمن ایستاد. رسول اکرمص با طایفه‏اى که پشت سر او بود، یک رکعت را خواند. بعد سر جایش ایستاد. گروه اول نمازش را تمام کرد و سلام گفت و بسوى دشمن رفت، گروه دوم آمد رسول خداص رکعت باقیمانده خود را با این گروه خواند و بعد سر جاى خود نشست. این گروه رکعت باقیمانده خود را تمام کرد، بعد رسول اکرمص براى این گروه با گفتن سلام نماز را به اتمام رساند. (مسلم).

(البته در حضور آنحضرت یا خلیفه وقت که همه دوست دارند پشت سر ایشان اقتداء کنند، یا اینکه در جمع فقط یک امام باشد حکم این است، و در غیر اینصورت نیازى به اقامه نماز خوف بصورت مذکور نیست بلکه مى‏توان در دو جماعت آن را برگزار نمود. واللّه اعلم). (مترجم).

نحوه برگزارى نماز خوف در حضر:

اگر جنگ با دشمن در حضر، یعنى جائى که نماز را (نمى‏توان کوتاه خواند) پیش آمده است، دسته اول بجاى یک رکعت دو رکعت با امام بخوانند و دو رکعت دیگر را تنها بخوانند و امام سر جایش بایستد، دسته دوم بیایند، امام دو رکعت باقیمانده خود را با آنان بخواند و سرجایش بنشیند، سپس دسته دوم، دو رکعت باقیمانده‏اش را تنها بخواند و در پایان امام براى آنان سلام گوید.

هرگاه بدلیل شدت قتال تقسیم سپاه ممکن نباشد:

هرگاه بدلیل شدت تهاجم و حمله دشمن، تقسیم سپاه به چند دسته ممکن نباشد، تمام مجاهدین نمازها را در حالت انفرادى بخوانند، بهر نحو که ممکن باشد، چه در حالت سوارى، یا در حالت غیر سوارى، رو به جانب قبله یا به هر سوئى دیگر که مقدور باشد، اگر انجام رکوع و سجده مقدور نیست، اشاره کنند، قرآن مجید در این خصوص مى‏فرماید: ﴿فَإِنۡ خِفۡتُمۡ فَرِجَالًا أَوۡ رُكۡبَانٗا [البقرة: ۲۳٩]. یعنى، در حالت شدت خوف، پیاده و ایستاده و یا درحالت سوارى، مى‏توانید نماز را بخوانید. رسول اکرمص مى‏فرماید: «وَإنْ كَانُوْا أَكْثَرَ مِنْ ذَلِكَ فَلْيُصَلُّوا قِيَامًا وَرُكْبَانًا»(بخاری). «هرگاه‏ خوف شدید باشد و کارزا نبرد گرم و لشکر اسلام با دشمان در حال جنگ تن به تن باشند، بهر کیف».

نماز کسى که در تعقیب دشمن است‏ یا دشمن در تعقیب او است:‏

کسى که در تعقیب دشمن است و این احتمال وجود دارد که اگر توقف نموده نماز بخواند، دشمن از دست او رها خواهد شد یا اینکه دشمن در تعقیب اوست و اگر براى نماز توقف کند دشمن بر وى غلبه مى‏یابد، در هر شرایطى که مى‏تواند نمازش را بخواند، پیاده یا سواره، رو به قبله یا بسوى غیر قبله، این حکم براى کلیه کسانى است که خطر از بین رفتن جان آنان وجود دارد و در معرض تهدید انسان یا حیوانى قرار گرفته باشند، دلیل این مسأله آیه شریفه قرآن است که مى‏فرماید: ﴿فَإِنۡ خِفۡتُمۡ فَرِجَالًا أَوۡ رُكۡبَانٗا [البقرة: ۲۳٩]. و عمل عبداللّه بن انیسس مؤید مسئله فوق است. رسول اکرمص او را براى تعقیب و دستگیر کردن هذلى فرستاد، او مى‏گوید: هرگاه احتمال دادم که تعقیب او نماز مرا به تاخیر مى‏اندازد، پیاده مى‏رفتم و در حالت راه رفتن نمازم را با اشاره مى‏خواندم و به همان سو که او مى‏رفت نماز مى‏خواندم. (بخاری).

ماده دهم‏: بحث نماز جمعه:

نماز جمعه بدلیل آیه نهم سوره جمعه واجب است. خداوند مى‏فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَوٰةِ مِن يَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَذَرُواْ ٱلۡبَيۡعَ [الجمعة: ٩]. «اى مؤمنان هرگاه روز جمعه ندا و اذان نماز جمعه را شنیدید، بسوى نماز بشتابید و معامله را ترک کنید». در حدیثى در این خصوص آمده است: «آنان که نماز جمعه را ترک مى‏کنند باید از ترک نماز جمعه باز بیایند و اگر نه خداوند بر دلهاى آنان مهر زده، آنگاه آنان در ردیف غافلان قرار خواهند گرفت». (مسلم). و مى‏فرماید: «نماز جمعه بر هر مسلمان حقى واجب است بجز بردگان، زنان، کودکان و بیماران». (ابوداود).

فلسفه مشروعیت نماز جمعه:‏

از جمله فلسفه‏هاى مشروعیت نماز جمعه، این است که، افراد مکلف و توانمند از میان مسلمانان، در آغاز هر هفته بمنظور پذیرفتن مسئولیت‏ها، در یک محل گردهم بیایند تا در جریان تمام مسائل، حوادث و بیانیه‏ها و قرار دادهائى، که از طرف خلیفه مسلمانان براى اصلاح دین و دنیاى مردم صادر مى‏شود قرار داشته باشد.

یکى دیگر از فلسفه‏هاى مشروعیت نماز جمعه این است که مردم با شنیدن وعده‏ها، وعیدها، ترغیب و ترهیب بهتر بتوانند مسئولیت‏هاى زندگى را انجام داده و شور و شعور و آگاهی‌هاى لازم براى اداره امور اجتماعى و فردى خود را در طول هفته حفظ کرده باشند.

کسى که شرایط و ویژگی‌هاى نماز جمعه را به دقت مورد بررسى و مطالعه قرار دهد، به آسانى به وجود این حکمت و فلسفه‏ها پى مى‏برد، زیرا وجود قریه، جمعیت، بزرگ‌ترین مسجد محل، ایراد خطبه آنهم توسط حاکم محل یا جانشین ایشان و ممنوع بودن سخن در اثناى خطبه از جمله شرایط نماز جمعه مى‏باشند، مى‏بینم که بردگان، زنان، کودکان و بیماران مکلف به حضور در آن نیستند، زیرا مسئولیت چندانى به دوش آنان نیست.

فضیلت روز جمعه:‏

روز جمعه، روزى مبارک، بزرگ و از بهترین روزهاى هفته است. رسول اکرمص در این باره مى‏فرماید: «خَيْرُ يَوْمٍ طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ يَوْمُ الْجُمُعَةِ فِيهِ خُلِقَ آدَمُ وَفِيهِ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ وَفِيهِ أُخْرِجَ مِنْهَا وَلاَ تَقُومُ السَّاعَةُ إِلاَّ فِى يَوْمِ الْجُمُعَةِ» (مسلم). «بهترین روزى‏ که خورشید در آن طلوع مى‏کند، روز جمعه است. آدم÷ در روز جمعه آفریده شده در روز جمعه داخل بهشت شده و در جمعه از بهشت بیرون کرده شد. قیامت نیز در روز جمعه بر پا مى‏شود». شایسته است همانگونه که خداوند جمعه را گرامى داشته، ما نیز آن را گرامى بداریم در روز جمعه اعمال نیک زیاد انجام دهیم و از انجام هرگونه بدى در آن روز، پرهیز کنیم.

آداب و اعمال روز جمعه:‏

۱- کلیه کسانى که در اجتماع نماز جمعه شرکت مى‏کنند، باید غسل کنند، رسول اکرمص مى‏فرماید: «غُسْلُ الْجُمْعَةِ وَاجِبٌ عَلَى كُلِّ مُحْتَلِمٍ» (متفق علیه). «غسل جمعه بر هر فرد مسلمان و بالغ واجب است».

۲- پوشیدن لباس تمیز و استفاده از خوشبو، زیرا در حدیث آمده است: «عَلَى كُلِّ مُحْتَلِمٍ الْغُسْلُ يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَيَلْبَسُ مِنْ صَالِحِ ثِيَابِهِ وَإِنْ كَانَ لَهُ طِيبٌ مَسَّ مِنْهُ»(ابوداود و احمد). «غسل روز جمعه براى هر مسلمان ضرورى است، مسلمان در این روز باید لباس‌هاى تمیز بر تن کند و اگر توان استفاده از عطر و بوى خوش دارد، استفاده کند».

۳- رفتن به محل برگزارى نماز جمعه، قبل از فرا رسیدن وقت نماز، رسول اکرمص مى‏فرماید: «هرکس روز جمعه غسل کرده در اول وقت در محل بر گذارى نماز جمعه حضور یابد، گوئى شترى را در راه خدا قربانى کرده است، هرکس اندکى دیرتر رود، گویا گاوى را، هرکس بعد از آن رود گویا قوچى را و به همین ترتیب هرکس دیرتر برسد مثل این است که مرغى را قربانى کرده است هرکس در ردیف پنجم وارد جمع شود مثل این است که تخم مرغى را در راه خدا صدقه کرده است. بعد از اینکه خطیب جمعه جهت ایراد خطبه بالاى منبر مى‏رود، فرشتگان الهى پرونده‏ها را بسته و به استماع خطبه مى‏پردازند، یعنى کسانى که بعد از شروع خطبه و سخنرانى، وارد جمع مى‏شوند، در هیچ ردیفى نام‏شان ثبت نمى‏گردد، فقط فرض از آن‌ها ساقط مى‏شود».

۴- خواندن نماز نفل بعد از ورود به مسجد به هر میزان که مى‏تواند، رسول اکرمص در این خصوص مى‏فرماید: «هرکس روز جمعه غسل کند و تا حد توان طهارت کند خوشبو استعمال کند سپس به مسجد برود و موجب اذیت و آزار نماز گذاران نشود، و بعد آنچه که برایش مقدور است، (نماز نفل) بخواند و به سخنان امام گوش دهد، خداوند تمام گناهان جمعه گذشته تا این جمعه وى را مورد بخشش قرار مى‏دهد، بشرط اینکه مرتکب گناه کبیره نشده باشد». (بخاری).

۵- سکوت مطلق و بازى نکردن با لباس و فرشهاى مسجد و امثال آن در اثناى خطبه: رسول اکرمص مى‏فرماید: «هر گاه روز جمعه بعد از آمدن خطیب و شروع خطبه به بغل دستى خود گفتى: خاموش باش، سخن بیهوده‏اى را بر زبان آورده‏اى و هرکس با فرش یا سنگ ریزه‏ها، بازى کند، کار لغوى انجام داده است و هرکس کار لغو و بیهوده‏اى را انجام دهد، نماز جمعه‏اش اعتبارى ندارد». (ابوداود).

همچنین در قرآن مجید براى کسانیکه نماز را با خشوع آنجام مى‏دهند و از انجام بیهوده پرهیز مى‏نمایند پاداش رستگارى داه شد، مى‏فرماید: ﴿قَدۡ أَفۡلَحَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ١ ٱلَّذِينَ هُمۡ فِي صَلَاتِهِمۡ خَٰشِعُونَ ٢ وَٱلَّذِينَ هُمۡ عَنِ ٱللَّغۡوِ مُعۡرِضُونَ ٣ [المؤمنون: ۱-۳]. «به راستى مؤمنان رستگار شوند. همان کسانى که در نمازشان فروتنند. و کسانى که از [کردار و گفتار] بیهوده رویگردانند».

۶- اگر نماز گذار در حالى وارد مسجد شد که امام مشغول ایراد خطبه است، مختصرا دو رکعت تحية المسجد بخواند. چرا که در حدیث چنین آمده است: «إِذَا جَاءَ أَحَدُكُمْ يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَالإِمَامُ يَخْطُبُ فَلْيَرْكَعْ رَكْعَتَيْنِ وَلْيَتَجَوَّزْ فِيهِمَا» (مسلم). «هرگاه وارد مسجد شدى و امام مشغول ایراد خطبه است دو رکعت کوتاه (تحية المسجد) بخوانید».

٧- از روى گردن و شانه‏هاى مردم عبور نمودن براى پیوستن به صف‏هاى اول و ایجاد تفرقه و فاصله میان دو نفر که کنار هم نشسته‏اند، مکروه است. رسول اکرمص خطاب به شخصى که چنین مى‏کرد، فرمود: «اِجْلِسْ فَقَدْ آذَيْتَ» «بنشین، تو نماز گذاران را اذیت کردى». (ابوداود).

۸- بعد از داخل شدن وقت نماز جمعه، و پس از اذان هرگونه معامله و خرید و فروش حرام است. بدلیل اینکه خداوند مى‏فرماید: ﴿إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَوٰةِ مِن يَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَذَرُواْ ٱلۡبَيۡعَ [الجمعة: ٩]. «هرگاه اذان روز جمعه گفته شد، معامله، را ترک‏ نموده براى حضور در اجتماع جمعه بشتابید».

٩- تلاوت سوره کهف در شب یا روز جمعه مستحب است، چون در حدیثى آمده است: «هرکس سوره کهف را در روز جمعه بخواند، تا جمعه آینده نور و روشنى در فرا راه او قرار خواهد گرفت». (حاکم و آن را صحیح قرار داده‌است).

۱۰- به کثرت درود خواندن: زیرا رسول اکرمص مى‏فرماید: «أكْثِرُوا علىَّ الصلاةَ فى يومِ الْجُمُعَةِ وليلة الجمعة فَمَنْ فَعَلَ ذلك كُنْتُ لَهُ شَهِيدا أو شافِعًا يَومَ القِيامَةِ»(بیهقى با سند صحیح). «در شب و روز جمعه بکثرت براى من درود بفرستید، اگر چنین کنید من روز قیامت گواه و شفیع شما خواهم بود».

۱۱- بکثرت دعا کردن: زیرا که در روز جمعه ساعتى است که دعا در آن اجابت مى‏شود، هرکس در آن لحظه دعا کند دعایش قبول خواهد شد و هرآنچه که بخواهد خداوند به او خواهد داد، رسول اکرمص مى‏فرماید: «إِنَّ فِى الْجُمُعَةِ لَسَاعَةً لاَ يُوَافِقُهَا عَبْدٌ مُسْلِمٌ يَسْأَلُ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ فِيهَا خَيْراً إِلاَّ أَعْطَاهُ إِيَّاهُ» (مسند احمد). بعضى‏ها برآنند که این لحظه اجابت از زمان شروع خطبه تا فارغ شدن از نماز است، بعضى‏ها مى‏گویند: و وارد شده که آن بین خارج شدن امام تا پایان نماز می‌باشد، و گفته شده بعد از عصر می‌باشد.

شرایط وجوب نماز جمعه:‏

۱- مرد بودن: نماز جمعه بر زنان واجب نیست.

۲- حریت: آزاد بودن، پس نماز جمعه بر بردگان واجب نیست.

۳- بلوغ: رسیدن به سن تکلیف، پس بر کودک نماز جمعه واجب نیست.

۴- صحت و تندرستى: لذا بر بیمارى که قادر به حضور در محل بر گذارى نماز جمعه نیست، نماز واجب نیست.

۵- مقیم بودن: نماز جمعه بر مسافر واجب نیست، بدلیل این قول پیامبر که فرمود: «الْجُمُعَةُ حَقٌّ وَاجِبٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ فِى جَمَاعَةٍ إِلاَّ أَرْبَعَةً عَبْدٌ مَمْلُوكٌ أَوِ امْرَأَةٌ أَوْ صَبِىٌّ أَوْ مَرِيضٌ» (ابوداود عن طارق بن شهاب).«به هر فرد مسلمان جمعه حق و واجب است مگر به غلام و زن و صبی و بیمار» و «مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَعَلَيْهِ الْجُمُعَةُ يَوْمَ الْجُمُعَةِ إِلاَّ مَرِيضٌ أَوْ مُسَافِرٌ أَوِ امْرَأَةٌ أَوْ صَبِىٌّ أَوْ مَمْلُوكٌ» (دار قطنی و بیهقی). «کسی که به خدا و روز رستاخیز ایمان داشته باشد نماز جمعه به او واجب است، مگر بیمار، مسافر، زن، کودک و غلام»، البته کلیه کسانى که نماز جمعه بر آنان واجب نیست، اگر در اجتماع جمعه حاضر شده و نماز جمعه را بخوانند، اشکالى ندارد بلکه بهتر است و فرض نماز ظهر از عهده آنان ساقط مى‏شود و نیازى نیست که بعد از جمعه نماز ظهر را بخوانند.

شرایط صحت برگزارى نماز جمعه:‏

۱- قریه و آبادى: لذا نماز جمعه در صحرا یا در سفر جایز نیست، چرا که جمعه در دوران مبارک رسول اکرمص فقط در قریه‏ها و شهرها برگزار مى‏شد و رسول اللّهص صحرانشینان را مأمور به خواندن نماز جمعه نفرمود. همچنین از آنحضرت ثابت نیست که در مسافرت نماز جمعه اقامه نمایند.

۲- وجود مسجد: پس برگزارى نماز جمعه بیرون از مسجد و صحن مسجد درست نیست. فلسفه شرط بودن مسجد این است که مسلمانان در اثر هواى سرد یا گرم مواجه با مشکل نشوند واللّه اعلم.

۳- خطبه: نماز جمعه‏اى که در آن خطبه ایراد نشود، پذیرفته نیست، زیرا نماز جمعه بخاطر خطبه مشروع شده است.

آنانى که از محل برگذارى نماز جمعه (قریه و شهر) با فاصله دور زندگى مى‏کنند، نماز جمعه بر آنان واجب نیست، مقدار این فاصله که وجوب جمعه را ساقط مى‏کند اندکى بیش از سه میل است. در حدیث آمده است: «اَلْجُمُعُةُ عَلى مَنْ سَمِعَ النِّداء» «نماز جمعه بر کسانى واجب است که صداى اذان به گوششان مى‏رسد» (ابوداود و دارقطنى). و عادتا صداى مؤذن بیش از سه میل چهار و نیم کیلومتر شنیده نمى‏شود. البته این مذهب آن عده از علماء است که میل را مساوى سه هزار ذراع مى‏دانند.

کسى که یک رکعت یا کم‌تر از یک رکعت را دریابد:

هرگاه فرد مسبوق (کس که پس از شروع نماز جماعت به صف نماز گزاران مى‏پیوندد) یک رکعت از نماز جمعه را دریابد، بعد از سلام امام، رکعت دوم را بخواند. رسول اکرمص مى‏فرماید: «مَنْ أَدْرَكَ رَكْعَةً مِّنَ الصَّلَاةِ فَقَدْ أَدْرَكَ كُلَّهَا» (متفق علیه). «هرکس یک رکعت از نمازى را در یابد، در واقع کل آن را در یافته است».

البته اگر کسى کمتر از یک رکعت، مثلا یک سجده و امثال آن را دریابد، نماز ظهر را نیت کرده و بعد از سلام امام چهار رکعت را تکمیل کند.

تعدد جمعه در یک شهر:

هرگاه مسجد قدیمى شهر ظرفیت کلیه نماز گذاران را نداشته و توسعه آن نیز ممکن نباشد، بر پاداشتن جماعت دیگر در سایر مساجد شهر بلامانع است، در صورت نیاز، در بیش از دو مسجد نیز مى‏توان نماز جمعه را برگذار نمود.

نحوه برگزارى جمعه‏:

روش برگزارى نماز جمعه بشرح زیر است:‏

خطیب جمعه بعد از زوال آفتاب بالاى منبر رفته براى حاضرین در جلسه سلام گوید، بعد از قرار گرفتن امام روى منبر، مؤذن، اذان ظهر گوید.

(سخنرانى‏هائیکه امروزه قبل از اذان ظهر جمعه توسط امام جمعه یا سایر افراد ایراد مى‏شود، حکم خطبه را ندارد. واللّه اعلم. مترجم). سپس امام به ایراد خطبه بپردازد، و آن را با حمد و درود شروع کند، مردم را پند و اندرز دهد، صدایش را نسبتا بلند نماید، دستورات و منهیات خدا و رسول را براى مردم متذکر شود، ترغیب، ترهیب وعده و وعید شریعت را براى مردم یاد آور شود، سپس اندکى نشسته و مجددا بلند شود با همان لهجه سابق خطبه‏اش را ادامه دهد، در هر دو خطبه خطیب صداى خود را مانند صداى فرمانده لشکر در آورد، خطبه را زیاد طولانى نکند.

بعد از فراغت از خطبه مؤذن اقامه گوید، نماز شروع شود، امام دو رکعت نماز براى مردم بخواند، نماز جمعه با صداى بلند خوانده شود، مستحب است که در رکعت اول سوره اعلى و در رکعت دوم، غاشیه و امثال آن (با قرائت بلند) خوانده شود.

(در حدیث مسلم آمده است که خواندن سوره جمعه و منافقین مستحب است).

ماده یازدهم‏: وتر، سنت فجر و دیگر سنن مؤکده و نوافل:‏

وتر، حکم و تعریف آن‏:

وتر سنت مؤکدّه و واجب است، که نباید ترک داده شود.

به یک رکعت نمازى که در پایان نوافل عشاء خوانده مى‏شود، وتر مى‏گویند. در حدیث آمده است: «صَلَاةُ اللَّيْلِ مَثْنَى مَثْنَى فَإِذَا خَشِيَ أَحَدُكُمْ الصُّبْحَ صَلَّى رَكْعَةً وَاحِدَةً تُوتِرُ لَهُ مَا قَدْ صَلَّى» (بخاری). «نماز شب دو رکعت دو رکعت خوانده شود، هرگاه‏ خطر وارد شدن وقت صبح باشد، یک رکعت اضافى بخواند و این وتر او محسوب مى‏شود».

آنچه که قبل از وتر مطلوب است: بهتر است که قبل از نماز وتر از دو رکعت تا ده رکعت نفل خوانده، آنگاه نماز وتر خوانده شود، عمل رسول اللّهص بر همین منوال بوده است.

وقت نماز وتر:

وقت نماز وتر از وقت نماز عشاء شروع مى‏شود تا اندکى قبل از طلوع فجر ادامه دارد، البته اگر وتر در پایان شب خوانده شود بهتر است. مگر اینکه احتمال خواب رفتن وجود داشته باشد در حدیث آمده است: «مَنْ ظَنَّ مِنْكُمْ أَنْ لاَ يَسْتَيْقِظَ آخِرَهُ فَلْيُوتِرْ أَوَّلَهُ وَمَنْ ظَنَّ مِنْكُمْ أَنَّهُ يَسْتَيْقِظُ آخِرَهُ فَلْيُوتِرْ آخِرَهُ فَإِنَّ صَلاَةَ آخِرِ اللَّيْلِ مَحْضُورَةٌ وَهِىَ أَفْضَلُ» (احمد). «هرکس احتمال مى‏دهد که در آخر شب خواب مى‏رود، در اول شب وتر را بخواند، اما اگر احتمال مى‏دهد که در پایان شب بیدار مى‏شود، وتر را به تأخیر بیندازد، زیرا که آخر شب موقع حضور فرشتگان است و خواندن نماز در پایان شب بهتر است».

اگر کسى خواب رفت و تا صبح وتر نخواند:

اگر شخصى خواب رفت و نماز وترش فوت شد، قبل از نماز فجر آن را قضا بیاورد. در حدیث آمده است: «إِذَا أَصْبَحَ أَحَدُكُمْ وَلَمْ يُوتِرْ فَلْيُوتِرْ» (مسلم). «مَنْ نَامَ عَنْ الْوِتْرِ أَوْ نَسِيَهُ فَلْيُصَلِّ إذَا أَصْبَحَ أَوْ ذَكَرَ» «هر گاه کسى از شما بدون اینکه وتر را خوانده باشد وارد صبح گردید، وترش را قضا آورد». «هرکس خواب رفت یا وترش را فراموش کرد، هرگاه بیادش آمد».

قرائت در وتر:

مستحب است که در دو رکعت قبل از وتر، سوره اعلى و سوره کافرون خوانده شوند و در یک رکعت وتر، سوره اخلاص و معوذتین (سوره‏هاى خلق و ناس) خوانده شوند. (البته بعد از سوره فاتحه)

(حدیث قراءة در وتر را بگونه‏اى که بیان گردید. ابو داود نسائى و احمد روایت کرده‏اند). کراهیت تعدد وتر:

بنابر حدیث «لَا وِتْرَانِ فِي لَيْلَةً» بیش از یک بار وتر خواندن در یک شب مکروه است. هرکس وترش را در اول شب خوانده و در پایان شب براى نماز شب و نفل بیدار مى‏شود، تنها نفل بخواند و وتر را اعاده نکند.

سنت فجر و حکم آن:

دو رکعت سنت فجر مانند وتر سنت مؤکده مى‏باشند. وتر آخرین نماز شب و دو رکعت سنت فجر نخستین نماز روز است، رسول اکرمص عملا بر دو رکعت فجر تأکید داشت و هیچگاه آن‌ها را ترک ننمود و در مورد آن‌ها فرموده است: «لاَ تَدَعُوا رَكْعَتَىِ الْفَجْرِ وَإِنْ طَرَدَتْكُمُ الْخَيْلُ» (احمد و ابوداود). «دو رکعت فجر را ترک نکنید و لو اینکه‏ اسب‏هاى جنگى دشمن بر شما هجوم بیاورند».

وقت سنت‌هاى فجر:

وقت سنت‌هاى فجر، بعد از طلوع فجر و قبل از نماز مى‏باشد. اگر کسى خواب رفت یا سنت فجر را فراموش کرد، هر وقت بیاد افتاد آن‌ها را بخواند، البته قبل از زوال آفتاب، اگر تا زوال آفتاب قضا آورده نشدند. ساقط مى‏گردند، یعنى بعد از زوال آفتاب خوانده نشود. رسول اکرمص مى‏فرماید: «مَنْ لَمْ يُصَلِّ رَكْعَتَىِ الْفَجْرِ حَتَّى تَطْلُعُ الشَّمْسُ فَلْيُصَلِّهِمَا» (مسلم). «هرکس تا طلوع شمس دو رکعت سنت فجر را نخوانده باشد، آن‌ها را قضا بیاورد». علاوه بر این رسول اکرمص در جریان غزوه‏اى همراه با اصحاب و یارانش خواب رفتند و تا طلوع آفتاب بیدار نشدند، بعد از طلوع آفتاب از آنجا حرکت کرده و پس از پیمودن فاصله اندکى به حضرت بلال امر کرد تا اذان گوید، بعد از اذان دو رکعت سنت فجر را خوانده و سپس فرض صبح را قضا آوردند.

نحوه خواندن سنت فجر:

دو رکعت سنت فجر مختصر و کوتاه خوانده شود، بعد از فاتحه سوره «الکافرون» و «اخلاص» آهسته خوانده شوند حتى اگر تنها به فاتحه اکتفا کند مانعى ندارد، زیرا از حضرت عایشهل روایت است که: رسول اکرمص دو رکعت فجر را چنان مختصر و کوتاه مى‏خواند که من فکر مى‏کردم حتى سوره فاتحه را کامل نخوانده است. (مؤطأ امام مالک). و در روایتى دیگر أم‏المومنین مى‏فرماید: رسول اکرمص در دو رکعت سنت فجر سوره «الکافرون» و «اخلاص» را مى‏خواند. (مسلم).

رواتب:‏

رواتب به سنت‏هایى گفته مى‏شود که قبل و بعد از فرایض خوانده مى‏شوند، و آن‌ها عبارتند از: دو رکعت قبل از ظهر، دو رکعت قبل از عصر، دو رکعت بعد از مغرب و دو رکعت یا چهار رکعت بعد از عشاء. از حضرت عبداللّه بن عمرب روایت است که مى‏گوید: «ده رکعت را از رسول اکرمص بیاد دارم، دو رکعت قبل از ظهر و دو رکعت بعد از ظهر، دو رکعت بعد از مغرب که اغلب در خانه آن‌ها را مى‏خواند و دو رکعت قبل از صبح» (متفق علیه). و از حضرت عایشهل روایت است که رسول اکرمص مى‏فرماید: «ما بَيْنَ كُلُّ أذَانَيْنِ صَلَاٌة» «میان هر اذان و اقامه نمازى وجود دارد»، (متفق علیه). و مى‏فرماید: «رَحِمَ‏ اللّهُ اِمرءًا صَلَّى أَرْبَعًا قَبْلَ الْعَصْرِ» «خداوند بیامرزد کسى که قبل از عصر چهار رکعت مى‏خواند». (ترمذی).

تطوع یا نفل مطلق:

فضائل نفل:‏

ثواب و اجر معنوى نمازهاى نفل بسیار زیاد است. رسول اکرمص مى‏فرماید: «مَا أَذِنَ اللَّهُ لِعَبْدٍ فِى شَىْءٍ أَفْضَلَ مِنْ رَكْعَتَيْنِ يُصَلِّيهِمَا وَإِنَّ الْبِرَّ لَيُذَرُّ عَلَى رَأْسِ الْعَبْدِ مَا دَامَ فِى صَلاَتِهِ» (ترمذی). «بهترین هدیه خداوند براى بنده دو رکعت نفل است که آن‌ها را بجا مى‏آورد، و تا بنده در حال نماز است رحمتهاى الهى بر او مى‏بارد». رسول اکرمص خطاب به شخصى که خواستار همراهى او در بهشت شد، فرمود: «أَعِنِّىْ عَلى نَفْسِكَ بِكَثْرةِ السُّجُودِ» (مسلم). «مرا یارى کن به کثرت سجده ات (و به من‏ ملحق شو)».

حکمت و فلسفه نمازهاى نفل:‏

از جمله فلسفه نمازهاى نفل، این است که کمبودهاى موجود در فرائض را جبران مى‏کند. رسول اکرمص مى‏فرماید: «إِنَّ أَوَّلَ مَا يُحَاسَبُ بِهِ النَّاسُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ الصَّلاَةُ. قَالَ يَقُولُ رَبُّنَا لِمَلاَئِكَتِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ: انْظُرُوا فِى صَلاَةِ عَبْدِى أَتَمَّهَا أَمْ نَقَصَهَا فَإِنْ كَانَتْ تَامَّةً كُتِبَتْ لَهُ تَامَّةً وَإِنْ كَانَ انْتَقَصَ مِنْهَا شَيْئاً قَالَ: انْظُرُوا هَلْ لِعَبْدِى مِنْ تَطَوُّعٍ فَإِنْ كَانَ لَهُ تَطَوُّعٌ قَالَ أَتِمُّوا لِعَبْدِى فَرِيضَتَهُ مِنْ تَطَوُّعِهِ. ثُمَّ تُؤْخَذُ الأَعْمَالُ عَلَى ذَلِكُمْ» (ابوداود وهو حسن). «روز قیامت نخستین سوال در باره نماز است خداوند به فرشتگان‏ مى‏گوید: ببینید نماز بنده من کامل است یا ناقص؟ اگر کامل باشد، کامل نوشته مى‏شود. اما اگر ناقص باشد، مى‏فرماید: ببینید بنده‏ى من نوافل دارد اگر در نامه اعمال او نوافل باشد، مى‏فرماید: نقص فرایض را بوسیله نوافل جبران کنید، در مورد سایر اعمال نیز چنین عمل مى‏شود».

(شاعر شیرن سخن با استعانت از این حدیث شعر زیرا را سروده است:

روز محشر که جان گداز بود
اولین پـرسـش از نمـاز بـود

(مترجم).

وقت نوافل:‏

بجز پنج وقت در طول تمام شب و روز مى‏توان نماز نفل را خواند، و آن پنج وقت عبارت‏اند از:

۱- بعد از فجر تا طلوع شمس‏

۲- از طلوع شمس تا بلند شدن آفتاب به مقدار یک نیزه

۳- عین موقع استواء شمس یعنى نیمروز

۴- بعد از عصر موقعى که آفتاب به زردى مى‏گراید

۵- از زرد شدن آفتاب تا غروب

رسول اکرمص خطاب به عمروبن عبسه که درباره اوقات نماز سوال کرده بود، فرمود: «نماز صبح را بخوان و بعد تا طلوع آفتاب و مرتفع شدن آن خود دارى کن چون خورشید میان دو شاخ شیطان طلوع مى‏کند و خورشیدپرستان آفتاب آن را مى‏پرستند، سپس نماز بخوان، زیرا در این نماز فرشتگان حضور مى‏یابند. همچنین پس از ارتفاع خورشید تا استوا وقت نماز است ولى بوقت استوا نمیروز نماز نخوان، زیرا که آتش دوزخ در این لحظه شعله‏ور مى‏شود، هرگاه سایه جلو مى‏آید، نماز بخوان، در نمازى که در این وقت خوانده مى‏شود، فرشتگان حضور پیدا مى‏کنند، از زوال خورشید گرفته تا نماز عصر وقت نفل است. پایان عصر که آفتاب به زردى مى‏گراید تا غروب از خواندن نماز خود دارى کن، زیرا که آفتاب میان دو شاخ شیطان غروب مى‏کند، و آفتاب پرستان آن را پرستش مى‏کنند». (مسلم).

نشستن درنمازهاى نفل:‏

خواندن نوافل در حال نشستن جایز است، البته کسى که نوافل را در حال نشستن مى‏خواند نصف اجر و پاداش را نسبت به کسى که نفل‏ها را ایستاده مى‏خواند مى‏برد، رسول اکرمص مى‏فرماید: «صلاةُ الرَّجُلِ قَاعِدًا نِصْفُ الصَّلاةِ»(متفق علیه). «نماز مرد در حال نشسته، نصف نماز است».

اقسام نفل:‏

۱- تحية المسجد: رسول اکرمص مى‏فرماید: «إِذَا دَخَلَ أَحَدُكُمُ الْمَسْجِدَ فَلا يَجْلِسْ حَتَّى يُصَلِّى رَكْعَتَيْنِ» (الشیخان). «هرگاه کسى از شما وارد مسجد شد تا دو رکعت‏ نخوانده است ننشیند».

۲- نماز چاشت: نماز چاشت، چهار الى هشت رکعت مى‏باشد، در حدیث قدسى آمده است، خداوند مى‏فرماید: «يَا ابْنَ آدَمَ، ارْكَعْ لِي أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ مِنْ أَوَّلِ النَّهَارِ أَكْفِكَ آخِرَهُ» (احمد، ابوداود و ترمذى). «اى فرزند آدم در ابتداى روز چهار رکعت براى من بخوان، تا پایان روز تو را بیمه خواهم کرد».

۳- تراویح رمضان: رسول اکرمص مى‏فرماید: «مَن قامَ رَمَضانَ إِيْمانًا وَاِحْتِسَابًا غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنْبِهِ» (بخاری). «هرکس رمضان را بر مبناى ایمان و بخاطر ثواب روزه گیرد، تمام گناهان گذشته‏اش بخشوده خواهند شد».

۴- دو رکعت بعد از وضوء: رسول اکرمص مى‏فرماید: «لاَ يَتَوَضَّأُ رَجُلٌ مُسْلِمٌ فَيُحْسِنُ الْوُضُوءَ فَيُصَلِّى صَلاَةً إِلاَّ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا بَيْنَهُ وَبَيْنَ الصَّلاَةِ الَّتِى تَلِيهَا» (مسلم). «شخص مسلمان هرگاه‏ وضو کند و تمام آداب وضو را رعایت کند، خداوند تمام گناهانى را که از وقت نماز گذشته تا وقت این وضو مرتکب شده است، مورد عفو قرار مى‏دهد».

۵- دو رکعت توبه: رسول اکرمص مى‏فرماید: «مَا مِنْ رَجُلٍ يُذْنِبُ ذَنْبًا فَيَتَوَضَّأُ فَيُحْسِنُ الْوُضُوءَ ثُمَّ يُصَلِّى رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ يَسْتَغْفِرُ اللَّهَ إِلاَّ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ» (ترمذی حدیث حسن). «هرگاه بنده‏اى که مرتکب گناه شده، برخیزد و دو رکعت نماز بخواند و توبه نماید، خداوند گناهان او را خواهد بخشید».

۶- دو رکعت در مسجد محل به هنگام بازگشت از سفر رسول اکرمص این دو رکعت را مى‏خواند. از حضرت کعب بن مالکس روایت است مى‏فرماید:«كانَ النَّبِىُّ ج إِذَا قَدِمَ مِنْ سَفَرِهِ بَدَأَ بِالْمَسْجِدِ فَرَكَعَ فِيهِ رَكْعَتَيْنِ» (شیخان). «هرگاه رسول اکرمص از مسافرت بر مى‏گشت، نخست به مسجد مى‏رفت دو رکعت نماز مى‏خواند بعد به خانه مى‏آمد».

٧- دو رکعت نماز قبل از مغرب، رسول اکرمص مى‏فرماید: «صَلُّوا قَبْلَ الْمَغْرِبِ، صَلُّوا قَبْلَ الْمَغْرِبِ ثُمَّ قَالَ فِي الثَّالِثَةِ لِمَنْ شَاءَ» (بخاری). «دو رکعت قبل از مغرب را بخوانید، بعد فرمود: این دو رکعت اختیارى است».

۸- دو رکعت نماز استخاره: رسول اکرمص مى‏فرماید: هرگاه قصد انجام کارى را کردید، دو رکعت نماز جدا از فرض خوانده و این دعا را بخوانید: پروردگارا من بوسیله علم و قدرتت از تو طلب خیر دارم، فضل و کرم بى‌پایان تو را خواستارم، همانا شما توانا و من ناتوانم، شما دانا و من نادانم، شما داناى هر پنهان هستى، پروردگارا! اگر این کار (در اینجا همان کارى را که مى‏خواهد انجام میدهد نام ببرد) براى دین، دنیا، زندگى و عافیت من خیر وخوبى را همراه دارد، آن را براى من آسان و مقدور بگردان، و اگر براى دین، دنیا، زندگى و آخرت من ضرر و زیانى در بر دارد، آن را از من و مرا از آن منصرف بگردان و آنچه را که به نفع من باشد مقدر کن و از من خشنود باش». (بخاری).

٩- نماز حاجت: نماز حاجت این است، که انسان برآورده شدن نیازش را از خداوند بخواهد، رسول خدا مى‏فرماید: «مَنْ تَوَضَّأَ فَأَسْبَغَ الْوُضُوءَ ثُمَّ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ يُتِمُّهُمَا أَعْطَاهُ اللَّهُ مَا سَأَلَ مُعَجِّلاً أَوْ مُؤَخِّراً» «هرکس وضویش را کامل سازد، پس دو رکعت نماز نفل بصورت کامل ادا نموده و دست به دعا شود هر چه بخواهد خداوند دیر یا زود به او خواهد داد». (احمد با سند صحیح).

۱۰- نماز تسبیح: نماز تسبیح چهار رکعت است و به ترتیب زیر خوانده مى‏شود. در هر رکعت بعد از قرائت ۱۵ مرتبه «سُبْحَانَ اللّهِ، اَلْحَمْدُللّهِ، لَا إِلهَ إلَّا اللّهُ وَاللّهُ أَكْبَر» گوید: در رکوع ۱۰ مرتبه و بعد از رکوع ۱۰ مرتبه، در سجده ۱۰ مرتبه و در میان دو سجده ۱۰ بار همچنین در جلسه استراحت میان دو رکعت ۱۰ بار، کلمات مذکور را بگوید. بدین ترتیب در هر رکعت ٧۵ تسبیح گفته مى‏شود. رسول اکرمص خطاب به عمویش حضرت عباسس فرمود: اى عباس! عموجان! آیا به تو چیزى نبخشم ... تا آخر حدیث» رسول اللّه در این حدیث نحوه خواندن نماز تسبیح را به ایشان آموخت و فرمود: «إِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تُصَلِّيَهَا فِى كُلِّ يَوْمٍ مَرَّةً فَافْعَلْ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَفِى كُلِّ جُمُعَةٍ مَرَّةً فَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَفِى كُلِّ شَهْرٍ مَرَّةً فَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَفِى كُلِّ سَنَةٍ مَرَّةً فَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَفِى عُمُرِكَ مَرَّةً» «اگر برایت مقدور بود، روزانه یکبار آن را بخوان اگر نتوانستى، هفته‏اى یک بار، و اگر نشد، در سال یک بار و اگر مقدور بود در عمر یک بار بخوان». (ابوداود و غیره).

۱۱- سجده شکر: هرگاه مسلمان به نعمتى دست یابد یا از آفتى نجات پیدا کند، بخاطر سپاس از خداوند دو رکعت نماز مى‏خواند. زیرا رسول اکرمص هرگاه به نعمتى دست مى‏یافت و خبر خوشى به ایشان مى‏رسید، بمنظور سپاس از خداوند دو رکعت نماز نفل مى‏خواند. روى همین اساس وقتى جبرائیل باو خبر داد، هرکس براى تو یک بار درود بفرستد، خداوند ده بار براى او درود مى‏فرستد، به سجده افتاد و دو رکعت نماز شکر ادا کرد. (احمد).

۱۲- سجده تلاوت: این سجده سنت مى‏باشد. رسول اکرمص مى‏فرماید: «إِذَا قَرَأَ ابْنُ آدَمَ السَّجْدَةَ اعْتَزَلَ الشَّيْطَانُ يَبْكِى يَقُولُ يَا وَيْلَهُ أُمِرَ بِالسُّجُودِ فَسَجَدَ فَلَهُ الْجَنَّةُ وَأُمِرْتُ بِالسُّجُودِ فَعَصَيْتُ فَلِىَ النَّارُ» (مسلم). «هرگاه ابن آدم آیه‏اى سجده را بخواند، شیطان از او فاصله گرفته و گریه مى‏کند، و مى‏گوید: واى بر من، آدم مأموریت یافت که سجده کند، سجده کرد و به بهشت رفت و من مأموریت یافتم که سجده کنم، نافرمانى کردم و به دوزخ رفتم».

هرگاه انسان آیه سجده را بخواند یا آن را از دیگرى بشنود، باید به سجده رود و به هنگام رفتن به سجده و بلند شدن از آن تکبیر گوید، در سجده این دعا را بخواند «سَجَدَ وَجْهِى لِلَّذِى خَلَقَهُ وَصَوَّرَهُ شَقَّ سَمْعَهُ وَبَصَرَهُ بِحَوْلِهِ وَقُوَّتِهِ فَتَبَارَكَ اللّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِيْنَ» بهتر است که سجده کننده با وضو و رو به قبله باشد.

در پانزده آیه در قرآن سجده لازم است، حضرت بن عمرو بن عاصس مى‏فرماید: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج أَقْرَأَهُ خَمْسَ عَشْرَةَ سَجْدَةً فِى الْقُرْآنِ مِنْهَا ثَلاَثٌ فِى الْمُفَصَّلِ وَفِى سُورَةِ الْحَجِّ سَجْدَتَانِ» (ابوداود). «رسول اکرمص پانزده سجده را در قرآن خوانده است از آنجمله سه‏ سجده در سوره‏هاى مفصل و دو در سوره حج وجود دارد».

ماده دوازدهم‏: بحث نماز عیدین:‏

حکم و وقت آن:‏

نماز عید فطر و عید قربان سنت مؤکده و واجب مى‏باشند. خداوند بدان امر کرده و فرموده است: ﴿إِنَّآ أَعۡطَيۡنَٰكَ ٱلۡكَوۡثَرَ ١ فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَٱنۡحَرۡ ٢ [الکوثر: ۱-۲]. «همانا ما به تو حوض کوثر داده‏ایم. پس تو براى پروردگارت نماز بخوان و قربانى ذبح کن». و رستگارى مؤمن را به اداء نماز و نمازهاى عید منوط کرده است، مى‏فرماید: ﴿قَدۡ أَفۡلَحَ مَن تَزَكَّىٰ ١٤ وَذَكَرَ ٱسۡمَ رَبِّهِۦ فَصَلَّىٰ ١٥ [الأعلی: ۱۴-۱۵]. «همانا رستگار شد کسى که‏ خود را تزکیه کرد و به یاد پروردگارش نماز خواند». رسول اللّهص نماز عید را خوانده و بر آن مواظبت کرده‏است حتى زنان و کودکان را نیز براى نماز عید بسیج نموده‏اند. نماز عید فطر و عید قربان از جمله شعائر دین و مظاهر ایمان و تقوى هستند.

وقت نماز عیدین:

وقت نماز عید فطر و قربان از بلند شدن آفتاب تا زوال آن است. بهتر این است که نماز عید قربان در اول وقت برگزار شود تا مردم براى ذبح قربانى فرصت پیدا کنند. و نماز عید فطر در آخر وقت خوانده شود تا مردم بتوانند قبل از نماز صدقه فطر را ادا کنند. چنانکه جندبس مى‏گوید: «كانَ رَسُولُ للّهِ ج يُصَلِّى بِنَا الفِطْرَ وَالشَّمْسُ عَلى قيد رمحين والأضحى على قَيْدِ رِمْحٍ». «رسول اکرمص نماز عید فطر را وقتى برگزار مى‏کرد که خورشید به اندازه دو نیزه بلند شده بود و عید قربان را زمانى برگزار کرد که خورشید به اندازه یک نیزه بلند شده بود».

آدابى که در نماز عید باید رعایت شوند:

۱- غسل، خوشبوئى استفاده از لباس زیبا. از حضرت انسس مروى است، مى‏فرماید: «أَمَرَنَا رَسُولُ اللَّهِ ج فِي الْعِيدَيْنِ أَنْ نَلْبَسَ أَجْوَدَ مَا نَجِدُ، وَأَنْ نَتَطَيَّبَ بِأَجْوَدَ مَا نَجِدُ، وَأَنْ نُضَحِّيَ بِأَسْمَنَ مَا نَجِدُ» (حاکم). «رسول اکرمص در عید فطر و عید قربان به ما امر کرد تا بهترین لباس را بپوشیم، از بهترین خشبو استفاده کنیم و چاق‏ترین و گران قیمت‏ترین گوسفند را ذبح کنیم». اضافه مى‏کنم مى‏گوید: رسول اکرمص در هر عید از یک چادر کتانى زیبا استفاده مى‏کرد.

۲- در عید فطر سنت است که قبل از رفتن به مصلى چیزى خورده شود و در عید قربان بهتر است بعد از نماز از جگر قربانى خویش میل کند، یعنى نخستین خوردنى در روز عید قربان جگر گوسفند باشد. از حضرت بریدهس مروى است: «كَانَ النَّبِىُّ ج لَا يَغْدِرُ يَومَ الفِطْرِ حَتَّى يَأْكُلَ وَلَا يَأْكُلَ يَوْمَ الأَضْحَى حَتَّى يَرْجِعَ فَيَأْكُلَ مِنْ أُضْحِيَّتِهِ» (ترمذی و غیره). «رسول اکرمص روز عید فطر به مصلى نمى‏رفت تا اینکه چیزى تناول نمى‏فرمود، و در روز عید قربان تا مراجعت از مصلى چیزى نمى‏خورد و بعد از برگشتن نخستین چیزى که میل مى‏فرمود، گوشت قربانى بود».

۳- تکبیر گفتن در شب‏هاى عید. تکبیر عید قربان تا آخر ایام تشریق یعنى تا ۱۳ عصر ذیحجه و تکبیر عید فطر تا زمانى که امام براى اقامه عید به مصلى مى‏رود باید ادامه پیدا کند.

تکبیرات تشریق عبارت‏اند از: «اللّهُ أَكْبَر، اللّه‏ أَكْبر، لا إلَهَ إِلَّا اللّهُ، اللّه ‏أَكْبَر، اللّه ‏أَكْبَر وَلِلّهِ ‏الْحَمْدُ» «موقع خروج از عیدگاه و بعد از نمازهاى فرض در سه روز تشریق، تکبیر بگوید. خداوند مى‏فرماید: ﴿وَٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ فِيٓ أَيَّامٖ مَّعۡدُودَٰتٖ [البقرة: ۲۰۳]. «در روزهاى مشخص، (که همانا روزهاى تشریق هستند)، خدا را به کثرت یاد کنید». و مى‏فرماید: ﴿وَذَكَرَ ٱسۡمَ رَبِّهِۦ فَصَلَّىٰ ١٥ [الأعلی: ۱۵]. و مى‏فرماید: ﴿وَلِتُكَبِّرُواْ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَىٰكُمۡ [البقرة: ۱۸۵].

«خدا را همانطور که به شما نشان داده‌است، تکبیر گویید، یعنى به عظمت و بزرگى یاد کنید».

۴- رفتن به مصلى از یک مسیر و برگشتن از مسیرى دیگر. چنانکه از جابرس روایت است، مى‏گوید: «كانَ رَسُولُ اللّهِ ج إِذَا كانَ يَومُ عِيدٍ خالفَ الطَّرِيقَ» رسول اکرمص روز عید از یک مسیر مى‏رفت و از مسیرى دیگر بر مى‏گشت.

۵- نماز عیدین در فضاى باز خوانده شود، مگر به هنگام نیاز در گرما، سردى و باران مى‏توان نماز عید را در مساجد برگزار کرد، رسول اکرمص همواره نماز عیدین را در فضاى باز خوانده است.

۶- تبریک و تهنیت گفتن: مسلمان به برادر مسلمانش بگوید: «تَقَبَّلَ اللّهُ مِنَّا وَمِنْكَ» «خداوند از من و تو بپذیرد». (احمد با سند خوب).

٧- در خوردن، نوشیدن، بازى‏ها و سرگرمى‏ها مجاز تنگ نظرى به خرج داده نشود. رسول اکرمص در باره عید قربان مى‏فرماید: «أَيَّامُ التَّشْرِيْقِ، أَيَّامُ أَكْلٍ وَشُرْبٍ وَذِكرُاللّهِ عَزَّ وَجَّلَ» «روزهاى قربانى، روزهاى خوردن، نوشیدن و یاد خدا هستند». (مسلم). و از حضرت انس مروى است، مى‏فرماید: «قَدِمَ رَسُولُ اللَّهِ ج الْمَدِينَةَ، وَلَهُمْ يَوْمَانِ يَلْعَبُونَ فِيهِمَا فَقَالَ: قَدْ أَبْدَلَكُمْ اللَّهُ بِهِمَا خَيْرًا مِنْهُمَا: يَوْمَ الْأَضْحَى وَيَوْمَ الْفِطْرِ» (ابوداود و نسائی). «وقتى‏ رسول اکرمص وارد مدینه شدند، مردم مدینه دو روز داشتند که در آن‌ها بازى مى‏کردند و جشن مى‏گرفتند رسول اکرمص فرمود: خداوند بجاى این دو روز، دو روز بهتر به شما عنایت کرده است، عید فطر و عید قربان».

نحوه برگزارى نماز عیدین:‏

مردم تکبیر گویان بسوى عیدگاه بروند، وقتى خورشید چند متر بالا مى‏زند، امام بلند شده نماز را بدون اذان و اقامه برگذار کند، در رکعت اول همراه با تکبیر تحریمه امام هفت تکبیر گوید و مردم نیز به پیروى از او تکبیر بگویند، سپس امام فاتحه و سوره اعلى را با صداى بلند بخواند و در رکعت دوم بعد از فاتحه و سوره تکبیر گفته به رکوع برود. در رکعت دوم سوره «غاشیه» یا «والشمس» را بخواند، وقتى‏نماز را تمام کرد سلام گوید و بعد به ایراد خطبه بپردازد. درمیان خطبه براى مدت کوتاهى بنشیند. در خطبه مردم را نصیحت کند و احکام و مسائل عید را به مردم یاد بدهد و در خلال خطبه تکبیرات عید را بگوید. خطبه را با حمد و ثنا شروع کند، در خطبه عید فطر مردم را براى پرداختن صدقه فطر تشویق کند و احکام آن را بیان نماید، در خطبه عید قربان مردم را براى بجا آوردن واجب قربانى تشویق کند و سن و سال حیوان قربانى را براى مردم توضیح دهد. بعد از خطبه همراه با مردم به خانه برگردد، روز عید نه قبل از نماز و نه بعد از نماز سنت و نفل خوانده نشود مگر کسى که نماز عید از او فوت شده است. چهار رکعت بخواند، ابن مسعودس مى‏گوید: «مَنْ فَاتَتْهُ صَلاةُ الْعِيْدِ فَلْيُصَلِّ أَرْبَعًا» اما کسى که از نماز عید حتى تشهد را دریافته است، بعد از سلام امام همان دو رکعت را تکمیل کند.

ماده سیزدهم‏: بحث نماز کسوف:‏

(کسوف، یعنى از بین رفتن روشنى ماه)

۱- احکام و وقت آن:‏

نماز کسوف (خورشید گرفتگى) و خسوف (ماه گرفتگى) براى مردان و زنان سنت مؤکده است. رسول اکرمص براى خواندن این نماز مى‏فرماید: «إِنَّ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لاَ يَنْكَسِفَانِ لِمَوْتِ أَحَدٍ وَلاَ لِحَيَاتِهِ، فَإِذَا رَأَيْتُمْ فَصَلُّوا»(بخارى) «خورشید و ماه، نشانه‏هایى از قدرت خدا مى‏باشند. براى موت و زندگى هیچکس نور خود را از دست نمى‏دهند، هرگاه خورشید یا ماه گرفتگى را مشاهده کردید، نماز بخوانید».

نماز خورشید گرفتگى مانند نماز عید فطر و قربان است، و هر وقت که خورشید گرفتگى و ماه گرفتگى پیش آید، خوانده شود، و تا برطرف شدن تاریکى و بیرون آمدن نور باید ادامه یابد، اگر خورشید گرفتگى در قسمت پایانى روز که نماز در آن مکروه است، پیش بیاید، بجاى نماز، به ذکر، دعا و تضرع پرداخته شود.

مستحبات نماز کسوف:‏

در نماز کسوف مستحب است به کثرت دعا، ذکر، صدقه، آزاد کردن غلام و کنیز، صله رحمى و انواع کارهاى نیک انجام داده شود. رسول اکرمص مى‏فرماید: «فَإِذَا رَأَيْتُمْ ذَلكَ فَادْعُوا اللّهَ وَكَبِّرُوا وَتَصَدَّقُوا وَصَلُّوا» (بخاری). «هرگاه خورشید یا ماه گرفتگى پیش آید بکثرت دعا کنید، تکبیر گوئید، صدقه کنید و نماز بخوانید».

نحوه برگزارى نماز کسوف:‏

مردم بدون اذان و اقامه در مسجد جمع شوند، اگر براى این منظور اعلام شود مانعى ندارد. دو رکعت نماز با جماعت و در هر رکعت دو رکوع و دو قیام وجود دارد. قرائت، رکوع و سجده بسیار طولانى خوانده شوند، هرگاه کسوف در اثناى نماز برطرف شد، نماز به صورت نفل به اتمام رسانده شود.

نماز کسوف خطبه مخصوصى ندارد، البته امام مردم را تذکر داده و آنان را به ترک معاصى و گناه تشویق کند و این عمل مطلوب است. از حضرت عایشهل روایت است: «خَسَفَتِ الشَّمْسُ فِى حَيَاةِ رَسُولِ اللَّهِ ج فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ج إِلَى الْمَسْجِدِ فَقَامَ وَكَبَّرَ وَصَفَّ النَّاسُ وَرَاءَهُ فَاقْتَرَأَ رَسُولُ اللَّهِ ج قِرَاءَةً طَوِيلَةً ثُمَّ كَبَّرَ فَرَكَعَ رُكُوعًا طَوِيلاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فَقَالَ: سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ رَبَّنَا وَلَكَ الْحَمْدُ. ثُمَّ قَامَ فَاقْتَرَأَ قِرَاءَةً طَوِيلَةً هِىَ أَدْنَى مِنَ الْقِرَاءَةِ الأُولَى ثُمَّ كَبَّرَ فَرَكَعَ رُكُوعًا طَوِيلاً هُوَ أَدْنَى مِنَ الرُّكُوعِ الأَوَّلِ ثُمَّ قَالَ: سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ رَبَّنَا وَلَكَ الْحَمْدُ. ثُمَّ سَجَدَ، ثُمَّ فَعَلَ فِى الرَّكْعَةِ الأُخْرَى مِثْلَ ذَلِكَ حَتَّى اسْتَكْمَلَ أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ وَأَرْبَعَ سَجَدَاتٍ وَانْجَلَتِ الشَّمْسُ قَبْلَ أَنْ يَنْصَرِفَ ثُمَّ قَامَ فَخَطَبَ النَّاسَ فَأَثْنَى عَلَى اللَّهِ بِمَا هُوَ أَهْلُهُ ثُمَّ قَالَ: إِنَّ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ آيَتَانِ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ لاَ يَخْسِفَانِ لِمَوْتِ أَحَدٍ وَلاَ لِحَيَاتِهِ فَإِذَا رَأَيْتُمُوهَا فَافْزَعُوا لِلصَّلاَةِ» (مسلم). «در دوران زندگى رسول اکرمص خورشید گرفتگى پیش آمد رسول اللّهص به مسجد تشریف برد و تکبیر گفت مردم پشت سر ایشان صف بستند، رسول اکرمص قرائت را طولانى نمود، سپس تکبیر گفت و رکوع را بسیار طولانى انجام داد. البته این رکوع از قرائت رکعت اول اندکى کمتر بود، بعد سر را از رکوع برداشت، «سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ ورَبَّنَا وَلَكَ الْحَمْدُ» گفت. سپس به سجده رفت، رکعت دوم را مانند رکعت اول انجام داد، چهار رکوع و چهار سجده انجام گرفت. هنوز نماز تمام نشده بود که خورشید گرفتگى بر طرف گردید. رسول اللّهص به ایراد خطبه پرداخت. خدا را ثنا گفت. بعد فرمود: ماه و خورشید، هر دو نشانه‏هایى از قدرت لایزال الهى هستند، آن‌ها براى مردن یا زنده شدن هیچکس نور خود را از دست نمى‏دهند، هرگاه خورشید یا ماه گرفتگى را مشاهده کردید به نماز و دعا روى آورید».

ماه گرفتگى:

نماز خسوف مانند نماز کسوف است، در حدیث آمده است: «فَإِذَا رَأَيْتُمُوهَا فَافْزَعُوا لِلصَّلاةِ» «هرگاه ماه‏گرفتگى را مشاهده کردید، به نماز روى آورید». (مسلم).

البته بعضى از علماء بر این باورند که نماز ماه گرفتگى مانند سایر نوافل منفردا در خانه‏ها خوانده شود و براى آن تجمعى صورت نگیرد، زیرا ثابت نیست که رسول اللّهص براى ماه گرفتگى مانند خورشید گرفتگى، نماز با جماعت خوانده باشد، البته محدودیت خاصى وجود ندارد، هرکس مایل باشد منفردا بخواند و هرکس تجمع را دوست دارد، با جماعت بخواند، هدف این است که زنان و مردان مسلمان به نماز و دعا پناه برده و فریاد و تضرع کنند تا اینکه مشکل برطرف گردد.

ماده چهاردهم: بحث نماز باران:‏

نماز باران سنت مؤکده است. رسول اکرمص آن را خوانده و مردم را براى خواندن آن دعوت کرده و براى اقامه آن به بیرون شهر رفته است. عبداللّه بن زید مى‏گوید: «خَرَجَ النَّبِىُّ ج يَسْتَسْقِى فَتَوَجَّهَ إِلَى الْقِبْلَةِ يَدْعُو، وَحَوَّلَ رِدَاءَهُ، ثُمَّ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ جَهَرَ فِيهِمَا بِالْقِرَاءَةِ» (متفق علیه). «رسول اکرمص براى نماز باران به بیرون تشریف برد، رو به قبله نمود. چادرش را برگرداند و دو رکعت نماز با قرائت جهرى خوانده است».

معنى استسقاء:

استسقاء بمعنى طلب سیرابى از خداوند براى بندگان و شهرها بوسیله برگذارى نماز است. استغفار از گناهان هنگام قحط سالى از ارکان نماز باران است.

وقت نماز باران وقت نماز عید است. از حضرت عایشهل روایت است که رسول اکرمص براى اقامه نماز باران، اندکى بعد از طلوع خورشید، بیرون رفت. البته نماز باران.

مستحبات نماز باران:‏

مستحب است که امام چند روز قبل از اقامه نماز، مردم را مطلع سازد و آن‌ها را به توبه و ترک گناهان و روزه، صدقه و ترک کینه دعوت کند. زیرا گناهان علت قحط سالى مى‏شوند، همانطور که عبادت و بندگى سبب خیر و مایه برکات مى‏باشد.

نحوه برگزارى نماز باران:‏

امام همراه با مردم به مصلى برود دو رکعت نماز با جماعت بخواند، مى‏توان در نماز باران، مانند نماز عید در رکعت اول هفت و در رکعت دوم پنج تکبیر گوید، بهتر است که در رکعت اول، بعد از فاتحه سوره اعلى و در رکعت دوم سوره غاشیه خوانده شود.

بعد از نماز، امام رو به مردم کرده به ایراد خطبه بپردازد و بکثرت در آن استغفار شود و امام بعد از نماز دعا کند و مردم آمین گویند. سپس رو به قبله نموده چادرش را بر گرداند، یعنى جانب چپ آن را بسوى راست و راست آن را بسوى چپ بر گرداند. مردم نیز چادرها را بر گردانده تا ساعاتى دعا کنند و بعد به خانه‏هاى‌‌شان برگردند.

از حضرت ابى هریرهس روایت است: رسول اکرمص براى برگذارى نماز باران به مصلى رفت و بدون اذان و اقامه، دو رکعت نماز براى ما اقامه کرد، بعد بایراد خطبه پرداخت، دعا کرد، در حالى که دست‏هاى مبارکش را بسوى آسمان بلند کرده رو به قبله شدند، بعد چادرش را برگرداند. (احمد، ابن ماجه، بیهقى).

بعضى از دعاهاى نماز باران:‏

در برخى روایات دعاء زیر براى نماز باران نقل شده است:

«اللهم اسقنا غيثًا هنيئًا مريئًا مريعًا غدقًا مجللاً عامًا طبقًا سحًا دائمًا، اللهم اسقنا الغيث ولا تجعلنا من القانطين، اللهم إن بالعباد والبلاد والبهائم والخلق من اللأواء والجهد والفتك ما لا يشكو إلا إليك، اللهم أنبت لنا الزرع، وأدر لنا الضرع، واسقنا من بركات السماء، وأنبت لنا من بركات الأرض، اللهم ارفع عنا الجهد والجوع والعري، واكشف عنا من البلاء ما لا يكشفه غيرك، اللهم إنا نستغفرك، إنك كنت غفاراً فأرسل السماء علينا مدرارًا، اللَّهُمَّ اسْقِ عِبَادَكَ وَبَهَائِمَكَ وَانْشُرْ رَحْمَتَكَ وَأَحْىِ بَلَدَكَ الْمَيِّتَ». «الهى! به ما بارانى عطا فرما که باعث نجات گردد، گوارا و با خیر و برکت باشد....الهى! بندگانت و حیواناتت را سیراب بگردان، پروردگارا! رحمت خود را بگستران و زمینِ مرده ات را زنده بگردان» (قسمت قرمز ترجمه نشده).

روایت شده که رسول اللهص در هنگام باران می‌گفته اند: «اللهم سقيا رحمة ولا سقيا عذابٍ، ولا بلاءٍ ولا هدم ولا غرقٍ. اللهم على الضراب ومنابت الشجر. اللهم حوالينا ولا علينا»

ترجمه: «بار الها! باران رحمت بفرست نه عذاب، نه بلاء، نه تخریب و نه غرق کردن.

بار الها! باران را در کوه‌ها و جایی که درختان می‌روید فرود بیاور.

بارالها! باران را در گوشه و کناره‌ها و نه بر ما فرود بیاور».

فصل نهم: بحث جنايز

در این فصل سه ماده وجود دارد

ماده اول‏: آنچه که مروبط است از وقت بیمارى تا وفات‏

وجوب صبر:

براى مسلمان زیبا است که موقع متوجه شدن ضرر، صبر را پیشه کند، خود را پریشان ننموده و بى صبرى نشان ندهد، خداوند در بیش از یک حدیث و آیه صبر را مورد تاکید قرار داده است. البته اگر از بیمار درباره او سوال شود، او در پاسخ بگوید: من بیمارم، ناراحتى دارم، مانعى ندارد. خدا را در هر حال شکر مى‏گویم. مداوا مطلوب است،‏ استفاده از داروهاى حلال براى بیمار مستحب است. رسول اکرمص مى‏فرماید: «إِنَّ اللّهَ لَمْ يَنْزِلْ دَاءً إِلَّا أَنْزَلَ لَهُ شِفَاءً فَتَدَاوُوْا» (ابن ماجه و حاکم). «خداوند براى هر بیمارى داویى آفریده است، پس معالجه و مداوى کنید»، البته معالجه بوسیله داروهاى غیر مباح و حرام، مانند شراب و گوشت خوک و امثال آن درست نیست. رسول اکرمص مى‏فرماید: «إِنَّ اللّهَ لَمْ يَجْعَلْ شِفَائَكُمْ فِيْمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمْ» «خداوند شفاء شما را در اشیاء حرام قرار نداده است». (طبرانى باسناد صحیح).

دم کردن و دعا خواندن:

مسلمان مى‏تواند بوسیله خواندن آیه‏هاى قرآن و دعاهاى منقول از رسول اللّهص و دعا کند، رسول اللّهص مى‏فرماید: «لَابَأْسَ بِالرُّقَى مَالَمْ يَكُنْ فِيْهِ شِرْكٌ» «اگر کلمات شرک آمیز خوانده نشود، دم کردن مانعى ندارد».

حرمت آویزان کردن چیزى به گردن:

آویزان کردن چیزى به گردن به امید شفا شرک است، زیرا رسول خدا مى‏فرماید: «هرکس چیزى به گردن آویزان نمود شرک کرده است». (احمد و حاکم، صحیح است). همچنین‏ فرموده است: «هرکس چیزى را به گردن آویزان کند خداوند او را به مقصد نرساند». (احمد و حاکم و قال اسناده صحیح).

رسول اکرمص به شخصى که انگشترى را به قصد شفا در دست داشت فرمود: آن را در بیار، زیرا بجز افزودن وسوسه و بیمارى چیزى دیگر عایدت نخواهد شد. (احمد). (البته آویزان کردن الفاظ قرآن را نمى‏توان شرک گفت هرچند که این عمل‏ بى‏احترامى به قرآن و بدعت است. واللّه اعلم) (مترجم).

بعضى از دعاها که بدان شفا حاصل مى‏شود:

رسول اکرمص دست مبارکش را روى بیمارى گذاشت و این دعا را خواند: «اللَّهُمَّ رَبَّ النَّاسِ أَذْهِبِ الْبَاسَ، اشْفِهِ وَأَنْتَ الشَّافِى، لاَ شِفَاءَ إِلاَّ شِفَاؤُكَ، شِفَاءً لاَ يُغَادِرُ سَقَمًا» (بخاری). «خداوندا! پروردگار مردم، ناراحتى را برطرف گردان، تو شفا دهنده‏اى، شفائى بجز شفاى تو نیست. شفائى که بیمارى از بین‏برود».

رسول اکرمص خطاب به شخصى که از بیمارى رنج مى‏برد، فرمود: دستت را روى همان قسمتى که درد، دارد بگذار و بگو: بسم اللّه (سه مرتبه) و أَعُوذُ بِعِزَّة اللّهِ وَقُدرَتِهِ مِنْ شَرِّ ما أَجِدُ وَأَحاذِرُ (هفت مرتبه)» (مسلم). در روایتى در مسلم آمده است: بارى رسول خداص بیمار شد جبرائیل این کلمات را خواند و ایشان را دم نمود «بِسْمِ اللَّهِ أَرْقِيكَ مِنْ كُلِّ شَىْءٍ يُؤْذِيكَ مِنْ شَرِّ كُلِّ نَفْسٍ أَوْ عَيْنٍ أَوْ حَاسِدٍ اللَّهُ يَشْفِيكَ بِسْمِ اللَّهِ أَرْقِيكَ»(ترمذی و ابن ماجه). «با نام خدا تو را از شر هر چه موجب آزار توست تعویذ می‌کنم، و خداوند تو را از شر هر حسود و چشم زخمی شفا و کرامت می‌کند».

معالجه بیمار مسلمان توسط پزشک کافر و معالجه مرد توسط پزشک زن و بالعکس‏:

به اتفاق تمام مسلمانان معالجه نزد پزشک کافر که بدخواه نباشد از وى و همچنین و معالجه بیمار مرد، نزد پزشک زن و معالجه بیمار زن نزد پزشک مرد در وقت ضرورت بلا مانع است.

رسول اکرمص در بعضى امور از مشرکین خدمت گرفته است و زنان صحابه مصدومین و معلولین را در جنگ‏هاى دوران رسول اکرمص معالجه مى‏کردند.

اختصاص‏برخى مراکز بهداشتى براى بعضى بیماران:‏

جایز بلکه بهتر است که بیماران مبتلا به بیمارى واگیر و مسرى در بخش‌هاى ویژه‏اى در بیمارستان‌ها مراقبت شوند و بجز پرستاران و معالجان کسانى دیگر با آنان تماس حاصل نکنند. رسول اکرمص در باره صاحبان شتر فرمود: «لاَ يُورِدُ مُمْرِضٌ عَلَى مُصِحٍّ» (مسلم). «هیچ (شتر) سالمى را (با شترانى) که بیمار هستند همراه نکنید»، وقتى این‏ احتیاط در حق حیوانات رعایت مى‏گردد، انسان‌ها شایسته‏تراند که در حق آن‌ها احتیاط شود. رسول اکرمص درباره «طاعون» مى‏فرماید: «فَإِذَا وَقَعَ بِأَرْضٍ وَأَنْتُمْ فِيهَا فَلاَ تَخْرُجُوا مِنْهَا فِرَارًا مِنْهُ، وَإِذَا وَقَعَ بِأَرْضٍ وَلَسْتُمْ بِهَا فَلاَ تَدْخُلُوهَا» (مسلم و بیهقی). «هرگاه بیمارى طاعون در شهرى که شما آنجا هتسید، بیاید، از آنجا بیرون نروید و اگر شما در آنجا نیستید، به آنجا نروید». اما معنى این حدیث که مى‏فرماید: «لَا عَدوَى وَلَا طِيْرَةَ» «سرایت و شگون بد، وجود ندارد» این است که سرایت بنفسه بدون اراده خداوند وجود ندارد، زیرا در حوزه مالکیت خداوند هیچ دخل و تصرفى بدون اراده او صورت نمى‏گیرد، و این امر مانع از احتیاط و پیش‏گیرى نمى‏شود، اگر عقیده بر این باشد که نجات دهنده واقعى خداوند است، کسى را که خداوند نجات ندهد، نجات نمى‏یابد بنابراین وقتى از رسول اکرمص در این باره سوال شد، فرمود: «وَمَنْ اعدَى الأول» «چه کسى اولى را بیمار کرده است؟».

یعنى همه چیز از جانب خداوند است و هر چه او خواسته باشد، همان مى‏شود.

وجوب عیادت بیمار:

اگر مسلمانى بیمار شود، عیادت او بر سایر مسلمانان لازم و ضرورى است. رسول اکرمص مى‏فرماید: «أَطْعِمُوا الْجَائِعَ، وَعُودُوا الْمَرِيضَ، وَفُكُّوا الْعَانِىَ» (بخاری). «بیماران را عیادت کنید، گرسنگان را تغذیه نمایید و اسیران را آزاد کنید» به هنگام عیادت مستحب است که براى بیمار دعاى صحت شود و او را به صبر توصیه نموده و سخنان امیدوار کننده‏اى نزد او گفته شود، عیادت کنندگان تا دیر نزد بیمار ننشینند، رسول اکرمص هرگاه بیمارى را عیادت مى‏کرد، مى‏فرمود: «لَابَاْس طَهُورٌ إِنْ شَاءَاللّهُ» (پس به عنوان سنت آنحضرتص بهتر است همین کلمات را نزد او بگوئیم).

گمان نیک نسبت به خداوند:

مناسب است که مسلمان به هنگام بیمارى در حق خدا گمان نیک داشته باشد و چنین بیندشد که بیمارى رحمتى است از جانب خداوند که باعث عفو گناهان و دورى از عذاب خواهد شد. رسول اکرمص مى‏فرماید: «لَا يَمُوتَنَّ أَحَدُكُمْ إلَّا وَهُوَ يُحْسِنُ الظَّنَّ بِاَللَّهِ» «در حالى بمیرید و از دنیا بروید که بر خدا گمان نیک داشته‏ باشید». (مسلم).

تلقین میت:

مناسب است، هرگاه مسلمان برادر مسلمانش را در حال احتضار و مرض موت مى‏یابد، کلمه اخلاص را به او تلقین کند و در بالین او بگوید: «لا إله إلا اللّه» این کلمه همواره به بیمار تلقین شود تا او بیاد افتد و این کلمه را بر زبان بیاورد. هرگاه بیمار کلمه را گوید، نزدیکان از تلقین بیشتر خوددارى کنند. اگر بیمار به سخنى دیگر مشغول است، اطرافیان وى تلقین کلمه را تکرار کنند تا آخرین سخن او کلمه لا إله إلَّا اللّه باشد و مستحق بهشت گردد. رسول اکرمص مى‏فرماید: «لَقِّنُوْا مَوْتَاكُمْ لَا إِلَهَ إلَّا اللّه» بیماران مبتلا به مرض موت را کلمه لا إله إلا اللّه تلقین کنید، و مى‏فرماید: «مَنْ كانَ آخِرَ كَلَامِهِ لَا إِلهَ إِلَّا اللّهُ دَخَلَ الْجَنَّةَ» «هرکس سخن آخرش لا إله إلا اللّه باشد داخل بهشت مى‏شود».

شخصى که در حال مرگ است رو به قبله کرده شود:

کسى که آثار موت بر او ظاهر است، بر پهلوى راست خوابانده صورتش بسوى قبله قرار داده شود. اگر مقدور نبود، بر پشت خوابانده پاهایش بطرف قبله شوند، اگر سکرات و جان کندن بر او خیلى دشوار شد، سوره «یاسین» قرائت شود. بامید اینکه خداوند به برکت آن ناراحتى جان کندن را تخفیف دهد. در حدیث آمده است: «مَا مِنْ مَيِّتٍ يَمُوتُ فَيُقْرَأُ عِنْدَهُ يس إلَّا هَوَّنَ اللَّهُ عَلَيْهِ» «هرگاه نزد کسى که‏ در حال جان دادن است (یاسین) خوانده شود، خداوند سختى‏هاى جان کندن را بروى آسان خواهد کرد». (صاحب فردوس از ابوداود و ابوذر آن را روایت کرده‏اند، حدیث ضعیف است. ابوداود و نسائى با تعبیرى دیگر آن را روایت کرده است).

چشم‏ها بسته شوند:

لحظه پرواز روح لازم است که چشم‌هاى میت بسته شود و با چادرى جسم او را بپوشانند و سخنان نیک و شایسته گفته شود و در حق او دعاى مغفرت گویند، رسول اکرمص مى‏فرماید: «إِذَا حَضَرْتُمُ الْمَرِيضَ أَوِ الْمَيِّتَ فَقُولُوا خَيْرًا فَإِنَّ الْمَلاَئِكَةَ يُؤَمِّنُونَ عَلَى مَا تَقُولُونَ» (مسلم). «هرگاه نزد بیمار یا میت رفتید، کلمه خیر و دعاى نیکو بگوئید، زیرا که فرشتگان در برابر گفته‏هاى شما آمین مى‏گویند». رسول خدا نزد ام سلمه تشریف آورد، ایشان در لحظات جان کندن بود و چشم‌هایش را باز بود. آنحضرتص چشمان او را بست و فرمود: «إِنَّ الرُّوحَ إذَا قُبِضَ تَبِعَهُ الْبَصَرُ»(مسلم). «هنگامى که روح عروج مى‏کند چشم‌ها بسوى آن نگاه مى‏کنند» اهل خانه با این سخن پیامبر (فهمیدند که ام‏سلمه وفات نموده، بنابراین) آه و ناله سر دادند، آنحضرتص فرمود: بر خودتان دعاى بد نکنید زیرا فرشتگان در مقابل آنچه که شما مى‏گوئید، آمین مى‏گویند.

ماده دوم‏: مسئولیت‌هاى بعد از وفات:‏

۱- اعلام درگذشت:‏

مستحب است که میان دوستان، خویشاوندان و صالحان و نیکان شهر اعلام شود که فلانى فوت کرده است تا در مراسم تدفین ایشان شرکت کنند، وقتى نجاشى حاکم حبشه فوت کرد، رسول اکرمص خبر موت او را به مردم ابلاغ نمود همانطور که شهادت حضرت زید، حضرت جعفر و حضرت عبداللّه بن رواحه را نیز اعلام کرد. البته اعلام مرگ در خیابان‏ها و مساجد و با صداى بلند و گریه و فغان ممنوع است.

۲- مباح‏بودن اشک ریختن غیراختیارى و حرمت نوحه:‏

نوحه و جیغ کشیدن بر میت حرام است. رسول اکرمص مى‏فرماید: «إِنَّ الْمَيِّتَ لَيُعَذَّبُ بِبُكَاءِ أَهْلِهِ»(بخاری). و مى‏فرماید: «مَنْ نِيحَ عَلَيْهِ فَإِنَّهُ يُعَذَّبُ بِمَا نِيحَ عَلَيْهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» (مسلم). «میت به سبب گریه و نوحه بازماندگانش عذاب مى‏بیند». رسول اکرمص از زنان بیعت مى‏گرفت که نوحه نکنند، رسول اکرمص مى‏فرماید: «إِنِّيْ بَرِيئٌ مِنَ الصَّالِقَةِ وَالْحَالِقَةِ وَالشَّاقَّةِ» (بخاری). «من از زنان نوحه‏گر، و آن‌هائى که به هنگام مصیبت‏ موهاى سر را مى‏کنند و گریبان چاک مى‏کنند، بیزارم».

البته اشک ریختن اشکالى ندارد، رسول اکرمص به هنگام وفات پسرش، ابراهیم فرمود: «إِنَّ الْعَيْنَ تَدْمَعُ، وَالْقَلْبَ يَحْزَنُ، وَلاَ نَقُولُ إِلاَّ مَا يَرْضَى رَبُّنَا، وَإِنَّا بِفِرَاقِكَ يَا إِبْرَاهِيمُ لَمَحْزُونُونَ» (بخاری). «همانا چشم اشک مى‏ریزد، دل مضطرب و پریشان مى‏شود ولى بر زبان بجز آنچه که موجب رضایت و خشنودى پروردگار باشد، بر زبان نمى‏آوریم. اى‏ابراهیم! ما بخاطر جدائى تو پریشان و اندوه‏گین هستیم».

همچنین به هنگام درگذشت نوه‏اش، امامۀ بنت زینب اشک از چشمان مبارکش جارى شد. سوال شد اى رسول خدا! شما گریه مى‏کنى و از گریه منع نشده‏اى؟ فرمود: «این گریه کردن در اثر مهربانى و عطوفتى است که خداوند آن را در دل بندگانش گذاشته است. قطعا خداوند بر بندگان مهربان، مهربانى خواهد کرد». (بخاری).

۳- ماتم و عزا:

براى زنان مسلمان نشستن در سوگ و ماتم، بیش از مدت سه روز حرام است، بجز در برابر مرگ شوهر، بیوه واجب است تا چهار ماه و ده روز در سوگ بنشیند. رسول اکرمص مى‏فرماید: «لاَ تُحِدُّ الْمَرْأَةُ فَوْقَ ثَلاَثٍ إِلاَّ عَلَى زَوْجٍ فَإِنَّهَا تُحِدُّ عَلَيْهِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا». (متفق علیه).

«زن براى هیچ کسى که مى‏میرد اجازه ندارد بیش از سه روز در سوگ بنشیند بجز براى شوهرش، که باید چهار ماه و ده روز در سوگ بنشیند».

۴- پرداختن بدهى‏هاى میت:‏

اگر میت مدیون و بدهکار است، قبل از هر چیز باید قرض‌هایش را پرداخت نمود. رسول اکرمص از خواندن نماز، بر میتى که بدهى داشت خوددارى کرد و فرمود: «نَفْسُ الْمُؤْمِنِ مُعَلَّقَةٌ بِدَيْنِهِ حَتَّى يُقْضَى عَنْهُ» (ترمذی). «روح و نفس مؤمن مرهون‏ پرداختن بدهکاریهاى خود مى‏باشد».

۵- استرجاع، دعاء، و صبر:

براى بازماندگان شایسته است که در این گونه مواقع صبر را پیشه کنند، رسول اللّهص مى‏فرماید: «إِنَّمَا الصَّبْرُ عِنْدَ الصَّدَمَةِ الْأُولَى» «همانا صبر در این ساعات نخستین مصیبت ارزش دارد»، در لحظه‏ها بکثرت دعا و استرجاع گفته شود، رسول اللّهص مى‏فرماید: «مَا مِنْ عَبْدٍ تُصِيبُهُ مُصِيبَةٌ فَيَقُولُ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ اللَّهُمَّ أْجُرْنِى فِى مُصِيبَتِى وَأَخْلِفْ لِى خَيْرًا مِنْهَا إِلاَّ أَجَرَهُ اللَّهُ فِى مُصِيبَتِهِ وَأَخْلَفَ لَهُ خَيْرًا مِنْهَا» (مسلم). «هر بنده به هنگام مصیبت بگوید: ما براى خدا هستیم و به‌سوى او است‏ بازگشت ما، پروردگارا! در این مصیبت مرا اجر بده و بهتر از آنچه که از دست داده‏ایم به من عنایت بفرما، خداوند قطعا به ایشان اجر و عوض بهتر عنایت خواهد کرد». رسول اللّه مى‏فرماید: خداوند چنین مى‏فرماید: «مَا لِعَبْدِى الْمُؤْمِنِ عِنْدِى جَزَاءٌ، إِذَا قَبَضْتُ صَفِيَّهُ مِنْ أَهْلِ الدُّنْيَا، ثُمَّ احْتَسَبَهُ إِلاَّ الْجَنَّةُ» (بخاری). «هر گاه کالاى یا هر چیز پسندیده بنده‏ام را بستانم و او در برابر آن صبر کند پاداشى جز بهشت به او نخواهم داد».

۶- غسل دادن میت:‏

غسل دادن مسلمان خواه کوچک باشد یا بزرگ بعد از مردن واجب است، جسدش کامل باشد یا بعضى از اجزاء آن موجود باشد، تنها مسلمانى غسل داده نمى‏شود که در معرکه و مصاف با دشمن به شهادت رسیده و هدفش نیز از جنگ با دشمن جهاد و اعلاء کلمۀ توحید باشد. رسول اللّهص مى‏فرماید: «لَا تُغَسِّلُوهُمْ فَإِنَّ كُلَّ جُرْحٍ أَوْ دَمٍ يَفُوحُ مِسْكًا يَوْمَ الْقِيَامَةِ» «شهداء را غسل ندهید، زیرا از هر زخم و هر قطره خون، روز قیامت بوى مسک مى‏آید». (احمد، سندش صحیح است).

٧- غسل میت:‏

اگر آب بر بدن میت ریخته شود تا تمام بدن را فرا گیرد، کفایت مى‏کند اما غسل دادن کامل شرعى و مستحب بشرح زیر است.

میت روى چیزى بلند و سکومانند گذاشته شود، فردى متدین و نیکو او را غسل دهد، رسول اللّهص مى‏فرماید: «لِيَغُسِّلَ مَوْتَاكُمْ الْمُؤمِنُونَ» «افراد امانتدار و مؤمن باید، اموات را غسل بدهند» (ابن ماجه با سند ضعیف). غسل دهنده با نرمى شکم میت را مالش دهد، ممکن است چیزى از شکمش بیرون بیاید بعد پارچه‏اى بر دست‏هاى خود بسته نیت غسل دادن را بکند، نخست شرمگاه و احیانا نجاستى که روى آن است، را بشوید، بعد دست‌ها را از پارچه یا دستکش بیرون آورده، مانند وضو نماز، او را وضو دهد، سپس تمام بدن میت را غسل دهد، از بالا شروع کند و به طرف پائین برود، سه بار او را غسل دهد، اگر طهارت کامل تحقق پیدا کند، پنج بار غسل دهد، در دفعات پایانى غسل از صابون و امثال آن استفاده شود.

موها و گیسوهاى زن باز کرده، غسل داده شوند و بعد گیسوهایش به حالت اول برگردانده شوند، رسول اللّهص دستور داد که موهاى دخترش چنین کرده شوند. بعد حنوط و امثال آن از سایر خشبویى‏ها روى آن گذاشته شود. (بخاری).

۸- تیمم در صورت عدم امکان غسل‏:

اگر آب وجود نداشته باشد یا میت مردى میان زنان یا زنى میان مردان باشد و یا بهر دلیلى دیگر غسل دادن مقدرو نباشد، تیمم داده شود، سپس نماز داده و دفن کرده شود، رسول اکرمص مى‏فرماید: «إِذَا مَاتَتِ الْمَرْأَةُ مَعَ الرِّجَالِ لَيْسَ مَعَهُمُ امْرَأَةٌ غَيْرُهَا، وَالرَّجُلُ مَعَ النِّسَاءِ لَيْسَ مَعَهُنَّ رَجُلٌ غَيْرُهُ فَإِنَّهُمَا يُتَيَمَّمَانِ وَيُدْفَنَانِ» (ابوداود، مرسل است اما عمل فقها بر این است). «هرگاه زنى درمیان مردان فوت کند و زنى دیگر نباشد، یا مردى درمیان زنان فوت کند و مردى دیگر نباشد، تیمم داده شود و دفن کرده شود». این‌ها در حکم فاقد آب یا کسى که قادر به استفاده آب نیست، مى‏باشند.

٩- غسل دادن شوهر توسط همسر و بالکعس:‏

شوهر مى‏تواند همسرش را و همسر مى‏تواند شوهرش را غسل دهد رسول اکرمص خطاب به عایشه فرمود: «لَوْ مُتِّ قَبْلِى فَغَسَّلْتُكِ وَكَفَّنْتُكِ» «اگر قبل از من فوت کردى من‏ تو را غسل داده و کفن مى‏کنم». (احمد، ابن ماجه و نسائى آن را روایت کرده‏اند سندش هرچند که ضعیف است ولى بدلیل متابعت لفظش کان لم یکن است). و حضرت علىس فاطمهل را غسل داده‌است. (بیهقى دارقطنى و شافعى سندش صحیح است).

زنان نیز مى‏توانند کودک شش ساله تا هفت ساله را غسل بدهند، البته غسل دادن مرد کودک دختر هفت ساله را بعضى علماء مکروه دانسته‏اند.

۱۰- تکفین میت:

بعد از اینکه غسل داده شد، تکفین واجب است. کفن طورى باشد که تمام جسد را بپوشاند چنانکه مصعب بن عمیر شهید احد در چادرى که کفاف نمى‏کرد کفن داده شد رسول اللّهص دستور داد، سر و جسدش پوشیده شود و حکم کرد پاهایش با اذخر (نوعى گیاه است) پوشانده شود. (بخاری). این حدیث دال بر این است که‏ پوشاندن تمام جسد لازم است.

۱۱- استحباب پارچه سفید براى کفن:‏

بهتر است کفن سفید و نظیف باشد، کهنه باشد یا نو اشکالى ندارد، رسول اللّهص مى‏فرماید: «الْبَسُوا مِنْ ثِيَابِكُمْ الْبَيَاضَ، فَإِنَّهَا مِنْ خَيْرِ ثِيَابِكُمْ، وَكَفِّنُوا فِيهَا مَوْتَاكُمْ» (ترمذی). «لباس سفید بپوشید، و اموات را در لباس سفید کفن دهید زیرا بهترین لباس شما سفید است» خوشبو دادن کفن بوسیله بخور یا امثال آن نیز مطلوب و پسندیده است. رسول اکرمص مى‏فرماید: «إِذَا أَجْمَرْتُمُ الْمَيِّتَ فَأَجْمِرُوهُ ثَلاَثاً» (احمد و حاکم). «میت را، سه دفعه خوشبو کنید». کفن براى مردان سه پارچه و براى زنان پنج پارچه‏ است. رسول اللّهص در سه پارچه کفن داده شده و در میان آن‌ها قمیص و عمامه نبود. البته اگر حاجى در لباس احرام فوت کرد، با همان لباس احرام دفن شود، پارچه دیگر بدان افزوده نشود زیرا که محرم تنها بوسیله احرامش کفن داده مى‏شود، یعنى یک چادر و یک ازار، حاجى که در حالت احرام فوت مى‏کند، کفنش خشبو زده نشود و سرش نیز پوشانده نشود بلکه به حالت احرام گذاشته شود. رسول اکرمص درباره محرمى که از روى دابه‏اش بر زمین افتاده و فوت کرده بود، فرمود: «اغْسِلُوهُ بِمَاءٍ وَسِدْرٍ، وَكَفِّنُوهُ فِى ثَوْبَيْهِ، وَلاَ تَمَسُّوهُ بِطِيبٍ، وَلاَ تُخَمِّرُوا رَأْسَهُ، فَإِنَّهُ يُبْعَثُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مُلَبِّيًا» (متفق علیه). «او را غسل دهید و در همان دو پارچه احرام دفن کنید و او را خوشبو نزنید و سرش را نپوشید، زیرا که روز قیامت بحالت احرام و لبیک گویان حشر مى‏شود».

۱۲- کفن ابریشمى:‏

کفن دادن مسلمان در پارچه ابریشم، بمانند پوشیدن لباس ابریشمى براى مردان حرام است، البته براى زنان هرچند که لباس ابریشمى حلال است ولى کفن دادن زن در پارچه ابریشمى اسراف و مکروه است و شارع از اسراف منع کرده. رسول للّهص مى‏فرماید: «لَا تُغَالُوا فِي الْكَفَنِ فَإِنَّهُ يُسْلَبُ سَرِيعًا» (ابو داود سند این حدیث خالى از اشکال نیست). «از کفن گران قیمت‏ استفاده نکنید، چون کفن به سرعت از بین مى‏رود». «وقال أبوبكرس: إِنَّ الْحَىَّ أَوْلَى بِالْجَدِيدِ مِنَ الْمَيِّتِ إِنَّما هُوَ لِلْمُهْلَةِ»«القيح والصديد يسيل من الـميت». (بخاری). «انسان زنده‏ بیشتر مستحق لباس نو است تا مرده، این کفن براى جذب خون و ریم است».

۱۳- نماز میت:

نماز میت مانند غسل، کفن و دفنش فرض کفایه است، هرگاه بعضى از مسلمانان این وظیفه را انجام دهند، از بقیه سلب مسئولیت مى‏شود. رسول للّهص بر اموات مسلمانان نماز مى‏خواند. ولى اگر میتى بدهکار مى‏بود و بدهى‏هایش پرداخته نبود، از خواندن نماز خوددارى مى‏کرد و مى‏فرمود: «صَلُّوْا عَلى صَاحِبِكُمْ» «بر برادراتان نماز بخوانید».

۱۴- شرایط نماز جنازه:

آنچه که براى نمازهاى پنجگانه شرط است، مانند طهارت از حدث، خبث، ستر عورت، استقبال قبله و غیره، براى نماز جنازه نیز شرط است. زیرا که رسول للّهص آن را «نماز» نام گذاشته و فرمود: «بر برادرتان نماز بخوانید» بنابر این احکام نماز بدان داده مى‏شود و همان شرایط نماز را دارد.

۱۵- فرائض نماز جنازه:

فرائض نماز جنازه عبارت‏اند از: قیام، نیت بدلیل: «إنما الأعمال بالنيات»، چهار تکبیر که بعد از تکبیر اول سوره فاتحه، بعد از تکبیر دوم درود بعد از تکبیر سوم دعا براى میت و بعد از تکبیر چهارم سلام خوانده شود.

۱۶- نحوه برگزارى نماز جنازه:

جنازه یا جنائز به جانب قبله گذاشته شوند، امام و سایر مردم در حالى که (جنازه‏ها در صورت بیش از یک جنازه باشد: مترجم) جنازه در مقابل آنان است، در ۳ صف یا بیش از ۳ صف بایستند. رسول للّهص مى‏فرماید: «مَنْ صَلَّى عَلَيْهِ ثَلَاثَةَ صُفُوفٍ فَقَدْ أَوْجَبَتْ» «هرکس سه صف بر وى‏ نماز خواند، بهشت بر وى لازم مى‏گردد». (ترمذی). اللّه اکبر گفته نیت نماز جنازه بر میت یا بر اموات (اگر بیش از یکى باشند) در دل داشته باشند. بعد فاتحه خوانده شود و حمد و ثناء بر خداوند خوانده شود. بعد تکبیر گفته دست‌ها را بلند کرده یا روى سینه بسته بگذارند و درود ابراهیمى خوانده شود. بار سوم تکبیر گفته شود و بعد از تکبیر براى میت یا اموات دعاء شود. سپس تکبیر چهارم گفته شود. بعد از تکبیر چهارم مى‏توان دعا خواند و سلام گفت یا اینکه بدون دعا سلام گوید. در روایات، یک سلام و نیز دو سلام وارد شده است. در حدیث آمده است: سنت در نماز جنازه این است که امام تکبیر گوید. بعد از تکبیر سوره فاتحه را خواند البته سوره فاتحه با صداى آهسته خوانده شود. سپس براى پیامبرص درود خواند و براى میت دعاى خالصانه بکند و قرائت نخواند. سپس آهسته سلام گوید. (الشافعى و حافظ سند آن را صحیح قرار داده‌است).

۱٧- مسبوق در نماز جنازه:‏

(شخصى که پس از شروع نماز و گفتن تکبیر اول و یا تکبیرهاى بعدى به صف نمازگزاران مى‏پیوندد. مترجم) مسبوق در نماز جنازه، هم مى‏تواند بعد از اتمام نماز تکبیرات فوت شده را بگوید و هم با امام سلام گفته و بقیه تکبیرها را نگوید. زیرا وقتى حضرت عایشهل از رسول خداص سوال کرد، فرمود: «مَا سَمِعْتِ فَكَبِّرِىْ وَمَا فَاتَكِ فَلَا قَضَاءَ عَلَيْكِ» «آنچه را که شنیدى از تکبیرها بگو و آنچه که فوت شده است قضا ندارد».

۱۸- اگر کسى بدون نماز دفن شود:

اگر کسى بدون نماز دفن کرده شد، بر قبر او نماز خوانده شود زیرا رسول اکرمص بر زنى که مسجد را جارو مى‏زد و بعد از وفات بدون نماز دفن شده بود بر قبرش نماز خواند. (بخاری). غائبانه نیز مى‏توان نماز جنازه را برپا کرد. زیرا رسول خداص بر نجاشى که در حبشه فوت شده بود نماز خواند، حال آنکه رسول للّهص و سایر مؤمنین در مدینه منوره بودند. (بخارى و مسلم).

کلمات دعاء:

در صحاح و سنن الفاظ و کلمات زیادى پیرامون دعا بر نماز جنازه آمده است. برخى از آن‌ها بشرح زیر است. و هرکدام از این دعاها که گفته شود، کفایت مى‏کند. «اللَّهُمَّ إِنَّ فُلاَنَ بْنَ فُلاَنٍ فِى ذِمَّتِكَ وَحَبْلِ جِوَارِكَ فَقِهِ مِنْ فِتْنَةِ الْقَبْرِ وَعَذَابِ النَّارِ (بجاى کلمات فلان بن فلان به نام میت و نام پدر او ذکر شود. مثلا عبد للّه بن عبد الواحد. مترجم)وَأَنْتَ أَهْلُ الْوَفَاءِ وَالْحَقِّ فَاغْفِرْ لَهُ وَارْحَمْهُ إِنَّكَ أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِحَيِّنَا، وَمَيِّتِنَا، وَشَاهِدِنَا، وَغَائِبِنَا، وَصَغِيرِنَا، وَكَبِيرِنَا وَذَكَرِنَا، وَأُنْثَانَا، اللَّهُمَّ مَنْ أَحْيَيْته مِنَّا فَأَحْيِهِ عَلَى الْإِسْلَامِ، وَمَنْ تَوَفَّيْته مِنَّا فَتَوَفَّهُ عَلَى الْإِيمَانِ. اللَّهُمَّ لَا تَحْرِمْنَا أَجْرَهُ، وَلَا تُضِلَّنَا بَعْدَهُ».

براى کودک و نا بالغ این دعا خوانده شود:

«اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ لِوَالِدَيْهِ فَرَطًا وَسَلَفًا وَذُخْرًا وثقل به موازينهم وأعظم به أجورهم ولاتحرمنا وإياهم أجره ولا تفتنا وإياهم بعده، اللهم الحقه بصالح سلف الـمؤمنين فى كفالة إبراهيم وَأَبْدِلْهُ دَارًا خَيْرًا مِنْ دَارِهِ وَأَهْلاً خَيْرًا مِنْ أَهْلِهِ وَقِهِ فِتْنَةَ الْقَبْرِ وَعَذَابَ النَّارِ».

تشییع جنازه و فضائل آن‏:

تشییع جنازه: یعنى رفتن به همراه جنازه تا گورستان سنت است. (بدرقه نمودن میت تا آرامگاه ابدى. مترجم). رسول اکرمص مى‏فرماید: «عُودُوا الْمَرِيضَ وَامْشُوا مَعَ الْجَنَائِزِ تُذَكِّرْكُمُ الآخِرَةَ» (احمد). «بیمار را عیادت و همراه جنازه تشییع کنید. زیرا جنازه شما را به یاد آخرت مى‏اندازد». زود بردن جنازه به قبرستان نیز سنت است. رسول اکرمص مى‏فرماید: «أَسْرِعُوا بِالْجِنَازَةِ، فَإِنْ تَكُ صَالِحَةً فَخَيْرٌ تُقَدِّمُونَهَا إلَيْهِ، وَإِنْ تَكُ سِوَى ذَلِكَ فَشَرٌّ تَضَعُونَهُ عَنْ رِقَابِكُمْ» (متفق علیه). «در تدفین جنازه بشتابید اگر نیک و صالح است، بسوى خیر او را مى‏برید و اگر غیر از این است، بدى را از دوش خود بر زمین مى‏گذارید». درباره فضیلت تشییع جنازه رسول اللّهص فرمود: «مَنِ اتَّبَعَ جَنَازَةَ مُسْلِمٍ إيماناً وَاحْتِسَاباً، وَكَانَ مَعَهُ حَتَّى يُصَلَّى عَلَيْهَا وَيُفرَغَ مِنْ دَفْنِهَا، فَإنَّهُ يَرْجعُ مِنَ الأَجْرِ بِقيراطَيْنِ كُلُّ قِيرَاطٍ مِثْلُ أُحُدٍ، وَمَنْ صَلَّى عَلَيْهَا، ثُمَّ رَجَعَ قَبْلَ أنْ تُدْفَنَ، فَإنَّهُ يَرْجِعُ بِقيرَاطٍ» (بخاری). «هرکس به نیت ثواب و خشنودى‏ خداوند جنازه را تشییع کند و تا پایان دفن با وى همراه شود، با دو قیراط اجر که هرکدام مانند کوه احد است بر مى‏گردد و اگر بعد از نماز و قبل از دفن بر گردد، با یک قیراط اجر بر مى‏گردد».

مکروهات تشییع:

شرکت زنان در تشییع جنازه مکروه است، از ام‏عطیه روایت است که: «نُهِينَا عَنْ اتِّبَاعِ الْجَنَائِزِ، وَلَمْ يُعْزَمْ عَلَيْنَا» (متفق علیه). «از تشییع جنازه منع شدیم ولى روى آن تاکید نشد» قرائت و ذکر با صداى بلند در حال تشییع جنازه مکروه است. زیرا اصحاب رسول اللّه در سه مورد صداى بلند را مکروه مى‏دانستند که آن سه مورد عبارت‏اند از:

۱- تشییع جنازه، ۲- ذکر، ۳- قتال (ابن المنذر از قیس بن عباده). نشستن قبل از گذاشتن جنازه روى زمین نیز مکروه است. رسول اللّهص مى‏فرماید: «إِذَا اتَّبَعْتُمُ الْجَنَازَةَ فَلَا تَجْلِسُوْا حَتَّى تُوضَعَ بِاالأَرْضِ» (متفق علیه). «هرگاه جنازه را تشییع کردید، تا بر زمین‏ گذاشته نشده است ننشینید».

تدفین:‏

دفن میت یعنى پنهان کردن جسد آن در خاک و در زیر زمین، فرض کفائى است. خداوند مى‏فرماید: ﴿ثُمَّ أَمَاتَهُۥ فَأَقۡبَرَهُۥ ٢١ [عبس: ۲۱]. «او را موت داد و قبر را برایش تدارک دید». دفن میت احکام و مسائلى دارد که به برخى از آن‌ها اشاره مى‏شود.

۱- قبر چنان گود و عمیق حفر شود که پرندگان و درندگان لاشخور به جسد میت دسترسى داشته نباشند و نتوانند آن را بیرون بیاورند و از طرفى بوى بد آن نیز به بیرون از قبر سرایت نکند و باعث اذیت و آزار مردم نشود. رسول اکرمص مى‏فرماید: «احْفِرُوا وَأَعْمِقُوا وَأَحْسِنُوا وَادْفِنُوا الِاثْنَيْنِ وَالثَّلَاثَةَ فِي قَبْرٍ وَاحِدٍ قَالُوا: فَمَنْ نُقَدِّمُ يَا رَسُولَ اللَّهِ! قَالَ: قَدِّمُوا أَكْثَرَهُمْ قُرْآنًا» (نسائی). «حفر کنید، و گود نمائید. خوب دقت‏ کنید، دو یا سه را در یک قبر دفن کنید. سوال شد چه کسى را در قبر مقدم کنیم؟ فرمود: هرکس بیشتر قرآن را بداند (و بدان عالم‏تر) باشد».

۲- در قبر، لحد زده شود، بهتر است هرچند که شق نیز جایز است. (لحد یعنى داخل چاه قبر بسوى قبله تاقچه‏اى جهت گذاشتن جسد در آن، زده شود). رسول‏ اللّهص مى‏فرماید: «اللَّحَدُ لَنَا وَالشَّقُ لِغَيْرِنَا» (احمد، ابوداود ترمذى، سندش ایراد دارد).

۳- کسانى که حضور دارند، مستحب است که سه بار با دست‌هاى‌‌شان خاک برداشته روى قبر از جانب سر میت بریزند. زیرا رسول اللّهص چنین کرده است.

۴- میت در قبر بر پهلوى راست خوابانده رو به قبله شود، گره‏هاى کفنش باز کرده شود و کسى یا کسانى که میت را داخل قبر مى‏گذارند، بگویند: «بِسمِ اللّهِ عِلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللّهِ» رسول اکرمص چنین فرموده است. (ابوداود و حاکم و سندش را صحیح قرار داده‌است).

۵- به هنگام دفن جسد زن، قبر را با خیمه یا چادرى بپوشانند، این عمل از سلف صالح منقول است.

ماده سوم‏: اعمال بعد از دفن:‏

۱- دعاء و استغفار براى میت:‏

براى کسانى که به هنگام دفن حضور دارند، مستحب است که بعد از دفن در حق میت دعاى مغفرت و استقامت کنند، رسول اکرمص معمولا بعد از تدفین میت مى‏فرمود: «اِسْتَغْفِرُوا لِأَخِيْكُمْ وَسَلُوا لَهُ التَّثْبِيْتَ فَإِنَّهُ الآنَ يُسْألُ» «براى برادرتان طلب مغفرت کنید و براى او استقامت بخواهید، زیرا اکنون مورد بازخواست قرار خواهد گرفت». بعضى از سلف چنین مى‏گفتند: «اللَّهُمَّ عَبْدُكَ وَوَلَدُ عَبْدِكَ نَزَلَ بِكَ وَأَنْتَ خَيْرُ مَنْزُولٍ بِهِ اللَّهُمَّ وَسَّعْ لَهُ مُدْخَلَهُ وَاغْفِرْ لَهُ ذَنْبَهُ» (ابن ماجه بسند حسن). «پروردگارا! این بنده تو و فرزند بنده تو نزد تو آمده است و تو بهترین‏ میزبان او هستى، مغفرتش کن و جایگاهش را وسعت ده».

مسطح گردانیدن قبر:

بهتر است قبر مسطح و برابر با زمین باشد، زیرا رسول اکرمص به آن دستور داده‌است. همچنین تسنیم، یعنى بلند کردن قبر به اندازه یک وجب بصورت کوهان شتر جایز است. قبر مبارک رسول اکرمص به همین صورت است.

گذاشتن علامت روى قبر براى شناسایى ایرادى ندارد، رسول اکرمص قبر عثمان بن مظعون را با سنگى، علامت گذارى کرده فرمود: با این نشانى قبر برادرم را شناسائى مى‏کنم و هرکس از فامیلم فوت کند او را در آنجا دفن مى‏کنم. (ابن ماجه).

حرمت گچ کارى، سیمان کارى و ساخت و ساز قبر:

گچ سازى و ایجاد اطاقک و گنبد روى قبر حرام و ناجایز است. در حدیث مسلم آمده است: «نَهَى رسول الله ج أَنْ يُجَصَّصَ قَبْرٌ أَوْ يُبْنَى عَلَيْهِ» «رسول اللّهص از گچ سازى و ساختن بناء روى قبر منع کرده است».

عدم جواز نشستن و راه رفتن روى قبر:

نشستن روى قبر و راه رفتن بر آن ناجایز است. رسول اکرمص مى‏فرماید: «لَا تَجْلِسُوا عَلَى الْقُبُورِ وَلَا تُصَلُّوْا إِلَيْهَا» (مسلم). «روى قبرها ننشینید و به‌سوى آن‌ها نماز نخوانید» و مى‏فرماید: «لَأَنْ يَجْلِسَ أَحَدُكُمْ عَلَى جَمْرَةٍ فَتُحْرِقَ ثِيَابَهُ فَتَخْلُصَ إلَى جِلْدِهِ خَيْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ يَجْلِسَ عَلَى قَبْرٍ» «اگر کسى روى اخگر بنشیند و لباسهایش از آن بسوزد و به جسمش سرایت کند بهتر است از اینکه روى قبر بنشیند».

حرمت ساخت مساجد بر قبرها و چراغانى آنها:

رسول اللّهص مى‏فرماید: «لَعَنَ اللّهُ زُوَّارَاتِ الْقُبُورِ وَالْمُتَّخِذِينَ عَلَيْهَا الْمَسَاجِدَ وَالسُّرُجَ» (ترمذی و حاکم). «زنانى که قبور را زیارت مى‏کنند و آن‌هائى که بر قبور مساجد مى‏سازند و قبور را چراغان مى‏کنند، ملعون‏اند». و مى‏فرماید: «لَعَنَ اللَّهُ الْيَهُودَ، اتَّخَذُوا قُبُورَ أَنْبِيَائِهِمْ مَسَاجِدَ» «خداوند یهود را لعنت کند. آنان قبور پیامبران را مسجد قرار دادند». (متفق علیه).

نبش قبر و انتقال میت‏:

نبش قبر و انتقال جسد یا ریزه‏هاى آن بدون ضرورت حرام است، مانند اینکه جسدى بدون غسل دفن شود، حتى میتى که هنوز دفن نشده است انتقال آن از شهرى به شهرى دیگر مکروه است، البته اگر میت از یک شهر به حرمین، مکه، مدینه و بیت المقدس انتقال داده شود، مانعى ندارد. رسول اللّه مى‏فرماید: «اَدْفِنُوا القَتْلَى فِى مَصَارِعِهِمْ» «شهدا و مقتولین را در محل شهادتشان دفن کنید». (ابوداود و غیره و هو صحیح).

استحباب تعزیت:

تسلیت و تعزیت گفتن بازماندگان میت مستحب است، مرد باشند چه زن، قبل از دفن میت باشد یا بعد از دفن، بهتر است تسلیت در سه روز اول انجام گیرد، البته اگر تعزیت کنندگان در شهرى دیگر زندگى مى‏کنند و دور هستند، مى‏توانند جهت تسلیت بعد از سه روز بیایند، رسول اللّهص مى‏فرماید: «مَا مِنْ مُؤْمِنٍ يُعَزِّى أَخَاهُ بِمُصِيبَةٍ إِلاَّ كَسَاهُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مِنْ حُلَلِ الْكَرَامَةِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» (ابن ماجه، سندش بسیار خوب است). «هر مؤمنى که هنگام مصیبت به برادرش تسلیت گوید، خداوند روز قیامت او را لباس کرامت و عزت خواهد پوشاند».

تعزیت یعنى چه؟

تعزیت، یعنى تلقین به صبر و آماده کردن بازماندگان براى تحمل مشکل و پذیرفتن صبر بوسیله ذکر آنچه که مصیبت را آسان کند و شدت اندوه را از آنان بکاهد. تعزیت با هر تعبیر و کلماتى رواست. در حدیث داریم، دختر رسول اکرمص نزد او قاصد فرستاد و او را از مرگ پسرش باخبر کرد. رسول اکرمص با شخصى پیغام فرستاد به دخترم بگو: «إِنَّ لِلَّهِ مَا أَخَذَ وَلَهُ مَا أَعْطَى وَكُلُّ شَىْءٍ عِنْدَهُ بِأَجَلٍ مُسَمًّى فَمُرْهَا فَلْتَصْبِرْ وَلْتَحْتَسِبْ» (مسلم). «براى خداوند است آنچه که از ما مى‏گیرد و براى او است‏ آنچه که بما مى‏دهد، هر چیز نزد او مدت مشخصى دارد، باید صبر کنى و از خداوند در برابر این مصیبت انتظار پاداش داشته باشى».

یکى از سلف به مناسبت در گذشت فرزند دوستش به ایشان چنین مى‏نویسد: از فلان... به فلان.... سلام بر شما. بدینوسیله من خدا را سپاس و ستایش مى‏گویم. خداوند به شما اجر بزرگ عنایت کرده و نیز صبر عنایت فرماید، و به من و شما توفیق شکر نعمت‌هایش را بدهد، بى‏تردید جانها، مال‌ها و اولادهاى ما، بخشش‌ها و امانت‌هاى الهى بحساب مى‏آیند، خداوند او را از تو در حالى گرفت که او را دوست داشتى و به وجودش افتخار مى‏نمودى ولى خداوند در عوض به تو پاداش بزرگى خواهد بخشید، رفتن و براى تو عبادت، رحمت و هدایت است اگر بدان معتقد باشى، پس صبر را پیشه‌گیر، و با آه و فغان اجر و پاداش خود را، کم مکن که پشیمان خواهى شد، و بدان که آه و فغان مرده را زنده نمى‏کند و غم و اندوه را نمى‏زداید و آنچه که اتفاق افتاده برنخواهد گشت.

اجتماع براى تعزیت:‏

آنچه که باید ترک شود و اجتناب از آن لازم است، بدعتى است که مردم بدلیل فرط جهالت در آن مبتلا هستند و آن این است که مردم به قصد تعزیت در خانه اجتماع مى‏کنند و بمنظور تظاهر و فخرفروشى سفره رنگین ترتیب مى‏دهند و مال‌هاى هنگفت هزینه مى‏کنند، این عمل، ریا، تظاهر و بدعت است. زیرا بزرگان اصحاب رسول للّهص براى تعزیت در خانه‏ها تجمع نمى‏کردند بلکه در مقبره یا در جاهائى بیرون از خانه وقتى همدیگر را ملاقات مى‏کردند، به یکدیگر تعزیت مى‏گفتند. البته اگر در مقبره و بازار امکان ملاقات نباشد مانعى ندارد که تعزیت در خانه گفته شود. زیرا آنچه بدعت است، این است که خانه و منزل براى این کار اختصاص داده شود و اجتماع بخصوصى براى این منظور تشکیل گردد. (و سفره‏هاى رنگین چیده شود).

کمک به بازماندگان:‏

پختن طعام و آماده کردن غذا براى بازماندگان میت مستحب است. این کار بوسیله خویشاوندان و همسایگان در روز وفات باید انجام گیرد. رسول للّهص در روز شهادت حضرت جعفر بن ابى‌طالب فرمود: «اِصْنَعُوْا لِآلِ جَعْفَرَ طعامًا فَإِنَّهُ أَتَاهُمْ أَمْرٌ يُشْغِلُهُمْ» «براى فرزندان جعفر غذا آماده کنید، چون آنان مواجه با مصیبتى‏ شدند که آنان را بخود مشغول کرده است». (احمد، ترمذى، حاکم). اما اینکه اهل میت و بازماندگان براى دیگران طعام و غذا درست کنند مکروه است، بهیچ وجه شایسته نیست چشم به غذاى آنان بدوزند، این امر مصیبت آنان را چند برابر مى‏کند. اگر افرادى از راه دور براى تعزیت آمدند، بهتر است که همسایگان و خویشاوندان از آنان پذیرائى کنند نه اهل میت.

صدقه براى میت:

صدقه براى میت مستحب است. از ابى هریرهس مروى است که شخصى از رسول للّهص سوال کرد: «إِنَّ أَبِى مَاتَ وَتَرَكَ مَالاً وَلَمْ يُوصِ فَهَلْ يُكَفِّرُ عَنْهُ أَنْ أَتَصَدَّقَ عَنْهُ؟ قَالَ: نَعَمْ». «یا رسو اللّهص پدرم فوت کرده و مال زیادى گذاشته است، براى او صدقه کنم، مفید خواهد بود؟ رسول اللّهص فرمود:: آرى». حضرت سعد بن عبادهس بعد از وفات مادرش از رسول اللّهص پرسید، «يَا رَسُولَ اللَّهِ إنَّ أُمِّي مَاتَتْ أَفَأَتَصَدَّقُ عَنْهَا؟ قَالَ: نَعَمْ. قُلْت: فَأَيُّ الصَّدَقَةِ أَفْضَلُ؟ قَالَ: سَقْيُ الْمَاءِ» «اى پیامبر خدا! مادرم فوت کرده، آیا براى او صدقه کنم؟ پیامبرص فرمود: آرى، سوال شد کدام صدقه بهتر است فرمود: آب دادن». (احمد و نسائى).

خواندن قرآن براى میت:

اگر مسلمان قرآن را در خانه یا در مسجد بخواند و در پایان تلاوت براى میت دعاى مغفرت کند، مانعى ندارد.

اما تجمع کردن قاریان در خانه میت و تلاوت کردن دستجمعى و اهداء ثواب به میت و دادن اجره به قاریان از طرف خویشاوندان میت، بدعت و منافى با روش صحابه و ائمه سلف مى‏باشد، باید مسلمانانى که مبتلا به چنین رسمى هستند، به ترک آن دعوت شوند. چنین روشى در سلف صالح شناخته نشده و از علماء و ائمه خیرالقرون چنین چیزى نقل نشده است. آنچه که در اول این امت بعنوان دین مروج نبوده است، براى آخر این امت، دین بحساب نمى‏آید.

زیارت قبور:

سر زدن به قبرستان مستحب و یادآور آخرت است و سبب دعاء و استغفار براى میت مى‏شود، رسول اکرمص مى‏فرماید: «كُنْت نَهَيْتُكُمْ عَنْ زِيَارَةِ الْقُبُورِ فَزُورُوهَا فَإِنَّهَا تُذَكِّرُ الْآخِرَةَ» (ترمذی). «من شما را از زیارت قبور منع کرده بودم، اکنون به شما اجازه مى‏دهم، زیرا زیارت قبور شما را بیاد آخرت مى‏اندازد». البته اگر قبرستان یا میت خیلى دور باشد که براى زیارت آن نیاز به شد رحال و اهتمام به سفر دارد، درین صورت، زیارت قبور درست نیست، چرا که رسول اللّهص مى‏فرماید: «لَا تُشَدُّ الرِّحَالُ إلَّا إلَى ثَلَاثَةِ مَسَاجِدَ: الْمَسْجِدُ الْحَرَامُ، وَمَسْجِدِي هَذَا، وَالْمَسْجِدُ الْأَقْصَى» (متفق علیه). «اهتمام به مسافرت و شد رحال نکنید، مگر بسوى سه مسجد: مسجد حرام، مسجد النبى و مسجد اقصى».

دعاى قبرستان:

هرکس به دیدن قبرستان مى‏رود، همان کلماتى را گوید که رسول اللّهص به هنگام زیارت قبرستان بقیع گفته است که عبارت‏اند از: «السَّلاَمُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الدِّيَارِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُسْلِمِينَ وَإِنَّا إِنْ شَاءَ اللَّهُ بِكُمْ لَلاَحِقُونَ أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ وَنَحْنُ لَكُمْ تَبَعٌ فَنَسْأَلُ اللَّهَ لَنَا وَلَكُمُ الْعَافِيَةَ اللهم اغفرلهم، اللهم ارحمهم» «سلام بر شما، اهالى این شهر، از مؤمنان‏ و مسلمانان. ما انشاءللّه به شما خواهیم پیوست، شما طلیعه ما هستید و ما پیرو شما، عاقبت را از خداوند براى خود و براى شما خواستاریم بارالها! آنان را مورد مغفرت و مورد ترحم قرار بده». (احمد).

زیارت قبور براى زنان:

حرمت رفت و آمد مکرر زنان به گورستان نزد همه علماء متفق است. زیرا رسول اللّهص مى‏فرماید: «لَعَنَ اللّهُ زُوَّارَاتِ الْقُبُورِ» «خداوند زنانى را که به زیارت قبرها مى‏روند، لعنت کرده است».

اما مطلق در مورد رفتن زنان به قبرستان، بعضى آن را مجاز دانسته‏اند. و برخى مطلقا زیارت قبور را براى زنان بدلیل حدیث مذکور ممنوع قرار داده‏اند. اما مجوزین مى‏گویند: زیارت بدون کثرت و بدون تکرار مانعى ندارد. زیرا حضرت عایشهل که قبر برادرش عبدالرحمن را زیارت کرده بود از وى در این مورد سوال شد، فرمود: آرى، رسول للّهص نخست از زیارت قبور منع کرده بود ولى بعدا زیارت قبور را مباح دانسته حتى براى آن امر کرده است. (حاکم، ترمذى).

آنانى که زیارت قبور را براى زنان مجاز مى‏دانند، مشروط است باینکه زنان در زیارت هیچگونه فعل منکرى مانند، نوحه جیغ کشیدن، تظاهر به آرایش و استعانت و طلب حاجت از میت، را مرتکب نشوند. معمولا زنان اینگونه معصیت‌ها را مرتکب مى‏شوند.

فصل دهم‏: بحث زكات‏

این فصل مشتمل بر پنج ماده است:

ماده اول‏: حکم، حکمت زکات و حکم مانعین زکات‏

الف) حکم زکات:‏

زکات بر هر مسلمانى که مالک نصاب و واجد شرایط باشد، فرض است. خداوند مى‏فرماید: ﴿خُذۡ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ صَدَقَةٗ تُطَهِّرُهُمۡ وَتُزَكِّيهِم بِهَا [التوبة: ۱۰۳]. «از اموال آنان زکات وصول کن، و با این عمل، آنان را پاک بگردان و پالایش کن». و مى‏فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَنفِقُواْ مِن طَيِّبَٰتِ مَا كَسَبۡتُمۡ وَمِمَّآ أَخۡرَجۡنَا لَكُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ [البقرة: ۲۶٧]. «اى مؤمنان از پاکیزه اموالى که بدست آورده‏اید و از آنچه که از زمین براى شما بیرون آورده‏ایم، انفاق کنید». و مى‏فرماید: ﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ [مزمل: ۲۰]. «نماز را بر پا دارید و زکات بپردازید».

رسول اکرمص مى‏فرماید: ساختمان اسلام بر پنج رکن استوار است: گواهى دادن، به لا إله إلا اللّه محمد رسول‏ اللّه، برپا داشتن نماز، پرداختن زکات، حج بیت‏ اللّه الحرام و روزه ماه مبارک رمضان.

و مى‏فرماید: به من امر شده با مردم قتال کنم تا اینکه آن‌ها به لا إله إلا اللّه محمد رسول اللّه اعتراف کنند. نمازها را بر پا دارند، زکات اموال‌‌شان را بپردازند، هرگاه این اعمال را انجام دادند، جان و مال خود را بیمه کرده‏اند، مگر بحق اسلام و معامله باطن آنان با خداوند است. (متفق علیه).

و رسول اللّهص هنگام اعزام حضرت معاذس فرمود: شما نزد کسانى مى‏روید که اهل کتاب‏اند، نخست آنان را به شهادت أن لا إله إلا اللّه ومحمد رسول اللّه دعوت کن، اگر از تو اطاعت کردند، به آنان خبر بده که خداوند شبانه روز پنج بار بر آنان نماز را فرض کرده است. اگر پذیرفتند به آنان بگو: خداوند صدقه را بر اموال آنان فرض کرده است. این صدقه (زکات) از ثروتمندان گرفته و به فقراء داده شود. اگر پذیرفتند، از بهترین اموال آن‌ها خوددارى کن و از دعاى بد مظلوم بپرهیز، زیرا میان ستمدیده و اللّه هیچگونه حجاب و مانعى وجود ندارد. (متفق علیه).

ب) حکمت زکات:‏

حکمت و فلسفه مشروعیت زکات بشرح زیر است:

۱- پاک کردن نفس بشرى از خصلت‏هاى پست و نکوهیده مانند: بخل، شح، آز و طمع‏.

۲- همدردى با فقراء و رفع نیاز مصیبت زدگان و محرومان‏.

۳- حفظ مصالح عمومى حیات و سعادت امت منوط بدانها است.

۴- جلوگیرى از ارتکاز ثروت در دست سرمایه داران، تجار و صاحبان صنعت و تجارت تا اموال عمومى مسلمانان، در دست گروه کوچکى نباشد.

آنانى که از دادن زکات خوددارى مى‏کنند:

کسانى که از دادن زکات خود دارى مى‏کنند و منکر فرضیت آن مى‏باشند، از دایره اسلام خارج مى‏شوند، اما اگر منکر وجوب آن نیستند ولى بخاطر بخل و سهل‏انگارى نمى‏پردازند، کافر نمى‏شوند، اما حکومت اسلامى باید آن‌ها را مجازات نموده و متوسل به زور شود. اگر مانعین زکات بخاطر بخل، با مأمورین زکات، به مبارزه برآیند، با آنان پیکار شود تا در برابر فرمان الهى تسلیم شوند. خداوند مى‏فرماید: ﴿ فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ فَإِخۡوَٰنُكُمۡ فِي ٱلدِّينِ [التوبة: ۱۱]. «اگر توبه‏ کنند و نماز را بر پا دارند و زکات اموال‌‌شان را بپردازند، برادران دینى شما هستند» و رسول اللّهص مى‏فرماید: «أُمِرْتُ أَنِ أُقَاتِلَ حَتَّى... الخ» «به من امر شده با آنان قتال کنم تا... زکات اموال‌‌شان را بپردازند». حضرت ابوبکرس در ارتباط با مانعین زکات فرمود: «وَاللَّهِ لَوْ مَنَعُونِى عَنَاقًا كَانُوا يُؤَدُّونَهَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج لَقَاتَلْتُهُمْ عَلَى مَنْعِهَا» (بخاری). «به خدا سوگند اگر بزغاله‏اى را که به رسول اللّه مى‏دادند، ندهند با آن‌ها خواهم جنگید».

صحابه به اتفاق، این دیدگاه ابوبکرس را تائید کردند و اجماع صورت گرفت.

ماده دوم‏: اموالى که زکات به آنها تعلق مى‏گیرد:

۱- طلا و نقره:‏

و کالائى که با طلا و نقره قیمت گذارى مى‏شوند، معادنى که ملحق به طلا و نقره هستند و چک‏ها و اسکناس‏هایى که قائم مقام طلا و نقره مى‏باشند. خداوند مى‏فرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ يَكۡنِزُونَ ٱلذَّهَبَ وَٱلۡفِضَّةَ وَلَا يُنفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ فَبَشِّرۡهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٖ [التوبة: ۳۴]. «آنانى که طلا و نقره را مى‏اندوزند و در راه خدا انفاق نمى‏کنند، به آنان بگو که: عذاب بس دردناکى در انتظار آن‌ها است». رسول اکرمص مى‏فرماید: «لَيْسَ فِيْمَا دُونَ خَمْسِ أَواقٍ صَدَقَةٌ» (متفق علیه). «کم‌تر از پنج وسق زکات ندارد»، و مى‏فرماید: «وَفِى الرِّكَازِ زَكاةٌ» (بخاری). «معدن طلا و نقره زکات دارد».

۲- زکات جانوران:‏

منظور از انعام، شتر، گاو و گوسفند است. خداوند مى‏فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَنفِقُواْ مِن طَيِّبَٰتِ مَا كَسَبۡتُمۡ [البقرة: ۲۶٧]. «اى مؤمنان انفاق کنید از اموال حلالى که شما آن‏ را بدست آورده‏اید»، رسول اکرمص خطاب به شخصى که درباره هجرت از وى سوال کرد. فرمود: «وَيْحَكَ، إِنَّ شَأْنَهَا شَدِيدٌ، فَهَلْ لَكَ مِنْ إِبِلٍ تُؤَدِّى صَدَقَتَهَا قَالَ: نَعَمْ. قَالَ: «فَاعْمَلْ مِنْ وَرَاءِ الْبِحَارِ فَإِنَّ اللَّهَ لَنْ يَتِرَكَ مِنْ عَمَلِكَ شَيْئًا» (بخاری). «واى بر تو، هجرت‏ بسیار مشکل است، آیا تو شتر دارى که زکات آن‌ها را بدهى؟ آن شخص گفت: آرى! رسول اللّه فرمود: پس از آنسوى دریاها عمل کن، خداوند عمل تو را بى‌سود نخواهد گذاشت».

و مى‏فرماید: «مَا مِنْ رَجُلٍ تَكُونُ لَهُ إِبِلٌ أَوْ بَقَرٌ أَوْ غَنَمٌ لاَ يُؤَدِّى حَقَّهَا إِلاَّ أُتِىَ بِهَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْظَمَ مَا تَكُونُ وَأَسْمَنَهُ، تَطَؤُهُ بِأَخْفَافِهَا، وَتَنْطَحُهُ بِقُرُونِهَا، كُلَّمَا جَازَتْ أُخْرَاهَا رُدَّتْ عَلَيْهِ أُولاَهَا، حَتَّى يُقْضَى بَيْنَ النَّاسِ» (بخاری). «سوگند به خداوند یکتا هرکس زکات شتر، گاو و گوسفندان خود را نپردازد، آن‌ها روز قیامت با بیشترین تعداد و چاق‌ترین حالت خود، مالکان خود را زیر سم‏هایشان لِه مى‏کنند و بوسیله شاخ‏هاى خود آنان را مى‏زنند، هرگاه آخرین شتر، گاو و گوسفند گله از روى مالکان خود رد شود، اولى مجددا بر مى‏گردد».

حبوبات و میوه‏جات:‏

حبوبات، یعنى خوردنى‏هائى که ذخیره مى‏شود، مانند گندم، جو، عدس، لوبیا، برنج، ذرت و غیره.

و میوه شامل خرما، زیتون و کشمش است که در آن‌ها زکات واجب است. زیرا خداوند مى‏فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَنفِقُواْ مِن طَيِّبَٰتِ مَا كَسَبۡتُمۡ وَمِمَّآ أَخۡرَجۡنَا لَكُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ [البقرة: ۲۶٧]. «اى مؤمنان انفاق کنید از روزى حلالى که بدست آورده‏اید، یعنى از آنچه‏ که از زمین براى شما بیرون آورده‏ایم». ﴿وَءَاتُواْ حَقَّهُۥ يَوۡمَ حَصَادِهِۦ [الأنعام: ۱۴۱]. «روزى که محصول‏ را برداشت مى‏کنید حق خدا را از آن بردارید». رسول اکرمص مى‏فرماید: «لَيْسَ فِيمَا دُونَ خَمْسَةِ أَوْسُقٍ صَدَقَةٌ» و مى‏فرماید: «فِيمَا سَقَتْ السَّمَاءُ وَالْعُيُونُ أَوْ كَانَ عَثَرِيًّا الْعُشْرُ، وَفِيمَا سُقِيَ بِالنَّضْحِ نِصْفُ الْعُشْرِ» (بخاری). «در محصولى که بوسیله آب باران یا چشمه‏ها آبیارى مى‏شود یا زمین آن عشرى است، عشر واجب است و محصولى که بوسیله حیوان (یا موتور آب) آبیارى مى‏شود نصف عشر واجب است».

اموالى که زکات ندارند:

۱- غلام، اسب، قاطر و الاغ چه یکى چه بیشتر وقتى براى معامله نباشند زکات ندارند. رسول اللّهص مى‏فرماید: «لَيْسَ عَلَى الْعَبْدِ فِى فَرَسِهِ وَغُلَامِهِ صَدَقَةٌ» (بخاری). و ثابت نیست که رسول اکرمص از قاطر و الاغ زکات گرفته باشد.

۲- مالى که به حد نصاب نرسیده است، در آن زکات واجب نیست، مگر اینکه مالک آن احسان کرده زکات بپردازد، رسول اکرمص مى‏فرماید: «لَيْسَ فِيمَا دُونَ خَمْسَةِ أَوْسُقٍ صَدَقَةٌ وَلَيْسَ فِيمَا دُونَ خَمْسِ ذَوْدٍ صَدَقَةٌ وَلَيْسَ فِيمَا دُونَ خَمْسِ أَوَاقٍ صَدَقَةٌ» (متفق علیه). «در کمتر از پنج وسق (در حبوبات) و در کمتر از پنج اوقیه در نقره و در کمتر از پنج شتر زکات واجب نیست».

۳- سبزیجات: درباره سبزیجات ثابت نیست که رسول اللّه زکات وصول کرده باشد، البته مستحب است که مقدارى از آن‌ها را در راه خداوند انفاق کند زیرا ظاهر آیه: ﴿أَنفِقُواْ مِن طَيِّبَٰتِ مَا كَسَبۡتُمۡ وَمِمَّآ أَخۡرَجۡنَا لَكُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ [البقرة: ۲۶٧]. سبزیجات را نیز در بر مى‏گیرد.

۴- زیورآلات زنان مشروط بر اینکه هدف تنها آرایش باشد، زکاة ندارد، اگر بجز آرایش هدف دیگرى، مانند سرمایه‏گذارى یا حفظ سرمایه در نظر باشد زکات واجب است.

۵- جواهرات با ارزش، مانند زمرد، یاقوت و لؤلؤ، مشروط بر اینکه براى تجارت نباشند، اگر براى تجارت هستند، مانند سایر کالاهاى تجارتى در قیمت آن‌ها زکات واجب است.

۶- کلیه کالاهایى که براى نگاهداشتن باشند نه تجارت مانند، اسب، خانه و منزل، کارخانه و ماشین، چون ثابت نیست که شارع در این گونه چیزها زکات گرفته یا براى اخذ زکات حکمى صادر کرده باشد.

ماده سوم‏: شرایط مقدار نصاب‏:

۱- طلا و نقره و آنچه در حکم طلا و نقره است:‏

۱- شرط زکات طلا این است که سالى بر روى آن گذشته و بحد نصاب رسیده باشد، نصاب آن ۲۰ دینار است. مقدار واجب در طلا، ربع عشر، یعنى یک چهلم است. پس در ۲۰ دینار، نصف دینار و در بیشتر از آن به همین تناسب.

۲- نقره: شرط وجوب زکات، گذشتن سال و رسیدن به حد نصاب است، نصاب آن پنج اوقیه مساوى ۲۰۰ درهم است. مقدار واجب در نقره نیز مانند طلا، ربع عشر یعنى یک چهلم است. پس در دویست درهم پنج درهم است و در بیش از آن بهمین تناسب، یعنى مازاد بر دویست درهم، هر مقدار که اضافه شود، یک چهلم آن بعنوان زکات پرداخته شود.

۳- اگر کسى مالک نصف نصاب طلا و مالک نصف نصاب درهم است، هر دو جمع شده نصاب کامل محسوب مى‏گردد. درین صورت زکات هرکدام را متناسب با حساب آن بپردازد. در روایات داریم که رسول اللّهص طلا را با نقره و نقره را با طلا آمیخته و زکات آن را پرداخته است. پرداخت زکات طلا، بصورت نقره و نقره بصورت طلا نیز جایز است. مثلا شخصى که یک دینار زکات بر او واجب است، مى‏تواند بجاى آن درهم بپردازد. همانطور که امروزه زکات طلا و نقره بصورت اسکناس پرداخت مى‏شود.

۴- کالاهاى تجارى‏:

کالاهاى تجارى دو حالت دارند، یکى اینکه احتکار شده باشند، یعنى مالک آن‌ها را ذخیره کرده و در انتظار این است که هرگاه قیمت‏ها بالا بروند، آن‌ها را براى فروش به بازار عرضه کند. دوم کالاهائى هستند که با قیمت مروج در بازار خرید و فروش مى‏شوند، اگر کالاهاى تجارى، از نوع دوم هستند هر سال بوسیله اسکناس قیمت گذارى شوند، اگر قیمت آن‌ها در حد نصاب برسد، یا کمتر از حد نصاب باشد ولى مالک اسکناس دیگر هم دارد: زکات آن‌ها را بحساب ۲/۵% بپردازد. اگر ذخیره شده‏اند، روزى که آن‌ها را مى‏فروشد زکات یک سال را بپردازد هر چند، که بیش از یک سال و حتى سال‌ها در انتظار بالا رفتن قیمت‏ها نزد او ذخیره شده‏اند.

۵- قروض یا وام‏ها:

اگر شما از کسى طلبکار هستید که هرگاه از او بخواهید توان پرداخت را دارد و مى‏پردازد، چنین وامى با سرمایه‏اى که در دست دارید، حساب مى‏شود و زکات آن بر شما واجب است، و اگر مدیون شما شخص ناتوان و تنگدستى است، یا اینکه شما توان گرفتن از او را ندارید بر آن مال زکات واجب نیست و هرگاه بدست شما افتاد فقط زکات یکسال را از آن مى‏پردازید.

۶- رکاز:

منظور از رکاز اموالى است که در دوران جاهلیت، یعنى قبل از اسلام دفن شده باشد، هرکس در خانه یا در زمین مملوک خود چنین مال مدفونى را پیدا کند، یک پنجم آن را بعنوان زکات به فقراء، مساکین و پروژهاى خیریه صرف کند. بدلیل این حدیث پیامبر که مى‏فرماید: «فِى الرِّكَازِ الْخُمْسُ»(متفق علیه).

٧- معادن:

معدن طلا و نقره اگر به حد نصاب برسد زکات آن واجب است گرچه از استخراج آن سالى نگذشته باشد آن‌هائى که زکات معدن را بصورت خمس مى‏دانند. آن را بر رکاز قیاس مى‏کنند، و آن‌هائى که بصورت زکات طلا و نقره یعنى در قالب ربع عشر، زکات معدن را مى‏پردازند، از مفهوم کلى این حدیث، «لَيْسَ فِيمَا دُونَ خَمْسِ أَوَاقٍ صَدَقَةٌ» استدلال مى‏کنند و مى‏گویند «خمس اواق» معادن و غیر معادن را در بر دارد. اما معدن اگر آهن، سرب، آلمینیوم، گوگرد و غیره باشد مستحب است، مالک مستخرج بحساب ۲/۵% از قیمت آن زکات بپردازد. هیچ نص صریحى درباره وجوب زکات در این گونه معادن نیامده است و این معادن طلا و نقره هم نیستند که پرداخت زکات در آن‌ها واجب باشد.

مال مستفاد:

مال مستفاد یعنى مالى که در اثناى سال، در اثر سود تجارت یا زاد و ولد حیوانات یا از راهى دیگر اضافه شده باشد، در دو نوع اول، گذشت سال واجب نیست، بلکه آن‌ها را نیز بحساب آورده و پرداخت کند و مالى را که از راه دیگرى بدست آمده آن را پس از گذشت سال حساب کرده و زکاتش را پرداخت کند.

چارپایان:

چارپایان عبارت اند:

۱- شتر: شرط زکات آن این است که سالى بر آن‌ها بگذرد و در حد نصاب رسیده باشند و نصاب اولى آن پنج شتر است. چرا که رسول اللّهص مى‏فرماید: «وَلَيْسَ فِيمَا دُونَ خَمْسِ ذَوْدٍ صَدَقَةٌ» (متفق علیه). (ذود، بر سه تا ده شتر اطلاق مى‏گردد) مقدار واجب زکات در پنج شتر یک بزغاله یا یک بره است که سال اولش تمام شده در سال دوم قدم گذاشته باشد. بره نیز مانند بزغاله است در ده شتر دو گوسفند و در ۱۵ شتر، ۳ گوسفند، در بیست شتر، چهار گوسفند و در ۲۵ شتر یک بنت مخاض یعنى شتر ماده‏اى است که یک سالش تمام شده و در سال دوم قدم گذاشته باشد. اگر بنت‏مخاض، مقدور نباشد یک ابن لبون بدهد، ابن لبون شتر بچه نرى که دوسالش تمام شده و در سال سوم قدم گذاشته باشد. هرگاه تعداد شترها از بیست و پنج نفر تجاوز کرده و به سى و شش نفر رسید، یک بنت‏لبون واجب مى‏شود. بنت لبون به آن شتر بچه ماده مى‏گویند که دو سالش تمام و سال سومش شروع شده باشد. وقتى شترها از ۳۶ تجاوز کرده به چهل شش نفر برسند. یک حقه، یعنى شتر ماده‏اى که ۳ سالش تمام شده و سال چهارمش شروع شده باشد، واجب مى‏شود. هرگاه تعداد به ۶۱ شصت و یک نفر رسید، یک جذعه، واجب مى‏شود، جذعه، به شتر ماده‏اى مى‏گویند که چهار سال از عمرش را سپرى نموده و سال پنجم آن شروع شده باشد. هرگاه تعداد آن‌ها به ٧۶ نفر برسد، دو بنت لبون واجب مى‏شود. و اگر تعداد آن‌ها از ٧۶ به ٩۱ نفر برسد دو تا حقه واجب مى‏شود. وقتى که تعداد آن‌ها به یکصد و بیست برسد در هر چهل نفر شتر یک بنت لبون و در هر پنجاه نفر یک حقه واجب مى‏شود.

توجه: هرگاه شترى با سن و سال معین در پرداخت زکات واجب شود و مقدور نباشد، از شتران موجود یکى به عنوان زکات داده شود. این شتر اگر از آن شترى که زکات به آن تعلق گرفته کوچک‌تر است، مالک علاوه بر آن، دو گوسفند یا بیست درهم نیز بدهد و اگر، بزرگ‌تر است، مى‏تواند از مأمورین جمع آورى کمک، دو تا گوسفند یا بیست درهم بگیرد.

۱- گاو:

در گاوها نیز حولان حول و نصاب، مانند شترها شرط است و نصاب گاو، سى رأس است. و مقدار واجب در سى رأس گاو، یک گوساله، یک ساله است که سال اولش تمام شده باشد، وقتى تعداد گاوها از سى به چهل برسد، مقدار واجب در آن‌ها یک گوساله، دو ساله است که دو سالش تمام شده باشد، وقتى از چهل بیشتر باشند، در هر چهل یک دو ساله و در هر سى یک گوساله یک ساله واجب مى‏شود. بدلیل این حدیث پیامبر که مى‏فرماید: «فِى كُلِّ ثَلاثينَ تَبِيْعٌ وَفِى كُلِّ أَرْبَعِيْنَ مُسِنَّةٌ».

(اوداود، ترمذى).

گوسفند:

زکات گوسفند، که شامل بزغاله و میش است، در آن نیز نصاب و گذشت سال شده است. نصاب اولیه گوسفند چهل رأس است. مقدار واجب در چهل تا صد و بیست رأس، یک دو ساله است. وقتى تعداد گوسفندان به یکصد و بیست و یک الى دوصد رأس برسد، دو گوسفند واجب مى‏گردد. وقتى به دوصد و یک یا بیش از آن برسد. در آن سه گوسفند واجب مى‏شود، هرگاه تعداشان از سیصد تجاوز کرد در هر صد یک گوسفند واجب مى‏شود، در حدیث آمده است «فَإِذَا زَادَتْ فَفِى كُلِّ مِأَةٍ شاةٌ».

توجه:

۱- جمهور و اغلب علماء چریدن را در چهارپایان شرط دانسته‏اند، یعنى چهارپایان در بیشترین قسمت سال در صحرا و بیابان چریده باشند، توضیح اینکه نزد جمهور وقتى در شتر، گاو و گوسفند زکات واجب مى‏شود که در اکثر سال از علف‏هاى خود رو در صحراها تغذیه شوند، امام مالک، این شرط را نمى‏پذیرد، و عمل اهل مدینه نیز بر همین است، دلیل جمهور حدیث رسول اکرمص است، مى‏فرماید: «وَفِى سَائِمَةِ الْغَنَمِ» جمهور شرط را در گوسفند از این نص و در شتر و گاو از قیاس بر گوسفند استنباط مى‏کنند و مى‏گویند: مشقت و زحمت علف و مشکل تدارک آن موجب مى‏شود که چریدن شرط قرار داده شود.

۲- جانوران اوقاص زکات ندارند. منظور از اوقاص آن دسته از جانوران است که در میان دو حد نصاب قرار دارند، مثلا از چهل رأس گوسفند به بالا تا یکصد و بیست مشمول همین حکم مى‏باشند تا اینکه به یکصد و بیست یک رسیدند دو گوسفند واجب مى‏شود. هم چنین در اوقاص شتر و گاو نیز زکات واجب نیست، بدلیل اینکه رسول اللّهص هرگاه زکات چهارپایان را بیان مى‏کرد، مى‏فرمود: «إِذَا بَلَغَتْ كَذَا فَفِيْها كَذَا» «هرگاه تعداد به این حد رسید، در آن‌ها فلان تعداد واجب است» از این تعبیر استنباط مى‏شود که عدد واقع میان دو حد، زکات ندارد.

۳- در زکات گوسفندان انواع مختلف گوسفندان، نوع واحدى به شمار مى‏آیند، هم چنین گاومیش با گاوهاى معمولى، شتر عربى با شترهاى بختى (نوعى شتر خراسان که دو کوهان دارد) با هم یک نوع حساب کرده مى‏شود.

مثلا مى‏فرماید: «وَفِى سَائِمَةِ الْغَنَمِ إِذَا كَانَتْ أَرْبَعِينَ فَفِيهَا شَاةٌ، وَفِى كُلِّ ثَلاثينَ مِنَ الْبَقَرِ» غنم و بقر، و ابل، هرکدام شامل تمام انواع خود مى‏باشد.

۴- بزغاله، گوساله و شتر بچه کمتر از یک سال بعنوان زکات پذیرفته نمى‏شود، اما از مالکان آن‌ها زکات گرفته مى‏شود، از حضرت عمرس روایت است که فرمود: «عُدْ عَلَيْهِمْ السَّخْلَةَ وَلَا تَأْخَذْهَا» به مأمور جمع‏آورى زکات فرمود: سخله (بزغاله کم‌تر از یک سال) را موقع گرفتن زکات همراه با سایر گوسفندان بشمار ولى آن را بعنوان زکات قبول نکن. (رواه مالک فى موطأ).

۵- گوسفند بسیار پیر و عیب‏دار، که موجب نقصان قیمت است، در زکات پذیرفته نمى‏شود. از حضرت ابوبکرس روایت است که مى‏فرمود: «وَلاَ تُؤْخَذُ فِى الصَّدَقَةِ هَرِمَةٌ وَلاَ ذَاتُ عَوَارٍ، وَلاَ تَيْسُ الْغَنَمِ» «گوسفند پیر، معیوب و آن که براى جفت‏گیرى است، در زکات گرفته نشود، هم مأمور جمع‏آورى زکات اجازه ندارد، که بهترین گوسفند را انتخاب نموده و بردارد». گوسفند آبستن یا گوسفند نر مخصوص جفتى، یا گوسفندى که براى ذبح و گوشت‏خورى آماده شده است، یا گوسفندى که شیر دارد و بچه‏اش را شیر مى‏دهد. رسول اکرمص خطاب به حضرت معاذس فرمود: «إِيَّاكَ وَكَرائِمَ أَمْوالِهِمْ» «از وصول کردن و گرفتن بهترین اموال آنان اجتناب کن». و همچنین عمرس نیز مأموران جمع آورى زکات را هدایت کرد و آنان را از گرفتن گوسفندان مذکور نهى کرد.

میوه و حبوبات:

شرط واجب شدن زکات در میوه و حبوبات این است که قابل خوردن باشند، گندم و سایر حبوبات قابل استفاده باشند، خداوند مى‏فرماید:

﴿وَءَاتُواْ حَقَّهُۥ يَوۡمَ حَصَادِهِۦ [الأنعام: ۱۴۱]. روز درو کردن، حق واجب آن که همان عشر و زکات است پرداخته شود، نصاب میوه و حبوبات، پنج وسق است و هر وسق شصت صاع است و هر صاع مساوى با چهار مد است. رسول اکرمص مى‏فرماید: «لَيْسَ فِيْمَا دُونَ خَمْسَةِ أَوْسُقٍ صَدَقَةٌ» (متفق علیه). مقدار واجب در میوه و حبوبات، اگر بدون زحمت آبیارى مى‏شوند، یا عشرى هستند و با چشمه و آب باران آبیارى مى‏شوند، عشر است. یعنى از پنج وسق نصف وسق بدهد، اگر میوه و حبوبات، با زحمت آبیارى مى‏شوند و آبیارى آن‌ها هزینه پردارد، مثلا با دلو یا حیوان یا موتور، آبیارى مى‏شوند، مقدرا واجب، نصف عشر است، پس در پنج وسق، یک چهارم وسق پرداخت شود. و مازاد از حد اقل نصاب (پنج وسق) بهمین تناسب زکات داده شود، یعنى هر مقدار مازاد از پنج وسق، اگر بدون زحمت آبیارى مى‏شود، یک دهم (عشر) و اگر با زحمت آبیارى مى‏شود، یک بیستم (نصف عشر) داده شود. رسول اکرمص مى‏فرماید: «فِيمَا سَقَتْ السَّمَاءُ وَالْعُيُونُ أَوْ كَانَ عَثَرِيًّا الْعُشْرُ، وَفِيمَا سُقِيَ بِالنَّضْحِ نِصْفُ الْعُشْرِ» (بخاری). محصولى که با آب باران و چشمه آبیارى مى‏شود یا زمین عشرى است، مقدار واجب عشر است و محصولى که زراعت آن با دلو و (موتور) آبیارى مى‏شود، مقدار واجب آن نصف عشر است.

توجه:

۱- اگر زمینى گاهى بوسیله آب باران و چشمه و گاهى بوسیله موتور پمپ آبیارى مى‏شود، مقدار واجب در آن سه چهارم عشر است، علماء چنین فتوا داده‏اند. و علامه ابن قدامه مى‏فرماید: دراین فتوى کسى اختلاف ندارد.

۲- انواع مختلف خرماها با هم جمع کرده مى‏شوند اگر مجموع آن‌ها به تعداد نصاب مى‏رسد، از نوع متوسط زکات پرداخته شود، پرداخت زکات از نوع اعلى یا از نوع پائین تعیین نشده است.

۳- همچنین گندم و جو با هم آمیخته شوند، اگر مجموع آن‌ها به تعداد نصاب برسد، از نوعى که غالب است، زکات پرداخته شود.

۴- انواع حبوبات، مانند: عدس، لوبیا لپه و غیره جمع کرده شوند، هرگاه مجموع آن‌ها به حد نصاب رسید، از آنکه مقدارش غالب است، زکات داده شود.

۵- انواع دانه‏هاى روغنى، هرکدام اگر به حد نصاب برسد از روغن آن‌ها زکات پرداخته شود.

۶- انواع انگورها با هم حساب کرده شوند، هرگاه میزان مجموع آن‌ها به حد نصاب برسد، زکات پرداخته شود، اگر قبل از اینکه تبدیل به کشمش شوند، فروخته شدند، از قیمت آن‌ها زکات پرداخته شود، و زکات بر حسب نوع آبیارى، عشر یا نصف عشر است.

٧- برنج، فتره و تنباکو، هرکدام جنس مستقلى هستند در زکات با هم جمع نمى‏شوند، هرکدام از این اجناس اگر به تنهایى به حد نصاب نرسد، زکات ندارد.

۸- هرکس زمینى را اجاره کرده که در آن زراعت کند، هرگاه محصول آن به حد نصاب برسد، بر مستأجر عشر واجب مى‏گردد.

٩- اگر کسى باندازه‏اى مدیون است که دینش برابر با جمیع دارایى او است یا اینکه دارایى‏اش را از مقدار نصاب کاهش مى‏دهد، زکات بر وى واجب نیست.

ماده چهارهم‏: مصارف زکات:‏

جاهاى مصرف زکات را خداوند متعال در این آیه بیان نموده است: ﴿إِنَّمَا ٱلصَّدَقَٰتُ لِلۡفُقَرَآءِ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱلۡعَٰمِلِينَ عَلَيۡهَا وَٱلۡمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمۡ وَفِي ٱلرِّقَابِ وَٱلۡغَٰرِمِينَ وَفِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِۖ فَرِيضَةٗ مِّنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٞ ٦٠ [التوبة: ۶۰]. «صدقات فقط براى ۱- فقیران و ۲- بینوایان و ۳- کارگزاران [گمارده شده‏] بر آن و ۴- دلجویى شوندگان و [براى خرج کردن‏] در ۵- [راه آزادى‏] بردگان و ۶- وامداران و ٧- [براى هزینه کردن‏] در راه خدا و ۸- در راه ماندگان است که [به عنوان‏] حکم مقرر شده از [سوى‏] خداست. و خداوند داناى فرزانه است».

توضیح و شرح حال این هشت گروه بشرح زیر است:

۱- فقراء:

فقیر کسى است که توانایى مالى براى رفع نیاز خود و کسانى که تحت تکفل او مى‏باشند ندارد، مثلا نمى‏تواند براى افراد تحت تکفل خود، غذا، لباس، منزل تدارک ببیند و لو اینکه مالک نصاب باشد.

۲- مساکین:‏

مسکین ممکن است گاه وقتى نیازش از فقیر شدیدتر یا کم‌تر باشد، بهر حال حکم هر دو یکى است. رسول اکرمص در برخى احادیث، مسکین را چنین تعریف نموده است: «لَيْسَ الْمِسْكِينُ الَّذِى يَطُوفُ عَلَى النَّاسِ تَرُدُّهُ اللُّقْمَةُ وَاللُّقْمَتَانِ وَالتَّمْرَةُ وَالتَّمْرَتَانِ، وَلَكِنِ الْمِسْكِينُ الَّذِى لاَ يَجِدُ غِنًى يُغْنِيهِ، وَلاَ يُفْطَنُ بِهِ فَيُتَصَدَّقُ عَلَيْهِ، وَلاَ يَقُومُ فَيَسْأَلُ النَّاسَ» (بخاری). «مسکین کسى نیست که بر درخانه‏ها تکدى مى‏کند، تا یک لقمه نان‏ یا یک دانه خرما باو داده شود، البته مسکین کسى است که توانایى مالى براى رفع نیازهاى اولیه خود را ندارد، اما ناتوانى خود را به دیگران نشان نمى‏دهد و خود را نیازمند وانمود نمى‏کند تا به او صدقه داده شود و دست پیش مردم دراز نمى‏کند».

۳- العاملون علیها (کارمندان زکات):

عامل بر زکات، مأمورانى هستند که مسئولیت جمع‏آورى زکات را بر عهده دارند، یا مدیریت و سرپرستى اموال زکات را بر عهده دارند یا مسئول حفاظت و آمار و ارقام اموال زکات هستند، کلیه کسانى که در بخش زکات مشغول خدمت هستند، دادن زکات یا پرداخت حقوق آن‌ها از اموال زکات جایز است ولو اینکه مستغنى و مستطیع باشند، رسول اکرمص مى‏فرماید: «لَا تَحِلُّ الصَّدَقَةُ لِغَنِيٍّ إلَّا لِخَمْسَةٍ: لِعَامِلٍ عَلَيْهَا، أَوْ رَجُلٍ اشْتَرَاهَا بِمَالِهِ، أَوْ غَارِمٍ، أَوْ غَازٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، أَوْ مِسْكِينٍ تَصَدَّقَ عَلَيْهِ مِنْهَا، فَأَهْدَى مِنْهَا لِغَنِيٍّ» «زکات براى مستطیع روانیست، مگر براى پنج گروه:

۱- کسى که مأمور جمع‏آورى زکات است.

۲- کسى که صدقه را با مال خودش خریده است.

۳- مدیون.

۴- مجاهد راه خدا.

۵- مسکینى که به او صدقه داده شده و او آن را به شخص غنى هدیه کرده باشد».

۴- مؤلفة قلوب:‏

مؤلفه قلوب، مسلمانى است که اسلامش ضعیف است و قوم او از وى حرف شنوى دارند، زکات بمنظور نزدیک‏تر کردن او به اسلام و تقویت اسلامش، داده مى‏شود تا نفع او فراگیر شود یا مسلمانان از شر احتمالى او در امان باشند، یکى دیگر از مصداق مولفه قلوب، کافرى است که ایمان آوردن او یا ایمان آوردن قوم او متوقع باشد، به چنین کافر یا کافرانى بمنظور تشویق آنان بسوى اسلام، زکات داده مى‏شود.

۵- رقاب:‏

اگر مسلمانى غلام یا اسیر است جایز است که از مال زکات او را خریده و براى خشنودى خداوند آزاد کرده شود یا اینکه مسلمانى، مکاتب است، روا است که از اموال زکات کمک شود تا بتواند اقساط کتابت را پرداخته خود را آزاد کند.

۶- غارمون:‏

مدیونانى که در غیر معصیت خدا و رسول اللّه زیر بار وام رفته‏اند و پرداخت وام برایشان مشکل شده است، به اینگونه افراد زکات داده شود تا بدهى‏هایشان را بپردازند، رسول اللّه مى‏فرماید: سوال روا نیست مگر براى سه نفر:

۱- کسى که مبتلا به فقر و تنگدستى بسیار شدید است.

۲- کسى که بشدت زیر بار وام رفته است.

۳- کسى که خونى بگردنش افاده و در پى پرداخت خون‏بهاست.

٧- فى سبیل اللّه:

منظور از راه خدا، عملى است که انسان براى خشنودى خداوند و رسیدن به بهشت انجام مى‏دهد، و بر جسته‏ترین این اعمال، جهاد براى سربلندى دین خداست، پس مجاهد در راه خدا شایسته است که زکات باو داده شود هرچند مستطیع باشد.

این بخش تمام منافع عامه و شرعى را در برمى‏گیرد، مانند، ساختن مساجد، بیمارستان، مدارس و یتیم خانه، بهترین مصرف از میان مصارف، تدارک امور جهاد و رسیدگى به امور مجاهدین است، مانند: اسلحه، و سایر ضروریات مجاهدین.

۸- ابن السبیل:

مسافرى است که از خانه و کاشانه خود جدا شده و از موطن خود دور افتاده، رواست که زکات به او داده شود تا بتواند نیازهایش را در مسافرت تامین کند، هرچند که در موطن خود مستطیع و ثروتمند باشد، اما بدلیل اینکه در مسافرت دچار کمبود و فقر شده مى‏تواند از اموال زکات استفاده کند.

البته این مشروط است به اینکه وام گرفتن برایش میسر نباشد، اگر مى‏تواند وام بگیرد و وام گرفتن براحتى برایش مقدور است، دادن زکات به کسى که در موطن خود سرمایه دارد جایز نیست.

توجه:

۱- اگر زکات به هر قشرى از این هشت قشر داده شود، رواست، البته بهتر این است که اولویت مبتنى بر شدت نیاز و حاجت، رعایت گردد، اگر مال زکات زیاد است بهتر است که بجاى دادن به یک قشر، میان اقشار متعدد موجود توزیع گردد.

۲- زکات به افراد تحت تکلفى که نفقه آنان بر مزکى واجب است، داده نشود، مانند والدین، فرزندان و همسر، زیرا نفقه این‌ها بر شخص واجب است.

۳- زکات به آل پیامبرص بخاطر شرافت آنان، روا نیست، منظور از آل پیامبرص، بنوهاشم، آل على، آل جعفر، آل عقیل و آل عباسش مى‏باشند، رسول اکرمص مى‏فرماید: «إِنَّ الصَّدَقَةَ لَا يَنْبَغِى لِآلِ مُحَمَّدٍ إِنَّما هِىَ أَوْساخُ النَّاسِ»(مسلم) «زکات بدلیل اینکه زباله اموال مردم هستند براى آل پیامبر مناسب نیست».

۴- مسلمان اگر اموال زکات را به رهبر مسلمانان بدهد، برى الذمة است و لو اینکه رهبر ستمکار و ظالم باشد. زیرا رسول اکرمص در این خصوص مى‏فرماید: «إِذَا أَدَّيْتِهَا إِلَى رَسُولِى فَقَدْ بَرِئْتَ مِنْهَا ولَكَ أَجْرُهَا وَإِثْمُهَا عَلَى مَنْ بَدَّلَهَا» (احمد). «هر گاه زکات را به مأمور من دادى، تو برى الذمه هستى و ثواب آن به تو خواهد رسید و گناه آن بر گردن کسى است که در توزیع آن درست عمل نکند و آن را تغییر دهد».

۵- زکات به کافر و فاسق مانند کسى که تارک نماز و یا کسى که شعائر دین را به باد استهزاء مى‏گیرد، داده نشود. چرا که رسول اللّهص مى‏فرماید: «وَتُؤْخَذُ مِنْ أَغْنِيائِهِمْ وَتُرَدُّ إِلَى فُقَرَائِهِمْ» «از ثروتمندان مسلمان گرفته و به فقراء آن‌ها داده شود».

هم چنین زکات به شخص ثروتمند و به کسى که توانائى کسب و کار را دارد روا نیست. رسول اللّهص مى‏فرماید: «وَلَا حَظَّ فِيهَا لِغَنِيٍّ، وَلَا لِقَوِيٍّ مُكْتَسِبٍ» (احمد). یعنى: «کسى‏ که بقدر کافى مى‏تواند کسب کند، در زکات سهمى ندارد».

۶- انتقال دادن اموال زکات از شهرى به شهرى دیگر که مسافت آن به اندازه سفر شرعى روا نیست، (مسافتى که رسیدن به آن موجب کوتاه خواندن نمازهاى چهار رکعتى مى‏شود. ۴۸ میل شرعى. مترجم) زیرا رسول اللّهص مى‏فرماید: به فقراء آنان، یعنى فقراء همان شهر برگردانده شود. البته اگر در شهرى که مال زکات جمع‌آورى شده است، فقراء و مساکین به قدر کافى وجود ندارند یا اینکه نیاز در آنجا کم‌تر و در شهرى دیگر شدیدتر است، انتقال اموال زکات مانعى ندارد.

٧- اگر شخص فقیر و مسکین بدهکار است و طلبکار مى‏خواهد آن مبلغ را زکات حساب کند و از بدهکار پس نگیرد، جایز است بشرط اینکه بدهکار از پس دادن آن مبلغ انکار نکند و وصول آن براى طلبکار قریب به یقین باشد، اما اگر طلبکار از پس گرفتن دین خود مأیوس است یا بدهکار باین خاطر آن را به طلبکار مى‏دهد تا طلبکار آن را باو برگرداند، در این حالت نمى‏توان آن را زکات تلقى نمود و اگر به نیت زکات از مطالبه آن منصرف شود، زکات ادا نمى‏گردد.

۸- در زکات مانند سایر اعمال نیت شرط است و پرداخت آن بدون نیت قبول نمى‏شود، زیرا رسول اکرمص مى‏فرماید: «إِنَّمَا الأَعْمالُ بِالنِّياتِ» «صحت اعمال یا پاداش اعمال به نیت‌ها بستگى دارد»، زکات دهنده باید نیت فرض زکات را که بر عهده او است، بکند، و علاوه بر این هدف و انگیزه پرداخت زکات صرفا خشنودى خدا باشد، چون اخلاص براى قبول هر عبادت شرط لازم است، خداوند مى‏فرماید: ﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ [البینة: ۵]. «و امر نشده‏اند مگر به اینکه خداوند را با اخلاص عبادت کنند».

ماده پنجم‏: بحث صدقه فطر:

۱- احکام صدقه فطر:

صدقه فطر بر تک تک مسلمانان واجب عینى است، از حضرت ابن عمرب روایت است: «أن رسول الله ج فَرَضَ زَكَاةَ الْفِطْرِ مِنْ رَمَضَانَ صَاعًا مِنْ تَمْرٍ أَوْ صَاعًا مِنْ شَعِيرٍ عَلَى كُلِّ حُرٍّ أَوْ عَبْدٍ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى مِنَ الْمُسْلِمِينَ» (متفق علیه). «رسول اکرمص صدقه فطر رمضان را به میزان یک صاع خرما یا یک صاع جو بر عبد، آزاد، مرد، زن، کوچک و بزرگ، از مسلمانان فرض کرده است».

۲- فلسفه و حکمت صدقه فطر:

از جمله فلسفه صدقه فطر این است که شخص روزه دار را از آلودگى‏ها و آثار کارهاى لغو، بیهوده و ناسزا پاک مى‏سازد و فقراء و مساکین را از تکدى و سوال در روز عید مستغنى و بى‌نیاز مى‏کند، حضرت ابن عباسب مى‏فرماید: «فَرَضَ رَسُولُ اللَّهِج زَكَاةَ الْفِطْرِ طُهْرَةً لِلصَّائِمِ مِنْ اللَّغْوِ، وَالرَّفَثِ، وَطُعْمَةً لِلْمَسَاكِينِ» (ابوداود، ابن ماجه حاکم). رسول اللّه‏ مى‏فرماید: «اُغْنُوهُمْ عَنِ السُّؤالِ فِى هَذا الْيَوْمِ» (بیهقی). «مستمندان را در این روز از سوال بى‏ نیاز کنید».

۳- مقدار و نوع طعامى که صدقه فطر از آن داده مى‏شود:

مقدار واجب صدقه فطر براى هر نفر یک صاع است، صاع معادل چهار مد (حفنات) است. صدقه فطر باید از نوع طعامى که بیشتر در شهر مورد مصرف است پرداخته شود. خواه گندم باشد، خرما باشد، برنج باشد، کشمش باشد، یا کشک. از حضرت ابى سعیدس روایت است «كُنَّا نُخْرِجُ إِذَا كَانَ فِينَا رَسُولُ اللَّهِ ج زَكَاةَ الْفِطْرِ عَنْ كُلِّ صَغِيرٍ وَكَبِيرٍ حُرٍّ أَوْ مَمْلُوكٍ صَاعًا مِنْ طَعَامٍ أَوْ صَاعًا مِنْ أَقِطٍ أَوْ صَاعًا مِنْ شَعِيرٍ أَوْ صَاعًا مِنْ تَمْرٍ أَوْ صَاعًا مِنْ زَبِيبٍ» (متفق علیه). «حضرت ابى سعیدس مى‏گوید: در دوران‏ رسول اللّهص از هر بزرگ و کوچک، آزاده، غلام یک صاع از گندم، یا از کشک یا از جو یا از خرما و یا از کشمش، صدقه فطر پرداخت مى‏کردیم».

۴- غیر از طعام داده نشود:

واجب این است که جز از طعام در صدقه فطر چیز دیگرى داده نشود، بدون ضرورت از طعام به نقد و پول عدول نمى‏شود، چون ثابت نیست که رسول اللّهص جز از طعام چیز دیگرى داده باشد حتى صحابه نیز در عوض طعام حتى براى یک بار هم نقد و وجه براى صدقه فطر نداده‏اند.

۵- وقت وجوب و وقت پرداخت صدقه فطر:

با فرا رسیدن شب عید صدقه فطر واجب مى‏شود، و وقت جواز پرداخت آن یک روز یا دو روز پیش از عید است و بهترین موقع پرداخت آن از طلوع فجر عید تا پیش از برگذارى نماز عید است، زیرا رسول اللّه امر کرده بود تا صدقه فطر قبل از برگذارى نماز عید پرداخته شود و از ابن عباسب روایت است: «فَمَنْ أَدَّاهَا قَبْلَ الصَّلَاةِ فَهِيَ زَكَاةٌ مَقْبُولَةٌ، وَمَنْ أَدَّاهَا بَعْدَ الصَّلَاةِ فَهِيَ صَدَقَةٌ مِنْ الصَّدَقَاتِ» «هرکس قبل از نماز آن را بپردازد، آن زکات پذیرفته شده است و هرکس بعد از نماز آن را بپردازد، صدقه‏اى از صدقات است». اگر بعد از نماز داده شود، قضا است، واجب ادا مى‏گردد، اما کراهیت دارد.

مصرف صدقه فطر:

مصرف صدقه فطر همان مصرف زکات است، البته فقراء و مساکین از سایر اقشار در صدقه فطر استحقاق بیشتر دارند، زیرا رسول اللّهص مى‏فرماید: «اُغْنُوهُمْ عَنِ السُّؤالِ فِى هَذا الْيَوْمِ» (بیهقی). «فقراء و مساکین را در این روز از سوال مستغنى کنید»، پس صدقه فطر بغیر فقراء و مساکین داده نشود مگر آن وقت که فقیرى نباشد یا نیاز آنان از سایر اقشار کم‌تر باشد یا اینکه نیاز سایر اقشار شدیدتر باشد.

توجه:

۱- زن مستطیع مى‏تواند صدقه فطرش را به شوهر فقیر خود بدهد، البته شوهر مستطیع نمى‏تواند صدقه فطرش را به همسر فقیر خود بدهد، چرا که نفقه همسر بر شوهر واجب است اما نفقه شوهر بر همسر واجب نیست.

۲- صدقه بر کسانى که مالک قوت و غذاى روز خود نیستند واجب نیست، چرا که خداوند مى‏فرماید: ﴿لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَا [البقرة: ۲۸۶]. «خداوند مکلف نمى‏سازد هیچکس را مگر به اندازه‏ى توان او».

۳- اگر کسى از غذاى روز خود اندکى را پس انداز کند یا فاضل بماند و آن را بعنوان صدقه فطر بپردازد، روا است، خداوند مى‏فرماید: ﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُمۡ [التغابن: ۱۶]. «در حد توان از خداوند بترسید».

۴- دادن صدقه فطر یک نفر به چند نفر مانعى ندارد و هم چنین دادن صدقه چند نفر به یک نفر نیز بلامانع است.

۵- زکات فطر، صدقه فطر، بر آنانى که در آن شهر مقیم است، واجب است.

۶- صدقه فطر یک شهر را به شهرى دیگر دادن، مانند زکات روا نیست.

فصل يازدهم‏: بحث روزه‏

در این فصل دارای ده ماده است:

ماده اول‏: تعریف و تاریخ فرضیت روزه:‏

۱- تعریف روزه:‏

روزه در لغت بمعنى امساک (خوددارى) است و در اصطلاح شریعت، خود دارى از خوردن، نوشیدن و مجامعت و سایر شکننده‏هاى روزه به نیت عبادت، از طلوع فجر تا غروب آفتاب، است.

۲- تاریخ فرضیت روزه:‏

خداوند متعال روزه را بر امت محمدص مانند امت‏هاى گذشته فرض نموده است. این آیه دال بر فرض بودن روزه است، ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ ١٨٣ [البقرة: ۱۸۳]. «اى کسانى که ایمان آورده‏اید، روزه بر شما فرض شده همانگونه که بر امت‏هاى گذشته نیز فرض بوده است، تا شما به تقوى راه پیدا کنید».

این آیه در روز دوشنبه، ماه شعبان، سال دوم هجرى نازل شده است.

ماده دوم‏: فضیلت و فوائده روزه:‏

۱- فضیلت روزه:‏

احادیث زیر دال بر فضیلت روزه هستند: رسول اللّهص مى‏فرماید: «اَلصَّوْمُ جُنَّةٌ مِّنَ النَّارِ، كَجُنَّةِ أَحَدِكُمْ مِنَ الْقِتَالِ» (احمد و غیره). «روزه سپرى است در برابر آتش دوزخ همانطور که سپر شما را از تیرهاى دشمن نجات مى‏دهد، روزه شما را از آتش دوزخ نجات مى‏دهد»، و مى‏فرماید: «مَنْ صَامَ يَوْماً فِى سَبِيلِ اللَّهِ زَحْزَحَ اللَّهُ وَجْهَهُ عَنِ النَّارِ بِذَلِكَ سَبْعِينَ خَرِيفاً» (متفق علیه). «هرکس یک روز را براى خشنودى خداوند روزه گیرد، خداوند به مسافت هفتاد سال او را از دوزخ دور مى‏دارد» و مى‏فرماید: «إنَّ لِلصَّائِمِ عِنْدَ فِطْرِهِ دَعْوَةٌ لَا تَرُدُّهُ» «دعا موقع افطار صائم (روزه دار) رد نمى‏شود» (ابن ماجه و حاکم). و مى‏فرماید: «إِنَّ فِى الْجَنَّةِ بَابًا يُقَالُ لَهُ الرَّيَّانُ، يَدْخُلُ مِنْهُ الصَّائِمُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، لاَ يَدْخُلُ مِنْهُ أَحَدٌ غَيْرُهُمْ يُقَالُ أَيْنَ الصَّائِمُونَ فَيَقُومُونَ، لاَ يَدْخُلُ مِنْهُ أَحَدٌ غَيْرُهُمْ، فَإِذَا دَخَلُوا أُغْلِقَ، فَلَمْ يَدْخُلْ مِنْهُ أَحَدٌ» (متفق علیه).

«همانا بهشت درى دارد بنام ریان ویژه روزه داران است، بجز روزه داران کسى دیگر از آن وارد نمى‏شود ندا داده مى‏شود، کجا هستند روزه داران؟ روزه داران بلند شده از آن درب مخصوص وارد مى‏شوند».

فوائد روزه:‏

روزه فوائد روحى، اجتماعى و بهداشتى فراوانى را در بر دارد:

از جمله فوائد روحى و معنوى روزه این است که، در روزه‏دار خصلت صبر را بوجود مى‏آورد و نیروى صبر مى‏بخشد، کنترل نفس را بوجود آورده و شخص را در برابر خواسته‏هاى نامشروع نفس مقاوم مى‏سازد، تقوى را در شخص ایجاد نموده و آن را رشد مى‏دهد، خداوند در آیه زیر به همین ویژگى روزه (یعنى تقوى) که هدف بارز روزه است، اشاره نموده مى‏فرماید: ﴿كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ ١٨٣ [البقرة: ۱۸۳]. «روزه بر شما فرض شده آنطور که بر امت‌هاى گذشته فرض شده بود، تا شما به تقوى راه پیدا کنید».

از جمله فوائد اجتماعى روزه این است که مردم را نظم و اتحاد آموخته و عدل و مساوات را در دل مردم محبوب مى‏سازد، و در نتیجه میان مردم حس مهربانى و خصلت احسان و نیکى و ایثار رواج پیدا مى‏کند و جامعه از شر و فساد محفوظ مى‏ماند.

از جمله فوائد بهداشتى روزه این است که روده‏ها را پالایش داده و معده را براى هضم غذا آماده‏تر مى‏سازد و بدن را از فضلات و رسوب‏ها پاک مى‏سازد، از چاقى بى‌رویه مى‏کاهد، از بزرگى شکم و چربى خون جلوگیرى مى‏کند، در حدیث آمده است. «صُوْمُوْا تَصِحُّوْا» «روزه بگیرید تا تنومند و صحت‏مند باشید». (الـمعجم الأوسط).

ماده سوم‏: بحث روزه‏هاى مستحب، مکروه و حرام:‏

۱- روزه‏هاى مستحب:‏

روزه گرفتن در روزه‏هایى که در زیر نوشته مى‏شوند مستحب است:

۱- روزه گرفتن، روز عرفه براى غیر حجاج، روز عرفه نهم ذیحجه است. رسول اللّهص مى‏فرماید: «صَوْمُ يَوْمِ عَرَفَةَ يُكَفِّرُ سَنَتَيْنِ مَاضِيَةً وَمُسْتَقْبَلَةً وَصَوْمُ عَاشُورَاءَ يُكَفِّرُ سَنَةً مَاضِيَةً» (مسلم). «روزه عرفه گناهان دو سال، سال گذشته و سال آینده را از بین مى‏برد و روزه عاشورا گناهان یک سال را از بین مى‏برد».

۲- روزه گرفتن، عاشورا و تاسوعا، یعنى دهم و نهم ذیحجه. رسول اکرمص مى‏فرماید: روزه عاشورا گناهان یک سال، یعنى سال گذشته را از بین مى‏برد، رسول اللّه روز عاشورا روزه گرفته و براى روزه گرفتن آن امر کرده است و درباره تاسوعا فرموده است: «فَإِذَا كَانَ الْعَامُ الْمُقْبِلُ صُمْنَا الْيَوْمَ التَّاسِعَ» (مسلم). «سال آینده نهم ذیحجه «تاسوعا» را نیز روزه خواهیم گرفت».

۳- شش روز از شوال، رسول اکرمص مى‏فرماید: «مَنْ صَامَ رَمَضَانَ ثُمَّ أَتْبَعَهُ سِتًّا مِنْ شَوَّالٍ كَانَ كَصِيَامِ الدَّهْرِ» (مسلم). «روزه رمضان و شش روز، شوال مانند روزه گرفتن در تمام عمر است».

۴- روزه گرفتن نیمه اول شعبان، حضرت عایشهل مى‏فرماید: رسول اکرمص هیچ ماهى غیر از رمضان را بطور تمام روزه نگرفته است و در ماه شعبان بیش از ماه‏هاى دیگر روزه گرفته است. (متفق علیه).

۵- ده روز اول ذیحجه، یعنى عشره اول، رسول اکرمص مى‏فرماید: «مَا مِنْ أَيَّامٍ الْعَمَلُ الصَّالِحُ فِيهَا أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ مِنْ هَذِهِ الأَيَّامِ. (يَعْنِى أَيَّامَ الْعَشْرِ الأول من ذالحجة). قَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ وَلاَ الْجِهَادُ فِى سَبِيلِ اللَّهِ قَالَ: وَلاَ الْجِهَادُ فِى سَبِيلِ اللَّهِ إِلاَّ رَجُلٌ خَرَجَ بِنَفْسِهِ وَمَالِهِ فَلَمْ يَرْجِعْ مِنْ ذَلِكَ بِشَىْءٍ»(ترمذی و ابوداود)«در هیچ روزهائى اعمال نیکو مانند این روزها (ده روز اول ذیحجه) نزد خداوند پسندیده نیست، سوال شد حتى جهاد یا رسول اللّه؟ فرمود: آرى، حتى جهاد در راه اللّه، البته کسى مى‏تواند اعمالش برابر با اعمال نیکوى این روز باشد که با مال و جان خود به جهاد رفته و بر نگردد، یعنى تمام مال و جانش را در جهاد هزینه کرده باشد».

۶- ماه محرم: از رسول اللّه سوال شد، بعد از رمضان چه روزه‏اى بهتر است؟ فرمود: روزه گرفتن در آن ماه که شما آن را محرم نامیده‏اید.

٧- روزه گرفتن ایام بیض که عبارتند: از سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم هر ماه، حضرت ابى‏ذرس مى‏گوید: رسول اکرمص به ما امر مى‏کرد تا ایام بیض هر ماه را روزه بگیریم (سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم) و فرمود: روزه گرفتن در این ایام، مساوى با روزه گرفتن در تمام عمر است.

۸ - ٩- روزه گرفتن روزهاى دوشنبه و پنجشنبه: در روایات آمده است که رسول اکرمص اکثر روزهاى دو شنبه و پنجشنبه را روزه مى‏گرفت، وقتى در این باره سوال شد، فرمود: هر دوشنبه و پنجشنبه، اعمال انسان به دربار الهى عرضه مى‏شوند، خداوند تمام مسلمانان یا تمام مؤمنان را مورد مغفرت قرار مى‏دهد، مگر آن دو نفر که از همدیگر قهر هستند و قطع رابطه نموده‏اند، درباره آنان مى‏فرماید: مهلت بدهید تا آشتى کنند. (احمد با سند صحیح).

۱۰- روزه گرفتن یک روز و افطار کردن روز دیگر یعنى روز در میان روزه گرفتن، این روزه، روزه داودى نام دارد، رسول اکرمص مى‏فرماید: بهترین روزه نزد اللّه روزه داودى است و بهترین نماز نزد اللّه، نماز حضرت داود÷ است. در باره حضرت داود آمده است: «كَانَ يَنَامُ نِصْفَهُ وَيَقُومُ ثُلُثَهُ وَيَنَامُ سُدُسَهُ وَكَانَ يُفْطِرُ يَوْمًا وَيَصُومُ يَوْمًا» (ابوداود و احمد). «حضرت داود÷ نصف شب مى‏خوابید و یک سوم شب را در عبادت سپرى مى‏کرد، یک روز، روزه ‏مى‏گرفت و یک روز مى‏خورد».

۱۱- روزه گرفتن شخص مجردى که توان ازدواج را ندارد، رسول اکرمص مى‏فرماید: « مَنْ اسْتَطَاعَ مِنْكُمْ الْبَاءَةَ فَلْيَتَزَوَّجْ. فَإِنَّهُ أَغَضُّ لِلْبَصَرِ، وَأَحْصَنُ لِلْفَرْجِ، وَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَعَلَيْهِ بِالصَّوْمِ، فَإِنَّهُ لَهُ وِجَاءٌ» (متفق علیه). «هرکس توان مالى براى ازدواج را دارد، باید ازدواج کند چون ازدواج چشم و فرج را حفاظت مى‏کند، هرکس توان مالى براى ازدواج را ندارد، روزه گیرد، چرا که روزه غلبه غریزه جنسى را تعدیل مى‏کند».

روزه مکروه:‏

۱- روزه گرفتن روز عرفه براى حجاج: رسول اللّهص منع کرده است، روزه گرفتن روز عرفه براى کسى که در عرفه حضور دارد و بزرگ‌ترین رکن حج، یعنى وقوف عرفه را انجام مى‏دهد.

۲- روزه گرفتن تنها روز جمعه، رسول اکرمص مى‏فرماید: «إِنَّ يَومَ الْجُمُعَةِ عِيدُكُمْ فَلا تَصُومُوهُ إِلَّا أَنْ تَصُومُوا قَبْلَهُ أَوْ بَعْدَهُ» «همانا روز جمعه عید شما است، جمعه را روزه نگیرید، مگر اینکه روز قبل یا روز بعدش را روزه گرفته باشید». (بزاز، سندش خوب و اصل حدیث در صحیحین است).

۳- تنها روز شنبه را روزه گرفتن: رسول اللّه مى‏فرماید: «لَا تَصُومُوا يَوْمَ السَّبْتِ إلَّا فِيمَا اُفْتُرِضَ عَلَيْكُمْ فَإِنْ لَمْ يَجِدْ أَحَدُكُمْ إلَّا لِحَاءَ عِنَبٍ أَوْ عُودَ شَجَرَةٍ فَلْيَمْضُغْهَا» (اصحاب السنن، ترمذى آن را حسن گفته است). «شنبه‏ را بجز در روزهایى که براى شما فرض شده‏اند، روزه نگیرید، حتى اگر چیزى را براى افطار پیدا نکردید سواى پوست انگور یا چوب درخت، آن را بجوید ولى روزه نگیرید».

۴- روزه نیمه دوم شعبان، رسول اللّهص مى‏فرماید: «إِذَا انْتَصَفَ الشَّعبانُ فَلَا تَصُومُوا» «وقتى شعبان به نیمه رسید، دیگر روزه نگیرید».

توجه: روزه گرفتن در این روزها، مکروه تنزیهى است روزهائى که در زیر ذکر مى‏شوند، روزه گرفتن در آن‌ها مکروه تحریمى است.

۱- روزه و صال: یعنى روزه دو روز یا بیش از دو روز را، با هم وصل کردن، رسول اکرمص مى‏فرماید: «لَا تُوَاصِلوا» و مى‏فرماید: «إِيَّاكُمْ وَالْوِصَالُ» (بخاری). روزه‏ وصال نگیرید و از روزه وصال اجتناب کنید.

۲- روزه گرفتن در روز شک: یعنى سى‏ام شعبان، رسول اللّهص مى‏فرماید: «مَنْ صَامَ يَوْمَ الشَّكَّ فَقَدْ عَصَى أَبَاالْقَاسِمَ» (بخاری). «هرکس روز شک را روزه گیرد اباقاسمص را معصیت کرده است».

۳- صوم دهر، یعنى روزه گرفتن در تمام روزهاى سال، رسول اکرمص مى‏فرماید: «لَا صِيَامَ مَنْ صَامَ الأَبَدَ» (مسلم). «هرکس تمام روزهاى سال را روزه گیرد، روزه‏اش اعتبارى ندارد»، مى‏فرماید: «مَنْ صَامَ الأَبَدَ، فَلَا صَامَ وَلَا أَفْطَرَ» «هرکس تمام عمر را روزه گیرد نه روزه گرفته است (ثواب ندارد) و نه افطار کرده است (چون بظاهر روزه بوده است)». (احمد و نسائى).

۴- روزه گرفتن همسر بدون اجازه شوهر اگر شوهر حاضر است به مسافرت نرفته است. رسول اکرمص مى‏فرماید: «لاَ تَصُومُ الْمَرْأَةُ وَزَوْجُهَا شَاهِدٌ يَوْمًا مِنْ غَيْرِ شَهْرِ رَمَضَانَ إِلاَّ بِإِذْنِهِ» (ترمذی). «زن غیر از رمضان یک روز را بدون اجازه شوهر روزه نگیرد، اگر شوهر در خانه حضور دارد». روزه حرام:‏

در این روزه‏ها روزه گرفتن حرام است‏

۱- روزه گرفتن، روز عید فطر و عید قربان، از حضرت عمرس روایت است: «هَذَانِ يَوْمَانِ نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ج عَنْ صِيَامِهِمَا يَوْمُ فِطْرِكُمْ مِنْ صِيَامِكُمْ، وَالْيَوْمُ الآخَرُ تَأْكُلُونَ فِيهِ مِنْ نُسُكِكُمْ» (بخاری). «رسول اکرمص از روزه گرفتن در این دو روز، منع کرده‏ است، روزى که شما روزه‏تان را افطار مى‏کنید (عید فطر) و روزى که شما در آن روز گوشت قربانى خود را مى‏خورید، (عید قربان)».

۲- روزه گرفتن سه روز تشریق، (ده، یازده و دوازده) ذیحجه، رسول اکرمص منادى را در منى مأمور کرد تا چنین ندا دهد، «أَنْ لاَ تَصُومُوا هَذِهِ الأَيَّامَ فَإِنَّهَا أَيَّامُ أَكْلٍ وَشُرْبٍ وَذِكْرِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ» «این روزه‏ها را روزه نگیرید، این‌ها، روزهاى خوردن، نوشیدن و یاد خدا هستند». (احمد).

۳- روزه گرفتن، در حالت حیض و نفاس: زیرا بر فساد روزه در حالت حیض و نفاس اجماع برگزار شده است. رسول اکرمص مى‏فرماید: «أَلَيْسَ إِذَا حَاضَتْ لَمْ تُصَلِّ، وَلَمْ تَصُمْ فَذَلِكَ نُقْصَانُ دِينِهَا» (بخاری). «غیر از این است که زنان در حالت حیض‏ نماز نمى‏خوانند و روزه نمى‏گیرند، این امر دلیل بر ناقص بودن دین آن‌هاست».

۴- روزه گرفتن بیمار که باحتمال قوى روزه‏اش موجب ازدیاد بیمارى و نابودى او مى‏شود، خداوند مى‏فرماید: ﴿وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَكُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِكُمۡ رَحِيمٗا [النساء: ۲٩]. «خود را به هلاکت نیندازید، بى‏تردید، خداوند نسبت به شما مهربان است».

ماده چهارم‏: بحث وجوب روزه رمضان و فضیلت رمضان‏:

۱- وجوب روزه رمضان‏:

روزه ماه مبارک رمضان بر اساس کتاب اللّه و سنت رسول اللّهص و اجماع امت فرض است، در کتاب اللّه آمده است: ﴿شَهۡرُ رَمَضَانَ ٱلَّذِيٓ أُنزِلَ فِيهِ ٱلۡقُرۡءَانُ هُدٗى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَٰتٖ مِّنَ ٱلۡهُدَىٰ وَٱلۡفُرۡقَانِۚ فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ ٱلشَّهۡرَ فَلۡيَصُمۡهُ [البقرة: ۱۸۵]. «قرآن در ماه رمضان‏ فرستاده شده که در آن هدایت، بینات و فرقان است، هرکس رمضان را دریابد روزه گیرد». و رسول اکرمص مى‏فرماید: اسلام بر پنج پایه بنا شده است: «شَهادَةُ أنْ لَّا إِلَهَ إِلَّا اللّه... وَصَوْمُ رَمَضَانَ» (متفق علیه). و رسول اکرمص مى‏فرماید: «عُرَى الإِسْلامِ وَقَوَاعِدُ الدِّينِ ثَلاثَةٌ عَلَيْهِنَّ أُسِّسَ الإِسْلامُ، مَنْ تَرَكَ مِنْهُنَّ وَاحِدَةً فَهُوَ بِهَا كَافِرٌ حَلالُ الدَّمِ: شَهَادَةُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ، وَالصَّلاةُ الْمَكْتُوبَةُ، وَصَوْمُ رَمَضَانَ» (ابویعلى فى مسنده) «محور و قواعد دین سه تا هستند، پایه اسلام بر آن‌ها استوار است هرکس یکى از آن‌ها را ترک کند، منکر آن شده است و خونش مباح مى‏گردد... یکى از آن‌ها روزه رمضان است».

فضیلت رمضان:‏

رمضان از فضیلت و مزایاى متعددى بر خوردار است که سایر ماه‏ها ندارند، احادیث زیر گواه و مؤید این مطلب‏اند:

«الصَّلَوَاتُ الْخَمْسُ وَالْجُمُعَةُ إِلَى الْجُمُعَةِ وَرَمَضَانُ إِلَى رَمَضَانَ مُكَفِّرَاتٌ مَا بَيْنَهُنَّ إِذَا اجْتَنَبَ الْكَبَائِرَ» (مسلم). «نمازهاى پنجگانه، جمعه تا جمعه ورمضان تا رمضان موجب‏ کفاره گناهان هستند، اگر از گناهان کبیره اجتناب شود»، «مَنْ صَامَ رَمَضانَ إِيْمَانًا وَ اِحْتِسَابًا غُفِرَلَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ» (متفق علیه). «هرکس همراه با ایمان و بامید اجر اخروى رمضان‏ را روزه گیرد، تمام گناهان گذشته‏اش بخشوده خواهند شد».

«رأيتُ رجلاً مِن أمتي يَلْهَثُ مِنَ العطش فجاءه صيام رمضانَ فَسَقَاهُ» (مجمع الزوائد ومنبع الفوائد). رسول اکرمص مى‏فرماید: «شخصى از امت خود را دیدم که زبانش‏ از تشنگى بیرون آمده بود، بالآخره روزه رمضان آمد او را آب داد وسیرابش کرد». و مى‏فرماید: وقتى شب اول رمضان فرا مى‏رسد، شیاطین سرکش به زندان انداخته و درهاى دوزخ بسته مى‏شوند، هیچ درى از دوزخ باز گذاشته نمى‏شود، تمام درهاى بهشت باز کرده شده و هیچ درى از بهشت بسته نخواهد بود، منادى از طرف خداوند، ندا مى‏دهد، اى کسانى که کارهاى خیر انجام مى‏دهید، و پیش بروید، بیشتر انجام دهید، و اى کسانى که مشغول کارهاى خلاف هستید، دست بردارید، کوتاه بیائید خداوند، در رمضان بسیارى را از دوزخ آزاد مى‏کند، این ندا در تمام شب‏هاى رمضان ادامه خواهد داشت.

(ترمذى این حدیث را غریب قرار داده و حاکم آن را موافق با شرط شیخین قرار داده‌است).

ماده پنجم‏: فضیلت نیکى و احسان در رمضان:‏

بدلیل فضیلت رمضان، هرگونه کار خیر و نیکى که در این ماه انجام مى‏گیرد، توام بافضل و مزایاى فوق العاده است و از جمله این کارهاى خیر، صدقه است.

۱- صدقه: رسول اکرمص مى‏فرماید: «أَفْضَلُ الصَّدَقِةِ، صَدَقَةٌ فِى رَمَضَانَ»(ترمذى). «بهترین صدقه، صدقه‏ایست که در رمضان داده شود». مى‏فرماید: «مَنْ فَطَّرَ صَائِمًا كَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِهِ غَيْرَ أَنَّهُ لاَ يَنْقُصُ مِنْ أَجْرِ الصَّائِمِ شَيْئًا» «هرکس روزه‏دارى را افطار دهد پاداش روزه به او داده مى‏شود، بدون اینکه از اجر روزه‏دار اندکى کاسته شود» (احمد و ترمذى). و مى‏فرماید: «مَنْ فَطَّرَ صَائِمًا عَلَى طَعَامٍ، وَشَرَابٍ مِنْ حَلالٍ، صَلَّتْ عَلَيْهِ الْمَلائِكَةُ فِي سَاعَاتِ شَهْرِ رَمَضَانَ، وَصَلَّى جِبْرِيلُ ÷ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ» (طبرانی). «هرکس روزه‏دارى را با طعام یا آب حلال افطار بدهد، فرشتگان در تمام ساعات رمضان براى او دعاى مغفرت مى‏کنند و جبرئیل در شب قدر براى او آمرزش مى‏طلبد». در حدیث (بخارى) آمده است: رسول اکرمص از تمام مردم در جود و سخاوت جلوتر بود، و در ماه رمضان، موقعى که جبرائیل باوى دیدار داشت از تمام اوقات بیشتر سخاوت مى‏کرد.

۲- قیام اللیل (شب زنده دارى).

رسول اکرمص مى‏فرماید: «مَنْ صَامَ رَمَضانَ إِيْمَانًا وَ اِحْتِسَابًا غُفِرَلَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ» (متفق علیه). «هرکس همراه با ایمان و بامید ثواب شب‏هاى رمضان را در عبادت سپرى‏ کند، تمام گناهان گذشته‏اش مورد مغفرت قرار خواهند گرفت». رسول اکرمص شب‏هاى رمضان را زنده نگاه مى‏داشت و در عشره آخر، افراد خانواده‏اش را براى عبادت، بیدار مى‏کرد.

۳- تلاوت قرآن: رسول اکرمص در ماه مبارک رمضان بکثرت قرآن را تلاوت مى‏کرد و جبرئیل در هر رمضان قرآن را با رسول اکرمص دَور مى‏کرد.

رسول اللّهص قرائت نماز را در ماه رمضان بسیار طولانى مى‏کرد، حضرت حذیفه که شبى با رسول خداص نماز خوانده است، مى‏گوید: رسول اللّهص در نماز شب، سوره بقره، آل عمران و نساء را مى‏خواند، هرگاه به آیه تخویف مى‏رسید، توقف مى‏فرمود و از خداوند عافیت مى‏خواست، هنوز دو رکعت را تمام نکرده بود که بلال آمد و اذان فجر را گفت. رسول اکرمص مى‏فرماید: روزه و شب بیدارى روز قیامت براى بنده شفاعت مى‏کنند. روزه مى‏گوید: پروردگارا! من این بنده را از خوردن و نوشیدن در طول روز منع کردم، قیام و شب بیدارى مى‏گوید: پروردگارا! من او را از خواب در طول شب منع کردم، پروردگارا! شفاعت ما را در حق او بپذیر. (احمد و نسائى).

۴- اعتکاف: اعتکاف بمعنى نشستن و لازم گرفتن مسجد بقصد عبادت و تقرب الى اللّه است، بنابر روایت بخارى و مسلم رسول اکرمص همواره در تمام زندگى ده روز آخر رمضان را در اعتکاف مى‏گذراند، و مى‏فرمود: «مسجد خانه هر انسان متقى است، هرکس مسجد را خانه خود قرار بدهد، خداوند تکفل نموده است که او را مشمول رحمت و رضامندى قرار داده و به بهشت وارد کند». (طبرانى و بزار).

۵- عمره کردن: عمره بمعنى زیارت خانه خدا بقصد طواف و سعى میان صفا و مروه، این عمل هر وقت موجب اجر است، ولى در رمضان از ویژگی‌هاى بسیار بر جسته‏اى برخوردار است. رسول اکرمص مى‏فرماید: «عُمْرَةٌ فِى رَمَضَانَ تَعْدِلُ حَجَّةً مَعِىْ» (متفق علیه). «عمره در رمضان معادل یک حج که با همراهى من (رسول اللّهص) انجام گرفته باشد، ثواب دارد»، و مى‏فرماید: «اَلْعُمْرَةُ إِلَى الْعُمْرَةِ كَفَّارَةٌ لِمَا بَيْنَهُمَا» (متفق علیه). «گناهان میان دو عمره بوسیله عمره بخشوده خواهند شد».

ماده ششم‏: رؤیت هلال رمضان:‏

براى ثبوت رمضان دو راه وجود دارد، یکى اینکه ماه قبل از رمضان که یعنى شعبان تکمیل شود هرگاه سى روز از ماه شعبان سپرى شود، روز سى یکم قطعا نخستین روز رمضان است. دوم اینکه هلال رویت شود، اگر هلال رمضان در شب سى‏ام شعبان رویت شود، معنى‏اش این است که رمضان فرا رسیده است و روزه گرفتن آن فرض مى‏شود، خداوند مى‏فرماید: ﴿فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ ٱلشَّهۡرَ فَلۡيَصُمۡهُ [البقرة: ۱۸۵]. «هرکس رمضان را دریابد آن را روزه گیرد». رسول اکرمص مى‏فرماید: «إِذَا رَأَيْتُمُ الْهِلاَلَ فَصُومُوا وَإِذَا رَأَيْتُمُوهُ فَأَفْطِرُوا فَإِنْ غُمَّ عَلَيْكُمْ فَصُومُوا ثَلاَثِينَ يَوْمًا» (مسلم). «هرگاه هلال رویت شد روزه بگیرید و هرگاه هلال شوال رویت شد افطار کنید، اگر افق ابرى شد و رویت ممکن نبود، سى روز را کامل حساب کنید».

براى ثبوت رویت هلال رمضان گواهى یک فرد یا دو فرد عادل کافى است، رسول اکرمص گواهى یک مرد عادل را براى ثبوت رویت هلال رمضان جایز قرار داده‌است. (ابوداود و غیره).

اما رویت هلال شوال براى اعلام عید و افطار، با گواهى یک مرد ثابت نمى‏شود، بلکه گواهى دو مرد عادل ضرورى است. رسول اکرمص گواهى یک مرد عادل را براى عید و افطار کافى دانست. (طبرانى و دارقطنى).

توجه: هرکس هلال رمضان را رویت کند، روزه بر وى واجب مى‏شود ولو اینکه گواهى‏اش پذیرفته نشود، رسول اکرمص مى‏فرماید: «الصَّوْمُ يَوْمَ تَصُومُونَ وَالْفِطْرُ يَوْمَ تُفْطِرُونَ وَالأَضْحَى يَوْمَ تُضَحُّونَ» «روزه روزى است که همه شما روزه‏ مى‏گرید، افطار روزى است که همه شما افطار مى‏کنید و قربانى روزى است که همه شما قربانى مى‏کنید». (ترمذى و آن را صحیح قرار داده است).

ماده هفتم : شروط روزه، روزه مسافر، بیمار، شیخ کبیر و زن شیر دهنده:‏

۱- شرایط روزه:‏

براى وجوب روزه بر مسلمان، لازم است که روزه دار عاقل و بالغ باشد، چون رسول اکرمص مى‏فرماید: «رُفِعَ الْقَلَمُ عَنْ ثَلَاثَةٍ: عَنِ الْمَجْنُونِ حَتَّى يَفِيْقَ وَعَنِ النَّائِمِ حَتَّى يَسْتَيْقِظَ وَعَنِ الصَّبِىِّ حَتَّى يَحْتَلِمَ» «سه نفر از انجام احکام معاف هستند، (تکلیف شرع متوجه آنان نیست)، مجنون تا به هوش نیامده است، شخص خوابیده تا بیدار نشده و کودک تا بالغ نشده است». (احمد و ابوداود). زن نباید حال حیض و نفاس را روزه بگیرد. رسول خداص مى‏فرماید: «ألَيْسَ إذا حَاضَتِ الْمَرْأَةُ لَمْ تُصَلِّ وَلَمْ تَصُمْ» غیر از این است که زن در حالت حیض و نفاس نماز نمى‏خواند و روزه نمى‏گیرد.

مسافر:

هر گاه مسلمان به فاصله ۴۸ میل قصد سفر کرده، و از خانه بیرون رود، اجازه دارد روزه را بخورد و پس از مراجعت از سفر روزه‏هائى را که خورده است قضا بیارود. ﴿فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَيَّامٍ أُخَرَ [البقرة: ۱۸۴]. «هرکسی از شما بیمار یا مسافر باشد (مى‏تواند روزه رمضان را افطار کند بشرط اینکه) به تعداد این روزها، (در برگشت از مسافرت و تندرستى روزه گیرد)». اگر روزه در سفر براى مسافر دشوار نباشد، روزه گرفتن بهتر است. ابى‏سعید خدرىس مى‏فرماید: «كُنَّا نَغْزُو مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج فِى رَمَضَانَ فَمِنَّا الصَّائِمُ وَمِنَّا الْمُفْطِرُ فَلاَ يَجِدُ الصَّائِمُ عَلَى الْمُفْطِرِ وَلاَ الْمُفْطِرُ عَلَى الصَّائِمِ يَرَوْنَ أَنَّ مَنْ وَجَدَ قُوَّةً فَصَامَ فَإِنَّ ذَلِكَ حَسَنٌ وَيَرَوْنَ أَنَّ مَنْ وَجَدَ ضَعْفًا فَأَفْطَرَ فَإِنَّ ذَلِكَ حَسَنٌ» (مسلم). «در ماه مبارک رمضان با رسول اللّه در جهاد بودیم، بعضى از ما روزه گرفته و برخى دیگر روزه نداشتند، نه روزه داران بر کسانى که روزه نبودند عیب مى‏گرفتند و نه آن‌هائى که افطار مى‏کردند بر روزه داران عیب مى‏گرفتند، همگى بر این باور بودند که هرکس توان روزه گرفتن را دارد، بهتر است روزه بگیرد و هرکس توان روزه گرفتن را ندارد بهتر است افطار کند».

بیمار:

اگر براى شخص بیمار، ممکن است روزه بگیرد و اگر قدرت و توان روزه گرفتن را ندارد، افطار کند، اگر احتمال مى‏رود که بیمارى‏اش برطرف مى‏شود، انتظار بکشد و روزه‏هایى را که افطار کرده در حالت تندرستى قضا بیاورد و اگر احتمال شفا وجود ندارد، در برابر هر روزه به مقدار یک صدقه فطر، فدیه بدهد، خداوند مى‏فرماید: ﴿وَعَلَى ٱلَّذِينَ يُطِيقُونَهُۥ فِدۡيَةٞ طَعَامُ مِسۡكِينٖ [البقرة: ۱۸۴]. «آنانى که با بذل تمام‏ توانائى قادر به روزه گرفتن نیستند (افطار کرده و) فدیه بدهند».

روزه سالمندان:‏

هرگاه مرد و زن مسلمان وارد مقطع سنى شوند که توان روزه گرفتن را از دست بدهند، افطار کنند و در برابر هر روزه به اندازه یک مدّ گندم (یعنى باندازه صدقه فطر) فدیه بدهند، از ابن عباسب روایت است: «رُخِّصَ لِلشَّيْخِ الْكَبِيرِ أَنْ يُفْطِرَ وَيُطْعِمَ عَنْ كُلِّ يَوْمٍ مِسْكِينًا، وَلَا قَضَاءَ عَلَيْهِ» «به شیخ کبیر اجازه داده شده است که افطار کند و در مقابل هر روز مسکینى را تغذیه کند». (دار قطنى و حاکم).

روزه زن حامله و شیردهنده:‏

هرگاه زن مسلمان در صورت روزه گرفتن احتمال مى‏دهد که روزه براى او یا براى جنین و یا براى نوزادش ضرر دارد، افطار کند و پس از بر طرف شدن عذر، روزه‏ها را قضا آورد و اگر توانگر است همراه با قضا آوردن روزه‏ها، براى هر روز یک مدّ (صدقه فطر) گندم نیز به فقیرى بدهد تا اجر و ثوابش کامل باشد.

زن شیر دهنده نیز همین حکم را دارد، اگر در صورت روزه گرفتن احساس خطر مى‏کند، براى خود یا براى فرزندش و کسى را که فرزندش را شیر بدهد نمى‏یابد یا نوزاد از کسى دیگر شیر نمى‏خورد، این رخصت از آیه: ﴿وَعَلَى ٱلَّذِينَ يُطِيقُونَهُۥ فِدۡيَةٞ طَعَامُ مِسۡكِينٖ [البقرة: ۱۸۴]. مستفاد است.

توجه:

۱- هرکس در قضا آوردن روزه‏هاى رمضان کوتاهى کند تا رمضان دیگر بعد از آن با هر روزه که قضا مى‏آورد، باید یک مسکین را نیز تغذیه کند.

۲- هرکس از مسلمانان در حالى از دنیا برود که قضاى رمضان بر ذمه او بوده و انجام نداده است، وارثش باید آن‌ها را قضا بیاورد، در حدیث آمده است: «مَنْ مَاتَ وَعَلَيْهِ صِيَامٌ صَامَ عَنْهُ وَلِيُّهُ» (متفق علیه). «هرکس در حالى بمیرد که روزه بر ذمه او است وَلّى او آن روزه‏ها را قضا آورد».

رسول اکرمص خطاب به یک سائل فرمود: «إِنَّ أُمِّى مَاتَتْ وَعَلَيْهَا صَوْمُ شَهْرٍ أَفَأَقْضِيهِ عَنْهَا؟ قَالَ: لَوْ كَانَ عَلَى أُمِّكَ دَيْنٌ أَكُنْتَ قَاضِيَهُ قَالَ: نَعَمْ قَالَ: فَدَيْنُ اللَّهِ أَحَقُّ أَنْ يُقْضَى» (متفق علیه). «مادرم در حالى در گذشته که روزه‏ یک ماه بر عهده او است، آیا مى‏شود من آن روزه‏ها را قضا آورم، رسول اللّه فرمود: آرى، دین خدا (روزه) شایسته‏تر است که پرداخته شود».

ماده هشتم‏: ارکان، سنن و مکروهات روزه:‏

ارکان روزه‏:

۱- نیت: نیت عبارت است از تصمیم و اراده قلبى براى روزه گرفتن بمنظور اطاعت از فرمان خداوند و تقرب به خدا، رسول اکرمص مى‏فرماید: «إِنَّمَا الأَعْمَالُ بِالنِّيَاتِ» در روزه‏ى فرضى لازم است که نیت قبل از طلوع فجر انجام گیرد، رسول اکرمص مى‏فرماید: «مَنْ لَمْ يُبَيِّتِ الصِّيَامَ مِنَ اللَّيْلِ فَلاَ صِيَامَ لَهُ» (ترمذی). «هرکس از شب‏ نیت روزه را نکند روزه‏اش اعتبارى ندارد». در روزه نفل لازم نیست که نیت روزه از شب و قبل از طلوع فجر باشد، اگر چیزى نخورده است بعد از طلوع فجر و حتى بعد از بلند شدن آفتاب نیز نیت روزه معتبر است، از حضرت عایشهل روایت است: «دَخَلَ عَلَىَّ رَسُولُ اللّهِ ج ذَاتَ يَوْمٍ، فَقَالَ: هَلْ عِنْدَكُمْ شَىْ‏ءٌ؟ قُلْنا: لَا، قَالَ فَإِنِّىْ صَائِمٌ»(مسلم). «روزى رسول اکرمص وارد خانه شده سوال فرمود، آیا چیزى براى خوردن دارید؟ در جواب عرض کردیم، خیر، فرمود: پس من روزه مى‏گیرم».

۲- الإمساک: رکن دوم روزه امساک است، امساک یعنى خوددارى از شکننده‏هاى (مفطرات) روزه مانند خوردن، نوشیدن و آمیزش جنسى.

۳- زمان: زمان روزه، روز است، یعنى از طلوع فجر تا غروب آفتاب، اگر کسى شب‏ها را روزه گیرد روزه‏اش قبول نیست. خداوند مى‏فرماید:

﴿ثُمَّ أَتِمُّواْ ٱلصِّيَامَ إِلَى ٱلَّيۡلِ [البقرة: ۱۸٧]. «روزه را تا شب ادامه دهید».

سنت‏هاى روزه‏:

۱- تعجیل الفطر: افطار کردن بلافاصله بعد از تحقق غروب آفتاب. بدلیل حدیث رسول اکرمص که مى‏فرماید: «لَا تَزَالُ النَّاسُ بِخَيْرٍ مَا عَجَّلُوالْفِطْرَ» (متفق علیه). «مردم همواره در خیر و خوبى هستند مادام که روزه را با تعجیل افطار کنند». و از حضرت انسس روایت است که مى‏فرماید: «مَا رَأَيْتُ النَّبِيَّ ج قَطُّ صَلَّى الْمَغْرِبَ حَتَّى يُفْطِرَ، وَلَوْ كَانَ عَلَى شَرْبَةٍ مِنْ مَاءٍ» (مسند ابو یعلی). «رسول اکرمص ندیدم که تا افطار نمى‏کرد نماز مغرب را بر گذار کرده باشد ولو با یک لیوان آب».

۲- افطار با خرما و آب، خرماى تازه ترجیح دارد و آب در ردیف آخر قرار دارد. مستحب است که افطار با سه یا پنج یا هفت دانه خرما صورت پذیرد، از حضرت انس بن مالک روایت است، مى‏فرماید: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يُفْطِرُ عَلَى رُطَبَاتٍ قَبْلَ أَنْ يُصَلِّىَ فَإِنْ لَمْ تَكُنْ رُطَبَاتٌ فَعَلَى تَمَرَاتٍ فَإِنْ لَمْ تَكُنْ حَسَا حَسَوَاتٍ مِنْ مَاءٍ» (ابوداود). «رسول اکرمص قبل از نماز مغرب با خرماى تازه و اگر نبود، کهنه و اگر نبود با آب افطار مى‏کرد».

۳- دعا به هنگام افطار: رسول اکرمص موقع افطار این دعا را مى‏خواند: «اللَّهُمَّ لَكَ صُمْنَا وَعَلَى رِزْقِكَ أَفْطَرْنَا فَتَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ»(دار قطنی). «بارالها! براى تو روزه گرفتم و به روزى تو افطار کردیم از ما بپذیر، همانا تو شنوا و دانا هستى» و عبداللّه بن عمرب در دعاى افطار چنین مى‏گفت: «اللَّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ بِرَحْمَتِكَ الَّتِى وَسِعَتْ كُلَّ شَىْءٍ أَنْ تَغْفِرَ لِى» (ابن ماجه). «پروردگارا! با توسل به رحمت گسترده تو، از تو مى‏خواهم که گناهان مرا مورد عفو و مغفرت قرار بدهى».

۴- سحرى: یعنى خوردن و نوشیدن در قسمت پایانى شب همراه با نیت روزه، رسول اکرمص مى‏فرماید: «إِنَّ فَصْلَ مَا بَيْنَ صِيَامِنَا وَصِيَامِ أَهْلِ الْكِتَابِ أَكْلَةُ السَّحَرِ» (مسل). «فرق میان روزه مسلمانان و روزه اهل کتاب خوردن سحرى است». و مى‏فرماید: «تَسَحَّرُوا فَإِنَّ فِى السَّحَرِ بَرَكَةٌ» «سحرى بخورید، همانا سحرى خوردن برکت دارد».

۵- تأخیر انداختن سحر تا واپسین لحظات شب: رسول اکرمص مى‏فرماید: « لَا تَزَالُ النَّاسُ بِخَيْرٍ مَا عَجَّلُوالْفِطْرَ وَأَخَّرُوا السُّحُورَ» «امت من همواره از خیر و خوبى‏ بهره‏مند است، اگر افطار را با تعجیل و سحرى را با تاخیر بخورد». (احمد و هو صحیح).

وقت سحرى از نصف آخر شب شروع مى‏شود و چند دقیقه قبل از طلوع فجر پایان مى‏پذیرد، حضرت زیدبن ثابتس مى‏گوید: «تَسَحَّرْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج، ثُمَّ قَامَ إِلَى الصَّلاَةِ قُلْتُ: كَمْ كَانَ بَيْنَ الأَذَانِ وَبَيْنَ السُّحُورِ؟ قَالَ: قَدْرُ خَمْسِينَ آيَةً» (متفق علیه). حضرت‏ زیدبن ثابتس مى‏گوید: «همراه با رسول اکرمص سحرى خوردیم، بعد از صرف سحرى رسول اکرمص براى نماز بلند شد، از ایشان سوال شد: چقدر میان سحرى و اذان فاصله بود؟ گفت: به اندازه قرائت پنجاه آیه».

توجه: هرکس درباره طلوع فجر شک دارد، مى‏تواند بخورد و بنوشد تا اینکه طلوع فجر برایش متیقن شود. خداوند مى‏فرماید: ﴿وَكُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكُمُ ٱلۡخَيۡطُ ٱلۡأَبۡيَضُ مِنَ ٱلۡخَيۡطِ ٱلۡأَسۡوَدِ مِنَ ٱلۡفَجۡرِ [البقرة: ۱۸٧]. «بخورید و بنوشید تا اینکه سپیده‏ صبح از تاریکى شب پیدا شود». به ابن عباس‏ب شخصى گفت: «أَتَسَحَّرُ فَإِذَا شَكَكْتُ أَمْسَكْتُ» سحرى مى‏خورم وقتى شک پیدا کنم، دست از خوردن مى‏کشم. فرمود: هنگام شک بخور تا اینکه به یقین برسى، آنگاه دست از خوردن بکش. (ابو شیبه و حافظه).

مکروهات روزه:‏

کارهاى که احیانا منجر به فساد روزه مى‏شوند، انجام دادن آن‌ها براى روزه‏دار مکروه است:

۱- مبالغه در مضمضه و استنشاق براى وضو و غسل: رسول اللّهص مى‏فرماید: «وَبَالِغَ فِي الِاسْتِنْشَاقِ إلَّا أَنْ تَكُونَ صَائِمًا» «در داخل کردن آب در بینى مبالغه کن‏ مگر در حالت روزه» (اصحاب السنن وابن خزیم). رسول للّهص مبالغه در مضمضه و استنشاق را به احتمال داخل شدن آب در شکم مکروه قرار داده‌است.

۲- بوسه گرفتن: زیرا ممکن است غریزه جنسى را تحریک نموده و منجر به فساد روزه شود. یعنى منجر به خروج مذى یا جماع که موجب کفاره نیز است بگردد.

۳- نگاه مستمر و با لذت بسوى همسر (یا کسى دیگر)

۴- اندیشیدن در باره جماع و آمیزش جنسى

۵- دست زدن به زن یا جسم خود با جسم ایشان.

۶- جویدن آدامس (ساجق) و امثال آن زیرا ممکن است طعم آن در گلو فرو رود.

٧- چشیدن شوربا یا هر طعامى دیگر.

۸- مضمضه براى غیر وضو و بدون ضرورت.

٩- سرمه کشیدن در اول روز، اما در پایان روز اشکالى ندارد.

۱۰- خون کشیدن و خون دادن، زیرا ممکن است که این عمل منجر به ناتوانى و در نتیجه منجر به افطار گردد.

ماده نهم‏: مبطلات روزه:‏

۱- رسیدن هر گونه مایع در شکم از راه بینى، مانند چکاندن قطره در بینى، یا از راه چشم و گوش به همان صورت یا از راه دبر یا از راه فرج.

۲- رسیدن آب در شکم در صورت مبالغه در مضمضه و استنشاق، در وضوء.

۳- بیرون آمدن منى بوسیله ادامه نگاه به بیگانه یا ادامه اندیشیدن در باره جماع و آمیزش جنسى یا بوسیله بوسه گرفتن و بازى کردن با همسر.

۴- استفراغ عمدى و با اراده: رسول للّهص مى‏فرماید: «مَنْ اِسْتَقَاءَ فَلْيَقْضِ» «هرکس عمدا قى کند روزه‏اش را قضا آورد». البته اگر حالت تهوع غلبه پیدا کند و روزه‏دار بدون اختیار قى کند، روزه فاسد نمى‏شود.

۵- خوردن، نوشیدن و آمیزش جنسى در صورت اجبار و اکراه.

۶- خوردن، نوشیدن، جماع کردن به گمان اینکه شب باقى است و سپس متوجه شوند که بعد از طلوع فجر بوده است.

٧- خوردن، نوشیدن و جماع کردن بگمان اینکه افطار فرا رسیده در حالى که چنین نبوده و برایش ثابت شود که این عمل در روز انجام گرفته است.

۸- رسیدن آنچه که خوردنى و نوشیدنى نیست در شکم از راه دهان، مانند فرو بردن چیزى، زیرا از حضرت ابن عباسب مروى است مى‏فرماید: «اَلصَّوْمُ لِمَا دَخَلَ وَلَيْسَ لِمَا خَرَجَ» «یعنى روزه از آنچه که داخل مى‏شود مى‏شکند نه از آنچه که بیرون مى‏آید».

٩- ترک نیت روزه هرچند که بدون خوردن و آشامیدن باشد.

۱۰- مرتد شدن اگر بار دیگر به اسلام برگردد و مسلمان شود، خداوند مى‏فرماید: ﴿لَئِنۡ أَشۡرَكۡتَ لَيَحۡبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ [الزمر: ۶۵]. «اگر شرک کردى، تمام اعمال انجام گرفته بهدر خواهد رفت و از خسارت زدگان خواهى شد».

همه این مبطلات روزه را باطل کرده و قضا آوردن همان یک روز را واجب مى‏گردانند و کفاره ندارند. کفاره فقط در دو صورت واجب مى‏گردد:

۱- آمیزش جنسى بدون اجبار: از حضرت ابو هریرهس مروى است، مى‏گوید: شخصى نزد رسول للّهص آمد و گفت: اى پیامبر هلاک شدم. رسول للّهص فرمود: «چه چیز تو را هلاک کرده است؟» گفت: در حالت روزه با همسرم آمیزش جنسى کردم. رسول للّهص فرمود: «آیا مى‏توانى گردنى را آزاد کنى؟» گفت: خیر، فرمود: «آیا مى‏توانى ۶۰ مسکین را تغذیه کنى؟» گفت: خیر، و بعد نشست. دیرى نگذشت که کیسه خرما به محضر رسول للّهص آورده شد. پیامبرص فرمود: «این خرماها را بگیر و صدقه کن». گفت: آیا فقیرتر از ما کسى هست؟ بخدا سوگند درمیان این دو کوه مدینه کسى محتاج‏تر و نیازمندتر از ما وجود ندارد؟ رسول للّهص تبسم کرد و دندان‌هاى مبارکش ظاهر شدند، فرمود: «برو، این خرماها را به زن و فرزندانت بده‏». (متفق علیه).

۲- خوردن و نوشیدن بدون عذر موجه: در حدیث آمده است. شخصى در رمضان افطار نمود. رسول للّهص امر کرد تا کفاره دهد، از ابوهریره‏س مروى است، شخصى نزد رسول للّهص آمد و گفت: روزى عمدا یعنى بدون عذر در ماه مبارک رمضان افطار نمودم، رسول للّهص فرمود: «غلامى آزاد کن، یا دو ماه متوالى روزه بگیر و یا ۶۰ مسکین را طعام بده» (متفق علیه).

آنچه که براى روزه‏دار مباح است:‏

کارهائى که روزه‏دار مى‏تواند آن‌ها را انجام دهد عبارت‏اند:

۱- مسواک زدن در طول روز البته امام احمد مسواک زدن بعد از زوال را مکروه مى‏داند.

۲- سرد نگاه داشتن بدن بوسیله آب چه بصورت ریختن آب بر بدن باشد یا بصورت غوطه خوردن در آب.

۳- خوردن، نوشیدن و جماع در شب تا قبل از طلوع فجر.

۴- مسافرت براى انجام کارهاى مباح ولو اینکه بداند که سفرش وى را مجبور به افطار مى‏کند.

۵- مداوا بوسیله هر داروى حلال که به شکم نرسد حتى آمپول بشرط اینکه تغذیه یا تقویتى نباشد.

۶- جویدن طعام براى نوزاد، اگر لازم باشد بشرط اینکه چیزى در شکم جونده داخل نشود.

٧- استفاده از انواع خشبوئى‏ها، این امور بخاطر این مباح‏اند که از شارع در این خصوص نهى و منع وارد نشده است.

روزه‏دار در انجام امور زیر مؤاخذه نمى‏شود

۱- فرو بردن و بلعیدن آب دهن خود.

۲- استفراغ مکرر بشرط اینکه بعد از رسیدن در دهن چیزى به شکم برنگردد.

۳- رفتن مگس در گلو بدون اختیار.

۴- رفتن گرد و غبار و کلیه دودهائى که اجتناب از آن‌ها ممکن نباشد به داخل گلو.

۵- صبح کردن در حالت جنابت، گرچه تمام روز در حالت جنبى سپرى شود.

۶- احتلام: روزه‏دار اگر احتلام شود، روزه‏اش فاسد نیست و قضائى ندارد. در حدیث آمده است: «سه نفر مرفوع القلم‏اند. یعنى در برابر اعمالشان مأخوذ نیستند: ۱- دیوانه تا بهوش نیامده باشد. ۲- شخص خواب تا بیدار نشده است. ۳- طفل تا به سن بلوغ نرسیده است».

٧- خوردن و نوشیدن به فراموشى: البته نزد امام مالک، روزه فرض در صورت خوردن و نوشیدن به فراموشى قضا دارد اما نفل قضا آورده نشود. در حدیث آمده است، رسول اللّه مى‏فرماید: «مَنْ نَسِيَ وَهُوَ صَائِمٌ، فَأَكَلَ أَوْ شَرِبَ، فَلْيُتِمَّ صَوْمَهُ، فَإِنَّمَا أَطْعَمَهُ اللَّهُ وَسَقَاهُ» (متفق علیه). «هرکس در حالت روزه به فراموشى بخورد و بنوشد، روزه‏اش را ادامه دهد، همانا خداوند او را اطعام کرده و نوشانده است». در حدیثى دیگر آمده است «مَنْ أَفْطَرَ فَى رَمَضَانَ نَاسِيًا فَلَا قَضَاءَ عَلَيْهِ وَلَا كَفَارَةَ» (دار قطنی). «هرکس در رمضان به فراموشى افطار کند، قضاء و کفاره بر وى نیست».

ماده دهم‏: کفاره روزه و فلسفه آن:‏

۱- کفاره:‏

کفاره عملى است که گناه ناشى از مخالفت با حکم شرع را از بین مى‏برد، پس هرکس در ماه رمضان در حالت روزه با شارع مخالفت نموده و عمدا چیزى خورد یا نوشید و یا مجامعت کرد، بر وى لازم است که با انجام یکى از این سه عمل گناه مخالفتش را از بین ببرد: ۱- آزاد کردن یک غلام یا کنیز مسلمان، ۲- روزه گرفتن دو ماه متوالى ۳- اطعام شست مسکین که به هر کدام، مقدار یک مدّ گندم، جو یا خرما بر حسب توان خود بدهد، این حکم در حدیثى که قبلا بیان گردید، آمده بود و بدان اشاره شده است. تعداد کفارهّ به تعداد مخالفت بستگى دارد، پس اگر شخصى در یک روز جماع کند و در روز دیگر بخورد و بنوشد، بروى دو کفاره واجب است.

فلسفه کفاره:

فلسفه و حکمت کفاره این است که مردم احکام شریعت را ملعبه قرار نداده و حرمت آن را پایمال نکنند، علاوه بر این کفاره روح مسلمان را از آلودگى و آثار گناه مخالفت بدون عذر، پاک و وجدان او را آرام مى‏سازد، روى این اصل کفاره به نحوى که مشروع است، بلحاظ کیفى و کمى باید انجام گیرد تا بتواند گناه انجام شده را محو کند، دلیل اصلى مشروعیت کفاره این آیه: ﴿إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ يُذۡهِبۡنَ ٱلسَّيِّ‍َٔاتِ [هود: ۱۱۴]. است. «همانا نیکى‏ها، بدى‏ها را از بین مى‏برند»، و حدیث پیام آور خدا که مى‏فرماید: «اتَّقِ اللَّهَ حَيْثُمَا كُنْتَ وَأَتْبِعِ السَّيِّئَةَ الْحَسَنَةَ تَمْحُهَا وَخَالِقِ النَّاسَ بِخُلُقٍ حَسَنٍ» (ترمذی). «در هر جا از نافرمانى خداوند بر حذر باش، پس از ارتکاب گناه، نیکى کن تا آثار گناه از بین برود و با اخلاق خوش با مردم رفتار کن».

فصل دوازدهم‏: بحث حج و عمره‏

در این فصل ده ماده وجود دارد:

ماده اول: حج و عمره و فلسفه آن‏

۱- حکم حج و عمره:‏

حج بر هر مرد و زن مسلمان که توانائى داشته باشند، فرض است. خداوند مى‏فرماید: ﴿وَلِلَّهِ عَلَى ٱلنَّاسِ حِجُّ ٱلۡبَيۡتِ مَنِ ٱسۡتَطَاعَ إِلَيۡهِ سَبِيلٗا [آل‌عمران: ٩٧]. «حج بر کلیه کسانى‏ که توان رفتن و برگشتن و استطاعت مالى لازم را دارند، فرض است»، در حدیث آمده است. اسلام بر پنج رکن استوار است، «شهادةُ أن لَا إله إلا اللّه... وَحَجُّ الْبَيْتِ»(متفق علیه) حج در عمر یک دفعه فرض است.

رسول اللّهص مى‏فرماید: «اَلْحَجُّ مَرَّةٌ فَمَنْ زَادَ فَهُوَ تَطَوُّعٌ» «حج فرض یک دفعه است، اگر کسى بیش از یک بار به حج برود، نفل حساب مى‏شود». البته بعد از هر پنج سال تکرار حج مستحب است. رسول اللّهص در حدیث قدسى مى‏فرماید: «إن عبدا صححت له جسمه ووسعت عليه في الـمعيشة يمضي عليه خمسة أعوام لا يفد إلي لـمحروم» (ابن حبان و بیهقى). «اگر بنده‏اى صحت و وسعت در معیشت دارد پس از گذشت هر پنج سال اگر بسوى خانه من نیاید، محروم است».

اما عمره سنت مؤکده است، خداوند مى‏فرماید: ﴿وَأَتِمُّواْ ٱلۡحَجَّ وَٱلۡعُمۡرَةَ لِلَّهِ [البقرة: ۱٩۶]. «حج و عمره را براى خداوند به پایان برسانید». رسول اللّه خطاب به شخصى که پرسید، «إِنَّ أَبِى شَيْخٌ كَبِيرٌ لاَ يَسْتَطِيعُ الْحَجَّ وَلاَ الْعُمْرَةَ وَلاَ الظَّعْنَ. قَالَ: حُجَّ عَنْ أَبِيكَ وَاعْتَمِرْ» از جانب پدرت حج و عمره را انجام بده.

حکمت و فلسفه حج و عمره:‏

از جمله حکمت و فلسفه حج و عمره این است که نفس را از آلودگى‏هاى گناه پاک مى‏سازد و آن را شایسته کرامت الهى در جهان آخرت قرار مى‏دهد، رسول اللّهص مى‏فرماید: «مَنْ حَجَّ هَذَا الْبَيْتَ، فَلَمْ يَرْفُثْ وَلَمْ يَفْسُقْ، رَجَعَ كَمَا وَلَدَتْهُ أُمُّهُ» (متفق علیه). «هرکس این خانه را زیارت کند و (در احرام) جماع نکند و مرتکب گناه‏ نشود، چنان از گناهان پاک مى‏شود که گوئى هم اکنون از مادر متولد شده است».

ماده دوم‏: شرایط وجوب حج و عمره‏:

هر مسلمان براى وجوب حج و عمره باید واجد شرایط زیر باشد:

۱- اسلام: غیر مسلمان مکلف به انجام حج و عمره و سایر عبادات نیست. زیرا براى صحت اعمال و قبول آن‌ها داشتن ایمان شرط است.

۲- عقل: دیوانه‏ها مکلف نیستند.

۳- بلوغ: چون کودک مادام که بالغ نشده مکلف نیست رسول اللّهص مى‏فرماید: «رُفِعَ الْقَلَمُ عَنْ ثَلاثَةٍ... عَنِ الصَّبِىِّ حَتَّى يَحْتَلِمَ» «صبى و کودک مادام که بالغ نشده است مکلف نیست».

۴- استطاعت: منظور از آن، داشتن توشه سفر و وسیله حمل و نقل و توان رفتن و برگشتن است. خداوند مى‏فرماید: ﴿مَنِ ٱسۡتَطَاعَ إِلَيۡهِ سَبِيلٗا لذا شخص مسکین و مستمندى که هزینه سفر و هزینه اهل و عیالش در طول مدت رفت و برگشت به خانه خدا را ندارد، نه حج بروى فرض است و نه عمره.

همچنین کسانى که هزینه سفر و هزینه عیالش را در طول مدت رفت و برگشت دارند ولى مرکب و سوارى ندارند و قادر به رفتن بدون سوارى نیستند، بر آنان نیز حج و عمره واجب نیست، یا قادر به رفتن هستند ولى راه از امنیت لازم بر خوردار نیست و خطر جانى یا مالى وجود دارد، در چنین حالتى نیز حج واجب نیست، چون استطاعت از جمله شروط است.

ماده سوم‏: تشویق به انجام حج و عمره و مجازات ترک آن:‏

خدا و رسول در مورد حج و عمره مردم را تشویق نموده و در باره انجام آن راهکارهاى لازم را بیان نموده‏اند، و با اسلوب و شیوه‏هاى مختلف بسوى آن دعوت داده‏اند، رسول اللّهص مى‏فرماید: «أَفْضَلُ الأَعْمَالِ عِنْدَ اللَّهِ إِيمَانٌ لاَ شَكَّ فِيهِ وَغَزْوٌ لاَ غُلُولَ فِيهِ وَحَجٌّ مَبْرُورٌ» (احمد). «بهترین اعمال، ایمان به خدا و رسول، جهاد در راه اللّه و حجى است که در آن معصیت نشده باشد». و در جاى دیگر مى‏فرماید: «مَنْ حَجَّ هَذَا الْبَيْتَ، فَلَمْ يَرْفُثْ وَلَمْ يَفْسُقْ، رَجَعَ كَمَا وَلَدَتْهُ أُمُّهُ» (متفق علیه). «هرکس این خانه‏ (خانه خدا) را زیارت کند، در آن جماع و معصیت نکند، چنان از گناهان پاک مى‏گردد که گوئى امروز از مادر متولد شده است»، و مى‏فرماید: «اَلْحَجُّ الْمَبْرُورِ لَيْسَ لَهُ جَزاءٌ إِلَّا الْجَنَّةَ» «حج مقبول، پاداشى سواى بهشت ندارد» (متفق علیه). مى‏فرماید: «جِهَادُ الْكَبِيرِ وَالضَّعِيفِ وَالْمَرْأَةِ الْحَجُّ وَالْعُمْرَةُ» (احمد). «جهاد انسان‌هاى مسن و ناتوان وزنان، حج مقبول و عمره است» و مى‏فرماید: «اَلْعُمْرَةُ إِلَى الْعُمْرَةِ كَفَّارَةٌ لِمَا بَيْنَهُمَا» «گناهان میان دو عمره در اثر عمره بخشوده خواهند شد».

همچنین شارع÷ از ترک حج و عمره برحذر داشته و بدون عذر آن را جرمى عظیم دانسته و مى‏فرماید: «مَنْ لَمْ يَحْبِسْهُ مَرَضٌ أَوْ حَاجَةٌ ظَاهِرَةٌ أَوْ سُلْطَانٌ جَائِرٌ وَلَمْ يَحُجَّ فَلْيَمُتْ إِنْ شَاءَ يَهُودِيًّا أَوْ نَصْرَانِيًّا» (ترمذی). «هرکس بدون مانعى مانند بیمارى، جلوگیرى از سوى حاکمان ستمگر و هرگونه عذر موجهى دیگر، از انجام فریضه حج خود دارى کند، در حالتى که یهودى است بمیرد یا نصرانى، یعنى موتش گویى در حالت کفر واقع شده است».

زیرا خداوند مى‏فرماید: ﴿وَلِلَّهِ عَلَى ٱلنَّاسِ حِجُّ ٱلۡبَيۡتِ مَنِ ٱسۡتَطَاعَ إِلَيۡهِ سَبِيلٗاۚ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ ٱلۡعَٰلَمِينَ [آل‌عمران: ٩٧۶]. «زیارت خانه خدا بر کسانى که مستطیع هستند واجب است هرکس نافرمانى کند، همانا خداوند از جهانیان بى نیاز است». از حضرت علىس روایت است که رسول اللهص فرموده اند: «مَنْ مَلَكَ زَادًا وَرَاحِلَةً تُبَلِّغُهُ إِلَى بَيْتِ اللَّهِ وَلَمْ يَحُجَّ فَلاَ عَلَيْهِ أَنْ يَمُوتَ يَهُودِيًّا أَوْ نَصْرَانِيًّا» (ترمذی). «هرکس مالک زاد و سوارى است و مى‏تواند به خانه خدا برسد و نرود و به حالش تقاوت نمى‏کند چه یهودى بمیرد یا نصرانى»، حضرت عمرس مى‏فرماید: «لقد هممت أن أبعث رجالا إلى الأمصار فلا يدعون رجلا ذا ميسرة لم يحج إلا ضربوا عليه الجزية ما هم بمسلمين، ما هم بمسلمين»(بیهقى). «قصد دارم که کسانى را به این شهرها اعزام کنم تا معلوم کنند، کسانى که توان رفتن به حج را داشته و نرفته‏اند، بر آنان مالیات وضع کنند و از آنان جزیه وصول شود، چون آنان مسلمان نیستند، مسلمان نیستند».

ماده چهارم‏: ارکان حج و عمره:‏

حج چهار رکن دارد، احرام، طواف، سعى صفا و مروه، و وقوف عرفه، اگر یکى از این ارکان فوت شود، حج باطل است. عمره سه رکن دارد، که عبارت‏اند از: احرام، طواف و سعى که بدون این سه رکن کامل نمى‏گردد. تفصیل ارکان حج و عمره بشرح زیر است:

رکن اول ارکان حج، عمره و احرام، نیت وارد شدن به یکى از این دو منسک یعنى حج و عمره است که باید هم‏زمان با لبیک گفتن و پوشیدن لباس احرام انجام گیرد، حج مشتمل بر اعمال واجب، سنن و داراى ممنوعاتى است که عبارت‏اند از:

واجبات احرام:‏

واجبات حج، اعمالى هستند که اگر یکى از آن‌ها ترک شود، دم واجب‏ (دم : یعنى ذبح گوسفندى که شرایط قربانى را داشته باشد. مترجم) مى‏گردد و در صورت عدم توان، ده روز، روزه بگیرد و واجبات احرام عبارت‏اند از:

۱- احرام از میقات: میقات، جائى است که شارع آن را براى احرام و محرم شدن مشخص نموده است و هرکس به قصد حج و عمره وارد مکه شود نمى‏تواند بدون احرام از آنجا رد شود، از ابن عباسب روایت است، مى‏فرماید: «وَقَّتَ رَسُولُ اللَّهِ ج لأَهْلِ الْمَدِينَةِ ذَا الْحُلَيْفَةِ، وَلأَهْلِ الشَّأْمِ الْجُحْفَةَ، وَلأَهْلِ نَجْدٍ قَرْنَ الْمَنَازِلِ، وَلأَهْلِ الْيَمَنِ يَلَمْلَمَ، فَهُنَّ لَهُنَّ وَلِمَنْ أَتَى عَلَيْهِنَّ مِنْ غَيْرِ أَهْلِهِنَّ، لِمَنْ كَانَ يُرِيدُ الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ، فَمَنْ كَانَ دُونَهُنَّ فَمُهَلُّهُ مِنْ أَهْلِهِ، وَكَذَاكَ حَتَّى أَهْلُ مَكَّةَ يُهِلُّونَ مِنْهَا» (بخاری). ابن عباس ب مى‏گوید: «رسول اکرمص «ذالحلیفه» را براى اهالى مدینه، «جحفه» را براى اهالى شام، «قرن منازل» را براى اهالى نجد، «یلملم» را براى اهالى یمن به عنوان میقات معین نموده فرمود: این مواضع محل احرام هستند براى اهالى مناطق مذکور و براى کلیه کسانى که از این مناطق وارد مکه مى‏شوند و قصد حج و عمره را دارند، کسانى که داخل مواضع زندگى مى‏کنند، میقات آنان محل سکونت‌‌شان است. هرچند که نزدیک مکه باشند، اهالى شهر مکه از منازل خود محرم شوند».

۲- ترک استفاده از لباس‌هاى دوخته: محرم، قمیص، شلوار، کلاه و عمامه‏ (و پیراهن) نپوشد، از کفش و جوراب استفاده نکند. رسول اللّهص مى‏فرماید: «لاَ تَلْبَسُوا الْقُمُصَ وَلاَ السَّرَاوِيلاَتِ وَلاَ الْبَرَانِسَ وَلاَ الْعَمَائِمَ وَلاَ الْخِفَافَ إِلاَّ أَنْ يَكُونَ أَحَدٌ لَيْسَتْ لَهُ نَعْلاَنِ فَلْيَلْبَسِ الْخُفَّيْنِ وَلْيَقْطَعْهُمَا مَا أَسْفَلَ مِنَ الْكَعْبَيْنِ وَلاَ تَلْبَسُوا شَيْئًا مِنَ الثِّيَابِ مَسَّهُ الزَّعْفَرَانُ وَلاَ الْوَرْسُ وَلاَ تَنْتَقِبِ الْمَرْأَةُ الْحَرَامُ وَلاَ تَلْبَسِ الْقُفَّازَيْنِ» (ترمذی). «محرم از لباس دوخته، عمامه، شلوار، کلاه‏ جوراب استفاده نکند، البته اگر کسى کفش ندارد مى‏تواند جوراب بپوشد ولى آن‌ها را از کعبین قطع کند، یعنى قسمت پشت پا (قدم) را ظاهر کند، هم چنین از پوشیدن پارچه‏اى که با زغفران یا هر رنگ خشبودار دیگرى رنگ شده است، استفاده نکید، زن محرمه، قرص چهره‏اش را پنهان نکند و دستکش نپوشد» چنین عملى در حدیث منع شده است.

۳- تلبیه: و آن عبارت است از گفتن این کلمات: «لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ لَا شَرِيكَ لَك لَبَّيْكَ، إنَّ الْحَمْدَ وَالنِّعْمَةَ لَك وَالْمُلْكَ، لَا شَرِيكَ لَك» (لبيك: بمعنى قبول کردن و پذیرفتن مکرر است).گفتن این کلمات به هنگام وارد شدن به احرام در میقات واجب است، تکرار آن و بلند کردن صدا، موقع تلفظ این کلمات به مناسبت‏هاى زیر، مانند، سوار شدن، پیاده شدن، بالا رفتن از بلندى، پائین آمدن از بلندى، دیدن دوستان و رفقاء و فارغ شدن از نماز یا شروع کردن نماز، مستحب است.

سنت‏ها:

منظور از سنت‏ها اعمالى هستند که اگر محرم آن‌ها را ترک کند، دم بر او واجب نمى‏گردد ولى از پاداش معنوى بزرگى محروم مى‏شود و آن‌ها از این قرارند:

۱- غسل به هنگام داخل شدن در احرام: حتى براى زنانى که در حالت قاعدگى یا نفاس هستند، زیرا یکى از همسران حضرت ابوبکرس وضع حمل کرده بود و قصد حج را داشت، رسول اللّه به ایشان امر کرد که غسل کند. (مسلم).

۲- پوشیدن دو چادر سفید و نظیف براى احرام.

۳- گرفتن ناخن‏ها، کوتاه‏ کردن سبیل، (فقط براى مردان. مترجم) بر طرف ساختن موهاى زائد بدن، قبل از داخل شدن در احرام.

۴- تکرار تلبیه (لبیک) و تجدید آن در هر تحول مانند، بالا رفتن، پائین آمدن و شروع کردن به نماز و غیره، رسول اکرمص مى‏فرماید: «هرکس تا غروب آفتاب لبیک گوید، در حالى وارد شب مى‏شود که تمام گناهانش بخشوده شده‏اند».

۵- دعا و درود براى رسول اللّه بعد از لبیک، رسول اکرم بعد از فارغ شدن از تلبیه، بهشت را از خداوند طلب مى‏نمود و از دوزخ به او پناه مى‏جست.

ممنوعات احرام:‏

منظور از ممنوعات، اعمالى هستند که اگر محرم مرتکب یکى از آن‌ها شود، فدیه بر وى واجب مى‏گردد، ذبح کند، یا ده روز، روزه گیرد یا ده مسکین را اطعام کند و این اعمال بشرح زیر هستند:

۱- پوشیدن سر (فقط براى مردان).

۲- تراشیدن یا کوتاه کردن موهاى بدن و سر.

۳- گرفتن ناخن‏ها.

۴- استفاده از خوشبو و عطر.

۵- پوشیدن لباس دوخته.‏ (فقط براى مردان).

۶- شکار کردن، خداوند مى‏فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَقۡتُلُواْ ٱلصَّيۡدَ وَأَنتُمۡ حُرُمٞ [المائدة: ٩۵]. «اى مؤمنان در حالت احرام شکار را مکشید».

٧- مقدمات جماع: مانند بوسه گرفتن، بازى کردن صحبت کردن پیرامون جماع، خداوند مى‏فرماید: ﴿فَلَا رَفَثَ وَلَا فُسُوقَ وَلَا جِدَالَ فِي ٱلۡحَجِّ [البقرة: ۱٩٧]. «در حج آمیزش جنسى و بدکارى و مناقشه کردن [روا] نیست». و منظور از رفث، مقدمات جماع و هرآنچه که زمینه جماع را فراهم سازد هستند.

۸- عقد نکاح و پیغام نکاح، رسول للّهص مى‏فرماید: «لَا يَنْكِحُ الْمُحْرِمُ وَلَا يُنْكَحُ وَلَا يَخْطِبُ»(مسلم). «محرم نکاح نکند، کسى دیگر او را نکاح ندهد و پیغام نکاح، یعنى خواستگارى هم نکند».

٩- جماع: خداوند مى‏فرماید: ﴿فَلَا رَفَثَ وَلَا فُسُوقَ وَلَا جِدَالَ فِي ٱلۡحَجِّ [البقرة: ۱٩٧]. رفث شامل جماع و مقدمات آن است.

هرکس هرکدام از ممنوعات ردیف یک تا پنج را مرتکب شود، بر وى فدیه لازم مى‏گردد، فدیه عبارت است از: روزه گرفتن سه روز یا اطعام شش مسکین، براى هر مسکین یک صاع گندم یا ذبح گوسفندى. خداوند مى‏فرماید: ﴿فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيضًا أَوۡ بِهِۦٓ أَذٗى مِّن رَّأۡسِهِۦ فَفِدۡيَةٞ مِّن صِيَامٍ أَوۡ صَدَقَةٍ أَوۡ نُسُكٖ [البقرة: ۱٩۶]. «هرکس از شما بیمار باشد یا موهاى سر او شپش داشته (و ناچار به تراشیدن موها شود) بر وى فدیه (جریمه) واجب مى‏گردد، (و آن عبارت است از:) روزه یا صدقه و یا ذبح گوسفندى».

البته اگر کسى در حالت احرام شکار کرد، جریمه‏اش این است که شبیه جانور شکار شده، حیوانى را در محدوده حرم ذبح کند، خداوند در این خصوص مى‏فرماید: ﴿فَجَزَآءٞ مِّثۡلُ مَا قَتَلَ مِنَ ٱلنَّعَمِ [المائدة: ٩۵]. «مجازاتش حیوانى شبیه حیوان ذبح شده مى‏باشد». اگر کسى مرتکب مقدمات جماع شود، بروى دم، یعنى ذبح گوسفندى که شرایط قربانى را داشته باشد واجب مى‏گردد.

اگر محرم قبل از وقوف به عرفه، جماع کند حجش باطل است و او اعمال حج را ترک نکند بلکه مانند سایر حجاج تمام مناسک حج را انجام دهد با پایان رساندن احکام حج از حالت احرام خود را بیرون آورد و بدنه نیز بر وى واجب مى‏گردد. (بدنه: ذبح کردن یک شتر یا یک گاو).

اگر توان ذبح (گاو یا شتر) را نداشت، ده روز روزه گیرد و قضا آوردن حج بهر حال در سال آینده بر وى لازم است.

امام مالک در مؤطا نقل کرده است: که از حضرت على، حضرت عمر و ابوهریرهش در باره شخصى که در حالت احرام حج با همسرش جماع کرده بود، سوال شد، فرمودند: این دو همسر و شوهر، اعمال حج را کماکان ادامه بدهند تا آن را به پایان برسانند و در سال آینده حج را قضا بیاورند و علاوه بر این هدى، (بدنه) نیز بر آنان واجب است. اما عقد نکاح، خواستگارى و سایر گناهان، مانند، غیبت، نمامى و سخن چینى و تمام حرکات نامطلوبى که واژه فسوق آن‌ها را در بر مى‏گیرد، ممنوع‏اند، اگر محرم مرتکب آن‌ها شود باید توبه و استغفار کند. زیرا در این گونه اعمال کفاره بخصوصى بحز توبه و استغفار، از رسول اللّهص به ثبوت نرسیده است.

ماده پنجم‏: بحث رکن دوم (طواف):

طواف، یعنى هفت بار دَور زدن، گرد خانه کعبه، طواف، شرایط، سنن و شیوه‏ها مخصوصى دارد که صحت آن منوط به رعایت این آداب و شرایط است.

شرایط طواف:‏

۱- نیت در آغاز طواف، چرا که ثواب و عقاب یا صحت شرعى اعمال منوط به نیت است. پس براى کسى که طواف مى‏کند، چاره نیست جز اینکه نیت طواف کرده باشد و آن عبارت است از تصمیم قلب دایر بر طواف بمنظور بندگى و اطاعت از خداى.

۲- طهارت از نجاست، جنابت و حدث، در حدیث گفته شده است، «اَلطَّوَافُ حَوْلَ الْبَيْتِ مِثْلُ الصَّلَاةِ» «طواف دور خانه کعبه مانند نماز است»، همانطور که طهارت براى نماز شرط است، براى طواف نیز شرط مى‏باشد.

۳- ستر عورت، چون طواف مانند نماز است، رسول اللّهص مى‏فرماید: «اَلطَّوَافُ حَوْلَ الْبَيْتِ مِثْلُ الصَّلَاةِ إلَّا أَنَّكُمْ تَتَكَلَّمُوْنَ فِيْهِ، فَمَنْ تَكَلَّمَ فَلَا يَتَكَلَّمُ إِلَّا بِخَيْرٍ» (ترمذی). «طواف مانند نماز است البته شما در طواف مجاز به حرف زدن هستید و هرکس حرف مى‏زند، باید سخن نیکو گوید» روى این اصل هرکس بدون نیت، در حالت حدث و جنابت یا در حالتى که بر بدن او نجاست عینى است یا در صورت کشف عورت، طواف کند، طوافش فاسد است و باید اعاده شود.

۴- طواف باید در داخل مسجد الحرام باشد، طواف در داخل مسجد الحرام هرچند که از بیت فاصله داشته باشد اشکالى ندارد.

۵- بیت (خانه کعبه) در حالت طواف، سمت چپ طواف کننده قرار گیرد.

۶- طواف هفت دور باشد و از مقابل حجر اسود شروع شده و به همان نقطه پایان پذیرد، در کتب حدیث طواف رسول اللّه چنین نقل شده است.

٧- طواف پى در پى و بدون وقفه باشند و بدون ضرورت میان آن‌ها فاصله ایجاد نشود، اگر بدون ضرورت در میان دورهاى طواف فاصله ایجاد شد و موالات‏ (موالات: یعین عمل پى در پى) ترک گردد، طواف باطل و اعاده آن واجب است.

سنن طواف‏:

۱- رمل: (حالتى که نه دویدن است و نه راه رفتن بلکه بین این دو حالت باشد. مترجم). رمل براى مردان سنت است نه براى زنان. رمل این است که در حال‏ طواف دَو بروند و شانه‏ها را به حرکت در آورند، این عمل فقط در سه دور اول طواف قدوم سنت است.

۲- اضطباع: یعنى شانه راست را از لباس احرام بیرون بیاورد، چادر احرام را در زیر بغل راست خود قرار داده و دوطرف آن را روى شانه چپ بگذارد و شانه راستش را مکشوف و برهنه نگاه دارد، اضطباع نیز درطواف قدوم و فقط براى مردان سنت است نه براى زنان البته، اضطباع در هفت دور کامل باشد.

۳- بوسه گرفتن حجر اسود در آغاز طواف: در صورت امکان و اگرنه به دست زدن آن اکتفا شود حتى اگر دست زدن بدلیل انبوه جمعیت امکان پذیر نباشد، مى‏توان به اشاره بسوى آن اکتفا نمود، بوسه دادن حجر اسود بدان دلیل سنت است که رسول اللّهص چنین کرده است.

۴- شروع نمودن دور اول طواف با گفتن کلمات زیر: «بِسْمِ اللّهِ وَاللّهُ أَكْبَر، اللَّهُمَّ إِيمَانًا بِكَ وَتَصْدِيقًا بِكِتَابِكَ وَوَفَاءً بِعَهْدِكَ وَاتِّبَاعًا لِسُنَّةِ نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ ج».

۵- دعا هنگام طواف: براى این طواف دعا بخصوصى ذکر نشده است. هر طواف کننده، آنچه را که خداوند در دلش مى‏آورد بگوید البته خواندن این دعا باشد بهتر است: «اللَّهُمَّ رَبَّنَا آتِنَا فِى الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِى الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ».

۶- لمس کردن رکن یمانى با دست و بوسه گرفتن حجر اسود: عمل رسول اکرمص دراحادیث صحیح چنین نقل شده است.

٧- دعا کردن در ملتزم بعد از طواف: ملتزم آن قسمت از خانه کعبه را مى‏گویند که در فاصله میانى، حجر اسود و درب خانه کعبه قرار دارد، حضرت ابن عباسب این عمل را انجام داده‌است.

۸- خواندن دو رکعت نماز طواف: بعد از طواف در مقام ابراهیم، در رکعت اول سوره کافرون و در رکعت دوم سوره اخلاص خوانده شود، خداوند دراین خصوص مى‏فرماید: ﴿وَٱتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ مُصَلّٗى [البقرة: ۱۲۵]. «مقام ابراهیم را محّل نماز خود قرار بدهید».

٩- نوشیدن آب زمزم: و زیاد بنوشد تا شکمش پر شده و خم‏هاى آن را برابر شوند، این نوشیدن بعد از دو رکعت نماز طواف باشد.

۱۰- سعى: در صورت ممکن، بعد از پایان طواف به حجراسود بر گردد و استلام کند (دست‌ها را بطرف حجر اسود بلند نماید. مترجم) و سپس سعى را آغاز نماید.

توجه: دلیل کلیه مسائل مذکور، عمل رسول اکرمص در حجة الوداع مى‏باشد.

آداب طواف:‏

۱- طواف همراه با خشوع و استحضار قلب و همزمان با احساس به عظمت و خوف خداى و توأم با رغبت به الطاف او باشد.

۲- طواف کننده بدون ضرورت حرف نزند و هرگاه سخن مى‏گوید، سخن نیکو گوید، چنانکه حدیث « فَمَنْ تَكَلَّمَ فَلَا يَتَكَلَّمُ إِلَّا بِخَيْرٍ» قبلا بیان گردید.

۳- با گفتار، رفتار و اعمال خود، هیچکس را اذیت نکند، زیرا که آزار رساندن به مسلمان، حرام است و بخصوص در حرم امن الهى.

۴- به کثرت دعا نمودن و درود گفتن.

ماده ششم: درباره رکن سوم، سعى:

سعى به معنى رفت و برگشت میان صفا و مروه به قصد عبادت، است. سعى از ارکان حج و عمره است. خداوند در این خصوص مى‏فرماید: ﴿إِنَّ ٱلصَّفَا وَٱلۡمَرۡوَةَ مِن شَعَآئِرِ ٱللَّهِ [البقرة: ۱۵۸]. «همانا صفا و مروه از شعائر و علامات بارز دین خدا هستند». رسول للّهص مى‏فرماید: «فَاسْعَوْا فَإِنَّ اللّهَ كَتَبَ عَلَيْكُمُ السَّعْىَ» «سعى کنید، همانا خداوند، سعى میان صفا و مروه را براى شما لازم‏ گردانیده است». (ابن ماجه، احمد و شافعى).

شرایط سعى:‏

۱- نیت: رسول اللّهص مى‏فرماید: «إِنَّمَا الأَعْمالُ بِالنِّيَّاتِ» در سعى نیت بندگى، اطاعت و پیروى از فرمان الهى، ضرورى است.

۲- ترتیب میان سعى و طواف: باین معنى که طواف قبل از سعى انجام گیرد.

۳- پى در پى بودن دوره‏هاى سعى: البته وقفه کوتاه در صورت ضرورت، مانعى ندارد.

۴- انجام دادن هفت شوط (دور) میان صفا و مروه، اگر یک دور یا چند دور کم شود، سعى انجام نگرفته است. زیرا حقیقت سعى با اتمام دورهاى هفتگانه انجام مى‏گیرد.

۵- انجام گرفتن سعى بعد از طواف نیز صحیح است، خواه طواف واجب باشد یا سنت. هرچند که بعد از طواف واجب، مانند طواف قدوم یا طواف افاضه بهتر است سعى انجام گیرد.

سنت‏هاى سعى:‏

۱- دویدن میان دو تا میله سبز رنگ (اکنون این با لامپ‏هاى روشن و آبى رنگ مشخص است) از شروع تا پایان این فاصله باید گام‏ها را تندتر برداشت. حضرت بى بى هاجره، (مادر اسماعیل÷) فاصله مذکور را با دویدن طى نموده است. این دویدن براى مردانى که قادر به دویدن هستند، سنت است، نه براى زنان و مردانى که توان دویدن را ندارند.

۲- توقف نمودن بالاى صفا و مروه و دعا خواستن.

۳- دعاء کردن در صفا و مروه در آغاز و آخر هر شوط از اشواط هفتگانه. (شوط: یعنى یک دور میان صفا و مروه یا یک دور گرد خانه کعبه).

۴- گفتن کلمه «اللّه أكبر» و گفتن کلمات «لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ لَهُ المُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ قَدِيرٌ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ صَدَقَ وَعْدَهُ وَنَصَرَ عَبْدَهُ وَهَزَمَ الأَحْزَابَ وَحْدَهُ» هرکدام سه بار به هنگام بالا رفتن به صفا و مروه.

۵- موالات: یعنى پى در پى بودن طواف و سعى، باین معنى که میان آن دو بدون عذر شرعى فاصله ایجاد نشود.

آداب سعى (مستحبات):

۱- بیرون رفتن از مسجد حرام براى سعى از باب صفا همراه با تلاوت آیه، ﴿إِنَّ ٱلصَّفَا وَٱلۡمَرۡوَةَ مِن شَعَآئِرِ ٱللَّهِ....

۲- سعى در حالت طهارت باشد.

۳- اگر توان پیاده رفتن بدون مشقت را دارد، سعى در حالت رفتن با پاها انجام گیرد.

۴- در حالت سعى به کثرت خود را مشغول با ذکر و دعا کند و بجز ذکر و دعا خود را در هیچ شغلى دیگر مشغول نکند.

۵- باز داشتن چشم‌ها از نامحرم و باز داشتن زبان از سخن‏هاى زشت.

۶- سعى کنندگان و عابرین را با قول، عمل و رفتار خود اذیت و آزار نرساند.

٧- درباره هدایت قلب تزکیه نفس و اصلاح حال خود، ناتوانى، نیازمندى و خشوع خود را در برابر خداوند به نمایش بگذارد.

ماده هفتم‏: رکن چهارم (وقوف در عرفه):

وقوف عرفه، رکن چهارم از ارکان حج است. رسول للّهص مى‏فرماید: «اَلْحَجُّ اَلْعَرَفَةُ» «حج همان عرفه است» و معنى آن حضور پیدا کردن به میدانى که عرفه نام دارد مى‏باشد، این حضور چه یک لحظه باشد چه بیشتر البته با نیت وقوف. زمان وقوف از وقت ظهر روز نهم ذیحجه شروع مى‏شود و تا طلوع فجر شب دهم ذیحجه پایان مى‏پذیرد. وقوف، واجبات، سنن و مستحباتى دارد که با انجام آن وقوف کامل مى‏گردد.

۱- واجبات وقوف:‏

۱- حضور در عرفه روز نهم ذیحجه بعد از زوال خورشید تا غروب.

۲- بعد از برگشتن از عرفات در شب دهم ذیحجه، شب گذاردن در مزدلفه.

۳- رمى جمره عقبه (سنگ انداختن) در اولین روز نحر، (دهم ذیحجه).

۴- حلق (تراشیدن) یا تقصیر (کوتاه کردن) موهاى سر بعد از رمى جمره عقبه در روز قربان (دهم ذیحجه)

۵- گذراندن شب‌هاى یازدهم و دوازدهم و سیزدهم ذیحجه در منى یا گذراندن دو شب، یازدهم و دوازدهم براى کسانى که عجله دارند.

۶- زدن جمره‏ها سه گانه بعد از زوال در تمام روزهاى تشریق (سه روز، یازدهم و دوازدهم و سیزدهم ذیحجه ایام تشریق هستند. مترجم). یا حد اقل در دو روز اول (یازدهم و دوازدهم ذیحجه)

توجه: دلیل وجوب این اعمال، عمل رسول اللّهص و حدیث قولى آن حضرت است که مى‏فرماید: «خُذُوْا عَنِّىْ مَنَاسِكَكُمْ» «احکام و مناسک حج تان را از من یاد بگیرید». (مسلم). و مى‏فرماید: «حَجُّوْا كَمَا رَأَيْتُمُونِى أَحُجُّ» (في الصحيحن). «حج تان را مانند حج من انجام دهید».

سنت‏هاى وقوف:‏

۱- رفتن به منى روز هشتم ذیحجه و گذراندن شب نهم در آنجا و بیرون نرفتن از منى مگر بعد از طلوع خورشید تا اینکه نمازهاى پنجگانه در آنجا خوانده شود.

۲- حضور پیدا کردن در مسجد نمره در عرفات و خواندن نماز ظهر و عصر بصورت قصر و جمع کردن آن دو نماز همراه با امام در وقت ظهر.

۳- انجام وقوف عرفه بعد از ادا نماز ظهر و عصر همراه با امام و ادامه وقوف همراه با ذکر و دعا تا غروب خورشید.

۴- تأخیر نماز مغرب و اداء آن در مزدلفه همراه با نماز عشاء پس نماز مغرب و عشاء را بصورت جمع تأخیر در مزدلفه انجام دهد.

۵- رعایت ترتیب میان رمى جمره عقبه، نحر و حلق و طواف زیارت.

۶- اداء طواف زیارت در روز قربانى -دهم- قبل از غروب.

مستحبات وقوف:

۱- صبح روز نهم به عرفه از مسیر (ضبّ)

۲- غسل کردن بعد از زوال خورشید براى وقوف (عرفه) این غسل مشروع است حتى براى حایض و نفساء.

۳- ایستادن در نقطه‏اى که رسول اکرمص ایستاده است یعنى کنار صخره بزرگى که در دامن جبل رحمت قرار دارد و جبل رحمت در وسط میدان عرفات است.

۴- بکثرت ذکر و دعا وقت وقوف عرفه و رو به قبله نمودن موقع وقوف تا غروب خورشید.

۵- بازگشت از عرفات از راه (مازمن) نه از مسیر (ضبّ)، زیرا رسول اللّهص از یک مسیر رفته و از مسیرى دیگر برگشته است.

۶- رفتن با نهایت سکون و آرامش و دورى از هر گونه شتاب زدگى، زیرا رسول اللّهص مى‏فرماید: «أَيُّهَا النَّاسُ عَلَيْكُمْ بِالسَّكِينَةِ، فَإِنَّ الْبِرَّ لَيْسَ بِالإِيضَاعِ» (بخاری). «اى مردم، سکون و آرامش را براى خود برگزینند، زیرا در عجله و شتابزدگى هیچگونه خیر و برکتى وجود ندارد».

٧- به کثرت لبیک گفتن در مسیر عرفات، مزدلفه، منى این تلبیه تا شروع زدن جمره عقبه ادامه یابد.

۸- برداشتن هفت عدد سنگ ریزه از مزدلفه براى زدن شیطان اول.

٩- رفتن از مزدلفه بسوى منى بعد از روشن شدن و قبل از طلوع خورشید.

۱۰- به سرعت گذشتن از وادى محسر و به حرکت در آوردن جانور سوارى یا وسیله موتورى، که مزاحمت ایجاد کنند.

۱۱- زدن جمره عقبه میان طلوع خورشید و زوال آن.

۱۲- گفتن اللّه اکبر با پرتاب هر سنگریزه موقع زدن جمره‏ها.

۱۳- ذبح را شخصا انجام دادن یا حضور پیدا کردن در محل ذبح و گفتن این کلمات، «اللَّهُمَّ هَذَا مِنْكَ وَإِلَيْكَ اللَّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنِّىْ، كَمَا تَقَبَّلْتَ مِنْ إِبْرَاهِيْمَ خَلِيْلَكَ» بعد از گفتن بسم اللّه، اللّه‏اکبر - که گفتن دو کلمه واجب است.

۱۴- خوردن از گوشت «دم شکر» یا قربانى، رسول اللّهص از گوشت «دم شکر» یا قربانى تناول مى‏فرمود.

۱۵- پیاده براى انجام جمره‏هاى سه گانه، روزهاى دهم، یازدهم و دوازدهم.‏

۱۶- خواندن این دعا «اللّه أكبر، اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ حَجًّا مَّبْرُوْرًا وَسَعْيًا مَّشْكُورًا وَذَنْبًا مَّغْفُورًا» با زدن هر یک از سنگریزه‏ها.

۱٧- توقف کردن و دعا خواستن و رو به قبله ایستادن در هنگام دعاء بعد از زدن جمره اول و دوم نه سوم، رسول اللّهص بعد از زدن اول و دوم دعا نموده و بعد از سوم بدون دعا آنجا را ترک نموده است.

۱۸- زدن جمره عقبه از داخل وادى، رو به جمره نموده بیت را در سمت چپ خود قرار دهد، منى را در سمت راست.

۱٩- خواندن این دعاء موقع برگشتن از مکه «آيِبُونَ تَائِبُونَ عَابِدُونَ سَاجِدُونَ لِرَبِّنَا حَامِدُونَ صَدَقَ وَعْدَهُ وَنَصَرَ عَبْدَهُ وَهَزَمَ الأَحْزَابَ وَحْدَهُ» رسول اللّهص موقع برگشتن از مکه دعاى مذکور را خوانده است.

ماده هشتم‏: احصار (ممنوع شدن):

اگر کسى که قصد حج را نموده است، از ورود به مکه یا از رفتن به عرفه بنابر دلیلى منع کرده شود، بر وى واجب است که در محل احصار (جایى که مانع برایش پیش آمده) گوسفند یا گاو یا شترى ذبح کند یا آن را به حرم مکه بفرستد تا آنجا ذبح کرده شود و بعد از حالت احرام بیرون بیاید، خداوند مى‏فرماید: ﴿فَإِنۡ أُحۡصِرۡتُمۡ فَمَا ٱسۡتَيۡسَرَ مِنَ ٱلۡهَدۡيِ [البقرة: ۱٩۶]. «هرگاه در محاصره، قرار گرفتید، جانورى که برایش مقدور است، ذبح کند».

ماده نهم‏: طواف وداع:‏

طواف وداع یکى از سه طواف است که درحج انجام مى‏گیرد، این طواف سنت مؤکده است، هرگاه بدون عذر ترک شود، دم واجب مى‏گردد، اگر عذرى در کار باشد بر تارک آن دم نیست، حاجى یا معتمر در پایان حج و عمره‏اش، زمانى که مکه را ترک مى‏گوید، باید آن را انجام دهد و بعد از انجام آن مبادرت به ترک مکه کند و خود را مشغول به کارى دیگر نکند.

اگر بعد از این طواف بدون ضرورت براى انجام بیع وخرید در مکه ماند، باید طوافش را اعاده کند. رسول اکرمص مى‏فرماید: «لاَ يَنْفِرَنَّ أَحَدٌ حَتَّى يَكُونَ آخِرُ عَهْدِهِ بِالْبَيْتِ» «موقع ترک مکه آخرین کار شما دیدار با خانه خدا باشد». (مسلم).

ماده دهم‏: نحوه انجام حج و عمره:‏

حج و عمره به این نحو باید انجام گیرد:

کسى که قصد حج و عمره را مى‏کند، قبل از داخل شدن در احرام، ناخن‏ها را بگیرد، سبیل‏ها را کوتاه کند، موهاى زائد بدن را از بین ببرد، بعد غسل کرده لباس احرام را که رنگ سفید داشته باشد بر تن کند و کفش‏ها را بپوشد، وقتى به میقات مى‏رسد، نماز فرض یا نفلى را خوانده براى حج یا عمره‏اش نیت کند، اگر قصد حج افراد را دارد، چنین گوید: «لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ حَجًّا» اگر قصد حج تمتع را دارد، چنین گوید: «لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ عُمْرَةً» حاجى یا معتمر به هنگام نیت، با پروردگارش چنین شرط کند و بگوید: «إِنَّ مَحَلِّىْ مِنَ الأَرْضِ حَيْثُ تَحْبِسُنِىْ» «هر جا که تو مرا حبس کردى، آنجا محل خروج من از احرام است». اگر چنین شرط کند و بعد مانعى، مانند، بمیارى، دشمن و غیره پیش بیاید، بدون دم مى‏تواند خود را از حالت احرام بیرون بیاورد، خواه احرام براى حج باشد یا براى عمره، بعد از نیت، بگونه‏اى که بیان گردید، پى در پى و مردان نسبتا با صداى، بلند، لبیک گویند خانم‏ها آهسته گویند، البته اگر صدا را بقدرى بلند کنند که خانم‏هاى همراه، بشنوند، مانعى ندارد.

مستحب است که بعد از پایان کلمات لبیک، براى رسول اللّهص درود گوید، همانطور که تجدید و تکرار لبیک در صورت منتقل شدن از حالى به حالى دیگر، مستحب است. و شایسته است که حاجى و معتمر زبانش را از سخنان بیهوده و نگاهش را از نگاه کردن به بیگانگان باز دارد، بهتر است به امید اینکه خداوند حجش مبرور گرداند، بکثرت احسان و نیکى کند، به مستمندان کمک نماید و چهره‏اش را براى رفقاء و همراهان باز و گشاده کند، با آنان به نرمى و شیرینى سخن گوید، طعام دادن و سلام گفتن را براى آنان دریغ ندارد، براى وارد شدن به مکه بهتر است که غسل کند، وقتى وارد مکه مى‏شود، سعى کند از قسمت بالایى شهر وارد شود، وقتى به مسجد حرام مى‏رود مستحب است که از باب شیبه (باب السلام) داخل مسجد شود و بگوید: «بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ وَإِلَى اللّهِ اللَّهُمَّ افْتَحْ لِىْ أَبْوَابَ فَضْلِكَ» وقتى نگاهش به بیت اللّه مى‏افتد دست‌ها را بلند کرده و بگوید: «اللَّهُمَّ أَنْتَ السَّلاَمُ وَمِنْكَ السَّلاَمُ فَحَيِّنَا رَبَّنَا بِالسَّلاَمِ، اللَّهُمَّ زِدْ هَذَا الْبَيْتَ تَشْرِيفًا وَتَعْظِيمًا وَتَكْرِيَما وَمَهَابَةً وَزِدْ مَنْ حَجَّهُ أَوِ اعْتَمَرَهُ تَكْرِيمًا وَتَشْرِيفًا وَتَعْظِيمًا وَبِرًّا. الحمدللّهِ رَبِّ العالـمينَ كَثِيْرًا، كَما هُوَ أَهْلُهُ وَكَمَا يَنْبَغِى لِكَرِيْمِ وَجْهِهِ وَعَزِّ جَلَالِهِ، وَالحمدللّهِ الَّذِىْ بَلَّغَنِىِ بَيْتَهُ وَرَآنِىْ لِذلِكَ أَهْلًا وَ الْحَمْدُللّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ، اللَّهُمَّ إِنَّكَ دَعَوْتَ إِلَى حَجِّ بَيْتِكَ الْحَرامِ وَقَدْ أَجَبْتُكَ لِذَلكَ، اللَّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنَّىِ وَاعْفُ عَنِّىْ، وَأَصْلِحْ لِى شَأْنِى كُلَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ» «پروردگارا! سلام از اسماء حسنى تو است، و سلامتى از طرف تو، پروردگارا! ما را به سلامتى زنده نگاه‏دار، پروردگارا! به شرافت، عظمت و کرامت این خانه (خانه خدا) بیفزا. به هیبت و نیکى آن اضافه کن. بر شرافت، عظمت، کرامت، هیبت و نیکى آن دسته از حجاج و معتمرین که با حج و عمره خود، این بیت را عزت داده‏اند، بیفزا، ستایش بى‌پایان خداوند را آنگونه که او سزاوار است، و شایسته جلال و عظمت او است، ستایش خداوند را که به خانه خود رساندى و مرا شایسته زیارت خانه خود دانسته است. خدا را در هر حال سپاس مى‏گویم، پروردگارا! تو براى زیارت خانه خود دعوت کردى و من این دعوت تو را اجابت نمودم، پروردگارا! از من بپذیر، از من درگذر بفرما و مرا از هر حیث اصلاح بگردان، معبودى سواى تو وجود ندارد».

بعد در حالى که اضطباع نموده، (اضطباع برهنه نمودن شانه راست و انداختن دو گوشه چادر احرام روى شانه چپ) همراه با طهارت بسوى مطاف حرکت کند، حجراسود رفته و آن را بوسه زند یا با دست لمس کند، اگر بوسه گرفتن و دست زدن ممکن نباشد به اشاره بسوى آن اکتفا کند، بعد با مواجه و روبرو شدن با حجر اسود، ایستاده با گفتن این کلمات «بِسْمِ اللّهِ وَاللّهُ أَكْبَر، اللَّهُمَّ إِيمَانًا بِكَ وَتَصْدِيقًا بِكِتَابِكَ وَوَفَاءً بِعَهْدِكَ وَاتِّبَاعًا لِسُنَّةِ نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ ج» نیت طواف کرده و بعد طواف را عملا شروع کند به گونه‏اى که خانه کعبه طرف چپ او قرار گیرد، اگر طواف، طواف قدوم است. در سه شوط اول آن رمل کند، در حال انجام طواف به کثرت خدا را یاد کرده، دعا کند و درود بفرستد، وقتى به موازات رکن یمانى مى‏رسد، آن را با دست استلام کند و هر شوطش را با این دعا به پایان برساند. «اللَّهُمَّ رَبَّنَا آتِنَا فِى الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِى الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ» بعد شوط دوم و سوم را به ترتیبى که بیان گردید، انجام دهد، با شروع شوط چهارم رمل را ترک کند و چهار شوط بعدى را با آرامش و آهستگى راه برود، پس از اتمام طواف نزد ملتزم آمده با خشوع و گریه دعا کند، سپس به مقام ابراهیم رفته و پشت مقام ابراهیم دو رکعت نماز واجب طواف را بخواند، بهتر است که در رکعت اول، سوره کافرون و در رکعت دوم، سوره اخلاص خوانده شود، بعد از خواندن دو رکعت واجب طواف، به محل زمزم رفته در حالى که رو به قبله شود، آب زمزم بنوشد تا سیر شود.

به هنگام نوشیدن زمزم هر دعائى را که خواسته باشد، بگوید، اگر این دعاء «اللَّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ عِلْمًا نَافِعًا وَرِزْقًا وَاسِعًا وَشِفَاءً مِنْ كُلِّ دَاءٍ» را گوید بهتر است.

ترجمه: پروردگارا! من از تو علم مفید، روزى وسیع و صحت و تندرستى از هر بیمارى را خواستارم، بعد به محل حجر اسود رفته آن را بوسه زند یا دست روى آن بگذارد و بعد از باب صفا بسوى محل سعى برود و به هنگام شروع سعى این آیه را ﴿إِنَّ ٱلصَّفَا وَٱلۡمَرۡوَةَ مِن شَعَآئِرِ ٱللَّهِ... [البقرة: ۱۵۸]. بخواند وقتى نزد صفا مى‏رسد، بالاى آن برود و رو به بیت نموده دو بار اللّه‏اکبر گوید: و این دعا را بخواند: «لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ لَهُ المُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ قَدِيرٌ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ صَدَقَ وَعْدَهُ وَنَصَرَ عَبْدَهُ وَهَزَمَ الأَحْزَابَ وَحْدَهُ» بعد خیر دنیا و آخرت را از خداوند خواستار شود، سپس در حالى که اراده مروه را کرده باشد، از بالاى صفا پائین بیاید، دعا گویان به سعى‏اش ادامه داده به طرف مروه رود، به محض وارد شدن در بطن وادى جائى که اکنون با ستون‌ها و لامپ‏هاى سبز رنگ مشخص شده است، سرعتش را تندتر کند تا به ستون سبز رنگ برسد، سرعتش را قطع نموده، در حالت عادى به سعیش ادامه دهد، دعا، ذکر و درود را در ادامه سعى ترک نکند تابه مروه برسد، بالاى آن رود تکبیر و تهلیل (لَا إلَهَ إلَّا اللّه) گوید، بگونه‏اى که بالاى صفا عمل کرده بود، عمل کند، از مروه پائین بیاید، به سعیش بطرف بطن وادى ادامه دهد، مسافت بطن را، در بطن وادى سریع‏تر برود، بعد از خروج از بطن وادى برود تا به صفا برسد، بالاى آن رود، تکبیر (اللّه أكبر) تهلیل (لَا إلَهَ إلَّا اللّه) و دعا گوید، بعد به قصد رفتن بسوى مروه از صفا پائین بیاید، بالاى صفا، مانند دفعه اول عمل کند، باین ترتیب هفت شوط با هشت وقفه (چهار روى صفا و چهار روى مروه) انجام دهد، اگر معتمر است، موها را کوتاه نموده از احرام بیرون آید و با انجام این اعمال، عمره‏اش به پایان مى‏رسد. همچنین اگر متمتع به حج و عمره است و حاجى جانور شکر را با خود همراه برده است، از حالت احرام بیرون نمى‏آید یعنى همواره در حالت احرام است تا اینکه وقوف عرفه، رمى جمره عقبه در روز دهم انجام گیرد، آنگاه از احرام بیرون مى‏آید، اگر خود را حلال نکند مى‏تواند حجش را فسخ نموده و آن را تبدیل به عمره کند و بعد حلال شود.

وقتى روز ترویه، هشتم ذیحجه فرا رسد، همانطور که براى عمره احرام بسته بود براى حج محرم شود (اگر نیت تمتع را کرده است) اما مفرد و قران همواره در حالت احرام باقى مى‏مانند. بعد از محرم شدن در این روز وقتى آفتاب کمى بالا مى‏زند، لبیک گویان به طرف منى حرکت کند، باقیمانده بخش روز هشتم و شب نهم باید در منى سپرى شود. پنج نماز در منى خوانده شود، بعد از طلوع خورشید در روز نهم (روز عرفه) در منى بسوى عرفه حرکت کند. قصد ورود به نمره را نموده لبیک گویان و تکبیر گویان از مسیر ضبّ (در صورت امکان) خود را به عرفه برساند. تا زوال آفتاب در عرفه توقف کند. بعد از زوال غسل نموده، بهتر است که در مسجد نمره جائى که رسول اللّهص توقف نموده و نماز خوانده است، بیاید همراه با امام در وقت نماز ظهر، نماز ظهر و عصر را بصورت جمع تقدیم و شکسته (یعنى هرکدام را دو رکعت) بخواند، بعد از پایان نماز به موقف رسول للّهص بروند. (و جایز است در هر گوشه عرفات که برایش مقدور باشد) وقوف کند، رسول اکرمص مى‏فرماید: «وَقَفْتُ هاهُنَا وَعَرَفَاتُ كُلُّهَا مَوْقَفٌ»«من در این نقطه وقوف کردم اما تمام محدوده‏ عرفات موقف است». (مسلم). اگر برایش مقدور باشد وقوف در نزدیکى صخره‏هاى بزرگ جبل رحمت که موقف رسول اکرمص بوده بهتر است. وقوف در حالت سوارى، پیاده و نشسته جایز است، با ذکر، دعا، نیاش و تضرع تا غروب آفتاب و فرا رسیدن لحظاتى از شب، وقوفش را ادامه دهد، بعد لبیک گویان راهى مزدلفه شود. وقتى به مزدلفه مى‏رسد قبل از پیاده کردن وسایل همراه، نماز مغرب را بخواند بعد وسایل همراه را پیاده کند، سپس نماز عشاء را بخواند، تا طلوع فجر در مزدلفه توقف کند، بعد از طلوع فجر نماز فجر را خوانده جهت وقوف به مشعر برود، با دعا و ذکر، نیایش وقوف را انجام دهد، تمام محدوده مزدلفه محل وقوف است. رسول خداص مى‏فرماید: «وَقَفْتُ هاهُنَا وَمُزْدَلِفَةُ كُلُّهَا مَوْقَفٌ» «من در این نقطه وقوف‏ کردم و مزدلفه تمام محدوده‏اش موقف است». (مسلم). بعد از روشن شدن و پیش از طلوع آفتاب هفت عدد سنگ ریزه براى زدن جمره عقبه بر داشته راهى منى شود، وقتى به وادى محسر مى‏رسد، با سرعت از آنجا رد شود، وقتى وارد منى مى‏شود، مستقیما خود را به جمره عقبه برساند، هفت سنگریزه به آن بزند، موقع زدن آن دست راست را بلند کرده «اللّهُ أكبر» گوید، علاوه بر اللّه أکبر، این کلمات را: «اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ حَجًّا مَّبْرُوْرًا وَسَعْيًا مَّشْكُورًا وَذَنْبًا مَّغْفُورًا» گوید بهتر است. بعد از رمى جمره عقبه اگر هدى (دم شکر یا قربانى) همراه دارد یا مى‏خواهد ذبح کند، اقدام به ذبح کند و اگر برایش مقدور نباشد دیگرى را براى ذبح نیابت دهد، مى‏تواند در تمام محدوده منى ذبح کند، رسول اکرمص مى‏فرماید: «نَحَرْتُ‏هَاهُنَا وَ (مِنَى) كُلُّهَا مَنْحَرٌ» «من در این نقطه نحر کردم و در تمام محدوده (منى) نحر و ذبح بلا مانع‏ است». (ابوداود). سپس حلق یا قصر کند، البته حلق بهتر است. با انجام این اعمال تحلل اصغر را بدست آورده است. از محرمات احرام جز مجامعت هیچ چیز دیگرى بر وى حرام نمانده است. رسول اکرمص مى‏فرماید: «إِذَا رَمَى أَحَدُكُمْ جَمْرَةَ الْعَقَبَةَ وَحَلَقَ فَقَدَ حَلَّ لَهُ كُلُّ شَىْ‏ءٍ إِلَّا النِّساءَ» (مسلم). «هرگاه جمره عقبه را زدید و حلق کردید، بجز همخوابى هر چیز دیگر (از محرمات احرام) برایش حلال است». مى‏تواند سرشرا بپوشد، لباس دوخته بر تن کند، بعد اگر ممکن باشد به مکه رفته طواف افاضه که از ارکان حج است، را بجا آورد، با طهارت وارد مسجد حرام شود، مانند طواف قدوم، البته بدون اضطباع و رمل، بیت را طواف کند، در پایان طواف، در مقابل مقام ابراهیم یا هر جائى دیگر از مسجد حرام، دو رکعت نماز طواف را بخواند، اگر مفرد یا قارن است و بعد از طواف قدوم سعى میان صفا و مروه را انجام داده‌است، همان سعى برایش کفایت مى‏کند، اگر حاج تمتع است، بعد از دو رکعت طواف به محل سعى رفته، سعى میان صفا و مروه را بگونه‏اى که قبلا بیان گردید، بجا آورد، وقتى از سعى فارغ شود بطور کامل حلال مى‏شود، یعنى از حالت احرام بیرون مى‏آید. هیچ چیزى از محرمات احرام، برایش، حرام نمى‏ماند، کلیه اعمالى که بخاطر احرام برایش ممنوع بودند، را مى‏تواند، انجام دهد، در همین روز به منى برگردد و شب یازدهم را در «منى» سپرى کند، بعد از زوال آفتاب، روز یازدهم ذیحجه که نخستین روز «تشریق» است به طرف جمره‏ها رفته، نخست جمره اولى را که نزدیک مسجد خیف است. با هفت سنگریزه، یکى بعد از دیگرى رمى کند و با زدن هر سنگریزه «اللّه أَكْبَر» گوید، بعد از زدن سنگ ریزه‏ها در گوشه‏اى خود را کنار کشد، رو به قبله دعا کند، بعد به طرف جمره وسطى رفته و مانند جمره اول آن را رمى کند، بعد خود را در گوشه‏اى کنار کشیده، دعا کند، سپس به طرف جمره عقبه برود، هفت سنگریزه به آن بزند، با هر زدن سنگریزه «اللّه أَكبر» گوید و در خاتمه براى دعا توقف نکند، زیرا رسول اکرمص بعد از زدن این جمره دعا نکرده است، بلکه به چادرها برگردد، روز بعد، دوازدهم، بعد از زوال خورشید به طرف جمره‏ها رفته، هر سه جمره را مانند، روز قبل بزند، بعد اگر عجله و شتابى دارد مى‏تواند، در همین روز بعد از زدن جمره‏ها به مکه رود، اگر شتاب ندارد، شب سیزدهم را نیز در «منى» سپرى کرده، روز سیزدهم بعد از زوال خورشید شیاطین را سنگ زده عازم مکه شود، هرگاه قصد رفتن به وطن کند، یک طواف به عنوان وداع نموده، دو رکعت طواف را خوانده به موطن خود برگردد، و موقع برگشتن این دعاء را بخواند: «لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ لَهُ المُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ قَدِيرٌ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ صَدَقَ وَعْدَهُ وَنَصَرَ عَبْدَهُ وَهَزَمَ الأَحْزَابَ وَحْدَهُ».

فصل سيزدهم‏: زيارت مسجد النبى و سلام بر پيامبرص

این فصل مشتمل بر سه ماده است‏:

ماده اول‏: فضایل مدینه و اهل مدینه و مسجد نبوى:

مدینه منوره، حرم رسول اللّهص، محل هجرت و محل نزول وحى است، همانطور که حضرت ابراهیم ÷ مکه مکرمه را حرم قرار داده است، رسول اللّه مدینه منوره را نیز حرم گردانیده است. رسول اکرمص مى‏فرماید: «اللَّهُمَّ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ حَرَّمَ مَكَّةَ وَإِنِّى أُحَرِّمُ مَا بَيْنَ لاَبَتَيْهَا» (مسلم). «پروردگارا! همانا ابراهیم مکه مکرمه را حرم قرار داده‌‌‌‌‌‌‌‌است من نیز محدوده (میان دو کوه یا دو میدان سنگ لاخ) مدینه را حرم قرار مى‏دهم» و مى‏فرماید: مدینه از عایر تا ثور حرم است، هرکس در آن بدعتى را رواج دهد یا شخص بدعتى را پناه دهد، لعنت و نفرین خدا، فرشتگان و تمام مردم بروى باد، هیچ فدیه یا طاعتى از وى پذیرفته نخواهد شد، گیاه آن کنده نمى‏شود، شکار آن رانده نمى‏شود، کالاى پیدا شده در آن، برداشته نمى‏شود، مگر بمنظور حفاظت و نگهدارى، شایسته نیست که فردى در آن بمنظور قتال حمل سلاح کند، درخت آن نباید قطع گردد، مگر آنکه کسى براى علف دادن شترهایش چنین کند. (مسلم). از عدى بن زیدس روایت است: «حَمَى رَسُولُ اللَّهِ ج كُلَّ نَاحِيَةٍ مِنَ الْمَدِينَةِ بَرِيدًا بَرِيدًا لاَ يُخْبَطُ شَجَرُهُ وَلاَ يُعْضَدُ إِلاَّ مَا يُسَاقُ بِهِ الْجَمَلُ» (ابوداود). «رسول اکرمص به فاصله یک برید (مسافت یک‏ روز با سیر وسط) هر گوشه مدینه را، محفوظ گردانیده است، که درخت آن قطع نمى‏شود مگر بمنظور تعلیف شترها». و مى‏فرماید: «إِنَّ الإِيمَانَ لَيَأْرِزُ إِلَى الْمَدِينَةِ كَمَا تَأْرِزُ الْحَيَّةُ إِلَى جُحْرِهَا»(متفق علیه). «همانا ایمان به مدینه روى مى‏آورد همانطور که مار به سوراخش». و می‌فرماید: «لاَ يَصْبِرُ أَحَدٌ عَلَى لأْوَائِهَا فَيَمُوتَ إِلاَّ كُنْتُ لَهُ شَفِيعًا أَوْ شَهِيدًا يَوْمَ الْقِيَامَةِ» (مسلم). «هرکس در برابر ناملایمات و سختى‏هاى مدینه صبر کند، و در آنجا وفات کند روز قیامت من (پیامبر) شفیع و گواه او خواهم بود».

و مى‏فرماید: «مَنِ اسْتَطَاعَ مِنْكُمْ أَنْ يَمُوتَ بِالْمَدِينَةِ فَلْيَفْعَلْ فَإِنِّى أَشْهَدُ لِمَنْ مَاتَ بِهَا» (ابن ماجه). «هرکس مى‏تواند در مدینه بمیرد، چنین کند، هرکس در مدینه بمیرد، روز قیامت من به نفع او گواهى خواهم داد». و مى‏فرماید: «إِنَّمَا الْمَدِينَةُ كَالْكِيرِ تَنْفِى خَبَثَهَا وَيَنْصَعُ طِيبُهَا» (متفق علیه). «مدینه مانند کوره آهنگر است، خالص را از ناخالص جدا مى‏کند»، و مى‏فرماید: «الْمَدِينَةُ خَيْرٌ لَهُمْ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ لاَ يَدَعُهَا أَحَدٌ رَغْبَةً عَنْهَا إِلاَّ أَبْدَلَ اللَّهُ فِيهَا مَنْ هُوَ خَيْرٌ مِنْهُ وَلاَ يَثْبُتُ أَحَدٌ عَلَى لأْوَائِهَا وَجَهْدِهَا إِلاَّ كُنْتُ لَهُ شَفِيعًا أَوْ شَهِيدًا يَوْمَ الْقِيَامَةِ» (مسلم). «مدینه براى مردم بهتر است از هر جاى دیگر، اى کاش مردم این نکته را مى‏دانستند، هرکس بدلیل بى‌میلى شهر مدینه را ترک کند، خداوند بهترى را جایگزین او مى‏کند، هرکس در برابر ناملایمات و سختى‏هاى مدینه صبر کرده (مدینه را رها نکند) روز قیامت من شفیع یا گواه او خواهم بود».

فضیلت اهل مدینه:‏

ساکنان مدینه، همسایگان رسول اکرمص تعمیر کنندگان مسجد او و ساکنان شهر وى مى‏باشند، آنان نگهبانان حرم رسول اللّه و پاسداران چراگاه‏هاى مدینه هستند، هرگاه آنان راه مستقیم را پیموده و انسان‌هاى صالح و نیکو باشند، با دیده عزت، احترام، شرف و ارزش نگریسته مى‏شوند محبت و دوستى آنان بر مردم لازم مى‏گردد، رسول اللّهص از هرگونه آزار و اذیت رساندن به مردم مدینه، هشدار داده‌است. مى‏فرماید: «لاَ يَكِيدُ أَهْلَ الْمَدِينَةِ أَحَدٌ إِلاَّ انْمَاعَ كَمَا يَنْمَاعُ الْمِلْحُ فِى الْمَاءِ» (بخاری). «هرکس با مردم مدینه از در مکر و حیله وارد شود، چنان ذوب مى‏گردد و از بین مى‏رود که نمک در آب ذوب مى‏گردد». رسول اکرمص بخاطر محبت و اکرامى که براى مردم مدینه قایل بود، در حق آنان دعاى خیر و برکت نموده مى‏فرماید: «اللَّهُمَّ بَارِكْ لَهُمْ فِى مِكْيَالِهِمْ وَبَارِكْ لَهُمْ فِى صَاعِهِمْ وَمُدِّهِمْ» (بخاری). «پروردگارا! در کیل و وزن آنان خیر و برکت پیدا بفرما»، رسول اکرمص در حق اهل مدینه از تمام امت را توصیه به خیر و خوبى کرده است. مى‏فرماید: «الْمَدِينَةُ مُهَاجِرِي وَمَضْجَعِي فِي الأَرْضِ، حَقٌّ عَلَى أُمَّتِي أَنْ يُكْرِمُوا جِيرَانِي مَا اجْتَنِبُوا الْكَبَائِرَ، وَمَنْ حَفَظَهُمْ كُنْتُ لَهُ شَفِيْعًا وَشَهِيْدًا يَوْمَ الْقِيامَةِ»(طبرانى). «مدینه محل هجرت من است، من در مدینه دفن مى‏شوم و از مدینه، دوباره زنده خواهم شد، براى امت من شایسته است که حق همسایگان من (مردم مدینه) را رعایت کنند، مادام که آنان مرتکب گناهان کبیره نشده‏اند، هرکس حق مردم مدینه را رعایت کند، روز قیامت من گواه و شفیع او خواهم بود».

فضیلت مسجد نبوى:‏

مسجد النبى، یکى از سه مسجدى است که قرآن درباره آن اشارةً و یا بصراحت سخن گفته است. ﴿سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِيٓ أَسۡرَىٰ بِعَبۡدِهِۦ لَيۡلٗا مِّنَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ إِلَى ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡأَقۡصَا ٱلَّذِي بَٰرَكۡنَا حَوۡلَهُۥ [الإسراء: ۱]. «پاک است آن خدائى که بنده‏اش را شب‏ هنگام از مسجد حرام به مسجد اقصى، آن مسجدى که اطرافش را مبارک گردانیده‏ایم بُرد».

لفظ «أقصى» بروشنى به مسجد نبوى اشاره دارد، چرا که اقصى اسم تفضیل قاصى است، و کسى که در مکه زندگى مى‏کند، دورترین مسجد از وى مسجد نبوى است. مسجد اقصى همان مسجد بیت المقدس است. روى این اصل ذکر مسجد نبوى بصورت اشاره در ضمن ذکر دو مسجد (حرام و اقصى) موجود است. چرا که مسجد نبوى در زمان نزول آیه کریمه هنوز ساخته نشده بود. رسول اکرمص درباره فضیلت آن مى‏فرماید: «صَلَاةٌ فِي مَسْجِدِي هَذَا أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ صَلَاةٍ فِيمَا سِوَاهُ إلَّا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ، وَصَلَاةٌ فِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَفْضَلُ مِنْ صَلَاةٍ فِي مَسْجِدِي هَذَا بِمِائَةِ صَلَاةٍ» (مسلم). «یک‏ نماز در مسجد من بیش از هزار نماز در غیر آن ارزش دارد، بجز مسجد حرام که یک نماز در آن بیش از صد هزار نماز در غیر آن ارزش دارد».

رسول اکرمص مسجد النبى را از سه مسجدى قرار داده که شد رحال و سفر بقصد زیارت‏ و عبادت در آن‌ها جایز است و فرمود: «لَا تُشَدُّ الرِّحَالُ إلَّا إلَى ثَلَاثَةِ مَسَاجِدَ: الْمَسْجِدُ الْحَرَامُ، وَمَسْجِدِي هَذَا، وَالْمَسْجِدُ الْأَقْصَى» (متفق علیه). «بار سفر بسته نشود، بجز به سه مسجد، مسجد الحرام، مسجد من و مسجد اقصى». دلیل اختصاص مسجد النبى براى این مزیت در برابر سایر مساجد، وجود روضه اطهر رسول اکرمص است که درباره آن مى‏فرماید: «مَا بَيْنَ بَيْتِي وَمِنْبَرِي رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ» (متفق علیه). «میان خانه و منبر من باغى از باغ‌هاى بهشت است». و مى‏فرماید: «مَنْ صَلَّى فِى مَسْجِدِى أَرْبَعِيْنَ صَلاةً لَا تَفُوتُهُ صَلَاةٌ كُتِبَتْ لَهُ بَراءَةٌ مِنَ النَّارِ وَبَراءَةٌ مِنَ الْعَذَابِ وَبَرَاءَةٌ مِنَ النِّفَاقِ» «هرکس چهل نماز (بدون وقفه، پشت سرهم) در این مسجد بخواند، از آتش دوزخ، عذاب و از نفاق بدور خواهد ماند». (احمد منذرى مى‏گوید: راویان این حدیث شرایط راویان بخارى و مسلم را دارند).

بنابراین زیارت مسجد النبى بمنظور بجا آوردن نماز در آن از جمله اعمال خیر و نیکى است که مسلمان در تأمین نیازهاى خود بوسیله آن به خدایش متوسل مى‏شود و در بدست آوردن خشنودى حضرت حق موفق مى‏گردد.

ماده دوم‏: زیارت مسجد النبى و سلام و درود گفتن‏ به رسول خداص:

زیارت مسجد النبى از جمله عبادت‏ها است، براى صحت شرعى آن مانند سایر عبادات، نیاز به نیت دارد، زیرا صحت شرعى و ثواب اعمال به نیت بستگى دارد، پس مسلمان براى زیارت مسجد آنحضرت و نماز در آن، تقرب الى اللّه را نیت کرده و به قصد نزدیک شدن با خدا از راه طاعت و محبت به آنجا برود. وقتى مى‏خواهد وارد مسجد شود، در حالت طهارت و با وضو نخست پاى راستش را داخل مسجد گذارد همانطور که براى داخل شدن در تمام مساجد، سنت است این دعا را بخواند: «بِسْمِ‏ اللّهِ وَالصَّلَاةُ وَالسَّلَامُ عَلَى رَسُوْلِ اللّهِ، اللَّهُمَّ اغْفِرْلِى ذُنُوبِى وَافْتَحْ لِىْ أَبْوابَ رَحْمَتِكَ». بعد اگر ممکن باشد، نزدیک روضه اطهر رفته دو رکعت نماز بخواند، در صورت ازدحام و عدم امکان به محل مورد نظر در هر گوشه مسجد مى‏تواند، دو رکعت نماز را بخواند، بعد نزدیک حجره، (روضه اطهر) رفته، رو به روضه و پشت به قبله نموده، چنین به رسول اللّهص سلام گوید: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَيْكَ يا نَبِىَّ اللّهِ، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا خَيْرَ خَلْقِ اللّهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبِىُّ وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَركاتُهُ أَشْهَدُ أَنْ لَّا إِلَهَ إِلَّا اللّهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّكَ عَبْدُاللّهِ وَرَسُولِهِ، قَدْ بَلَّغْتَ الرِّسَالَةَ، وَأَدَّيْتَ الأَمَانَةَ، وَنَصَحْتَ الأُمَّةَ وَجَاهَدتَّ فَى اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ، صَلَّى‏اللّهُ عَلَيْكَ وَعَلَى آلِكَ وَأَزْواجِكَ وَذُرِّيَّاتِكَ وَسَلَّمَ تَسْلِيْمًا كَثِيْرًا». بعد اندکى به طرف راست رفته به حضرت ابوبکرس با این الفاظ سلام گوید: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبابكرالصديق صَفِىِّ رَسُوْلِ ‏اللّهِ وَصَاحِبِهِ فِى‏الْغارِ جَزَاكَ اللّهُ عَنْ أُمَّةِ رَسُولِ اللّهِ ج خَيْرًا».

بعد کمى به طرف راست رفته به حضرت عمرس سلام گوید: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يا عُمَرَالفارُوقِ وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَكاتُهُ جَزَاكَ اللّهُ عَنْ أُمَّةِ رَسُولِ اللّهِ ج خَيْرًا».

بعد بر گردد، اگر با این زیارت توسل به اللّه را در نظر دارد، اندکى از روضه اطهر فاصله گرفته، رو به قبله دعاء کند و آنچه که میل دارد از خداوند بخواهد.

با این اعمال زیارت مسجد نبوى پایان مى‏پذیرد، اختیار دارد که مسافرت کند یا در مدینه بماند، مقیم شدن در مدینه بخاطر خواندن نماز در مسجد النبى بهتر است، زیرا در روایات تاکید شده که چهل نماز را در آنجا بخوانند.

ماده سوم‏: زیارت مکان‌هاى مقدس در مدینه منوره:‏

وقتى خداوند بر مسلمان احسان نموده توفیق زیارت مسجد نبوى و وقوف بر روضه اطهر را باو عنایت کرده است مستحسن است که بعد از فراغ از زیارت مسجد نبوى بمنظور اداء نماز به مسجد قبا برود، زیرا رسول اکرمص مسجد قبا را زیارت کرده و در آنجا نماز خوانده است. اصحاب رسول اللّهص بعد از وى نیز چنین کرده‏اند. رسول اللّهص مى‏فرماید: «مَنْ تَطَهَّرَ فِى بَيْتِهِ ثُمَّ أَتَى مَسْجِدَ قُبَاءٍ فَصَلَّى فِيهِ صَلاَةً كَانَ لَهُ كَأَجْرِ عُمْرَةٍ» «هرکس در خانه خود وضوء کند، سپس (‏فقط به منظور نماز) به مسجد قبا رود، و نماز خواند ثواب یک عمره را کسب مى‏کند». رسول اکرمص در حالت سوارى و پیاده به مسجد قبا مى‏رفت و دو رکعت نماز در آنجا مى‏خواند، قبور شهداء احد را زیارت مى‏کرد، با زیارت شهداء احد، زوار موفق به رویت کوه احد نیز مى‏شوند، کوهى که رسول اللّهص درباره آن مى‏گوید: «أُحُدُ جَبَلٌ يُحِبُّنَا وَنُحِبُّهُ» «احد کوهى است که با ما محبت دارد و ما نیز آن را دوست داریم» (متفق علیه). و مى‏فرماید: «أُحُدٌ جَبَلٌ مِنْ جِبَالِ الْجَنَّةِ» «احد کوهى از کوهاى بهشت است». روزى رسول اکرمص همراه با ابوبکر الصدیق و عمر فاروق بالاى کوه احد بودند، احد به لرزه در آمد، رسول اللّه فرمود: «اسْكُنْ أُحُدُ -أَظُنُّهُ ضَرَبَهُ بِرِجْلِهِ- فَلَيْسَ عَلَيْكَ إِلاَّ نَبِىٌّ وَصِدِّيقٌ وَشَهِيدَانِ» (بخاری). «آرام باش اى احد، بر روى تو یک نبى، یک صدیق و یک شهید قرار دارند». (طبرانى با این الفاظ: «أُحُدُ رُكْنٌ مِنْ أَرْكانِ الْجَنَّةِ»

مقبره بقیع نیز از جمله مکان‌هاى زیارتى است، زیرا رسول اکرمص اهالى بقیع را زیارت نموده و بر آنان سلام گفته است. هزاران تن از صحابه و تابعین و بندگان خاص خدا در بطن بقیع قرار دارند. در حدیث صحیح آمده است که رسول اللّه مقبره بقیع را زیارت کرده است. کسى که گورستان بقیع را زیارت مى‏کند، با این الفاظ به اهل بقیع سلام گوید: «السَّلاَمُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الدِّيَارِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُسْلِمِينَ أَنْتُمْ سَابِقُونَ وَإِنَّا إِنْ شَاءَ اللَّهُ لَلاَحِقُونَ يَرْحَمُ اللَّهُ الْمُسْتَقْدِمِينَ مِنَّا وَالْمُسْتَأْخِرِينَ، أَسْأَلُ اللَّهَ لَنَا وَلَكُمُ الْعَافِيَةَ فِى الدُّنْيا وَالآَخِرَة اللَّهُمَّ اغْفِرْلَنَا وَلَهُمْ وَ رْحَمْنَا وَإِيَّاهُمْ اللَّهُمَّ لَا تَحْرِمْنَا أَجْرَهُمْ وَلَا تَفْتِنَّا بَعْدَهُمْ» «سلام بر شما مؤمنان و مسلمانان که ساکن این دیار هستید، شما جلوتر از ما رفتید و انشاءاللّه به شما خواهیم پیوست، خداوند بر کسانى که پیش کسوت هستند، از ما و شما رحم کند و هم چنین بر آنانى که بعد از ما و شما مى‏آیند. صحت و سلامتى را براى شما و براى خود در دنیا و آخرت، از خداوند مسئلت مى‏دارم. پروردگارا! ما را و آنان را مورد مغفرت و مرحمت قرار ده. پروردگارا! ما را از پاداش آنان محروم نگردان و بعد از آنان ما را دچار فتنه نگردان».

فصل چهاردهم‏: قربانى و عقيقه

این فصل مشتمل بر دو ماده است‏:

ماده اول‏: قربانى

۱- تعریف قربانى:‏

به حیوانى که روز عید به نیت حصول ثواب و تقرب الى اللّه ذبح مى‏شود، قربانى مى‏گویند.

۲- حکم قربانى:‏

قربانى بر هر خانواده مسلمان که توان آن را داشته باشد واجب است. خداوند مى‏فرماید: ﴿فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَٱنۡحَرۡ ٢ [الکوثر: ۲]. «براى پرودگارت نماز بخوان و ذبح کن». رسول‏ اکرمص مى‏فرماید: «مَنْ كَانَ ذَبَحَ قَبْلَ الصَّلَاةِ فَلْيَعُدْ» (متفق علیه). «هرکس پیش از نماز عید ذبح‏ کند، ذبحش اعتبارى ندارد، باید آن را اعاده کند». ابى ایوب انصارى مى‏گوید: «كَانَ الرَّجُلُ فِى عَهْدِ النَّبِىِّ ج يُضَحِّى بِالشَّاةِ عَنْهُ وَعَنْ أَهْلِ بَيْتِهِ» (ترمذی وصححه). «در زمان رسول اللّهص شخص از طرف خود و خانواده‏اش یک گوسفند قربانى مى‏کرد».

۳- فضیلت قربانى:‏

آنحضرتص مى‏فرماید: «مَا عَمِلَ ابْنُ آدَمَ يَوْمَ النَّحْرِ عَمَلاً أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنْ هِرَاقَةِ دَمٍ وَإِنَّهُ لَيَأْتِى يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِقُرُونِهَا وَأَظْلاَفِهَا وَأَشْعَارِهَا وَإِنَّ الدَّمَ لَيَقَعُ مِنَ اللَّهِ بِمَكَانٍ قَبْلَ أَنْ يَقَعَ عَلَى الأَرْضِ فَطِيبُوا بِهَا نَفْسًا» (ابن ماجه). «بهترین و پسندیده‏ترین عمل انسان‏ روز عید از دیدگاه خداوند، ذبح و ریختن خون قربانى است روز قیامت حیوان ذبح شده با شاخ‏ها، سم‏ها و موهاى خود حاضر مى‏شود. (یعنى در برابر همه این‌ها به شخص پاداش خواهد رسید) خون قربانى پیش از اینکه بر زمین بریزد مورد قبول حضرت حق واقع مى‏شود، پس با ذبح قربانى خودتان را خوشحال کنید». از رسول اللّهص در مورد قربانى سؤال شد؟ فرمود: «سُنَّةُ أَبِيْكُمْ إِبْراهِيمُ» «سنت پدر شما ابراهیم÷ است». سوال شد، از این قربانى به ما چه مى‏رسد؟ فرمود: «بِكُلِّ شَعْرَةٍ حَسَنَةٌ» «در برابر هر تار مو یک ثواب به شما مى‏رسد». سوال شد، پس پشم چى؟ فرمود: «بِكُلِّ شَعْرَةٍ مِّنَ الصُّوفِ حَسَنَةٌ» «در برابر هر تار پشم نیز یک نیکى یا ثواب به شما خواهد رسید». (ابن ماجه و ترمذى).

حکمت و فلسفه قربانى:‏

۱- انسان با ذبح قربانى به خداوند متعال نزدیک مى‏شود، مى‏فرماید:

﴿فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَٱنۡحَرۡ ٢ [الکوثر: ۲]. (از آیه برمى‏آید که قربانى نیز مانند نماز وسیله تقرب الى ‏اللّه است). در آیه: ﴿قُلۡ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحۡيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ١٦٢ لَا شَرِيكَ لَهُۥ [الأنعام: ۱۶۲-۱۶۳]. مى‏فرماید: «(اى پیامبر!) بگو: نماز، قربانى، زندگى و موت من براى خشنودى پروردگار جهانیان است که شریک و همتائى ندارد».

۲- زنده نگاهداشتن سنت ابراهیم خلیل‏اللّه، امام موحدین جهان. کسیکه خداوند وى را حکم کرد تا فرزندش، اسماعیل را ذبح کند ایشان آماده شد، آنگاه خداوند، قوچى را در عوض فرستاد، ابراهیم÷ آن را بجاى اسماعیل ذبح کرد. خداوند مى‏فرماید: ﴿وَفَدَيۡنَٰهُ بِذِبۡحٍ عَظِيمٖ ١٠٧ [الصافات: ۱۰٧]. «ذبح بسیار باارزشى را جایگزین اسماعیل کردیم».

۳- بذل و بخشش براى اعضاء خانواده و مساکین در روز عید.

۴- سپاس خداوند در برابر آنچه که از جانواران در اختیار ما قرار داده است. خداوند مى‏فرماید: ﴿فَكُلُواْ مِنۡهَا وَأَطۡعِمُواْ ٱلۡقَانِعَ وَٱلۡمُعۡتَرَّۚ كَذَٰلِكَ سَخَّرۡنَٰهَا لَكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ ٣٦ لَن يَنَالَ ٱللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَآؤُهَا وَلَٰكِن يَنَالُهُ ٱلتَّقۡوَىٰ مِنكُمۡ [الحج: ۳۶-۳٧]. «از آن بخورید و به بینواى غیر سائل و سائل بخورانید. بدینسان آن را برایتان رام گردانیده‏ایم باشد که سپاس گزارید. [هرگز] گوشت‌هاى آن [قربانی‌ها] و نیز خون‌هایش به خداوند نمى‏رسد بلکه پرهیزگاریتان به او مى‏رسد».

احکام قربانى:‏

۱- سِن قربانى: گوسفند سفید یعنى میش یا یک ساله باشد یا با یک‏ساله از نظر ظاهر برابرى کند. اما بزغاله، گاو و شتر باید دو دندان باشد که بزغاله با تکمیل یک سال دو دندان مى‏شود، گاو با تکمیل دو سال و شتر با تکمیل چهار سال دو دندان گفته مى‏شود. رسول ‏اللّهص در این خصوص مى‏فرماید: «لاَ تَذْبَحُوا إِلاَّ مُسِنَّةً إِلاَّ أَنْ يَعْسُرَ عَلَيْكُمْ فَتَذْبَحُوا جَذَعَةً مِنَ الضَّأْنِ، وَالْمُسِنَّةُ مِنَ الأَنْعامِ هِىَ الثَّنِيَّةِ» (مسلم). «بجز مسنه را ذبح نکنید مگر مسنه مقدور نباشد، و در آن صورت «جذعه» از نوع گوسفند کفایت مى‏کند و مسنه از گاو، شتر و بز، همان ثنى (دو دندان) است یعنى جانورى از انواع گاو، شتر، و بز که دو تا از دندان‌ها شیرى‏اش را عوض کرده باشد».

۲- سالم بودن قربانى: جانورى براى قربانى روا است که از هرگونه نقص و عیوب جسمى و فیزیکى سالم باشد. پس جانورى که نقص چشم دارد یا اینکه فوق العاده لاغر است و یا اینکه نقص دست و پا دارد یا اینکه شاخ‏هایش از ریشه شکسته‏اند یا اینکه گوش‏هایش از بیخ بریده شده‏اند، براى قربانى روا نیست. جانور بیمار و لاغر، بحدى که مغز در استخوانهایش ندارد، نیز براى قربانى کفایت نمى‏کند. رسول‏ اللّهص مى‏فرماید: «أَرْبَعٌ لاَ تَجُوزُ فِى الأَضَاحِى الْعَوْرَاءُ بَيِّنٌ عَوَرُهَا وَالْمَرِيضَةُ بَيِّنٌ مَرَضُهَا وَالْعَرْجَاءُ بَيِّنٌ ظَلْعُهَا وَالْكَسِيرُ الَّتِى لاَ تَنْقَى. يَعْنِىْ لَا نَقِىَّ فِيْهَا، أَىْ لَا مُخَّ فِى عِظَامِهَا وَهِىَ الهَازِلُ الـْمحفاء» (ابوداود و احمد). «چهار جانور براى قربانى روا نمى‏باشند:

۱- جانورى که کورى چشم‌هایش نمایان است.

۲- جانورى که بیمارى‏اش نمایان است.

۳- جانور لنگى که لنگى‏اش مشخص و هویدا است.

۴- جانورى که در اثر لاغرى، مغز استخوانهایش از بین رفته است».

۳- بهترین قربانى: بهترین قربانى قوچ سفید رنگى است که کناره‏هاى چشم و دست و پاهایش اندکى سیاهى داشته باشد. رسول‏ اللّهص این نوع قوچ را پسند فرموده و ذبح کرده است. از حضرت عایشهل مروى است: «ضَحَّى رَسُولُ اللَّهِ ج بِكَبْشٍ أَقْرَنَ فَحِيلٍ يَمْشِي فِي سَوَادٍ وَيَأْكُلُ فِي سَوَادٍ وَيَنْظُرُ فِي سَوَادٍ» (نسائی). «رسول ‏اللّهص قوچ شاخ دارى که زیر شکم، کناره چشم‌ها و سر دست و پاهایش سیاه بود ذبح کرد».

۴- وقت قربانى: وقت ذبح قربانى صبح روز عید بعد از نماز است. قربانى قبل از نماز عید به هیچ وجه درست نیست. رسول ‏اللّهص مى‏فرماید: «مَنْ ذَبَحَ قَبْلَ الصَّلَاةِ إِنَّمَا يَذْبَحُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ ذَبَحَ بَعْدَ الصَّلَاةِ فَقَدْ تَمَّ نُسُكَهُ وَأَصَابَ سُنَّةَ الْمُسْلِمِيْنَ» (بخاری). «هرکس پیش از نماز ذبح کند، براى خود ذبح کرده است، و هرکس بعد از نماز ذبح کند، قربانى‏اش را کامل کرده و به شیوه مسلمانان عمل کرده است». البته روز دوم و سوم عید نیز قربانى جایز است. در حدیث آمده است: «كُلُّ أَيَّامُ التَّشْرِيْقِ ذَبْحٌ» «تمام روزهاى تشریق روز ذبح هستند». یازدهم و دوازدهم (سیزدهم) از ایام تشریق‏اند. (احمد، سندش محل کلام است. البته این شاهد دارد).

۵- آنچه که به هنگام ذبح مستحب است: مستحب است که به هنگام ذبح، جانور رو به قبله کرده شود و قبل از ذبح این آیه را بخواند: ﴿إِنِّي وَجَّهۡتُ وَجۡهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ حَنِيفٗاۖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ٧٩ [الأنعام: ٧٩]. «رو آوردم به آن کس که‏ هستى‏بخش زمین و آسمان‌ها است، یکسو از هر کجى و از مشرکان نیستم»، این آیه را نیز بخواند: ﴿قُلۡ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحۡيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ١٦٢ لَا شَرِيكَ لَهُۥۖ وَبِذَٰلِكَ أُمِرۡتُ وَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡمُسۡلِمِينَ ١٦٣ [الأنعام: ۱۶۲-۱۶۳]. «بگو: بى‌گمان نمازم و عبادتم و زندگانى‏ام و مرگم [همه‏] در راه خداوند، پروردگار جهانیان است. او شریکى ندارد و به این فرمان یافته‏ام و من نخستین [کس از] مسلمانانم». وقتى ذبح را شروع مى‏کند بگوید: «بِسْمِ اللّهِ وَاللّهِ أَكْبَر، اللَّهُمَّ هَذَا مِنْكَ وَلَكَ».

۶- وکیل گرفتن براى ذبح: بهتر است که هرکس قربانى خود را، خودش ذبح کند و اگر دیگرى را براى ذبح آن وکیل مى‏کند نیز جایز است، هیچگونه کراهیت یا اختلافى در صحت وکالت وجود ندارد.

٧- تقسیم گوشت قربانى: مستحب است که گوشت قربانى به سه قسمت تقسیم شود، یک سوم براى اعضاء خانواده یک سوم آن صدقه شود و یک سوم دیگر آن به عنوان هدیه میان دوستان توزیع گردد. در حدیث آمده است، رسول اکرم مى‏فرماید: «كُلُوْا وَادَّخِرُوْا وَتَصَدَّقُوْا» (متفق علیه). «بخورید، ذخیره کنید و صدقه کنید». تمام گوشت قربانى اگر به صدقه داده شود، اشکالى ندارد، همانطور که همه‏اش اگر براى اعضاء خانواده ذخیره شود بلامانع است.

۸- عدم جواز پرداخت دستمزد از گوشت و پوست قربانى: اجرت ذبح کننده از گوشت یا پوست قربانى داده نشود، از حضرت علىس روایت است مى‏فرماید: «أَمَرَنِي رَسُولُ اللَّهِ ج: أَنْ أَقُومَ عَلَى بُدْنِهِ، وَأَنْ أُقَسِّمَ لُحُومَهَا وَجُلُودَهَا وَجِلَالَهَا عَلَى الْمَسَاكِينِ، وَلَا أُعْطِيَ فِي جِزَارَتِهَا شَيْئًا مِنْهَا، وَقَالَ: نَحْنُ نُعْطِيْهِ مِنْ عِنْدِنَا» (متفق علیه). «رسول اکرمص به من امر کرد تا که هنگام ذبح شتر قربانى ایشان حاضر باشم و حکم کرد که گوشت، پوست و آنچه که در گلو و پشت آن است، همه را صدقه کنم و به ذبح کننده (به عنوان) مزد از این چیزها ندهم. حضرت على مى‏فرماید: «ما از جیب خود به ذبح کننده مى‏دادیم».

٩- آیا یک گوسفند براى اعضاء خانواده کفایت مى‏کند؟ آرى، یک گوسفند براى اعضاء خانواده بدلیل حدیثى که از ابى‏ایوبس روایت است کفایت مى‏کند، حدیث چنین است: «كَانَ الرَّجُلُ فِى عَهْدِ النَّبِىِّ ج يُضَحِّى بِالشَّاةِ عَنْهُ وَعَنْ أَهْلِ بَيْتِهِ» (ترمذی وصححه). «در زمان رسول اکرمص شخص، گوسفندى را از جانب خود و از اعضاى خانوداه‏اش قربانى مى‏کرد».

۱۰- پرهیز نمودن کسیکه قربانى مى‏کند از اعمال زیر در ده روز ذیحجه:گرفتن موها و ناخن‏ها از رویت هلال ذیحجه تا ذبح قربانى، براى کسانى که اراده قربانى دارند، مکروه تحریمى است. رسول اللّهص مى‏فرماید: «إِذَا رَأَيْتُمْ هِلاَلَ ذِى الْحِجَّةِ وَأَرَادَ أَحَدُكُمْ أَنْ يُضَحِّىَ فَلْيُمْسِكْ عَنْ شَعْرِهِ وَأَظْفَارِهِ» (مسلم). «هرگاه هلال ماه ذیحجه رویت شود و قصد قربانى دارید، از گرفتن موها و ناخن‏ها تا ذبح را انجام نداده‏اید، خود دارى کنید». (و این حکم ویژه حجاج نمى‏باشد).

۱۱- قربانى کردن رسول اکرمص از طرف تمام امت: هرکس از مسلمانان که توان قربانى کردن را ندارد، ثواب سایر مسلمانانى که قربانى مى‏کنند، به آنان نیز خواهد رسید، زیرا رسول اکرمص به هنگام ذبح گوسفندى فرمود: «اللَّهُمَّ هَذَا عَنِّىْ وَعَنْ مَنْ لَّمْ يُضَحَّ مِنْ أُمَّتِىْ» «پروردگارا! این را از من و از کلیه کسانى از امت من که قربانى‏ ندارند بپذیر». (احمد، ابوداود و ترمذى).

ماده دوم‏: بحث عقیقه:‏

۱- تعریف عقیقه: عقیقه گوسفندى است که در روز هفتم ولادت براى نوزاد ذبح کرده مى‏شود.

۲- حکم عقیقه: عقیقه سنت مؤکده است، اگر اولیاء کودک توان آن را دارند، زیرا رسول اکرمص مى‏فرماید: «كُلُّ غُلاَمٍ رَهِينَةٌ بِعَقِيقَتِهِ تُذْبَحُ عَنْهُ يَوْمَ سَابِعِهِ وَيُحْلَقُ وَيُسَمَّى» (ابوداود). «هر پسر نو مولود در گرو عقیقه خود مى‏باشد که در روز هفتم ولادت او ذبح شود، موهاى سر او در همان روز تراشیده و نامگذارى شود».

۳- فلسفه عقیقه: از جمله فلسفه عقیقه، شکر و سپاس خداى است در برابر نعمت فرزند و متوسل شدن به ذات خداى یکتا است در خصوص حفاظت و نگهدارى نوزاد

احکام عقیقه:‏

احکام گوسفند عقیقه بشرح زیر است:

۱- سالم بودن و سن آن: شرایط جانور عقیقه به لحاظ سن و سلامتى، همان شرایط جانور قربانى است.

حیوانى که براى قربانى رواست براى عقیقه نیز روا مى‏باشد و جانورى که براى قربانى روا نیست براى عقیقه نیز روا نمى‏باشد.

۲- خوردن و خوراندن گوشت عقیقه: مستحب است که گوشت عقیقه مانند گوشت قربانى میان مساکین، دوستان و اعضاء خانواده تقسیم شود.

۳- مستحبات روز عقیقه: مستحب است که براى فرزند پسر دو گوسفند عقیقه شود، زیرا رسول خداص روز هفتم ولادت حسنس دو قوچ عقیقه کرده است. (ترمذى).

همچنین مستحب است که روز هفتم کودک نامگذارى شود، نام مناسب و خوب برایش انتخاب شود، موهاى سرش تراشیده با طلا یا نقره وزن کرده شوند و آن طلا و نقره به مساکین صدقه شود، رسول اکرمص مى‏فرماید: «كُلُّ مَوْلُوْدٍ غُلاَمٍ رَهِينَةٌ بِعَقِيقَتِهِ تُذْبَحُ عَنْهُ يَوْمَ سَابِعِهِ وَيُحْلَقُ رَأْسُهُ وَيُسَمَّى» (تراشیدن موهاى فرزند پسر مستحب است نه دختر).

۴- اذان و اقامه در گوش نوزاد: به محض متولد شدن نوزاد، علماء اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپ او را مستحب قرار داده‏اند. تا خداوند نوزاد را از ضرر «أم صبیان» (نوعى جن است) محفوظ بدارد. در روایتى داریم، «مَنْ وُلِدَ لَهُ مَوْلُودٌ فَأَذَّنَ فِي أُذُنِهِ الْيُمْنَى وَأَقَامَ الصَّلَاةَ فِي أُذُنِهِ الْيُسْرَى لَمْ تَضُرَّهُ أُمُّ الصِّبْيَانِ» (ابن سنى مرفوعا ان را روایت کرده و صاحب تلخیص آن را استخراج نموده و پیرامون آن سخن نگفته است). «هرکس در گوش‏ راست نوزادش اذان و در گوش چپ او اقامه را گوید: ام الصبیان به نوزادش ضرر نخواهد رساند».

۵- اگر روز هفتم گذشت و عقیقه انجام نگرفت: در این صورت اگر عقیقه روز چهاردهم یا روز بیست و یکم انجام گیرد مانعى ندارد. اگر نوزاد قبل از روز هفتم فوت شود، عقیقه ندارد.

باب پنجم‏: معاملات و ديگر مسائل اجتماعى‏

فصل اول‏: بحث جهاد

این فصل مشتمل بر یازده ماده است‏

ماده اول‏: حکم، انواع و حکمت جهاد

۱- حکم جهاد:

جهاد، بمعنى قتال با کفار و محاربین، فرض کفایه است. وقتى گروهى آن را انجام دهند، از دیگران ساقط مى‏گردد. خداوند مى‏فرماید: ﴿وَمَا كَانَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَآفَّةٗۚ فَلَوۡلَا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرۡقَةٖ مِّنۡهُمۡ طَآئِفَةٞ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي ٱلدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوۡمَهُمۡ إِذَا رَجَعُوٓاْ إِلَيۡهِمۡ لَعَلَّهُمۡ يَحۡذَرُونَ ١٢٢ [التوبة: ۱۲۲]. «و مؤمنان را نشاید که همه یک جا بیرون آیند. پس چرا از هر جمعى از آنان گروهى بیرون نیامدند تا در دین فقیه گردند و تا قومشان را چون به سویشان باز آیند، بیم دهند، باشد که آنان [از کیفر خدا] بیمناک شوند» البته هر کسى را که امام براى جهاد برگزیند، بر وى‏ فرض عین مى‏گردد. زیرا رسول ‏اللّهص مى‏فرماید: «إِذَا اسْتَنْفَرْتُمْ فَانْفِرُوا» (متفق علیه). «هرگاه از جانب حکومت و امام براى جهاد خواسته شدید، بروید». همچنین اگر سپاه دشمن شهر یا قریه‏اى را محاصره کند، جهاد و دفاع براى اهالى آن شهر یا قریه فرض عین مى‏گردد حتى بر زنان نیز.

اقسام جهاد:

۱- جهاد با کفار و محاربین: با دست، مال، زبان و دل انجام مى‏گیرد. رسول‏ اللّهص مى‏فرماید: «جَاهِدُوا الْمُشْرِكِيْنَ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ وَأَلْسِنَتِكُمْ» (احمد، ابوداود، نسائى). «با مشرکان بوسیله، مال، جان و زبان جهاد کنید».

۲- جهاد با فساق: که بوسیله زبان و قلب انجام مى‏گیرد. رسول ‏اللّهص مى‏فرماید: «مَنْ رَأَى مِنْكُمْ مُنْكَرًا فَلْيُغَيِّرْهُ بِيَدِهِ فَإِنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِلِسَانِهِ فَإِنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِقَلْبِهِ وَذَلِكَ أَضْعَفُ الإِيمَانِ» (مسلم). «هرکس از شما منکرى را دید، نخست با دست اگر نتوانست با زبان آن را تغییر دهد و اگر مقدور نبود با قلب آن ناپسند داند».

۳- جهاد با شیطان: بصورت دور ساختن وارده از طرف او و ترک آنچه که او براى ما زیبا جلوه مى‏دهد، از رفتار و اعمال، تحقق مى‏یابد. خداوند مى‏فرماید: ﴿وَلَا يَغُرَّنَّكُم بِٱللَّهِ ٱلۡغَرُورُ [لقمان: ۳۳]. «فریب دهنده (شیطان) در باره خدا شما را فریب ندهد». و مى‏فرماید: ﴿إِنَّ ٱلشَّيۡطَٰنَ لَكُمۡ عَدُوّٞ فَٱتَّخِذُوهُ عَدُوًّا [فاطر: ۶]. «همانا شیطان دشمن شما است، پس شما نیز آن را دشمن خود تلقى کنید».

۴- جهاد با نفس: بصورت واداشتن آن به آموختن و فراگیرى امور و علوم دین و عمل کردن به آن‌ها و منصرف کردن آن از خواسته‏هاى نامشروع و مبارزه با آن تحقق مى‏یابد.

جهاد نفس از مهمترین انواع جهاد است، که از آن به عنوان «جهاد اكبر» یاد شده است. (بیهقى و خطیب) در تاریخ خود حدیث ضعیفى را در این خصوص نقل کرده‏اند. حضرت جابرس مى‏گوید: رسول‏ اللّهص از یک غزوه برگشتند و خطاب به حاضرین فرمود: بسیار خوش آمدید. از جهاد کوچک برگشته بسوى جهاد بزرگ آمده‏اید. سوال شد! جهاد بزرگ چیست؟ فرمود: جهاد با هواهاى نفسانى.

فلسفه جهاد:

از جمله فلسفه تمامى انواع جهاد، این است که تنها خداوند عبادت شود و در شعاع عبادت خداى، شر دشمنان برطرف گردد، جان و مال مردم در امان باشد، حقوق رعایت گردد، عدالت اجتماعى حاکم شود، خیرخوبى و تمام محاسن نظام اجتماعى و انفرادى اسلام تحقق یابند. خداوند مى‏فرماید: ﴿وَقَٰتِلُوهُمۡ حَتَّىٰ لَا تَكُونَ فِتۡنَةٞ وَيَكُونَ ٱلدِّينُ كُلُّهُۥ لِلَّهِ [الأنفال: ۳٩]. «تا سرنگونى فتنه و فساد با کفار قتال کنید»، زیرا در پى آن به تمام معنى از خداوند اطاعت مى‏شود.

ماده دوم‏: فضیلت جهاد:

درباره فضیلت جهاد و شهید شدن در راه خدا آیات و احادیث قدسى و احادیث صحیحى وارد شده که با توجه به آن‌ها مى‏توان جهاد را از بزرگ‌ترین وسایل قرب با خدا و از بهترین عبادت‏ها دانست. به نمونه‏اى از آنچه که در این مورد آمده است توجه کنید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ ٱشۡتَرَىٰ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَنفُسَهُمۡ وَأَمۡوَٰلَهُم بِأَنَّ لَهُمُ ٱلۡجَنَّةَۚ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ فَيَقۡتُلُونَ وَيُقۡتَلُونَۖ وَعۡدًا عَلَيۡهِ حَقّٗا فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَٱلۡإِنجِيلِ وَٱلۡقُرۡءَانِۚ وَمَنۡ أَوۡفَىٰ بِعَهۡدِهِۦ مِنَ ٱللَّهِۚ فَٱسۡتَبۡشِرُواْ بِبَيۡعِكُمُ ٱلَّذِي بَايَعۡتُم بِهِۦۚ وَذَٰلِكَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ١١١ [التوبة: ۱۱۱]. «خداوند جان‏ و مال مؤمنان را در برابر بهشت خریده است. آنان در راه اللّه جهاد مى‏کنند، مى‏کشند و کشته مى‏شوند، این وعده به حق خداوند است در تورات، انجیل و قرآن، چه کسى بهتر از خداوند به وعده خود وفا مى‏کند؟ پس خوشحال و شادمان باشید بخاطر معامله‏اى که با خدا انجام داده‏اید. آرى، این است پیروزى بزرگ». و ﴿ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلَّذِينَ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِهِۦ صَفّٗا كَأَنَّهُم بُنۡيَٰنٞ مَّرۡصُوصٞ ٤ [الصف: ۴]. «خداوند دوست مى‏دارد آن مؤمنان را که صف بسته براى خدا جهاد مى‏کنند و مانند دیوار آهنین در برابر دشمن ایستاده‏اند». ﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ هَلۡ أَدُلُّكُمۡ عَلَىٰ تِجَٰرَةٖ تُنجِيكُم مِّنۡ عَذَابٍ أَلِيمٖ ١٠ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَتُجَٰهِدُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ بِأَمۡوَٰلِكُمۡ وَأَنفُسِكُمۡۚ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ١١ يَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡ وَيُدۡخِلۡكُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ وَمَسَٰكِنَ طَيِّبَةٗ فِي جَنَّٰتِ عَدۡنٖۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ١٢ [الصف: ۱۰-۱۲]. «اى، اهل ایمان شما را به تجارتى که از عذاب‏ دردناک نجات مى‏دهد، راهنمائى نکنم؟ (و آن این است) که بر خدا و رسولش ایمان بیاورید و با جان و مال در راه خدا جهاد کنید، اگر علم دارید، این (جهاد) براى شما بهتر است، خداوند گناهان شما را مورد مغفرت قرار مى‏دهد و شما را به بهشتى که زیر درخت‌هاى آن نهرها جریان دارند، مى‏رساند، و منازل مسکونى زیبائى که در باغ‌هاى همیشه جاودان ساخته شده‏اند به شما خواهد داد. و همین است پیروزى بس بزرگ». و درباره شهداء راه خدا قرآن چنین گفته است: ﴿وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتَۢاۚ بَلۡ أَحۡيَآءٌ عِندَ رَبِّهِمۡ يُرۡزَقُونَ ١٦٩ فَرِحِينَ بِمَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ [آل‌عمران: ۱۶٩-۱٧۰]. «آنانى را که در راه خدا کشته شده‏اند مرده نپندارید، بلکه آنان زنده هستند و از نزد خداى خود روزى مى‏خورند. و به آنچه که خداوند به آنان تفضل فرموده، شادمانند».

از رسول ‏اللّهص درباره بهترین مردم سوال شد. فرمود: بهترین مردم در درجه نخست مسلمانى است که با مال و جان خود در راه اللّه جهاد مى‏کند، بعد مؤمن و مسلمانى است که در دره‏اى زندگى مى‏کند و به عبادت خداوند مشغول است و مردم از شر او در امان هستند. (متفق علیه). و مى‏فرماید: «مَثَلُ الْمُجَاهِدِ فِى سَبِيْلِ للّهِ، وَللّهُ أَعْلَمُ بِمَنْ يُجَاهِدُ فِى سَبِيْلِهِ كَمَثَلِ الصَّائِمِ الْقَائِمِ» (ابن ماجه). «مجاهد در راه خدا (خداوند بهتر مى‏داند چه کسى در راه او جهاد مى‏کند) مانند شب زنده‏دار و روزه‏دارى است که از عبادت احساس خستگى نمى‏کند». رسول‏ اللّهص خطاب به شخصى که درباره عملى که با جهاد برابرى کند پرسید، فرمود: «لَا أَجِدُ» یعنى عملى که با جهاد برابرى کند وجود ندارد. بعد رسول‏ اللّهص خطاب به همان شخص فرمود: «هَلْ تَسْتَطِيعُ إِذَا خَرَجَ الْمُجَاهِدُ أَنْ تَدْخُلَ مَسْجِدَكَ فَتَقُومَ وَلاَ تَفْتُرَ وَتَصُومَ وَلاَ تُفْطِرَ» (بخاری). «آیا زمانى که مجاهد براى جهاد مى‏رود، تو مى‏توانى تا او برگردد در مسجد رفته و مداوم در نماز باشى یا روزه بگیر و افطار نکنى؟» آن شخص گفت: «وَمَنِ يَسْتَطِيْعُ ذَلِكَ»؟ چه کسى خواهد توانست چنین کند؟ همچنین فرموده است: «وَالَّذِى نَفْسِى بِيَدِهِ لاَ يُكْلَمُ أَحَدٌ فِى سَبِيلِ اللَّهِ - وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَنْ يُكْلَمُ فِى سَبِيلِهِ - إِلاَّ جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَاللَّوْنُ لَوْنُ الدَّمِ وَالرِّيحُ رِيحُ الْمِسْكِ» (بخاری). «سوگند به ذات یگانه خدا که جان من در اختیار او است، هرکس در راه خدا مجروح شود، (خدا بهتر مى‏داند چه کسى در راه او مجروح مى‏شود) روز قیامت در حالتى مى‏آید، که رنگ، رنگ خون است اما بوى آن، بوى مشک و گلاب است». و مى‏فرماید: «مَنْ مَاتَ وَلَمْ يَغْزُ، وَلَمْ يُحَدِّثْ نَفْسَهُ بالغَزْوِ، مَاتَ عَلَى شُعْبَةٍ مِنَ النِّفَاقِ» (مسلم). «هرکس بمیرد بدون اینکه به جهاد رفته باشد یا بدون اینکه فکر جهاد در سرش باشد، موتش، موت منافق خواهد بود». و مى‏فرماید: «وَالَّذِى نَفْسِى بِيَدِهِ لَوْلاَ أَنَّ رِجَالاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لاَ تَطِيبُ أَنْفُسُهُمْ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنِّى وَلاَ أَجِدُ مَا أَحْمِلُهُمْ عَلَيْهِ مَا تَخَلَّفْتُ عَنْ سَرِيَّةٍ تَغْزُو فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِى نَفْسِى بِيَدِهِ لَوَدِدْتُ أَنِّى أُقْتَلُ فِى سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ أُحْيَا ثُمَّ أُقْتَلَ ثُمَّ أُحْيَا ثُمَّ أُقْتَلَ ثُمَّ أُحْيَا ثُمَّ أُقْتَلَ». (بخاری). «سوگند به خدا که جان من در دست او است اگر افرادى از مؤمنان که جدا شدن از من را دوست ندارند و من توان آمادگى و تجهیز آنان را ندارم، نمى‏بودند، من از هیچ دسته‏اى که در راه خدا جهاد کند، باز نمى‏ماندم. سوگند به همان خدا که جان من در دست اوست، دوست دارم که در راه خدا کشته بشوم، آنگاه دوباره زنده شوم، و باز کشته بشوم و تا چندین بار» و مى‏فرماید: «ما اغْبَرَّتْ قَدَمَا عَبْدٍ في سَبيلِ اللهِ فَتَمَسَّهُ النَّارُ» (بخاری). «پاهاى هرکس که در راه خدا غبارآلود شوند، آتش دوزخ به آن‌ها نمى‏رسد». و مى‏فرماید: «مَا أَحَدٌ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ يُحِبُّ أَنْ يَرْجِعَ إِلَى الدُّنْيَا وَلَهُ مَا عَلَى الأَرْضِ مِنْ شَىْءٍ، إِلاَّ الشَّهِيدُ، يَتَمَنَّى أَنْ يَرْجِعَ إِلَى الدُّنْيَا فَيُقْتَلَ عَشْرَ مَرَّاتٍ، لِمَا يَرَى مِنَ الْكَرَامَةِ» (متفق علیه). «بجز شهداء هیچکس بعد از رفتن به بهشت، آرزوى برگشتن به دنیا را ندارند شهداء بخاطر کرامتى که در برابر شهادت دارند، آرزو مى‏کنند که به دنیا برگردند و بار بار کشته شوند و زنده شوند».

ماده سوم‏: مرزبانى، حکم و فضیلت آن:

۱- تعریف مرزبانى: مرزبانى یا رباط عبارت است: از پاسدارى سپاهیان اسلام مجهز به انواع سلاح‌ها و ابزار جنگى از مرزها و نقاط میهن اسلامى که در معرض تهدید دشمن قرار دارد. که احتمال تهاجم نیروهاى دشمن از آنجاها مى‏رود.

۲- حکم رباط و مرزبانى: پاسدارى و حفاظت از مرزهاى سرزمین اسلامى، مانند جهاد. واجب کفائى است. هرگاه عده‏اى مسئولیت آن را بر عهده بگیرد، مسئولیت از دیگران ساقط خواهد شد. خداوند درباره آن امر کرده است. مى‏فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱصۡبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ ٢٠٠ [آل‌عمران: ۲۰۰]. «اى مؤمنان صبر را پیشه کنید و دیگران را توصیه به صبر کنید و از مرزها و نقاط خطر میهن اسلامى پاسدارى کنید و از خداوند بترسید تا رستگار شوید».

۳- فضیلت مرزبانى: پاسدارى و حراست از مرزهاى سرزمین اسلامى بهترین اجر و ثواب اخروى را دارد. رسول اللّهص مى‏فرماید: «رُبَاطُ يَومٍ فِى سَبِيلِ اللّهِ خَيرٌ مِنَ الدُّنْيا وَمَا عَلَيْهَا» (متفق علیه). «مرزدارى و حراست یک روز، بهتر است از دنیا و آنچه که در آن‏ هست» و مى‏فرماید: «كُلُّ الْمَيِّتِ يُخْتَمُ عَلَى عَمَلِهِ إِلاَّ الْمُرَابِطَ فَإِنَّهُ يَنْمُو لَهُ عَمَلُهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَيُؤَمَّنُ مِنْ فَتَّانِ الْقَبْرِ» (ابوداود، ترمذى و صححه). «هر چیز میت همرا، با عملش پایان مى‏پذیرد، بجز کسى که مرزبان است، زیرا عمل او تا قیامت باقى است (و مرزبان، یعنى کسى که از مرزهاى اسلامى پاسدارى مى‏کند)، از فتنه‏هاى قبر، -و سوال- منکر و نکیر، در امان مى‏باشد». و مى‏فرماید: «حَرَسُ لَيْلَةٍ فِى سَبِيلِ اللَّهِ تَعَالَى أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ لَيْلَةٍ يُقَامُ لَيْلُهَا وَيُصَامُ نَهَارُهَا» (احمد). «پاسدارى یک شب در راه خدا بهتر از هزار شب است که تمام شب‏هایش به عبادت و روزهایش در حالت روزه سپرى شوند»، رسول اللّه خطاب به انس بن ابى مرثد غنوى که وى را براى حراست سپاه به مدت یک شب مأموریت داده بود، فرمود: «هَلْ نَزَلْتَ اللَّيْلَةَ. قَالَ : لاَ إِلاَّ مُصَلِّيًا أَوْ قَاضِيًا حَاجَةً. فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ج: قَدْ أَوْجَبْتَ فَلاَ عَلَيْكَ أَنْ لاَ تَعْمَلَ بَعْدَهَا» «آیا شب‏ را گذراندى؟ عرض کرد، خیر، جز در حالت نماز یا در رسیدگى به مشکلات و مسائل مردم، رسول اکرمص فرمود: تو بهشت را براى خود واجب کردى، از این پس اگر اعمالى را انجام ندهى، اشکالى ندارد». (نسائى و ابوداود).

ماده چهارم‏: لزوم آمادگى براى جهاد:

آمادگى براى جهاد بوسیله تدارک ابزار و تهیه تمام انواع مهمات جنگى و نظامى میسر است. آمادگى براى جهاد، مانند خود جهاد فرض است و البته آمادگى براى جهاد مقدم بر جهاد است. خداوند مى‏فرماید: ﴿وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن قُوَّةٖ وَمِن رِّبَاطِ ٱلۡخَيۡلِ تُرۡهِبُونَ بِهِۦ عَدُوَّ ٱللَّهِ وَعَدُوَّكُمۡ [الأنفال: ۶۰]. «و آنچه از نیرو و مهیا ساختن اسبان در توان دارید براى [مقابله با] آنان آماده سازید، با آن دشمن خدا و دشمن خود و دیگران را جز آنان بترسانید».

عقبه بن عامر مى‏گوید: «سَمِعْتُ رَسُولَ اللّهِ ج عَلَى الْمِنْبَرِ يَقُولُ: ﴿وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن قُوَّةٖ، أَلَا إِنَّ الْقُوَّةَ الرَّمْىُ، أَلَا إِنَّ الْقُوَّةَ الرَّمْىُ أَلَا إِنَّ الْقُوَّةَ الرَّمْىُ» (مسلم). «رسول‏ اکرمص روى منبر مى‏فرمود: منظور از قوه در آیه مذکور، تیراندازى است». (با توجه به شرایط امروزى رمى شامل تمام تاکتیک‏هاى جنگى است) و مى‏فرماید: «إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ بِالسَّهْمِ الْوَاحِدِ ثَلاَثَةَ نَفَرٍ الْجَنَّةَ: صَانِعَهُ يَحْتَسِبُ فِى صَنْعَتِهِ الْخَيْرَ وَالرَّامِىَ بِهِ وَمُنْبِلَهُ وَارْمُوا وَارْكَبُوا وَأَنْ تَرْمُوا أَحَبُّ إِلَىَّ مِنْ أَنْ تَرْكَبُوا لَيْسَ مِنَ اللَّهْوِ إِلاَّ ثَلاَثٌ: تَأْدِيبُ الرَّجُلِ فَرَسَهُ وَمُلاَعَبَتُهُ أَهْلَهُ وَرَمْيُهُ بِقَوْسِهِ وَنَبْلِهِ» (اصحاب السنن). «خداوند بخاطر یک تیر سه نفر را به بهشت مى‏برد: صانع، کسى که تبر را درست مى‏کند، اگر در صنعت آن نیت خیر را کرده باشد، دوم تیر انداز را، سوم او که تیر را مى‏تراشد. (تیرهاى دوران صدر اسلام بوسیله تیرکمان پرتاب مى‏شدند، بعد از ساختن نیازبود تا براى قالب کردن با تیر کمان در آن‌ها تراش و خراش صورت گیرد) تیراندازى کنید و اسب سوارى کنید، من (پیامبر) تیراندازى را بیشتر مى‏پسندم، از میان سرگرمى‏ها فقط سه نوع سرگرمى و بازى، بیهوده محسوب نمى‏گردد. پرورش دادن اسب براى جهاد، بازى کردن با همسر و تیراندازى و یاد گرفتن آن».

با توجه به این آیه‏ها و احادیث بر مسلمانان، خواه داراى حکومت واحده باشند یا حکومت‏هاى متعدد و مختلفى لازم است که از لحاظ نظامى خود را آماده کنند و تا حد توان مردانى را براى تاکتیک‏هاى نظامى و رزمى تربیت کنند، این آمادگى نه تنها بخاطر دفع حملات دشمن باشد بلکه بقصد جهاد در راه خدا، اعلاء کلمه توحید و نشر و گسترش عدل و انصاف و رحمت در سرزمین خدا باشد.

لازم است که آموزش نظامى میان مسلمانان اجبارى باشد، هر فرزند پسر وقتى که به ۱۸ سالگى مى‏رسد، براى مدت یک سال و نیم تا دو سال اجبارا به خدمت سربازى و آموزش نظامى اعزام گردد، در ظرف این مدت کلیه تاکتیک‏هاى نظامى ورزمى به او یاد داده شوند و بعد نام او در دفتر نیروهاى نظامى ثبت گردد، تا بوقت ضرورت براى دفاع از اسلام و میهن اسلامى خود آماده باشد. در چنین وضعیتى اگر نیت شخص صالح و نیکو باشد، تا نامش ثبت است. ثواب مرابط در راه خدا را دارد.

براى مسلمان ضرورى است که از لحاظ صنایع نظامى و تولید کلیه انواع ابزار جنگى و آلات حرب که در جهان امروز تولید مى‏شود، خودکفا باشند و در این راستا اقدام لازم را انجام بدهند ولو اینکه این اقدام و آمادگى منجر به ترک تمام چیزهاى غیر ضرورى در ابعاد خوردن، نوشیدن، لباس، منزل و غیره گردد، این همان عملى است که بدون آن مسلمان نمى‏تواند فریضه جهاد را به نحو مطلوب انجام دهد و از عهده آن بر آید. و در غیر این صورت مسلمانان بزه‏کار و در دنیا و آخرت در معرض عذاب الهى قرار خواهند گرفت.

ماده پنجم‏: ارکان جهاد:

جهاد، (سیادت یا شهادت) داراى چند رکن است:‏

۱- نیت صالح: زیرا که صحت شرعى اعمال منوط به نیت است. نیت در جهاد، اعلاء کلمه توحید باشد نه چیزى دیگر، از رسول اللّهص درباره کسانى که بخاطر غیرت و ریاء جهاد مى‏کنند، سوال شد، کدام یک جهادش در راه خداست؟ فرمود: «مَنْ قَاتَلَ لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللّهِ هِىَ الْعُلْيَا فَهُوَ فِى سَبِيْلِ اللّهِ» (متفق علیه). «هرکس بخاطر این جهاد کند که دین خدا سر بلند و پیروز شود، جهادش در راه خدا است».

۲- جهاد تحت فرماندهى و به اجازه امام باشد، همانطور که براى مسلمانان، هرچند که تعدادشان کم باشد، زندگى بدون امام جایز نیست، جهاد کردن بدون امام نیز براى آنان روانیست. خداوند مى‏فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡ [النساء: ۵٩]. «اى مؤمنان از خداوند اطاعت کنید و از رسول او اطاعت کنید و از دولت مردانى که مسلمان هستند نیز اطاعت کنید».

طبق رهنمود این آیه، هر مجموعه یا گروهى از مسلمانان که بخاطر رهائى از سلطه کفار قصد جهاد دارد ضرورى است که نخست از شخصى از میان خود که واجد شرایط امامت، یعنى علم، تقوى، کفایت سیاسى، مدیریت باشد، بیعت کرده بعد با منظم کردن صفوف و ایجاد وحدت و انسجام، بوسیله مال، جان و زبان علیه دشمن به مبارزه برخیزند تا خداوند پیروزى را براى آنان به ارمغان بیاورد.

۳- آمادگى و تدارک کلیه لوازمات جهاد در حد توان و امکان: مانند، مردان جنگى، آلات حرب و فراگرفتن تمام تاکتیک‏هاى رزمى نظامى با بذل تمام امکانات موجود و متوجه کردن سعى و تلاش در این خصوص، همانطور که خداوند مى‏فرماید: ﴿وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن قُوَّةٖ وَمِن رِّبَاطِ ٱلۡخَيۡلِ تُرۡهِبُونَ بِهِۦ عَدُوَّ ٱللَّهِ وَعَدُوَّكُمۡ [الأنفال: ۶۰].

۴- جلب رضایت والدین و اجازه آنان: اگر در قید حیات باشند یا هرکدام از والدین که در قید حیات است، بدلیل اینکه رسول اللّهص خطاب به شخصى که متقاضى شرکت در جهاد بود، فرمود: «أَحَىٌّ وَالِدَاكَ؟» «آیا پدر و مادر تو زنده‏اند»؟ فرمود: آرى، گفت: «فَفِيْهِمَا فَجَاهِدْ» «جهاد تو همین است که خدمت آن‌ها را بکنى»، اگر دشمن شهر را محاصره نمود و محاصره تنگ شد یا اینکه امام کسانى را براى جهاد، مشخص کرده است، در چنین شرایطى اجازه والدین ساقط مى‏گردد.

۵- اطاعت کردن از امام و فرمانده هرکس در امر قتال از امام نافرمانى کند، به مرگ جاهلى مى‏میرد، رسول‏ اللّه مى‏فرماید: «مَنْ كَرِهَ مِنْ أَمِيرِهِ شَيْئًا فَلْيَصْبِرْ عَلَيْهِ فَإِنَّهُ لَيْسَ أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ خَرَجَ مِنَ السُّلْطَانِ شِبْرًا فَمَاتَ عَلَيْهِ إِلاَّ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً» (متفق علیه). «هرکس از فرمانده و امیرش چیزى را مطابق میلش نیابد، صبر کند، زیرا هرکس از فرمان سلطانش یک وجب بیرون رود و دراین حالت بمیرد، موتش، موت جاهلى خواهد بود».

ماده ششم‏: لوازمات داخل شدن در معرکه:‏

مجاهد به هنگام داخل شدن به معرکه باید شرایط زیر را داشته باشد.

۱- ثبات و استقامت موقع تهاجم دشمن: زیرا خداوند نشان دادن هرگونه ضعف و عقب نشینى را در چنین حالتى حرام قرار داده است. خداوند مى‏فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا لَقِيتُمُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ زَحۡفٗا فَلَا تُوَلُّوهُمُ ٱلۡأَدۡبَارَ ١ [الأنفال: ۱۵]. «اى مؤمنان، چون با انبوه کافران رو به رو شوید، به آنان پشت مکنید» این حرمت عقب‏‌نشینى در صورتى است که تعداد کفار بیش از دو برابر، تعداد مسلمانان نباشد، اگر تعداد کفار بیشتر بود، مثلا یک مجاهد مسلمان در برابر سه کافر یا بیش از آن مى‏جنگد، عقب‌نشینى در این شرایط حرام نیست. همانطور که بخاطر فریب دادن دشمن، اگر عقب‌نشینى شود، مانعى ندارد و آنان که باین منظور عقب نشینى مى‏کنند گناه کار نیستند، خداوند مى‏فرماید: ﴿إِلَّا مُتَحَرِّفٗا لِّقِتَالٍ أَوۡ مُتَحَيِّزًا إِلَىٰ فِئَةٖ [الأنفال: ۱۶]. یعنى عقب‌نشینى حرام است بجز اینکه کسى بخاطر فریب دادن دشمن و تشدید قتال یا بخاطر پناه بردن به گروه تازه نفس و تجدید قوى چنین کند.

۲- بمنظور یارى خواستن از خداوند با قلب و زبان همواره بیاد خدا باشد، وعده، وعید، ولایت و نصرت و یارى خداوند را براى اولیائش پیوسته بخاطر داشته باشد، تا بدین صورت قلب خود را تقویت کند.

۳- اطاعت از خدا و رسولش بصورت عدم مخالفت با حکم آنان و مرتکب نشدن آنچه که از جانب خدا و رسول نهى شده‏است.

۴- ترک نزاع و اختلاف میان خود: دل‏ها بهم پیوسته و جسم‏ها با هم نزدیک باشند و مانند دیوار آهنین یکدیگر را تقویت کنند.

۵- صبر کردن و توصیه به صبر نمودن و ثبات و پایمردى نشان دادن در معرکه تا دشمن به وحشت افتاده و با شکست مواجه گردد. خداوند مى‏فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا لَقِيتُمۡ فِئَةٗ فَٱثۡبُتُواْ وَٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ كَثِيرٗا لَّعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ ٤٥ وَأَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَلَا تَنَٰزَعُواْ فَتَفۡشَلُواْ وَتَذۡهَبَ رِيحُكُمۡۖ وَٱصۡبِرُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلصَّٰبِرِينَ ٤٦ [الأنفال: ۴۵-۴۶].

«اى اهل ایمان‏ موقع ملاقات گروه دشمن ثبات و پاى مردى نشان دهید و خدا را به کثرت یاد کنید تا رستگار شوید، از خدا و رسول او اطاعت کنید و با هم اختلاف نکنید، آنگاه بهم مى‏پاشید و رعب شما از دل دشمن بیرون مى‏رود، صبر کنید، همانا (نصرت و یارى) خداوند با صابران است».

ماده هفتم‏: آداب جهاد:

جهاد آداب و روش‏هاى بخصوصى دارد که رعایت آن‌ها لازم است. زیرا رعایت این آداب باعث پیروزى خواهد بود و آن‌ها عبارت‏اند از:

۱- حفظ اسرار و رموز لشکر و پنهان داشتن تاکتیک‏هاى رزمى: رسول اکرمص هرگاه براى جهاد بسوى مقصدى حرکت مى‏کرد، غیر آن را وانمود مى‏کرد.

۲- استفاده از رموز، شعارها و اشارات میان افراد لشکر تا در صورت اختلاط و آمیزش با سپاه دشمن یا نزدیک شدن به آنان، افراد خودى با این رموز و اشارات شناخته شوند، رسول اللّهص مى‏فرماید: «إِنْ بَيَّتَكُمُ الْعَدُوُّ فَقُولُوا (حم) لاَ يُنْصَرُونَ» «هرگاه دشمن بر شما شبیخون زد، این کلمات را «حم لاينصرون» شعار یا رمز خود قرار دهید و از آن استفاده کنید»، رمز و شعار یک دسته (سریه) که فرماندهى آن را حضرت ابوبکر صدیقس به عهده داشت، اَمِتْ، اَمِتْ بود. (امت فعل امر از ماده مات یموت است) (ترمذى و غیره صحیح است).

۳- سکوت موقع وارد شدن در معرکه و مصاف با دشمن زیرا که حرف زدن و سرو صدا کردن باعث سستى و از بین رفتن قدرت و پراکندگى افکار مى‏گردد، در حدیثى به روایت ابى‏داود آمده است: اصحاب رسول اللّهص موقع قتال با دشمن سرو صدا را نمى‏پسندیدند.

۴- انتخاب محل مناسب براى جهاد و قتال و ترتیب دادن صفوف مجاهدین و در نظر گرفتن زمان و فرصت مناسب براى حمله بردن بر دشمن، زیرا از جمله رهنمودهاى رسول اللّه این بود که براى غارت بردن بر دشمن مکان و زمان مناسب در نظر گرفته شود. (ترمذى).

۵- قبل از تهاجم بر دشمن، باید دشمن بسوى اسلام یا بسوى تسلیم شدن و پرداخت جذیه دعوت شود، اگر از این دو پیشنهاد (اسلام و تسلیم) انکار کرد آنگاه راه سوم قتال و مبارزه است، رسول اللّهص هرگاه فرماندهى را براى یک دسته یا لشکر تعیین مى‏کرد، او را براى رعایت تقوى در حق خود و براى خیر در حق همراهانش توصیه مى‏کرد و مى‏فرمود: «إِذَا لَقِيتَ عَدُوَّكَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ فَادْعُهُمْ إِلَى إِحْدَى ثَلاَثِ خِصَالٍ أَوْ خِلاَلٍ فَأَيَّتُهَا أَجَابُوكَ إِلَيْهَا فَاقْبَلْ مِنْهُمْ وَكُفَّ عَنْهُمُ ادْعُهُمْ إِلَى الإِسْلاَمِ فَإِنْ أَجَابُوكَ فَاقْبَلْ مِنْهُمْ وَكُفَّ عَنْهُمْ .... فَإِنْ هُمْ أَبَوْا فَادْعُهُمْ إِلَى إِعْطَاءِ الْجِزْيَةِ فَإِنْ أَجَابُوا فَاقْبَلْ مِنْهُمْ وَكُفَّ عَنْهُمْ فَإِنْ أَبَوْا فَاسْتَعِنْ بِاللَّهِ تَعَالَى وَقَاتِلْهُمْ» (مسلم و ابو داود).

«هرگاه با دشمن مشرک مواجه شدى، آن‌ها را به یکى از این سه مطلب دعوت کن، هرکدام را پذیرفتند، تو نیز آن را بپذیر و از قتال و جنگ با آنان خود دارى کن، نخست آنان را بسوى اسلام دعوت کن، اگر پذیرفتند، تو نیز اسلام آنان را بپذیر و از جنگ با آنان خوددارى کن، اگر از پذیرفتن اسلام و مسلمان شدن انکار کردند، آنان را به تسلیم شدن و پرداخت مالیات دعوت کن، اگر جواب مثبت دادند، بپذیر و از جنگیدن با آنان دست بردار، اگر از این پیشنهاد انکار کردند، آنگاه از خدا یارى طلب و با آنان قتال کن».

۶- اجتناب از هرگونه سرقت و دزدى از مال غنیمت و عدم تعرض به زنان، کودکان، پیرمردان و پیشوایان دینى، در صورتى که آنان شریک قتال نباشند. البته این اقشار اگر عملا در جنگ شریک هستند، قتال با آنان مانعى ندارد، رسول اکرمص به فرماندهان چنین توصیه مى‏کرد: «انْطَلِقُوا بِاسْمِ اللَّهِ وَبِاللَّهِ وَعَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ وَلاَ تَقْتُلُوا شَيْخًا فَانِيًا وَلاَ طِفْلاً وَلاَ صَغِيرًا وَلاَ امْرَأَةً وَلاَ تَغُلُّوا وَضُمُّوا غَنَائِمَكُمْ وَأَصْلِحُوا وَأَحْسِنُوا (إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ)» (ابوداود). «با نام اللّه و به یارى اللّه و به عنوان پیروان دین رسول اللّهص حرکت کنید، به افراد زیر تعرض نکنید:

پیر مردان ناتوان، کودکان، نوزادان و زنان، و از مال غنیمت دزدى نکنید، اموال غنیمت را جمع کنید، اصلاح نمائید و رفتار نیکو داشته باشید، همانا خداوند نیکوکاران را دوست دارد».

٧- افراد دشمن در آتش سوخته نشوند، رسول اللّهص مى‏فرماید: «إِنْ وَجَدْتُمْ فُلاَنًا فَاقْتُلُوهُ وَلاَ تُحْرِقُوهُ فَإِنَّهُ لاَ يُعَذِّبُ بِالنَّارِ إِلاَّ رَبُّ النَّارِ» «اگر فلانى را دیدید، او را بکشید ولى او را به آتش نکشید، زیرا بوسیله آتش عذاب نمى‏دهد مگر آفریدگار آتش». (ابوداود).

۸- کشته شدگان مثله نشوند، یعنى چشم، گوش، بینى و اعضاء بدن آنان قطع نشوند، عمران بن حصینس مى‏گوید: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَحُثُّنَا عَلَى الصَّدَقَةِ وَيَنْهَانَا عَنِ الْمُثْلَةِ» «رسول اللّهص ما را براى دادن صدفه تشویق مى‏کرد و از مثله کردن (بریدن‏ اعضا میت) منع کرد». (ابوداود با سند خوب).

٩- دعا براى پیروز شدن در برابر دشمنان. رسول اللّهص بعد از بسیج کردن لشکر به میادین نبرد مى‏فرمود: «اللَّهُمَّ مُنْزِلَ الْكِتَابِ وَمُجْرِىَ السَّحَابِ وَهَازِمَ الأَحْزَابِ اهْزِمْهُمْ وَانْصُرْنَا عَلَيْهِمْ» (متفق علیه). «بار خدایا، خدائى که نازل کننده کتاب (قرآن) و به حرکت دهنده ابرها و شکست‌دهنده احزاب و گروها هستى، دشمن را شکست ده و ما را در برابر آنان پیروز بگردان»، و مى‏فرماید: «ثِنْتَانِ لاَ تُرَدَّانِ أَوْ قَلَّمَا تُرَدَّانِ: الدُّعَاءُ عِنْدَ النِّدَاءِ وَعِنْدَ الْبَأْسِ حِينَ يُلْحِمُ بَعْضُهُمْ بَعْضًا» (ابوداود). «به دو دعا جواب رد داده نمى‏شود یا خیلى کم جواب رد داده مى‏شود، دعاء وقت اذان و دعاء موقع جنگ، لحظاتى که بعضى، بعض دیگر را مى‏کشند».

ماده هشتم‏: عقد ذمه و احکام آن:‏

۱- عقد ذمه: عقد ذمه عبارت است از پناه دادن کفار و تسلیم شدن آنان در برابر حکومت اسلامى و پرداختن مالیات بنام جزیه و التزام آنان نسبت به احکام اجتماعى و انتظامى شریعت اسلام، مانند حدود، قتل، سرقت و غیره.

۲- مسئول عقد ذمه چه کسى است؟ عقد ذمه توسط امام یا قائم مقامش برگزار مى‏گردد، سواى این دو مجاز به برگزارى چنین قراردادى نیستند، بر خلاف، اجاره و تأمین (پناه دادن و امان دادن) زیرا هر فرد مسلمان، مرد یا زن، مى‏تواند پناه دهد یا امان نامه جارى کند. زیرا حضرت ام هانى دختر ابى طالب، یکى از مشرکین را پناه داده بود و بعد به محضر رسول ‏اللّهص آمد و جریان را براى رسول ‏اللّهص بازگو کرد، رسول ‏اللّهص فرمود: «قَدْ أَجَرْنَا مَنْ أَجَرْتِ وَأَمَّنَّا مَنْ أَمَّنْتِ يَا أُمَّ هَانِي» «به هرکس که تو امان و پناه دادى ما نیز او را پناه و امان داده‏ایم». (بخاری).

۳- تمییز اهل ذمه از غیر اهل ذمه، لازم است که اهل ذمه بوسیله لباس یا وجه امتیازى دیگر از مسلمانان جدا باشند تا شناخته شوند و در مقبره مسلمانان دفن نشوند. و آنان ابتداء به سلام نشوند و در صدر جلسه جاى داده نشوند، رسول‏ اللّهص مى‏فرماید: «لاَ تَبْدَءُوا الْيَهُودَ وَلاَ النَّصَارَى بِالسَّلاَمِ فَإِذَا لَقِيتُمْ أَحَدَهُمْ فِى طَرِيقٍ فَاضْطَرُّوهُ إِلَى أَضْيَقِهِ» (مسلم). «براى یهود و نصارى ابتداء به سلام نکنید، هرگاه کسى از آنان را درمیان راه دیدید به تنگناترین مسیر او را وادار کنید».

۴- اهل ذمه از انجام این کارها منع شوند:

۱- ساختن کنیسه و معابد و تجدید بناء معابدى که در حال انهدام و از بین رفتن است. رسول ‏اللّهص مى‏فرماید: «لَا تُبْنىَ بِيْعَةٌ فِى الإسلامِ وِلَا يُجَدَّدُ ما خَرِبَ مِنْها» «هیچ کنیسه‏اى (معابد یهود و نصارى) در اسلام ساخته نشود و آنچه که در حال انهدام است تجدید بنا نیز نشود». (صاحب مغنى ونیل الأوطار).

۲- بلندتر ساختن منازل از منازل مسلمانان، رسول‏ اللّهص مى‏فرماید: «الإِسْلامُ يَعْلُوْ وَلَا يُعْلَى عَلَيْهِ» «اسلام از هر چیز برتر است و هیچ چیزى بر اسلام برترى ندارد». (بیهقى وهو حسن).

۳- شراب نوشى، خوردن گوشت خنزیر و آشکار خوردن و نوشیدن در ماه مبارک رمضان در انظار مسلمانان بلکه هرآنچه که براى مسلمانان حرام است بر اهل ذمه واجب است که بخاطر اجتناب از آلوده کردن مسلمانان آن‌ها را مخفیانه انجام دهند.

۵- عوامل نقص عقد ذمه، عقد ذمه با این کارها نقض مى‏گردد:

۱- خوددارى از دادن جزیه.

۲- عدم التزام نسبت به آن احکامى که در متن عقد مشروط بوده‏اند.

۳- هرگونه حرکت زیان‏آورى براى مسلمانان، مانند: قتل، قطع طریق، جاسوسى، پناه دادن جاسوس خارجى یا ارتکاب زنا با زن مسلمان.

۴- توهین نسبت به خدا، رسول و قرآن.

حقوق اهل ذمه:

اهل ذمه حق دارند که مسلمانان از جان، مال و عرض و آبروى آنان حفاظت کرده و از هر گونه اذیت و آزار آنان اجتناب کنند، البته این تعهد در حق آنان تا زمانى است که آنان به عهد و پیمان خود وفا نموده مرتکب نقض عهد نشده‏اند. رسول ‏اللّهص مى‏فرماید: «مَنْ آذَى ذِمِّيًا فَأَنَا خَصْمُهُ يَومَ الْقِيَامَةِ» «هرکس اهل ذمه را اذیت کند، من روز قیامت دشمن او خواهم بود». (خطیب در تاریخ خود از ابن مسعود با سند حسن). اگر آنان مرتکب خلافى شدند که موجب نقض عهد باشد، خون و مال آنان حلال مى‏گردد. اما زنان و فرزندان آنان تحت عقد ذمه هستند. زیرا انسان در برابر گناه دیگران مسئول نیست.

ماده نهم‏: معاهده و صلح و آتش‏بس:‏

آتش‏بس:‏

عقد ایجاد آرامش و سکون با محاربین، جایز است، مشروط بر اینکه مشتمل بر مصلحت و منافع مسلمانان باشد، رسول اللّهص در بسیارى جنگ‏ها محاربین را دعوت به آرامش و سکون کرده است و از آن جمله است، دعوت به صلح و آرامش با یهود مدینه، زمانى که رسول ‏اللّهص نزد آنان رفت، این آرامش و جنگ‏بندى ادامه داشت تا اینکه خود یهود مرتکب نقض عهد شدند و با رسول ‏اللّهص غدر کردند، آنگاه رسول ‏اللّهص با آنان قتال کرد و آنان را از مدینه اخراج نمود.

معاهده:

معاهده عدم تجاوز و حسن هم جوارى میان مسلمانان و دشمنان آنان جایز است، مشروط بر اینکه، این معاهده مصلحت و منافع برجسته‏اى را براى مسلمانان در بر داشته باشد. رسول ‏اللّهص چندین معاهده با کفار نموده و مى‏فرمود: «نَفِى لَهُمْ بِعَهْدِهِمْ وَنَسْتَعِينُ اللَّهَ عَلَيْهِمْ» (مسلم). «عهد خود را با آنان وفا مى‏کنیم و علیه آنان از خداوند کمک مى‏جوئیم». خداوند مى‏فرماید: ﴿إِلَّا ٱلَّذِينَ عَٰهَدتُّمۡ عِندَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۖ فَمَا ٱسۡتَقَٰمُواْ لَكُمۡ فَٱسۡتَقِيمُواْ لَهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُتَّقِينَ [التوبة: ٧]. «بجز آنانى که در مسجد حرام با آنان پیمان بسته‏اید، مادام که معاهدین به عهد و پیمان خود وفا کنند، شما نیز با آنان وفا کنید. خداوند بى‏تردید، اهل تقوى را دوست دارد». رسول‏ اللّهص کشتن معاهد را حرام قرار داده‌است. مى‏فرماید: «مَنْ قَتَلَ مُعَاهَدًا لَمْ يَرَحْ رَائِحَةَ الْجَنَّةِ» (بخاری). «هرکس معاهدى را به قتل برساند، بوى بهشت به او نمى‏رسد». و مى‏فرماید: «إِنِّى لاَ أَخِيسُ بِالْعَهْدِ وَلاَ أَحْبِسُ الْبُرُدَ» (ابوداود). «من عهد و پیمان را نقض نمى‏کنم و قاصد را به اسارت‏ نمى‏گیرم».

صلح:

هرگاه مسلمانان ناگزیر به صلح شوند و صلح منافع و فوائدى را در برداشته باشد که در غیر آن صورت تحقق نمى‏یابند، مى‏توانند با دشمنان خود وارد صلح شوند، رسول اکرمص با اهل مکه در حدیبیه صلح کرد، همانطور که با اهالى نجران در برابر اموالى که آنان ملزم به پرداخت آن بودند، صلح نمود، با اهالى بحرین در برابر پرداخت مالیات مشخص و با اکیدردومه نیز صلح نمود.

ماده دهم‏: تقسیم غنیمت، فئى، خراج، جزیه و نفل:‏

تقسیم غنائم:‏

غنیمت به اموالى گفته مى‏شود که در دارالحرب (میدان جنگ) بدست مسلمانان مى‏افتد و حکم آن این است که به پنج قسمت تقسیم شود. یک پنجم آن در اختیار امام مسلمین قرار گرفته و در مصالح عامه صرف شود و چهار پنجم دیگر آن متعلق به آن دسته از افراد سپاه است که در معرکه و جنگ حضور داشته‏اند، چه عملا قتال کرده یا نکرده‏اند، حضرت عمرس مى‏فرماید: «اَلْغَنِيْمَةُ لِمَنْ شَهِدَ الْوَقْعَةَ» (بخاری). «مال غنیمت به آن کسانى متعلق است که در معرکه حضور داشته‏اند»، به هرکدام از سپاهیان اسلام که با اسب‏هاى خود علیه دشمن جنگیده‏اند، سه سهم و آنانى که بدون اسب بوده و پیاده جنگیده‏اند، یک سهم داده مى‏شود، خداوند مى‏فرماید: ﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا غَنِمۡتُم مِّن شَيۡءٖ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُۥ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِ إِن كُنتُمۡ ءَامَنتُم بِٱللَّهِ وَمَآ أَنزَلۡنَا عَلَىٰ عَبۡدِنَا يَوۡمَ ٱلۡفُرۡقَانِ يَوۡمَ ٱلۡتَقَى ٱلۡجَمۡعَانِ [الأنفال: ۴۱]. «و بدانید که آنچه از هر غنیمتى که به دست آورید -اگر به خداوند و آنچه روز فرقان، روزى که دو گروه به هم رسیدند، بر بنده خود نازل کردیم، ایمان دارید- یک پنجمش از آن خدا و رسول [او] و خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان است».

توجه: دسته‏هایى از لشکر که براى جنگ با دشمن اعزام مى‏شوند، اگر غنیمتى بدست آوردند، تمام افراد لشکر در آن شریک هستند این غنیمت تنها مختص افراد سریه نیست.

فیء:‏

فیء به اموالى گفته مى‏شود که کفار و محاربین آن را رها کرده بدون اینکه جنگى صورت گیرد از میدان فرار کنند، حکم آن این است که امام در آن تصرف مى‏کند، یعنى مانند خمس مال غنیمت در اختیار امام قرار مى‏گیرند. امام در مصالح خاصه و عامه مسلمانان بر حسب تشخیص آن را هزینه مى‏کند، خداوند در این خصوص مى‏فرماید: ﴿مَّآ أَفَآءَ ٱللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡقُرَىٰ فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِ كَيۡ لَا يَكُونَ دُولَةَۢ بَيۡنَ ٱلۡأَغۡنِيَآءِ مِنكُمۡ [الحشر: ٧]. «آنچه خداوند از [اموال‏] اهل آبادیها بر رسولش ارزانى داشت، خاص خداوند و رسول و خویشاوندان [پیامبر] و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان است. تا بین توانگرانتان دستگردان نباشد».

خراج:‏

خراج، آن مقدار یا مبلغى است که بر زمین‌هائى تعیین مى‏گردد که حکومت اسلامى قهراً آن‌ها را به تصرف در آورده است. این گونه اراضى که قهراً در اختیار امام و حکومت اسلامى قرار مى‏گیرند، امام اختیار دارد که آن‌ها را میان مجاهدین تقسیم کند یا اینکه آن‌ها را وقف تمام مسلمانان نموده و هرکس که آن‌ها را در دست دارد، مبلغى مشخص در سال به عنوان خراج بطور مستمر و دائم از آنان وصول کند و بعد از جمع‏آورى این مبلغ، وجه مذکور در مصالح عامه مسلمانان هزینه شود، حضرت عمرس در خصوص اراضى که از سرزمین شام، عراق و مصر، فتح کردند، چنین عمل کرد.

توجه: اگر حکومت با دشمن در عوض خراج مشخصى از اراضى آنان صلح کرد و بعد مالکان آن اراضى مسلمان شدند، به محض مسلمان شدن خراج از آنان ساقط مى‏گردد، بر خلاف زمین‌هاى که قهراً فتح شده باشند، مالکان این گونه اراضى که قهراً فتح شده‏اند، همواره باید مبلغ مشخص شده را بپردازند ولو اینکه بعداً مسلمان شوند.

جزیه:‏

جزیه مبلغ مشخصى است که در پایان سال از اهل ذمه وصول مى‏شود، مقدار آن، این است که از کسانى که شهرهاى‌‌شان قهراً فتح گردیده و در تصرف حکومت اسلامى در آمدند، چهار دینار طلا یا چهل درهم نقره در سال اخذ مى‏شود، البته این وجه از هر مرد بالغ وصول مى‏شود، مردان نابالغ و زنان مستثنى‏اند و جزیه از آنان گرفته نمى‏شود، و همچنین مساکین نادار و کسانى که توان کسب را ندارند، مانند بیماران و افراد مسن نیز از حکم جزیه مستثنى هستند، البته اهل صلح یعنى کسانى که طرف قرار داد صلح هستند از کفار، آنچه که در قرارداد صلح مورد توافق طرفین بوده است از آنان وصول مى‏شود و به محض مسلمان شدن، این مبلغ از آنان ساقط مى‏شود، و حکم جزیه این است که براى مصالح عامه مسلمانان صرف شود، و دلیل آن این آیه است، مى‏فرماید: ﴿قَٰتِلُواْ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَلَا بِٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَلَا يَدِينُونَ دِينَ ٱلۡحَقِّ مِنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ حَتَّىٰ يُعۡطُواْ ٱلۡجِزۡيَةَ عَن يَدٖ وَهُمۡ صَٰغِرُونَ ٢٩ [التوبة: ۲٩]. «با آن دسته از اهل کتاب که بر خدا و روز قیامت ایمان ندارند و حرام خدا و رسول خدا را حرام نمى‏دانند و از دین حق (اسلام) پیروى نمى‏کنند، بجنگید تا در حالت زبونى و ذلت (به حکومت اسلامى) جزیه بپردازند».

نفل (جایزه جهاد):

جایزه‏اى است که امام یا فرمانده، براى کسانى که او آن‌ها را جهت انجام یک کار مهم نظامى رزمى مى‏طلبد، اعلام کند، و نفل از مال غنیمت مازاد از سهم و بعد از جدا کردن خمس به کسانى که شایستگى آن را دارند، داده مى‏شود. نفل یا جایزه اگر موقع اعزام سپاهیان به سرزمین دشمن اعلام مى‏گردد از یک چهارم کل مال غنیمت بیشتر نباشد و اگر بعد از رجوع لشکر از سرزمین دشمن اعلام مى‏گردد از یک سوم کل مال غنیمت بیشتر نباشد، حبیب بن مسلمه مى‏گوید: «شَهِدْتُ النَّبِىَّ ج نَفَّلَ الرُّبُعَ فِى الْبَدْأَةِ وَالثُّلُثَ فِى الرَّجْعَةِ» «در اعلام جایزه رسول اکرمص حاضر بودم، یک چهارم در ابتدا و یک سوم بعد از مراجعت اعلام مى‏شد». (احمد و ابوداود).

ماده یازدهم‏: اسیران جنگى:

درباره اینکه اسیران جنگى از کفار، کشته شوند یا در برابر فدیه آزاد شده و یا بدون فدیه آزاد کرده شوند یا به عنوان برده از آن‌ها استفاده شود، علماء اختلاف‏نظر دارند، چون آیه‏هاى قرآن در این خصوص بطور اجمال سخن گفته‏اند و موضوع به تفصیل بیان نگردیده است. چنانکه قرآن مى‏فرماید: ﴿فَضَرۡبَ ٱلرِّقَابِ حَتَّىٰٓ إِذَآ أَثۡخَنتُمُوهُمۡ فَشُدُّواْ ٱلۡوَثَاقَ فَإِمَّا مَنَّۢا بَعۡدُ وَإِمَّا فِدَآءً [محمد: ۴]. «گردن دشمنان را بزنید وقتى شما آنان را از پا در آورده و زمین‏گیر کردید، آنان را محکم ببندید، و بعد احسان نموده رها کنید یا در عوض فدیه آنان را آزاد سازید». این آیه به امام اختیار مى‏دهد، که اسیران را بدون فدیه آزاد کند یا اینکه در عوض اخذ فدیه، مانند مال، اسلحه یا در مقابل آزادى اسیران مسلمان در دست دشمن، آن‌ها را آزاد کند، و در آیه‏اى دیگر آمده است: ﴿فَٱقۡتُلُواْ ٱلۡمُشۡرِكِينَ حَيۡثُ وَجَدتُّمُوهُمۡ وَخُذُوهُمۡ وَٱحۡصُرُوهُمۡ وَٱقۡعُدُواْ لَهُمۡ كُلَّ مَرۡصَدٖ [التوبة: ۵]. «مشرکان را هر کجا که آنان را بیابید بکشید» این آیه حکایت از آن دارد که مشرکین باید کشته شوند.

البته جمهور علماء براین عقیده‏اند که امام مسلمین با توجه به منافع و مصالح مسلمانان میان قتل، فدیه، آزاد کردن بدون فدیه، استرقاق، (برده گرفتن) اختیار دارد، هرکدام را که بیشتر و بهتر به نفع مسلمین تشخیص مى‏دهد، عمل‏کند، زیرا در احادیث ثابت است که رسول اکرمص با توجه به مصلحت عامه مسلمانان، به هرکدام از این صورت‏ها عمل کرده است.

فصل دوم‏: مسابقه، تيراندازى، ورزش و تمرين‏هاى‏بدنى ‏و هوشى

این فصل مشتمل بر پنج ماده است:

ماده اول‏: اهداف، این گونه ورزش‏ها:

مقصد اصلى از تمام این ورزش‏ها که در صدر اسلام به عنوان «فروسیه» از آن‌ها یاد مى‏شد، استعانت، و یارى جستن توسط این ورزش‏ها، در احقاق، حق، یارى رساندن به حق و دفاع از آن است، مقصود از این ورزش‏ها نه حصول و جمع کردن مال و حب‏جاه و شهرت بوده است و نه تبعات آن مانند: سرکشى و علو فى‏الأرض و ایجاد فتنه و فساد در زمین.

متأسفانه برخى از ورزشکاران امروزى چنین اهداف نامطلوبى را دنبال مى‏کنند، هدف از تمام انواع ورزش‏ها هرچند که در شکل و شمائل با هم مختلف هستند، حصول قدرت و بدست آوردن و رسیدن به توانائى لازم براى جهاد فى سبیل اللّه است.

آرى، روى این اصول لازم است که ورزش را از دیدگاه اسلام باید درک نمود و مسلمانان را از اهداف ورزش آگاه کرد، هرکس برداشتى غیر از این از ورزش داشته است، آن را از مسیر اصلى و پسندیده خود به مسیر نامطلوب، مانند لهو، بیهودگى و قمار سوق داده‌است. دلیل اصلى مشروعیت ورزش، این آیه است: ﴿وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن قُوَّةٖ [الأنفال: ۶۰]. و حدیث رسول اکرمص است که مى‏فرماید: «الْمُؤْمِنُ الْقَوِىُّ‏ خَيْرٌ وَأَحَبُّ إِلَى اللّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِ الضَّعِيْفِ» «مؤمن توانا بهتر و محبوب‏تر است نزد خدا از مؤمن ضعیف و ناتوان». قوه و توان در اسلام شامل شمشیر، ابزار و آلات حرب و دلیل و برهان است.

ماده دوم‏: ورزش‏هایى که تعیین جایزه، در برد و باخت آنها جایز یا ناجایز است:‏

مسابقه دادن و دریافت وجه و انواع جایزه، در اسب دوانى، شترسوارى و تیراندازى، بدون اندک اختلاف میان علماء اسلام جایز است. رسول اکرمص مى‏فرماید: «لاَ سَبْقَ إِلاَّ فِى خُفٍّ أَوْ حَافِرٍ أَوْ نَصْلٍ» «مسابقه دادن و دریافت وجه در صورت برنده شدن فقط در شترسوارى، اسب دوانى و تیراندازى جایز است». سائر ورزش‏ها مانند: کشتى، شنا، دو، دوچرخه‏سوارى، ماشین سوارى، وزنه بردارى، قاطر سوارى و الاغ دوانى، قایق رانى، حل کردن مسائل علمى و حفظ کردن، دریافت وجه و عوض براى کسى که در این بازى‏ها برنده مى‏شود طبق فتواى صحیح روا نیست. این گونه ورزش‏ها هرچند که به ذات خود ورزش‏هائى مشروعى هستند، ولى اخذ جوایز بصورت مسابقه و برد و باخت جایز نیست. در این مورد نمى‏توان از کشتى رسول اللّه با رکانه بن زید، استناد نمود، زیرا رسول اکرمص بعد از شکست دادن رکانه بن زید در کشتى، جایزه‏اى را که رکانه براى برنده اعلام کرده بود، به او پسداد و آن را مسترد نمود، همچنین از جایزه گرفتن حضرت ابوبکر صدیق‏س از قریش در مساله غالب شدن و پیروز شدن رومى‏ها نمى‏توان استناد نمود، بدلیل اینکه این جریان در بدو اسلام که هنوز بسیارى از احکام نازل نشده بود، اتفاق افتاد.

فلسفه انحصار جواز دریافت جایزه در سه ورزش، فوق الذکر این است که این سه ورزش در جهاد اسلامى نقش دارند، برخلاف سایر ورزش‏ها که در جهاد اسلامى نقش آنچنانى ندارند، چرا که جهاد متکى به اسب دوانى و شتر سوارى و تیراندازى بود، امروز اگر موشک‏ها و هوا پیماهاى جنگى با اسب‌ها و شترهاى دوران صدر اسلام مقایسه شوند، مانعى ندارد، مسابقه دادن در فراگیرى استفاده از این ابزار و دریافت جوایز صحیح است. چرا که موشک‏ها، تانک‏ها و هواپیماهاى نظامى امروزه در جهاد نقش بسزایى را ایفا مى‏کنند، و غرض از تمام ورزشها ایفاء نقش بهتر و مؤثرتر در جهاد است. علاوه بر این اگر شارع دریافت جوایز را در تمام ورزش‏ها جایز قرار مى‏داد، بسیارى از مردم ورزش‏ها را به عنوان شغل و وسیله اکتساب رزق انتخاب مى‏کردند، و آنگاه هدف اساسى که همانا، کسب توانائى و قدرت جهاد است به فراموشى سپرده مى‏شد و احقاق حق و ابطال باطل که پشتوانه اصلى یگانه پرستى است تحقق پیدا نمى‏کرد، حال آنکه سعادت دنیا و آخرت مردم در این است که خداى یکتا را عبادت کنند و شرع و آئین او را پیاده کنند.

ماده سوم‏: نحوه اعلام جوایز در مسابقه و تیراندازى:‏

بهتر و مناسب‏تر در اعلام جوایز در اسب‏دوانى و تیراندازى، این است که این جایزه از طرف حکومت یا انجمن‏هاى خیریه و افراد نیکوکار تعیین و اعلام گردد، تا از هر گونه شبهه پاک و فقط بخاطر تشجیع و تشویق آمادگى براى جهاد باشد و در عین حال اگر جایزه از طرف یکى از مسابقه دهندگان اعلام شود، مثل اینکه، یکى از طرفین در مسابقه به طرف مقابلش اعلام کند: «اگر در این مسابقه بر من غلبه پیدا کردى مبلغ ده هزار یا صدهزار تومان به تو مى‏دهم» مانعى ندارد، اگر هر دو طرف مسابقه اعلام جایزه کنند، نزد جمهور جایز است بشرط اینکه از شرکت دادن فرد سومى که اعلام جایزه نکرده اباء نورزند.

(این مسأله به مسأله محلل معروف است، علت عدم جواز در صورتى که طرفین اعلام جایزه کرده باشند این است که قضیه شکل قمار بخود مى‏گیرد و هرکدام از طرفین مسابقه موقع سود و نفع را داشته و از تاوان دورى مى‏کند و این حالت شبیه با حالت قمار است ولى اگر سومى را که از طرف خود اعلام جایزه نکرده است، شریک کنند، قضیه از حالت قمار بیرون مى‏آید. علامه ابن قیم این مسأله را مورد نقد قرار داده و آن را خالى از عدل و انصاف دانسته است). این فتواى سعیدبن مسیب است، امام مالک آن را رد کرده و دیگران آن را اختیار کرده‏اند.

ماده چهارم‏: نحوه مسابقه (اسب سوارى) تیراندازى:‏

در مسابقه شتردوانى و اسب سوارى به نکات زیر باید توجه شود:

۱- مشخص شدن نوع سوارى، مانند اسب، شتر، تانک یا هواپیما.

۲- سوارى طرفین مسابقه‏دهنده از لحاظ جنس یکسان باشد، مثلا میان شتر و اسب مسابقه معتبر نیست.‏

۳- مسافت مشخص باشد، نه بسیار طولانى باشد و نه بسیار کوتاه.‏

۴- اگر مسابقه در برابر جایزه است، مبلغ جایزه باید مشخص باشد.

بعد اسب‏هاى مسابقه دهندگان در یک صف در حالى که قدم‏هاى و سم آن‌ها بطور مساوى در یک خط و یک نقطه قرار گرفته باشند، بایستند و سپس داور مسابقه دهندگان را جهت آماده شدن اخطار کند و بعد سه بار تکبیر گوید و مسابقه دهندگان با آخرین تکبیر به حرکت درآیند، در هر طرف مسافت یک داور مستقر باشد، داور در گوشه خط مسابقه چنان بایستد که موقعیت مسابقه دهندگان کاملا برایش روشن باشد تا بدون هیچ ابهامى بتواند قضاوت کند که کدام یک از طرفین مسابقه برنده است. اگر مسابقه دهندگان گروه زیادى هستند و تعداد آن‌ها بیش از ده نفر است، جایزه فقط میان ده برنده به ترتیب زیر باید توزیع گردد، بیشترین جایزه به برنده اول، بعد به برنده دوم، بعد به برنده سوم، بعد به برنده چهارم، بعد به برنده پنجم، بعد به برنده ششم، بعد به برنده هفتم، بعد به برنده هشتم، بعد به برنده نهم، بعد به برنده دهم، بعد به برنده یازدهم داده شود به ردیف بعدى چیزى داده نشود، جلب و جنب در مسابقه روانیست، رسول اکرمص از جلب و جنب منع کرده است، مى‏فرماید: «وَلاَ جَلَبَ وَلاَ جَنَبَ وَلاَ شِغَارَ فِى الإِسْلاَمِ» جلب، این است که مسابقه دهنده شخصى را بگمارد تا بر مرکبش جیغ کشد و آن را «هى» کند تا با سرعت بیشتر بتازد، جنب، این است که مسابقه دهنده در کنار اسب و مرکب خود، اسب دیگرى را بخاطر تشویق و آماده کردن مرکبش قرار دهد تا با دویدن آن، این نیز بدود و شکل مسابقه میان این دو اسب که متعلق به یک مسابقه دهنده است پیدا شود.

مناضله: یعنى مسابقه در تیراندازى با تیرهاى تفنگ، گلوله توپ و غیره، تیراندازى و مسابقه در آن از مسابقه اسب سوارى بهتر است، رسول اللّهص مى‏فرماید: «ارْمُوا وَارْكَبُوا وَأَنْ تَرْمُوا أَحَبُّ إِلَىَّ مَنْ أَنْ تَرْكَبُوا» «تیر اندازى و اسب سوارى کنید، تیر اندازى از اسب سوارى بهتر است» چرا که تیراندازى در جهاد نقش مؤثرى را ایفاء مى‏کند تا اسب سوارى و شتردوانى، در تیراندازى باید به نکات زیر توجه شود:

۱- مسابقه تیراندارى میان کسانى برگزار شود که در تیراندازى مهارت دارند.

۲- تشخیص دقیق تعداد تیرهایى که به هدف اصابت مى‏کنند.

۳- شناخت نوع مسابقه، اینکه این تیراندازى مبادرت است یا مفاضله.

مبادرت: این است که هرکدام از طرفین مسابقه مى‏گوید: هرکس از میان بیست تیر، پنج تیر نخست را به هدف بزند، او برنده است.

مفاضله: این است که هرکدام از طرفین مى‏گوید: از میان بیست تیر هرکس که پنج تیر اضافه از دیگران به هدف بزند برنده است.

۴- هدف، نشانه مشخص شود و فاصله‏اش متناسب باشد، نه بسیار زیاد و نه بسیار کم. بعد از حصول توافق در تیراندازى و شرایط مذکور، یکى از طرفین مسابقه شروع به تیراندازى کند، اگر در مورد اینکه نخستین تیرانداز چه کسى باشد، اختلاف شود، یکى از طرفین با قرعه‏کشى تعیین شود، حق با وى مسابقه باید بدون هرگونه حیف و میل و ستم برگذار شود تا به خوبى به اتمام رسد و هرکس که برنده شود، جایزه از آن او است.

توجه: مسابقه تیر اندازى و اسب سوارى و شتردوانى، معامله‏اى جایز است نه واجب. لذا طرفین بعد از توافق و قبل از وارد شدن به مسابقه مى‏توانند آن را فسخ کنند حتى یک طرف نیز بدون رضایت طرف آخر مى‏تواند آن را لغو کند، و این گفته یا قول مسابقه دهنده «هرکس از من برنده شود این مبلغ را مى‏دهم» در واقع نوعى وعده است و عده کننده را نمى‏توان بر تنفیذ وعده‏اش اجبار کرد.

البته وعده کننده از لحاظ تقوى و مروت وعده‏اش را نافذ مى‏کند، زیرا خلاف وعده کردن از لحاظ عرف و اخلاق حرام است. و اگر کسى چنین گفته‏است: «مَنْ سَبَقْتُهُ مِنْكُمْ فَلْيُعْطَنَّ كَذا أَوْ عَلَيْهِ كَذَا» «از هر کسى که سبقت گرفتم باید، این مبلغ را بدهد یا این مبلغ بر وى واجب است»، چنین وعده‏اى در واقع جایز نیست، چرا که این گونه وعده گرفتن از دایره مسابقه مشروع خارج است و نوعى کسب غیر مشروع محسوب مى‏گردد.

ماده پنجم‏: مواردى‏که ‏مسابقه، همراه‏ با جایزه‏ یا بدون ‏جایزه ‏روا نیست:‏

مسابقه در بازى‏هاى نرد، شطرنج و پاسوربازى، پینگ‏پنگ (بازى باورق‏هاى کاغذى یا پلاستیکى) و غیره جایز نیست. البته، فوتبال جایز است بشرط اینکه مقصد از آن حفظ و رشد توان جسمى براى جهاد باشد و منجر به کشف عورت و تاخیر نماز نباشد و از هرگونه، سخن نازیبا، دروغ و سب و شتم خالى باشد.

توجه: هر فرد خیر و نیکوکار مى‏تواند چنین اعلام کند: هرکس پاره‏اى از قرآن یا حدیثى از احادیث رسول اکرمص را حفظ کند یا چند مسأله متعلق به علم میراث یا حساب را حل کند، فلان مبلغ پول را به او مى‏دهم، زیرا این یک گونه تشویق و ترغیب است در جهت حفظ کتاب اللّه، سنت رسول اللّه و سایر مسائل دینى و علمى که از جمله نیازهاى بسیار مهم امت اسلامى‏اند، کسى که در مسابقه مشروع و جایز برنده مى‏شود، مى‏تواند جایزه را بگیرد یا آن را ترک کند، کسى که جایزه را اعلام کرده است، باید آن را به کسى که برنده شده است تحویل دهد.

فصل سوم: بحث بيوع

این فصل مشتمل بر نه (٩) ماده است:‏

ماده اول‏: حکمت و ارکان بیع:‏

۱- حکم بیع:‏

بیع (خرید و فروش) از روى کتاب اللّه مشروع است، خداوند مى‏فرماید: ﴿وَأَحَلَّ ٱللَّهُ ٱلۡبَيۡعَ وَحَرَّمَ ٱلرِّبَوٰاْ [البقرة: ۲٧۵]. «خداوند بیع را حلال و ربا را حرام قرار داده‌است». رسول اکرمص نیز قولًا و عملًا آن را حلال و مشروع قرار داده است و شخصاً خرید و فروش کرده است و مى‏فرماید: «لَا يَبِيُعُ حَاضِرٌ لِبَادٍ» شهرى به عنوان دلال براى روستایى بیع نکند، و مى‏فرماید: «اَلْبَيَّعَانِ بِالْخِيارِ مَالَمْ يَتَفَرَّقَا» «بایع و مشترى مادام که از هم جدا نشده‏اند، اختیار فسخ معامله را بدون رضایت طرف دیگر دارند». (متفق علیه).

حکمت و فلسفه مشروعیت بیع:‏

فلسفه و حکمت در مشروعیت بیع این است که انسان بدون ضرر به خود و به دیگران راحت بتواند نیازهاى خود را بوسیله آنچه در دست دیگران است تامین کند.

ارکان بیع:‏

ارکان بیع بشرح زیر مى‏باشند:

۱- وجود بایع: فروشنده باید آنچه را که مى‏فروشد، مالک (فروشنده) آن باشد یا اجازه‏ (فروشنده) فروختن آن را داشته باشد و در ضمن توانایى و درک مفهوم و معنى بیع و شراء را داشته باشد.

۲- مشترى: (خریدار) خریدار باید جایز التصرف باشد یعنى، دیوانه یا نابالغ غیر مأذون له و مجاز نباشد.

۳- مبیع: کالاى مورد بیع، لازم است که مبیع، چیزى مباح و پاک باشد و فروشنده توان تحویل آن را به خریدار داشته و براى مشترى نیز معلوم و شناخته شده باشد ولو به ذکر ویژگی‌هایش.

۴- صیغه عقد: و آن عبارت است از ایجاب و قبول، مثلا خریدار مى‏گوید: فلان کالا را به من بفروش، بایع مى‏گوید: «بِعْتُكَ» به تو فروختم یا عملا چنین کند، مثلا: خریدار مى‏گوید: بِعْنِى ثَوْبًا، پارچه را به من بفروش، بایع همان پارچه را باو تحویل دهد.

۵- تراضى: هیچ معامله‏اى بدون رضایت طرفین صحیح نیست. رسول ‏اللّهص مى‏فرماید: «إِنَّمَاالْبَيْعُ عَنْ تَراضٍ» صحت بیع منوط به رضایت طرفین‏است. (ابن ماجه).

ماده دوم‏: شروط جایز و ناجایز بیع‏:

۱- شرایط مشروع:‏

مشروط کردن وصفى از اوصاف در بیع جایز است. اگر وصف مشروط تحقق پیدا کرد، بیع نافذ است و اگرنه باطل مى‏شود، مانند اینکه مشترى کتاب، شرط کند که رنگ صفحه‏هاى آن زرد باشد، یا مشترى منزل شرط کند که درب و پنجره‏هایش آهنى باشند.

همچنین جایز است که فروشنده حیوان یا ماشین، استفاده از آن را تا رسیدن به خانه یا محل زندگى‏اش شرط کند. یا فروشنده منزل، سکونت یک ماه را براى خود شرط نماید، یا مشترى پارچه، دوختن آن را و مشترى هیزم شکستن آن‌ها را شرط کند، حضرت جابرس شترى را که به رسول اللّهص فروخت، سوارى آن را تا رسیدن به مدینه براى خود شرط کرده بود.

۲- شرایط نامشروع:

۱- جمع کردن دو شرط در یک معامله، مانند اینکه مشترى هیزم، شکستن و حمل آن‌ها را شرط کند، رسول اکرمص مى‏فرماید: «لَا يَحِلُّ سَلَفٌ وَبَيْعٌ وَلَا شَرْطَانِ فِي بَيْعٍ» (ابوداود). «بیع و قرض و دو شرط در یک بیع روا نیست».

۳- شرایطى که مخل به اصل بیع باشد:

مثلا فروشنده ماشین شرط کند که مشترى آن را به فرد سومى نفروشد، یا به فلانى نفروشد، یا آن را هبه نکند یا خریدن را مشروط سازد به اینکه بایع او را قرضى دهد یا فلان شى‏ء مشخص را به او بفروشد. رسول اکرمص مى‏فرماید: «لَا يَحِلُّ سَلَفٌ وَبَيْعٌ وَلَا شَرْطَانِ فِي بَيْعٍ وَلَا بَيْعُ مَا لَيْسَ عِنْدَكَ» (ابوداود). «بیع و قرض، دو شرط در یک بیع و فروختن آنچه که در ملک نیست، ناجایز است».

۴- شرط باطل:‏

همان شرطى که عقد بابودن آن صحیح است اما خود شرط باطل است: مثل اینکه عدم خساره را در بیع شرط کند یا بایع و فروشنده اعلام ولاء را براى خود مستثنى کند، رسول اکرمص مى‏فرماید: «مَنِ اشْتَرَطَ شَرْطًا لَيْسَ فِى كِتَابِ اللَّهِ فَهْوَ بَاطِلٌ وَإِنْ كَانَ مِائَةَ شَرْطٍ» (متفق علیه). «هرکس بیع را مشروط به شرطى کند که در کتاب اللّه‏ وجود ندارد، آن شرط باطل است ولو اینکه صد بار شرط کند».

ماده سوم‏: حکم شرط خیار در بیع:‏

اختیار گذاشتن براى خود در خرید و فروش در چند مساله جایز است:‏

۱- تا زمانى که بایع و مشترى در مجلس عقد حضور دارند و از هم جدا نشده‏اند، هرکدام از طرفین بدون رضایت دیگرى مى‏تواند آن را فسخ کند.

رسول اکرمص مى‏فرماید: «الْبَيِّعَانِ بِالْخِيَارِ مَا لَمْ يَتَفَرَّقَا، فَإِنْ صَدَقَا وَبَيَّنَا بُورِكَ لَهُمَا فِى بَيْعِهِمَا، وَإِنْ كَذَبَا وَكَتَمَا مُحِقَتْ بَرَكَةُ بَيْعِهِمَا» (متفق علیه). «بایع و مشترى تا زمانى که از هم جدا نشده‏اند، اختیار دارند، اگر راست بگویند و حقیقت امر را روشن کنند، بیع آنان مبارک خواهد بود، اگر واقعیت را کتمان کنند و دروغ گویند، برکت معامله آنان از بین خواهد رفت».

۲- اگر فروشنده و خریدار، مدت معینى براى اختیار خود، در نظر بگیرند و روى آن توافق شود، هرکدام از آن دو تا پایان مدت یاد شده اختیار دارد، بعد از گذشت مدت، بیع خود بخود نافذ مى‏گردد. رسول اکرمص مى‏فرماید: «الْمُسْلِمُونَ عَلَى شُرُوطِهِمْ» «مسلمانان طبق شرایط تعیین شده باید عمل کنند». (ابوداود و حاکم).

۳- اگر یکى از دو طرف، در معامله فریبکارى زیان‏آور بنماید، که ضرر آن زیاد باشد، یعنى بسیار زیاد باشد و باندازه یک سوم یا بیشتر باشد، مثلا فروشنده کالایى را که قیمت آن ده درهم است به پانزده درهم یا بیست درهم بفروشد، مشترى اختیار دارد که معامله را فسخ کند یا با قیمت مناسب بیع را نافذ کند. رسول اکرمص خطاب به شخصى که بدلیل اختلال در حواس در معامله دچار فریب مى‏شد، فرمود: «مَنْ بَايَعْتَ فَقُلْ لَا خَلَابَةَ، أَىْ لَا خَدِيْعَةَ» (بخاری). «با هرکس که معامله کردى، بگو فریب در کار نباشد» اگر فریب ظاهر شود، مقدار زائد گرفته شود یا اینکه معامله فسخ گردد.

۴- هرگاه فروشنده کالا را مشتبه جلوه دهد، مثلا حسن و خوبى‏هاى مبیع و کالا را ظاهر نموده و نواقص آن را پنهان کند، مقدار خوب کالا را نشان دهد و خرابیش را کتمان کند، یا شیرهاى چند وعده را در پستان گوسفند جمع کند، در تمام این صورت‏ها مشترى اختیار دارد معامله را امضاء کند یا آن را فسخ نماید. رسول اللّهص مى‏فرماید: «لاَ تُصَرُّوا الإِبِلَ وَالْغَنَمَ، فَمَنِ ابْتَاعَهَا بَعْدُ فَإِنَّهُ بِخَيْرِ النَّظَرَيْنِ بَعْدَ أَنْ يَحْتَلِبَهَا إِنْ شَاءَ أَمْسَكَ، وَإِنْ شَاءَ رَدَّهَا وَصَاعَ تَمْرٍ» (متفق علیه). «بمنظور فریب دادن و گول‏ زدن مشترى، شیر، را در پستان شتر و گوسفند جمع نکنید، هرکس در چنین حالتى آن را خرید، بعد از دوشیدن شیرهاى آن، اختیار دارد، آن را نزد خود نگاه دارد، و بیع را نافذ کند یا اینکه جانور را به فروشنده برگرداند و یک صاع خرما در عوض شیرى که استفاده کرده نیز بپردازد».

۵- هرگاه عیبى که باعث نقص قیمت است، در کالا دیده شود که مشترى وقت خرید از آن اطلاع نداشته و بدان راضى نبوده است، اجازه دارد که معامله را نافذ کند یا آن را فسخ نماید. رسول اللّهص مى‏فرماید: «لَا يَحِلُّ لِمُسْلِمٍ بَاعَ مِنْ أخِيْهِ بَيْعًا فِيْهِ عَيْبٌ إِلَّا بَيَّنَهُ لَهُ» (ابن ماجه). «براى مسلمان روا نیست کالائى را که معیوب است به برادرش بفروشد، مگر اینکه عیب آن را ظاهر کرده باشد». و مى‏فرماید: «مَنْ غَشَّنَا فَلَيْسَ مِنَّا» «هرکس فریب کارى کند از مسلمانان نیست».

۶- هرگاه میان فروشنده و خریدار در مورد مقدار قیمت یا اوصاف بیع و کالا اختلاف پیدا شود و هرکدام بر مدعاى خود سوگند یاد کند، آنگاه هرکدام از آن دو در تنفیذ یا فسخ بیع اختیار دارد. رسول‏ اللّهص مى‏فرماید: «إِذَا اخْتَلَفَ الْمُتَبَايِعَانِ، وَالسِّلْعَةُ قَائِمَةٌ وَلَا بَيِّنَةَ لِأَحَدِهِمَا تَحَالَفَا» «اگر فروشنده و خریدار اختلاف کردند و هیچ کدام بر مدعاى خود گواه نداشته باشد، هر دو سوگند بخورند». (تمام اصحاب سنن و حاکم).

ماده چهارم‏: برخى معاملات ممنوعه:

رسول‏ اللّهص برخى معاملات را بدلیل منجر شدن آن‌ها به فریب و خوردن اموال از راه باطل و ایجاد کینه و اختلاف میان مسلمانان ممنوع اعلام کرده است که عبارت‏اند از:

۱- فروختن کالا پیش از آن که فروشنده آن را در تصرف و اختیار خود درآورده باشد: براى مسلمان جایز نیست که کالائى را بخرد و قبل از اینکه آن را قبض نماید، دو باره به دست فروشنده بفروشد. رسول اللّهص مى‏فرماید: «إِذَا اشْتَرَيْتَ شَيْئًا فَلَا تَبِعْهُ حَتَّى تَقْبِضَهُ» «هرگاه کالائى را خریدى تا آن را قبض نکرده‏اى مفروش». (احمد و طرانى. سند این محل کلام است). و مى‏فرماید: «مَنْ ابْتَاعَ طَعَامًا فَلَا يَبِعْهُ حَتَّى يَسْتَوْفِيَهُ. قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ وَلَا أَحْسَبُ كُلَّ شَيْءٍ إلَّا مِثْلَهُ» (بخاری). «هرکس گندم خرید تا آن‌ها را در اختیار خود نگرفته نفروشد. حضرت ابن‏ عباسب مى‏گوید: نظر من این است که این حکم محدود به طعام (گندم و جو) نیست. بلکه شامل تمام کالاها است».

۲- بيع نجش: (نجش در لغت بمعنى راندن شکار از کمین‏گاهش تا شکار شود و در اصطلاح شرع، زیادت کردن و بالا بردن قیمت کالا بدون نیت خرید) براى مسلمان جایز نیست که مبلغ یا وجهى را در برابر یک کالا ارائه دهد که قصد خرید آن کالا را ندارد و منظورش از این حرکت فقط این باشد که خریداران فریب بخورند. همچنین براى مسلمان روا نیست کالائى که در معرض فروش است، به مشترى آن بگوید: این کالا به فلان مبلغ (مبلغى زائد از آنچه که فروشنده در نظر گرفته است) مشترى دارد و این سخنش در واقع صحت نداشته باشد و منظورش فقط فریب دادن مشترى است. فرقى ندارد چه با مالک کالا در بالا بردن قیمت توطئه‏اى شده باشد یا نه. از ابن عمرب مروى است، رسول ‏اللّهص از نجش منع کرده است و در حدیث صحیح آمده ‏است مى‏فرماید: «وَلَا تَنَاجَشُوا» (متفق علیه).

۳- فروختن کالاى حرام و نجس: براى مسلمان فروختن کالاى حرام، نجس یا آنچه که منجر به حرام مى‏شود، روا نیست. بنابر این فروختن و معامله، شراب، خنزیر، عکس، خودمرده، بت، انگور به کسى که از آن شراب مى‏سازد و انواع مواد مخدر، براى مسلمان حرام است. رسول ‏اللّهص مى‏فرماید: «إنَّ اللَّهَ حَرَّمَ بَيْعَ الْخَمْرِ، وَالْمَيْتَةِ، وَالْخِنْزِيرِ، وَالْأَصْنَامِ» (متفق علیه). «خداوند، معامله، خمر خنزیر بت‌ها و خودمرده‏ها را حرام قرار داده‌است». و مى‏فرماید: «لَعَنَ اللّهُ الْمُصَوِّرِيْنَ» «خداوند عکاسان را لعنت کرده است». و مى‏فرماید: «مَنْ حَبَسَ الْعِنَبَ أَيَّامَ الْقِطَافِ حَتَّى يَبِيعَهُ مِنْ يَهُودِيٍّ أَوْ نَصْرَانِيٍّ أَوْ مِمَّنْ يَعْلَمُ أَنَّهُ يَتَّخِذُهُ خَمْرًا فَقَدْ تَقَحَّمَ فِي النَّارِ عَلَى بَصِيرَةٍ» (طبرانى در اواسط و حافظ در بلوغ المرام آن را صحیح قرار داده‌است). «هرکس موقع برداشت‏ فصل انگورها، آن را نگاه دارد تا به یهودى، نصرانى یا به کسى که از آن شراب مى‏سازد، بفروشد، او عمدا خود را به آتش انداخته است».

۴- بيع الغرر: معامله کالائى که توأم با فریب است، روا نیست، روى این اصل، بیع ماهى در آب، مو و پشم قطع نشده، جنین در شکم، شیر در پستان، میوه پیش از اینکه قابل استفاده باشد، حبوبات پیش از اینکه قابل استفاده باشند، کالاى نادیده و غیر مشخص جایز نیست. رسول‏ اللّهص مى‏فرماید: «لَا تَشْتَرُوا السَّمَكَ فِى الْـماءِ فَإِنَّهُ غُرُوْرٌ» «ماهى را در آب نخرید، زیرا این معامله توأم با فریب است». (احمد سندش محل سخن است اما بدلیل وجود شاهد، صحیح است). از حضرت ابن عمرب مروى است: «نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ج أَنْ يُبَاعَ ثَمَرٌ حَتَّى يُطْعَمَ أَوْ صُوفٌ عَلَى ظَهْرٍ أَوْ لَبَنٌ فِى ضَرْعٍ أَوْ سَمْنٌ فِى لَبَنٍ» (بیهقی و دار قطنی). «رسول ‏اللّهص از فروختن میوه پیش از اینکه قابل خوردن باشد، مو و پشم که هنوز قطع نشده است، شیر در پستان یا روغن در شیر، منع کرده است». و در ادامه حدیث آمده است. «إِذَا مَنَعَ اللَّهُ الثَّمَرَةَ بِمَ تَسْتَحِلُّ مَالَ أَخِيكَ» یعنى اگر میوه قبل از اینکه قابل خوردن باشد، فروخته شود و سپس از بین برود، بایع در برابر چه چیزى مبلغى را که مشترى به او داده‌است، براى خود حلال مى‏داند؟ همچنین رسول‏ اللّهص از بیع ملامسه و منابذه منع کرده است، ملامسه این است که مشترى کالائى را در تاریکى شب با دست زدن، مى‏خرد. و منابذه این است که هرکدام از طرفین معامله، کالاى خود را بسوى دیگرى مى‏اندازد و همین انداختن معامله تلقى مى‏شود، بدون اینکه کالا بوسیله طرفین دیده شود و مورد دقت و بررسى قرار گیرد.

۵- دو معامله با یک ایجاب و قبول: براى مسلمان روا نیست که دو معامله، با یک ایجاب و قبول انجام دهد. بلکه هر معامله را بصورت مستقل و جدا انجام دهد، زیرا دو معامله یا دو بیع در ضمن یک معامله، ایجاد ابهام مى‏کند و منجر به اختلاف یا خوردن حق مسلمان مى‏گردد، دو معاله در یک معامله، مصداق مختلفى دارد:

الف)- اینکه شخص مى‏گوید: این کالا را نقدى به ده درهم و نسیه به پانزده درهم به تو مى‏فروشم، بیع جایز است ولى مدت مقرر، بین حال و آینده باشد.

ب)- مى‏گوید: این منزل را در برابر فلان مبلغ به تو مى‏فروشم اما در عوض تو فلان منزل را به فلان قیمت به من بفروش.

ج)- اینکه بدون تعیین یکى از دو کالاى متفاوت را، مثلا در برابر دو هزار تومان مى‏فروشد، و عقد را نافذ مى‏کند و براى مشترى روشن نیست که کدام یک را خریده است، رسول اللّهص از دو معامله در یک ایجاب و قبول منع کرده است. (احمد و ترمذى).

۶- بيع عربون: بیع عربون براى مسلمان یا گرفتن عربون بهیچ وجه روا نیست. زیرا از رسول اللّهص روایت است که: «إِنَّه ُ ج نَهَى عَنِ الْعَرْبُونِ» (مؤطا و غیره). امام مالک در شرح و تفصیل بیع عربون مى‏فرماید: شخص کالایى را مى‏خرد یا جانورى را به کرایه مى‏گیرد، بعد به صاحب کالا یا جانور مى‏گوید: یک دینار به تو مى‏دهم که اگر کالا یا حیوان را ترک کردم، آن یک درهم از آن تو باشد. (یعنى، پس دادم).

٧- بيع ماليس عنده: فروختن کالائى که در دست نیست. یا فروختن کالائى که هنوز مالک آن نشده است جایز نیست، زیرا این نوع بیع منجر به اختلاف مى‏گردد، على‏الخصوص در صورتى که کالاى فروخته شده دستیاب نباشد. بنابراین رسول اکرمص مى‏فرماید: «لَا تَبِعْ مَا لَيْسَ عِنْدَكَ» «آنچه را که در دست ندارى نفروش» (اصحاب سنن و ترمذى). همچنین رسول اکرمص از فروختن کالا قبل از قبض منع کرده است.

۸- بيع الدين بالدين: بیع دین در برابر دین براى مسلمان روا نیست. زیرا این گونه معامله در حکم بیع شى‏ء معدوم در برابر معدوم است، اسلام چنین معامله‏اى را مجاز نمى‏داند. صورت بیع دین با دین این است، که شما از کسى مبلغ ده هزار تومان، طلبکار هستى که مدت پرداخت آن بعد از دو ماه مى‏باشد، شما همین مبلغ را در برابر یک گوسفند که بعد از سه ماه تحویل داده شود، معامله مى‏کنى، یا اینکه شما از کسى گوسفندى بعد از چهار ماه طلبکار هستید، اما موقعى که مدت پرداخت فرا مى‏رسد، بدهکار از پرداخت بدهى‏اش که همان یک گوسفند است، عاجز مى‏ماند و به شما مى‏گوید: گوسفندى را که بر عهده من بود و من از دادن آن عاجز هستم، آن را در برابر ده هزار تومان به مدت دو ماه به من بفروش. در این حالت شما گویا دین را در برابر دین فروختى، و رسول خداص از فروختن دین در برابر دین منع کرده است. (بیهقی).

٩- بيع العينة: براى مسلمان جایز نیست که کالائى به طور نسیه بفروشد و باز همان کالا را از مشترى در برابر قیمتى کم‌تر از آنچه که فروخته است بخرد. مثلا اگر آن کالا را به ده هزار تومان فروخته و بعد آن را به پنج هزار تومان بخرد، معنى‏اش این است که پنج هزار تومان را بصورت نسیه به ده هزار تومان معامله کرده است، و این همان ربا النسيئة مى‏باشد که در قرآن و سنت حرام اعلام شده است. رسول‏ اللّهص مى‏فرماید: «إِذَا ضَنَّ النَّاس بِالدِّينَارِ وَالدِّرْهَم, وَتَبَايَعُوا بِالْعِينَةِ, وَاتَّبَعُوا أَذْنَاب الْبَقَر, وَتَرَكُوا الْجِهَاد فِي سَبِيل اللَّه أَنْزَلَ اللَّه بِهِمْ بَلَاء, فَلَا يَرْفَعهُ عَنْهُمْ حَتَّى يُرَاجِعُوا دِينهمْ» (احمد، ابو داود و صححه ابن قطان) «هر گاه مردم درباره دینار و درهم بخل ورزند، و بیع عینه (بگونه‏اى که‏ شرح داده شد) کنند و جهاد را ترک نمایند و دنبال گاوها بروند، خداوند آفتى را بر آنان مسلط مى‏کند که تا برنگشته‏اند، آن را بر نمى‏دارد». «وَقَالَتْ امرَأَةٌ لِعائِشَةَل: إِنِّى بِعْتُ غُلاَمًا مِنْ زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ بِثَمَانِمِائَةِ دِرْهَمٍ نَسِيئَةً وَإِنِّى ابْتَعْتُهُ مِنْهُ بِسِتِّمِائَةٍ نَقْدًا فَقَالَتْ لَهَا عَائِشَةُ بِئْسَمَا اشْتَرَيْتِ وَبِئْسَمَا شَرَيْتِ إِنَّ جِهَادَهُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِج قَدْ بَطَلَ إِلاَّ أَنْ يَتُوبَ» (دار قطنى، سندش ضعیف است). «زنى از حضرت ام المومنین عایشهل سوال کرد، غلامى را نسیئه به زید بن ارقم به هشت صد درهم فروختم و بعد به ششصد درهم نقداً آن را از او خریدم. حضرت عایشهل فرمود: بد معامله‏اى انجام داده‏اى، فروش و خریدت، هر دوتا بد بوده‏اند. بعد فرمود: جهادى که در رکاب رسول ‏اللّهص انجام داده‌است به هدر رفته مگر اینکه توبه کند».

۱۰- بيع الحاضر للبادى: اگر شخص روستائى یا شخصى که ساکن شهرى دیگر است، کالائى و اجناسى را در شهر براى فروش بیاورد با قیمت روزى خواهد آن را بفروشد، براى هیچ یک از مردم آن شهر روا نیست که بگوید: کالایت را نزد من بگذار تا من بعد از یک یا چند روز آن را در برابر قیمتى بیشتر براى تو بفروشم و حال آنکه مردم اکنون براى آن کالا نیاز دارند. رسول ‏اللّهص مى‏فرماید: «لَا يَبِيْعُ حَاضِرٌ لِبَادٍ، دَعُو النَّاسَ يَرْزُقَ اللّهُ بَعْضَهُمْ مِنْ بَعْضٍ» (متفق علیه). «مردم شهرى اجناس و کالا کسى را که از بیرون شهر مى‏آید، نفروشند، مردم را به حال خود رها کنید تا خداوند بعضى را بوسیله بعض دیگر روزى دهد».

الشراء من الركبان: «خریدن از قافله»، اگر مردم شهر مطلع شوند که یک کاروان حامل کالائى که مورد نیاز مردم است، بسوى شهر در حرکت است، جایز نیست که کسى بیرون از شهر رفته تمام کالا و اجناس را از کاروان بخرد و با قیمت دلخواه آن‌ها را به مردم شهر بفروشد. این گونه اقدام، به فریب کاروان و به ضرر اهالى آن شهرى انجامد. رسول‏ اللّهص مى‏فرماید: «لَا تَلَقُّوا الرُّكْبَانَ، وَلَا يَبِعْ حَاضِرٌ لِبَادٍ» (متفق علیه). «براى خرید از کاروان به بیرون شهر نروید و هیچ شهرى براى مردم روستائى و بیرون شهرى عامل فروش نشود».

۱۱- بیع مصرات: براى مسلمان روا نیست که بمنظور فریب دادن مشترى، گاو، گوسفند یا شتر را ندوشد و بگذارد تا شیر چند وعده در پستان حیوان جمع گردد تا مشترى گمان کند که این همه شیر از یک وعده است و این حیوان بسیار شیردهنده است. این اقدام یک حرکت فریب کارانه است و واقعیت امر را براى خریدار مبهم مى‏سازد. رسول ‏اللّهص مى‏فرماید: «لاَ تُصَرُّوا الإِبِلَ وَالْغَنَمَ، فَمَنِ ابْتَاعَهَا بَعْدُ فَإِنَّهُ بِخَيْرِ النَّظَرَيْنِ بَعْدَ أَنْ يَحْتَلِبَهَا إِنْ شَاءَ أَمْسَكَ، وَإِنْ شَاءَ رَدَّهَا وَصَاعَ تَمْرٍ» (متفق علیه). «شیر چند وعده را در پستان شتر یا گوسفند جمع نکنید هرکس در چنین حالتى آن را خرید، اختیار دارد، که بیع را نافذ کند و اگر میلش نباشد، جانور و یک صاع خرما در عوض شیرهائى که استفاده کرده است را برگرداند».

۱۲- بیع وقت اذان جمعه: هرگونه بیع و خرید بعد از اذان دوم جمعه که خطبه شروع مى‏شود، ممنوع است، خداوند مى‏فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَوٰةِ مِن يَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَذَرُواْ ٱلۡبَيۡعَ [الجمعة: ٩]. «اى مؤمنان وقتى روز جمعه براى نماز اذان گفته مى‏شود، به نماز بشتابید و خرید و فروش را رها کنید».

۱۳- بیع مزابنه و محاقله: براى مسلمان روا نیست که انگور روى درخت را بصورت تخمینى در برابر مقدار مشخصى کشمش معامله کند. هم چنین فروش گندم در خوشه در برابر کیل‏هاى معین از گندم روا نیست. فروختن خرماى روى درخت در برابر مقدارى از خرماى جمع شده نیز ممنوع است مگر بصورت عرایا، یعنى اینکه صاحب نخل به برادر مسلمانش یک بوته نخل یا بیش از آن که مقدار محصولش بیشتر از پنج وسق نباشد، هبه مى‏کند، بعد صاحب نخل از رفت و آمد موهوب له (کسى که نخل‏ها به او هبه شده‏اند) احساس مزاحمت مى‏کند و در نتیجه خرماهاى روى درخت را در برابر مقدار مشخصى از «تمر» خرماى خشک و قطع شده مى‏فروشد. دلیل بخش اول روایتى است از ابن عمرس که مى‏فرماید: «نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ج عَنْ الْمُزَابَنَةِ: أَنْ يَبِيعَ ثَمَرَ حَائِطِهِ إنْ كَانَ نَخْلًا بِتَمْرٍ كَيْلًا، وَإِنْ كَانَ كَرْمًا أَنْ يَبِيعَهُ بِزَبِيبٍ كَيْلًا، وَإِنْ كَانَ زَرْعًا أَنْ يَبِيعَهُ بِكَيْلِ طَعَامٍ، نَهَى عَنْ ذَلِكَ كُلِّهِ» (متفق علیه). «رسول اللّهص از مزابنه، یعنى فروختن خرماى روى درخت را با خرما جمع شده، انگور روى درخت را یا کشمش جمع شده و گندم روى تنه و جدا نشده از خوشه را با گندم جدا شده بصورت تخمینى منع کرده است». دلیل بخش دوم (جواز عرایا) روایت زیدبن ثابت است، مى‏گوید: «رَخَّصَ لِصَاحِبِ الْعَرِيَّةِ أَنْ يَبِيعَهَا بِخَرْصِهَا مِنَ التَّمْرِ» (مسلم). «رسول اکرمص به صاحب عریه اجازه داده است که خرماهاى خود را بصورت تخمینى در برابر خرماى قطع شده بفروشد».

۱۴- بیع و استثناء: براى مسلمان جایز نیست اینکه چیزى را بفروشد و جزئى از آن را استثناء کند، البته اگر مقدار و جزء مستثنى شده مشخص باشد، مانعى ندارد. مثلا اگر باغ خرما یا انگور را بفروشد و چند درخت را بصورت غیر معین استثاء کند، این بیع صحیح نیست. زیرا این بیع مبهم است و منجر به اختلاف خواهد شد. از حضرت جابرس روایت است مى‏فرماید: «نَهَى رسُولُ الله ج عَنْ الْمُحَاقَلَةِ وَالْمُزَابَنَةِ وَعَنْ الثُّنْيَا إِلَّا أَنْ تُعْلَمَ» «پیامبر از محاقله، مزابنه و استثناء منع فرمود مگر اینکه، مستثنى معلوم باشد». (ترمذی).

ماده پنجم‏: فروختن درخت‏هاى میوه‏دار:

هرگاه نخل یا درختى دیگر فروخته شود، اگر خرماها گردافشانى شده باشند و میوه درخت‏ها ظاهر شده باشند، پس ثمره‏ها از آن بایع هستند، مگر اینکه مشترى موقع معامله آن‌ها را براى خود شرط کند، رسول اکرمص مى‏فرماید: «مَنْ بَاعَ نَخْلاً بَعْدَ أَنْ يُأَبِّرَهَا، فَثَمَرَتُهَا لِلْبَائِعِ، إلا أَنْ يَشْتَرِطَ الْمُبْتَاعُ» (بخاری). «هرکس درخت خرمائى را بعد از گردافشانى بفروشد، میوه آن مال فروشنده است مگر اینکه مشترى آن‌ها را براى خود شرط کند».

ماده ششم‏: بحث صرافى و ربا:

۱- ربا:

ربا، یعنى زیاده مخصوص در اموال و آن بر دو قسم است:

ربا فضل و ربا نسیه.

ربا الفضل: فروختن یک جنس و کالاى ربوى در مقابل همان جنس همراه بازیادتى، مانند فروختن ده کیلو گندم در برابر یازده کیلو یا فروختن یک صاع خرما در برابر یک و نیم صاع یا دوازده درهم نقره در برابر یازده و نیم درهم.

ربا النسية: فروختن اشیاء ربوى غیرهمجنس در مقابل یکدیگر مانند فروختن طلا در مقابل نقره، گندم در مقابل جو یا خرما، بصورت نسیه، مثلا مقدارى خرما را در برابر قدرى گندم بصورت نسیه معامله مى‏کند، یا ده دینار طلا را با صد درهم نقره بصورت نسیه معامله مى‏کند.

ربا النسية بر دو قسم است: ربا جاهلیت که خداوند درباره حرمت آن مى‏فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَأۡكُلُواْ ٱلرِّبَوٰٓاْ أَضۡعَٰفٗا مُّضَٰعَفَةٗ [آل‌عمران: ۱۳۰]. «اى مؤمنان، ربا را چندین و چند برابر مخورید» ربا جاهلیت در واقع این است که شخصى از شخصى دیگر طلبکار باشد وقتى زمان پرداخت فرا مى‏رسد، طلبکار به بدهکار مى‏گوید: بدهى‏ات را بپرداز و یا بر مبلغ بدهى‏ات مى‏افزایم، در صورت عدم پرداخت، مبلغ را مى‏افزاید و در برابر مبلغ مازاد زمان پرداخت را نیز تمدید مى‏کند، به همین ترتیب بعد از گذشت هر مدت، در برابر پول بیشتر، مدت تمدید مى‏شود تا اینکه مبلغ بدهى به چند برابر، مبلغ اصل وام مى‏رسد. از جمله ربا جاهلیت این است که صاحب پول قرض مى‏دهد و بر آن سود مى‏کشد مثلا ده درهم در مقابل استقراض مى‏کند، ده درهم مى‏دهد و بعد از مدت کوتاه پانزده درهم مى‏دهد.

حکم ربا:

ربا بدلیل آیه زیر حرام است. ﴿وَأَحَلَّ ٱللَّهُ ٱلۡبَيۡعَ وَحَرَّمَ ٱلرِّبَوٰاْ [البقرة: ۲٧۵]. «خداوند بیع را حلال و ربا را حرام گردانیده است». و ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَأۡكُلُواْ ٱلرِّبَوٰٓاْ أَضۡعَٰفٗا مُّضَٰعَفَةٗ [آل‌عمران: ۱۳۰]. رسول اللّهص مى‏فرماید: «لَعَنَ اللَّه آكِل الرِّبَا وَمُوَكِّله وَشَاهِدَيْهِ وَكَاتِبه»(احمد با سند صحیح). «خداوند کسى را که ربا مى‏خورد، مى‏خوراند و در معاملات ربوى گواهى مى‏دهد و پرونده معاملات ربوى را تنظیم مى‏کند لعنت کرده است». همچنین مى‏فرماید: «الرِّبَا ثَلَاثَةٌ وَسَبْعُونَ بَابًا أَيْسَرُهَا مِثْلُ أَنْ يَنْكِحَ الرَّجُلُ أُمَّهُ، وَإِنَّ أَرْبَى الرِّبَا عِرْضُ الرَّجُلِ الْمُسْلِمِ»(حاکم بسند صحیح). «ربا ٧۳ نوع است، آسان‏ترین آن چنان مانند زنا کردن با مادر و بدترین ربا این است که کسى آبروى فرد مسلمانى را دچار خطر کند»، و مى‏فرماید: «اجْتَنِبُوا السَّبْعَ الْمُوبِقَاتِ قَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ، وَمَا هُنَّ قَالَ: الشِّرْكُ بِاللَّهِ، وَالسِّحْرُ، وَقَتْلُ النَّفْسِ الَّتِى حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ، وَأَكْلُ الرِّبَا، وَأَكْلُ مَالِ الْيَتِيمِ، وَالتَّوَلِّى يَوْمَ الزَّحْفِ، وَقَذْفُ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ الْغَافِلاَتِ» (متفق علیه). «از هفت عمل هلاک کننده اجتناب کنید، سوال شد یا رسول اللّه! آن‌ها کدام‏اند؟ فرمود: شریک گرفتن باللّه، سحر، خون ناحق، خوردن سود، خوردن مال یتیم، فرار در روز جنگ، متهم کردن بانوان مؤمنه و ناآگاه به زنا».

فلسفه حرمت ربا:

علاوه بر فلسفه سایر تکالیف شرعى، یکى از مهم‌ترین فلسفه‏هاى تحریم ربا، امتحان ایمان بندگان و اثبات میزان اطاعت آنان بصورت انجام یا ترک انجام است، از جمله فلسفه ربا.

۱- حفاظت اموال مسلمانان از حیف و میل بصورت باطل است.

۲- وا داشتن مسلمان براى استفاده و بهره بردارى از مال خود در جهت شغل‏هاى جایز و بدور از حیله و فریب و هرآنچه که میان مسلمانان باعث زحمت، رنجش و کینه مى‏گردد. مانند کشاورزى، صنعت و تجارت خالى از حرام و ستم.

۳- جلوگیرى از راه‏هاى ایجاد عداوت و دشمنى میان مسلمانان و بر چیدن اسباب و عوامل بغض و کدورت.

۴- دور داشتن و بر حذر داشتن مسلمان از اعمالى که منجر به هلاک و نابودى مسلمان مى‏شوند. زیرا کسى که ربا مى‏خورد باغى و ستمکار است و انجام ستم نابودى است. خداوند مى‏فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّمَا بَغۡيُكُمۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِكُم [یونس: ۲۳]. «اى مؤمنان بغاوت شما به ضرر خود شما مى‏انجامد». و رسول اللّهص مى‏فرماید: «اتَّقُوا الظُّلْمَ فَإِنَّ الظُّلْمَ ظُلُمَاتٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَاتَّقُوا الشُّحَّ فَإِنَّ الشُّحَّ أَهْلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ حَمَلَهُمْ عَلَى أَنْ سَفَكُوا دِمَاءَهُمْ وَاسْتَحَلُّوا مَحَارِمَهُمْ» (مسلم). «از ستم بپرهیزید، همانا ستم از تاریکى‏هاى روز قیامت است، از بخیلى دورى کنید، زیرا پیشینان در اثر بخل نابود شده‏اند، بخل آنان را به خون ریزى و حلال دانستن اموال یکدیگر وا داشته است».

۵- زمینه‏سازى براى کارهاى خیر و نیکى تا انسان مسلمان جهت آباد ساختن آخرت خویش و براساس این تصور بدون در نظر داشتن هیچگونه منافع مادى به برادر مسلمانش قرض دهد و براى پس گرفتن قرض او را دچار ناراحتى نکند و فقط بخاطر خشنودى اللّه، دل برادر مسلمانش را شاد کرده و بحال نیازمندان ترحم بکند، این اعمال و احساسات مودت و دوستى را میان مسلمانان رواج داده و روح برادرى و صفا را زنده مى‏دارند.

احکام ربا:

۱- اصل اشیاء ربوى: اصل و اساس اشیاء ربوى عبارتند از: طلا، نقره، گندم، جو، خرما و نمک. رسول اکرمص مى‏فرماید: «الذَّهَبُ بِالذَّهَبِ، وَالْفِضَّةُ بِالْفِضَّةِ، وَالْبُرُّ بِالْبُرِّ، وَالشَّعِيرُ بِالشَّعِيرِ، وَالتَّمْرُ بِالتَّمْرِ، وَالْمِلْحُ بِالْمِلْحِ، مِثْلًا بِمِثْلٍ، سَوَاءً بِسَوَاءٍ، يَدًا بِيَدٍ، فَإِذَا اخْتَلَفَتْ هَذِهِ الْأَصْنَافُ فَبِيعُوا كَيْفَ شِئْتُمْ إذَا كَانَ يَدًا بِيَدٍ» (مسلم). «طلا با طلا، نقره بانقره، گندم باگندم، جو باجو، خرما با خرما و نمک بانمک، دست به دست و مساوى باشد، هرگاه جنس کالا متفاوت بود، تفاضل (کم و زیاد) جایز و نسیه ناجایز مى‏باشد».

صحابه، تابعین و ائمه تمام مکیلات و موزونات که در معنى و علت با این اشیاء ششگانه شریک هستند، را بر آن‌ها قیاس نموده‏اند، خواه مکیل، موزون باشند یا مطعوم و قابل ذخیره کردن. مانند تمام انواع حبوبات، روغن، عسل، گوشت و غیره، حضرت سعید بن مسیب مى‏گوید: «لاَ رِبًا إِلاَّ فِى مَا يُكَالُ أَوْ يُوزَنُ بِمَا يُؤْكَلُ أَوْ يُشْرَبُ» «ربا، بجز در خوردنى‏ها، مکیلات و موزونات نیست».

۲- ربا در کالاهاى ربوى فقط به سه صورت تحقق مى‏یابد

اول: اینکه یک جنس در برابر همان جنس معامله شود، مانند: طلا باطلا، گندم با گندم، خرما با خرما، متفاضلا یعنى یک طرف کم و یک طرف بیشتر باشد، در حدیثى که بخارى و مسلم آن را روایت کرده‏اند، آمده است: «جَاءَ بِلالٌ إِلَى النَّبِيِّ ج بِتَمْرٍ بَرْنِيٍّ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: مِنْ أَيْنَ هَذَا يَا بِلالُ؟ قَالَ: كَانَ عِنْدِي تَمْرٌ رَدِيءٌ، فَبِعْتُ مِنْهُ صَاعَيْنِ بِصَاعٍ لِيَطْعَمَ النَّبِيُّ ج، فَقَالَ النَّبِيِّ ج: أَوَّهْ عَيْنُ الرِّبَا، لا تَفْعَلْ، وَلَكِنْ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَشْتَرِيَ التَّمْرَ، فَبِعْهُ بِبَيْعٍ آخَرَ، ثُمَّ اشْتَرِ بِهِ» «بلال مقدار خرما «برنى» (نوعى تمر اعلى) به محضر رسول اکرمص آورد. رسول اکرم پرسید، این خرماها از کجا؟ بلال گفت: ما خرما درجه پائین داشتیم، دو صاع از آن‌ها را با یک صاع از این‌ها معامله کردیم، تا رسول خدا با این خرماى خوب پذیرایى باشیم، رسول اکرمص فرمود: واى! این عین ربا است، چنین مکن، هرگاه مى‏خواهى خرماى خوب بخرى، خرماى درجه پائین را بفروش و از پول آن، خرماى خوب تهیه کن».

دوم- اینکه دو جنس مختلف با هم معامله شوند، مانند طلا با نقره، گندم با خرما، نمک با جو اما یکى از این دوجنس حاضر (نقدى) و دومى غائب (نسیه) باشد، رسول اکرمص مى‏فرماید: «وَلَا تَبِيعُوا مِنْهَا غَائِبًا بِنَاجِزٍ» «کالاى حاضرى از این شیاء را در برابر غائبى معامله نکنید». و مى‏فرماید: «بِيعُوا الذَّهَبَ بِالْفِضَّةِ كَيْفَ شِئْتُمْ، وَالْفِضَّةَ بِالذَّهَبِ كَيْفَ شِئْتُمْ يَدًا بِيَدٍ» «طلا را با نقره و نقره را با طلا نقدى (دست به دست) معامله کنید». و مى‏فرماید: «الذَّهَبُ وَالْوَرَقُ رِبًا إِلَّا هاءً بهاءٍ»«و معامله و تعویض طلا در برابر نقره ربا است مگر اینکه دست به دست باشد، یعنى هر دو عوض حاضر باشند».

سوم: اینکه یک جنس در برابر خودش بصورت مساوى معامله شود اما یکى از عوضین موجود و دومى موجود نیست، مانند اینکه طلا در برابر طلا، خرما در برابر خرما بصورت مساوى معامله شود ولى یکى از عوضین قرضى باشد. رسول اکرمص مى‏فرماید: «البِرُّ بِالْبِرِّ هاء وَهاء» «گندم در برابر گندم بصورت مساوى و دست بدست باشد».

۳- در صورت اختلاف جنس، ربا محسوب نمى‏شود: در معامله و خرید و فروشى که جنس ثمن و مبیع با هم مختلف باشند ربا متحقق نمى‏شود مگر در صورتى که یکى از عوضین نقد (طلا و نقره) بوده و بصورت نسیئه پرداخت گردد. معامله طلا با نقره، گندم با خرما و جو با نمک متفاضلا (یک عوض به مقدار کمتر و یکى بیشتر) جایز است مشروط بر اینکه عوضین نقدا پرداخت شوند و هیچ یک از آن‌ها بصورت نسیئه نباشد. رسول‏ اللّهص مى‏فرماید: «إذَا اخْتَلَفَ هَذِهِ الأَشْياءُ فَبِيْعُوا كَيْفَ شِئْتُمْ إِذَا كانَ يَداً بِيَدٍ» «در صورتى که اشیاء ربوى با جنس مخالف خود معامله شود، (مانند گندم با خرما) معامله جایز است، اگر دست بدست باشد». معامله اشیاء ربوى در برابر پول رایج موجود و حاضر یا غیر حاضر در جلسه عقد جایز است خواه ثمن یا مبیع نقد باشد. رسول اللّهص شتر حضرت جابرس را در مسافرت خریدارى کرد و قیمت آن را در مدینه پرداخت. هم چنین رسول ‏اللّهص بیع سلم را جایز قرار داده است، مى‏فرماید: «مَنْ أَسْلَفَ فِي شَيئٍ فَلْيُسْلِفْ فِي كَيْلٍ مَعْلُومٍ، وَوَزْنٍ مَعْلُومٍ، إلَى أَجَلٍ مَعْلُومٍ» (متفق علیه). بیع سلم این است که قیمت نقدا پرداخت‏ مى‏گردد و مبیع بعد از مدتى تحویل مشترى داده مى‏شود.

(علماء درباره معامله با حیوان بصورت نسیئه اختلاف نظر دارند. و دلیل این اختلاف تعارض ادله است. در روایت آمده است که رسول ‏اللّهص عبد للّه بن عمرب را دستور داد تا شترى را در برابر دو شتر بنابر ضرورتى که پیش آمده بود، بخرد. در حدیثى دیگر آمده است که: رسول‏ اللّهص از بیع بصورت نسیئه منع کرده است. با توجه به تعارض ادله راه درست این است که معامله حیوان در برابر حیوان به صورت نسیئه بدون ضرورت جایز نیست، البته حیوان با حیوان نقدا به صورت تفاضل و غیر تفاضل روا است.

امام مالک، بر این باور است که گوشت گاو، شتر و گوسفند، جنس واحد بحساب مى‏آیند. معامله آن‌ها بصورت نسیئه و تفاضل جایز نیست).

۴- بیان اجناس ربوى: جمهور صحابه و ائمه اشیاء زیر را اجناس ربوى مى‏دانند: طلا، نقره، گندم، جو، اقسام مختلف خرما، هرکدام جنس مستقلى است. لوبیا، جو، برنج، ذرت. اجناس مختلفى هستند. انواع روغن یک جنس محسوب مى‏شوند. عسل جنس مستقلى است. تمام انواع گوشت یک جنس محسوب مى‏شوند. (نزد امام مالک) و نزد سائر ائمه، هر یک از گوشت شتر، گوشت گاو، گوشت گوسفند، گوشت مرغ جنس مستقلى محسوب مى‏شوند، و بقیه انواع گوشت جنس واحدى بشمار مى‏آیند.

۵- خوردنى‏هایى که مشمول ربا نیستند: ربا در انواع میوه و سبزیجات متحقق نمى‏شود. چون میوه و سبزیجات از یک طرف قابل ذخیره نیستند و از جهتى دیگر در صدر اسلام در مکیلات یا موزونات نبوده‏اند و علاوه بر این، میوه و سبزیجات، مانند حبوبات و گوشت که نص صریح حدیث شامل آن‌ها است، از جمله غذاها و خوردنى‏هاى اساسى نیستند.

دو نکته قابل توجه:

۱- اغلب بانک‏هاى امروزى در تمام کشورهاى اسلامى معاملات ربوى انجام مى‏دهند بلکه مبناى کار آن‌ها روى معاملات ربوى است. لذا داد و ستدد با بانک‏ها جز در موارد اضطرارى، مانند، ارسال و تحویل پول از یک کشور به کشورى دیگر یا از شهرى به شهرى دیگر، روا نیست. بنابراین بر مسلمانان معتقد و پایبند دین و شریعت، لازم است که بانک‏هاى اسلامى خالى از هر گونه معاملات ربوى تأسیس نمایند.

بانک اسلامى که تأسیس آن پیشنهاد مى‏شود بدین صورت باشد: مسلمانان یک کشور اسلامى گرد هم آمده براى احداث یک مؤسسه مالى بنام (صندوق) متفق شوند و براى اداره امور آن افراد متدینى را از میان خود که مشهور به دیانت و امانت دارى باشند، برگزینند. وظایف این مؤسسه مالى منحصر به امور زیر باشد:

۱- پذیرفتن سپرده‏ها و حفاظت امانات بدون معاوضه.‏

۲- قرض دادن. مسلمانان را بدون سود وام بدهد، وامى که متناسب با شغل و کاسبى آن‌ها باشد.

۳- در عرصه‏هاى کشاورزى، تجارت، ساختمان سازى و صنعت مشارکت داشته باشد. در عرصه‏هایى که سود حلالى عاید صندوق مى‏شود، باید شرکت کند.

۴- مساعدت در نقل و انتقال خدمات و اموال مسلمانان از یک شهر یا کشور به شهر یا کشورى دیگر، اگر در آنجا شعبه‏اى دارد.

۵- تسویه و تصفیه حساب در آغاز هر سال و توزیع سود حاصله، میان سهام داران مطابق با سهم هر یک از آنان در صندوق.

بحث بیمه:

بسیار مناسب است که مسلمانان متدین و صالح هر شهر یک صندوق و مؤسسه مالى تأسیس کنند و مبلغى بر حسب درآمد ماهیانه خود یا هر مبلغى را که مورد توافق شرکت‏کنندگان باشد، به حساب صندوق واریز کنند و شرکت کنندگان با تفاوت مبلغى که هرکدام بر حسب توان یا درآمد ماهیانه خود به صندوق واریز مى‏کنند همه در آن به طور مساوى استفاده کنند. به این معنى که این صندوق براى شرکت‏کنندگان وقف باشد، هرکس دچار حادثه‏اى از نوع آتش‏سوزى، و نقص عضو و امثال آن شود، توسط صندوق مساعدت گردد و در جهت تخفیف مشکل وى تلاش شود.

البته صندوق به نکات زیر باید توجه کند:

۱- شرکت کنندگان، منظورشان فقط خشنودى خدا باشد تا در برابر این عمل اجر معنوى و بهره اخروى برده باشند.

۲- مبلغى که به آفت‏زدگان داده مى‏شود، در آن انصاف و مساوات رعایت شود.

۳- صندوق اگر به منظور کسب درآمد بیشتر و رشد سرمایه در مضاربت، قراردادهاى ساختمانى و تجارتهاى جایز سرمایه گذارى کند، هیچگونه مانعى وجود ندارد.

بیع صرافى:

۱- تعریف بیع صرف: بیع صرف یعنى معامله پول با پول یا با طلا و نقره.

۲- حکم بیع صرف: بیع صرف بدلیل اینکه از انواع معاملات مورد نیاز مى‏باشد، جایز است. و مشروعیت بیع از کتاب اللّه و سنت رسول اللّهص ثابت است. خداوند مى‏فرماید: ﴿وَأَحَلَّ ٱللَّهُ ٱلۡبَيۡعَ [البقرة: ۲٧۵]. «خداوند بیع را جایز قرار داده‌است». رسول ‏اللّهص مى‏فرماید: «بِيعُوا الذَّهَبَ بِالْفِضَّةِ كَيْفَ شِئْتُمْ، وَالْفِضَّةَ بِالذَّهَبِ كَيْفَ شِئْتُمْ يَدًا بِيَدٍ» طلا و نقره را با هم معامله کنید، البته نقداً نه نسيئة.

۳- فلسفه بیع صرف: فلسفه مشروعیت بیع صرف رعایت حال مسلمانان است در ارتباط با تبدیل کردن پول به پولى دیگر در صورت نیاز به چنین مبادله‏اى.

۴- شرایط بیع صرف: براى صحت بیع صرف تقابض (تحویل گرفتن عوضین) در مجلس معامله، شرط است تا معامله به صورت دست بدست نقدى صورت بگیرد. رسول اللّهص مى‏فرماید: «بِيعُوا الذَّهَبَ بِالْفِضَّةِ كَيْفَ شِئْتُمْ، وَالْفِضَّةَ بِالذَّهَبِ كَيْفَ شِئْتُمْ يَدًا بِيَدٍ» و حضرت عمرس در جریان معامله طلا با نقره خطاب یه یکى از طرف معامله که جنس مورد معامله‏اش در مجلس عقد حاضر نبود و تا آمدن صندوق‏دار از جنگل مهلت خواست، فرمود: «لَا، وَاللّهِ لَا تُفَارِقُهُ حَتَّى تَأْخُذَ مِنْهُ» «خیر، تو نمى‏توانى مجلس را ترک کنى تا اینکه مبیع و ثمن هر دو قبض نشده‏اند»، رسول اللّهص مى‏فرماید: «الذَّهَبُ وَالْوَرَقُ رِبًا إِلَّا هاءً بهاءٍ» معامله طلا با نقره ربا است مگر اینکه دست بدست و بصورت نقدى باشد.

احکام صرافى:‏

احکام بیع صرف بشرح زیرهستند:

۱- معامله طلا با طلا و نقره در صورت مساوى بودن عوضین به لحاظ وزن، جایز است. رسول اللّه مى‏فرماید: «لَا تَبِيعُوا الذَّهَبَ بِالذَّهَبِ إلَّا مِثْلًا بِمِثْلٍ، وَلَا تُشِفُّوا بَعْضَهَا عَلَى بَعْضٍ، وَلَا تَبِيعُوا الْوَرِقَ بِالْوَرِقِ إلَّا مِثْلًا بِمِثْلٍ، وَلَا تُشِفُّوا بَعْضَهَا عَلَى بَعْضٍ، وَلَا تَبِيعُوا مِنْهَا غَائِبًا بِنَاجِزٍ» (متفق علیه). «طلا را با طلا معامله نکنید مگر بطور مساوى، در صورت معامله طلا با طلا، یکى از عوضین را بیشتر و دیگرى را کم‌تر نکنید، هیچ کدام از عوضین بصورت نسیه نباشد».

۲- در صورت اختلاف جنس، تفاضل (کمى و زیادتى) جایز است، مثلا معامله طلا با نقره بشرط اینکه عوضین در مجلس عقد تحویل داده شوند، رسول اللّه مى‏فرماید: «إذَا اخْتَلَفَ هَذِهِ الأَشْياءُ فَبِيْعُوا كَيْفَ شِئْتُمْ إِذَا كانَ يَداً بِيَدٍ» (در صفحات گذشته ترجمه شده است).

۳- اگر بایع و مشترى در بیع صرف قبل از تحویل گرفتن عوضین از هم جدا شوند، بیع صرف باطل مى‏گردد، زیرا رسول اللّه فرمود: «هاء وهاء وَيَدًا بِيَدٍ».

ماده هفتم‏: بحث سَلَم:‏

۱- تعریف سَلَم:‏

بیع سلم یا بیع سلف، فروختن جنسى است که با ذکر ویژگی‌ها و صفات مشخص گردیده و بر ذمه فروشنده است که بعد از مدتى مشخص به مشترى تحویل مى‏گردد، صورت بیع سلم چنین است که آقاى فلان کالائى از قبیل طعام یا حیوان و غیره، را که با ذکر صفات مشخص شده است، مى‏خرد و براى تحویل گرفتن آن مدتى را مشخص مى‏کند. قیمت کالا را نقداً مى‏پردازد و براى تحویل گرفتن جنس خریده شده فرا رسیدن مدت را انتظار مى‏کند وقتى مدت معین، فرا مى‏رسد، بایع (فروشنده) مبیع را به او مى‏سپارد.

حکم بیع سلم: بیع سلم چون از انواع بیع است جایز است. در حدیثى که گدشت رسول اکرمص فرمود: هرکس بیع سلم مى‏کند، مقدار مبیع، (کیل و وزن آن) و مدت آن را معلوم کرده و معامله کند. (متفق علیه).

حضرت ابن عباسب مى‏فرماید: رسول اکرمص به مدینه هجرت کرد و مردم مدینه محصولات را بصورت «سلم» به مدت یک تا دو سال معامله مى‏کردند.

۲- شرایط بیع سلم:‏

شرایط بیع سلم عبارت‏اند از:

الف) ثمن خواه طلا، نقره یا هر اسکناسى باشد، باید نقدا پرداخت گردد تا اجناس و اشیاء ربوى بصورت نسیه معامله نشود.

ب) مبیع (مسلم فیه) با ذکر صفات و ویژگی‌هایش باید چنان مشخص شود که ابهامى در آن باقى نماند، مثلا، جنس، نوع و مقدار آن مشخص شود تا میان دو مسلمان اختلافى که منجر به عداوت و بدخواهى مى‏شود، رخ ندهد.

ج) مدت تحویل مسلم فیه (مبیع) مشخص و حداقل پانزده روز باشد.

د) قیمت در مجلس عقد تحویل فروشنده داده شود تا معامله، دین در مقابل دین که حرام است، صورت نگیرد.

دلیل براى لازم بودن این شرایط، حدیث رسول اکرمص است که مى‏فرماید: «مَنْ أَسْلَفَ فِي شَيئٍ فَلْيُسْلِفْ فِي كَيْلٍ مَعْلُومٍ، وَوَزْنٍ مَعْلُومٍ، إلَى أَجَلٍ مَعْلُومٍ» (متفق علیه).

۳- احکام بیع سلم‏:

الف) زمان پرداخت طورى باشد که معمولا بازارها و مراکز فروش در طول این مدت متغیر شوند مانند، مدت یک ماه یابیش از آن، زیرا سلم در مدت کوتاه حکم بیع را دارد و در بیع رویت مبیع و بررسى آن لازم است.

ب) مدت پرداخت، فصلى در نظر گرفته شود که (مسلم فیه) مبیع، در آن قابل دسترسى باشد، بنابراین بیع سلم در خرما، براى پرداخت آن در فصل بهار صحیح نیست یا بیع سلم در انگور براى تحویل مبیع در زمستان، زیرا این گونه مدت‌ها، منجر به اختلاف و نزاع مى‏گردد.

ج) اگر محل تسلیم کالا در متن عقد و معامله تعیین نگردیده است، پس محل عقد محل تسلیم و تحویل بیع محسوب مى‏شود. اگر محل تحویل مبیع در عقد بیان گردید و مشخص شده است، فروشنده که در اصطلاح عقد سلم، مسلم نام دارد، باید مبیع (مسلم فیه) را در همان محل معین شده که مورد توافق طرفین است، تحویل دهد.

قولنامه براى نوشتن بیع:‏

در آغاز بسم‏ اللّه و بعد: آقاى زید براى خود و به اختیار و اراده خود، در حال صحت جسمانى و هشیارى کامل عقلى و جواز تصرف، یک باب منزل مسکونى را از آقاى حسین در برابر فلان مبلغ وجه نقد خرید، آقاى حسین در حال فروش منزلش از صحت جسمى و عقلى کامل برخوردار بود و این بیع را با رضایت و اختیار خود بدون هیچگونه اجبار و اکراهى انجام داد، یاد آور مى‏شود که منزل مسکونى با تمام بناءها و طبقه پائین و بالایش و دیوارهاى داخل محوطه فروخته مى‏شود، منزل مسکونى که آقاى زید از آقاى حسین آن را خریده است، شرقا محدود به خیابان چهل مترى، غربا کوچه هشت مترى جنوبا خانه آقاى فرومند و شمالا دبیرستان دخترانه... است و طرفین معامله در مورد وضیعت و محل وقوع منزل به توافق رسیده‏اند، منزل مسکونى همراه با جیمع منافع، راه‏ها خارجى و داخلى خریدارى شده است. این بیع خالى از هرگونه شرایط فاسد و بدون استثناء مى‏باشد، مشترى تمام قیمت را که در بالا ذکر شد به فروشنده پرداخت نموده است و فروشنده به شیوه شرعى قیمت را تحویل گرفته است و مبیع را با تمام توابع که در سطور بالا قید گردید به مشترى سپرده است. هر یک از طرفین از اختیار تام جهت تنفیذ معامله برخوردار بوده و دو نفر انسان متدین و سرسناش را گواه گرفته‏اند.

۱- گواه اول: ۲- گواه دوم:

گواهان عبارتند از:

۱- ۲-

تاریخ عقد بشرح زیر مى‏باشد: روز........ ماه........... سال..........

ماده هشتم‏: بحث شفعه و احکام آن:‏

تعریف شفعه: شفعه عبارت است از خرید یک شریک سهم فروخته شده شریک دیگرى را در برابر همان قیمت فروخته شده‏.

احکام شفعه:‏

۱- ثبوت شرعى شفعه: رسول اکرمص درباره مشروعیت شفعه قضاوت کرده است. بخارى و مسلم از حضرت جابر بن عبداللّهس نقل کرده‏اند: «قَضَى رَسُولُ اللَّهِ ج: بِالشُّفْعَةِ فِي كُلِّ مَا لَمْ يُقْسَمْ فَإِذَا وَقَعَتْ الْحُدُودُ وَصُرِّفَتْ الطُّرُقُ فَلَا شُفْعَةَ» (متفق علیه). «رسول‏ اکرمص حق شفعه را در تمام چیزهائى که قابل قسمت هستند مشروع قرار داده‌است. البته اگر حدود زمین مشخص شد و راه‏ها جدا گردید، آنگاه کسى حق شفعه ندارد».

۲- حق شفعه ثابت نمى‏شود مگر در چیزى که تقسم پذیر است. اگر مبیع تقسیم پذیر نباشد، مانند حمام، آسیاب، خانه کوچک، شفعه در آن ثابت نمى‏گردد. زیرا رسول اللّهص مى‏فرماید: «فيما ينقسم»، یعنى شفعه در چیزهایى است که تقسم پذیر باشند.

۳- شفعه در چیزى که تفکیک و تقسیم شده و حدود اربعه آن مشخص شده‏اند، ثابت نمى‏گردد، رسول اکرمص مى‏فرماید: «فَإِذَا وَقَعَتْ الْحُدُودُ وَصُرِّفَتْ الطُّرُقُ فَلَا شُفْعَةَ» (متفق علیه). دلیل یا علت اینکه بعد از تفکیک و تقسیم شفعه ثابت نمى‏گردد، این است که در صورت تقسیم، شریک، جار محسوب مى‏شود و طبق مذهب صحیح جار (همسایه) حق شفعه ندارد.

۴- در اشیاء منقوله، مانند: پارچه و حیوان شفعه ثابت نمى‏شود، شفعه در اشیاء مشترک و غیر منقول است، مانند زمین، ساختمان، درخت‏ها و... زیرا در غیر زمین و آنچه که متصل به زمین است، ضرر کسى نیست که با شفعه برطرف شود.

۵- اگر شفیع حاضر در مجلس عقد باشد یا از عقد مطلع شود و مطالبه شفعه نکند، بعدا حق شفعه ندارد. در حدیث آمده است: «اَلشُّفْعَةُ لِمَنْ وَاثَبَها» (عبدالرزاق از قول ابن شریح). شفعه براى کسى است که بلافاصله بعد از عقد و بیع، به مطالبه آن مبادرت کند. و «الشُّفْعَةُ كَحَلِّ الْعِقَالِ» (ابن ماجه و سندش ضعیف است). البته اگر شفیع غائب است و بدلیل عدم آگاهى از بیع مطالبه شفعه‏ نکند، حق شفعه‏اش ساقط نمى‏گردد، حتى در صورت غیبت طولانى نیز حق او به قوت خود باقى است.

۶- اگر مشترى، آنچه را که خریده است، وقف، هبه یا صدقه کند، حق شفعه‏اش ساقط مى‏گردد، زیرا ثبوت شفعه در موارد مذکور منجر به ابطال این کارهاى خیر مى‏گردد. و تصحیح این اعمال نیکو بهتر است از اثبات شفعه براى بر طرف نمودن ضرر احتمالى.

٧- اگر مشترى در زمین خریده شده ساخت و ساز انجام داد یا اشجارى را غرس کرد، شفیع یا در برابر قیمت آن‌ها را تصرف کند و یا دستور انفصال داده و تاوان مشترى را بپردازد. زیرا ضرر و ضرار در اسلام وجود ندارد.

۸- هرگونه حق و حقوق شفیع بر عهده مشترى و حق و حقوق متعلق به بیع بر عهده فروشنده مى‏باشد، شفیع به مشترى و مشترى به بایع رجوع مى‏کند.

٩- حق شفعه قابل و فروش نیست یعنى کسى که حق شفعه برایش در معامله‏اى تعلق مى‏گیرد نمى‏تواند آن را بفروشد یا به کسى هبه نماید، زیرا که فروش و هبه نمودن حق شفعه منافى با هدف مشروعیت شفعه است، که همان برطرف کردن ضرر از شفیع مى‏باشد.

ماده نهم‏: بحث اقاله (فسخ بیع):

۱- تعریف اقال: اقاله یعنى فسخ و ترک معامله و برگرداندن قیمت به خریدار و مبیع به فروشنده، هرگاه یکى از بایع و مشترى یا هردوى آن احساس ندامت کنند و از معامله پشیمان شوند، مى‏توانند معامله را فسخ کنند.

۲- حکم اقاله: اقاله، یعنى فسخ معامله در صورت متقاضى شدن یکى از طرفین عقد مستحب است. رسول اکرمص مى‏فرماید: «مَنْ أَقَالَ مُسْلِمًا بَيْعَتَهُ أَقَالَ اللَّهُ عَثْرَتَهُ» (باوداود، ابن ماجه و حاکم). «هرکس معامله مسلمانى را که متقاضى فسخ معامله باشد، فسخ کند، خداوند لغزش‏هاى او را مورد عفو قرار مى‏دهد»، و «مَنْ أَقَالَ نَادِمًا أَقَالَهُ اللّهُ يَومَ الْقِيَامَةِ» (بیهقی). «هرکس از کسى که در معامله پشیمان شده است، بگذرد، خداوند روز قیامت از وى خواهد گذشت».

احکام اقاله:

احکام اقاله بشرح زیر مى‏باشد

۱- در این باره که آیا اقاله فسخ و ترک بیع اول است یا اینکه بیع جدیدى است؟ اختلاف نظر وجود دارد، امام احمد، شافعى و ابوحنیفیه بر قول اول فتواى داده‏اند و امام مالک قول ثانى را اختیار نموده است.

۲- اگر بخشى از مبیع هلاک شود، اقاله در بخش باقیمانده صحیح است.

۳- در اقاله پرداخت بیش یا کم از قیمت اول صحیح نیست ورنه آن فسخ اقاله گفته نمى‏شود بلکه آن در حکم بیع جدید است و تمام احکام بیع در آن نافذ مى‏گردد، مانند، استحقاق شفعه، شرط بودن قبض و...

فصل چهارم‏: بحث ساير عقود

این فصل مشتمل بر هشت ماده است‏:

ماده اول‏: بحث شرکت:‏

۱- مشروعیت شرکت: بنابر آیه‏ها و روایات زیر، شرکت مشروع است. خداوند مى‏فرماید: ﴿فَهُمۡ شُرَكَآءُ فِي ٱلثُّلُثِ [النساء: ۱۲]. «آنان در یک سوم شریک‏اند». و مى‏فرماید: ﴿وَإِنَّ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلۡخُلَطَآءِ لَيَبۡغِي بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٍ [ص: ۲۴]. «بسیارى از شرکاء در حق یکدیگر ستم مى‏کنند». رسول‏ اللّهص مى‏فرماید: «قالَ اللهُ تَعالى: أَنَا ثَالِثُ الشَّرِيكَيْنِ مَا لَمْ يَخُنْ أَحَدُهُمَا صَاحِبَهُ» «خداوند مى‏فرماید: مادام که دو شریک در حق یکدیگر خیانت نکرده‏اند من شریک سوم آنان هستم». (ابو داود ابن قطان آن را صحیح قرار داده‌است). و مى‏فرماید: «يَدُ اللّهِ عَلَى الشَّرِيْكَيْنِ مَا لَمْ يَتَخَاوَنَا» «دست خداوند بر سر دو شریک است تا زمانى که آنان در حق یکدیگر خیانت نکرده باشند». (دار قطنى).

تعریف شرکت: شرکت عبارت است از اینکه دو یا چند نفر در مالى با هم شریک شوند و بخواهند از راه تجارت، زراعت و صنعت، آن را توسعه بدهند. شرکت به چند نوع است:

اول: شرکت عنان:‏

یعنى اینکه دو یا چند نفر براى جمع کردن مبلغ معینى در قالب قسط‌هاى معلوم با هم شریک مى‏شوند. و براى بدست آوردن نفع و سود با هم همکارى کنند. منافع و همچنین ضرر نیز به تناسب سهام محاسبه مى‏گردد. در این‌گونه شرکت هرکدام از شرکاء حق تصرف در شرکت را به عنوان اصل و به عنوان نماینده از شریکش دارد. لذا هرکدام مى‏تواند براى شرکت چیزى بخرد و بفروشد، یعنى مى‏تواند هرگونه اقدام و تصرفى بنفع شرکت است انجام دهد.

شرایط صحت شرکت عنان:‏

۱- این شرکت فقط میان مسلمانان تحقق مى‏یابد. زیرا که غیر مسلمان از معامله ربوى و دیگر معامله‏هاى حرام اجتناب نمى‏کند، البته اگر یکى از شرکاء غیر مسلمان است ولى تصرفاتى از قبیل خرید و فروش و غیره در اختیار او نیست بلکه در اختیار شرکاء مسلمان است، مانعى ندارد. زیرا احتمال سرمایه‌گذارى از مال حرام در این صورت وجود ندارد.

۲- سرمایه و سهم هر شریک باید مشخص باشد. زیرا نفع و ضرر منوط به مشخص بودن سرمایه و سهام است. مجهول بودن سرمایه و سهام منجر به خوردن مال مردم و حیف و میل از راه باطل مى‏گردد و خوردن مال مردم از راه باطل حرام است خداوند مى‏فرماید: ﴿وَلَا تَأۡكُلُوٓاْ أَمۡوَٰلَكُم بَيۡنَكُم بِٱلۡبَٰطِلِ [البقرة: ۱۸۸]. «از راه باطل مال‏ یکدیگر را نخورید».

۳- نفع به تناسب سهام باید توزیع گردد. و اگر گویند: نفعى که از گوسفندان عاید شرکت مى‏شود، از آن فلانى است و نفعى که از پارچه‏هاى کتانى عاید شرکت مى‏شود، از آن فلانى است. و... این عمل منجر به حق‏کشى و حرام است.

۴- سرمایه باید پول نقد باشد. هرکس قصد شریک شدن در شرکت را داشته و پول نقد ندارد بلکه کالاى تجارى دارد. نخست کالاهاى خود را به نرخ روز به پول نقد قیمت کرده بعد شریک شود. چون در غیر اینصورت کالا مجهول است و معامله بوسیله کالاهاى غیر معلوم شرعا ممنوع است. زیرا منجر به تضییع حقوق و خوردن مال مردم از راه باطل مى‏گردد.

۵- کار و زحمت، مانند نفع و ضرر به تناسب سهام باید باشد. مثلا اگر یک شریک، یک چهارم سهام را دارد، از هر چهار روز، یک روز کار بر عهده او گذاشته شود. اگر چند کارگر استخدام شود، مزد آنان از سرمایه به تناسب سهام شرکاء بپردازند. یعنى اگر یکى از شرکا مالک نصف سهام است، نصف اجر بر عهده باشد.

۶- اگر یکى از شرکاء فوت شود یا دیوانه گردد، شرکت باطل مى‏شود و از آن پس ورثه میت و دیوانه مى‏توانند، شرکت را منحل اعلام کنند یا بر حسب قرارداد سابق کماکان آن را ادامه دهند.

نوع دوم: شرکت ابدان:‏

(ابدان، جمع بدن، یعنى ذوات و اجسام). شرکت ابدان این است که دو یا بیش از دو شخص در، درآمد کسب خود با هم شریک مى‏شوند. مانند شریک شدن دو نفر در ساختن یک ساختمان یا دو نفر در خیاطى یا در شستن لباس‌هاى مردم با هم شریک مى‏شوند و درآمدى که از این طریق بدست مى‏آورند، بصورت مساوى یا طبق قرارداد میان خود تقسیم مى‏کنند.

دلیل اصلى براى مشروعیت و جواز این شرکت روایتى است که ابوداوود آن را نقل کرده است، که از این قرار است: عبداللّه، سعد و عمارش در روز بدر، با هم توافق کردند، آنچه که از مشرکین بدست مى‏آورند، با هم شریک شوند. عبداللّه و عمار چیزى بدست نیاوردند و سعد دو تن از کفار را به اسارت گرفته بود. رسول‏ اللّهص، عبداللّه و عمار را نیز در این دو اسیر شریک سعد کرد. تا آن زمان حکم تقسیم اموال غنیمت نازل نشده بود.

(حدیث صحیح است. و امام مالک، احمد و ابو حنیفه بدان فتوى داده‏اند). احکام این شرکت عبارت است از:

۱- هرکدام از شرکاء حق مطالبه مزد و دریافت آن را از مستأجر دارد.

۲- اگر یکى‏از شرکاء غایب یا بیمارشود، در سود حاصل از کار خود سهیم است.

۳- اگر مدت غیبت یا بیمارى یکى از شرکاء طولانى شد، شریک دیگر مى‏تواند بجاى او کسى را استخدام نموده و مزدش را از مزد غایب و بیمار بپردازد.

۴- اگر حضور یکى از شرکاء ممکن‏ نبود، دومى مى‏تواند شرکت را فسخ کند.

نوع سوم: شرکت وجوه:‏

(وجوه. جمع وجه است و منظور از آن وجاهت و اعتبار است). شرکت وجوه این است که دو یا چند نفر براى کار و خرید اجناس با هم شریک مى‏شوند و چون سرمایه ندارند از اعتبارى که میان مردم دارند استفاده نموده کالا را مى‏خرند و مى‏فروشند و نفع آن را طبق توافق یا بصورت مساوى بین خود تقسیم مى‏کنند. اگر خسارت هم کردند مانند نفع متوجه همه مى‏شود.

ماده دوم‏: بحث مضاربه:‏

۱- تعریف مضاربه:‏

مضاربه یا قراض این است که یکى براى دیگرى سرمایه به مبلغ معین فراهم مى‏کند و او با پول شریکش تجارت مى‏کند و قرار مى‏گذارند که نفع طبق قرارداد مورد توافق طرفین میان آنان توزیع گردد و در صورت خسارت، کارگر هیچگونه مسؤلیتى ندارد. بلکه خسارت متوجه کارفرما مى‏شود. و فقط ضرر عامل همین است که سعى و تلاشش به هدر رفته است. و خسارت بیشترى متوجه او نخواهد شد.

۲- مشروعیت مضاربه:‏

تمام صحابه و ائمه بر جواز آن اتفاق دارند. مضاربه در زمان رسول ‏اللّهص رایج بود و ایشان آن را تنفیذ کرد.

۳- احکام مضاربه:‏

۱- مضاربت میان دو مسلمان که جایز التصرف هستند باشد، اگر میان مسلمان و کافر باشد، به این صورت که سرمایه مال کافر و کار بر عهده مسلمان باشد مانعى ندارد. چرا که مسلمان معامله ربوى نمى‏کند و دنبال مال حرام نمى‏رود.

۲- سرمایه معلوم و مشخص باشد.

۳- سهم عامل در فایده مشخص باشد. اگر سهم عامل از نفع مشخص نشود، به عامل اجر مثل مى‏رسد. و نفع از آن صاحب سرمایه است. مگر اینکه چنین توافق شده باشد که سود پنجاه در پنجاه میان آن دو تقسیم شود.

۴- اگر صاحب سرمایه و عامل درباره سهم مورد توافق که نصف است یا ربع با هم اختلاف کردند، ادعاى صاحب سرمایه همراه با سوگند پذیرفته مى‏شود.

۵- عامل حق پذیرفتن مضاربه دومى را که منجر به ضرر مضارب اول مى‏شود ندارد مگر با اجازه مضارب اول.

۶- تا زمانى که معامله شرکت ادامه دارد، نفع تقسیم نمى‏شود مگر اینکه طرفین معامله، راضى به تقسیم شده و توافق داشته باشند.

٧- اصل سرمایه همواره از سود حاصله جبران مى‏گردد، لذا عامل استحقاق نفع و سود را ندارد مگر بعد از اینکه خسارت سرمایه جبران شده باشد. البته این تا زمانى است که سود تقسیم نشده باشد. اگر در تجارت گوسفند بهره ببرند و هرکدام از صاحب سرمایه و عامل سهم خود را از گوسفندان از مال شرکت جدا نموده تحویل بگیرد. و بعد تجارت گندم یا پارچه را شروع کنند و رأس المال دچار خسارت شود، در این صورت خسارت متوجه سرمایه اصلى مى‏شود و عامل مسؤل جبران خسارت از سود سابق نیست.

۸- اگر در صورت فسخ مضاربه مال شرکت بصورت اجناس یا وام بر عهده مردم بماند و صاحب سرمایه خواستار نقد (فروش اجناس) و باز ستانى وام‏ها شود، عامل باید به خواسته او توجه کند.

٩- ادعاى عامل درباره هلاک سرمایه و خسارت پذیرفته مى‏شود، بشرطیکه دلیل دیگرى مدعایش را تکذیب نکند.

ماده سوم‏: مساقات و مزارعه:‏

(مساقه و مزارعه مصدر ساقاه و زارعه هستند).

۱- تعریف مساقات: مساقات: این است که شخص نخل و درخت‏هاى خود را براى آبیارى، نگهدارى و انجام کلیه خدمات مورد نیاز، به فردى در برابر جزء مشخصى از محصول آنها، بصورت مشاع و مشترک مى‏دهد.

۲- حکم مساقات: مساقات جایز است و دلیل جواز عمل رسول ‏اللّهص و عمل خلفاى راشدین است. بخارى از حضرت ابن عمرب چنین نقل مى‏کند که فرمود: «عَامَلَ أَهْلَ خَيْبَرَ بِشَطْرِ مَا يَخْرُجُ مِنْهَا مِنْ ثَمَرٍ أَوْ زَرْعٍ» (متفق علیه). «رسول ‏اللّهص با اهالى خیبر، درباره اراضى خیبر، در برابر سهمى از محصول معامله کرد». و بعد از ایشان خلفاى راشدین نیز آن را ادامه دادند.

۳- احکام مساقات:

۱- اشجار و نخل‏ها موقع انعقاد باید مشخص باشند، مساقات در درخت‏ها و نخل‏هاى مجهول، صحیح نیست. زیرا معامله در مجهول احتمال دارد.

۲- سهم عامل از محصول مشخص شود، مانند نصف، ربع، (یک چهارم) خمس، (یک پنجم) و غیره و سهم عامل در تمام اشجار یا نخلها بصورت مشاع و مشترک باشد. اگر سهم عامل منحصر و محدود در بعضى اشجار و نخلهاى معین باشد. ممکن است آن‌ها گاهى میوه بدهند و در فصلى دیگر میوه ندهند. چنین معامله‏اى توأم با فریب است و حرام مى‏باشد.

۳- عامل، مسئول انجام کلیه خدمات و کارهایى است که براى اصلاح و نگهدارى درخت‏ها و نخل‌ها بر حسب عرف، لازم و ضرورى است.

۴- زمینى که بصورت مساقات به فردى واگذار شده، اگر مالیاتى دارد مانند خراج یا مالیات دیگر، پرداخت آن بر عهده مالک زمین است نه بر عامل، زیرا خراج و سایر مالیات‌ها متعلق به صاحب اصلى هستند. مالیات در هر حالت باید پرداخت گردد، خواه زمین درخت کارى یا زراعت شود یا نشود. البته زکات، هرکس که سهمش از محصول به مقدار نصاب برسد، زکات بر وى واجب است، مالک باشد یا عامل، زیرا زکات متعلق به محصول است نه به اصل زمین.

۵- مساقات در خود زمین (اصل) نیز جایز است. مانند اینکه شخصى زمینش را به دیگرى مى‏سپارد تا او در آن درخت و نخل بکارد، آن‌ها را آبیارى کند و اصلاح کند تا به ثمر برسند، آنگاه سهم مشخصى مانند یک چهارم یا یک سوم از محصول و از درخت را به عامل بدهد.

۶- اگر عامل توان عمل را از دست بدهد، مى‏تواند عمل را به دیگرى بسپارد و به او نیز طبق قرار داد سهمى از محصول داده شود.

٧- اگر عامل قبل از به عمل آمدن میوه‏ها فرار کند صاحب زمین مى‏تواند معامله را فسخ کند و اگر بعد از آن فرار کند، صاحب زمین تا اتمام عمل دیگرى را استخدام نموده و اجرتش را از سهم عامل فرارى بپردازد.

۸- در صورت فوت عامل، ورثه‏اش مى‏توانند فرد دیگرى را به عنوان نایب وى از طرف خود انتخاب کنند واگر طرفین (رب المال و ورثه عامل) بر انحلال شرکت مساقات توافق کنند، معامله فسخ مى‏گردد.

مزارعه:‏

۱- تعریف مزارعه: مزارعه عبارت است از اینکه مالک شخصى، زمین خود را براى زراعت به دیگرى مى‏سپارد و در برابر، یک سهم مشخص و مشاع از محصول را بر حسب توافق به او مى‏دهد.

۲- حکم مزارعه: جمهور صحابه تابیعین و ائمه، مزارعه را جایز دانسته‏اند و دیگران آن را منع کرده‏اند، آنانى که مزارعه را جایز مى‏دانند، از معامله رسول اکرمص با اهل خیبر استناد مى‏کنند، رسول اکرمص زمین‌هاى خیبر را در برابر سهمى از محصول به اهل خیبر واگذار نمود، و احادیث نهى از مزارعه را حمل به صورت مى‏کنند که سهم صاحب عمل مجهول باشد، همانطور که از حدیث رافع بن خدیجس بر مى‏آید، ایشان مى‏گوید: «كُنَّا أَكْثَرُ الأَنْصَارِ حَقْلاً فَكُنَّا نُكْرِى الأَرْضَ عَلَى أَنَّ لَنَا هَذِهِ وَلَهُمْ هَذِهِ فَرُبَّمَا أَخْرَجَتْ هَذِهِ وَلَمْ تُخْرِجْ هَذِهِ فَنَهَانَا عَنْ ذَلِكَ» (متفق علیه). «ما از دیگر انصار باغ‌هاى زیادى داشتیم، زمین‌ها را به اجاره مى‏دادیم، باین صورت که محصول این قسمت از زمین مال ما است و محصول آن قسمت از آن عامل است. گاه وقتى چنین مى‏شد که زمین ما محصول مى‏داد و زمین عامل محصول نمى‏داد و گاه وقتى برعکس مى‏شد، رسول اکرمص ما را از این کار منع کرد». برخى، احادیث نهى را محمول بر کراهیت تنزیهى مى‏کنند، چنانکه ابن ‏عباسب مى‏فرماید: «لَمْ يَنْهَ عَنْهُ، وَلَكِنْ قَالَ: أَنْ يَمْنَحَ أَحَدُكُمْ أَخَاهُ خَيْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ يَأْخُذَ عَلَيْهِ خَرْجًا مَعْلُومًا» (بخاری). «رسول اکرمص از مزارعه منع نکرده است، لیکن فرموده است. اگر زمین‏ را به برادر خود بدهید تا آن را براى خود زراعت کند بهتر است از اینکه زمین را در برابر اجرت بدهد».

۳- احکام مزارعه:

الف) مدت مزارعه محدود و مشخص باشد، مانند یک سال یا دو سال.

ب) جزء مورد توافق باید مقدارش معلوم و مشخص باشد مانند، نصف، ربع، ثلث و غیره، و مشاع در تمام محصول زمین باشد، اگر مالک زمین به عامل بگوید: محصول این قسمت از زمین از آن تو است، مزارعه صحیح نیست.

ج) بذر بر عهده مالک زمین باشد، اگر بذر از طرف عامل باشد، آن را مخابره مى‏گویند و اختلاف در جواز آن بیش از اختلاف در جواز مزارعه است. زیرا از حضرت جابرس روایت است: «نَهَى رَسُولُ اللّهِ عَنِ الْمُخَابَرَةِ».

د) اگر مالک زمین شرط کند که مقدار بذر را از محصول جدا کرده و بقیه محصول را بر حسب توافق میان خود و عامل توزیع کنند، مزارعه باطل مى‏گردد.

و) کرایه دادن زمین در برابر پول از دادن آن به مزارعه بهتر است، زیرا در حدیث رافع بن خدیج آمده است: «... أمَّا بِالذَّهَبِ وَالْوَرَقِ فَلَمْ يَنْهَنا...» یعنى کرایه دادن زمین در برابر پول، منع نشده است.

ﻫ) اگر کسى زمین بیش از نیاز دارد، مستحب است آن را بدون اجاره و کرایه به برادر مسلمان خود بدهد.

رسول اکرمص مى‏فرماید: «مَنْ كَانَتْ لَهُ أَرْضٌ فَلْيَزْرَعْهَا أَوْ لِيَمْنَحْهَا أَخَاهُ وَقَولُهُ: أَنْ يَمْنَحَ أَحَدُكُمْ أَخَاهُ خَيْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ يَأْخُذَ عَلَيْهِ خَرْجًا مَعْلُومًا» (صحیح). «هرکس زمین دارد، باید آن را زراعت کند یا به برادرش بدهد، و مى‏فرماید: اینکه به برادرش بدهد بهتر است از اینکه آن را به اجاره بدهد».

ى) جمهور علماء اجاره زمین در برابر محصول را جایز نمى‏دانند زیرا، این اجاره بمعنى معامله محصول در برابر محصول است، بصورت تفاضل و نسیه، و این ممنوع است اما آنچه که از امام احمد در باره جواز آن روایت است، محمول است بر مزارعه نه اجاره زمین در برابر محصول.

ماده چهارم‏: بحث اجاره:‏

۱- تعریف اجاره اجاره عقدى است که در آن بجاى کالا، منافع براى مدت معلوم در برابر قیمت مشخص خریدارى مى‏شود.

۲- حکم اجاره: اجاره بدلیل آیه زیر جایز و مشروع است، خداوند در آیه: ﴿قَالَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا يَٰٓأَبَتِ ٱسۡتَ‍ٔۡجِرۡهُۖ إِنَّ خَيۡرَ مَنِ ٱسۡتَ‍ٔۡجَرۡتَ ٱلۡقَوِيُّ ٱلۡأَمِينُ ٢٦ قَالَ إِنِّيٓ أُرِيدُ أَنۡ أُنكِحَكَ إِحۡدَى ٱبۡنَتَيَّ هَٰتَيۡنِ عَلَىٰٓ أَن تَأۡجُرَنِي ثَمَٰنِيَ حِجَجٖ [القصص: ۲۶-۲٧]. «یکى از آن دو زن گفت: پدرجان، او را اجیر کن. بى گمان بهترین کسى را که به اجرت گیرى [باید چنین شخصى‏] تواناى امین باشد. [شعیب‏] گفت: من مى‏خواهم که یکى از این دو دخترم را در برابر آنکه هشت سال براى من کار کنى به ازدواج تو در آور». خداوند در جایى دیگر مى‏فرماید: «ثَلاَثَةٌ أَنَا خَصْمُهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، رَجُلٌ أَعْطَى بِى ثُمَّ غَدَرَ، وَرَجُلٌ بَاعَ حُرًّا فَأَكَلَ ثَمَنَهُ، وَرَجُلٌ اسْتَأْجَرَ أَجِيرًا فَاسْتَوْفَى مِنْهُ، وَلَمْ يُعْطِ أَجْرَهُ» (بخاری). «روز قیامت، من با سه تن طرف هستم:

۱- شخصى که با من عهده کرده و به عهدش وفا نکند.

۲- کسى که انسان آزاده را فروخته و قیمت آن را بخورد و استفاده کند.

۳- کسى که کارگرى را به خدمت گرفته و بعد از انجام کارش از دادن مزد کوتاهى کند و تمام مزدش را نپردازد».

رسول اکرمص و حضرت ابوبکرس در جریان هجرت شخصى را به عنوان راهنما اجاره گرفته بودند تا راه مدینه را به آنان نشان بدهد.

۳- شرایط اجره:

۱- مشخص بودن نوع منفعت، مانند، سکونت در منزل و دوختن پارچه و غیره، زیرا اجاره مانند بیع‏است و معلوم بودن مبیع براى صحت بیع ضرورى‏است.

۲- مباح بودن منفعت، بنابراین اجاره گرفتن کنیز براى مجامعت و تسکین غریزه جنسى یا اجاره گرفتن زنى براى نوحه سرائى و سرودن، سرودهاى مبتذل یا به اجاره گرفتن زمینى براى ساختن عبادت‏گاه براى یهود و نصارى یا براى تأسیس کارخانه شراب سازى، درست نیست.

۳- مشخص بودن مقدار مزد یا اجرت در حدیث آمده است: «نَهَى عَنِ اسْتِئْجَارِ الأَجِيرِ حَتَّى يُبَيَّنَ لَهُ أَجْرُهُ» (احمد ورجاله رجال الصحيح). «رسول اللّهص منع کرده است از اجاره گرفتن شخصى بدون تعیین مزد».

۴- احکام اجاره:

۱- اجاره گرفتن معلم براى آموختن علم و صنعت جایز است، رسول اکرمص اسیران بدر را براى یاد دادن سواد به کودکان مدینه، استخدام کرده بود.

۲- اجیر ساختن خود، در برابر طعام و لباس جایز است، رسول اکرمص پس از قرائت سوره «طسم» فرمود: «إِنَّ مُوسَى أَجَّرَ نَفْسَهُ ثَمَانِ سِنِينَ أَوْ عَشْرًا، عَلَى عِفَّةِ فَرْجِهِ، وَطَعَامِ بَطْنِهِ» (احمد و ابن ماجه). «موسى÷ به مدت هشت یاده سال خود را در برابر عفت شرمگاه و طعام شکم به اجاره داد».

۳- اجاره دادن منزل براى مدت معلومى که به گمان غالب این منزل تا آن زمان باقى خواهد ماند، جایز است.

۴- اگر شخصى چیزى را به اجاره داد ولى براى مدت کوتاهى مستاجر را از استفاده منع کرد، کرایه زمان منع از مجموع ساقط مى‏گردد اما اگر مستاجر خودش استفاده را ترک کند، تمام اجرت و کرایه کامل بر وى واجب است.

۵- با از بین رفتن شى‏ء مورد اجاره، اجاره نیز فسخ مى‏گردد، مانند، منهدم شدن خانه، یا مردن حیوان، در این صورت کرایه مدت گذشته بر مستاجر لازم مى‏شود.

۶- اگر مستأجر شى مورد اجاره را معیوب دید مى‏تواند اجاره را فسخ کند بشرط اینکه موقع قرارداد از وجود عیب آگاه و بدان راضى نبوده باشد. اگر در همان حال مدتى از آن استفاده نموده است، کرایه دوران استفاده بر او واجب مى‏گردد.

٧- اجیر مشترک، مانند خیاط و آهنگر، اگر چیزى را بوسیله عمل خود تلف کنند، باید ضمان آن را بپردازند، مگر اینکه در ضایع شدن کالا نقش نداشته باشد، مثلا کالا به سرقت برده شود. زیرا کالاى موجود در دکان اجیر مشترک، حکم امانت را دارد و اگر امانت بدون کوتاهى شخص امانت‏دار ضایع شود، ضمان بر وى واجب نیست. اجیر خاص، مانند اینکه کسى، شخصى را براى اینکه در خانه‏اش کار کند، به اجاره بگیرد و از دست او چیزى تلف شود، ضامن نیست، مگر وقتى که کوتاهى و تعدى او ثابت شود.

۸- کرایه به محض عقد اجاره واجب مى‏گردد و پرداخت آن وقتى لازم مى‏شود که مستأجر تمام منفعت را برده و کار مورد اجاره به اتمام رسیده باشد. اگر پرداختن کرایه قبل از استیفاى منفعت در عقد اجاره شرط بوده است، باید بپردازد. در حدیث آمده است: «وَلَكِنَّ الْعَامِلُ إِنَّمَا يُوَفَّى أَجْرَهُ إِذَا قَضَى عَمَلَهُ» «مزد کارگر زمانى پرداخته شود که کارش را تمام کرده باشد».

٩- اگر عمل مستأجر در شى مورد اجاره تأثیرى دارد، مستأجر مى‏تواند اجرتش را پیش از انجام کار مطالبه کند مانند خیاط. و اگر عمل مستأجر تاثیر و تغییرى در کالاى مورد اجاره ندارد، نمى‏تواند پیش از انجام کار، خواستار اجرت شود، مانند حمل کردن کالا از جایى به جائى دیگر، مستأجر در این جا بخاطر مزد خود نمى‏تواند، کالا را نگاه دارد. بلکه آن را نخست به مقصد حمل کند و بعد مزدش را از صاحب کالا (موجر) مطالبه نماید.

۱۰- اگر شخصى که در طبابت تخصص ندارد بیمارى را معالجه کند و دارویى را تجویز نماید که باعث شدت مرض شود، ضمان و خونبها بر او لازم مى‏شود. رسول اللّهص مى‏فرماید: «مَنْ تَطَبَّبَ وَلَمْ يُعْلَمْ مِنْهُ طِبٌّ؛ فَهُوَ ضَامِنٌ» (ابوداود، نسائی، ابن ماجه). «هرکس بدون مهارت و تخصص دست به معالجه و مداوا بزند و که منجر به هلاکت بیمار بشود ضامن است».

ماده پنجم‏: بحث جایزه:‏

۱- تعریف جایزه: جایزه در لغت، یعنى آنچه که به یک انسان در برابر عملى که انجام داده‌است، داده مى‏شود. شرعا بمعنى اینکه انسان با اراده خویش مبلغ مشخصى را براى کسى که به او خدمتى کرده است، اختصاص مى‏دهد. مانند اینکه بگوید: «مَنْ بَنَى لِى هَذَا الْحَايِطَ فَلَهُ كَذَا مِنَ الْمَالِ» «هرکس این دیوار را براى من بسازد، فلان مبلغ پول را بوى مى‏دهم». پس کسى که دیوار را برایش مى‏سازد، مستحق آن مبلغ اعلام مى‏باشد.

۲- حکم جایزه: جایزه (جعاله) مشروع است. در آیه ۲٧ سوره یوسف آمده است ﴿وَلِمَن جَآءَ بِهِۦ حِمۡلُ بَعِيرٖ وَأَنَا۠ بِهِۦ زَعِيمٞ [یوسف: ٧۲]. «هرکس پیمانه گم شده را بیاورد یک بار شتر از آن اوست و من مسئول پرداخت آن هستم». رسول اللّهص خطاب به کسانى که مارگزیده را دعاء دادند و در برابر آن چند تا گوسفند گرفته بودند، فرمود: «خُذُوْهَا وَأَخْرِجُوا لِى مَعَكُمْ بِسَهْمٍ» «آن را بگیرید و به من نیز یک سهمى بدهید». (بخارى کتاب الإجارة).

۳- احکام جایزه:

۱- جایزه دادن، یک عقد و پیمان مشروع است و هرکدام از طرفین معامله حق فسخ آن را دارد. اگر فسخ پیش از انجام کار صورت گیرد، به عامل چیزى نمى‏رسد ولى اگر در اثناء عمل صورت بگیرد، عامل مستحق اجر مى‏شود.

۲- در جایزه، مشخص نمودن مدت عمل لازم نیست. مثلا اگر کسى گفت: هرکس حیوان گم شده‏ى مرا برگرداند و بیاورد ده‏هزار تومان به او مى‏دهم، پس از این اعلام هرکس گوسفند وى را برگرداند و بیاورد مبلغ اعلام شده به او تعلق مى‏گیرد، چه یک ماه بعد آن را بیاورد یا یک سال بعد آن را برگرداند.

۳- هرگاه عمل فوق بوسیله یک گروهى انجام گیرد، مبلغ اعلام شده میان آنان بطور مساوى توزیع شود.

۴- اعلام جایزه در کارهاى حرام مانند اینکه بگوید: هرکس ساز و موسیقى بنوازد، یا ضرب و شتم کند، فلان مبلغ را به او خواهم داد، جایز نیست.

۵- هرکس چیز گم شده را پیش از اعلام جایزه برگرداند و یا کار مورد نظر را انجام دهد، جایزه به او تعلق نمى‏گیرد. زیرا عمل و زحمت او احسان تلقى مى‏گردد. البته اگر غلام فرار شده را برگرداند یا غریقى را از غرق شدن نجات دهد بمنظور تشویق جایزه به او تعلق مى‏گیرد.

۶- اگر کسى گفت: هرکس اینقدر بخورد یا بنوشد (از حلال) فلان مبلغ را باو مى‏دهم، این اعلام، یکطرفه درست است، اما اینکه بگوید: اگر نتوانست همه را بخورد، از او فلان مبلغ را خواهم گرفت درست نیست.

٧- اگر میان مالک و عامل درباره مقدار جایزه اختلاف پیدا شود. قول مالک همراه با سوگند پذیرفته مى‏شود و اگر اختلاف در اصل جایز باشد، به این معنى که مالک منکر جایزه باشد، سخن عامل با سوگند معتبر است.

ماده ششم‏: بحث حواله:‏

۱- تعریف حواله: حواله بمعنى تحویل دین و انتقال آن از ذمه از خود به ذمه دیگرى مانند اینکه زید به کسى بدهکار است و همان مبلغ را از شخصى دیگر طلبکار است. وقتى صاحب دین پولش را از زید مطالبه مى‏کند، زید او را به مدیون خود حواله مى‏دهد، اگر شخص «محال» مدیون زید را که در اصطلاح، او را «محال» مى‏گویند، بپذیرد زید در این میان تبرئه مى‏شود.

۲- حکم حواله: عقد حواله مشروع است. البته اگر صاحب دین به یک فرد ثروتمند و دارا حواله داده شد، پذیرفتن واجب است، رسول اکرمص مى‏فرماید: «مَطْلُ الْغَنِيِّ ظُلْمٌ، وَإِذَا أُتْبِعَ أَحَدُكُمْ عَلَى مَلِيءٍ فَلْيُتْبَعْ» (متفق علیه). «تأخیر کردن در پرداخت بدهى‏ها براى کسى که توان پرداخت را دارد، ستم است، هرکس براى دریافت طلب خود به کسى حواله داده شد که توان پرداخت را دارد، باید قبول کند». و مى‏فرماید: «مَطْلُ الْغَنِىِّ ظُلْمٌ وَإِذَا أُحِلْتَ عَلَى مَلِىٍّ فَاتْبَعْهُ» (اصحاب سنن، الفاظ را ابن ماجه نقل کرده است). «تأخیر در پرداخت بدهى ستم است، هرگاه به ثروتمندى محول شدى، او را دنبال کن».

۳- شرایط حواله:

۱- ثبوت دین بر ذمه مدیونى که بدو حواله داده مى‏شود.

۲- هر دو دین از نظر جنس، وصف، قدر و مدت، یکسان باشند.

۳- رضایت محیل (حواله دهنده) و محال (حواله داده شده) باید جلب شود، محیل هرچند که بدهکار است ولى ملزم به پرداخت دین از راه حواله نیست. بلکه او در نحوه پرداخت بدهى اختیار دارد، محال نیز هرچند که از طرف شارع براى پذیرفتن حواله توصیه شده است، باز هم مجبور به پذیرفتن آن نیست، مگر اینکه از راه تفضل و احسان آن را بپذیرد، چون حواله عقد لازمى نیست بلکه منظور از آن ارفاق به حال مسلمانان است.

۴- احکام حواله:

۱- محال باید توانائى پرداخت مبلSغ محوله را داشته باشد زیرا رسول اکرمص مى‏فرماید: «وَإِذَا أُتْبِعَ أَحَدُكُمْ عَلَى مَلِيءٍ فَلْيُتْبَعْ» (متفق علیه). و اگر شخص طلبکار به کسى محول شد که فقیر است و توان پرداخت را ندارد، پذیرفتن حواله بروى لازم نیست، زیرا مطالبه از کسى که توان پرداخت را ندارد بى‏سود است.

۲- اگر طلبکار به شخصى حواله داده شد و بعد معلوم شد که مفلس، غائب یا مرده است، در اینصورت طلبکار به حواله دهنده رجوع مى‏کند، یعنى حق او دوباره به محیل بر مى‏گردد.

۳- اگر داین به کسى حواله داده شد و محال او را به سومى حواله کرد، جایز است، زیرا تکرار حواله اشکالى ندارد، بشرط اینکه شروط حواله دیده شود.

ماده هفتم‏: بحث ضمانت، کفالت، رهن، وکالت و صلح:‏

الف) ضمانت:

۱- تعریف ضمانت:‏

تقبل نمودن حقى بر عهده خود، مثلا شخص حقى بر گردن دیگرى دارد و حق خود را از وى مطالبه مى‏کند، شخص ثالثى که عاقل، بالغ و مختار است، مى‏گوید: و من ضامن پرداخت حق تو مى‏باشم. بنابراین صاحب حق مى‏تواند حق خود را از شخص ثالث که ضامن شده است، طلب نماید و در صورت عدم پرداخت، حق مراجعه به مدیون اصلى را نیز دارد.

۳- حکم ضمان: ضمان بدلیل آیه زیر مشروع و جایز است، مى‏فرماید: ﴿وَلِمَن جَآءَ بِهِۦ حِمۡلُ بَعِيرٖ وَأَنَا۠ بِهِۦ زَعِيمٞ [یوسف: ٧۲]. رسول اکرمص نیز مى‏فرماید: «الزَّعِيْمُ غَارِمٌ» «ضامن مسئول غرامت است»، و مى‏فرماید: «إلا أنْ قَامَ أحدكم فضمنه» شخصى فوت کرده و مدیون بود و چیزى براى پرداخت بدهى‏هاى خود باقى نگذاشته بود، رسول اکرمص از اقامه نماز جنازه ایشان خوددارى کرد و فرمود: البته اگر یکى از شما پرداخت بدهى‏هاى او را تقبل کند، من نماز جنازه‏اش را مى‏خوانم. (بخارى).

۳- احکام ضمان:

۱- در ضمانت رضایت ضامن لازم است ولى رضایت مضمون شرط نیست.

۲- مدیون تبرئه نمى‏شود مگر وقتى که ضامن تبرئه شده باشد اگر پیش از اینکه ضامن دین را بپردازد، مدیون بدلیلى تبرئه شود، ضامن نیز تبرئه مى‏شود.

۳- در ضمانت، شناختن شخص مضمون براى ضامن لازم نیست زیرا جایز است کسى ضامن کسى شود که اصلا او را نمى‏شناسد، چون ضمان نوعى تبرع و احسان است.

۴- ضمان اعتبار ندارد مگر درباره حقى که بر عهده ثابت است یا نزدیک به ثبوت است، مانند مزد و جایزه.

۵- اگر ضامن بعد از تقبل ضمانت، دیگرى را ضامن کند مانعى ندارد.

نحوه تنظیم ضمانت نامه: بدین وسیله تائید مى‏گردد، فلانى در فلان تاریخ در محضر گواهان حضور پیدا کرد، گواهان، گواهى دادند که ضامن (نام او گرفته شود) با توجه درک و معنى و مفهوم ضمانت و با عنایت به آنچه که بر ضمانت مترتب مى‏شود، ذمه فلانى را پذیرفته و پرداخت فلان مبلغ را از ناحیه فلانى به فلانى تقبل نموده است و به اینکه توان پرداخت را دارد، معترف است، مدیون و دائن، و ضمانت نامه در تاریخ فلان... در حضور گواهان زیر بامضاى مدیون و داین رسیده است.

البته لازم نیست که تنظیم کننده ضمانت نامه خود را ملزم و مقید به نوشتن این الفاظ کند، مقصد فقط ارائه نمونه نحوه تنظیم ضمانت نامه است و بس.

کفالت‏:

۱- تعریف کفالت: عبارت است از اینکه یک فرد عاقل بالغ، مختار و جایز التصرف، اداء حقى را که بر عهده دیگرى واجب است بر عهده خود بگیرد یا احضار او را در دادگاه تقبل کند.

۲- حکم کفالت: کفالت بدلیل آیه‏هاى زیر جایز و مشروع است. در آیه ۶۶ سوره یوسف آمده است، ﴿قَالَ لَنۡ أُرۡسِلَهُۥ مَعَكُمۡ حَتَّىٰ تُؤۡتُونِ مَوۡثِقٗا مِّنَ ٱللَّهِ لَتَأۡتُنَّنِي بِهِۦٓ إِلَّآ أَن يُحَاطَ بِكُمۡ [یوسف: ۶۶]. «[یعقوب‏] گفت: او را با شما نمى‏فرستم تا آنکه پیمانى الهى به من دهید که او را به نزد من باز خواهید آورد. مگر آنکه شما گرفتار آیید». رسول اکرمص مى‏فرماید: «لَا كَفَالَةَ فِى حَدٍّ» «کفالت در حدود جایز نیست» و مى‏فرماید: «الزَّعِيمُ غَارِمٌ» «کفیل مسئول غرامت است». (بیهقى و ابن عدى).

۳- احکام کفالت:

۱- در کفالت شناختن مکفول، على‏الخصوص در کفالت احضار شرط است.

۲- رضایت کفیل ضرورى است.

۳- اگر کفیل، مالى را به عهده گرفته است، در صورت فوت مکفول، کفیل ضامن مال مى‏گردد، اگر به احضار شخص کفیل بود، و مکفول فوت نمود، بر کفیل چیزى واجب نمى‏گردد.

۴- در کفالت بالنفس و احضار هرگاه کفیل مکفول را نزد قاضى و دادگاه احضار نماید، تبرئه مى‏شود.

۵- کفالت در حقوقى صحیح است که نیابت در آن‌ها جایز است. مانند آنچه که بر عهده واجب مى‏گردد از حقوق متعلق به اموال. و در مواردى که نیابت در آن‌ها صحیح نیست مانند، حدود و قصاص، کفالت نیز در آن‌ها درست نیست. رسول اکرمص مى‏فرماید: «لَا كَفَالَةَ فِى حَدٍّ» «کفالت در حدود درست نیست». (بیهقى).

رهن:‏

۱- تعریف رهن: رهن یعنى اعتبار بخشیدن به دین و وام بوسیله یک جنس و عین که داین آن را از مدیون مى‏گیرد و جنس در رهن گذاشته شده طورى باشد که در صورت عدم پرداخت وام، استیفاى وام از خود آن یا از قیمت آن ممکن باشد، مثلا شخصى از دیگرى تقاضاى وام مى‏کند، وام دهنده مى‏خواهد، وام گیرنده چیزى را به عنوان وثیقه بگذارد تا دائن براى وصول وام خود نگرانى نداشته باشد تا در وقت ضرورت بتواند، از کالائى که به عنوان وثیقه در اختیار دارد، طلب خود را وصول کند، داین (وام دهنده) در اصطلاح «مرتهن» و وام گیرنده «راهن» نامیده مى‏شود کالائى که به عنوان وثیقه گذاشته شده است، «رهن» نام دارد.

۲- حکم رهن: رهن بدلیل آیه زیر، مشروع و جایز است: ﴿وَإِن كُنتُمۡ عَلَىٰ سَفَرٖ وَلَمۡ تَجِدُواْ كَاتِبٗا فَرِهَٰنٞ مَّقۡبُوضَةٞ [البقرة: ۲۸۳]. «اگر در مسافرت هستید و نویسنده را نمى‏یابید، پس رهنى بگذارید»، رسول اکرمص مى‏فرماید: «لَا يَغْلِقُ الرَّهْنُ مِنْ صَاحِبِهِ الَّذِي رَهَنَهُ لَهُ غُنْمُهُ وَعَلَيْهِ غُرْمُهُ» «رهن از مالکش بازداشته نشود، نفع و ضرر آن، متعلق به او مى‏باشد». (شافعى، دارقطنى و ابن ماجه).

در حدیث آمده است: «رَهَنَ رَسُولُ اللهِ دِرْعًا عِندَ يَهُودِىٍّ فِى الْمَدِيْنَةِ وَأخَذَ مِنْهُ شَعِيْرًا لِأَهْلِهِ»(بخارى). «رسول اکرمص مقدارى جو براى هزینه روزانه خانواده‏اش از یهودى قرض نمود و زرهى را به عنوان وثیقه نزد او گذاشت».

۳- احکام رهن:

۱- رهن با قبض راهن واجب الاجرا مى‏گردد اگر راهن بخواهد رهن را از دست مرتهن پس بگیرد، مجاز به چنین کارى نیست، اما مرتهن هرگاه خواسته باشد مى‏تواند رهن را مسترد کند، چون حق از آن او است.

۲- رهن گذاشتن جنسى که بیع آن صحیح نیست، مانند محصول زراعت و میوه‏اى که هنوز قابل استفاده نیست، جایز نمى‏باشد.

۳- هرگاه مدت رهن به پایان رسد مرتهن وام خود را تقاضا کند، اگر راهن وام مرتهن را بپردازد، مرتهن رهن را به راهن پس مى‏گرداند، و گر نه حق خود را از رهن یعنى از منافع و زوائد آن که در اختیار دارد وصول کند، اگر رهن منافع و زوائد ندارد، آن را فروخته، مقدار طلب خود را نزد خود نگاه دارد و مازاد را به راهن برگرداند و اگر مبلغ بدست آمده از فروش رهن کمتر از مبلغ وام است، بقیه وام بر ذمه راهن باقى خواهد بود.

۴- رهن در دست مرتهن امانت است، اگر بدلیل کوتاهى در حفاظت و تعدى وى تلف شود، مرتهن ضامن آن است، و اگر کوتاهى یا تعدى صورت نگرفته باشد، تلف بدون ضمان است و طلب مرتهن بر ذمه راهن باقى است.

۵- جایز است که رهن نزد شخص ثالث و امین گذاشته شود، زیرا آنچه که در رهن معتبر است حصول اطمینان و اعتماد براى مرتهن است.

۶- اگر راهن عدم فروش رهن را بعد از فرارسیدن میعاد، شرط کند، رهن باطل مى‏گردد، همچنین اگر مرتهن مشروط کند که اگر در پایان مدت دینم را پرداخت نشود، رهن از آن من است، نیز رهن باطل مى‏گردد. رسول اکرمص مى‏فرماید: «الرَّهْنُ لِمَنْ رَهِنُهُ، لَهُ غُنْمُهُ وَعَلَيْه غَرْمُهُ» «رهن از آن راهن است، منافعش از آن او است و ضررش نیز متوجه او خواهد بود». (ابن ماجه، سندش حسن است).

٧- هرگاه راهن و مرتهن در مبلغ وام اختلاف کنند، سخن راهن با سوگند پذیرفته مى‏شود. مگر اینکه مرتهن براى مدعاى خود گواه داشته باشد. اگر اختلاف میان راهن و مرتهن درباره خود رهن است، مثلا راهن مى‏گوید: تنها حیوان رهن بوده است، نه بچه‏اش، قول مرتهن معتبر است با سوگند، مگر اینکه راهن پیرامون دعواى خود بینه اقامه کند، رسول اکرمص مى‏فرماید: «البَيِّنَةُ عَلَى الْمُدَّعِى وَالْيَمِيْنُ عَلى مَنْ أَنْكَرَ» «اقامه بینه بر عهده مدعى است و سوگند بر منکر دعوى است».

۸- هرگاه مرتهن مدعى رد رهن شود و راهن آن را انکار کند، سخن راهن با سوگند پذیرفته است، مگر اینکه مرتهن پس گرداندن رهن را به راهن با بینه ارائه دلیل ثابت کند.

٩- مرتهن باندازه‏اى که براى رهن هزینه مى‏کند، مى‏تواند از آن استفاده کند، مثلا باندازه نفقه گوسفندى که به رهن گذاشته شده است، مى‏تواند از شیر آن استفاده کند، بر مرتهن لازم است که در این خصوص عدالت را رعایت کند، بیش از آنچه که براى رهن هزینه مى‏کند، استفاده نکند، رسول اکرمص مى‏فرماید: «الظَّهْرُ يُرْكَبُ بِنَفَقَتِهِ إذَا كَانَ مَرْهُونًا، وَلَبَنُ الدَّرِّ يُشْرَبُ بِنَفَقَتِهِ إذَا كَانَ مَرْهُونًا، وَعَلَى الَّذِي يَرْكَبُ وَيَشْرَبُ النَّفَقَةُ». (بخارى).

«مرکب و سوارى اگر در گرو باشد، مرتهن مى‏تواند در عوض نفقه آن، از آن استفاده کند، حیوان اگر در گرو باشد، در عوض نفقه مى‏توان، از شیر آن استفاده کرد و نفقه برعهده کسى است که از شیر یا پشت سوارى استفاده مى‏کند».

۱۰- منافع رهن، مانند، پول اجاره، محصول و زاد ولد آن از آن راهن هستند، آب دادن و تأمین کلیه مایحتاج زندگى آن برعهده راهن است. رسول اکرمص مى‏فرماید: «الرَّهْنُ لِمَنْ رَهِنُهُ، لَهُ غُنْمُهُ وَعَلَيْه غَرْمُهُ».

۱۱- اگر مرتهن بغیر اجازه راهن براى وسیله‏اى که نزد مرتهن است هزینه کند، حق رجوع به راهن، را ندارد، اگر بعلت دورى یا هر دلیلى دیگر کسب اجازه از راهن مشکل باشد، مرتهن آنچه را که براى راهن، هزینه کرده است، مى‏تواند از وى بگیرد، و اگر به نیت رجوع هزینه نکرده است، نمى‏تواند بگیرد، زیرا کسیکه احسان مى‏کند، نمى‏تواند، عوض احسانش را پس بگیرد.

۱۲- اگر رهن منهدم شود و مرتهن آن را بدون اجازه راهن بسازد، نمى‏تواند از راهن چیزى وصول کند. بجز ابزارى که در ساختن رهن بکار رفته است، مانند چوب، آهن، سنگ و آجر، زیرا جدا کردن آن‌ها از ساختمان مشکل است، بنابراین مرتهن مى‏تواند قیمت آن‌ها را از راهن بگیرد.

۱۳- اگر راهن فوت شود یاورشکسته شود، مرتهن در «رهن» از سایر طلبکاران حق تقدم دارد، وقتى میعاد وام و طلب او فرا مى‏رسد، رهن را فروخته، طلب خود را وصول کند، مازاد را به راهن بر گرداند، اگر رهن تمام طلب مرتهن را جبران نکرد، مرتهن در باره طلب باقیمانده با سایر طلبکاران مساوى است،حق تقدم ندارد.

نحوه تنظیم رهن نامه:

بعد از بسم‏اللّه و حمد خداى تعالى

اینجانب اعتراف دارد که مبلغ ...... را به فلانى بدهکارم و زمان این وام، پایان سال و فلان ماه است و مدیون جهت وثیقه، فلان کالا را نزد بنده به رهن گذاشته و اعتراف دارد که کالا ملک او است و تا این زمان کسى دیگر مالک و مدعى آن نیست و آن عبارت است از:

یک باب منزل مسکونى یا..... این رهن بصورت صحیح و شرعى به مرتهن سپرده و مرتهن آن را پذیرفت.

تاریخ ..........

وکالت:‏

۱- تعریف وکالت: وکالت عبارت است از اینکه یک مسلمان فرد دیگرى را براى انجام کارى بعنوان نایب خود در امورى که نیابت در آن‌ها جایز است انتخاب کند، مانند: خرید و فروش، اثبات و وصول حق و غیره.

۲- لازم است که هرکدام از وکیل و مؤکل اهلیت تکلیف را داشته باشند.

۳- حکم وکالت: مشروعیت وکالت از کتاب اللّه و سنت رسول اللّهص ثابت است. در سوره توبه، آیه ۶۰ آمده است: ﴿وَٱلۡعَٰمِلِينَ عَلَيۡهَا [التوبة: ۶۰]. یعنى: «کسانى که مأمور جمع آورى صدقه هستند». و این مأموران در واقع امام در جمع‏آورى زکات مى‏باشند. خداوند مى‏فرماید: ﴿فَٱبۡعَثُوٓاْ أَحَدَكُم بِوَرِقِكُمۡ هَٰذِهِۦٓ إِلَى ٱلۡمَدِينَةِ فَلۡيَنظُرۡ أَيُّهَآ أَزۡكَىٰ طَعَامٗا فَلۡيَأۡتِكُم بِرِزۡقٖ مِّنۡهُ [الکهف: ۱٩]. «پس کسى از خودتان را با این سکه خویش به شهر بفرستید. و باید بنگرد که کدام خوراک پاکیزه‏تر است. و رزقى از آن برایتان بیاورد» در آیه آمده است که اصحاب کهف یکى از همراهان خود را به عنوان وکیل از جانب همه، براى خرید طعام فرستادند. رسول‏ اللّهص مى‏فرماید: «وَاغْدُ يَا أُنَيْسُ عَلَى امْرَأَةِ هَذَا. فَإِنْ اعْتَرَفَتْ فَارْجُمْهَا»(بخارى). رسول ‏اللّهص انیس را براى تحقق دعوى و بعد براى اقامه حد به عنوان وکیل فرستاد. حضرت ابوهریرهس مى‏فرماید: رسول اللّهص وى را براى حفظ زکات رمضان وکیل کرده بود. رسول خداص خطاب به حضرت جابرس فرمود: هرگاه نزد وکیل من رفتى ۱۵ وسق طعام از وى بگیر، اگر از تو نشانى خواست، دستت را روى گلوى خود بگذار. (ابو داود دار قطنى، اسناده حسن). همچنین رسول اللّهص، غلام خود، أبارافع و یک مرد انصارى را فرستادند تا میمونه را به ازدواج وى درآورند. این در حالى بود که خود آنحضرت در مدینه بود.

احکام وکالت:‏

۱- وکالت با هر واژه‏اى که دال بر اجازه باشد منعقد مى‌گردد و صیغه بخصوصى براى آن شرط نیست.

۲- وکالت در کلیه حقوق شخصى، مانند: بیع، شراء، نکاح رجوع، فسوخ، مانند طلاق و خلع، صحیح است، همچنین وکالت در آن دسته از حقوق اللّه که نیابت در آن‌ها صحیح مى‏باشد، مانند: زکات، حج و عمره از جانب مرده یا ناتوان، جایزاست.

۳- وکالت در اثبات و اقامه حدود نیز جایز است. رسول ‏اللّهص به انیس فرمود: اى انیس نزد همسر فلانى برو، اگر اعتراف به زنا کرد، او را سنگباران کن.

۴- وکالت در اعمال عبادى که نیابت در آن‌ها صحیح نیست، مانند، نماز و روزه، جایز نیست. همچنین وکالت در لعان، ظهار، ایمان، نذر، شهادت و در تمام اعمال حرام جایز نیست. زیرا هر کارى که انجام آن شرعا غیر مجاز است، وکالت در آن صحیح نیست.

۵- اگر یکى از طرفین (وکیل، مؤکل)، وکالت را فسخ کند یا یکى از آن‌ها بمیرد یا دیوانه شود یا مؤکل وکیل را عزل نماید، وکالت باطل مى‏گردد.

۶- هر گاه کسى براى خرید و فروش وکیل شد، او نمى‏تواند از خود، فرزندانش، همسرش و از کلیه کسانى که گواهى او براى آنان غیر معتبر است، خرید و فروش کند. چون بدلیل خویشاوندى متهم به طرفدارى از آنان مى‏شود.

٧- وکیل اگر کوتاهى و تعدى نکند در موارد وکالت ضامن خساره نیست. اگر کوتاهى یا تعدى کند خسارات وارده بر عهده او است.

۸- وکالت مطلقه نیز صحیح است، یعنى وکیل گرفتن براى رسیدگى به تمام حقوق شخصى جایز است. وکیل آنگاه مى‏تواند در تمام امور شخصى براى مؤکل تصرف کند. البته در وکالت مطلقه وکیل نمى‏تواند همسر مؤکل را طلاق دهد. زیرا در طلاق اراده و عزم مؤکل ضرورى مى‏باشد.

٩- هر گاه مؤکل کسى را براى خرید کالاى معینى وکیل کند، او نمى‏تواند چیز دیگرى را براى مؤکل خریدارى کند. اگر وکیل کالاى دیگرى خرید، مؤکل در رد یا قبول آن اختیار دارد همچنین اگر وکیل کالاى عیب‏دار یا همراه با ضرر فاحش خرید، وکیل در رد آن مجاز است، یعنى ملزم به قبول آن نیست.

۱۰- وکالت در برابر مزد نیز جایز است. البته تعیین مقدار و مبلغ مزد و تبیین عمل لازم است.

نحوه تنظیم وکالت نامه:

بسم للّه الرحمن الرحيم

آقاى فلانى فرزند... فلانى فرزند ... را که هر دو از صحت عقلى و جسمى بهره‏مند هستند و ممنوع التصرف نیستند، وکیل خود معرفى کرد، تا فلان کار را براى مؤکل انجام دهد. مؤکل یاد شده وکالت را پذیرفته و مراتب را تأیید نموده است. این وکالت نامه در حضور گواهان ذیل (اسم آنان نوشته شود) و در تاریخ ... تنظیم گردیده و به امضاء طرفین و گواهان رسیده است.

صلح:

۱- تعریف صلح: صلح نوعى معامله میان طرفین دعوى است که بوسیله آن اختلاف موجود، حل و فصل مى‏گردد. مانند اینکه، شخصى معتقد است که حقش بر فلانى واجب است و مدعى آن مى‏شود، مدعى علیه معترف به عدم اطلاع از حق مى‏شود و بالآخره بخاطر اجتناب از خصومت، اختلاف و سوگند، بخشى از آن را بصورت صلح به مدعى مى‏دهد.

۲- حکم صلح: صلح مشروع و جایز است. خداوند مى‏فرماید: ﴿فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡهِمَآ أَن يُصۡلِحَا بَيۡنَهُمَا صُلۡحٗاۚ وَٱلصُّلۡحُ خَيۡرٞ [النساء: ۱۲۸]. «(اگر شوهر و همسر) میان خود آشتى کنند، اشکالى ندارد، آشتى کردن بهتر است». و رسول ‏اللّهص مى‏فرماید: «الصُّلْحُ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ جَائِزٌ إِلَّا صُلْحًا حَرَّمَ حَلَالًا أَوْ أَحَلَّ حَرَامًا» «صلح میان مسلمانان جایز است، مگر صلحى که منجر به تحریم حلال یا تحلیل حرام گردد». (ابو داود و ترمذى).

۳- اقسام صلح: صلح در اموال بر سه قسم است:

الف) صلح در برابر اقرار: صلح در برابر اقرار این است که یک شخص مدعى حق مى‏شود، مدعى علیه ادعایش را مى‏پذیرد، مدعى بخشى از حق خود را به عنوان مصالحت به مدعى علیه مى‏بخشد.

ب) صلح در برابر انکار: (امام شافعى صلح در برابر انکار را صحیح نمى‏داند) صلح در برابر انکار این است که شخصى، مدعى‏ مى‏شود، مدعى علیه منکر مى‏گردد. البته بخاطر اینکه مدعى او را در دعوى و جنجال گرفتار نکند، مبلغى یا چیزى را به عنوان مصالحت بوى مى‏دهد تا او را مجبور به سوگند که در صورت انکار، حق مدعى ثابت مى‏شود، نکند.

ج) صلح در برابر سکوت: این است که شخصى بر دیگرى ادعا مى‏کند، مدعى علیه نه انکار مى‏کند و نه اعتراف بلکه در برابر مدعى، ساکت مى‏ماند و با دادن چیزى به مدعى مصالحت مى‏کند تا مدعى خصومت را ترک نماید.

احکام صلح:

۱- صلح در برابر خواسته مدعى بدون گرفتن کالاى مورد نزاع و اختلاف، حکم بیع را دارد. یعنى این صلح در موارد جواز و عدم جواز و کلیه احکام مانند، رد کردن به دلیل عیب، خیار، ضرر فاحش، حق شفعه و غیره مانند بیع است. اگر شخصى بر دیگرى مدعى منزلى شد و مدعى علیه با دادن یک پارچه با مدعى صلح کرد مبنى بر اینکه پارچه مذکور را به فلانى ندهد، این صلح صحیح نیست. زیرا مانند بیعى است که توأم و مشروط با شروط فاسد باشد. اگر کسى مدعى دینار یا طلا نقدى شد و مدعى علیه با وى صلح کرد و عوض صلح نقره بصورت نسیئه داد. این صلح نیز صحت ندارد زیرا این باعتبار معنى، نوعى بیع صرف است و در بیع صرف هر دو عوض در مجلس عقد باید تحویل داده شوند. اگر مدعى باغى را ادعا کرد و مدعى علیه با دادن نیمى از یک منزل با وى صلح نمود، شریک دوم منزل مى‏تواند ادعاى حق شفعه کند. اگر صلح در عوض یک حیوان انجام گرفت و کسى که حیوان باو داده شده است، بعدا مطلع شد که حیوان معیوب بوده است در رد و پذیرفتن آن اختیار دارد. خلاصه سخن اینکه هر صلحى که عوض صلح در آن از غیر جنس کالاى مورد نزاع و اختلاف است، در تمام احکام، حکم بیع را دارد.

۲- هرکدام از طرفین صلح که مى‏داند حق از او نیست، صلح در حق او باطل و گرفتن چیزى بعنوان صلح برایش حرام است.

۳- هرکس حقى را پذیرفته باشد اما دادن آن را مشروط به دریافت چیزى کند، آن چیز برایش حرام است مثلا شخصى مى‏پذیرد که هزار تومان بدهکار است ولى از پرداخت آن خوددارى مى‏کند مگر اینکه پانصد تومان کسر شود. البته اگر خود مقرله (طرف) احسان کند یا کسى دیگر واسطه شده سفارش نماید و مبلغى کسر گردد، جایز است، زیرا رسول ‏اللّهص با طلبکاران حضرت جابرس صحبت فرمود تا مقدارى از طلب خود را معاف کنند. (بخارى). و در روایت داریم، شخصى بنام ابن ابى حدرد، طلب خود را از کعب بن مالک در مسجد خواستار گردید، صداى آنان بلند شد حتى رسول ‏اللّهص صداى آنان را شنید و از حجره بیرون آمد و ندا داد، اى کعب! کعب گفت: بلى قربان، امر بفرما. رسول ‏اللّهص فرمود: بخشى از طلب خود را معاف کن، کعب گفت: معاف نمودم، رسول اللّهص خطاب ابن ابى حدرد فرمود: پس بلند شو و بقیه حقش را بپرداز. (بخارى).

۴- اگر کسى با شریک خود در ارتباط با یک دیوار صلح کند مبنى بر اینکه صاحب دیوار به او اجازه دهد، پنجره یا درى را از آن دیوار باز کند و در عوض چیزى از وى بگیرد، مانعى ندارد.

ماده هشتم‏: احیاى موات (زمین‌هاى بایر)، آب زائد، واگذارى زمین و چراگاه‏ها:

۱- احیاء موات:‏

تعریف احیاء موات: عبارت است از اینکه یک فرد مسلمان تصمیم مى‏گیرد تا زمینى را که در ملک کسى نیست آباد کند در آن درخت بزند، خانه بسازد یا چاه آبى در آن حفر کند، این زمین به او تعلق مى‏گیرد و مملوکه او مى‏باشد.

۲- حکم احیاء موات:

احیاء موات مشروع و جایز است رسول اکرمص مى‏فرماید: «مَنْ أَحْيَا أَرْضًا مَيْتَةً فَهِىَ لَهُ» (احمد و ترمذی). «هرکس زمین ویران و بایرى را آباد کند از آن او مى‏گردد».

۳- احکام احیاى موات:

۱- زمین بایر و ویران ملک کسى قرار نمى‏گیرد مگر به دو شرط:

اول: بمعنى واقعى کلمه آن را آباد کند، یعنى در آن درخت بزند، خانه بسازد یا چاه حفر کند و به آب برساند، پس براى احیاء زمین تنها زراعت، علامت گذارى، و گذاشتن مانعى مانند سنگ یا خار و غیره کافى نیست و با این عمل زمین در ملک کسى داخل نمى‏شود، اگر چه کسى که این کارها را کرده باشد از دیگران حق تقدم دارد.

دوم: زمین مختص و منسوب به کسى یا به کسانى نباشد، رسول اکرمص مى‏فرماید: «مَنْ أَعْمَرَ أَرْضًا لَيْسَتْ لأَحَدٍ فَهْوَ أَحَقُّ» (بخارى). «هرکس زمینى را احیاء کند که متعلق به کسى نباشد، او در آن زمین از سایرین حق تقدم دارد».

۲- اگر زمین بایر نزدیک به شهر یا داخل آن است بدون اجازه دولت کسى اقدام به احیاى آن نکند. زیرا ممکن است براى مصالح عامه باشد و در صورت احیاء و تملک منجر به اخلال در کار و منافع عامه گردد.

۳- معادن بوسیله احیاء در ملک کسى داخل نمى‏گردد، خواه معدن نمک باشد یا نفت، یا هر معدنى دیگر، زیرا معادن متعلق به مصالح جمعى مسلمانان است، رسول اکرمص معدن نمکى را به کسى واگذار کرده بود و بعد آن را از وى پس گرفت. (ابوداود، ترمذى).

۴- اگر آبى در زمینى که در دست احیاء است، پیدا شود، احیاء کننده زمین حق تقدم دارد، مى‏تواند قبل از دیگران نیازهاى خود را تأمین کند، رسول اکرمص مى‏فرماید: «النَّاسُ شُرَكَاءُ فِى ثَلَاثَةٍ: فِى الْمَاءِ وَالْكَلاءِ وَالنَّارِ». (احمد، ابوداود).

«مردم در سه چیز با هم شریک هستند، آب، علف و گیاه».

توجه: چاه قدیمى اگر دوباره حفارى مى‏شود حریم آن پنجاه ذراع مى‏باشد، ولى اگر تازه حفارى شده است حریم آن ۲۵ ذراع است. صاحب چاه با حفر چاه، ۲۵ یا پنجاه ذراع از زمین اطراف چاه را مالک مى‏گردد، عمل عده‏اى از سلف بر این بوده است و در روایت آمده است: «حَرِيْمِ البِئْرِ مَدُّ رِشَائِهَا» «حریم چاه باندازه ریسمان آن است». (ابن ماجه).

حریم درخت خرما و سایر درخت باندازه طول و عرض شاخه‏هاى آن‌ها است. هرکس در زمین بایر مالک درختى شود، به مقدار طول شاخ‌هاى آن مالک زمین بایر مى‏شود، رسول اکرمص مى‏فرماید: «حَرِيْمُ النَّخْلَةِ مَدُّ جَرِيْدِهَا» «حریم درخت خرما باندازه طول شاخه‏هاى آن (شاخه‏هاى درخت خرما) است». (ابن ماجه).

حریم منزل به مقدار نیاز آن است تا صاحب منزل بتواند زباله‏ها را در آن جمع کند، گاو و گوسفندهایش را نگهدارى کند و ماشین‏هایش را در آنجا پارک کند، هرکس در زمینى بایر و موات منزلى بسازد، آن مقدار از زمین را که براى نیازهاى مذکور لازم است، مالک مى‏باشد.

۲- تعریف آب زائد:

۱- آب زائد به آب نهر و یا چاهى گفته مى‏شود که اضافه بر مصرف روزمره، مالک خود باشد.

۲- حکم آب زائد: حکم آبهاى زائد این است، که بدون بها به نیازمندان داده شود، زیرا رسول اکرمص مى‏فرماید: «لاَ يُبَاعُ فَضْلُ الْمَاءِ لِيُبَاعَ بِهِ الْكَلأُ» (مسلم). «آب زائد از نیاز، فروخته نشود تا به بهانه آن علف‏ها (خودرو) را بفروشد»، در روایتى دیگر آمده است. «لَا يُمْنَعُ فَضْلُ الـماءِ لِيُمْنَعَ بِهِ الكَلاءُ» «آب زائد منع کرده نشود تا به بهانه آن جلو علف‏ها گرفته شود».

احکام آب زائد:

۱- دادن آب زائد لازم نیست مگر وقتى که مالک از آن مستغنى باشد.

۲- به کس یا کسانى که داده مى‏شود، نیازمند باشند.

۳- مالک با دادن آن متضرر نشود.

اقطاع (واگذارى زمین):

۱- تعریف اقطاع: منظور از اقطاع این است که حاکم از اراضى ملى که در ملک کسى نیستند، مقدارى را براى زراعت یا درخت‏کارى به کسى واگذار مى‏کند.

۲- حکم اقطاع: اقطاع (واگذار نمودن زمین) براى امام جایز است، یعنى تنها امام مى‏تواند اراضى ملى را واگذار کند، زیرا رسول اکرمص و بعد از ایشان ابوبکر و عمرب زمین واگذار کرده‏اند.

۳- احکام اقطاع:

۱- بجز امام کسى دیگر نمى‏تواند، زمین واگذار کند، زیرا در اراضى ملى تنها امام مى‏تواند تصرف کند.

۲- امام زمین به اندازه واگذار کند که شخص قادر به احیاء و عمران آن باشد.

۳- اگر شخصى که زمین بوى واگذار شده است، از عمران و احیاء آن عاجز گردد، امام مى‏تواند زمین را از او پس بگیرد.

۴- امام مى‏تواند در واگذارى زمین ارفاق کند، یعنى بمنظور احداث مراکز تجارى، ورزشى، خیابان‌هاى وسیع و پارک‏هاى تفریحى به کسانى که خواسته باشد، زمین واگذار کند، بشرط اینکه این واگذارى منجر به ضرر عامه مسلمانان نشود، و کسانى که بدین منظور زمین به آنان واگذار شده است، مالک زمین نمى‏شوند، البته آنان از دیگران حق تقدم دارند، رسول اللّهص مى‏فرماید: «مَنْ سَبَقَ إِلَى مَالَمْ يَسْبُقْ إِلَيْهِ مُسْلِمٌ فَهُوَ أَحَقُّ بِهِ» «هرکس براى گرفتن زمینى که هنوز ملک کسى نیست، سبقت کند، از دیگران در آن زمین حق تقدم دارد».

۵- کسى که امام به او زمین واگذار کرده تا مرکز تجارى احداث کند یا اینکه بدون واگذارى از طرف امام براى تصرف زمین سبقت کرده است، حق ندارد اقدامى به ضرر دیگران انجام دهد، مانند اینکه جلو روشنى را بگیرد یا مانع از ورود مشتریان شود، رسول اکرمص مى‏فرماید: «لَا ضَرَرَ وَلَا ضِرَارَ».

توجه: اگر رودخانه پر از آب شود، و آب سیل در آن جارى شود، مسلمانان به ترتیب از قسمت بالاى رودخانه از آب آن استفاده کنند تا اینکه زمین‌هاى مورد نظر همه آبیارى شوند یا آب به پایان رسد. و زمین‌هائى که به لحاظ قرب با هم مساوى‏اند و در مبدا رودخانه قرار دارند، آب سیل به تناسب بزرگى و کوچکى میان آن زمین‌ها تقسیم گردد اگر از لحاظ قرب با مبدأ رودخانه با هم مساوى‏اند، آنگاه براى حل اختلاف و منازعه، قرعه کشى شود. روایتى در ابن ماجه به روایت عباده بن صامتس نقل شده است، که رسول اکرمص در باره آبیارى نخلها از آب سیل چنین قضاوت کرده است. که نخل‌هائى که بالاى رود خانه هستند، نخست آن‌ها آبیارى شوند و آب رها کرده شود تا باندازه که قدم زیر آب باشد باغچه درخت‏ها را پر کند و بعد به نخل‌هاى پائین‏تر سوق داده شود، و به همین ترتیب تا همه درخت‏ها آبیارى شوند یا آب تمام شود. در روایتى دیگر در خصوص همین مطلب آمده است رسول اکرمص خطاب به حضرت زبیر مى‏فرماید: «اسْقِ يَا زُبَيْرُ ثُمَّ اَرْسِلْ الْماءَ إِلَى جَارِكَ»(بخارى). «اى زبیر نخست زمین‌هایت را آب بده و بعد آب را به طرف زمین‌هاى همسایه‏ات که پائین‏تر از زمین‌هاى تو قرار دارند، رها کن».

حمى (چراگاه):

۱- تعریف حمى: حمى به زمین مواتى گفته مى‏شود که بمنظور رشد علف‏ها و گیاهان از ورود دام‏ها در آن جلوگیرى مى‏شود تا دام‏هاى بخصوصى از آن استفاده کنند.

۲- حکم چراگاه‏ها: سواى امام و حکومت، هیچکس از مسلمانان مجاز نیست حتى یک وجب از زمین‌هاى ملى را به عنوان چراگاه حفاظت کند، رسول اکرمص مى‏فرماید: «لَا حَمَى إِلَّا لِلّهِ وَلِرَسُولِهِ» (بخاری). «کسى حق تعیین حمى را ندارد جز اللّه و رسول او». از حدیث چنین بر مى‏آید که بجز خدا و رسول یا جانشین او کسى دیگر حق تعیین، حمى و چراگاه را ندارد و جانشین رسول اکرمص امام است. یعنى رهبر مسلمانان و رهبر حکومت. و حدیث مذکور حکایت از آن دارد که امام بمنظور رعایت و حفظ مصالح عمومى مجاز به چنین اقدامى مى‏باشد. زیرا آنچه که متعلق به اللّه و رسول است، در جهت منافع عامه مسلمانان انفاق مى‏شود، مانند، خمس غنیمت، مال فئى و زکات و غیره، همانطور که رسول اکرمص بقیع را براى شترها و اسب‏هاى سپاه در نظر گرفته بود. و حضرت عمرس نیز زمینى را حمى قرار داده بود ووقتى این اقدام او مورد ایراد بعضى‏ها قرار گرفت، فرمود: «المَالُ، مَالُ اللّهِ وَالعِبادُ، عِبادُاللّهِ وَاللّهِ، لَوْلَا مَا أَحْمِلُ عَلَيْهِ فِى سَبِيْلِ اللّهِ مَا حَمَيْتَ مِنَ الأَرْضِ شِبْرًا فِى شِبْرٍ» (جامع الأحاديث للسيوطي). «مال، مال خدا است و بندگان، بندگان او هستند، بخدا سوگند اگر این چراگاه‏ بخاطرخدا نمى‏بود، یک وجب از آن را چراگاه قرار نمى‏دادم».

۳- احکام چراگاه:

۱- بجز خلیفه و امام مسلمانان کسى حق تعیین چراگاه را ندارد، رسول اکرمص مى‏فرماید: «لَا حَمَى إِلَّا لِلّهِ وَلِرَسُولِهِ» (بخاری).

۲- تنها اراضى و زمین‌هائى حمى قرار مى‏گیرند که مملوکه کسى نباشند.

۳- خلیفه براى خود نمى‏تواند، حمى تعیین کند بلکه براى منافع عامه مسلمانان مجاز به چنین اقدامى است.

۴- سازمان جنگل‏بانى که از جنگل‏ها بمنظور رشد درخت‏ها و جنگل‏ها حفاظت مى‏کند، اگر این حفاظت، در جهت حفظ مصالح و منافع توده مسلمانان است، حمى تلقى شده به سازمان مذکور که به نمایندگى از دولت این کار را مى‏کند، اجازه داده مى‏شود. اگر این اقدام سازمان جنگل بانى و مراتع نفع عامه مسلمانان را دربر ندارند، مجاز به چنین اقدامى نیست، چون در حدیث آمده است، «لَا حَمَى إِلَّا لِلّهِ وَلِرَسُولِهِ» و منظور از اللّه و رسول آن است که به سود توده مسلمانان باشد.

فصل پنجم‏: ساير احكام

این فصل مشتمل بر نه ماده است‏:

ماده اول‏: قرض و وام:‏

تعریف قرض: قرض در لعنت بمعنى قطع و بریدن است، و در شرع: عبارت است از دادن مال به کسى تا بعد از استفاده و تأمین نیاز عوض آن را دوباره بر گرداند، مانند اینکه فرد نیازمند به کسى که احسان و تبرعش شرعا معتبر است، مى‏گوید: «اقرضنى أو أسلفنى كذا من مال أو متاع أو حيوان مدة ثم أرده عليك، فيفعل» به این مبلغ یا کالا نیاز دارم، اگر لطف فرموده عنایت کنى بعد از مدتى، عوضش را بر مى‏گردانم، و مخاطب چنین مى‏کند.

۱- حکم قرض: قرض، دادن مستحب است، خداوند مى‏فرماید: ﴿مَّن ذَا ٱلَّذِي يُقۡرِضُ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗا فَيُضَٰعِفَهُۥ لَهُۥ وَلَهُۥٓ أَجۡرٞ كَرِيمٞ ١١ [الحدید: ۱۱]. «هرکس در راه اللّه به کسى وام دهد، مزدش را چند برابر مى‏کند و براى او (در آخرت) مزد محترمانه خواهد رسید»، و رسول اللّه در حدیث مى‏فرماید: «مَنْ نَفَّسَ عَنْ أَخِيهِ كُرْبَةً مِنْ كُرَبِ الدُّنْيَا نَفَّسَ اللَّهُ عَنْهُ كُرْبَةً مِنْ كُرَبِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ»(مسلم). «هرکس یک مشکل دنیوى برادر مسلمانش را حل‏ کند، خداوند در عوض مشکلى از مشکلات روز قیامت او را حل خواهد کرد». اما قرض گرفتن مباح است و مانعى ندارد، زیرا رسول اکرمص شترى را به قرض گرفته بود و موقع پرداخت، شتر بهترى به قرض دهنده پرداخت و فرمود: «إِنَّ مِنْ خَيْرِالنَّاسِ أَحْسَنُهُمْ قَضَاءً» «بهترین مردم کسانى هستند که نحوه پرداخت‏ بدهى‏هاى‌‌شان بهتر باشد».

۲- شرایط قرض: شرایط صحت قرض و وام‏

۱- مقدار قرض به لحاظ، کیل، وزن و عدد مشخص باشد،

۲- اگر قرض از نوع حیوان است، سن و سال و سایر اوصاف آن مشخص و شناخته شده باشد.

۳- قرض از کسى گرفته شود که احسان و تبرع او معتبر باشد، لذا قرض از کسى که مالک آن نیست و از کسى که درک و فهم ندارد، درست نیست.

۴- احکام قرض:

۱- قرض بعد از تحویل گرفتن، ملک قرض خواه قرار مى‏گیرد، هرگاه قرض خواه آن را تحویل گرفت، ملک او قرار گرفته و برعهده او خواهد بود.

۲- قرض براى مدت زمان مشخصى جایز است. البته اگر براى پس گرفتن آن ضرب‏الأجل ذکر نشود بهتر است تا ارفاق در حق قرض خواه تحقق یابد.

۳- اگر کالاى به قرض داده شده بدون تغییر، بماند عین آن کالا بازگردانده شود و اگر متغیر شده کاستى یا زیادتى در آن بوجود آمده است، اگر مثلى است، مثل آن برگردانده شود و اگرنه قیمت آن.

۴- اگر قرض هزینه حمل و نقل ندارد، قرض گیرنده هرجا مى‏تواند، آن را به قرض دهنده برگرداند و اگر هزینه حمل و نقل دارد، در محلى که تحویل گرفته شده است، تحویل داده شود.

۵- هرگونه نفع و سود کمى و کیفى که قرض براى قرض دهنده در بر داشته باشد، حرام است.

اما اگر قرض گیرنده، بدون توافق قبلى و شرط در حق قرض دهنده احسان کند مانعى ندارد، زیرا رسول اکرمص در عوض یک شتر نسبتا کوچک، یک شتر بسیار جوان خوب و چاق چهار دندان، داده بود و فرمود: «إِنَّ مِنْ خَيْرِالنَّاسِ أَحْسَنُهُمْ قَضَاءً» «بهترین مردم کسانى هستند که بدهى‌هاى خود را بهتر بپردازند». (بخاری).

ماده دوم‏: ودیعت و امانت:‏

۱- تعریف ودیعت: ودیعت چیزى است که نزد کسى گذاشته مى‏شود تا از آن حفاظت کرده و هرگاه که مالک آن را بخواهد باو سپرده شود.

۲- حکم ودیعت: ودیعت جایز و مشروع است. آیه‏هاى زیر به مشروعیت آن اشاره دارند: مى‏فرماید: ﴿فَلۡيُؤَدِّ ٱلَّذِي ٱؤۡتُمِنَ أَمَٰنَتَهُۥ [البقرة: ۲۸۳]. «کسى که امین قرار داده شده‏ است، امانتش را بپردازد». و مى‏فرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُكُمۡ أَن تُؤَدُّواْ ٱلۡأَمَٰنَٰتِ إِلَىٰٓ أَهۡلِهَا [النساء: ۵۸]. «خداوند امر مى‏کند شما را تا امانت‏ها را به کسانى که شایستگى آن را دارند بسپارید». رسول اکرمص مى‏فرماید: «أَدِّ الأَمَانَةَ إِلَى مَنِ ائْتَمَنَكَ، وَلا تَخُنْ مَنْ خَانَكَ» (ابوداود و ترمذى). «امانت را به کسى که تو را امین قرار داده است، بسپار و کسى که در حق تو خیانت کرده است تو در حق او خیانت نکن» ودیعه نوعى امانت است، و حکم ودیعت با توجه به اختلاف اوضاع و احوال مختلف مى‏شود. گاهى قبول و پذیرفتن ودیعه واجب مى‏گردد، و آن در شرایطى که مسلمان ناچار است که از مالش حفاظت کند و بجز کسى که کالایش را باو مى‏دهد، نمى‏یابد، در بعضى شرایط پذیرفتن ودیعت مستحب و مستحسن مى‏گردد نه واجب، مثلا یک شخص در عین حال که قادر به حفاظت از مال خود است، آن را جهت حفاظت به دیگرى مى‏دهد، در این حالت پذیرفتن ودیعت واجب نیست. البته مستحب است زیرا نوعى تعاون على‏البر است، خداوند مى‏فرماید: ﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰ [المائدة: ۲]. و گاه وقتى پذیرفتن ودیعت مکروه است، یعنى اگر کسى که ودیعه باو سپرده مى‏شود، اگر توان حفاظت آن را ندارد، پذیرفتن آن مکروه است.

احکام ودیعت:

۱- امانت گذار و امانت‏دار هر دو باید مکلف، عاقل و توانا باشند، پس کودک و دیوانه که فاقد عقل مى‏باشند نمى‏توانند کالایى را به ودیعت بگذارند، یا قبول کنند.

۲- اگر ودیعت بدون تعدى و کوتاهى، تلف شود، ضمان بر وى واجب نیست، رسول اکرمص مى‏فرماید: «لَا ضَمانَ عَلَى مُؤتَمَنٍ» (دار قطنى، سندش ضعیف است نزد جمهور معمول به است). «امانت‏دار، ضامن نیست» و مى‏فرماید: «مَنْ أُودِعَ وَدِيعَةً فَلاَ ضَمَانَ عَلَيْهِ» «هرکس امانتى نزد او گذاشته شود، ضامن نیست». (ابن ماجه).

۳- هر یک از طرفین هرگاه خواسته باشد مى‏تواند ودیعه را برگرداند.

۴- امانت‏دار بدون اجازه صاحب امانت بهیچ وجه نمى‏تواند، از ودیعه استفاده کند، هرگونه استفاده منوط به اجازه مالک مى‏باشد.

۵- اگر میان امانت‏گذار و امانت‏دار در مورد اداى امانت، اختلاف پیدا شود، سخن امانتدار با سوگند معتبر است. الا اینکه امانت گذار مدعایش را که اداء نکردن ودیعه است، با بینه ثابت کند.

نحوه تنظیم امانت نامه:

آقاى .... مى‏پذیرد که فلان مبلغ را از آقاى .... بعنوان ودیعه شرعى وصول کرده و حفاظت وصیانت آن را در محلى که مورد نظر صاحب ودیعه است متعهد و ملتزم شده است، و امانت‏دار حضور داشته و مراتب قید شده در امانت نامه را با علم و اراده خودش به امضاء رسانده است.

نحوه تنظیم بر گرداندن امانت:

بدینوسیله تائید مى‏گردد اینجانب.... عین کالائى را که نزد آقاى .... در فلان تاریخ به ودیعه گذاشته بودم، در فلان .... تاریخ تحویل گرفتم و این تحویل و تحول در تاریخ.... به امضاء امانتدار و امانت گذار رسیده است.

ماده سوم‏: عاریت:‏

۱- تعریف عاریت: عاریت عبارت است از کالائى که براى مدت معینى به شخص سپرده مى‏شود تا بعد از استفاده لازم، آن را به صاحب اصلى بازگرداند. مثلا برادر مسلمان از برادر مسلمانى خودکارى را موقتًا مى‏گیرد و بعد از نوشتن یک نامه آن را به صاحب اصلى برمى‏گرداند.

۲- حکم عاریت: عاریت گرفتن و به عاریت دادن بنا بر آیات و روایات زیر، مشروع است:

مى‏فرماید: ﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰ [المائدة: ۲]. «در کارهاى خیر با همدیگر تعاون کنید». و در مقام نکوهش از کسانى به همدیگر عاریت نمى‏دهند، مى‏فرماید: ﴿وَيَمۡنَعُونَ ٱلۡمَاعُونَ ٧ [الماعون: ٧]. و رسول اللّهص خطاب به صفوان بن امیه که چند تا لباس زرهى‏ از وى به عاریت گرفته بود و صفوان پرسید که: یا رسول اللّه! این‌ها را به صورت غصب بردى، فرمود: «بَلْ عَارِيَةٌ مَضْمُونَةٌ» اى صفوان این‌ها را غصب نکردم بلکه بطور عاریت نزد من هستند و اگر تلف شدند، ضامن قیمت آن هستم، و رسول اللّهص مى‏فرماید: «مَا مِنْ صَاحِبِ إِبِلٍ وَلاَ بَقَرٍ وَلاَ غَنَمٍ لاَ يُؤَدِّى حَقَّهَا إِلاَّ أُقْعِدَ لَهَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِقَاعٍ قَرْقَرٍ تَطَؤُهُ ذَاتُ الظِّلْفِ بِظِلْفِهَا وَتَنْطِحُهُ ذَاتُ الْقَرْنِ بِقَرْنِهَا لَيْسَ فِيهَا يَوْمَئِذٍ جَمَّاءُ وَلاَ مَكْسُورَةُ الْقَرْنِ قُلْنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ وَمَا حَقُّهَا قَالَ: إِطْرَاقُ فَحْلِهَا وَإِعَارَةُ دَلْوِهَا وَمَنِيحَتُهَا وَحَلَبُهَا عَلَى الْمَاءِ وَحَمْلٌ عَلَيْهَا فِى سَبِيلِ اللَّهِ» (مسلم). «هرکس که گاو، شتر و گوسفند دارد و حق (شرعى) آن‌ها را ادا نکند، روز قیامت آن شخص در یک میدان مسطح نشانده مى‏شود و حیوان سم‏دار با سم‏ها و شاخ‏دار با شاخ‌ها خود او را مى‏زنند، و هیچ یک از آن‌ها روز قیامت بى‌شاخ یا شاخ شکسته نخواهد بود. سوال شد، اى پیامبر خدا! حق آن‌ها (حیوانات) چیست؟ فرمود: نر آن‌ها براى جفت‏گیرى داده شود، دلو آب آن‌ها و شیر آن‌ها رایگان بصورت عاریت به مستمندان داده شود و شیر آن‌ها موقعى دوشیده شود که آب خورده باشند و کالاى مستمندان براى خشنودى خدا بر پشت آن‌ها حمل کرده شود». عاریت دادن بنابر آیه، ﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰ [المائدة: ۲]. مستحب است گاه وقتى عاریت دادن واجب مى‏شود، در صورتى که خواهان عاریت ناچار به گرفتن عاریت باشد و صاحب کالا نیاز فورى به آن نداشته باشد.

۳- احکام عاریت:

۱- فقط کالاى مباح به عاریت داده شود، لذا کنیز براى وطى و شخص مسلمان براى خدمت به کفار، و خوشبوئى و پارچه دوخته به شخصى که در حالت احرام است، به عاریت داده نمى‏شود. زیرا تعاون در کارهاى گناه بنابر آیه: ﴿وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِ [المائدة: ۲]. حرام و ناجایز است.

۲- اگر عاریت دهنده عاریت را مشروط به ضمان کند، در صورت اتلاف بر مستعیر پرداخت قیمت واجب است. رسول اکرمص مى‏فرماید: «الْمُسْلِمُونَ عَلَى شُرُوطِهِمْ» «مسلمانان بر اساس شرایط مورد توافق با هم رفتار و معامله کنند» (ابوداود و حاکم). اگر ضمان عاریت در متن عقد شرط نبوده و عاریت بدون تعدى و کوتاهى از جانب مستعیر تلف شود، ضمان ندارد، البته ضمان بر مستعیر واجب نیست ولى بهتر این است که ضمانش را بپردازد، زیرا رسول اکرمص خطاب به یکى از همسران خود که ظرف غذایى را شکسته بود، فرمود: «طَعامٌ بِطَعَامٍ وَآنِيَةٌ بِآنِيَةٍ» «عوض طعام، طعام است و عوض ظرف، ظرف». (بخاری). هرگاه کالاى عاریت در اثر تعدى یا کوتاهى در حفاظت تلف شود، مستعیر ضامن قیمت یا ضامن مثل آن است. رسول اکرمص مى‏فرماید: «عَلَى الْيَدِ مَا أَخَذَتْ حَتَّى تُؤَدِّيْهِ» «هر دستى که چیزى را برداشته است باید، آن را برگرداند».

۳- هزینه حمل و نقل عاریت موقع برگرداندن به صاحبش، بر عهده مستعیر است، بطور مثال اگر کالاى عاریت، هزینه حمل داشته باشد مستعیر باید، کرایه حمال را بپردازد. رسول اللّهص مى‏فرماید: «عَلَى الْيَدِ مَا أَخَذَتْ حَتَّى تُؤَدِّيْهِ».

۴- مستعیر حق اجاره دادن کالائى را که به عاریت گرفته است ندارد، البته اگر مالک آن راضى باشد مى‏تواند آن را بطور عاریت به کسى دیگر بدهد.

۵- اگر دیوارى براى اینکه چوبى روى آن گذاشته شود به عاریت داده شود، مالک دیوار حق استرداد و پس گرفتن عاریت را ندارد، تا دیوار منهدم شده عاریت بقوه خود باقى است هم چنین اگر کسى زمینى را براى زراعت به عاریت داده است تا زرع درو نشده نمى‏تواند زمین را پس بگیرد، پس گرفتن زمین قبل از درو کردن زراعت یا پس گرفتن دیوار قبل از انهدام باعث ضرر است و ضرر رساندن به مسلمان حرام است.

۶- هرکس کالائى را براى یک مدت مشخص به عاریت بدهد، بهتر است تا پایان مدت آن را نستاند، رعایت مدت تعین شده در عاریت مستحب است.

نحوه تنظیم عاریت نامه:

آقاى .... فلان منزل مسکونى را که مالک و متصرف آن است، بطور عاریت به مدت.... به فلانى داد، تا نامبرده در مدت مذکور در آن زندگى کند، این عاریت با توجه به تمام ظوابط شرعى انجام گرفته و طرفین ملزم شدند که در طول مدت نکات شرعى را رعایت کنند، و منزل یاد شده از جانب معیر در تاریخ.... به آقاى فلانى که مستعیر است تحویل گردید.

ماده چهارم‏: بحث غصب:‏

۱- تعریف غصب: غصب، عبارت است، از تصرف کردن و مستولى شدن بر مال غیر قهرًا بدون حق تصرف در آن، مثلا کسى منزل کسى را متصرف شده در آن ساکن شود یا حیوان و ماشین کسى را متصرف شده سوار آن شود.

۲- حکم غصب: غصب بنابر آیه زیر حرام است. خداوند مى‏فرماید: ﴿وَلَا تَأۡكُلُوٓاْ أَمۡوَٰلَكُم بَيۡنَكُم بِٱلۡبَٰطِلِ [البقرة: ۱۸۸]. «اموال همدیگر را از راه باطل میل نکنید»، و رسول اللّه‏ص مى‏فرماید: «أَلَا إِنَّ دِمَاءَكُمْ وَأَمْوالَكُمْ حَرَامٌ» «خبردار جان و اموال شما براى یکدیگر محترم هستند»، و مى‏فرماید: «مَنِ اقْتَطَعَ شِبْراً مِنَ الأَرْضِ بِغَيْرِ حَقِّهِ طُوِّقَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَى سَبْعِ أَرَضِينَ» (احمد). «هرکس یک وجب زمین را از راه ظلم بگیرد، روز قیامت خداوند، هفت زمین را طوق گردن او قرار مى‏دهد»، و مى‏فرماید: «لَا يَحِلُّ مَالُ الْمُسْلِمِ إِلَّا عَنْ طِيْبِ نَفْسِهِ» «مال مسلمان بدون خشنودى و طیب خاطر براى کسى حلال نیست».

احکام غصب:

۱- غاصب بخاطر رعایت نکردن حق خداوند، بصورت زندانى کردن یا زدن باید مجازات شود.

۲- باز گرداندن مال غصب شده بر غاصب واجب است در صورت تلف شدن، قیمت یا مثل واجب مى‏گردد.

۳- اگر کالاى غصب شده نزد غاصب معیوب شود یعنى عیبى بر آن وارد شود که با بودن آن مالک نمى‏تواند استفاده لازم را از آن ببرد، غاصب کالاى معیوب و مغصوب را نزد خود نگاه داشته، مثل آن را به مالک برگرداند، اگر دادن مثل متعذرات، کالاى معیوب را همراه با تفاوت عیب برگرداند.

۴- منافع و زوائد کالاى غصب شده همراه با اصل بطور کامل به مالک بر گردانده شود، مانند، بچه حیوانات غصب شده، محصول درخت‏ها و کرایه حیوان یا ماشین غصب شده.

۵- اگر شىء غصب شده زمینى است و غاصب در آن خانه ساخته یا درخت غرس کرده است، قاضى او را ملزم به انهدام ساخت و ساز و بر کندن درخت‏ها و اصلاح زمین که بخاطر انجام ساخت و ساز خراب شده است، مى‏کند. اگر مالک راضى باشد، مى‏تواند خانه و درخت‏ها را سرجاى خود بگذارد و نقصانى که متوجه زمین شده است، تفاوت حساب را از غاصب بگیرد. رسول اکرمص مى‏فرماید: «لَيْسَ لِعِرْقٍ ظَالِمٍ حَقٌّ».

۶- اگر غاصب کالاى مغصوب را تجارت کرد و سود بدست آورد، سود کامل با سرمایه اصلى به مالک بر گردانده شود.

٧- اگر غاصب و مالک درباره قیمت یا وصف غصب با هم اختلاف پیدا کردند، قول غاصب همراه با سوگند معتبر است.

۸- هرکس مال غیر را بدون اجازه مالک تلف کند، ضمان بروى واجب است. مثلا کسى بدون اجازه مالک، چیزى را سوزاند، پاره کرد، درى را که قفل بود، باز کرد، قفسى را باز کرد و آنچه که داخل خانه یا قفس بود بیرون آورد.

٩- صاحب سگ گیرنده، اگر در نگهدارى سگ کوتاهى کرد و سگ کسى را گاز گرفت، ضامن است.

۱۰- دابه و حیوان اگر در شب رها شود و زراعتى را نقصان کند، از مالک آن غرامت گرفته مى‏شود، رسول اکرمص مى‏فرماید: «أَنَّ عَلَى أَهْلِ الأَمْوَالِ حِفْظَهَا بِالنَّهَارِ وَمَا أَفْسَدَتِ الْمَوَاشِى بِاللَّيْلِ فَهُوَ ضَامِنٌ عَلَى أَهْلِهَا» «صاحبان کالا و زراعت مسئول حفاظت آن‌ها در روزاند و اگر در شب چیزى تلف شود، تلف کننده ضامن است». (ابوداود، احمد و ابن ماجه).

۱۱- حیوان اگر بدون همراه چیزى یا کسى را زیر پاهاى خود له کند، ضمان ندارد، رسول اکرمص مى‏فرماید: «الْعَجْمَاءِ جُبَارٌ» (مسند احمد) «نقصانى که ازجانب حیوانات وارد مى‏شود، ضمان ندارد»، البته‏ اگر کسى بر حیوان سوار است و آن حیوان با دهان یا دست و پاهاى خود به کسى ضرر برساند، یا کسى را له کرده بکشد، شخص سوار مسئول آن است.

ماده پنجم‏: لقطه و لقیط (چیز یا شخص گم شده):

۱- لقطه: لقطه چیزى یافته شده از محلى که در ملک کسى نیست، مانند اینکه یک فرد مسلمان در معبر و محل گذر مردم مبلغى پول یا چیز دیگرى را مى‏یابد و بگمان اینکه ضایع نشود، آن را بر مى‏دارد.

۲- حکم لقطه: برداشتن کالاى یافته شده جایز است. وقتى از رسول اکرمص در این باره سوال شد، فرمود: «اعْرِفْ عِفَاصَهَا وَوِكَاءَهَا ثُمَّ عَرِّفْهَا سَنَةً، فَإِنْ جَاءَ صَاحِبُهَا، وَإِلَّا فَشَأْنُك بِهَا» (متفق علیه). «در باره گوسفند گم شده فرمود: «خذها فهى لک او لاخیک او للذئب» پوست و طناب آن را براى مردم معرفى کن و تا یک سال تمام کالاى پیدا شده را براى مردم بیان کن، اگر مالک آن پیدا شد بهتر و اگرنه تو در آن اختیار دارى». و فرموده: «خُذْهَا فَإِنَّمَا هِىَ لَكَ أَوْ لأَخِيكَ أَوْ لِلذِّئْبِ»(ابن ماجه).

البته برداشتن کالاى یافته شده براى کسى که به امانتدارى خود اعتماد دارد مستحب است و کسى که به امانتدارى خود اعتماد ندارد براى او مکروه است، زیرا قرار دادن اموال مسلمانان در معرض تلف جایز نیست.

۳- احکام لقطه:

الف) اگر کالاى گم شده کالاى با ارزشى نیست و مردم طبقه متوسط در صدد یافتن آن بر نمى‏آیند، مانند یک دانه خرما، یا یک دانه انگور، یا یک پارچه کهنه یا یک چوب دست و عصا است، برداشتن آن مانعى ندارد و یابنده در حال مى‏تواند از آن استفاده کند، شناساندن و نگهدارى آن نیز لازم نیست. حضرت جابرس مى‏فرماید: «رَخَّصَ لَنَا رَسُولُ اللَّهِ ج فِى الْعَصَا وَالسَّوْطِ وَالْحَبْلِ وَأَشْبَاهِهِ يَلْتَقِطُهُ الرَّجُلُ يَنْتَفِعُ بِهِ» (ابوداود). «رسول اکرمص بر داشتن عصا، چوب دست، طناب و امثال آن را براى‏ ما اجازه دادند، تا شخص این نوع گم شده را بردارد و از آن استفاده کند».

ب) اگر گم شده با ارزش است بگونه‏اى که مردم طبقه متوسطه در صدد یافتن آن هستند، بر یابنده واجب است که تا یک سال تمام آن را معرفى کند. آن را در بلندگوهاى مساجد یا در محل تجمع‏هاى مردم یا بوسیله رسانه‏هاى گروهى اعلام کند، اگر مالکى که علامات و ویژگی‌هاى آن را بیان کند پیدا شود، از آن اوست اگر بعد از یک سال کامل صاحبى براى آن پیدا نشد، یابنده مى‏تواند از آن استفاده کند یا آن را صدقه نماید البته با این اراده که هرگاه صاحبى برایش پیدا شود و آن را بطلبد، ضمانش را بپردازد.

ج) برداشتن کالاى پیدا شده در حرم مکه جایز نیست مگر در صورتى که احتمال ضایع شدن آن قوى باشد. یابنده مادام که در حرم مکه است، بر وى لازم است که آن را معرفى کند و هرگاه از حرم بیرون رود، آن را به حاکم مکه یا نماینده آن بسپارد، یابنده نمى‏تواند آن را در ملک خود یا ملک کسى دیگر داخل کند، رسول اکرمص مى‏فرماید: «إِنَّ هَذَا الْبَلَدَ حَرَّمَهُ اللَّهُ، لاَ يُعْضَدُ شَوْكُهُ، وَلاَ يُنَفَّرُ صَيْدُهُ، وَلاَ يَلْتَقِطُ لُقَطَتَهُ إِلاَّ مَنْ عَرَّفَهَا» (بخاری). «و همانا این شهر محترم است، خار و گیاه آن کنده نمى‏شود شکار آن تعقیب و گم شده آن برداشته نمى‏شود، مگر بقصد معرفى و شناساندن».

د) لقطه حیوان، که آن را ضالة الحیوان نیز مى‏گویند، اگر گوسفند است و در بیابان پیدا شده است، تحویل گرفتن و استفاده از آن در راه حلال جایز است. رسول اکرمص مى‏فرماید: «و هِىَ لَكَ أَوْ لأَخِيكَ أَوْ لِلذِّئْبِ» «آن از تو و یا از برادر تو و یا از آن گرگ است». یعنى یابنده باید آن را بردارد، چرا که اگر مالکى برایش پیدا نشود و یابنده آن را بر ندارد، یقینا طعمه گرگ خواهد شد، اگر حیوان گم شده شتر است، تحویل گرفتن و بردن آن در هیچ حال جایز نیست، رسول اکرمص مى‏فرماید: «وَمَا لَكَ وَلَهَا مَعَهَا سِقَاؤُهَا وَحِذَاؤُهَا، تَرِدُ الْمَاءَ، وَتَأْكُلُ الشَّجَرَ، حَتَّى يَلْقَاهَا رَبُّهَا» (متفق علیه). «با آن کار داشته نباشید زیرا شتر با خود کفش و مشکیزه به همراه دارد، بر آبها وارد مى‏شود و از برگ و شاخه درختان مى‏خورد تا وقتى مالکش بیاید و با خود مى‏برد».

(یعنى احتمال ضایع شدن شتر بسیار کم است، اغلب درنده‏ها از شکار آن ناتوان‏اند، آب مى‏خورد، از برگ درخت‌ها تغذیه مى‏کند، ضایع نمى‏شود و نیازى به حفاظت ندارد).

و الاغ، قاطر و اسب گم شده، شرایط شتر را دارند، این‌ها هوامل نام دارند، بدست گرفتن گم شده آن‌ها مانند گم شده شتر جایز نیست.

نحوه تنظیم لقطه نامه: بدینوسیله تائید مى‏گردد آقاى ... در تاریخ.... اقرار و اعتراف نموده است مبنى بر اینکه در فلان محله.... مبلغى یا کالائى یافته است و بلافاصله براى معرفى آن در مساجد، خیابان‌ها و مراکز تجارى و محل تجمع مردم، اقدام لازم را انجام داده‌است، و همواره به مدت بیش از یک سال بوسیله روزنامه‏ها، مجله‏ها، جرائد، صدا و سیما آن را اعلام نموده است. و بخاطر اینکه مالک آن یافت نشده است، دو انسان عادل را به عنوان گواه تعیین کرده است، هرگاه مدعى پیدا شود و اثبات ملک کند، از آن اوست و مسئولیت یابنده به پایان مى‏رسد و با تحویل دادن آن به مالک طبق مقررات و ضوابط شرعى، کسى حق ادعا در خصوص آن علیه یابنده را ندارد.

تاریخ تنظیم لقطه نامه....

ب) لقیط:

۱- تعریف لقیط: لقیط به کودک و نوزادى گفته مى‏شود که یافته شود و پدر و مادر او را کسى نمى‏شناسد و هیچکس مدعى نیست که پدر و یا مادر او است.

۲- حکم لقیط: حفاظت، تربیت و نگهدارى آن فرض کفایه است، خداوند مى‏فرماید: ﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰ [المائدة: ۲]. دلیل دوم اینکه او نیز یک موجود زنده و قابل احترام است، لذا حفاظت و نگهدارى از آن واجب است.

۳- احکام لقیط:

الف) یابنده باید بر یافتن او و آنچه همراه دارد، گواه بگیرد.

ب) کودک نوزاد اگر در یک کشور اسلامى پیدا شود، مسلمان است اگر چه غیر مسلمان همراه او باشد.

ج) اگر کودک یافته شده (لقیط) مال، همراه دارد، از همان مال براى او هزینه شود، در غیر این صورت از بیت‏المال برایش هزینه شود، اگر بیت‏المال مشکل دارد، بر جماعت مسلمانان لازم است که نفقه او را تدارک ببینند.

د) میراث کودک یافته شده و خون‏بهاى او در صورت کشته شدن به بیت‏المال مسلمین تعلق مى‏گیرد. و در قصاص و دیه، امام قیم او است. بنابراین امام در صورت قتل عمد مى‏تواند قصاص او را بگیرد و مى‏تواند بجاى قصاص دیه، خون بها، گرفته به بیت‏المال مسلمین واریز کند.

نحوه تنظیم لقیط نامه: بدینوسیله تائید مى‏گردد، مبنى بر اینکه آقاى... گواهى داده‌است که در فلان روز و در فلان محله کودکى را با این ویژگی‌ها.... در حالى که بر زمین افتاده بود پیدا کرده است و هیچکس مالک او نیست و احتمال اینکه مملوک کسى باشد نیز وجود ندارد اینک لقیط (بچه گم شده) در دست یابنده مى‏باشد که ایشان حق او را شناخته و بدان اعتراف دارد و طبق مقرارت شرعى از کلیه حقوق دفاع مى‏کند و در تاریخ .... این نامه تنظیم گشته و به امضاى گواهان رسیده است.

ماده ششم‏: سلب تصرفات و مفلس قرار دادن کسى:‏

۱- سلب تصرف:‏

تعریف حجر: بمعنى منع کردن شخصى از تصرف در مال و ملک خودش، بدلیل کم خردى که ناشى از کودکى یا دیوانگى باشد.

۲- حکم حجر:

کسى را به دلائل مذکور منع کردن از تصرف در مال خویش جایز و مشروع است. چنانکه خداوند مى‏فرماید: ﴿وَلَا تُؤۡتُواْ ٱلسُّفَهَآءَ أَمۡوَٰلَكُمُ ٱلَّتِي جَعَلَ ٱللَّهُ لَكُمۡ قِيَٰمٗا وَٱرۡزُقُوهُمۡ فِيهَا وَٱكۡسُوهُمۡ [النساء: ۵]. «افراد سفیه (و کم عقل و فاقد رشد لازم)، که شما قیم و سرپرست آنان هستید، اموالشان را به آنان نسپارید، البته براى غذا و لباس آنان از مالشان انفاق کنید». چنانکه رسول اکرمص تمام اموال و دارائى حضرت معاذ را کنترل کرد، چون معاذ مدیون بود، رسول اکرمص اموال معاذ را فروخت و بدهى‏هاى او را از آن پرداخت نمود حتى چیزى براى معاذ باقى نماند. (دارقطنى و حاکم).

۳- احکام کسانى که از تصرف منع مى‏شوند

۱- الصغير: صغیر عبارت است از کودکى که به سن بلوغ نرسیده باشد. و حکم آن این است که تصرفات مالى او بدون رضایت ولى مشروع و جایز نیست. حکم تا بالغ شدن ادامه دارد. بعد از رسیدن به سن بلوغ اگر درک و زیرکى لازم را داشت، حکم عدم جواز پایان مى‏پذیرد و إلا این حکم همواره به قوت خود باقى خواهد بود تا زمانى که آثار درک و رشد عقلى در او ظاهر شود. خداوند در مورد یتیم مى‏فرماید: ﴿وَٱبۡتَلُواْ ٱلۡيَتَٰمَىٰ حَتَّىٰٓ إِذَا بَلَغُواْ ٱلنِّكَاحَ فَإِنۡ ءَانَسۡتُم مِّنۡهُمۡ رُشۡدٗا فَٱدۡفَعُوٓاْ إِلَيۡهِمۡ أَمۡوَٰلَهُمۡ [النساء: ۶]. «یتیمان را امتحان کنید. وقتى وارد سن بلوغ شدند و آثار رشد عقلى را در آنان مشاهده کردید، اموالشان را به آنان بسپارید».

۲- السفية: سفیه کسى است که مالش را از راه تبذیر در جهت تأمین خواسته‏ها و لذات نفس هزینه مى‏کند یا مالش را بدلیل بى‏خردى و نادانى در مصارف بى‏حاصل و بى‏سود انفاق مى‏کند و شناختش در مورد مصالحش بسیار اندک است. چنین شخصى از تصرف در مالش منع کرده مى‏شود بشرط اینکه وارثان او خواستار چنین چیزى باشند. این نوع افراد از هبه کردن، و خرید و فروش ممنوع قرار مى‏گیرند تا زمانى که رشد عقلى در آنان پیدا شود و نفع و ضرر خود را تشخیص بدهند. اگر این نوع افراد بعد از ممنوع التصرف شدن، اقدام به خرید، فروش هبه و غیره کنند، تمام اقدامات آنان از لحاظ شرعى باطل بوده و نافذ نمى‏شود و تصرفات قبل از دوران حکم منع تصرف نافذ هستند باید به اجراء دربیایند.

۳- الـمجنون: مجنون یا دیوانه کسى است که دچار اختلال عقل شده و درکش نسبت به قضایا ضعیف شده است. این گونه افراد ممنوع التصرف قرار داده مى‏شوند و تصرفات آنان مادام که اختلال و ضعف درک برطرف نشده غیر مشروع و غیر نافذ تلقى مى‏شود. رسول اللّهص در این خصوص مى‏فرماید: «رُفِعَ الْقَلَمُ عَنْ ثَلاثَةٍ، عَنِ الْمَجْنُونِ الْمَغْلُوبُ عَلَى عَقْلِهِ حَتَّى يَبْرَأَ وَعَنِ النَّائِمِ حَتَّى يَسْتَيْقِظَ وَعَنِ الصَّبِىِّ حَتَّى يَحْتَلِمَ» «سه نفر، مرفوع القلم هستند، یعنى اهل تکلیف نبوده و مسئول اعمالى که انجام مى‏دهند نیستند.

۱- دیوانه‏اى که عقلش را از دست داده باشد وقتى که عقلش برگردد.

۲- شخصى که خواب است تا بیدار شود.

۳- کودک تا به سن بلوغ نرسیده است». (ابوداود، حدیث صحیح است).

۴- مریض: بیمارى که در حال مرگ است و گمان غالب بر این است که زنده نمى‏ماند، وارثان چنین بیمارى مى‏توانند از مقامات صالحه ممنوع التصرف بودن او را مطالبه کنند. آنگاه قاضى تصرفات مالى او را بجز در حد نفقه، مسکن، لباس، منزل و دارو، منع مى‏کند. تا اینکه بمیرد یا تندرست شود.

۲- تفلیس‏:

۱- تعریف تفلیس: تفلیس عبارت است از اینکه بدهى‏هاى فرد، مساوى باتمام دارائى یا بیش از آن باشند وارثان قادر به پرداخت بدهى‏ها نباشد.

۲- احکام تفلیس:

۱- ممنوع التصرف قرار دادن، بشرطیکه طلبکاران او خواستار چنین چیزى شوند (البته امام ابوحنیفه، معتقد به ممنوع التصرف قرار دادن مفلس نیست).

۲- تمام مایملک و دارایى او بجز آنچه که براى تأمین نیازهاى اولیه‏اش ضرورى مى‏باشد، مانند (لباس، طعام و مسکن) فروخته شده و پول حاصله از آن میان قرض خواهان به تناسب قرض‏هاى آنان تقسیم شود.

۳- هرکس از قرض خواهان و طلبکاران کالاى فروخته شده‏اش را بدون تغییر نزد او یافت، مى‏تواند آن را بگیرد.

یعنى او از سایر قرض خواهان در آن حق تقدم دارد، رسول اکرمص مى‏فرماید: «مَنْ أَدْرَكَ مَالَهُ بِعَيْنِهِ عِنْدَ رَجُلٍ قَدْ أَفْلَسَ فَهُوَ أَحَقُّ بِهِ مِنْ غَيْرِهِ» (متفق علیه). «هرکس کالاى خود را بطور مشخص نزد کسى که ورشکستگى‏اش اعلام شده است، یابد، او در آن از دیگران حق تقدم دارد». البته این حق تقدم مشروط است به اینکه از قیمت آن چیزى دریافت نکرده است و اگر بخشى از قیمتش را وصول کرده او با سایر طلبکاران در آن مساوى است.

۴- هرکس که ورشکستگى و افلاس او از دیدگاه مقامات صالحه ثابت شود، به این معنى که براى پرداخت بدهى‏هایش چیزى ندارد تا آن را فروخته و بدهى‏هایش را پرداخت کند، آنگاه احدى از قرض خواهان حق مطالبه و دنبال کردن طلب خود را ندارد. زیرا قرآن مى‏فرماید: ﴿وَإِن كَانَ ذُو عُسۡرَةٖ فَنَظِرَةٌ إِلَىٰ مَيۡسَرَةٖ [البقرة: ۲۸۰]. «اگر (مقروض‏) فاقد توان پرداخت است، تا رسیدن به توان مهلت داده شود» و رسول اکرمص خطاب به طلبکاران یکى از مقروضین فرمود: «خُذُوا مَا وَجَدْتُّمْ وَلَيْسَ لَكُمْ إِلَّا ذَلكَ» «آنچه که نزد او هست بردارید و بیش از این هیچگونه حقى ندارید». (مسلم).

۵- اگر طلبکارى پیدا شود که در زمان اعلام ورشکستگى و تفلیس مدیون حاضر نبوده است و تمام مال مدیون فروخته شده و میان قرض خواهان تقسیم گردیده است، ایشان به تناسب قرض خود مى‏تواند به سایر قرض خواهان رجوع کند.

۶- هرکس بعد از آگاهى از ممنوع التصرف بودن یک بدهکار با وى معامله کند، حق مراجعه به سایر طلبکارانى که مدیون بخاطر آنان، ممنوع التصرف شده است ندارد، بلکه طلب او بر ذمه خود مفلس است تا روزى که قادر به پرداخت آن شود.

ماده هفتم‏: بحث وصیت:‏

۱- تعریف وصیت: وصیت در واقع نوعى معاهده است در رابطه یا یک کالا یا در رابطه با تبرع و احسان بعد از وفات. با توجه به این تعریف وصیت، به دو نوع تقسیم مى‏شود:

نوع اول: وصیت کردن یا وصى قردادن کسى تا بدهى‏هاى شخص وصیت کننده را بپردازد، حق کسى را بدهد، یا فرزندان نابالغ وصیت کننده را تا دوران بلوغ سرپرستى کند.

نوع دوم: وصیتى است که براى «موصى له» کسى که در حق او وصیت مى‏شود، انجام مى‏گیرد.

۲- حکم وصیت: وصیت بنابر آیه‏هاى زیر، مشروع است. ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ شَهَٰدَةُ بَيۡنِكُمۡ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ ٱلۡمَوۡتُ حِينَ ٱلۡوَصِيَّةِ ٱثۡنَانِ ذَوَا عَدۡلٖ مِّنكُمۡ [المائدة: ۱۰۶]. «اى مؤمنان هنگام موت که قصد وصیت دارید، دو نفر عادل از میان‏تان را شاهد و گواه قرار بدهید». و مى‏فرماید: ﴿مِنۢ بَعۡدِ وَصِيَّةٖ يُوصِي بِهَآ أَوۡ دَيۡنٍ [النساء: ۱۱]. و رسول اکرمص مى‏فرماید: «مَا حَقُّ امْرِئٍ مُسْلِمٍ لَهُ شَيْءٌ يُرِيدُ أَنْ يُوصِيَ فِيهِ يَبِيتُ لَيْلَتَيْنِ إلَّا وَوَصِيَّتُهُ مَكْتُوبَةٌ عِنْدَهُ» (متفق علیه). «هر مسلمانى که چیزى قابل وصیت دارد، حق ندارد که دو شب از عمر او چنان سپرى شود که وصیتش را نزد خود ننوشته باشد».

باید گفت: وصیت بر کسى که بدهکار است یا امانتى نزد او گذاشته شده‏اند یا حقوقى بر گردنش مى‏باشد، واجب است. این وجوب وصیت بخاطر این است که مبادا شخص در حالى بمیرد که اموال یا حقوق مردم بر ذمه او باشد و ضایع گردد که نهایتا روز قیامت باید پاسخگو باشد، وصیت براى کسى که ثروتمند است و وارثانش نیز مستغنى هستند، مستحب است تا در حق خویشاوندان غیر وارث از یک سوم مال یا کم‌تر از آن وصیت کند. یا براى غیر خویشاوندان در یکى از مصارف خیر وصیت کند. در حدیث قدسى از رسول اکرمص روایت است، خداوند مى‏فرماید: «يَا ابْنَ آدَمَ اثْنَتَانِ لَمْ تَكُنْ لَكَ وَاحِدَةٌ مِنْهُمَا جَعَلْتُ لَكَ نَصِيبًا مِنْ مَالِكَ حِينَ أَخَذْتُ بِكَظَمِكَ لأُطَهِّرَكَ بِهِ وَأُزَكِّيَكَ وَصَلاَةُ عِبَادِى عَلَيْكَ بَعْدَ انْقِضَاءِ أَجَلِكَ» (ابن ماجه). «اى فرزند آدم دو چیز که تو در آن هیچگونه حقى نداشتى، براى تو در آن سهمى قرار داده‏ام. موقع خروج روح و نفس که مال تو متعلق به وارثان است، سهمى براى تو گذاشته‏ام (منظور اجازه وصیت است از یک سوم مال) تا بوسیله آن تو را پاک و تزکیه گردانم. و دوم دعاى مغفرت بندگان من است که بعد از مردن تو، در حق تو انجام مى‏گیرد»، رسول اکرمص خطاب به سعدبن ابى وقاص، موقعى که درباره وصیت سوال مى‏کرد، فرمود: «الثُّلُثُ، وَالثُّلُثُ كَثِيرٌ، إنَّك إنْ تَذَرْ وَرَثَتَك أَغْنِيَاءَ خَيْرٌ مِنْ أَنْ تَذَرَهُمْ عَالَةً يَتَكَفَّفُونَ النَّاسَ» (متفق علیه). «ثلث وصیت شود و ثلث زیاد است، اگر فرزندان را بعد از مردن مستغنى بگذارید بهتر است از اینکه نیازمند شوند و دست تکدى نزد این و آن دراز کنند».

۳- شرایط وصیت:

۱- موصى‌له باید مسلمان، عاقل و صاحب درک و بصیرت باشد زیرا کسى که این خصوصیات را ندارد ممکن است امور محوله را ضایع کند، و به درستى قادر به اداء حقوق و رعایت حال کودکان نباشد.

۲- لازم است که بیمار (وصیت کننده) عاقل، صاحب درک و مالک آنچه که بدان وصیت مى‏کند، باشد.

۳- موصى به، (جنس یا کالاى مورد وصیت) باید مباح و حلال باشد، لذا وصیت به امر یا کالاى حرام جایز نیست و نافذ نمى‏شود، مثلا اگر شخصى وصیت کند که بعد از مرگ وى براى او نوحه خوانده شود یا براى احداث کنیسه (عبادتگاه نصارى) یا انجام بدعت) توصیه بنماید، اینگونه توصیه ناحایز و غیرقابل اجرا مى‏باشد.

۴- کسى که به او وصیت مى‏شود (وصى) لازم است که وصیت را قبول کند و اگر هنگام وصیت، آن را رد کرد، وصیت باطل است و آن شخص بعد از آن هیچگونه اختیار و حقى ندارد.

۴- احکام وصیت:

۱- کسى که براى دیگران چیزى وصیت مى‏کند، جایز است که از وصیت خود رجوع کند یا آن را به فردى دیگرتغییر دهد، زیرا حضرت عمرس مى‏فرماید: «يُغَيِّرُ الرَّجُلُ مِن وَصِيَّتِهِ مَا يَشَاءُ» «شخص مى‏تواند وصیتش را حسب دلخواه خود تغییر دهد».

۲- اگر کسى وارث شرعى دارد براى او جایز نیست که بیش از یک سوم مالش را وصیت کند، زیرا حضرت سعد درباره وصیت از رسول اکرم سوال کرد و گفت: «أَفَأَتَصَدَّقُ بِثُلْثَىْ مَالِى؟» «آیا مى‏توانم دو سوم داراى‏ام را براى دیگران وصیت کنم»؟ رسول اکرمص فرمود: خیر. بعد حضرت سعد گفت: آیا مى‏توانم نصف آن را وصیت کنم؟ رسول اکرمص فرمود: خیر. سعد گفت: یک سوم را چى؟ رسول اکرمص فرمود: آرى! یکسوم را مى‏توانى وصیت کنى و یک سوم کم نیست و اگر تو در حالى از دنیا بروى که براى فرزندانت چیزى را باقى گذاشته‏اى یهتر است از اینکه آنان را نادار و ناتوان بگذارى تا دست تکدى پیش این و آن دراز کنند.

۳- وصیت کردن در حق وارث درست نیست ولو اینکه مال مورد وصیت بسیار اندک باشد، مگر اینکه سایر ورثا بعد از مردن مورث رضایت بدهند، زیرا رسول اللّه مى‏فرماید: «إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَعْطَى كُلَّ ذِى حَقٍّ حَقَّهُ فَلاَ وَصِيَّةَ لِوَارِثٍ»(ترمذى). «خداوند (در قرآن) حق هر صاحب حق را داده است. لذا وصیت در حق وارث (که میراث مى‏برد) (بدون رضایت سایر ورثا) درست نیست».

۴- اگر یک سوم ترکه مورد وصیت، جوابگوى تمام وصایا نباشد، همان یک سوم بطور مساوى میان کلیه کسانى که در حق آن‌ها وصیت شده است (موصى لهم) تقسیم مى‏شود.

۵- وصیت وقتى از یک سوم پرداخت مى‏شود که تمام بدهى‏هاى میت ادا شوند، حضرت علىس مى‏فرماید: «قَضَى رَسُولُ اللّهِ بِالدَّيْنِ قَبْلَ الْوَصِيَّةِ» «رسول‏ اکرمص پیش از نفاذ وصیت بدهى‏ها را پرداخت کرده است». (ترمذى. سندش اگر چه ضعیف است اما علما بدان عمل کرده‏اند). دلیل تقدم بدهى‏ها از وصیت این است، که بدهى‏ها واجب و وصیت نوعى تبرع و احسان است پس واجب مقدم بر احسان خواهد بود.

۶- وصیت از مال مجهول یا معدومى جایز است، زیرا وصیت نوعى تبرع و احسان است، اگر مال معدوم بدست آمد، وصیت اجرا مى‏شود و اگر بدست نیامد، مشکلى نیست، چون حقى ضایع نشده است. مثال وصیت به مجهول یا معدوم این است که مى‏گوید: اگر گوسفندان من بچه زائیدند، یا زمین محصول داد، به فلانى بدهید.

٧- پذیرفتن وصیت در حیات و هم چنین بعد از وفات شخص جایز است و در ضمن، وصیت کننده هر آن که خواسته باشد مى‏تواند وصى را عزل نماید.

۸- هرکس که درباره یک چیز معین وصیت کند وصى نمى‏تواند در غیر آن تصرف نماید، زیرا اجازه چنین تصرفى را ندارد بخاطر اینکه تصرف در حقوق مردم بدون اجازه آن‌ها شرعا جایز نیست.

٩- بعد از تنفیذ وصیت اگر بدهى بر میت ثابت گردید، وصى مسئول پرداخت آن نیست، زیرا وصى نسبت به آن علم نداشته که از پرداخت آن کوتاهى کرده باشد.

۱۰- اگر شخصى به یک چیز مشخص وصیت کرد و آن چیز از بین رفت و هلاک شد، وصیت باطل است، تنفیذ آن از بقیه اموال میت لازم نیست.

۱۱- هرگاه شخصى با رضایت بعضى از وارثان، در حق یکى از ورثاء وصیت کند، وصیتش فقط در سهم کسانى که رضایت داده‏اند نافذ مى‏شود و آن عده از وارثان که رضایت نداده‏اند، از سهم آنان چیزى کاسته نمى‏شود. رسول‏ اللّهص مى‏فرماید: «إِلَّا أَنْ يَشَاءَ الوَرَثَةُ» یعنى وصیت در حق یکى از وارثان بدون رضایت بقیه نافذ نمى‏شود.

۱۲- اگر کسى وصیت نمود که به فرزندان فلانى این مبلغ را بدهید، این وصیت شامل فرزندان پسر و دختر مى‏شود. زیرا لفظ فرزند، شامل پسر و دختر است. خداوند مى‏فرماید: ﴿يُوصِيكُمُ ٱللَّهُ فِيٓ أَوۡلَٰدِكُمۡۖ لِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِ [النساء: ۱۱]. اولاد به ذکر و انثى (پسر و دختر) تفسیر شده است. اگر کسى بگوید: براى بنى فلان ..... این وصیت فقط شامل فرزندان پسر است، زیرا لفظ «بنى» به پسران اطلاق مى‏گردد. و اگر گفت: «لِبَناتِ فلان كذا» این وصیت تنها شامل دختران مى‏شود.

۱۳- اگر شخصى وصیتى را نوشت و کسى را بر آن گواه نگرفت، تا زمانى که رجوعش ثابت نشده است، وصیتش نافذ است. و هرگاه رجوعش ثابت شد، وصیتش باطل مى‏گردد.

ماده هشتم‏: بحث وقف:

۱- تعریف وقف: وقف بمعنى حبس کردن نفس و ذات شى موقوف است. چون وقف، نه به ارث برده مى‏شود، نه فروخته مى‏شود و نه به کسى داده مى‏شود. ثمره و محصول وقف مال کسانى است که اصل براى آنان وقف شده است.

۲- حکم وقف: وقف مطلوب و مستحن است. خداوند مى‏فرماید: ﴿إِلَّآ أَن تَفۡعَلُوٓاْ إِلَىٰٓ أَوۡلِيَآئِكُم مَّعۡرُوفٗا [الأحزاب: ۶]. «مگر آنکه [در حیات خویش‏] در حق دوستانتان نیکى‏اى بکنید» و رسول‏ اللّهص مى‏فرماید: «إِذَا مَاتَ الإِنْسَانُ انْقَطَعَ عَنْهُ عَمَلُهُ إِلاَّ مِنْ ثَلاَثَةِ أَشْيَاءَ مِنْ صَدَقَةٍ جَارِيَةٍ أَوْ عِلْمٍ يُنْتَفَعُ بِهِ أَوْ وَلَدٍ صَالِحٍ يَدْعُو لَهُ» (مسلم و اصحاب السنن و غیره). «با مرگ‏ انسان تمام اعمال او منقطع مى‏گردد، بجز سه عمل که انسان بعد از مردن نیز از آن‌ها بهره مى‏برد. ۱- صدقه جاریه، ۲- عملى که بوسیله آن به دیگران فایده مى‏رساند. ۳- فرزند نیک و شایسته‏اى که براى پدر و مادرش دعاء خیر کند». وقف نمودن خانه، زمین، مساجد از جمله صدقه جاریه مى‏باشد.

شرایط وقف: شرایط زیر براى صحت وقف ضرورى هستند.

۱- واقف (وقف کننده) شایستگى و اهلیت احسان را داشته باشد، یعنى عاقل و مالک باشد.

۲- موقوف له (کسى که چیزى برایش وقف مى‏گردد) اگر فرد معینى است، لازم است که از جمله کسانى باشد که اهلیت مالک شدن را داشته باشد، مثلا وقف براى جنین در شکم یا براى غلام که در ملک کسى است روا نیست. اگر وقف براى فرد معینى نیست، لازم است که مقصود وقف تقرب و حصول ثواب باشد. پس وقف نمودن براى لغو بیهوده، و یا براى ساختن معبد یهود و نصارى و یا براى کار حرام درست نیست.

۳- وقف نمودن با تعبیر روشن و بدون ابهام باشد. مثلا از کلمات حبس، وقف، صدقه و یا تصدق بکار برود.

۴- کالاى وقف شده طورى باشد که بعد از استفاده از آن باقى بماند، مانند، منازل، اراضى، درخت و غیره. اما چیزهاى که همزمان با استفاده فنا مى‏شوند و از بین مى‏روند، خوردنى‏ها و نوشیدنى‏ها و بوئیدنى‏ها وقف نمودن آن‌ها درست نیست و تبرع و احسان در این موارد صدقه نام دارد و نه وقف.

۵- احکام وقف:

۱- وقف براى فرزندان صحیح است. اگر کسى گفت: فلان چیز را وقف اولاد (فرزندان) نمودم. این وقف شامل فرزندان پسر و دختر مى‏شود. همانطور که لفظ اولاد در صورت نبودن دختر شامل فرزندان پسر است نه دختر، و در صورت نبودن پسر شامل فرزندان دختر نمى‏شود. و اگر واقف بگوید: «وَقَفْتُ عَلى أَوْلَادِى وَأَعْقَابِهِمْ» «براى فرزندان و بازماندگان آنان وقف کردم». همزمان شامل فرزندان پسر و دختر مى‏گردد، اگر گوید: «وَقَفْتُ عَلَى بَنِى» فقط فرزندان پسر را شامل مى‏شود نه دختر را همانطور که لفظ «بنات» شامل فرزندان دختر است نه پسر.

۲- عمل نمودن و مورد عنایت قرار دادن صفاتى که واقف آن‌ها را شرط کرده یا رعایت نمودن اولیتى که مورد نظر واقف بوده است ضرورى مى‏باشد. اگر واقف بگوید: فلان زمین یا منزل را براى یک عالم محدث یا فقیه وقف نموده‏ام، باید در اختیار محدث و فقیهى گذاشته شود و فرد دیگرى را شامل نمى‏شود، اگر بگوید: این زمین یا منزل را به فرزندانم و بعد به فرزندان آنان و بعد به فرزندان، فرزندانم وقف نموده‏ام، تا طبقه اول منقرض نشده شى‏ء موقوف به طبقه بعدى منتقل نمى‏شود، اگر واقف، وقف را مختص طبقه اول کرده است و طبقه اول مثلا سه برادراند، اگر یکى از آنان فوت شود، سهم او به فرزندانش بر نمى‏گردد بلکه سهم برادر فوت شده به دو تا برادر زنده بر مى‏گردد، البته این در صورتى است که وقف کننده این را شرط قرار بدهد.

۳- وقف بلافاصله بعد از اعلام واقف و تفکیک و سپردن به کسى که برایش وقف شده قطعى مى‏شود. بعد از آن فسخ، فروش و هبه کردن آن صحیح نیست.

۴- اگر منافع وقف بدلیل خراب شدن و منهدم شدن معطل گردد، جایز است که شى‏ء موقوف را فروخته و در برابر قیمت آن، مانند آن را خیریدارى نمود، اگر مبلغى از قیمت آن زائد بماند، مى‏توان آن را براى تعمیر مسجد هزینه کرد و یا براى فقراء و مساکین صرف نمود.

ماده نهم‏: هبه، عمرى و رقبى:‏

الف) هبه:‏

۱- تعریف هبه: هبه و بخشش بلاعوض نوعى احسان است از طرف شخص عاقل و بالغ نسبت به کسى دیگر است مانند اینکه: یک فرد نیکوکار منزلى را در اختیار مسلمانى دیگر قرار دهد، یا اینکه اجناسى مانند، پارچه، طعام و پول نقد را به دیگرى ببخشد.

۲- حکم هبه: هبه و هدیه مستحب و مطلوب و از اعمالى هستند که انجام آن‌ها مورد تشویق قرار گرفته و بر انجام آن‌ها تاکید شده است. خداوند مى‏فرماید: ﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰ [المائدة: ۲]. «در کارهاى نیک و اعمالى که موجب تقوى هستند، با همدیگر مساعدت کنید» و مى‏فرماید: ﴿وَءَاتَى ٱلۡمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِۦ ذَوِي ٱلۡقُرۡبَىٰ [البقرة: ۱٧٧]. «(بنده شایسته خدا کسى است که با وجود دلبستگى به مال) آن را به خویشاوندان مى‏دهد». و رسول‏ اللّهص مى‏فرماید: «تَهَادُوا تَحَابُّوا وتَصافَحُوا يُذْهِبُ الغُلَّ عَنْكُمْ» (ابن عساکر با سند صحیح). «به همدیگر هدیه دهید و با هم محبت و دوستى کنید تا کدورت از دل‏هاى‏ شما زائل شود». و مى‏فرماید: «العَائِدُ فِى هِبَّتِهِ كَا الْعائِدِ فِى قَيْئِهِ» (متفق علیه). «کسى که کالاى هبه‏ شده خود را پس مى‏گیرد مانند کسى است که استفراغ خود را مى‏بلعد». و از حضرت عایشهل مروى است: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِج يَقْبَلُ الْهَدِيَّةَ، وَيُثِيبُ عَلَيْهَا»(بخارى). «رسول اکرمص هدیه را مى‏پذیرفت و در عوض پاداش مى‏داد». رسول ‏اللّهص مى‏فرماید: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ يُبْسَطَ لَهُ رِزْقُهُ أَوْ يُنْسَأَ لَهُ فِى أَثَرِهِ فَلْيَصِلْ رَحِمَهُ» (بخاری). «هرکس روزى وسیع را مى‏پسندد و دوست دارد، که لغزش‏هایش به فراموشى سپرده شوند، با هدیه دادن پیوندش را با خویشاوندان حفظ کند».

۳- شرایط هبه:

۱- ایجاب: یعنى اظهار آمادگى هبه کننده و پاسخ مثبت دادن به کسى که از وى چیزى مى‏طلبد.

۲- قبول: یعنى اینکه کسى که به او چیزى داده شود، آن را بپذیرد. و چنین گوید: «قَبِلْتُ مَا وَهَبْتَنِى» آنچه را که تو به من دادى پذیرفتم. یا اینکه آن کالا را از هبه کننده بگیرد و در اختیار خود قرار دهد. زیرا اگر فرد مسلمانى چیزى را به دیگرى هبه کند طرف مقابل آن را نپذیرد هبه قبول نمى‏شود. حتى اگر همان دم هبه کننده بمیرد کالاى مذکور به ورثاء میت تعلق مى‏گیرد.

۴- احکام هبه:

۱- اگر به یکى از فرزندان هبه شود، عین همان کالا به فرزندان دیگر نیز داده شود. رسول اکرمص مى‏فرماید: «اتَّقُو للّهَ وَاعْدِلُوْا فِى أَوْلَادِكُمْ» (متفق علیه). «از خدا بترسید و درباره فرزندان عدالت را رعایت کنید».

۲- باز پس گرفتن هبه و هدیه حرام است. رسول ‏اللّهص مى‏فرماید: «العَائِدُ فِى هِبَّتِهِ كَا الْعائِدِ فِى قَيْئِهِ» (متفق علیه). «کسى که هبه را پس مى‏گیرد مانند کسى است که غذاى استفراغ شده را دوباره مى‏بلعد». البته اگر کسى به فرزند خویش چیزى هبه کرد، مى‏تواند رجوع بکند. چرا که فرزند و تمام اموال او از آن پدر مى‏باشند. چنانکه رسول اللّهص مى‏فرماید: «لاَ يَحِلُّ لِلرَّجُلِ أَنْ يُعْطِىَ عَطِيَّةً ثُمَّ يَرْجِعَ فِيهَا إِلاَّ الْوَالِدَ فِيمَا يُعْطِى وَلَدَهُ» (ترمذی). «بر هیچ انسانى حلال نیست، چیزى را که به کسى داده پس بگیرد، مگر پدر که مى‏تواند آنچه را به پسرش داده پس بگیرد».

۳- هدیه دادن به نیت دریافت پاداش بزرگتر مکروه است. یعنى شخصى به کسى هدیه‏اى مى‏دهد به امید اینکه هدیه بزرگترى دریافت کند، خداوند مى‏فرماید: ﴿فَلَا يَرۡبُواْ عِندَ ٱللَّهِۖ وَمَآ ءَاتَيۡتُم مِّن زَكَوٰةٖ تُرِيدُونَ وَجۡهَ ٱللَّهِ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُضۡعِفُونَ [الروم: ۳٩]. «و آنچه [به قصد] ربا مى‏دهید تا [بهره شما] در اموال مردم افزونتر گردد. [بدانید که‏] در نزد خداوند افزون نمى‏شود. و زکاتى را که در طلب خشنودى خداوند پرداخت کرده باشید، پس همینان فزونى یافتگانند».

هدیه گیرنده در پذیرفتن و رد کردن هدیه مختار است ولى اگر پذیرفت جبران آن بر وى لازم است. چنانکه عایشهل مى‏فرماید: آنحضرتص هدیه را مى‏پذیرفت و عوض آن را مى‏داد. (بخاری). رسول اکرمص مى‏فرماید: اگر کسى در حق شما احسان نمود، شما نیز جبران نمائید. (دیلمى).

ب) عمرى:

۱- تعریف عمرى: عمرى عبارت است از اینکه یک فرد مسلمان خطاب به برادر مسلمانش مى‏گوید: «أعمرتك دارِى أَوْ بُسْتانِى أَوْ وَهَبْتُكَ سُكْنى دارِى أَوْ غَلَّةَ بُستَانِى مَدَّةَ عُمْرِكَ أَوْ طُولَ حَياتِكَ» «منزل یا باغم را تا زنده‏اى به تو بخشیدم. یا سکونت منزلم یا منافع با غم را تا تو زنده هستى یا در طول زندگى‏ات به تو هبه کردم».

۲- حکم عمرى: عمرى به حدیث جابرس که ذیلا درج مى‏گردد جایز است. حضرت جابرس مى‏گوید: عمرى که رسول ‏اللّهص آن را جایز دانسته این است که شخص مى‏گوید: «هِىَ لَكَ وَلَعَقَبِكَ» یعنى، «فلان منزل از آن تو و فرزندان تو است». ولى اگر چنین گوید: «هِىَ لَكَ مَا عِشْتَ» یعنى: «فلان منزل، تا زمانى که تو زنده هستى مال تو است»، بعد از وفات مخاطب، ملک به مالکش برمى‏گردد.

۳- احکام عمرى:

۱- اگر لفظ عمرى بکار رفته است، مثلا چنین گفته شده است، «أَعْمَرْتُكَ هَذِهِ الدَّارَ» این منزل را تا زنده‏اى به تو بخشیدم. بعد از مردن معمر له، منزل به وارثان او منتقل مى‏گردد. رسول ‏اللّهص مى‏فرماید: «العُمْرِىْ لِمَنْ وُهِبَتْ لَهُ» «عمرى براى کسى است که باو بخشیده شده است». (متفق علیه). «هم چنین اگر در عمرى، این الفاظ قید شده‏اند «هى لك ولذريتك من بعدك» «فلان منزل از آن تو و بعد از مردنت از آن فرزندان تو است». آنگاه منزل مذکور مال معمرله و بعد از مرگ وى از آن فرزندان او است، و در ملک معمر، (مالک اصلى) بر نمى‏گردد. رسول اللّهص مى‏فرماید: «أَيُّمَا رَجُلٍ أُعْمِرَ عُمْرَى لَهُ وَلِعَقِبِهِ فَإِنَّهَا لِلَّذِى يُعْطَاهَا لاَ تَرْجِعُ إِلَى الَّذِى أَعْطَاهَا لأَنَّهُ أَعْطَى عَطَاءً وَقَعَتْ فِيهِ الْمَوَارِيثُ» (مسلم و ابوداود). «هرکس که بصورت عمرى به او چیزى داده شد، به او و فرزندانش تعلق مى‏گیرد. و هرگز به ملک دهنده برنمى‏گردد. چون دهنده بخششى نموده است که حکم میراث در آن به اجرا درآمده است».

۲- اگر در عمرى، گفته شود، این منزل تا زمانى که تو زنده هستى از آن تو است و بعد از آن، به من و فرزندانم برمى‏گردد، بعد از وفات ایشان به ملک صاحب اصلى بر مى‏گردد. بدلیل حدیث حضرت جابر که در سطور بالا بیان گردید.

ج) رقبى:

۱- تعریف رقبى: این است که یک فرد به برادر دینى‏اش مى‏گوید: اگر قبل از تو من مردم، منزل یا باغ من مال تو است و اگر تو قبل از من مردى، منزل و باغ تو از آن من است. یا چنین مى‏گوید: این منزل تا زمانى که تو زنده هستى مال تو است، اگر تو پیش از من مردى به من برمى‏گردد و اگر من مُردم همچنان مال تو باشد، آنگاه هرکدام از این دو تا که دیرتر بمیرد، منزل یا باغ مذکور به او تعلق مى‏گیرد.

۲- حکم رقبى: رقبى بدلیل حدیث زیر، مکروه است. رسول‏ اللّهص مى‏فرماید: «لاَ تُرْقِبُوا فَمَنْ أَرْقَبَ شَيْئاً فَهُوَ فِى سَبِيلِ الْمِيرَاثِ» (احمد، ابوداود، ابن ماجه و نسائى). «بصورت رقبى چیزى را به کسى ندهید، هرکس بصورت رقبى چیزى را داد، حکمش، حکم میراث است». دلیل دوم کراهیت این است که ارتقاب، یعنى بصورت رقبى چیزى را به کسى دادن، منجر به این مى‏شود که طرف در انتظار مرگ و مردن طرف آخر بنشیند و مرگ او را آرزو کند حتى ممکن است یک طرف براى مردن و از بین بردن طرف دیگر تلاش کند. بنابراین جمهور علماء آن را مکروه دانسته‏اند.

۳- احکام رقبى: اگر مسلمانى مرتکب عمل مکروه رقبى شود، و چیزى را بصورت رقبى بدهد، همان احکام عمرى در آن جارى مى‏گردد، اگر رقبى مطلق است، پس متعلق به مرقب له و بعد از وى متعلق به فرزندان او مى‏باشد و اگر رقبى مشروط و مقید است، قید و شرایط آن باید رعایت گردد، اگر رجوع شرط شده است برمى‏گردد و اگر رجوع در آن شرط نشده است به مالک اصلى برنمى‏گردد بلکه به وارثان مرقب له منتقل مى‏گردد.

فصل ششم: نكاح، طلاق، رجعت، خلع، لعان، ايلاء، ظهار، عده، نفقه و حضانت

این فصل مشتمل بر نه ماده است:

ماده اول‏: بحث نکاح:

۱- تعریف نکاح: نکاح به عقدى گفته مى‏شود که میان زن و مرد برقرار مى‏شود که براى هر یک از طرفین، استفاده جنسى را از یکدیگر حلال مى‏گرداند.

۲- حکم نکاح: نکاح به دلائل زیر مشروع است. خداوند مى‏فرماید: ﴿فَٱنكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِ مَثۡنَىٰ وَثُلَٰثَ وَرُبَٰعَۖ فَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا تَعۡدِلُواْ فَوَٰحِدَةً أَوۡ مَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡ [النساء: ۳]. «دو، سه یا چهار‌تا از خانم‏هایى که مورد پسند شما هستند نکاح کنید. البته اگر مى‏ترسید که عدل و انصاف را نمى‏توانید رعایت کنید، پس با یک خانم ازدواج کنید یا از کنیزانى که در ملک شخصى شما هستند استفاده جنسى ببرید». و مى‏فرماید: ﴿وَأَنكِحُواْ ٱلۡأَيَٰمَىٰ مِنكُمۡ وَٱلصَّٰلِحِينَ مِنۡ عِبَادِكُمۡ وَإِمَآئِكُمۡ [النور: ۳۲]. «و آن زنانتان را که بى‌شوهرند و بردگان و کنیزکان خود را که سزاوار [ازدواجند] به همسرى [دیگران‏] دهید». البته نکاح بر کسانى واجب است که توان تأمین هزینه آن را داشته باشند، و در صورت تجرد احتمال وقوع در گناه و حرام باشد و کسى که قادر بر تأمین نفقه و هزینه نکاح باشد اما خوف فتنه و ارتکاب حرام در حق او نباشد، نکاح برایش سنت است نه واجب. رسول ‏اللّهص مى‏فرماید: «يَا مَعْشَرَ الشَّبَابِ مَنْ اسْتَطَاعَ مِنْكُمْ الْبَاءَةَ فَلْيَتَزَوَّجْ فَإِنَّهُ أَغَضُّ لِلْبَصَرِ، وَأَحْصَنُ لِلْفَرْجِ»(متفق علیه). «اى قشر جوان! هرکدام از شما قادر بر تأمین نفقه و هزینه زندگى است، باید ازدواج کند. چون ازدواج باعث حفاظت نظر و شرمگاه است». و مى‏فرماید: «تَزَوَّجُوا الْوَدُودَ الْوَلُودَ فَإِنِّى مُكَاثِرٌ بِكُمُ الأُمَمَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» «با زنانى که شوهران‏شان را دوست دارند و به کثرت فرزند مى‏زایند ازدواج کنید». (احمد و ابن ماجه).

۲- حکمت و فلسفه نکاح:

۱- ادامه و ابقاء نوع بشر بوسیله نکاح و زاد و ولد.

۲- تأمین نیاز جنسى هرکدام از زوجین از راه مشروع و حفاظت شرمگاه با استفاده از روش‏هاى مطابق با فطرت انسان.

۳- همکارى زوجین در امر تربیت، تعلیم و نگاهدارى فرزندان.

۴- تنظیم و سازماندهى علاقه‏اى که انسان‌ها به جنس مخالف دارند بر اساس تبادل حقوق و همکارى و همدلى مثمر در دایره محبت، مودت، احترام متقابل و قدردانى.

۳- ارکان نکاح:

براى صحت نکاح وجود چهار رکن لازم است.

(الف) ولى: عبارت است از پدر زوجه، وصى و خویشاوند نزدیک پدرى. زیرا رسول اللّهص مى‏فرماید: «لاَ نِكاحَ إِلاَّ بِوَلِىٍّ» (أصحاب السنن). «هیچ نکاحى بدون حضور و اشراف‏ ولى معتبر نیست». و از حضرت عمرس مروى است: «لاَ تُنْكَحُ الْمَرْأَةُ إِلاَّ بِإِذْنِ وَلِيِّهَا أَوْ ذِى الرَّأْى مِنْ أَهْلِهَا أَوِ السُّلْطَانِ» (مالک در مؤطا). «هیچ زنى بدون اجازه ولى یا صاحب نظر از خویشاوندانش و یا بدون اجازه حاکم به نکاح داده نشود».

احکام ولى:‏

رعایت نکات زیر براى ولى واجب است.

۱- شایستگى ولایت را داشته باشد، یعنى مرد، عاقل، بالغ و آزاد باشد.

۲- از دختر درباره شخص مورد نظر براى ولایت کسب اطلاع شود، اگر دختر باکره است ولى او پدرش مى‏باشد. ولى، اگر غیر پدر است، باید با اجازه طرف چه ثیبه باشد چه باکره او را به عقد کسى در بیاورد. زیرا رسول اکرمص مى‏فرماید: «الأَيِّمُ أَحَقُّ بِنَفْسِهَا مِنْ وَلِيِّهَا وَالْبِكْرُ تُسْتَأْذَنُ فِى نَفْسِهَا وَإِذْنُهَا صُمَاتُهَا» (مالک در مؤطا). «ثیبه ولایتش بر خود بیشتر است تا ولى، از دوشیزه درباره نکاح کسب اجازه شود، خاموش بودن او دال بر اجازه است».

۳- ولایت قریب با بودن اقرب غیر معتبر است. روى این اصل ولایت برادر پدرى با بودن برادر، پدرى و مادرى غیر معتبر است. یا ولایت برادرزاده با بودن برادر فاقد اعتبار است.

۴- اگر زنى به دو نفر از خویشاوندانش وکالت ازدواج بدهد و هرکدام از وکلا او را با شوهرى جدا ازدواج دهد آن زن همسر شوهرى است که نکاحش اول انجام گرفته است و اگر هر دو نکاح همزمان انجام گرفته باشند، نکاح باطل است.

ب) گواهان نکاح:

منظور از گواهان، این است که موقع عقد نکاح دو نفر مرد یا بیش از دو که عادل و مسلمان باشند حضور داشته باشند. خداوند مى‏فرماید:

﴿وَأَشۡهِدُواْ ذَوَيۡ عَدۡلٖ مِّنكُمۡ [الطلاق: ۲]. «دو نفر عادل را از میان خود گواه قرار دهید». رسول ‏اللّهص مى‏فرماید: «لَا نِكاحَ إِلَّا بِوَلِىٍّ وَشَاهِدَىْ عَدْلٍ» «هیچ نکاحى بدون حضور ولى و دو گواه عادل‏ صحیح نیست». (بیهقى و دار قطنى).

احکام گواهان:

۱- دو یا بیش از دو نفر باشند.

۲- هر دو گواه باید عادل باشند. عدالت در قالب اجتناب از تمام گناهان کبیره و اغلب گناهان صغیره تحقق مى‏یابد. بنابر این گواهى کسى که مرتکب زنا، شرب خمر یا ربا خوارى است، اعتبارى ندارد. خداوند مى‏فرماید: ﴿ذَوَيۡ عَدۡلٖ مِّنكُمۡ گناه کبیره یا اصرار بر گناهان صغیره منافى عدالت است. در حدیث آمده است، «وَشَاهِدَىْ عَدْلٍ» دو گواه عادل.

۳- کثرت گواهان بدلیل قلت عدالت مطلوب و مستحب است.

ج) صیغه عقد:

شوهر یا وکیل شوهر در عقد ازدواج چنین گوید: «زَوِّجْنِىْ ابْنَتَكَ أَوْ وَصِيَّتَكَ فُلَانَةُ» «دختر یا وصیه خود فلانى را به عقد من درآور»، ولى، بگوید: «زَوَّجْتُكَ أَوْ أَنْكَحْتُكَ ابْنَتِىْ فُلَانَةَ» دخترم فلانى را به ازدواج یا به نکاح تو درآوردم. شوهر گوید: «قَبِلْتُ زِواجُهَا مِنْ نَفْسِىْ» ازدواج او را با خودم پذیرفتم.

احکام عقد نکاح:

۱- همسانى و همخوانى شوهر براى همسر، مثلا شوهر آزاد، داراى اخلاق خوب، متدین و امانت‏دار باشد. رسول ‏اللّهص مى‏فرماید: «إِذَا أَتَاكُمْ مَنْ تَرْضَوْنَ خُلُقَهُ وَدِينَهُ فَزَوِّجُوهُ إِلاَّ تَفْعَلُوا تَكُنْ فِتْنَةٌ فِى الأَرْضِ وَفَسَادٌ عَرِيضٌ» (ابن ماجه). «هر گاه کسى که به‏ لحاظ اخلاق و دیانت مورد پسند، شما است، براى خواستگارى بیاید، او را پذیرفته نکاح بدهید، و اگر چنین نکردید، فتنه و فساد زمین را فرا مى‏گیرد».

۲- وکالت در عقد ازدواج صحیح است. شوهر هر کسى را که خواسته باشد بعنوان وکیل براى خود برگزیند. البته وکیل همسر ولى او است، همان ولى که مسئولیت عقد ازدواج او را بر عهده دارد.

د) مهریه:‏

مهریه یا صداق، همان چیزى است که بمنظور حلال کردن استفاده جنسى به زن داده مى‏شود. دادن مهریه واجب است. خداوند مى‏فرماید: ﴿وَءَاتُواْ ٱلنِّسَآءَ صَدُقَٰتِهِنَّ نِحۡلَةٗ [النساء: ۴]. «مهریه زنان را با طیب خاطر بپردازید». و رسول‏ اللّهص مى‏فرماید: «وَالْتَمِسْ وَلَوْ خَاتَمُ حَدِيْدٍ» یعنى: «نکاح همراه با مهریه باشد هرچند که مقدار مهریه کم باشد، مانند، یک انگشترى از فلزى».

احکام مهریه‏

۱- تخفیف و کم بودن مهریه مطلوب است. رسول ‏اللّهص مى‏فرماید: «أَعْظَمُ النِّسَاءِ بَرَكَةً أَيْسَرُهُنَّ مَئُونَةً» (احمد، حاکم بیهقى). «بزرگ‌ترین زنان با برکت آنانى هستند که هزینه نکاح و مهریه آنان ساده‏تر باشد». علاوه بر این مهریه دختران رسول ‏اللّهص چهارصد الى پانصد درهم بوده است. مهریه همسران رسول ‏اللّهص نیز، همین مقدار بوده است.

۲- نام بردن و معین کردن مهریه در مجلس عقد سنت است.

۳- مهریه بوسیله هر مال که قیمتش اندکى بیش از یک چهارم دینار باشد صحیح است. رسول‏ اللّهص مى‏فرماید: «وَالْتَمِسْ وَلَوْ خَاتَمُ حَدِيْدٍ».

۴- شتاب در پرداختن مهریه و دادن آن همزمان با برگزارى عقد ازدواج صحیح است و تأخیر کل آن با بخشى از آن نیز جایز است. خداوند مى‏فرماید: ﴿وَإِن طَلَّقۡتُمُوهُنَّ مِن قَبۡلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ وَقَدۡ فَرَضۡتُمۡ لَهُنَّ فَرِيضَةٗ [البقرة: ۱۳٧]. «و اگر آنان را پیش از آنکه با آنان نزدیکى کنید طلاق دادید، حال آنکه مهرى براى آن‌ها معین کرده‏اید». البته دادن بخشى از مبلغ مهریه قبل از زفاف مطلوب و مستحب است. در ابو داود و نسائى آمده است: رسول اکرمص به حضرت علىس امر کرد تا قبل از زفاف چیزى به فاطمه زهراء بدهد. حضرت علىس گفت: من چیزى ندارم. رسول اکرمص فرمود: ذره تو کجاست؟ حضرت على ذره خود را به حضرت زهراء داد.

۵- مهریه در لحظه انجام عقد بر عهده شوهر تعلق مى‏گیرد و با دخول و زفاف واجب مى‏گردد. اگر بدلیلى همسر قبل از زفاف مطلقه گردید، نصف مهریه ساقط مى‏گردد و نصف دیگر بر ذمه شوهر باقى مى‏ماند. خداوند مى‏فرماید: ﴿وَإِن طَلَّقۡتُمُوهُنَّ مِن قَبۡلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ وَقَدۡ فَرَضۡتُمۡ لَهُنَّ فَرِيضَةٗ فَنِصۡفُ مَا فَرَضۡتُمۡ [البقرة: ۱۳٧]. «اگر پیش از دخول و خلوت صحیحه آنان را طلاق دادید و حال آنکه مهریه براى آنان تعیین گردیده است، پس نصف مهریه از پیش تعیین شده به آنان مى‏رسد».

۶- اگر شوهر قبل از تماس جنسى و بعد از انجام عقد نکاح فوت شود، مهریه کامل و سهم میراث باو تعلق مى‏گیرد، اگر مهریه‏اى تعیین شده است و اگر مهریه از قبل تعیین نشده است، مهر مثل باو مى‏رسد و عدت وفات نیز بر وى واجب مى‏گردد.

۵- آداب و سنن نکاح:‏

۱- خطبه: خطبه مسنون نکاح از این قرار است: «الْحَمْدُ لِلَّهِ نَسْتَعِينُهُ وَنَسْتَغْفِرُهُ وَنَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ شُرُورِ أَنْفُسِنَا مَنْ يَهْدِهِ اللَّهُ فَلاَ مُضِلَّ لَهُ وَمَنْ يُضْلِلْ فَلاَ هَادِىَ لَهُ وَأَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ» بعد این آیه را بخواند: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِۦ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ ١٠٢ [آل‌عمران: ۱۰۲]. «اى اهل ایمان، آنچنان که حق تقوى است، از معصیت خداوند اجتناب کنید و فقط در حالت اسلام از دنیا کوچ کنید». و اول سوره نساء تا «رقيبا»، و ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَقُولُواْ قَوۡلٗا سَدِيدٗا ٧٠ يُصۡلِحۡ لَكُمۡ أَعۡمَٰلَكُمۡ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡۗ وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ فَازَ فَوۡزًا عَظِيمًا٧١ [الأحزاب: ٧۰-٧۱]. «اى مؤمنان، از خداوند پروا بدارید و سخن استوار بگویید. تا کارهایتان را براى شما اصلاح کند و گناهانتان را براى شما بیامرزد و هرکس که از خداوند و رسول او اطاعت کند [بداند که‏] به کامیابى‏اى بزرگ نایل آمده است». رسول ‏اللّهص مى‏فرماید: «إذَا أَرادَ أَحَدُكُمْ أَنْ يَخْطُبَ‏ لِحَاجَةٍ مِنْ نِكَاحٍ أَوْ غَيْرِهِ فَلْيَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ ... الخ» ((ترمذى). «هر گاه کسى از شما قصد خواندن‏ خطبه براى نکاح یا براى هر مقصدى دیگر دارد، بگوید: «الحمد للّه نستعينه و ...الخ».

۲- دعوت ولیمه: رسول اللّهص خطاب به عبدالرحمن بن عوف فرمود: «أَوَلِمْ وَلَوْ بِشَاةٍ» «ولیمه بده ولو با ذبح یک گوسفند» (متفق علیه). ولیمه غذاى عروس را مى‏گویند و پذیرفتن دعوت ولیمه واجب است. رسول اللّهص مى‏فرماید: «مَنْ دُعِيَ إلَى عُرْسٍ أَوْ نَحْوِهِ فَلْيُجِبْ» (مسلم). «هرکس براى طعام عروسى دعوت شود، باید بپذیرد». و اگر در جشن عروسى عمل گناه و باطل انجام مى‏گیرد، مى‏توان دعوت ولیمه را رد کرد. اگر دو نفر کسى را براى ولیمه دعوت کند، حق تقدم با کسى است که جلوتر او را دعوت کرده است. فقراء نیز مانند اغنیاء در طعام ولیمه دعوت شوند. رسول اللّهص مى‏فرماید: «شَرُّ الطَّعامِ، طَعامُ الْوَلِيْمَةِ يُمْنَعُها مَنْ يَأْتِيْها وَيُدعَى إِلَيْها مَنْ يَأْبَاهَا» (مسلم). «بدترین طعام، طعام ولیمه‏اى است که آن‌هائى که مى‏خواهند در آن شرکت کنند از آن بازداشته مى‏شوند و کسانى که نمى‏خواهند شرکت کنند، به آن دعوت مى‏شوند» و مى‏فرماید: «مَنْ لَمْ يُجِبِ الدَّعْوَةَ فَقَدْ عَصَى اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَمَنْ دُعِىَ وَهُوَ صَائِمٌ أجابَ الدَّعْوَةَ وَإن شاءَ أَكَلَ إِنْ كَانَ صَومُهُ تَطَوُّعًا وَإِنْ شَاءَ دَعا لَهُمْ وَخَرَجَ» «هرکس دعوت ولیمه را اجابت نکند خدا و رسول ‏اللّهص را معصیت کرده است. هرکس دعوت شود و روزه باشد، دعوت را بپذیرد. اگر روزه نفلى دارد مى‏تواند افطار کند یا براى اهل دعوت دعا کرده و برود». رسول اللّهص در این باره مى‏فرماید: «إذا دُعِىَ أَحَدُكُمِ فَلْيُجِبْ فَإنْ كانَ صَائِمًا فَلْيُصَلِّ- أى يَدْعُ- وَإنْ كانَ مُفْطِرًا فَلْيُطْعِمْ» (مسلم). «هر گاه کسى براى ولیمه دعوت شود باید بپذیرد، اگر روزه است، براى اهل دعوت دعاى خیر کند و اگر روزه نیست شام و نهار بخورد».

۳- نکاح بوسیله دف یا سرودهاى مباح و جایز اعلام گردد.

رسول ‏اللّهص مى‏فرماید: «فَصْلُ مَا بَيْنَ الْحَلالِ وَالْحَرامِ الدَّفُّ وَالصَّوْتُ» «فرق‏ میان نکاح و زنا دف و سرود است (زنا به پنهانى انجام مى‏گیرد و نکاح بوسیله دف و سرود اعلام مى‏شود».

۴- دعاء براى عروس و داماد. حضرت ابو هریرهس مى‏فرماید: «أَنَّ النَّبِىَّ ج كَانَ إِذَا رَفَّأَ الإِنْسَانَ إِذَا تَزَوَّجَ قَالَ: «بَارَكَ اللَّهُ لَكَ وَبَارَكَ عَلَيْكَ وَجَمَعَ بَيْنَكُمَا فِى خَيْرٍ» (ترمذی). «هرگاه کسى ازدواج مى‏کرد، رسول للّهص او را تبریک مى‏گفت و مى‏فرمود: خداوند، در جهت خیر جمع شدن شما دو تا را مبارک گرداند».

۵- زفاف در ماه شوال صورت گیرد. حضرت عایشهل مى‏فرماید: «تَزَوَّجَنِى رَسُولُ اللَّهِ ج فِى شَوَّالٍ وَبَنَى بِى فِى شَوَّالٍ فَأَىُّ نِسَاءِ رَسُولِ اللَّهِ ج كَانَ أَحْظَى عِنْدَهُ مِنِّى. قَالَ: وَكَانَتْ عَائِشَةُ تَسْتَحِبُّ أَنْ تُدْخِلَ نِسَاءَهَا فِى شَوَّالٍ» (مسلم). «رسول‏اللّهص در ماه شوال با من ازدواج کرد و در ماه شوال زفاف انجام گرفت، چه کسى از همسران رسول ‏اللّهص بیشتر از من بهره برده است. حضرت عایشهل دوست مى‏داشت که در ماه شوال زنان زفاف شوند».

۶- وقتى شوهر براى نخستین بار نزد همسر مى‏رود، پیشانى او را گرفته این دعاء را بخواند: «اللَّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ مِنْ خَيْرِهَا وَخَيْرِ مَا جُبِلَتْ عَلَيْهِ وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّهَا وَشَرِّ مَا جُبِلَتْ عَلَيْهِ» (ابن ماجه و ابى داود). «خداوندا! من خیر او و خیر آنچه که در سرشت او گذاشته‏اى از تو مى‏خواهم. پروردگارا! من از شر او و شر آنچه که در نهاد او گذاشته‏اى به تو پناه مى‏برم».

٧- موقع اراده کردن جماع و همبسترى بگوید: «اللَّهُمَّ جَنِّبْنَا الشَّيْطَانَ، وَجَنِّبِ الشَّيْطَانَ مَا رَزَقْتَنَا» «پروردگارا! شیطان را از ما و از فرزندى که در نتیجه این آمیزش به ما عنایت مى‏کنى، دور بدار». در روایات صحیح داریم که رسول ‏اللّهص فرموده است، هرکس این دعا را بخواند، اگر این آمیزش موجب فرزندى شود، شیطان هرگز نمى‏تواند به او ضرر برساند. (متفق علیه).

۸- براى هیچ یک از زن و شوهر جایز نیست که صحبتهاى پیرامون آمیزش جنسى خود را با دیگران درمیان بگذارند، رسول اکرمص در این خصوص مى‏فرماید: «إنَّ شَرَّ النَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ مَنْزِلَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ الرَّجُلُ يُفْضِي إلَى امْرَأَتِهِ، وَتُفْضِي إلَيْهِ، ثُمَّ يَنْشُرُ سِرَّهَا» (مسلم). «بدترین فرد روز قیامت نزد خداوند، شوهرانى هستند که با همسران خود همبسترى مى‏کنند و بعد اسرار پنهان خود را با دیگران در میان مى‏گذارند».

۶- شرایط نکاح:

گاهى در نکاح شرایطى مطرح مى‏شود، حال اگر شرایط براى تقویت اهداف نکاح باشد مانند شرط نفقه، همبسترى، رعایت عدالت و برابرى، (اگر خواستگار همسر دیگرى دارد) باید گفت: این شرایط با نفس عقد واجب‏الإجرا هستند و نیازى براى مطرح کردن آن‌ها نیست و اگر شرایط برخلاف عقد و اهداف آن باشند، مانند، اینکه شوهر حق همبسترى با همسر خود را ندارد، یا اینکه همسر براى شوهر غذا درست نکند و... این گونه شرایط لغو هستند، تحقق بخشیدن به این شرایط واجب نیست، چون این شرایط مخالف با مقصد ازدواج تلقى مى‏شوند.

اگر شرط از دو نوع مذکور نیست و به تعبیرى طورى نیست که منجر به تحلیل حرام یا تحریم حلال گردد، وفا به چنین شرطى واجب است و اگر شوهر بعد از پذیرفتن این گونه شرایط از وفاء آن خوددارى کند، به همسر حق فسخ نکاح داده مى‏شود، رسول اکرمص مى‏فرماید: «أَحَقُّ الشُّرُوطِ أَنْ يُوَفَّى مَا اسْتَحْلَلْتُمْ بِهِ الْفُرُوجَ» (متفق علیه). «شرایطى که بیش از سایر شرایط شایسته وفا هستند همان شرایطى‏اند که شما بوسیله آن‌ها شرمگاه‏ها را براى خود حلال کرده‏اید».

اگر از طرف زن این شرط گذاشته شود که شوهر همسر اول خود را طلاق بدهد، این شرط حرام است و وفا به آن صحیح نیست. رسول اکرمص مى‏فرماید: «لَا يَحِلُّ أَنْ تُنْكَحَ الْمَرْأَةُ بِطَلَاقِ أَخْرَى» «جایز نیست که نکاح یک زن مشروط به‏ طلاق زن آخر باشد» (احمد در مسند). در بخارى و مسلم روایت شده است، «نَهَى رَسُولُ اللّهِ أَنْ تَشْتَرِطَ الْمَرْأَةُ طَلاقَ أُخْتِهَا» «رسول اکرمص از اینکه یک زن ازدواج خود را مشروط به طلاق خواهر دینى‏اش کند، منع کرده است».

٧- اختیار در نکاح:

در صورت بروز عیوب و نواقصى که ذیلا ذکر مى‏شود، براى هرکدام از زوجین (شوهر و همسر) حق فسخ نکاح محرز است.

۱- عیب: مانند، دیوانگى، جذام، پیس یا بروز بیمارى در فرج که مانع از آمیزش جنسى باشد. خصى بودن شوهر، دیوانگى و عدم توان بر آمیزش جنسى نیز عیب محسوب مى‏گردد.

در صورت تمایل به فسخ نکاح، اگر فسخ قبل از آمیزش جنسى صورت بگیرد، شوهر مى‏تواند مهریه‏اى را که به همسر داده است، پس بگیرد، و اگر فسخ بعد از آمیزش باشد، شوهر حق پس گرفتن مهریه را ندارد، زیرا مهریه در عوض استفاده جنسى که از همسر حاصل کرده، در ملکیت همسر وارد گردیده است. بعضى از علماء مى‏گویند: که اگر فرد یا افرادى از خویشاوندان زن، باعث فریب شوهر بشوند، یعنى نقص و عیوب زن را کتمان کرده و شوهر در نتیجه فریب آنان، اقدام به نکاح نموده است، مى‏تواند مهریه را بعد از اینکه به همسر پرداخته از آن‌ها پس گیرد، بدلیل روایتى از حضرت عمرس در مؤطا که مى‏فرماید: هر زنى که بیمارى، دیوانگى، جذام و پیس داشته باشد و فردى در اثر فریب فرد یا افرادى با وى ازدواج کند، شوهر باید بعد از همبسترى، مهریه کامل او را پرداخت نماید، و بعد آن را از همان کسانى که او را فریب داده‏اند پس بگیرد.

۲- فریب: مانند اینکه با همسرى که در ظاهر مسلمان است ازدواج مى‏کند، ولى بعد ثابت مى‏شود که آن زن اهل کتاب است و نه مسلمان، یا با همسرى نکاح مى‏کند به گمان اینکه آزداه است و بعد ثابت مى‏شود که کنیز است یا به گمان اینکه زن تندرست و سالم از هر گونه بیمارى است ولى بعد ثابت مى‏شود که بیمار است، مثلا لنگ یا نابینا است. حضرت عمرس دراین باره مى‏فرماید: «أَيُّمَا امْرَأَةٍ غَرَّ بِهَا رَجُلٌ بِهَا جُنُونٌ أَوْ جُذَامٌ أَوْ بَرَصٌ فَلَهَا مَهْرُهَا بِمَا أَصَابَ مِنْهَا وَصَدَاقُ الرَّجُلِ عَلَى وَلِيِّهَا الَّذِى غَرَّهُ» (دار قطنی). «هر زنى که موجب فریب مرد شود، و زن مبتلاء به جنون و جذام و پیسی باشد در عوض آمیزش جنسى که شوهر با وى نموده، مستحق مهریه است»، و در صورت فسخ نکاح نمى‏تواند آن را پس بگیرد، البته کسانى که موجب فریب او شده‏اند مى‏تواند خساره خود را از آنان بگیرد.

۳- نادار شدن به نحوى که شوهر قادر به پرداخت مهریه نباشد، زن در این شرایط مى‏تواند قبل از دخول نکاح را فسخ کند و اگر دخول انجام گرفته، حق فسخ نکاح را ندارد، بلکله عقد نکاح به قوت خود باقى و مهریه بر ذمه او است، زن نیز باید به خواسته شوهر تن دهد.

۴- نادار شدن به نحوى که شوهر قادر بر تأمین نفقه نباشد، هرگاه شوهر از دادن نفقه عاجز شد، زن به امید توانگر بودن او در حد توان انتظار کند و بعد مى‏تواند با توسل به مراجع ذى صلاح شرعى خواستار فسخ نکاح شود. حضرت عمر و ابوهریره از صحابه و حسن بصرى، عمر بن عبدالعزیز، ربیعه و مالک از تابعین همین فتواى را داده‏اند.

۵- هرگاه شوهر براى مدت مدیدى غایب شد و آدرسش مشخص نبود و مالى براى نفقه همسر نگذاشته و کسى را براى تأمین نفقه همسر توصیه نکرده باشد و کسى دیگر نیز مسئولیت نفقه را بر عهده نگیرد در چنین حالتى زن مى‏تواند با توسل به مراجع ذى صلاح شرعى، خواستار فسخ نکاح شود. قاضى او را نخست به صبر توصیه مى‏کند، اگر راضى نشد و تن در نداد، قاضى طلاق نامه را مبنى بر غیبت شوهر تنگدست بودن همسرش در حضور گواهانى که شوهر و همسر را مى‏شناسند تنظیم مى‏کند، بعد حکم فسخ به اجرا در مى‏آید، و این فسخ یک طلاق رجعى محسوب مى‏شود، اگر شوهر در ایام عدت پیدا شد و به خانه برگشت، رجوعش ثابت شده و به زندگى خود ادامه بدهند.

۶- آزاد شدن: در صورتى که شوهر غلام و همسر او کنیز است، اگر همسر آزاد شود، بلا فاصله بعد از آزادى اختیار فسخ نکاح را دارد و مى‏تواند خواستار جدائى از همسر خود شود، بشرط اینکه بعد از علم و آگاهى از آزاد شدن خویش با شوهر همبستر نشده باشد، اگر یک بار بعد از آگاهى از آزادى خویش با شوهر همبستر شده است، این حق ساقط مى‏گردد، امام مسلم روایتى در این خصوص از حضرت عایشه نقل کرده است. «إِنَّ بَرِيْرَةَ أُعْتِقَتْ وَكانَ زَوْجُهَا عَبْدًا فَتَخَيَّرَهَا رَسُولُ اللّهِ ج وَلَوكانَ حُرًّا لَمْ‏ يُخَيِّرْهَا» «بریره آزاد شد و شوهرش عبد (غلام) بود، رسول اللّهص او را اختیار داد، و اگر شوهرش عبد نمى‏بود، رسول اکرمص به او اختیار نمى‏داد».

۸- حقوق زناشویى:‏

الف) حق همسر بر شوهر: حقوق زیادى همسر بر شوهر دارد، این حقوق به موجب و مقتضاى آیه زیر در حق همسر ثابت مى‏شوند:

﴿وَلَهُنَّ مِثۡلُ ٱلَّذِي عَلَيۡهِنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِ [البقرة: ۲۲۸]. «براى همسران همان حقوقى است که شوهران بر همسران خود، دارند». و رسول اکرمص مى‏فرماید: «إِنَّ لَكُمْ مِنْ نِسائِكُمْ حَقًّا وَلِنِسائِكُمْ عَلَيْكُمْ حَقًّا»(ترمذى). «شما بر همسران‏تان حقوقى دارید، همانگونه که آنان بر شما دارند» بخشى از حقوق همسران برشوهران بشرح زیراست:

۱- نفقه همسر مانند غذا، لباس و مسکن در حد معمول، رسول اکرمص خطاب به کسى که درباره حق همسر بر شوهر، سوال مى‏کرد، فرمود: هرگاه خودت خوردى باو نیزبده، هرگاه خودت لباس پوشیدى او را نیز بپوشان، به چهره‏اش نزن، او را ناسزا نگو و فقط در خانه خود از وى جدا شو (یعنى براى اینکه بقصد تنبیه از وى جدا شوى، او را در خانه‏اى دیگر انتقال نده تا او جدا از تو زندگى کند بلکه در خانه‏اى که هر دوى شما در آن زندگى مى‏کنید، از او دورى کن).

۲- آمیزش جنسى، بر شوهر واجب است، حداقل در ظرف چهار ماه، یکبار واجب است. خداوند مى‏فرماید: ﴿لِّلَّذِينَ يُؤۡلُونَ مِن نِّسَآئِهِمۡ تَرَبُّصُ أَرۡبَعَةِ أَشۡهُرٖۖ فَإِن فَآءُو فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٢٢٦ [البقرة: ۲۲۶]. «آنانى که باهسمران خود ایلاء (سوگند یاد مى‏کنند که با آنان عمل آمیزش جنسى انجام ندهند) مى‏کنند، چهار ماه انتظار کنند اگر در ظرف این چهار ماه خود را حانث کرده و رجوع کنند خداوند بخشنده و مهربان است».

۳- بر شوهر واجب است که حداقل از هر چهار شب یک شب را با همسرش سپرى کند. در زمان خلافت حضرت عمرس چنین قضاوت شده است.

۴- اگر شوهر بیش از یک همسر دارد رعایت عدالت بر شوهر واجب است رسول اکرمص مى‏فرماید: «مَنْ كَانَتْ لَهُ امْرَأَتَانِ يَمِيلُ لإِحْدَاهُمَا عَلَى الأُخْرَى جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَجُرُّ أَحَدَ شِقَّيْهِ سَاقِطاً أَوْ مَائِلاً» (احمد در مسند). «هرکس میان دو همسرش با عدالت و انصاف رفتار نکند، یکى را بر دیگرى (در امور اختیارى) ترجیح دهد، روز قیامت با حالتى نزد خداوند حاضر مى‏شود که یک طرف بدنش افتاده است».

۵- موقع ازدواج اگر همسر، باکره است هفت روز و اگر ثیبه است سه روز نزد وى بماند و بعد به خانه همسر یا همسران دیگر برگردد، رسول اکرمص مى‏فرماید: «لِلْبِكْرِ سَبْعَةَ أَيَّامٍ وَلِلثَّيِّبِ ثَلَاثٌ ثُمَّ يَعُودُ إِلَى نِسائِهِ» (مسلم). «براى باکره، هفت روز و براى‏ ثیبه سه روز است و بعد نزد دیگر همسران خود برود».

۶- مستحب است که شوهر، همسرش را براى تیمار دارى خویشاوندان محرم و حضور در جنازه آن‌ها و براى رفتن به زیارت و ملاقات خویشاوندانش اجازه بدهد، بشرط اینکه این اجازه موجب اختلال در مصالح و مقاصد زناشوئى نگردد.

ب) حقوق شوهر بر همسر: شوهر نیز بر همسر حقوقى دارد که برگرفته از قرآن و سنت‏اند: خداوند مى‏فرماید: ﴿وَلَهُنَّ مِثۡلُ ٱلَّذِي عَلَيۡهِنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِ [البقرة: ۲۲۸]. «پس آنچه که بر همسران هست...» منظور از آن همان حقوق شوهران است، و رسول اکرامص مى‏فرماید: «إِنَّ لَكُمْ مِنْ نِسائِكُمْ حَقًّا» «همانا شما بر زنان‏تان حق دارید» حقوق شوهران بر عهده همسران بشرح زیر است:

۱- اطاعت و فرمانبردارى در کارهاى مباح و خیر، همسران در کارهاى نیک و به شیوه مطلوب باید از شوهرانشان تبعیت کنند، خداوند مى‏فرماید: ﴿فَإِنۡ أَطَعۡنَكُمۡ فَلَا تَبۡغُواْ عَلَيۡهِنَّ سَبِيلًاۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيّٗا كَبِيرٗا [النساء: ۳۴]. «اگر همسرانتان از شما اطاعت کنند، شما حق هیچگونه تعرضى نسبت به حقوق آنهاندارید» و رسول اکرمص مى‏فرماید: «لَوْ كُنْتُ آمِرًا أَحَدًا أَنْ يَسْجُدَ لأَحَدٍ لأَمَرْتُ الْمَرْأَةَ أَنْ تَسْجُدَ لِزَوْجَهَا» (ترمذی). «اگر سجده را براى کسى جایز مى‏دانستم همسران را امر مى‏کردم تا شوهران‌‌شان را سجده کنند».

۲- حفاظت مال و آبروى شوهر واجب است. و همچنین بر همسر واجب است که بدون اجازه شوهر از خانه بیرون نرود. خداوند مى‏فرماید: ﴿ َٰفِظَٰتٞ لِّلۡغَيۡبِ بِمَا حَفِظَ ٱللَّهُ [النساء: ۳۴]. «زنان شایسته آنانى هستند که در غیاب شوهر از مال و آبروى او حفاظت مى‏کنند، همانطور که خداوند حفاظت را به آنان یاد داده است». رسول اللّهص مى‏فرماید: «خَيْرُ النِّسَاءِ الَّتِي إِذَا نَظَرْتَ إلَيْها سَرَّتْكَ، وَإذَا أَمَرْتَها أطَاعَتْكَ، وَإَذَا غِبْتَ عَنْهَا حَفَظَتْكَ فِي نَفْسِهَا وَمَالِهَا» (ابوداو). «بهترین همسر آن است که هرگاه بسوى او نگاه مى‏کنى تو را خوشحال کند، هرگاه به او امر مى‏کنى از تو اطاعت کند و هرگاه از او دور باشى، خود را و مال تو را حفاظت مى‏کند».

۳- هرگاه شوهر خواسته باشد او را به مسافرت ببرد، باید برود. زیرا به مسافرت رفتن همراه با شوهر از جمله امورى است که اطاعت از آن بر همه واجب است.

۴- هرگاه شوهر قصد آمیزش جنسى کند، همسر باید تسلیم او شود (اگر عذر شرعى ندارد) زیرا استفاده جنسى از جمله حقوق شوهر بر همسر است. رسول اللّهص مى‏فرماید: «إذَا دَعَا الرَّجُلُ امْرَأَتَهُ إلَى فِرَاشِهِ فَأَبَتْ أَنْ تَجِيءَ، فَبَاتَ غَضْبَانَ لَعَنَتْهَا الْمَلَائِكَةُ حَتَّى تُصْبِحَ»(متفق علیه). ترجمه: «هر گاه شوهر همسرش را براى همبسترى بطلبد و او انکار بورزد که در نتیجه شوهر بر وى خشم کند، فرشتگان تا صبح بر او لعنت مى‏فرستند».

۵- همسر براى روزه گرفتن روزه نفلى باید از شوهر کسب اجازه کند، البته اگر شوهر در مسافرت باشد، اشکالى ندارد. رسول اللّه مى‏فرماید: «لَا يَحِلُّ لِلْمَرْأَةِ أَنْ تَصُومَ وَزَوْجُهَا شَاهِدٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ»(متفق علیه). ترجمه: «در حضور شوهر، همسر نمى‏تواند بدون اجازه او روزه نفلى بگیرد».

٩- نافرمانى همسر:

اگر همسر ناشزه شود، یعنى شوهرش را نافرمانى کند و خود را از وى دور بدارد و از اداء حقوق او خوددارى کند، شوهر باید نخست او را نصیحت کند، اگر باز نیامد، شب گذرانى را با وى ترک کند و تا سه روز (نه بیشتر) با وى حرف نزند. رسول اللّهص مى‏فرماید: «لاَ يَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أَنْ يَهْجُرَ أَخَاهُ فَوْقَ ثَلاَثِ لَيَالٍ» (متفق علیه). «بیش از سه روز جایز نیست که مسلمان با برادرش سلام و کلام را ترک کند». اگر با روش‌هاى بیان شده اصلاح شد، بسیار خوب و اگر نه با زدن بدون اینکه چهره‏اش را مورد ضرب قرار بدهد، او را تنبیه کند. اگر اصلاح نشد، داورى از طرف شوهر و نیز از طرف همسر انتخاب شود، داوران با شیوه‏هاى ممکن و معروف سعى و تلاش کنند تا پیوند زن و شوهر را برقرار کنند، اگر هیچگونه راه سازش و هماهنگى پیدا نشد، آنگاه با یک طلاق بائن آن‌ها را از هم جدا کنند. خداوند در این خصوص مى‏فرماید: ﴿وَٱلَّٰتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَٱهۡجُرُوهُنَّ فِي ٱلۡمَضَاجِعِ وَٱضۡرِبُوهُنَّۖ فَإِنۡ أَطَعۡنَكُمۡ فَلَا تَبۡغُواْ عَلَيۡهِنَّ سَبِيلًاۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيّٗا كَبِيرٗا ٣٤ وَإِنۡ خِفۡتُمۡ شِقَاقَ بَيۡنِهِمَا فَٱبۡعَثُواْ حَكَمٗا مِّنۡ أَهۡلِهِۦ وَحَكَمٗا مِّنۡ أَهۡلِهَآ إِن يُرِيدَآ إِصۡلَٰحٗا يُوَفِّقِ ٱللَّهُ بَيۡنَهُمَآۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيمًا خَبِيرٗا ٣٥ [النساء: ۳۴-۳۵]. «و زنانى که نافرمانى آن‌ها را معلوم دارید، [در آغاز] به آنان پند دهید و [آن گاه‏] در خوابگاه‏ها ترکشان کنید و در نهایت اگر باز نیامدند [به آهستگى‏] آن‌ها را بزنید. آن گاه اگر از شما فرمان بردند، به زیان آنان [براى ستم به آنان‏] بهانه مجویید. خداوند بلند مرتبه بزرگوار است. و اگر از اختلاف میان آن دو با خبر شدید، داورى از خویشاوندان مرد و داورى از خویشاوندان زن تعیین کنید، اگر [داوران‏] خواهند، اصلاح [کنند] خداوند بین آن دو سازگارى برقرار خواهد کرد. خداوند داناى آگاه است».

۱۰- آداب همبسترى:‏

آمیزش جنسى یا همبسترى آدابى دارد، شایسته است که بدان توجه شود:

۱- بازى کردن با همسر و برانگیخته کردن انگیزه جماع و آمیزش جنسى در او.

۲- شوهر به شرمگاه همسرش نگاه نکند، زیرا ممکن است این عمل موجب نفرت زن شود و از عوامل نفرت انگیز باید اجتناب کرد.

۳- دعاى مخصوص جماع که در مباحث گذشته بیان گردید، خوانده شود. رسول اکرم مى‏فرماید: هرکس این دعا را بخواند. اگر فرزندى برایش مقدر شده است، شیطان هرگز به او گزندى نخواهد رساند.

۴- آمیزش جنسى در حالت حیض و نفاس حرام است و در صورت انقضاء حیض و نفاس باید غسل کند و بعد مجامعت انجام گیرد بعد از پاک شدن و پیش از غسل نیز مجامعت حرام است. خداوند مى‏فرماید: ﴿فَٱعۡتَزِلُواْ ٱلنِّسَآءَ فِي ٱلۡمَحِيضِ وَلَا تَقۡرَبُوهُنَّ حَتَّىٰ يَطۡهُرۡنَ [البقرة: ۲۲۲]. «در حالت حیض از همسران‏تان جدا شوید تا اینکه پاک‏ شوند». (یعنى در حالت حیض مقاربت و عمل جنسى انجام ندهید).

۵- و طى در غیر فرج، و در دبر حرام است و براى این، وعید بسیار سخت آمده است. رسول‏ اللّهص مى‏فرماید: «مَنْ أَتَى امْرَأَةً فِى دُبُرِهَا لَمْ يَنْظُرِاللّهُ إِلَيْهِ يَوْمَ القِيَامَةِ» «هرکس از راه عقب و دبر وطى کند، خداوند روز قیامت بسوى او نگاه شفقت نخواهد کرد».

۶- تا همسر تسکین نشده است، شوهر نباید عمل جماع را پایان دهد زیرا ممکن است همسر با این عمل آزار ببیند و ناراحت شود و اذیت رساندن به مسلمان حرام است.

٧- بمنظور اجتناب و پرهیز از استقرار حمل، بدون اجازه و رضایت همسر عزل نکند (یعنى منى را بیرون نریزد) و بدون نیاز شدید عزل نکند. رسول‏اللّه مى‏فرماید: «العَزْلُ: هُوَ الْوَأْدُ الْخَفِىِّ» «عزل نوعى زنده در گور کردن است».

۸- بعد از همبستر شدن، براى بار دوم اگر مى‏خواهد همبسترى کند، بهتر است که وضو گرفته عمل مجامعت را انجام دهد. همچنین در حالت جنابت پیش از غسل اگر خواسته باشد بخوابد یا بخورد، مستحب است که وضو بگیرد.

٩- استمتاع و استفاده در حالت حیض و نفاس از قسمت‌هاى ناف تا زانو حرام است و در غیر قسمت ناف تا زانو استفاده بلامانع است. رسول اللّه مى‏فرماید: «اصْنَعُوا كُلَّ شَيْءٍ إِلَّا النِّكَاحَ» (مسلم). «در حالت حیض و نفاس بجز جماع سایر انواع استفاده بلامانع است».

۱۱- نکاح‏هاى فاسد:

۱- نکاح متعه: حکم نکاح متعه این است. که این نکاح باطل و از لحظات وقوع واجب الفسخ است. بدلیل حدیث حضرت على که مى‏گوید: رسول خدا، در روز جنگ خیبر، از نکاح موقت و خوردن گوشت الاغ نهى فرمود. (متفق علیه). اگر در نکاح متعه دخول و زفاف تحقق پیدا کند مهریه واجب مى‏گردد.

۲- نکاح شغار: نکاح شغار عبارت است از اینکه ولى دختر، دختر را به ازدواج کسى درمى‏آورد بشرط اینکه طرف مقابل دختر یا خواهرش را در عوض به نکاح او درآورد. چه مهریه‏اى براى هر یک از آن‌ها تعیین شود یا خیر رسول اللّه مى‏فرماید: «لَا شِغَارَ فِى الْإِسْلامِ» (مسلم). «نکاح شغار در اسلام اعتبارى ندارد». از حضرت‏ ابى هریرهس مروى است، «نَهَى رَسُول‏ُ اللّهِ ج عَنِ الشِّغَارِ، وَالشِّغَارُ: أَنْ يَقُولَ الرَّجُلُ لِلرَّجُلِ زَوِّجْنِى ابْنَتَكَ وَأُزَوِّجُكَ ابْنَتِى وَزَوِّجْنِى أُخْتَكَ وَأُزَوِّجُكَ أُخْتِى»(مسلم). ابوهریرهس مى‏گوید: «رسول اکرمص از نکاح شغار منع کرده است یعنى از اینکه شخص به مخاطب بگوید: تو دختر یا خواهرت را براى نکاح به من بده تا من در عوض، دختر یا خواهرم را به تو بدهم». و از ابن عمرب روایت است: «نَهَى رَسُولُ ‏اللّهِ ج عَنِ الشِّغَارِ وَالشِّغَارُ أَنْ يُزَوِّجَ الرَّجُلُ ابْنَتَهُ عَلَى أنْ يُّزَوِّجَهُ ابِنَتَهُ وَلَيْسَ بَيْنَهُمَا صُدَاقٌ»(متفق علیه). «رسول اکرمص از شغار منع کرده است، و شغار این است که شخص دخترش را به کسى مى‏دهد مشروط بر اینکه او نیز دخترش را به پدر دختر اول بدهد و مهریه‏اى در میان نباشد».

حکم نکاح شغار این است که قبل از زفاف و دخول باید فسخ شود و اگر دخول انجام گرفت، هرکدام از این دو نکاح که بدون مهریه بوده باطل مى‏گردد و نکاحى که در آن براى طرفین مهریه ذکر شده صحیح است.

۳- نکاح محلل: نکاح محلل این است که زنى بعد از مطلقه شدن به سه طلاق که براى شوهر حرام مى‏گردد، با شخصى دیگر بقصد اینکه براى شوهر اول حلال شود ازدواج مى‏کند و بعد از زفاف طلاق مى‏گیرد. این نکاح نیز باطل است. از حضرت ابن مسعود مروى است: «لَعَنَ رَسُولُ‏ اللّهِ ج الْمُحَلِّلَ وَالْمُحَلِّلْ لَهُ» (ترمذی). «رسول اکرمص کسى را که به قصد حلاله نکاح کند و همچنین کسى را که بخاطر او این عمل انجام مى‏گیرد لعنت کرده است».

این نکاح باطل است و زن براى کسى که سه طلاق داده‌است حلال نمى‏شود و شوهر دوم اگر دخول کند مهریه بروى واجب مى‏گردد و در میان این زن و شوهر باید جدائى انداخت.

۴- نکاح در حالت احرام: شخص در حالى که محرم به احرام حج یا عمره است ازدواج مى‏کند. این نکاح نیز باطل است. بعد از اتمام حج یا عمره اگر قصد ادامه زندگى را دارند باید تجدید نکاح کنند. رسول اللّه مى‏فرماید: «لَا يَنْكِحُ الْمُحْرِمُ وَلَا يُنْكَحُ» «محرم نه خود مى‏تواند نکاح کند و نه مى‏تواند دیگرى را نکاح دهد». (مسلم).

۵- نکاح در عدت: نکاح در عدت این است که شخص با زنى که در عدت طلاق یا وفات است، ازدواج کند. این نکاح باطل است و میان زن و شوهر باید جدائى انداخت. اگر خلوت انجام گرفته است مهریه بر شوهر واجب مى‏گردد و بخاطر مجازات ازدواج بعد از گذشت عدت با این زن حرام است. خداوند مى‏فرماید: ﴿وَلَا تَعۡزِمُواْ عُقۡدَةَ ٱلنِّكَاحِ حَتَّىٰ يَبۡلُغَ ٱلۡكِتَٰبُ أَجَلَهُۥ [البقرة: ۲۳۵]. «و تصمیم به عقد ازدواج مگیرید تا آنکه مهلت مقرر به سر آمد خود رسد».

۶- نکاح بدون اذن ولى: نکاح بدون ولى این است که شخص بدون اجازه ولى دختر، با وى ازدواج کند. این نکاح بدلیل فقدان و نقصان رکنى از ارکان نکاح که همان حظور ولى است، باطل است. رسول ‏اللّهص مى‏فرماید: «لَا نِكَاحَ إِلَّا بِوَلِىٍّ» «نکاح بدون اذن و رضایت ولى معتبر نیست». نکاحى که بدون رضایت ولى انجام گرفته است باید خاتمه داده شود و اگر تماس جنسى برقرار گردیده است مهریه براى زن ثابت مى‏شود. بعد از استبراء شخص با رضایت ولى مى‏تواند بار دوم با مطلقه ازدواج کند.

٧- نکاح کافره غیر اهل کتاب: خداوند مى‏فرماید: ﴿وَلَا تَنكِحُواْ ٱلۡمُشۡرِكَٰتِ حَتَّىٰ يُؤۡمِنَّ [البقرة: ۲۲۱]. «با زنان غیر اهل کتاب تا ایمان نیاورده‏اند، ازدواج نکنید». روى این‏ اصل مرد مسلمان نمى‏تواند با زنى که اهل کتاب نیست، خواه مجوسى، بت پرست یا کمونیست باشد، ازدواج کند. خداوند مى‏فرماید:

﴿لَا هُنَّ حِلّٞ لَّهُمۡ وَلَا هُمۡ يَحِلُّونَ لَهُنَّ [الـممتحنة: ۱۰]. «زنان کافر براى مردان مسلمان و مردان مسلمان براى زنان کافر حلال‏ نیستند».

برخى از احکام نکاح مسلمان با غیر مسلمان:

۱- هرگاه یکى از زن و شوهر کافر، مسلمان شود، نکاح میان آن دو باطل مى‏گردد. اگر دیگرى قبل از اتمام عدت مسلمان بشود، نکاح سابق به حالت اول برمى‏گردد. و اگر بعد از گذشت عدت مسلمان شود، تجدید عقد لازم است. اغلب علماء بر این فتوا داده‏اند.

۲- اگر قبل از زفاف، همسر مسلمان شود، مستحق مهریه نمى‏باشد، زیرا جدایى از ناحیه او بوده است و اگر شوهر قبل از زفاف، مسلمان شود، همسر نصف مهریه را مى‏برد و اگر همسر بعد از زفاف مسلمان شود مهر کامل به او مى‏رسد. حکم مرتد شدن هرکدام از زوجین همان حکم مسلمان بودن را دارد.

۳- هرکس بیش از چهار همسر دارد و مسلمان شود و همسران نیز همزمان با وى مسلمان شوند یا اینکه همسرانش اهل کتاب هستند، اگر چه مسلمان نشده‏اند، چهار تا از آنان را انتخاب نموده و بقیه را طلاق دهد. رسول اکرمص خطاب به شخصى که مسلمان شده بود و نه تا همسر داشت فرمود: «اخْتَرْ مِنْهُنَّ أَرْبَعًا» «یعنى چهار تا از همسرانت را نگاه دار». (احمد و ترمذی). اگر کسى مسلمان شود و دو خواهر را به عنوان‏ نکاح در اختیار دارد، یکى از آن دو را رها کند، زیرا جمع بین الاختین در اسلام روا نیست. قرآن مى‏فرماید: ﴿ وَأَن تَجۡمَعُواْ بَيۡنَ ٱلۡأُخۡتَيۡنِ [النساء: ۲۳]. «از جمله محرمات یکى این است که دو خواهر همزمان در نکاح کسى باشند». رسول اللّهص خطاب به شخصى که مسلمان شد و دو تا خواهر را در نکاح خود داشت فرمود: «طَلِّقْ أَيَّتُها شِئْتَ» «هرکدام را که مایل هستى طلاق بده».

۸- نکاح محرمات:

(الف) محرمات ابدى:

۱- محرمات نسبى: محرمات نسبى از این قراراند: مادر و مادر مادر و همچنان به بالا... دختر، دختر دختر همچنان به پائین برود. و دختر پسر و همچنان به پائین... خواهر مطلقا، چه از پدر و مادر باشد، یا تنها پدرى باشد یا تنها مادرى. خواهرزادگان و دختران و پسران آنان هرچند که پائین رود. عمه مطلقا یعنى خواهر پدر، از پدر و مادر، خواهر پدر از مادر یا خواهر پدر از پدر و هم چنین خاله و برادرزادگان مطلقا. خداوند مى‏فرماید: ﴿حُرِّمَتۡ عَلَيۡكُمۡ أُمَّهَٰتُكُمۡ وَبَنَاتُكُمۡ وَأَخَوَٰتُكُمۡ وَعَمَّٰتُكُمۡ وَخَٰلَٰتُكُمۡ وَبَنَاتُ ٱلۡأَخِ وَبَنَاتُ ٱلۡأُخۡتِ [النساء: ۲۳]. «[نکاح‏] مادرانتان و دخترانتان و خواهرانتان و عمّه‏هایتان و خاله‏هایتان و دختران برادر و دختران خواهر بر شما حرام گردیده».

۲- محرمات سببى: (مصاهرة) محرمات سببى عبارت‏اند از: ۱- زن پدر، ۲- زن پدربزرگ، و همچنان به بالا. خداوند مى‏فرماید: ﴿وَلَا تَنكِحُواْ مَا نَكَحَ ءَابَآؤُكُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِ [النساء: ۲۲]. «با منکوحه پدران‏تان ازدواج نکنید». ۳- مادر همسر و مادر بزرگ همسر، و همچنان به بالا. خداوند مى‏فرماید: ﴿وَأُمَّهَٰتُ نِسَآئِكُمۡ وَرَبَٰٓئِبُكُمُ ٱلَّٰتِي فِي حُجُورِكُم مِّن نِّسَآئِكُمُ ٱلَّٰتِي دَخَلۡتُم بِهِنَّ فَإِن لَّمۡ تَكُونُواْ دَخَلۡتُم بِهِنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ [النساء: ۲۳]. «حرام است ازدواج با مادر همسرانتان و دختران همسرانتان، آن دخترانى که تحت تکفل شما هستند و با مادران‏شان مجامعت کرده‏اید. اگر با مادران‏شان مجامعت نشده است، ازدواج با آن‌ها مانعى ندارد». ۴- همسر پسر و پسر پسر و همچنان تا پائین. خداوند مى‏فرماید: ﴿وَحَلَٰٓئِلُ أَبۡنَآئِكُمُ ٱلَّذِينَ مِنۡ أَصۡلَٰبِكُمۡ [النساء: ۲۳]. «همسران پسرانتان همان پسرانى که از پشت‏ شما هستند»، یعنى پسران حقیقى نه پسر خوانده، چون ازدواج با بیوه پسر خوانده بلامانع است.

۳- محرمات رضاعى: کلیه کسانى که به لحاظ نسب حرام هستند، مانند، مادران، دختران، خواهران، عمه‏ها، خاله‏ها، خواهرزاده‏ها و برادرزاده‏ها، به لحاظ رضاع و شیر خوردن نیز حرام مى‏شوند. رسول اکرمص مى‏فرماید: «يَحْرُمُ مِنَ الرِّضَاعِ مَا يَحْرُمُ مِنَ النَّسَبِ» «تمام محرمات نسبى، محرمات رضاعى نیز هستند». (متفق علیه).

شیرى که موجب حرمت مى‏شود، همان است که در سن دو سالگى یا کم‌تر از دو سالگى خورده باشد و دخول شیر در شکم بچه به ثبوت رسد، آنحضرت فرمود: «لا تُحَرِّمُ الْمَصَّةُ، وَلا الْمَصَّتَانِ» «یک دفعه یا دو دفعه مکیدن حرمت را ثابت نمى‏کند». زیرا یک دفعه مکیدن چیز بسیار اندکى است، با یک دفعه مکیدن شیر به داخل شکم شیرخوار نمى‏رسد.

توجه: شوهر زن شیردهنده پدر طفل شیرخوار قرار مى‏گیرد، لذا فرزندان شوهر زن شیردهنده که از همسرى دیگر هستند، خواهران و برادران شیرخورنده محسوب مى‏شوند. و مادران پدر، خواهران و عمه‏ها و خاله‏هاى پدر در حق طفل شیر خورنده حرام هستند. به همین ترتیب تمام فرزندان زن شیر دهنده از هر شوهرى که باشند، برادران و خواهران طفل شیرخوار محسوب مى‏شوند. رسول‏ اللّهص خطاب به حضرت عایشهل مى‏فرماید: «ائْذَنِى لِأَفَلَحَ أخِى أَبِى الْقُعَيِسِ فَإِنَّهُ عَمُّكِ وَكَانَتْ امْرَأَتُهُ قَدْ أَرْضَعَتْ عَائِشَةَ» «به افلح، برادر ابى قعیس اجازه ورود بده زیرا افلح عمویت مى‏باشد بدلیل اینکه همسر برادرش (ابى قعیس) تو را شیر داده‌است». (متفق علیه). پس با این حساب ابى قعیس پدر رضاعى و برادرش افلح عموى رضاعى حضرت عایشهل مى‏باشد. در حدیث عمو بودن از طریق شیر خوردن ثابت شده است. این پیوند به تمام خویشاوندان زن شیر دهنده و شوهرش سرایت مى‏کند.

۱- آن‌هائى که براى خود طفل شیرخوار حرام مى‏شوند، براى برادران و خواهران وى حرام نمى‏شوند.

۲- بنابراین براى شخص جایز است که با مادر رضاعى برادرش یا با مادر، مادر برادر رضاعى یا با خواهر رضاعى برادرش ازدواج کند.

۳- آیا همسر پسر رضاعى مانند همسر پسر نسبى و حقیقى است و ازدواج با وى حرام است؟ جهور علماء او را مانند همسر فرزند حقیقى و نسبى حرام مى‏دانند. و کسانى که ازدواج با همسر پسر رضاعى را حلال مى‏دانند، چنین استدلال مى‏کنند که همسر فرزند نسبى و حقیقى بدلیل مصاهرت حرام است و رضاع (شیر خوردن) فقط محرمات نسبى را حرام مى‏گرداند. یعنى کسانى که به لحاظ نسبى حرام هستند از طریق رضاع حرام مى‏شوند. نه کسانى که از طریق مصاهرت حرام شده‏اند.

۴- ملاعنه: شخصى که همسرش بوسیله لعان از وى جدا شده است، براى همیشه بر وى حرام مى‏گردد. رسول ‏اللّه مى‏فرماید: «الْمُتَلاعِنَانِ إِذا تَفَرَّقَا لَا يَجْتَمِعانِ» «زن و شوهرى که با هم لعان کردند، هرگز با هم جمع نمى‏شوند». (ابو داوود و مؤطا با تفاوت الفاظ). (شوهر، همسر خود را متهم به زنا مى‏کند و بعد از یکدیگر جدا مى‏شوند).

ب) محرمات مؤقت:

۱- خواهر همسر، محرم مؤقت است، نکاح با وى تا زمانى که خواهرش در نکاح است جایز نیست. خداوند در بیان محرمات مى‏فرماید:

﴿وَأَن تَجۡمَعُواْ بَيۡنَ ٱلۡأُخۡتَيۡنِ [النساء: ۲۳]. «اینکه دو خواهر در نکاح جمع کرده شوند».

۲- عمه و خاله همسر. ازدواج با عمه و خاله همسر روا نیست مگر زمانى که برادرزاده یا خواهرزاده مطلقه شود یا فوت کند و عدت بگذارد. از ابى‏هریرهس مروى است. «نَهَى رَسول‏ُُ اللّهِ ج أَنْ تُنْكَحَ الْمَرْأَةُ عَلَى عَمَّتِها أَوْ خَالَتِها» (متفق علیه). «رسول ‏اللّهص منع کرده است از این که یک زن با عمه یا خاله‏اش در نکاح جمع کرده شوند. یعنى به یک وقت در نکاح یک شخص باشند».

۳- زنى که در قید نکاح یک مسلمان است. ازدواج با منکوحه دیگران روا نیست تا مطلقه یا بیوه نشده و عدت او منتفى نشده باشد. خداوند در بیان محرمات، مى‏فرماید: ﴿۞وَٱلۡمُحۡصَنَٰتُ مِنَ ٱلنِّسَآءِ [النساء: ۲۴]. «یعنى خانم‏هاى متأهل که در نکاح دیگران هستند».

۴- زنى که در عدت طلاق یا وفات است. مادام که عدتش تمام نشده ازدواج و حتى خواستگارى از او جایز نیست. البته صحبت نکاح بصورت کنایه و گوشزد مانعى ندارد. مثلا خواستگار خطاب به معتده بگوید: تو واقعا زن خوبى هستى، اخلاق و رفتار تو مورد پسند است، اگر کسى مى‏خواهد ازدواج کند با زنى مانند تو ازدواج کند و ... خداوند در این باره مى‏فرماید: ﴿وَلَٰكِن لَّا تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلَّآ أَن تَقُولُواْ قَوۡلٗا مَّعۡرُوفٗاۚ وَلَا تَعۡزِمُواْ عُقۡدَةَ ٱلنِّكَاحِ حَتَّىٰ يَبۡلُغَ ٱلۡكِتَٰبُ أَجَلَهُۥۚ [البقرة: ۲۳۵]. «بصورت پنهانى با آنان‏ (در حالت عده) وعده نکاح نکنید، البته گفتن سخن نیکو مانعى ندارد. و تا عده منتفى نشده، تصمیم نکاح با آنان نگیرید».

۵- مطلقه ثلاث: براى شوهر ازدواج مجدد با زنى که او را سه طلاق داده حرام است. البته اگر با شوهر دوم ازدواج کند و شوهر دوم بعد از دخول او را طلاق دهد یا فوت کند و عدت بگذرد، براى شوهر اول حلال مى‏شود. خداوند مى‏فرماید: ﴿فَلَا تَحِلُّ لَهُۥ مِنۢ بَعۡدُ حَتَّىٰ تَنكِحَ زَوۡجًا غَيۡرَهُ [البقرة: ۲۳۰]. «(بعد از طلاق ثلاث) براى (شوهر اول)‏ حلال نیست مادام که با شوهرى دیگر ازدواج نکرده است».

۶- زانیه، تا توبه نکرده و توبه‏اش به ثبوت نرسیده باشد، ازدواج با وى حرام است، بعد از متیقن شدن توبه و انقضاء عدت، مى‏توان با وى ازدواج کرد. خداوند مى‏فرماید: ﴿وَٱلزَّانِيَةُ لَا يَنكِحُهَآ إِلَّا زَانٍ أَوۡ مُشۡرِكٞۚ وَحُرِّمَ ذَٰلِكَ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ [النور: ۳]. «با زنى که زانیه است، نکاح نکند مگر مرد زانى یا مشرک. نکاح با زن و مرد زناکار براى مؤمنان حرام است». رسول ‏اللّهص مى‏فرماید: «الزَّانِى الْمَجْلُودُ لاَ يَنْكِحُ إِلاَّ مِثْلَهُ»(احمد و ابوداود رجال سندش ثقه هستند). «شخصى که مرتکب زنا شده و تازیانه خورده است، ازدواج نکند مگر با زنى که مانند خود او است».

ماده دوم‏: بحث طلاق:

۱- تعریف طلاق: طلاق بمعنى گسستن پیوند نکاح بوسیله الفاظ صریح، مانند: تو طلاق هستى یا بوسیله الفاظ کنایه توأم با نیت طلاق، مانند: برو به خانه پدر و مادرت.

۲- حکم طلاق: طلاق بمنظور جلوگیرى از ضرر طرفین یا یکى مباح شده است. خداوند مى‏فرماید: ﴿ٱلطَّلَٰقُ مَرَّتَانِۖ فَإِمۡسَاكُۢ بِمَعۡرُوفٍ أَوۡ تَسۡرِيحُۢ بِإِحۡسَٰنٖ [البقرة: ۲۲٩]. «طلاق (رجعى) دو مرتبه است و بعد از آن یا بخوبى (بدون قصد ضرر) با هم زندگى کنند یا اینکه به خوبى از هم جدا شوند». و مى‏فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ إِذَا طَلَّقۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَأَحۡصُواْ ٱلۡعِدَّةَ [الطلاق: ۱]. «اى پیامبر، چون بخواهید زنان را طلاق دهید، آنان را از هنگامى که عدّه آنان آغاز تواند شد طلاق دهید و عده را بشمارید».

اگر ضررى که متوجه زوجین است، بدون طلاق برطرف نمى‏شود، طلاق دادن واجب مى‏گردد، همانطور که اگر طلاق منجر به ضرر زوجین یا یکى از آنان بشود، حرام است. دلیل واجب شدن طلاق در صورت اول، روایتى است که رسول اکرمص خطاب به شخصى که از بدزبانى و بدرفتارى همسرش شاکى بود، فرمود: «طَلِّقْهَا» «او را طلاق بده». (ابوداود). دلیل حرام بودن طلاق در صورت دوم، حدیث رسول ‏اللّهص است که مى‏فرماید: «أَيَّمَا امْرَأَةٍ سَأَلَتْ زَوْجَهَا الطَّلَاقَ فِى غَيْرِ بَأْسٍ حَرَامٌ عَلَيْها رَائِحَةُ الْجَنَّةِ» (أصحاب السنن). «هر زنى که بدون عذر و مشکل شرعى خواستار طلاق از شوهر خویش شود، بهشت بر وى حرام مى‏گردد».

۳- ارکان طلاق:

طلاق سه رکن دارد:

۱- اختیار طلاق بدست شوهر مکلف است. بنابراین غیر شوهر حق طلاق را ندارد. رسول اللّه مى‏فرماید: «إِنَّمَا الطَّلاَقُ لِمَنْ أَخَذَ بِالسَّاقِ»(ابن ماجه و دار قطنى. معلول است ولى بدلیل کثرت طرق بدان عمل مى‏شود). «حق طلاق دادن با کسى است که ساق پاى زن را مى‏گیرد». مسلم است که جز شوهر کسى دیگر حق گرفتن پاى زن را ندارد. هم چنین طلاق شوهر، غیرعاقل، نابالغ، و مجبور معتبر نیست. رسول ‏اللّه مى‏فرماید: «رُفِعَ الْقَلَمُ عَنْ ثَلاَثٍ عَنِ النَّائِمِ حَتَّى يَسْتَيْقِظَ وَعَنِ الصَّبِىِّ حَتَّى يَحْتَلِمَ وَعَنِ الْمَجْنُونِ حَتَّى يَعْقِلَ» (احمد و حاکم). (در مباحث گذشته ترجمه شده است) و مى‏فرماید: «رُفِعَ عَنْ أُمَّتِى الْخَطَأُ وَالنِّسْيانُ وَمَا اسْتُكْرِهُوا عَلَيْهِ» «امت من در صورت خطا، فراموشى و در امورى که مجبور به انجام آن‌ها شود، پاسخگو نیست». (طبرانی).

۲- وجود زوجه که در قید نکاح شوهر باشد: یعنى نکاح برجاى خود باشد، یا بصورت معتده طلاق رجعى یا معتده طلاق باین با بینونه صغرى باشد، بنابراین طلاق زنى که منکوحه شخص طلاق دهنده نیست یا زنى که بائن به طلاق ثلاثه یا فسخ یا به طلاق قبل از دخول است، واقع نمى‏شود. چون در تمام این موارد، طلاق در محل خود نبوده است. لذا طلاق دهنده عمل لغوى را انجام داده‌است. رسول‏ اللّهص در این خصوص مى‏فرماید: «لَا نَذْرَ لِابْنِ آدَمَ فِيمَا لَا يَمْلِكُ، وَلَا عِتْقَ لَهُ فِيمَا لَا يَمْلِكُ، وَلَا طَلَاقَ لَهُ فِيمَا لَا يَمْلِكُ» (ترمذی وحسنه). «و نذر در چیزى که انسان ناذر مالک آن‏ نیست و آزاد کردن غلام و کنیزى که در ملک نیست و طلاق دادن زنى که در ملک نکاح شوهر نیست، اعتبارى ندارد».

۳- لفظ و کلمه‏اى که بصورت صریح یا کنایه دال بر طلاق باشد. بنابراین نیت طلاق بدون تلفظ کلمه صریح یا کنایه اعتبارى ندارد و با نیت محض بدون تلفظ زن طلاق نمى‏شود. در حدیث آمده است: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى تَجَاوَزَ لأُمَّتِى عَمَّا حَدَّثَتْ بِهِ أَنْفُسَهَا مَا لَمْ يَتَكَلَّمُوا بِهِ أَوْ يَعْمَلُوا» (متفق علیه). «خداوند از قصد و نیت امت من درگذر کرده است، مادام که بدان تلفظ ننموده یا آن را عملى نساخته است».

۴- اقسام طلاق:‏

۱- طلاق سنت: طلاق سنت این است که همسر در طهرى که در آن آمیزش جنسى انجام نگرفته، طلاق داده شود. هرگاه مسلمان بمنظور برطرف کردن ضررى که متوجه یکى از زوجین است و تنها راه آن طلاق است، قصد طلاق مى‏کند، منتظر بماند تا همسر دوران قاعدگى را پشت سر گذاشته پاک شود و وقتى پاک شد، بدون مجامعت یک طلاق دهد و بگوید: «إِنَّكِ طَالِقٌ» «تو طلاق هستى»، خداوند مى‏فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ إِذَا طَلَّقۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ [الطلاق: ۱]. «اى پیامبر، هرگاه همسران را طلاق مى‏دهید، (در طهر) براى تکمیل عدتشان، طلاق دهید».

۲- طلاق بدعت: طلاق بدعت این است که زن در حال حیض، نفاس یا در طهرى که در آن عمل جنسى انجام گرفته است، طلاق داده شود یا اینکه سه طلاق در یک طهر یا سه طلاق در آن واحد، مانند اینکه بگوید: طلاق است، طلاق است، طلاق است، داده شود. حضرت عبدللّه بن عمرب که همسرش را در حالت حیض طلاق داده بود، رسول اکرمص درباره او، فرمود: «مُرْهُ فَلْيُرَاجِعْهَا ثُمَّ لْيُمْسِكْهَا حَتَّى تَطْهُرَ ثُمَّ تَحِيضَ ثُمَّ تَطْهُرَ ثُمَّ إِنْ شَاءَ أَمْسَكَ بَعْدَ ذَلِكَ وَإِنْ شَاءَ طَلَّقَ قَبْلَ أَنْ يَمَسَّ» «او را امر کن که رجوع نموده و انتظار کند تا پاک شود و دوباره حیض بیاید و دوباره پاک شود، و بعد اگر مایل باشد با وى زندگى کند طلاق ندهد و اگر مایل به طلاق باشد قبل از عمل جنسى طلاق دهد» و بعد فرمود: «فَتِلْكَ الْعِدَّةُ الَّتِى أَمَرَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ أَنْ تُطَلَّقَ لَهَا النِّسَاءُ» «این است (طهرى که در آن آمیزش جنسى صورت نگرفته باشد) عدتى‏ که خداوند امر کرده تا زنان براى آن طلاق داده شوند». (مسلم). شخصى که همسرش را سه طلاق با یک کلمه داده بود، رسول ‏اللّه درباره او فرمود: «أَيُلْعَبُ بِكِتَابِ اللّهِ وَأنَا بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ؟» «آیا با قرآن خدا بازى مى‏شود و من درمیان شما زنده هستم؟» رسول‏ اللّهص بر این شخص فوق‏العاده خشمگین شد.

طلاق بدعت نزد جمهور علماء مانند طلاق سنت واقع مى‏شود و موجب تفریق میان زن و شوهر مى‏گردد.

۳- طلاق بائن: طلاق بائن آن است که طلاق دهنده بعد از آن حق رجوع ندارد. پس بلافاصله بعد از طلاق بائن، طلاق دهنده، در رابطه با ازدواج مجدد با طلاق شونده مانند سایر خواستگاران است. مطلقه بائنه در صورت رضایت با نکاح و مهریه جدید مى‏تواند با وى ازدواج کند و در صورت عدم رضایت مى تواند پیشنهاد نکاح او را رد کند. طلاق بائن در پنج صورت واقع مى‏شود.

الف) بعد از طلاق رجعى، رجوع نکند تا عدت منقضى شود، با گذشت عدت مطلقه رجعیه مطلقه بائن مى‏شود.

ب) طلاق در برابر مال و بصورت خلع باشد.

ج) طلاق توسط داورانى که جدائى را به نفع زوجین مى‏دانند داده شود.

د) طلاق قبل از دخول باشد، مطلقه قبل از دخول عدت ندارد، لذا بلافاصله بعد از طلاق بائنه مى‏شود.

ﻫ) اینکه طلاق قطعى باشد، یعنى سه طلاق در یک کلمه یا جداگانه در یک مجلس یا طلاق سوم، بعد از دو طلاق داده شود. در این هر سه صورت جدائى کبرى تحقق مى‏یابد و زن مطلقه تا ازدواج دوم نکند، حلال نمى‏شود.

۴- طلاق رجعى: طلاق رجعى آن است که بعد از وقوع آن، شوهر بدون رضایت همسر مطلقه، حق رجوع دارد و مى‏تواند رجوع کند. زیرا خداوند مى‏فرماید: ﴿وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَٰلِكَ إِنۡ أَرَادُوٓاْ إِصۡلَٰحٗا [البقرة: ۲۲۸]. «شوهرانشان اگر قصد اصلاح را دارند، حق تقدم در ایام عدت با آن‌هاست». رسول خداص خطاب به ابن عمرب که همسرش را طلاق داده بود، فرمود: «رَاجِعْهَا» «رجوع کن». (مسلم). طلاق‏ رجعى در صورتى است که کم‌تر از سه طلاق باشد، یعنى یک طلاق یا دو طلاق مى‏تواند رجعى باشد، به شرط اینکه مطلقه مدخول بها باشد، یعنى شوهر با وى جماع کرده باشد و طلاق در عوض مال نباشد. اگر مطلقه غیر مدخول بها یا طلاق در عوض مال است، بائن محسوب مى‏گردد. مطلقه در طلاق رجعى، در ارتباط با نفقه، سکنى و غیره حکم همسر را دارد، البته تا زمانى که در ایام عدت باشد، و پس از انقضاء عدت، بائن مى‏شود یعنى از شوهر جدا مى‏شود. شوهر مطلقه رجعى هرگاه قصد رجوع کند، کافى است با زبان بگوید: «راجَعْتُهَا» «رجوع کردم» رجوعش ثابت مى‏شود. البته دو نفر عادل را گواه قرار دادن در امر رجعت سنت است.

۵- طلاق صریح: طلاق صریح آن است که طلاق دهنده در آن نیاز به نیت طلاق ندارد بلکه لفظ صریح است، مانند اینکه بگوید: «أنتِ طَالقٌ» أو «مُطَلَّقَةٌ» أو «طَلَّقْتُكِ» و امثال آن.

۶- طلاق کنایه: طلاق کنایه آن است که طلاق دهنده در آن نیاز به نیت طلاق دارد، زیرا لفظ بطور شفاف و صریح بر طلاق دلالت ندارد. مانند اینکه شوهر بگوید: «اَلْحِقِى بِأَهْلِكِ» به خانواده‏ات بپیوند. او «اخْرُجِى مِنَ الدَّارِ» از خانه بیرون شو. او «لَا تُكَلِّمِيْنَى» با من صحبت نکن. و امثال این کلمات که طلاق و معنى آن در آن‌ها ذکر نشده باشد. با بکار بردن چنین کلماتى طلاق واقع نمى‏شود مگر وقتى که این کلمات توام با نیت طلاق باشند. رسول ‏اللّهص با بکار بردن کلمه «اَلْحِقِى بِأَهْلِكِ» یکى از همسران خود را طلاق داده است و بدون تردید، گفتن این کلمه توأم با نیت طلاق بوده است، چون زمانى که به کعب بن مالک گفته شد که رسول ‏اللّهص تو را امر کرده تا از همسرت جدا شوى، گفت: آیا طلاقش بدهم؟ گفتند، خیر، منظور طلاق نیست، منظور این است که از وى کناره گیرى کنى و نزدیک او نروى، آنگاه کعب بن مالک خطاب به همسرش گفت: «اَلْحِقِى بِأَهْلِكِ» به فامیلت بپیوند. او نیز نزد فامیلش رفت. ولى این مسأله طلاقى در حق او بحساب نیامد. این بود حکم کنایه پنهان اما کنایه ظاهر و آشکار، مانند «أنْتِ خَلِيَّةٌ» تو تنها هستى یا «أنْتِ بائِنٌ تَحِلِّيْنَ لِلرِّجَالِ» تو جدائى و براى مردان حلال هستى، نیازى به نیت طلاق ندارد بلکه با تلفظ محض طلاق واقع مى‏شود.

٧- طلاق منجز و معلق: طلاق منجز آن است که زوجه و همسر فورا طلاق مى‏شود، مانند اینکه بگوید: «أنْتِ طَالِقٌ» تو طلاق هستى، فورا طلاق واقع مى‏شود، اما طلاق معلق آن است که وقوع آن مشروط به انجام دادن یا انجام گرفتن کارى باشد، یا معلق به عدم انجام و ترک کارى شود. طلاق معلق واقع نمى‏شود مگر بعد از تحقق شرط. شرط خواه ثبوتى باشد یا سلبى، مثلا مى‏گوید: «إنْ خَرَجْتِ مِنَ الْمَنْزِلِ فَأَنْتِ طَالِقٌ» اگر از منزل بیرون رفتى پس تو طلاق هستى. یا «إِنْ وَلَدتِّ بِنْتًا فَأَنْتِ طَالِقٌ» اگر دخترى زائیدى تو طلاق هستى. در اینجا طلاق واقع نمى‏شود مگر زمانى که از منزل بیرون رود یا دخترى بزاید.

۸- طلاق تخییر و تملیک: طلاق تخییر آن است که شوهر خطاب به همسرش مى‏گوید: «اخْتَارِى أَوْ خَيَّرْتُكِ فِى مُفَارَقَتِى أَوِ الْبَقَاءِ مَعِى» خودت اختیار کن، با من مى‏مانى یا جدا مى‏شوى؟ بعد از آن اگر همسر طلاق را اختیار کند، طلاق مى‏شود. رسول ‏اللّهص همسران خود را اختیار داده بود، آنان عدم جدائى رسول اللّهص را اختیار کردند و مطلقه نشدند. خداوند مى‏فرماید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ قُل لِّأَزۡوَٰجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَآءِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ يُدۡنِينَ عَلَيۡهِنَّ مِن جَلَٰبِيبِهِنَّۚ ذَٰلِكَ أَدۡنَىٰٓ أَن يُعۡرَفۡنَ فَلَا يُؤۡذَيۡنَۗ وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمٗا ٥٩ [الأحزاب: ۵٩]. «اى پیامبر، به زنانت و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: روسریهایشان را بر خود فرو پوشند. این نزدیکتر است و به آنکه شناخته شوند، و آزار نبینند. و خداوند آمرزنده مهربان است». اما تملیک این است که شوهر مى‏گوید: تو مالک معامله خود هستى. و معامله تو در اختیار تو است. وقتى شوهر این کلمات را به همسر بگوید، و همسر در جواب گوید: «أنَا طَالِقٌ» یک طلاق رجعى واقع مى‏شود.

٩- طلاق به وکالت و کتابت: هرگاه شوهر کسى را براى طلاق همسرش وکیل کند و نمایندگى دهد یا نام‌هاى براى همسرش نوشته و مطلقه بودنش را در آن اعلام دارد، و آن نامه را امضاء کند، طلاق واقع مى‏شود. همه علماء در این مسأله اتفاق دارند. زیرا وکاله در حقوق جایز است و کتابت و نوشتن، موقعى که نطق ممکن نباشد، قائم مقام نطق است، مثلا در صورتى که مخاطب غایب است یا متکلم گنگ است.

۱۰- طلاق بالتحریم: طلاق بالتحریم، این است که شوهر به همسر مى‏گوید: «أنْتِ عَلَىَّ حَرَامٌ أَوْ تَحْرِمِيْنَ» اگر نیت طلاق کند، طلاقى محسوب مى‏شود و اگر نیت ظهار کند، ظهار محسوب مى‏شود، و در آن صورت کفاره ظهار واجب مى‏گردد. و اگر نیت طلاق و ظهار نداشته باشد یا اینکه نیت سوگند کند، مثلا بگوید: «أَنْتِ عَلَىَّ حَرَامٌ إِنْ فَعَلْتِ كَذَا، فَفَعَلَتْ» «تو اگر فلان کار را کردى، بر من حرام هستى و او آن کار را انجام داد». در این هر سه صورت کفاره یمین است. حضرت ابن عباسس مى‏گوید: «إذَا حَرَّمَ الرَّجُلُ امْرَأَتَهُ فَهِىَ يَمِيْنٌ يُكَفِّرُهَا» «هرگاه کسى همسرش را بر خود حرام کند، این سوگندى است باید کفاره آن را بپردازد». و بعد فرمود: «وَلَكُمْ فِى رَسُولِ ‏اللّهِج أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»(متفق علیه). اشاره است به اینکه رسول ‏اللّهص ماریه را بر خود حرام کرد اما ماریه حرام نشد و رسول‏اللّه با آزاد کردن یک غلام کفاره داد.

۱۱- طلاق حرام: طلاق حرام این است که سه طلاق را در یک یا در سه کلمه و در یک مجلس واقع کند، مثلا بگوید: «أنْتِ طالِقٌ ثَلَاثًا» یا بگوید: «أنْتِ طالِقٌ، أنْتِ طالِقٌ، أنْتِ طَالِقٌ» این گونه طلاق دادن باتفاق علماء حرام است. رسول اکرمص خطاب به شخصى که سه طلاق در یک کلمه داده بود، فرمود: «أَيُلْعَبُ بِكِتَابِ اللّهِ وَأنَا بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ؟» «آیا با کتاب خدا بازى و مسخره مى‏شود و حال آنکه من در میان شما هستم؟» شخصى بلند شد و گفت: اى پیام آور خدا اجازه بده تا او را بکشم.

حکم این گونه طلاق از دیدگاه جمهور علماء و ائمه اربعه این است که هر سه طلاق واقع مى‏شوند. یعنى در یک کلمه یا در سه مجلس سه طلاق داده شود، زن به سه طلاق مطلقه مى‏شود و تا با شوهر دوم ازدواج نکند براى شوهر اول حلال نمى‏شود، اما برخى از علماء (مانند ابن تیمیه و ابن قیم) آن را یک طلاق مى‏دانند. بعضى‏ها به یک طلاق باین و برخى یک طلاق رجعى فتوا داده‏اند. اختلاف دیدگاه علماء مبتنى بر اختلاف ادله و اختلاف برداشت از نصوص است.

با توجه به اختلاف اهل علم در مسأله فوق شایسته است که حالت طلاق دهنده مورد توجه قرار گیرد. اگر قصد و نیتش از «أنت طالق ثلاثا» فقط تخویف و ترساندن است یا اینکه منظورش سوگند و تعلیق است و طلاقش را معلق به انجام عملى نموده است، مانند اینکه مى‏گوید «أنْتِ طالق ثلاث إنْ فعلت كذا، فَفَعَلَتْ» تو اگر فلان عمل را انجام دادى به سه طلاق، طلاق هستى. یا اینکه در حالت خشم و غضب شدید است یا با گفتن این کلمات نیت طلاق دائم را ندارد، در تمام این شرایط و اوضاع یک طلاق باین بحساب آورده شود. و اگر نیتش از «أنت طالق ثلاثا» فرقت و جدائى بطور مداوم و براى همیشه بوده و قصد رجوع را نداشته است، آنگاه «أنت طالق ثلاثاً» سه طلاق بحساب آورده شود و همسر مطلقه مى‏شود و تا ازدواج دوم صورت نگیرد، براى شوهر اول حلال نمى‏شود. این براى تطبیق میان ادله ضرورى بنظر مى‏رسد.

توجه: اهل علم اتفاق نظر دارند که اگر مطلقه ثلاث بعد از نکاح دوم به هر دلیلى که به شوهر اول برگردد، یعنى با وى براى بار دوم ازدواج کند، شوهر از سر نو مالک سه طلاق است البته زنى که یک یا دو طلاق داده است و بعد از ازدواج دوم به شوهر اول برمى‏گردد، شوهر مالک همان طلاقهاى باقیمانده مى‏شود (یعنى اگر قبلا یک طلاق داده اکنون مالک دو طلاق است و اگر قبلا دو طلاق داده اکنون مالک یک طلاق است) یا اینکه مانند شوهر مطلقه ثلاث، مالک سه طلاق مستقل است؟ در این باره اختلاف نظر وجود دارد. امام مالک مى‏فرماید: نکاح بعدى فقط مطلقه ثلاث را، با سه طلاق به شوهر اول برمى‏گرداند. امام ابوحنیفه «و در یک قولى امام احمد» مى‏فرمایند: اگر نکاح بعدى مطلقه ثلاث را با سه طلاق به شوهر اول برمى‏گرداند، مطلقه مادون ثلاث، را بطریق اولى و بهتر باید با سه طلاق به شوهر اول برگرداند. حضرت ابن عباس و ابن عمرب نیز بر این فتوى را داده‏اند. «وَالصَّوَابُ عِنْدَ اللّهِ» جمهور صحابه، تابعین و ائمه بر این باورند که شوهر اگر غلام است، فقط مالک دو طلاق است، اگر طلاق دوم را گفت، همسرش بطور کلى و براى همیشه از وى جدا مى‏شود تا ازدواج دوم صورت نگرفته برایش حلال نمى‏شود.

ماده سوم‏: بحث خلع:

۱- تعریف خلع: خلع عبارت است از اینکه زنى که شوهرش را نمى‏پسندد بوسیله پرداخت مال به شوهرش خود را از قید نکاح آزاد مى‏کند. یعنى مبلغى پول به شوهر مى‏دهد تا شوهر او را جدا کند.

۲- حکم خلع: اگر شرایط خلع تحقق پیدا کند، خلع جایز است. زن ثابت بن قیس که از شوهر خود شاکى بود و مى‏گفت: یا رسول ‏اللّهص در دیانت و اخلاق او عیبى نمى‏بینم لکن دوست ندارم که در حالت مسلمانى کفران نعمت کنم. رسول ‏اللّهص باو فرمود: «أَتُرُدِّيْنَ عَلَيْهِ حَدِيْقَتَهُ»؟ «آیا شوهرت تو را رها کند باغى را که به تو داده‌است، باو پس مى‏دهى؟» زن گفت: آرى، آنگاه رسول ‏اللّهص خطاب به شوهرش، ثابت بن قیس فرمود: «اَقْبِلِ الْحَدِيْقَةَ وَطَلِّقْها تَطْلِيْقَةً» «باغ را قبول کن و در عوض یک طلاق به همسرت بده». (بخارى و نسائى).

۳- شرایط خلع:

۱- کراهیت و ناپسندیدگى از ناحیه همسر باشد. اگر کراهیت و ناراضگى از طرف شوهر است، شوهر نمى‏تواند چیزى از همسر بگیرد. او باید صبر کند و اگر احتمال ضرر وجود دارد، بدون دریافت مال او را طلاق دهد.

۲- همسر حق تقاضاى خلع را ندارد مگر زمانى که کراهیت و ناراضگى به حدى برسد که ادامه نکاح منجر به عدم رعایت حدود اللّه شود، چه در حق همسر یا در حق شوهر.

۳- شوهر قصد آزار و اذیت همسر را نکند تا خواسته باشد با ضرر رساندن به همسرش با وى خلع کند، احیانا اگر بدین منظور اذیتش کند، گرفتن هر گونه معاوضه برایش حرام است و او با چنین قصد و اراده عاصى و گناه کار است. خلع، یک طلاق باین محسوب مى‏شود. شوهر بعد از آن حق مراجعت ندارد. فقط با تجدید عقد مى‏شود دوباره زن و شوهر شوند.

۴- احکام خلع:

۱- مستحب است که شوهر بیش از آنچه که به عنوان مهریه به همسرش داده‌است، پس نگیرد. زیرا ثابت بن قیس در جریان خلع با همسرش تنها همان باغ را پس گرفت که به عنوان مهریه باو داده بود. و آن هم بدستور رسول اکرمص.

۲- خلع اگر بوسیله صیغه و لفظ «خلع» صورت گرفته است، یک حیض عده او محسوب مى‏شود، مانند مستبرئه (کنیز خریده شده) او نیز براى مشخص شدن، که آیا از مالک قبلى حامله است یا خیر، فقط یک حیض عده دارد. و اگر خلع با واژه «طلاق» صورت گرفته، جمهور بر این باوراند که عده‏اش سه حیض است.

۳- بعد از خلع شوهر حق رجوع به همسرش را ندارد.

۴- پدر مى‏تواند به وکالت از دختر نابالغ خود معامله خلع را انجام دهد، مشروط بر اینکه عدم فرقت موجب ضرر و زیان شود.

ماده چهارم‏: بحث ایلاء:

۱- تعریف ایلاء: ایلاء عبارت است از اینکه شوهر بنام خدا سوگند یاد مى‏کند مبنى بر اینکه به مدت بیش از چهار ماه با همسرش آمیزش جنسى نکند.

۲- حکم ایلاء: ایلاء به مدت کمتر از چارماه بمنظور تنبیه و تادیب همسر جایز است. خداوند مى‏فرماید: ﴿لِّلَّذِينَ يُؤۡلُونَ مِن نِّسَآئِهِمۡ تَرَبُّصُ أَرۡبَعَةِ أَشۡهُرٖۖ فَإِن فَآءُو فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٢٢٦ [البقرة: ۲۲۶]. «آنانى که با همسران خود ایلاء مى‏کنند، به مدت چهار ماه انتظار کنند، اگر (در مدت چهار) رجوع کردند، خداوند بخشنده و مهربان است». و رسول اکرمص به مدت یک ماه تمام، با همسران خود ایلاء کرده است. اگر منظور از ایلاء فقط ضرر رساندن به همسر باشد نه تادیب، آنگاه ایلاء حرام است. رسول‏ اللّهص مى‏فرماید: «لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَارَ» (احمد و ابن ماجه).

۳- احکام ایلاء:

۱- اگر مدت ایلاء (چهار ماه) به پایان رسید و شوهر مجامعت نکرد، و همسر، نزد قاضى شاکى شد، شوهر دو راه در پیش دارد: رجوع کند یا طلاق دهد. خداوند مى‏فرماید: ﴿فَإِن فَآءُو فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ [البقرة: ۲۲۶]. ﴿وَإِنۡ عَزَمُواْ ٱلطَّلَٰقَ فَإِنَّ ٱللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٞ ٢٢٧ [البقرة: ۲۲٧]. اگر رجوع شود، خداوند بخشنده و مهربان است و اگر قصد طلاق شود، خداوند شنوا و دانا است. در بخارى، از ابن عمرب مروى است، مى‏فرماید: «إذَا مَضَتْ أَرْبَعَةُ أَشْهُرٍ يُوقَفُ حَتَّى يُطَلِّقَ»

۲- هر گاه شوهر ایلاء کننده از دادن طلاق خوددارى کند، حاکم بمنظور دفع ضرر از همسر حکم طلاق را باید صادر کند.

۳- اگر شوهر ایلاء کننده بعد از خوددارى از طلاق، طلاق دهد، یک طلاق محسوب مى‏شود، اگر یکى باشد، رجعى است و اگر طلاق بائن داده‌است، بائن محسوب مى‏شود و شوهر بدون عقد جدید، حق مراجعت ندارد.

۴- مطلقه ایلاء باید عدت طلاق را بگذارند، سپرى کردن یک حیض کافى نیست. زیرا عدت فقط بخاطر تعیین فراغت رحم نیست.

۵- اگر شوهر بدون ایلاء و سوگند به مدت چهار ماه آمیزش جنسى را با همسرش ترک کند، حکم ایلاء را دارد، در صورت شکایت یا طلاق بدهد یا آمیزش جنسى را انجام دهد.

۶- هر گاه شوهر ایلاء کننده قبل از پایان مدتى که در آن نسبت به عدم آمیزش جنسى سوگند خورده است، آمیزش جنسى را انجام دهد، کفاره یمین بر وى واجب مى‏شود. رسول ‏اللّهص مى‏فرماید: «إِذَا حَلَفْتَ عَلَى يَمِينٍ فَرَأَيْتَ غَيْرَهَا خَيْرًا مِنْهَا فَائْتِ الَّذِى هُوَ خَيْرٌ وَكَفِّرْ عَنْ يَمِينِكَ» (متفق علیه). «هر گاه به انجام یا عدم انجام کارى سوگند یاد کردى و عکس آن را بهتر یافتى، پس آن را که بهتر است انجام بده و بعد کفاره سوگندت را ادا کن».

ماده پنجم‏: بحث ظهار:

۱- تعریف ظهار: ظهار عبارت است از اینکه، شخص به همسرش مى‏گوید: «أنتِ عَلَىَّ كَظَهْرِ أُمِّىِ» «تو براى من مانند پشت مادرم هستى».

۲- حکم ظهار: ظهار بدلیل اینکه خداوند آن را منکر و سخن دروغ دانسته است، حرام است. خداوند درباره ظهارکنندگان مى‏فرماید: ﴿وَإِنَّهُمۡ لَيَقُولُونَ مُنكَرٗا مِّنَ ٱلۡقَوۡلِ وَزُورٗا [الـمجادلة: ۲]. «آنان سخن نازیبا و دروغ مى‏گویند».

۳- احکام ظهار:

۱- جمهور علماء بر این باورند که ظهار اختصاص به مادر ندارد بلکه تشبیه دادن همسر با کلیه زنانى که بطور دائم حرام‏اند، ظهار نامیده مى‏شود، مانند: تشبیه دادن با دختر، خواهر، جده، عمه، خاله و غیره. زیرا همه این‌ها مانند مادرم حرمت ابدى دارند.

۲- هرگاه شوهر، (مظاهر) قصد رجوع به همسرش که با وى ظهار کرده داشته باشد، کفاره ظهار بر وى واجب مى‏گردد. خداوند مى‏فرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ يُظَٰهِرُونَ مِن نِّسَآئِهِمۡ ثُمَّ يَعُودُونَ لِمَا قَالُواْ فَتَحۡرِيرُ رَقَبَةٖ مِّن قَبۡلِ أَن يَتَمَآسَّا [الـمجادلة: ۳]. «و کسانى که با زنانشان ظهار مى‏کنند، سپس از آنچه گفته‏اند باز مى‏گردند، باید پیش از آنکه به هم دست رسانند برده‏اى آزاد کنند» و بعد از آن مراجعه نمایند.

۳- پرداختن کفاره، پیش از هر گونه تماس جنسى و انجام مقدمات آن، بر شخص ظهار کننده واجب است.

۴- اگر قبل از دادن کفاره تماس جنسى برقرار شود، بسیار گناه است، با ندامت و استغفار باید توبه کرد و کفاره داد. و بجز کفاره و توبه جریمه‏اى دیگر ندارد. رسول ‏اللّهص خطاب به شخصى که گفت: با همسرم ظهار کردم و قبل از اینکه کفاره ظهار بدهم با وى جماع کردم، فرمود: «مَا حَمَلَكَ عَلَى ذَلِكَ فَلَا تَقْرَبْهَا حَتَّى تَفْعَلَ مَا أَمَرَك اللَّهُ بِهِ» (ترمذى و آن را صحیح گفته است). «چه عاملى موجب شد که چنین کنى؟ پس اکنون تا کفاره نداده‏اى، با وى آمیزش جنسى نکن». رسول اکرمص در این حدیث بر شوهر که پیش از کفاره‏ مجامعت کرده بود، چیزى جز کفاره واجب نکرد.

۵- کفاره بصورت یکى از سه چیز باید داده شود. و انتقال از اولى به دومى از دومى به سومى جایز نیست مگر اینکه قادر به اولى نباشد. و آن سه از این قراراند. ۱- آزاد کردن غلام یا کنیز مسلمان. ۲- روزه گرفتن دو ماه متوالى بدون وقفه. ۳- اطعام ۶۰ مسکین. خداوند مى‏فرماید: ﴿فَتَحۡرِيرُ رَقَبَةٖ مِّن قَبۡلِ أَن يَتَمَآسَّاۚ ذَٰلِكُمۡ تُوعَظُونَ بِهِۦۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٞ ٣ فَمَن لَّمۡ يَجِدۡ فَصِيَامُ شَهۡرَيۡنِ مُتَتَابِعَيۡنِ مِن قَبۡلِ أَن يَتَمَآسَّاۖ فَمَن لَّمۡ يَسۡتَطِعۡ فَإِطۡعَامُ سِتِّينَ مِسۡكِينٗا [الـمجادلة: ۳-۴]. «آزاد کردن یک گردن مؤمن قبل از برقرارى تماس جنسى، با این حکم به شما نصیحت مى‏شود و خداوند نسبت به اعمالتان آگاه است، اگر کسى غلام یا کنیز ندارد، دو ماه متوالى پیش از ایجاد و ارتباط جنسى روزه گیرد. هرکس توان این را ندارد شصت مسکین را اطعام کند».

۶- متوالى بودن روزه‏ها لازم است، دو ماه قمرى روزه گیرد یا از روى حساب شصت روز را روزه گیرد، فرق ندارد. اگر بدون عذر بیمارى روزه‏هاى کفاره را تفریق کرد، یعنى جدا، جدا گرفت روزه‏هاى قبلى فاقد اعتبار شده از سر نو باید روزه گیرد، خداوند مى‏فرماید: ﴿فَصِيَامُ شَهۡرَيۡنِ مُتَتَابِعَيۡنِ.

٧- مقدار کفاره در صورت اطعام، یک صاع گندم (دو کیلو و دویست گرم) یا دو صاع خرما یا جو (چهار کیلو و چهار صد گرم) است. این مقدار به یک مسکین داده شود. اگر تمام مقدار کفاره را به کمتر از شصت نفر داد، جایز نیست.

ماده ششم‏: بحث لعان:

۱- تعریف لعان: لعان این است که شوهر همسرش را متهم به زنا کند و بگوید: من او را در حال زنا دیده‏ام، یا اینکه شوهر، چنین همسرش را از نطفه خود انکار کند. در این وضعیت قضیه نزد حاکم برده مى‏شود. از شوهر که مدعى زنا است. گواه خواسته مى‏شود، یعنى شوهر چهار گواه، دایر بر اینکه هر چهار تا زن را در حال زنا با فلان مرد بیگانه دیده‏اند، ارائه دهد، اگر شوهر نتوانست اقامه بینه کند، آنگاه قاضى «لعان» را میان متهم و شاکى بدین شرح به اجرا درمى‏آورد. یعنى شوهر، چهار مرتبه بنام خدا سوگند خورده بگوید: من او را در حال زنا دیده‏ام یا چهار مرتبه بنام خدا سوگند خورده بگوید: این حمل که در شکم او (زن متهم) مى‏باشد از من نیست. و دفعه پنجم بگوید: اگر حرف من دروغ است، لعنت خدا بر من. بعد اگر همسر به جرم خود اعتراف کند، حد زنا بر وى جارى مى‏شود. و در صورت عدم اعتراف، چهار مرتبه چنین سوگند بخورد: خدا را گواه مى‏گیرم که او (شوهر و شاکى) مرا در حالت زنا ندیده است، یا اینکه این حمل از نطفه شوهر است. براى بار پنجم گوید: اگر شوهرم راست مى‏گوید، خشم خدا بر من باد. بعد قاضى حکم تفریق و جدائى را صادر مى‏کند و آن دو براى همیشه بر یکدیگر حرام مى‏شوند.

۲- مشروعیت لعان: لعان بدلیل آیه زیر مشروع است. خداوند مى‏فرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ يَرۡمُونَ أَزۡوَٰجَهُمۡ وَلَمۡ يَكُن لَّهُمۡ شُهَدَآءُ إِلَّآ أَنفُسُهُمۡ فَشَهَٰدَةُ أَحَدِهِمۡ أَرۡبَعُ شَهَٰدَٰتِۢ بِٱللَّهِ إِنَّهُۥ لَمِنَ ٱلصَّٰدِقِينَ ٦ وَٱلۡخَٰمِسَةُ أَنَّ لَعۡنَتَ ٱللَّهِ عَلَيۡهِ إِن كَانَ مِنَ ٱلۡكَٰذِبِينَ ٧ وَيَدۡرَؤُاْ عَنۡهَا ٱلۡعَذَابَ أَن تَشۡهَدَ أَرۡبَعَ شَهَٰدَٰتِۢ بِٱللَّهِ إِنَّهُۥ لَمِنَ ٱلۡكَٰذِبِينَ ٨ وَٱلۡخَٰمِسَةَ أَنَّ غَضَبَ ٱللَّهِ عَلَيۡهَآ إِن كَانَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِينَ ٩ [النور: ۶-٩]. «کسانى که همسران خود را متهم مى‏کنند و گواهى ندارند، چهار بار سوگند یاد کرده گواهى بدهند که راست مى‏گوید، و دفعه پنجم بگوید: اگر سخن من دروغ است خدا مرا لعن و نفرین کند. و حد از همسر بدینصورت دور کرده شود: چهار بار با یاد کردن سوگند گواهى دهد که سخن شوهر دروغ محض است و براى دفعه پنجم بگوید: اگر حرف شوهر راست است، خشم و غضب خدا، بر من باد».

آنحضرتص میان عویمر عجلانى و همسرش و میان هلال بن امیه و همسرش لعان را به اجراء در آورد است. (صحیح بخارى).

و در حدیثى آمده است، رسول اکرمص مى‏فرماید: «الْمُتَلَاعِنَانِ إِذَا تَفَرَّقَا لَا يَجْتَمِعَانِ أَبِدًا» «زن و شوهرى که بوسیله لعان از هم جدا مى‏شوند، دیگر هرگز با هم جمع نشوند».

۳- حکمت لعان:

حکمت و فلسفه مشروعیت لعان:

۱- صیانت عرض و آبروى زوجین و رعایت حرمت و کرامت مسلمان.

۲- برطرف ساختن حد قذف از شوهر و حد زنا از همسر،

۳- امکان نفى فرزند یا حمل در صورتى که از نطفه شوهر نباشد.

۴- احکام لعان:

۱- زوجین، عاقل و بالغ باشند، زیرا که نابالغ و مجنون مکلف احکام شرع نیستند، رسول اللّهص مى‏فرماید: «رُفِعَ الْقَلَمُ عَنْ ثَلَاثٍ... الخ» (این حدیث در مباحث گذشته آمده است).

۲- شوهر مدعى شود که همسرش را در حال زنا دیده است و در صورت رد و نفى حمل، مدعى شود که با همسرش آمیزش جنسى بطور کلى انجام نداده است یا حد اقل در مدتى که حامله شده انجام نداده است. مثلا مدعى شود، که همسرم این فرزند را کم‌تر از مدت شش ماه، زائیده است و در غیر صورتهاى فوق، لعان جایز نیست، چون لعان به تهمت و گمان بدون ثبوت شرعى صورت نمى‏گیرد، خداوند مى‏فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱجۡتَنِبُواْ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلظَّنِّ إِنَّ بَعۡضَ ٱلظَّنِّ إِثۡمٞ [الحجرات: ۱۲]. «اى مؤمنان از بسیارى گمان‏ها بپرهیزید، همانا بسیارى از گمان‏ها، گناه هستند»، رسول اللّهص مى‏فرماید: «إِيَّاكُمْ وَالظَّنِّ» «از گمان خود را برحذر دارید». (متفق علیه).

۳- ملاعنه در انظار توده مسلمانان صورت گیرد و با الفاظ و کلماتى که در قرآن در بحث لعان آمده‏اند، باجراء در آید.

۴- قاضى، شوهر را با کلماتى که رسول اللّهص در این خصوص فرموده است، نصحیت کند، و آن کلمات چنین‏اند، «وَأَيُّمَا رَجُلٍ جَحَدَ وَلَدَهُ وَهُوَ يَنْظُرُ إِلَيْهِ احْتَجَبَ اللَّهُ مِنْهُ وَفَضَحَهُ عَلَى رُءُوسِ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» (ابوداود، نسائى و ابى ماجه). «هر شخص که فرزندش را از خود نفى کند در حالى که فرزند بسوى او نگاه کند خداوند از آن شخص خود را پنهان مى‏کند و در انظار اولین و آخرین او را رسوا خواهد نمود». همسر را نیز با کلماتى که رسول اللّهص در این باره فرموده است، نصیحت کند، و آن کلمات چنین‏اند: «أَيُّمَا امْرَأَةٍ أَدْخَلَتْ عَلَى قَوْمٍ مَنْ لَيْسَ مِنْهُمْ فَلَيْسَتْ مِنَ اللَّهِ فِى شَىْءٍ وَلَنْ يُدْخِلَهَا اللَّهُ جَنَّتَهُ» «هر زنى که فرزند نامشروعى را از بیگانه داخل فامیلى کند، خداوند از وى بیزار است و او را به بهشت، راه نخواهد داد».

۵- فرزند از شوهرى که لعان مى‏کند، متنفى مى‏شود و احکام میراث میان فرزند و لعان کننده جارى نمى‏شوند، شخص لعان کننده بر این فرزند انفاق نمى‏کند، اما در موارد احتیاط مانند فرزند باوى معامله مى‏شود، زکات باو داده نشود، و میان این فرزند و سایر فرزندان شخص لعان کننده محرمیت ثابت مى‏شود، میان او و شخص ملاعن قصاص جارى نمى‏شود و آن دو (فرزند نفى شده و پدر ملاعن) نمى‏توانند براى یکدیگر گواهى بدهند.

نسب این فرزند از مادرش ثابت مى‏شود، و از همدیگر ارث مى‏برند، رسول اکرمص در باره فرزند متلاعنین (زن و شوهرى که با هم لعان کرده‏اند) چنین قضاوت کرده است: «إِنَّهُ يَرِثُ أُمَّهُ وَتَرِثُهُ» «او از مادرش و مادر از او میراث مى‏برد». (احمد، سندش محل کلام است و نزد جمهور معمول به است).

۶- اگر بعدا شوهر خود را تکذیب نمود، نسب فرزند از وى ثابت مى‏گردد.

ماده هفتم‏: بحث عدت‏:

۱- تعریف عدت: عدت به روزهایى گفته مى‏شود که همسر مطلقه انتظار آن‌ها را مى‏کشد و در آن ایام حق ازدواج را ندارد و کسى نمى‏تواند در آن روزها براى خواستگارى او برود.

۲- حکم عدت: عدت براى هر زنى که از شوهر خود جدا مى‏شود، خواه، بصورت طلاق یا به صورت وفات شوهر، واجب است، خداوند مى‏فرماید: ﴿وَٱلۡمُطَلَّقَٰتُ يَتَرَبَّصۡنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلَٰثَةَ قُرُوٓءٖ [البقرة: ۲۲۸]. «زنان مطلقه به مدت سه حیض انتظار کنند». و مى‏فرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ يُتَوَفَّوۡنَ مِنكُمۡ وَيَذَرُونَ أَزۡوَٰجٗا يَتَرَبَّصۡنَ بِأَنفُسِهِنَّ أَرۡبَعَةَ أَشۡهُرٖ وَعَشۡرٗا [البقرة: ۲۳۴]. «کسانى که فوت مى‏کنند و همسر دارند، همسران‌‌شان به مدت چهار ماه و ده روز باید در انتظار بنشینند» البته زنى که قبل از آمیزش جنسى طلاق داده شود، عدت بر او واجب نیست، همانطور که مهریه نیز ندارد، البته متعه، یعنى چیزى کم‌تر از مهریه، به او داده شود، خداوند در این خصوص مى‏فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نَكَحۡتُمُ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ ثُمَّ طَلَّقۡتُمُوهُنَّ مِن قَبۡلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ فَمَا لَكُمۡ عَلَيۡهِنَّ مِنۡ عِدَّةٖ تَعۡتَدُّونَهَاۖ فَمَتِّعُوهُنَّ وَسَرِّحُوهُنَّ سَرَاحٗا جَمِيلٗا ٤٩ [الأحزاب: ۴٩]. «اى مؤمنان هرگاه با زن مؤمنه نکاح کردید و بعد پیش تماس جنسى آنان را طلاق دادید، شما بر آنان عدتى ندارید که سپرى کنند، به آنان متعه (اندکى مال) داده و به خوبى رها سازید».

۳- فلسفه و حکمت عدت:

۱- مجال و فرصت رجوع براى شوهر در صورت طلاق رجعى.

۲- تشخصیص فراعت و پاکى رحم از نطفه غیر بمنظور حفاظت نسب از اختلاط و مشتبه بودن.

۳- مشارکت همسر در غم و اندوه با فامیل شوهر و تعهد در حق شوهر، در صورتى که عدت وفات باشد.

۴- انواع عده:

۱- عده زن مطلقه‏اى که صاحب حیض است. بنابر آیه قرآن سه قرء (حیض) است. خداوند مى‏فرماید: ﴿وَٱلۡمُطَلَّقَٰتُ يَتَرَبَّصۡنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلَٰثَةَ قُرُوٓءٖ [البقرة: ۲۲۸]. «زنان مطلقه تا سه حیض در حق خود انتظار بکشند». وقتى زن در حالت طهر مطلقه شود، بعد از طهر سه تا حیض کامل بگذارند، آنگاه عدتش تمام شده است. اگر بگوئیم که منظور از اقراء در آیه اطهار هستند، همانطور که دیدگاه جمهور علماء است، آنگاه با داخل شدن در حیض سوم عدتش منتقض مى‏شود با توجه به اینکه اگر در حالت حیض طلاق داده شود، آن حیض جزء ایام عدت بشمار نمى‏رود. این حکم براى زنان حره (آزاد) است اما کنیز فقط دو حیض عدت مى‏گذارند، رسول اکرمص مى‏فرماید: «طلاقُ الأَمَّةِ تَطْلِيْقَتَانِ وَعِدَّتُها حَيْضَتَانِ» (دارقطنى). «طلاق کنیز دو تا طلاق است و دو حیض عدت او مى‏باشد».

۲- عده آن زن مطلقه که بدلیل سن زیاد یا سن کم صاحب حیض نیست، سه ماه است. خداوند مى‏فرماید: ﴿وَٱلَّٰٓـِٔي يَئِسۡنَ مِنَ ٱلۡمَحِيضِ مِن نِّسَآئِكُمۡ إِنِ ٱرۡتَبۡتُمۡ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلَٰثَةُ أَشۡهُرٖ وَٱلَّٰٓـِٔي لَمۡ يَحِضۡنَ [الطلاق: ۴]. «زنانى که شما بدلیل وارد شدن در سن یأس (یا بدلیل کوچکى و عدم بلوغ، در محاسبه عدت آنان) با شک و تردید مواجه هستید، عدت‌‌شان سه ماه تمام است. و زنان که فاقد حیض‌اند». سه ماه عدت براى زنان حره (آزاده) است، کنیزى که فاقد حیض باشد عدت طلاق او دو ماه است.

۳- عدت زن حامله، چه حره باشد یا کنیز وضع حمل است، خداوند مى‏فرماید: ﴿وَأُوْلَٰتُ ٱلۡأَحۡمَالِ أَجَلُهُنَّ أَن يَضَعۡنَ حَمۡلَهُنَّ [الطلاق: ۴]. «عدت آن دسته از زنان که‏ حامله هستند، وضع حمل است».

۴- عده مطلقه‏اى که صاحب حیض است ولى حیضش بدلیل مشخص یا غیر مشخصى قطع شده است، اگر حیضش بنابر دلیل مشخصى مانند: شیر دادن یا بیمارى خاصى قطع شده است، باید برگشت حیضش را انتظار کند و وقتى حیض برگشت، عدت را بحساب حیض بگذارند، هرچند که مدت عودت طولانى شود، اگر دلیل انقطاع حیض مشخص نیست، یک سال کامل را در عدت بگذراند، نه ماه مدت حمل و سه ماه دیگر عدت او است. کنیز در چنین حالتى یازده ماه عدت بگذراند، نه ماه مدت حمل است و دو ماه عدت کنیز است. حضرت عمر بن خطابس در جمع انصار و مهاجرین چنین قضاوت کرد و هیچکس ایراد نگرفت.

۵- عدت زنى که شوهرش فوت شده است، اگر حره (آزاده) است، چهار ماه و ده روز و اگر کنیز است عدتش دو ماه و پنج روز است. خداوند مى‏فرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ يُتَوَفَّوۡنَ مِنكُمۡ وَيَذَرُونَ أَزۡوَٰجٗا يَتَرَبَّصۡنَ بِأَنفُسِهِنَّ أَرۡبَعَةَ أَشۡهُرٖ وَعَشۡرٗاۖ فَإِذَا بَلَغۡنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ فِيمَا فَعَلۡنَ فِيٓ أَنفُسِهِنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٞ ٢٣٤ [البقرة: ۲۳۴]. «کسانى که دنیا را وداع مى‏گویند و همسران‌‌شان زنده هستند، همسران به مدت چهار ماه و ده روز انتظار بکشند».

۶- عدت زن مستحاضه: اگر خون حیضش از خون استحاضه تشخیص داده مى‏شود، یا عادت مشخصى که برایش قابل تشخیص است دارد، باید بحساب حیض عدت را سپرى کند، اگر عادت مشخصى ندارد و حیضش تشخیص داده نمى‏شود، آنگاه عدتش را بحساب ماه سپرى کند، یعنى سه ماه در عدت بنشیند، مانند زنى که اصلا خون ندارد.

٧- عده کسى که شوهرش مفقود شده است و معلوم نیست که زنده است یا مرده، این زن به مدت چهار سال از روزى که شوهرش مفقودالأثر شده است، انتظار کند و بعد عدت وفات را که همان چهار ماه و ده روز است بگذراند.

۵- تداخل عده:

۱- مطلقه به طلاق رجعى، اگر شوهرش که او را طلاق داده‌است، در اثناء عدت فوت شود، عدتش از عدت طلاق به عده وفات منتقل مى‏شود، این زن باید از روز وفات شوهرش به مدت چهار ماه و ده روز در عدت بنشیند.

چرا که مطلقه رجعیه حکم منکوحه را دارد بر خلاف مطلقه باین که عدتش به عدت وفات منتقل نمى‏شود، مطلقه رجعیه میراث مى‏برد اما مطلقه بائنه حق ارث ندارد.

۲- مطلقه‏اى که با حیض عده مى‏گذراند ولى قبل از اتمام عدت، حیضش منقطع مى‏شود، یعنى وارد سن یأس مى‏گردد، عده این زن از حیض به ماه منتقل مى‏شود، یعنى قبلا بحساب حیض عده مى‏گذراند اکنون بحساب ماه عده را سپرى کند.

۳- مطلقه صغیره که هنوز صاحب حیض نیست یا مطلقه کبیره که بدلیل بزرگى سن فاقد حیض است: عده را بحساب ماه مى‏گذارند ولى بعد از گذشت یک یا دو ماه از عدت، خون حیض مى‏بیند، عدت این زن از ماه به حیض برمى‏گردد. البته این انتقال در صورتى است که قبل از انقضاء عده بوسیله ماه، حیضش برگردد، اما اگر بعد از آن باشد، عدتش تکمیل شده است و نیازى به محاسبه با حیض وجود ندارد.

۴- مطلقه‏اى که عدتش را بحساب حیض یا ماه شروع کرده بود و در همین اثناء حامله بودنش روشن گردید، این زن نیز عدتش به وضع حمل برمى‏گردد. چون خداوند مى‏فرماید: ﴿وَأُوْلَٰتُ ٱلۡأَحۡمَالِ أَجَلُهُنَّ أَن يَضَعۡنَ حَمۡلَهُنَّ [الطلاق: ۴]. «زنان حامله با وضع حمل عده را سپرى کنند».

بحث استبراء:

کسى که مالک کنیزى مى‏شود، بر وى لازم است تا در باره حامله نبودن او اطمینان پیدا نکند، با وى آمیزش جنسى انجام ندهد. راه حصول اطمینان این است که اگر آن کنیز، صاحب حیض است، مالک او یک حیض و اگر حامله است وضع حملش را انتظار کند. اگر بدلیل کوچکى یا بزرگى سن صاحب حیض نیست، مالک مدت زمانى را که با گذشت آن عدم حامله بودنش روشن شود، انتظار کند. رسول‏ اللّه مى‏فرماید: «لَا تُوطَأُ حَامِلٌ حَتَّى تَضَعَ وَلَا غَيْرُ حَامِلٍ حَتَّى تَحِيْضَ حَيْضَةً» (ابو داود سندش صحیح است). «با زن (منظور از زن اینجا کنیز است) حامل تا وضع حمل نشده و غیر حامل تا یک حیض از او نگذرد، آمیزش جنسى صورت نگیرد». اگر بصورت سهو و اشتباه یا قهراً با زن آزاده آمیزش جنسى انجام گرفت، بر وى لازم است که با گذشت سه ماه اگر صاحب حیض نیست، و اگر حامله است بوضع حمل استبراء کند. یعنى مادام که شوهرش درباره عدم حمل مطمئن نشود، نباید با وى مجامعت کند. رسول اللّه مى‏فرماید: «مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَلا يَسْقِي مَاءَهُ وَلَدَ غَيْرِهِ» (ترمذی). و در حدیثى دیگر آمده است: «وَلا تَسْقِ مَاءَكَ زَرْعَ غَيْرِكَ» (حاکم و نسائی). «هرکس به خدا و روز قیامت ایمان دارد، با آب خود فرزند دیگران، یا زراعت دیگران را آبیارى نکند».

سوگ و ماتم:‏

احداد یا سوگ و ماتم، یعنى این است که زن در حال عدت بپرهیزد از کلیه عواملى که براى آمیزش جنسى وى را دعوت مى‏کنند یا موجب مى‏شوند که بسوى او نگاه کرده شود، مانند، استفاده از ابزار و وسایل آرایش و خوشبوئى و تجمل‏گرائى.

بر زنى که شوهرش فوت کرده است، واجب است که در ایام عدت در سوگ بنشیند، یعنى زیورآلات، لباس‌هاى زیبا نپوشد، از حنا و امثال آن استفاده نکند. سرمه نکشد، ماتیک نزند. رسول ‏اللّه مى‏فرماید: «لاَ يَحِلُّ لاِمْرَأَةٍ تُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ أَنْ تُحِدَّ فَوْقَ ثَلاَثَةِ أَيَّامٍ، إِلاَّ عَلَى زَوْجِهَا أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا» (متفق علیه). «زنى که به خدا و رسول ایمان دارد، برایش حلال نیست که بیش از سه روز در سوگ بنشیند، البته در مرگ شوهرش مى‏تواند، چهار ماه ده روز در سوگ بنشیند». و ام‏عطیهل مى‏فرماید: «كُنَّا نُنْهَى أَنْ نُحِدَّ عَلَى مَيِّتٍ فَوْقَ ثَلاَثٍ إِلاَّ عَلَى زَوْجٍ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا، وَلاَ نَكْتَحِلَ وَلاَ نَتَطَيَّبَ وَلاَ نَلْبَسَ ثَوْبًا مَصْبُوغًا إِلاَّ ثَوْبَ عَصْبٍ» «ما منع شدیم از اینکه براى هر میت بجز شوهر بیش از سه روز در سوگ بنشینیم، و منع شدیم از اینکه سرمه بکشیم و لباس رنگى بجز پارچه یمینى، بپوشیم، البته براى فوت شوهر اجازه داشتیم تا چهار ماه و ده روز ترک زینت و آرایش کنیم و در سوگ بنشینیم».

بر زن معتده (زنى که در عدت باشد) لازم است که از خانه خود بیرون نرود و اگر براى تأمین ضروریات بیرون رفت باید برگردد و شب را حتما در همان خانه‏اى که شوهرش در آن وفات کرده است و او در آن بوده است، بگذراند. رسول اکرمص خطاب به زنى که پس از فوت شوهرش مى‏خواست به خانه فامیلش برگردد، فرمود: «امْكُثِى فِى بَيْتِكِ الَّذِى جَاءَ فِيهِ نَعْىُ زَوْجِكِ حَتَّى يَبْلُغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ» (ترمذی). «در خانه‏اى‏ که خبر موت شوهرت رسید، بمان تا عدت به پایان برسد». آن زن مى‏گوید: «فَاعْتَدَدْتُ فِيهِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْراً» «پس من مدت عده را که چهار ماه و ده روز بود، در آن خانه سپرى کردم».

ماده هشتم‏: نفقات (مخارج):

۱- تعریف نفقه: نفقه عبارت است از طعام، پوشاک و مسکن که به کسانى که تحت تکفل هستند، داده مى‏شوند.

۲- نفقه بر چه کسى واجب است؟: نفقه براى شش صنف واجب است:

۱- نفقه همسر بر شوهر واجب است، همسر خواه واقعى و حقیقى باشد، مانند، منکوحه در قید نکاح یا حکمى باشد مانند مطلقه به طلاق رجعى در ایام عده. رسول اللّهص مى‏فرماید: «أَلاَ وَإِنَّ حَقَّهُنَّ عَلَيْكُمْ أَنْ تُحْسِنُوا إِلَيْهِنَّ فِى كِسْوَتِهِنَّ وَطَعَامِهِنَّ». «آگاه باشید، آنان بر شما حق دارند، و شما باید لباس و طعام آنان را با حسن و خوبى بدهید». (ترمذی).

۲- مطلقه به طلاق بائن، اگر حامله است نفقه‏اش در ایام عدت بر شوهر واجب است. خداوند مى‏فرماید: ﴿وَإِن كُنَّ أُوْلَٰتِ حَمۡلٖ فَأَنفِقُواْ عَلَيۡهِنَّ حَتَّىٰ يَضَعۡنَ حَمۡلَهُنَّ [الطلاق: ۶]. «اگر زنان (مطلقه به طلاق بائن) حامله هستند. تا زمان وضع حمل بر آنان‏ انفاق کنید».

۳- نفقه والدین بر عهده فرزندان است، خداوند مى‏فرماید: ﴿وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَانٗا [البقرة: ۸۳]. و رسول اللّهص در پاسخ به سؤال کسى که پرسید، چه کسانى‏ شایسته‏تراند، که به آنان انفاق شود؟ فرمود: «أُمُّكُ. ثَلَاثًا ثُمَّ قالَ: أَبُوكَ» (متفق علیه). «سه بار فرمود: مادرت و بار چهارم فرمود: پدرت».

۴- نفقه فرزندان نابالغ بر عهده پدر است. خداوند مى‏فرماید، ﴿وَٱرۡزُقُوهُمۡ فِيهَا وَٱكۡسُوهُمۡ وَقُولُواْ لَهُمۡ قَوۡلٗا مَّعۡرُوفٗا [النساء: ۵]. «فرزندانتان را طعام و پوشاک بدهید و براى آنان سخن نیکو بگوئید». رسول‏اللّه مى‏فرماید: «وَيَقُولُ الاِبْنُ أَطْعِمْنِى، إِلَى مَنْ تَدَعُنِى». (احمد و دار قطنى). «فرزند مى‏گوید: به من طعام بده مرا به چه کسانى رها مى‏کنى».

۵- نفقه خادم بر عهده مخدوم و آقا است. رسول‏ اللّهص مى‏فرماید: «لِلْمَمْلُوكِ طَعَامُهُ وَكِسْوَتُهُ بِالْمَعْرُوفِ وَلاَ يُكَلَّفُ مِنَ الْعَمَلِ مَا لاَ يُطِيقُ». (مسلم). «مملوک و خادم حق‏ طعام و پوشاک را دارد، مولى و آقا به نحو شایسته باید طعام و پوشاک وى را داده و کارى برتر از توان او به او نسپارد».

۶- نفقه چهارپایان و حیوانات بر عهده مالک آن‌ها است. رسول ‏اللّهص مى‏فرماید: «دَخَلَتِ النَّارَ امْرَأَةٌ فِى هِرَّةٍ حَبَسَتْها حَتَّى مَاتَ جُوعًا فَلَا هِىَ أَطْعَمَتْها وَلَا أَرْسَلَتْها تَأْكُلُ مِنْ خَشَاشِ الأَرْضِ». (صحیحن). «زنى بخاطر یک گربه که آن را حبس کرده بود به دوزخ رفت. گربه از گرسنگى جان داد و آن زن نه آن را طعام مى‏داد و نه آن را رها مى‏کرد تا از حشرات و خاشاک زمین تغذیه شود».

۳- مقدار نفقه واجب عبارت است از:

طعام سالم، نوشیدنى خوشگوار، لباسى که جلوى ضرر گرمى و سردى را بگیرد و مسکنى که شایستگى سکونت را داشته باشد، همه در این مقدار اتفاق دارند و اختلاف در کمیت و کیفیت آن است، زیرا که کیفیت یا چند چون نفقه منوط به توان مالى انفاق کننده و وضعیت زندگى کسانى است که بر آنان انفاق مى‏شود. روى این حساب بهتر است که این مسأله به قضات محترم سپرده شود تا آنان با توجه به وضعیت و شرایط مالى مسلمانان و طبق صلاحدید و با عنایت به شرایط زمان و مکان تصمیم لازم را اتخاذ نمایند.

۴- نفقه چه زمانى ساقط مى‏شود: نفقه در شرایط زیر ساقط مى‏شود:

۱- همسر هرگاه ناشزه شود و سرکشى کند یا شوهر را براى همبسترى نگذارند، حق نفقه ندارد. زیرا نفقه در عوض استمتاع و بهره جنسى است که شوهر از همسر مى‏برد. و هرگاه بهره گرفتن بدون عذر میسر نباشد، نفقه ساقط مى‏گردد.

۲- مطلقه رجعیه وقتى عدتش سپرى شود، حق نفقه بر شوهر ندارد چون بائنه مى‏شود.

۳- مطلقه حامله بعد از وضع حمل، اگر فرزند شوهرش را شیر مى‏دهد، بر شوهر لازم است که مزدش را بدهد. خداوند مى‏فرماید:

﴿فَإِنۡ أَرۡضَعۡنَ لَكُمۡ فَ‍َٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ [الطلاق: ۶]. «هرگاه زنان مطلقه فرزندان شما را شیر بدهند، مزد آنان را بدهید».

۴- والدین هرگاه مستغنى شوند یا اینکه فرزند فقیر و نیازمند باشد بگونه‏اى که بیش از غذاى شب را نداشته باشد، نفقه والدین از عهده او ساقط مى‏شود، زیرا خداوند بیش از حد توان کسى را مکلف نمى‏سازد.

۵- فرزندان پسر وقتى بالغ شوند و دختران وقتى ازدواج کنند نفقه آنان ساقط مى‏شود و بر پدر واجب نیست که نفقه آنان را تأمین کند. اگر فررند پسر بالغ است ولى مجنون یا دیوانه است، در این صورت نفقه بر عهده پدر است.

توجه: بر مسلمان واجب است که با خویشاوندان، و نزدیکان پدر و مادرش احسان کند، اگر به لباس، طعام و مسکن نیاز پیدا کردند به کمک آنان مبادرت ورزد، و اولویت به ترتیب قرابت و خویشاوندى باشد، رسول اکرمص مى‏فرماید: «يَدُ الْمُعْطِي الْعُلْيَا، وَابْدَأْ بِمَنْ تَعُولُ: أُمَّك وَأَبَاك، وَأُخْتَك وَأَخَاك، ثُمَّ أَدْنَاك فَأَدْنَاك»(نسائى و دارقطنى). «دست دهنده بالا است، ابتداء به کسانى انفاق کن که تحت تکفل تو هستند، به مادر، پدر، خواهر و برادرت، بعد به ترتیب بر نزدیکانت».

اگر مالک حیوان، از تغذیه حیوانات خوددارى کند، حیوانات باید فروخته شوند یا ذبح شوند تا در اثر گرسنگى معذب نشوند، چون عذاب دادن حیوانات حرام است. رسول اکرمص مى‏فرماید: «دَخَلَتِ النَّارَ امْرَأَةٌ فِى هِرَّةٍ... الخ».

ماده نهم‏: حضانت (سرپرستى):

۱- تعریف حضانت:

حضانت عبارت است از سرپرستى کودک تا رسیدن به سن بلوغ.

۲- حکم حضانت: حضانت و پرورش کودکان بمنظور حفاظت جسم، جان، عقل و دین آنان، واجب و ضرورى است.

۳- حفاظت بر چه کسانى واجب است؟ حضانت و پرورش کودکان بر والدین واجب است، اگر والدین نباشند، آنگاه خویشاوندان به ترتیب قرابت، مسئول نگهدارى و پرورش کودکان هستند، اگر کسى نباشد، این مسئولیت متوجه حکومت یا جماعت مسلمین مى‏شود.

۴- چه کسى در پرورش کودک حق تقدم دارد؟ هرگاه بوسیله طلاق یا وفات میان زن و شوهر جدائى صورت گیرد، حق تقدم در پرورش و نگهدارى کودک با مادر است البته تا زمانى که مادر ازدواج نکرده باشد، رسول اکرمص خطاب به زنى که درباره حضانت فرزندش شکایت داشت، فرمود: «أَنْتَ أَحَقُّ بِهِ مَالَمْ تنكحى» (احمد، ابوداود و حاکم). «مادام که ازدواج نکرده‏اى حق تقدم با شما است». اگر مادر نباشد، این حق به جده مادرى بر مى‏گردد، اگر جده نباشد، این حق به خاله بر مى‏گردد. زیرا جده مادرى و خاله به منزله مادر است. رسول اکرمص مى‏فرماید: «الْخالَةُ بِمَنْزَلَةِ الْأُمِّ» (متفق علیه). «یعنى خاله قائم مقام مادر است». اگر خاله نباشد، جده پدرى است، اگر جده پدرى نباشد، حق حضانت به خواهر برمى‏گردد، اگر خواهر نباشد، به عمه برمى‏گردد، اگر عمه نباشد، به بنت الأخ (دختر برادر) برمى‏گردد. اگر از زنان یاد شده کسى نباشد، آنگاه حق حضانت به پدر، بعد به جد، بعد به برادر و بعد به برادرزاده و بعد به عمو و بعد به ترتیب قرابت به عصبه‏ها برمى‏گردد. برادر پدرى و مادرى حق تقدم دارد از برادر پدرى، همانطور که خواهر پدرى و مادرى از خواهر پدرى حق تقدم دارد. یا هر خویشاوند نزدیک که از ناحیه پدر و مادر قوم مى‏شود، مقدم است از آن خویشاوندى که تنها از ناحیه مادر قرابت دارد.

۵- حق حضانت چه زمانى ساقط مى‏شود؟

از آن جهت که هدف اصلى از حضانت محافظت زندگى و تربیت جسمانى، روحى و عقلى کودک است، هرکس که در تحقق این اهداف کوتاهى کند، حق حضانت از وى ساقط مى‏شود، هرگاه مادر با شوهرى که از نزدیکان کودک نباشد ازدواج کند، حق حضانتش ساقط مى‏گردد. رسول اکرمص مى‏فرماید: «مَالَمْ تَنْكِحِىْ» «مادام که ازدواج نکرده‏اى»، و مسلم است هرگاه مادر با شوهر بیگانه ازدواج کند، رعایت حال کودک و حفاظت منافع او دچار مشکل خواهد شد. حضانت در شرایط زیر ساقط مى‏گردد.

۱- وقتى که سرپرست، دیوانه یا خفیف العقل باشد.

۲- وقتى مبتلا به بیمارى مسرى مانند جذام و غیره باشد.

۳- وقتى به سن بلوغ و رشد نرسیده باشد.

۴- وقتى از صیانت طفل و حفاظت، جسم، جان و عقل کودک عاجز شود.

۵- وقتى کافر باشد و احتمال فساد دین و عقیده کودک وجود داشته شود.

۶- مدت حضانت: دوران حضانت پسر، تا بلوغ و دختر تا ازدواج ادامه پیدا مى‏کند، البته در صورت جدائى همسر از شوهر و مستقل شدن مادر و غیره در باب حضانت فرزندان، مدت حضانت دختر فقط هفت سال است و بعد حق حضانت به پدر منتقل مى‏شود، زیرا بعد از هفت سالگى پدر نسبت به تمام کسانى که حق حضانت دارند، در حق دختر بهتر است، به فرزند پسر بعد از هفت سالگى، اختیار داده مى‏شود، که با هرکدام از پدر و مادر دوست دارد زندگى بکند، اگر فرزند پسر هیچکدام از پدر و مادر را اختیار نکرد و آن دو به نزاع برخاستند، قرعه‏کشى مى‏شود.

٧- نفقه فرزند و مزد مربى (حاضنه) نفقه فرزند و اجرت حاضنه (مربى و پرورش دهنده) بر عهده پدر است. البته مبلغ یا مقدار آن بستگى به وضعیت مالى او دارد. زیرا که حاضنه (مربى) بمنزله مرضعه (شیردهنده) است و براى شیر دهنده اجرت رضاع در نظر گرفته شده. خداوند مى‏فرماید: ﴿فَإِنۡ أَرۡضَعۡنَ لَكُمۡ فَ‍َٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ [الطلاق: ۶]. «اگر زنان مطلقه فرزندان شما را شیر بدهند، مزد آنان را بدهید» اگر حاضنه بصورت داوطلب خدمت کند، مزد او واجب نیست، زیرا مجانى تربیت فرزند را بر عهده گرفته است. خداوند مى‏فرماید: ﴿لِيُنفِقۡ ذُو سَعَةٖ مِّن سَعَتِهِۦۖ وَمَن قُدِرَ عَلَيۡهِ رِزۡقُهُۥ فَلۡيُنفِقۡ مِمَّآ ءَاتَىٰهُ ٱللَّهُۚ لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا مَآ ءَاتَىٰهَا [الطلاق: ٧]. «دارا و توانمندان باندازه‏ توان خود انفاق کنند و او که خداوند روزى‏اش را تنگ کرده است، از آنچه که خداوند باو داده‌است، انفاق کند. خداوند احدى را بیش از آنچه که باو داده است مکلف نمى‏کند».

۸- رفت و آمد کودک نزد پدر و مادرش وقتى کودک بزرگ شد مى‏تواند به هر کجا که خواسته باشد برود، و اختیار دارد، اگر زندگى با مادر را ترجیح دهد، شب‏ها پیش مادر بماند و روزها نزد پدر برود. اگر زندگى با پدر را ترجیح مى‏دهد، شب و روز نزد پدر بماند، زیرا ماندنش نزد پدر در روزها بیشتر موجب حفظ منافع او خواهد بود تا ماندن نزد مادر چون پدر امور آموزش و پرورش او را بر عهده مى‏گیرد، و مادر اغلب این توان و فرصت را ندارد.

البته اگر فرزند زندگى با پدر را ترجیح دهد، از رفتن نزد مادر جلوگیرى نشود، زیرا صله رحمى واجب و عقوق (یعنى خلاف صله رحمى) حرام است.

٩- مسافرت با کودک، هرگاه یکى از والدین قصد مسافرت مى‏کند، مسافرتى که دوباره به موطن برمى‏گردد، کودک نزد دیگرى که مقیم است بماند و اگر آنکه عازم سفر است قصد مراجعت ندارد، آنگاه مصالح کودک ملاک قرار مى‏گیرد. هرکدام از والدین بهتر مى‏تواند آن‌ها را مراعات کند، حق نگهدارى کودک باو تعلق مى‏گیرد، خواه مسافر باشد یا مقیم. زیرا که هدف اصلى از حضانت، حفظ و رعایت مصالح کودک است.

۱۰- کودک بدست مربى امانت است بر سرپرست و مربى لازم است که کودک را امانت تلقى نموده، حراست و حفاضت او را بر خود ضرورى بداند. اگر احساس کند که قادر به تربیت و حفاظت وى نیست، باید این امانت را به کسى سپارد که توان تربیت لازم و حفاظت آن را داشته باشد. شایسته نیست که حاضنه اجرت و مزدى را که در عوض حضانت مى‏گیرد، هدف اصلى بداند و بر ماندن کودک نزد خود اصرار داشته باشد بدون توجه به اینکه منافع کودک رعایت مى‏شود یا خیر. روى همین بر اولیاى کودک و قضاة محترم لازم است که در باب حضانت همواره منافع کودک را مد نظر داشته باشند که عبارت‏اند از: تربیت فیزیکى، روحى و روانى و عقلى و دینى. زیرا مقصود اساسى شارع از حضانت حفظ خصوصیات اخلاقى و معنوى کودک است.

فصل هفتم‏: بحث ميراث و احكام آن

این فصل مشتمل بر دوازده ماده است:

ماده اول‏: در بیان حکم توارث:

توارث بر اساس کتاب اللّه و سنت رسول اللّه میان مسلمانان واجب است. خداوند مى‏فرماید: ﴿لِّلرِّجَالِ نَصِيبٞ مِّمَّا تَرَكَ ٱلۡوَٰلِدَانِ وَٱلۡأَقۡرَبُونَ وَلِلنِّسَآءِ نَصِيبٞ مِّمَّا تَرَكَ ٱلۡوَٰلِدَانِ وَٱلۡأَقۡرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنۡهُ أَوۡ كَثُرَۚ نَصِيبٗا مَّفۡرُوضٗا ٧ [النساء: ٧]. «مردان از ترکه پدر و مادر و خویشاوندان، سهمى دارند. و زنان نیز از ترکه پدر و مادر و خویشاوندان سهم دارند، خواه اندک باشد یا زیاد».

این سهم از جانب خداوند متعین گردیده است. و مى‏فرماید: ﴿يُوصِيكُمُ ٱللَّهُ فِيٓ أَوۡلَٰدِكُمۡۖ لِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِ [النساء: ۱۱]. «خداوند درباره فرزندان شما، شما را توصیه مى‏کند. و فرزند پسر دو برابر فرزند دختر میراث مى‏برد». رسول ‏اللّه مى‏فرماید: «أَلْحِقُوا الْفَرَائِضَ بِأَهْلِهَا، فَمَا بَقِيَ فَهُوَ لِأَوْلَى رَجُلٍ ذَكَرٍ» (متفق علیه). «سهام مشخص شده در قرآن را به کسانى که استحقاق آن را دارند بدهید. اگر چیزى سر آمد مال خویشاوند مرد است که با میت قرابت نزدیکترى دارند». و مى‏فرماید: «إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَعْطَى كُلَّ ذِي حَقٍّ حَقَّهُ، لا وَصِيَّةَ لِوَارِثٍ»(ابوداود و سایر اصحاب سنن).

«خداوند حق هر صاحب حق را (در قرآن) بیان نموده و داده است، بنابراین وصیت براى وارث صحیح نیست».

ماده دوم‏: اسباب، موانع و شرایط ارث:

الف) اسباب ارث‏

هیچکس از دیگرى ارث نمى‏برد مگر به سه شرط:

۱- نسب: یعنى قرابت و خویشاوندى. باین معنى که وارث، از پدران یا فرزندان، برادران، برادرزادگان، عموها و پسرعموهاى مورث باشند. خداوند مى‏فرماید: ﴿وَلِكُلّٖ جَعَلۡنَا مَوَٰلِيَ مِمَّا تَرَكَ ٱلۡوَٰلِدَانِ وَٱلۡأَقۡرَبُونَ [النساء: ۳۳].

۲- نکاح: عبارت است از عقد صحیح با همسر ولو اینکه زفاف یا خلوت نباشد. خداوند مى‏فرماید: ﴿وَلَكُمۡ نِصۡفُ مَا تَرَكَ أَزۡوَٰجُكُمۡ [النساء: ۱۲]. «شما مردان نصف‏ ترکه همسرانتان را مى‏برید». (البته این در صورتى است که همسر فرزند نداشته باشد) همسر و شوهر در طلاق رجعى و بائن از همدیگر میراث مى‏برند، اگر طلاق در مرض موت داده شده است.

۳- ولاء: ولاء عبارت است از پیوندى که بعد از آزاد ساختن غلام یا کنیز میان آنان و صاحبشان مى‏ماند. هرگاه این غلام یا کنیز آزاد شده بمیرد و وارثى نداشته باشد، معتق، یعنى شخص آزاد کننده وارث او مى‏شود. رسول‏اللّه مى‏فرماید: «الْوَلَاءُ لِمَنْ أعْتَقَ» (متفق علیه). «ولاء براى کسى است که آزاد کرده است».

ب) موانع ارث‏

گاهى چنین مى‏شود که سبب ارث وجود دارد اما وارث بدلیل مانعى میراث نمى‏برد. و موانع ارث عبارت‏اند از:

۱- کفر: خویشاوند کافر از مسلمان یا مسلمان از کافر میراث نمى‏برد. رسول ‏اللّه مى‏فرماید: «لَا يرث الكافرُ الـمسلمَ ولَا الْمُسْلمُ الكافِرَ» (متفق علیه). «کافر از مسلمان و مسلمان از کافر میراث نمى‏برد».

۲- قتل: قاتل از کسى که او را به قتل رسانده است میراث نمى‏برد. شریعت قاتل را بمنظور مجازات در برابر جنایت قتل، از حق میراث محروم کرده است. البته منظور از قتل، قتل عمد است. رسول ‏اللّه مى‏فرماید: «لَيْسَ لِلْقاتِلَ فِى تَرِكَةِ الْمَقْتُولِ شَيْئٌ» (رواه ابن عبدالبر). «قاتل از ترکه مقتول سهمى نمى‏برد».

۳- الرق: رقیق (غلام و کنیز) نه میراث مى‏برد و نه کسى از وى میراث مى‏برد، رق خواه تام باشد یا ناقص مانند: کاتب و أم ولد و غیره، زیرا حکم رق همه را در بر مى‏گیرد، بعضى از علماء بر این عقیده‏اند که مبعض (غلامى که نصفى یا ثلثى از وى آزاد شده و باقى‏اش رق است) به اندازه حریت و آزادى که در او هست، میراث مى‏برد، و به دیگران نیز میراث مى‏دهد، این آقایان از حدیث حضرت ابن عباسب، استفاده مى‏کنند، ابن عباس از رسول اکرمص نقل مى‏کند: «فى العبد يعتق بعضه، يَرِثُ وَيورث عَلَى قَدْرِ مَا عَتَقَ مِنْهُ» (الـمغني). «درباره غلامى که یک قسمتش آزاد شده است‏ باندازه قسمت آزاد شده‏اش میراث مى‏برد و مى‏دهد».

۴- الزنا: ولدزنا از پدر خود (زانى) میراث نمى‏برد و پدر نیز از فرزند نامشروع میراث نمى‏برد، البته مادر از وى میراث مى‏برد و او نیز از مادرش میراث مى‏برد، مادر ولدزنا از پدر فرزندش که همان زانى است، میراث نمى‏برد، رسول اکرمص مى‏فرماید: «الْوَلَدُ لِلْفِرَاشِ وَلِلْعَاهِرِ الْحَجَرُ» (متفق علیه). «فرزند مال کسى است که مالک فراش است و سهم زانى این است که رجم شود».

۵- اللعان: فرزند، زن و شوهرى که با هم لعان کردند، از پدرى که نسب او را از خود نفى کرده است، میراث نمى‏برد و پدر نیز از این فرزند میراث نمى‏برد، فرزند متلاعنین حالت ولد زنا را دارد.

۶- عدم استهلال: فرزندى که مرده به دنیا مى‏آید و موقع ولادت صداى گریه از وى شنیده نمى‏شود، نه میراث مى‏برد و نه میراث مى‏دهد، زیرا که این فرزند از بدو آفرینش، فاقد حیات بوده است، موت که مبتنى بر حیات است در او صدق پیدا نکرده تا پشت سرآن قضیه میراث مطرح شود.

ج) شرایط ارث:‏

شرایط صحت ارث از این قراراند:

۱- نبودن مانعى از موانع مذکور، زیرا که مانع، ارث را باطل مى‏کند.

۲- مردن موروث ولو اینکه موتش حکمى باشد، مانند مفقود که قاضى او را مرده اعلام کند، زیرا از زنده کسى میراث نمى‏برد.

۳- زنده بودن وارث موقع وفات مورث، پس اگر یکى از فرزندان زنى که حامله است بمیرد، جنین داخل شکم مادر از برادرش که فوت شده میراث مى‏برد، مشروط به اینکه زنده به دنیا بیاید و موقع ولادت حداقل یکبار بگرید، زیرا که زنده بودنش روز وفات برادرش متیقین است. اگر مادر بعد از وفات یکى از فرزندانش حامله شود، جنین داخل شکم مادر از برادرش که پیش از استقرار در محل، فوت شده میراث نمى‏برد، چون موقع در گذشت برادرش وجودى نداشته است.

ماده سوم‏: در بیان کسانى که میراث مى‏برند:

الف) میراث برندگان مرد

۱- شوهر از همسر خود میراث مى‏برد حتى اگر همسر مطلقه باشد باز هم شوهر میراث مى‏برد، بشرط اینکه موت در حال عدت باشد، البته اگر بعد از انقضاء عدت همسر فوت کند، شوهر از وى میراث نمى‏برد.

۲- مرد از غلام و کنیز آزاد کرده خود.

۳- اقارب، خویشاوندان که عبارت‏اند از: اصول، فروع و حواشى، منظور از اصول، پدر و پدربزرگ و همچنان به بالا و منظور از فروع، پسر و پسر پسر، تا پائین. منظور از حواشى نزدیک، برادر و برادرزادگان و برادران مادرى هستند، و منظور از خویشاوندان دور، عمو و عموزادگان هستند، هرچند که این سلسله پائین رود، عمو و پسر عموى‏هاى پدرى و مادرى مانند عموو پسر عموهاى پدرى هستند.

وجود بعضى از این مردان باعث حرمان برخى دیگر از میراث مى‏شود. مثلا وجود پدر میت، باعث محرومیت پدربزرگ و برادران میت مى‏شود. همچنین وجود پسر باعث محرومیت برادران و وجود برادر باعث محرومیت عموها مى‏شود. و اگر احیانا همه مردان یاد شده وجود داشته باشند فقط سه نفر از آنان از میت ارث مى‏برد: ۱- شوهر، ۲- میراث، ۳- پدر.

ب) میراث برندگان زن‏

میراث برندگان از زنان سه گروه‏اند: ۱- همسر ۲- معتقه (زنى که غلام یا کنیزى را آزاد کند) ۳- خویشاوندان نزدیک از زنان، که آن‌ها نیز سه گروه‏اند:

۱- اصول: عبارتند از: مادر، مادر مادر و مادر پدر.

۲- فروع: دختر و دختر پسر تا پائین برود.

حاشیه نزدیک: عبارت است از خواهر مطلقا (پدرى و مادرى)، خواهر پدرى و خواهر مادرى. توجه: عمه، خاله، دختر دختر و فرزندانش، دختر برادر و دختر عمو مطلقا، حق ارث ندارند.

ماده چهارم‏: فروض (سهامى که در قرآن ذکر شده‏اند):

فروض سهام‏مشخصه در قرآن و در سوره‏نساء شش تا هستند که بشرح عبارت‏اند از:

الف) نصف: مستحقین آن شش نفراند:

۱- شوهر، زمانى که همسر فوت شده فرزند و نواسه (خواه دختر یا پسر) نداشته باشد.

۲- دختر، زمانى که میت خواهر یا برادر نداشته باشد، آنهم در صورتى که دختر تنها باشد.

۳- دختر پسر: زمانى که تنها باشد و برادرى نداشته باشد.

۴- خواهر عینى (پدرى و مادرى) زمانى که تنها باشد و همراه با وى پدر میت، برادر میت، پسر میت و نواسه میت موجود نباشد.

۵- خواهر پدرى، زمانى که تنها باشد و با وى برادر، پدر و نوه پسرى نباشد.

ب) یک چهارم و مستحقین آن فقط دو نفر هستند:

۱- شوهر: زمانى که همسر فوت شده دارى فرزند باشد مذکر یا مؤنث.

۲- همسر: زمانى که شوهر فوت شده، داراى فرزند مذکر یا مؤنث نباشد.

ج) یک هشتم: مستحق آن تنها یک نفر است: همسر: در صورتى است که شوهر فوت شده و داراى فرزند و نواسه مذکر یا مؤنث باشد و اگر بیش از یک همسر داشته باشد، باز هم همان یک هشتم را میان خود تقسیم کنند.

د) دو سوم: برندگان آن چهار گروه‏اند:

۱- دختران که دو یا بیش از دو باشند و برادر همراه نداشته باشند.

۲- نوه‏هاى دختر که دو یا بیش از دو باشند و میت پسر داشته نباشد.

۳- دو یا بیش از دو خواهر عینى (پدرى و مادرى) که تنها باشند، یعنى پدر میت و فرزند میت خواه دختر یا پسر، همراه آنان نباشد و برادر پدرى و مادرى نیز براى میت نباشد.

۴- دو یا بیش از دو خواهر پدرى با همان شرایطى که براى خواهران پدرى و مادرى در بند ۳ بیان گردید.

ﻫ) یک سوم: برندگاه آن سه نفر هستند:

۱- مادر: اگر میت فرزند و فرزند، فرزند و بیش از دو برادر و خواهر نداشته باشد.

۲- برادران مادرى بشرط اینکه دو یابیش از دو باشند و هلاک شونده پدر یا پدر بزرگ، فرزند و یا فرزند فرزند نداشته باشد. (مذکر و مؤنث یکسان است).

۳- پدربزرگ: زمانى که همراه با برادر و خواهر باشد، یک سوم برایش بهتر است. البته این در صورتى است که تعداد برادران میت بیش از دو و خواهران بیش از چهار باشند.

توجه:

یک سوم باقى:

۱- هرگاه زنى فوت کند و وارثان او، شوهر، پدر و مادر او باشند. کل ترکه او به شش سهم مساوى تقسیم مى‏شود، سه سهم از آن شوهر است، یک سوم نصف باقى که یک سهم است، به مادر تعلق مى‏گیرد و دو سهم باقى بدلیل عصبه بودن به پدر تعلق مى‏گیرد.

۲- هرگاه مردى فوت شود و وارث او، همسر، پدر و مادر او باشند، کل ترکه این میت به چهار سهم مساوى تقسیم شود، یک چهارم که یک سهم است به همسر تعلق مى‏گیرد. یک سوم باقیمانده که آن نیز یک سهم است به مادر تعلق مى‏گیرد. و دو سوم باقیمانده بدلیل عصبه بودن به پدر تعلق مى‏گیرد. در این دو صورت مذکور مادر ثلث ترکه را نمى‏برد بلکه ثلث باقى (بعد از جدا کردن سهم شوهر یا همسر) را مى‏برد. حضرت عمرس چنین قضاوت کرده است حتى این دو مسأله بدلیل نسبت دادن آن‌ها به حضرت عمرس، عمریتین شهرت پیدا کرده‏اند.

و) یک ششم: مستحقین آن شش گروه‏اند:

۱- مادر: اگر میت فرزند، نواسه یا جمعى از خواهر و برادر، یعنى دو یا بیش از دو داشته باشد. خواهران و برادران خواه پدرى و مادرى یا تنها پدرى یا تنها مادرى باشند، خواه میراث ببرند یا خیر.

۲- جده: (مادربزرگ) اگر میت مادر ندارد. مادربزرگ اگر تنها است تمام یک ششم باو تعلق مى‏گیرد، اگر مادربزرگى دیگر، هم سطح با او وجود دارد، یک ششم بطور مساوى میان آن دو تقسیم مى‏شود.

۱- توجه: جده اصلى در ارث، مادر مادر است، و مادر پدر، محمول بر او است.

۲- پدر: در هر حال یک ششم را مى‏برد، خواه میت فرزند داشته باشد یا خیر.

۳- پدربزرگ: در نبودن پدر، یک ششم را مى‏برد زیرا قائم مقام پدر است.

۴- فرزند مادر: دختر باشد یا پسر زمانى یک ششم ترکه را مى‏برد که میت پدر، پدربزرگ و نواسه پسرى و دخترى نداشته باشد و بشرط اینکه تنها فرزند مادر خود باشد. یعنى اگر خواهر است، برادر همراه نداشته باشد و اگر برادر است، خواهر همراه نداشته باشد.

۵- دختر پسر: وقتى یک ششم را مى‏برد که همراه با وى تنها یک دختر از میت باشد، برادر یا پسر عموى هم رتبه با او نباشد. فرزندان دختر پسر یکى یا بیش از یکى باشند، فرق نمى‏کند، همه در یک ششم با هم برابر هستند.

۶- خواهر پدرى میت، در صورتى که فقط یک خواهر حقیقى داشته باشد و دیگر برادر پدرى، یا مادرى، جد و فرزند، و نوه نداشته باشد.

ماده پنجم‏: تعصیب:

الف) تعریف عصبه یا عاصب:

عصبه یا عاصب در اصطلاح به وارثى گفته مى‏شود. که اگر تنها باشد تمام ترکه را براى خود اختصاص مى‏دهد و در صورت وجود ذوى الفروض باقیمانده را براى خود مى‏برد و اگر ذوى الفروض چیزى از ترکه را باقى نگذارند محروم مى‏شود. رسول اکرمص در حدیث صحیح مى‏فرماید: «أَلْحِقُوا الْفَرَائِضَ بِأَهْلِهَا، فَمَا بَقِيَ فَهُوَ لِأَوْلَى رَجُلٍ ذَكَرٍ» «سهم کسانى را که در قرآن سهمى براى آنان مشخص شده است بدهید، اگر چیزى در ترکه باقى ماند به وارث مردى که با میت نزدیک‏تر است، تعلق مى‏گیرد».

اقسام عصبه:

عصبه به سه گروه تقسیم مى شوند:

۱- عصبه بنفسه: عبارت‏اند از: پدر، پدربزرگ همچنان به بالا و پسر، پسر پسر هرچند که پائین رود. برادر که از طرف پدر و مادر یا فقط از طرف پدر است. پسر برادر حقیقى یا برادر پدرى هرچند که پائین رود. عموى حقیقى یا تنها از طرف پدر عموزاده حقیقى یا پدرى، هرچند که پائین رود. معتِق (آزاد کننده) مرد باشد یا زن، عصبه‏هاى معتق و بیت المال.

۲- عصبه بغیره: هر زنى که مردى او را عصبه گردانیده است و همراه با مرد میراث مى‏برد. و آنان عبارت‏اند از خواهران عینى همراه با برادر یا برادران عینى. (خواهر یا برادر عینى، آن است که از پدر و مادر باشد. «على» آن را مى‏گویند که تنها از پدر باشد و «خیفى» آن را مى‏گویند که تنها از طرف مادر باشد). خواهر على همراه با برادر على. دختر همراه برادرش. دختر پسر همراه با برادرش یا همراه با پسر پسر، اگر آن دختر از ذوى الفروض نباشد. اگر دختر پسر از ذوى الفروض است، پسر پسر که از وى یک درجه پائین تر است او را عصبه قرار نمى‏دهد.

کل ترکه به سه قسمت تقسیم مى‏شود. دو سوم آن که دو سهم است به دختر پسر تعلق مى‏گیرد و این دو سوم سهمى است که در قرآن براى آنان تعیین گردده است و باقى یک سهم را پسر و پسر پسر، به عنوان عصبه از آن خود مى‏گرداند. همه این احکام در صورتى هستند که دختر پسر بلحاظ درجه و رتبه با پسر پسر مساوى باشد یا بالاتر از وى قرار گیرد. اما اگر دختر پسر از پسر پسر یک درجه یا بیش از آن پائین‏تر قرار گیرد، پسر پسر که در درجه بالاتر قرار گرفته است دختر پسر را از میراث بردن مانع مى‏شود. این گونه منع در اصطلاح علم میراث «حجب اسقاط» نام دارد.

۳- عصبه مع الغير: هر وارث زنى که بدلیل جمع شدن با زنى دیگر عصبه قرار گیرد. مانند خواهر خواهر یا خواهران عینى که با دختر یا دختران خود میت یا با دختر و دختران پسر میت جمع شوند. خواهر «على» در تمام احکام مانند خواهر عینى است. در این صورت آنچه که از فرض دختر و دختران خود میت یا دختر و (سهمى که در قرآن براى آنان تعیین گردیده است). دختران پسر میت باقى مى‏ماند به خواهر یا خواهران عینى و على تعلق مى‏گیرد. با توجه باینکه خواهر عینى بمنزله برادر عینى است، با بودن خواهر عینى خواهر على میراث نمى‏برد. خواهر على بمنزله برادر على است، که برادرزاده را (ابن الأخ) از میراث ممنوع مى‏گرداند.

توجه:

مسأله مشترکه هرگاه زنى فوت شود و از وارثان او، شوهر، مادر، برادران خیفى و یک برادر عینى زنده باشند، کل ترکه او به شش قسمت مى‏شود. یک دوم (نصف) مال شوهر است، یک ششم (سدس) مال مادر است و دو سهم از میان شش سهم باقى مانده از آن برادران خیفى است و براى برادر عینى چیزى باقى نمى‏ماند. زیرا که برادر حقیقى یا عینى عصبه است و سهم ذوى الفروض تمام ترکه را در بر مى‏گیرد، عصبه محروم مى‏ماند. فرض در این مسأله همین است.

اما حضرت عمرس به مشارکت برادر یا برادران عینى (پدرى و مادرى) یا برادران خیفى (مادرى) در یک ثلث قضاوت نموده و فتوى داده‌است. برادران خیفى، طبق فتوى و قضاوت حضرت عمر فاروقس یک سوم ترکه را به طور مساوى با برادر یا برادران عینى باید تقسیم کنند. برادر عینى مانند برادر خیفى است و مؤنث و مذکر نیز یکسان‏اند. این مسأله به همین مناسبت مسأله مشترکه نام دارد. و مسأله «حجریه» نیز نام دارد. «حجریه» بدان جهت نام دارد که وقتى در ابتدا حضرت عمرس برادران عینى را در مساله مذکور از میراث محروم کرد، آنان به حضرت عمرس گفتند: «افْرِضْ إن أبانا حجر أليست أمنا واحدة؟؟ فكيف نحرم ويرث أخواتنا»؟ «فرض کن که پدر ما سنگى بوده است، آیا مادر ما یکى نیست؟؟ به چه دلیل ما محروم شویم و برادران ما میرث ببرند؟». حضرت عمرس در برابر این دلیل متقاعد شد و به مشارکت با برادران خیفى در یک ثلث، فتوى داد.

ماده ششم‏: حجب (موانع میراث):

الف) تعریف حجب: حجب عبارت است از منع شدن از کل میراث یا بخشى از آن.

ب) حجب بر دو قسم است:

۱- حجب النقص: و منظور از آن منتقل شدن وارث از فرض (سهم) بیشتر بسوى فرض کمتر یا منتقل شدن از فرض به تعصیب یا از تعصیب به فرض‏

آنانى که دیگران را محجوب به حجب نقصان مى‏کنند، شش نفراند:

۱- پسر یا پسر پسر هرچند که پائین رود. شوهر را از نصف بسوى ربع (یک چهارم) انتقال مى‏دهند، همسر را از ربع به ثمن (یک هشتم) و پدر و پدربزرگ را از عصبه بودن به ذوى الفروض (با سهم یک ششم) انتقال مى‏دهند.

۲- بنت (دختر) که بنت الإبن (دختر پسر) را از نصف یک ششم (سدس) و بنتى الإبن (دو دختر پسر) را از دو سوم (ثلثان) به طرف یک ششم (سدس) و خواهر عینى یا پدرى را از نصف به سدس (یک ششم) و دو خواهر عینى یا پدرى را از دو سوم (ثلثان) به تعصیب (عصبه شدن) و شوهر را از نصف به ربع و همسر را از ربع به ثمن (یک چهارم به یک هشتم) و مادر را از ثلث (یک سوم) به سدس (یک ششم) و پدر و پدربزرگ را از تعصیب (عصبه بودن) به ذوى الفروض (با یک سهم یک ششم) انتقال مى‏دهد. در این صورت اگر از ترکه چیزى ماند (بعد از سهم ذوى الفروض) به پدر و در صورت نبودن او به پدربزرگ به عنوان عصبه تعلق مى‏گیرد.

۳- بنت الإبن (دختر پسر) بنات الإبن (دختران پسر) پائین‏تر از خود را (در صورتى که برادر یا پسر عموى هم رتبه همراه ندارند) محجوب مى‏کند. دختر پسر، دختران پسر پائین‏تر از خود را-اگر یکى باشد- از نصف به سدس (یک ششم) و دو یا بیشتر از دو را از (ثلثان) دو سوم به سدس (یک ششم) انتقال مى‏دهد. هم چنین دختر پسر (بنت الإبن) خواهر عینى یا پدرى را از نصف به تعصیب (عصبه بودن) و دو خواهر عینى یا پدرى را از ثلثان (دو سوم) به تعصیب (عصبه بودن) انتقال مى‏دهد. و شوهر، همسر، مادر، پدر و پدربزرگ را به نحوى که دختر محجوب کرده بود، دختر پسر (بنت الإبن) نیز محجوب مى‏کند.

۴- دو یا بیش از دو برادر (عینى، خیفى و على) مادر را بصورت انتقال از ثلث (یک سوم) به سدس (یک ششم) محجوب مى‏کنند.

۵- خواهر عینى اگر یکى باشد، خواهر پدرى را که با او خواهر پدرى دیگرى که او را عصبه کند نباشد از نصف به سدس (یک ششم) محجوب مى‏کند. و همچنین دو خواهر پدرى را وقتى که برادر پدرى که آنان را عصبه بگرداند، همراه نباشد، از دو سوم (ثلثان) به یک ششم (سدس) انتقال مى‏دهد و حاجب مى‏شود.

ج) حجب اسقاط: منظور از حجب اسقاط، محروم کردن وارث است از تمام سهم او از ترکه، یعنى اگر حاجب نمى‏بود او مستحق چه سهمى مى‏شد، از کل این سهم او را محروم کردن، حجب اسقاط نام دارد. آنانى که باعث حجب اسقاط براى دیگران مى‏شوند، نوزده نفر بشرح زیراند:

۱- بنت، (دختر) با بودن او برادر مادرى (خیفى) مطلقا میراث نمى‏برد.

۲- بنت الإبن - دختر پسر- با بودن او برادر مادرى (خیفى) میراث نمى‏برد.

۳- بنتان (دو دختر یا بیش از دو) با بودن آنان، برادر مادرى (خیفى) دختر یا دختران پسر بشرط اینکه بردارى که آنان را عصبه قرار مى‏دهد، همراه نداشته باشند، میراث نمى‏برد.

۴- ابن (پسر) که با بودن او پسر پسر، دختر پسر، برادران و عموها بطور مطلق، میراث نمى‏برند.

۵- ابن الإبن (پسر پسر) با بودن او پسر پسر، یا دختر پسر که هم رتبه او نباشد، ارث نمى‏برند. پسر پسر کلیه وارثانى را که پسر محجوب مى‏کند، محجوب نماید.

۶- بنتا الإبن فاكثر (دو دختر پسر یا بیش از دو دختر) که با بودن آنان برادر مادرى (خیفى) و دختر یا دختران پسر پسر، اگر برادر یا پسر عموى هم رتبه که آنان را عصبه بگرداند همراه ندارند، میراث نمى‏برند.

٧- برادر عینى (پدرى و مادرى) که با بودن او برادر پدرى و عمو مطلقا، میراث نمى‏برند.

۸- ابن الأخ الشقيق، برادر زاده (پدرى و مادرى) که با بودن او عمو، برادرزاده پدرى و برادرزادگانى که با او هم رتبه نیستند میراث نمى‏برند.

٩- اخ الأب (برادر على) که با بودن او عمو مطلقا و برادرزاده پدرى و مادرى یا تنها پدرى میراث نمى‏برند.

۱۰- ابن الأخ لأب، برادرزاده پدرى، که با بودن او عمو مطلقا و برادرزادگان پائین تر از وى میراث نمى‏برند.

۱۱- عموى پدرى و مادرى که با بودن او عموى پدرى و عموزادگان پایین‏تر از وى، میراث نمى‏برند.

۱۲- پسر عموى، که پدرش از ناحیه پدر و مادر عموى میت باشد که با بودن او پسر عموى پدرى و عموزادگان پایین‏تر از وى میراث نمى‏برند.

۱۳- عموى پدرى، که با بودن او پسر عموها مطلقا میراث نمى‏برند.

۱۴- خواهر پدرى و مادرى، همراه با دختر، که با بودن آنان برادر پدرى (على) میراث نمى‏برد. زیرا که خواهر عینى همراه با دختر بمنزله برادر عینى محسوب مى‏گردد و با بودن برادر حقیقى، برادر پدرى میراث نمى‏برد.

۱۵- برادر عینى (پدرى و مادرى) همراه با دختر پسر، که با بودن آنان برادر پدرى میراث نمى‏برد.

۱۶- دو خواهر (پدرى و مادرى) که با بودن آنان خواهر پدرى میراث نمى‏برد مگر زمانى که با او (خواهر پدرى) برادرى که او را عصبه مى‏گرداند باشد.

روى این حساب، خواهر پدرى همراه با دو خواهر پدرى و مادرى بمنزله دختر پسر (بنت الإبن) همراه با دو دختر (بنتين) هست. چرا که خواهر پدرى ساقط مى‏شود مگر زمانى که با وى برادر یا پسر عمو باشد که او را عصبه بگرداند.

۱٧- الأب، (پدر) که با بودن او پدربزرگ، جده پدرى و عمو مطلقا نمى‏برد. و برادران نیز با بودن پدر میراث نمى‏برند.

۱۸- جده، (پدربزرگ) که با بودن او، پدرش و برادران مادرى و عمو مطلقا و برادرزادگان مطلقا، میراث نمى‏برند.

۱٩- مادر، که با بودن او، مادربزرگ مطلقا میراث نمى‏برد.

ماده هفتم‏: احوال پدربزرگ:

درباره پدربزرگ، فرزندان پسر (أولاد الإبن)، عموها، عموزادگان و برادرزادگان، اگر چه نص صریحى در قرآن پیرامون میراث دادن آنان نیامده است لکن این فرموده رسول ‏اللّهص «أَلْحِقُوا الْفَرَائِضَ بِأَهْلِهَا» (ترجمه: سهام در قرآن را به مستحقین آن بدهید). بر سهم بودن آنان در میراث تأکید دارد. همانطور که کلمه ولد در آیه ﴿يُوصِيكُمُ ٱللَّهُ فِيٓ أَوۡلَٰدِكُمۡ [النساء: ۱۱]. شامل نوه‏ها نیز مى‏باشد و آنان را نیز در بر مى‏گیرد. بنابراین درباره مشارکت افراد مذکور در میراث اجماع منعقد شده است. البته جد، (پدربزرگ) بدلیل اینکه مشمول، ﴿وَوَرِثَهُۥٓ أَبَوَاهُ و ﴿وَلِأَبَوَيۡهِ لِكُلِّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا ٱلسُّدُسُ [النساء: ۱۱]. مى‏باشد، در صورت وجود ولد و ولد الولد، مانند پدر است که یک ششم ترکه میت را مى‏برد و اگر تنها باشد تمام مال و تمام آنچه که از ذوى الفروض باقیمانده است، را مى‏برد. و جد، پدربزرگ، در مسأله برادران، حکمى متفاوت از حکم پدر همه برادران میت ساقط مى‏کند و پدربزرگ همراه با آنان میراث مى‏برد. زیرا پدر در مراقبت نسبت به میت با برادران هم رتبه است، برادران بوسیله پدر منسوب به برادر فوت شده هستند و جد (پدربزرگ) نیز بوسیله، پدر که فرزند او (پدربزرگ) است منسوب به میت است. روى این حساب جد (پدربزرگ) در مسأله میراث، شش حالت دارد:

۱- وارث دیگرى جز او نباشد، در این صورت کل مال به او مى‏رسد.

۲- تنها ذوى الفروض با وى همراه باشند، در این صورت یک ششم را به عنوان ذوى الفروض مى‏برد و اگر از سهم ذوى الفروض چیزى بماند به پدر به عنوان عصبه تعلق مى‏گیرد.

۳- پسر یا پسر پسر همراه وى باشد. در این صورت فقط یک ششم به عنوان فرض باو تعلق مى‏گیرد.

۴- همراه با وى از یک سوم باو داده مى‏شود یا با وى مقاسمت مى‏شود و مقاسمت به سود او است وقتى که تعداد برادران بیش از دو نباشد.

۵- اینکه همراه او برادران و ذوى الفروض باشند، در این صورت بیش از یک ششم کل ترکه باو داده مى‏شود یا یک ششم ثلث باقى (بعد از سهم شوهر یا همسر) باو داده مى‏شود. اگر ذوى الفروض تمام ترکه را ببرند، برادران ساقط مى‏شوند. و مادر جد (پدربزرگ) ساقط نمى‏شود چون یک ششم را به عنوان ذوى الفروض دارد، هرچند که بخاطر او مسأله شکل عول بخود مى‏گیرد.

تذکر اول: درباره عود

هرگاه وارث عبارت باشند از این سه گروه: ۱- جد، ۲- برادران عینى، ۳- برادران پدرى، آنگاه برادران حقیقى جد را بمنزله برادر پدرى قرار مى‏دهند و بدینصورت برادر پدرى را از میراث محروم مى‏کنند. مسأله مذکور چنین است: فرض کنید وارثان عبارت‏اند از: جد، اخ عینى، و اخ على، کل ترکه به تعداد رؤوس وارثان به سه قسمت تقسیم مى‏شود، یک سهم مال جد، یک سهم مال برادر عینى و یک سهم مال برادر پدرى، سپس برادر عینى که برادر پدرى با جد یکى حساب مى‏کند، سهم برادر پدرى مى‏گیرد، چرا که برادر حقیقى برادر پدرى را از حق میراث محجوب مى‏کند.

تذکر دوم: درباره اکدریه‏

هرگاه زنى بمیرد و از وارثان او، شوهر، مادر، خواهر (عینى یا على) و جد (پدربزرگ) باقى باشند، کل ترکه به شش قسمت تقسیم مى‏شود. نصف آن که عبارت از سه سهم است به شوهر تعلق مى‏گیرد. یک سوم که عبارت از دو سهم است (از میان شش سهم) به مادر تعلق مى‏گیرد. و نصف که سه سهم است به خواهر تعلق مى‏گیرد و یک ششم، که یک سهم است به جد تعلق مى‏گیرد. مسأله از شش به نه عول مى‏کند (برمى‏گردد) سپس جد از خواهر تقاضاى مقاسمت مى‏کند، در نتیجه یک سهم جد، با سه سهم خواهر یکى کرده مى‏شود. مجموع آن‌ها چهار تا مى‏شود، جد و خواهر این چهار سهم را میان خود بر حسب ﴿لِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِ [النساء: ۱۱]. با هم تقسیم مى‏کنند. این مسأله را بطور مستقل و جداگانه ذکر کردم بدلیل اینکه تصور و فرض بر این است که با بودن جد (پدربزرگ) خواهران به عنوان ذوى الفروض سهمى ندارند. چرا که جد آنان را عصبه بالغیر قرار مى‏دهد. مانند برادرى که خواهر را عصبه قرار مى‏دهد. مگر در این مسأله بخصوص. زیرا نخست نصف به عنوان فرض به خواهر داده مى‏شود. بعد جد باو مراجعت مى‏کند، سهم خود را با سهم او مخلوط مى‏کند. و سپس بر اساس ﴿لِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِ [النساء: ۱۱]. تقسیم مى‏کنند. در نتیجه خواهر یک ششم و جد یک سوم را مى‏برد، درست عکس آنچه که فرض شده بود. این مسأله بدان جهت اکدریه نام دارد که موجب کدورت و ناراضگى خواهر است، چون فرض او (سهمى که به عنوان فرض مال او است) بیشتر بود و به او کم‌تر داده شد.

ماده هشتم‏: تصحیح فرایض:

الف) اصول فرایض:

اصول فرایض هفتگانه:

اثنان (۲) ثلاثة (۳) اربعة (۴) الستة (۶) الثمانية (۸) اثنا عشر (۱۲) اربع وعشرون (۲۴) نصف از دو، ثلث از سه، ربع از چهار، سدس از ۶ ثمن (یک هشتم) شکل مى‏گیرد. هرگاه در فرض یک چهارم و یک ششم جمع شوند، اصل کل مسأله از ۱۲ شروع مى‏شود، و اگر یک هشتم با یک ششم یا با یک سوم جمع شوند، اصل مسأله از ۲۴ شروع مى‏شود.

بطور مثال:

۱- اگر وارثان عبارت باشند از زوج و اخ، اصل مسأله از دو شروع مى‏شود، نصف مال شوهر، و نصف دیگر مال برادر است.

به این صورت: مسئله ۲ (میت زید) زوج ، اخ‏

زوج ۱= ۲ اخ ۱= ۱۲

۲- وارثان عبارت باشند از: ام و اب، اصل مسأله از سه شروع مى‏شود، یک سوم که عبارت از یک سهم است مال مادر و بقیه به عنوان عصبه به پدر مى‏رسد.

باین صورت: مسئله ۳ (میت زید) ام ، اب عصبه

ام ۱= ۳ باقیمانده ۲ مال پدر.

۳- وارثان عبارت باشند از: زوجه (همه) و اخ (برادر) اصل مسأله از چهار شروع مى‏شود، یک چهارم که یک سهم است مال زوجه و باقیمانده به برادر به عنوان عصبه تعلق مى‏گیرد.

به این صورت: مسئله ۴ (میت زید) زوجه و اخ

زوجه ۱= ۴ باقیمانده ۳ مال عصبه (اخ).

۴- وارثان عبارت‏اند از: مادر، پدر و پسر، اصل مسأله از شش شروع مى‏شود، یعنى کل ترکه به شش قسمت تقسیم مى‏شود، یک ششم که معادل یک سهم است مال مادر و یک ششم که معادل یک سهم است مال پدر و چهار سهم باقى مانده به پسر بعنوان عصبه تعلق مى‏گیرد،

به این صورت: مسئله ۶ (میت زید) ابن ، ام ، اب

ابن ۴ = ۶ ام ۱= ۶ اب ۱=۶

۵- وارثان همسر و یک پسر باشند، اصل مسأله از هشت شروع مى‏شود، یعنى کل ترکه به هشت سهم تقسیم مى‏شود یک هشتم مال همسر و بقیه هفت سهم به پسر به عنوان عصبه تعلق مى‏گیرد.

به این صورت: مسئله ۸ (میت زید) زوجه ، ابن

زوجه ۱= ۸ ابن ٧ عصبه.

۶- وارثان عبارت‏اند از: زوجه، ام و عم، کل ترکه به دوازده سهم تقسیم مى‏شود، یک چهارم مال همسر و یک سوم مال مادر و بقیه به عمو به عنوان عصبه تعلق مى‏یگرد. صورت مسأله چنین مى‏شود.

به این صورت: مسئله ۱۲ (میت زید) زوجه، ام ، عم عصبه

زوجه‏۳= ۱۲ ام ۴= ۱۲ عم ۵ عصبه.

٧- وارثان عبارت‏اند از: زوجه، مادر و پسر، پس اصل مسأله از ۲۴ شروع مى‏شود، بدلیل جمع شدن یک هشتم و یک ششم، یک هشتم که معادل سه سهم است مال همسر و یک ششم که معادل چهار سهم است مال مادر و باقى به پسر به عنوان عصبه تعلق مى‏گیرد.

به این صورت: مسئله‏۲۴ (میت زید) زوجه، ام و ابن

زوجه ‏۳= ۲۴ ام‏ ۴= ۲۴ ابن ۱٧ عصبه.

ب) عول:

۱- تعریف عول: عول در اصطلاح بمعنى اضافه کردن تعداد سهام و کاستن مقدار سهام است.

۲- حکم عول: صحابه بجز ابن عباسب به صحت عول فتوا داده‏اند، بنابراین عمل کردن به عول میان تمام‏مسلمانان مروج است.

۳- عول شامل چه اصولى است؟

تنها اصل شش، دوازده و بیست و چهار مشمول عول مى‏شوند، اصل شش به ده بصورت فرد و زوج و اصل دوازده به هفده فقط به صورت فرد و اصل بیست و چهار فقط به بیست و هفت بصورت فرد عول مى‏کند.

مثال:

۱- عول کردن شش به هفت: وارثان عبارت باشند از:

شوهر، خواهر عینى و جده، اصل مسأله از شش شروع مى‏شود، یعنى کل ترکه به شش قسمت تقسیم مى‏شود. نصف که معادل سه سهم است به شوهر مى‏رسد و نصف دیگر که سه سهم است به خواهر عینى مى‏رسد و یک ششم که معادل یک سهم است مال جده مى‏باشد لذا از شش به هفت به صورت فرد عول کرد.

به این صورت: مسئله ۶ ع‏٧ (میت زید) زوج ، اخت عینى و جده

زوج ۳= ۶ اخت عینى ۳= ۶ جده‏۱= ۶

۲- عول کردن شش به هشت: وارثان عبارت باشند از:

زوج، دو خواهر عینى و مادر، اصل مسأله از شش شروع مى‏شود، یعنى کل ترکه به شش قسمت تقسیم مى‏شود، نصف که معادل سه سهم است به شوهر مى‏رسد و دو سوم که معادل چهار سهم است به دو خواهر حقیقى تعلق مى‏گیرد و یک ششم که معادل یک سهم است به مادر تعلق مى‏گیرد.

بنابراین، اصل شش به هشت به صورت زوج عول کرد.

به این صورت: مسئله ۶ ع۸ (میت زید) زوج ، اختین عینى ، مادر

زوج‏۳ = ۶ اختین عینى ۴= ۶ مادر ۱= ۶

۳- عول دوازده به سیزده، وارثان عبارت باشند از:

زوجه (همسر) مادر و دو خواهر پدرى (علّى) بدلیل وجود یک ششم و یک چهارم اصل مسأله از دوازده شروع مى‏شود یعنى کل ترکه به دوازده سهم تقسیم مى‏گردد، یک چهارم که معادل سه سهم به زوجه مى‏رسد، یک ششم که معادل دو سهم است به مادر مى‏رسد و دو سوم که معادل هشت سهم است به دو خواهر پدرى تعلق مى‏گیرد، روى این حساب مسأله به سیزده عول مى‏کند:

به این صورت: مسئله ۱۲ ع‏۱۳ (میت زید) زوجه ، ام ، اختان لأب

زوجه ۳= ۱۲ ام ۲= ۱۲ اختان لأب ۸= ۱۲

۴- عول کردن ۲۴ به ۲٧، وارثان عبارت باشند از: زوجه، جد، ام و بنین، بدلیل وجود یک هشتم و یک ششم، اصل مسأله از ۲۴ شروع مى‏شود یک هشتم که معادل سه سهم است به مادر تعلق مى‏گیرد، و یک ششم که معادل چهار سهم است به جد پدر بزرگ، تعلق مى‏گیرد و یک ششم که معادل چهار سهم است به مادر تعلق مى‏گیرد، و دو سوم که معادل ۱۶ سهم است به دو دختر تعلق مى‏گیرد، روى این حساب مسأله به ۲٧ عول مى‏کند.

به این صورت: مسئله ۲۴ (میت زید) زوجه، جد، ام و بنتین

زوجه ۳ = ۲۴ جد ۴= ۲۴ ام ۴= ۲۴ بنتین ۱۶=۲۴

ج) نحوه استنباط اصل مسأله:

۱- احوال ورثاء: ورثه، یا عصبه مرد‌اند یا عصبه مرد و زن و یا عصبه با ذوى‏الفروض است، یا فقط ذوى‏الفروض محض‏اند.

اگر ورثه تنها عصبه هستند، اصل مسأله مطابق با تعداد رؤوس آنان مى‏باشد. مانند سه پسر، پس اصل مسأله به تعداد رؤوس آنان سه مى‏شود و به هرکدام یک سهم مى‏رسد، اگر عصبه مشتمل بر زن و مرد باشند نیز اصل مسأله مطابق با تعداد رؤوس آنان مى‏باشد، البته با این تفاوت که سهم هر مرد دو برابر سهم یک زن مى‏باشد ﴿لِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِ [النساء: ۱۱]. مانند: یک پسر همراه با دو دختر، مسأله از چهار شروع مى‏شود مطابق با عدد رؤوس آنان (هر مرد از عصبه‏ها دو زن تلقى مى‏شود) به دو دختر به هرکدام یک سهم داده مى‏شود و دو سهم مال یک پسر است.

به این صورت: مسئله ۴ (میت زید) زوج ، ابن و بنت‏

زوج ۱ = ۴ ابن ۲ عصبه بنت ۱

اگر همراه عصبات ذوى‏الفروض باشد، اصل مسأله همان مخرج سهم ذوى‏الفروض است، مانند، زوج، ابن و بنت، زوج که ذوى‏الفروض است، در این مسأله یک چهارم کل ترکه را مى‏برد و مخرج آن از چهار است، اصل مسأله از چهار شروع مى‏شود، یک سهم مال زوج، دو سهم مال پسر و یک سهم مال دختر است.

د) تناسب چهارگانه: اگر در مسأله یک یا بیش از یک ذوى‏الفروض باشد، باید دید که تناسب مخارج سهم آنان چیست؟ یعنى مخارج از چهار نسبت که عبارت‏اند از: تماثل، تداخل توافق و تباین، با هم چه نسبتى دارند؟ آشنایى با نسبتى که مخارج سهام ذوى‏الفروض دارند، براى پیدا کردن اصل مسأله و تصحیح آن ضرورى است. در صورت تماثل: مانند: دو، تا یک دوم یا دو، تا یک ششم اصل مسأله یکى از دو مخرج متماثل قرار داده مى‏شود، و بعد عمل تقسیم باجراء در مى‏آید. مانند: شوهر همراه با یک خواهر عینى یک دوم مال شوهر و یک دوم، مال خواهر، یکى از این دو مخرج متماثل که همان دو است، اصل مسأله قرار داده مى‏شود و بعد عمل تقسیم باجراء در مى‏آید.

در صورت تداخل: مانند: سه و شش، عدد بزرگتر بعنوان اصل مسأله انتخاب مى‏گردد، زیرا که عدد کوچکتر داخل عدد بزرگ‌تر است، لذا بزرگ‌تر اصل مسأله قرار داده مى‏شود و عمل تقسیم باجراء در مى‏آید، روى این حساب مسأله از شش شروع مى‏شود، یک ششم که یک سهم است مال مادر است و یک سوم مال برادران خیفى است که عبارت است از دو سهم. و سه سهم باقى به عمو تعلق مى‏گیرد که عصبه است:

به این صورت: مسئله ۶ (میت زید) ام ، دو برادر مادرى و عم

ام ۱= ۶ دو برادر مادرى ۲= ۶ عم ۳ عصبه.

در صورت توافق: به کوچک‌ترین مقسوم علیه مشترک میان دو عدد که وفق نام دارد، توجه مى‏شود. بعد از بدست آوردن، یکى از آن دو عدد متوافق را تقسیم بروفق و حاصل تقسیم را ضرب در دیگرى مى‏کنیم، آنچه که بدست مى‏آید، اصل مسأله قرار داده مى‏شود و بعد عمل تقسیم باجراء در مى‏آید مانند: زوج، ام ، ابن، ابن ابن و بنت.

به این صورت: مسئله ۱۲ (میت زید) زوج ، ام ، (سه ابن و بنت) عصبه

زوج ۳= ۱۲ ام ۲= ۱۲ مابقى عصبه

چهار و شش دو عدد متوافق هستند که هر دو بر دو بطور مساوى تقسیم مى‏شوند، پس عدد دو وفق نامیده مى‏شود. یکى از شش و چهار، را بر دو تقسیم نموده ودر دیگرى ضرب مى‏کنیم، در هر صورت حاصل ضرب دوازده مى‏باشد، پس اصل مسأله دوازده قرار مى‏گیرد، یک چهارم که معادل به سه سهم است به زوج داده مى‏شود، یک ششم که دو سهم است به مادر تعلق مى‏گیرد و هفت سهم باقى میان سه پسر و یک دختر تقسیم مى‏شود، به دختر یک سهم و به هر پسر دو سهم داده مى‏شود.

در صورت تباین: تباین آن که دو عدد، درهیچ نسبتى با هم توافق نداشته باشند، مانند ۳ و ۴ براى پیدا کردن اصل مسأله در صورت تباین، یکى را در دیگرى ضرب مى‏کنیم و حاصل ضرب اصل مسأله قرار مى‏گیرد و بعد عمل تقسیم اجرا مى‏شود. مانند: زوج، ام و اخ یعنى، نصف که مخرج آن مى‏باشد (یک دوم) به شوهر تعلق مى‏گیرد، یک سوم که مخرج آن سه است (یک سوم) مال مادر است. میان دو و سه تباین است، آن دو را با هم ضرب مى‏کنیم، حاصل ضرب دو و سه مساوى است با شش. روى این حساب اصل مسأله از شش شروع مى‏شود، نصف که سه سهم است مال شوهر است، دو که یک سوم است مال مادر است، و یک سهم باقیمانده به برادر مى‏رسد که عصبه است.

ﻫ) انکسار: انکسار این است که بعضى از سهام بر رؤوس یا بر صاحبان خود قابل قسمت نباشد، به تعبیر دیگر، سهام بر وارثین قابل قسمت نباشند. در چنین حالتى مى‏بینیم که تناسب میان سهام و رؤوس چگونه است؟ اگر توافق است وفق ورثه را در اصل مسأله ضرب مى‏کنیم، حاصل ضرب که درست تقسیم مى‏شود، آن را اصل مسأله تلقى نموده و تقسیم را از آن شروع مى‏کنیم، بعد سهم هرکدام را در وفق ضرب مى‏کنیم و حاصل ضرب سهم هرکدام قرار مى‏گیرد. البته از اصل تصحیح:

به این صورت: مسئله ۸ (میت زید) زوج ، ابن، ابن ، بنت، بنت

زوج ۲ ت ۱= ۴ ابن، ابن ۲ ، ۲ عصبه بنت ۱، بنت‏۱

یک چهارم که یک سهم است به شوهر داده مى‏شود، سه سهم دیگر باقى مى‏ماند. سه بر وارثان که چهار تا هستند تقسیم نمى‏شود، میان رؤوس که سهم‏شان مشخص نیست و میان اصل مسأله، توافق است. وفق رؤوس دو تا است. دو را در اصل مسأله که چهار است ضرب مى‏کنیم، حاصل ضرب که عدد هشت است بعد از تصحیح بجاى اصل مسأله که چهار بود، قرار داده مى‏شود و عمل تقسیم مانند گذشته باجراء در مى‏آید. یعنى یک چهارم که معادل دو سهم است به شوهر داده مى‏شود. باقیمانده شش بر اساس ﴿لِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِ [النساء: ۱۱]. میان دو پسر و دو دختر تقسیم مى‏گردد.

به هر پسر دو سهم و به هر دختر یک سهم داده مى‏شود، بگونه‏اى که در جدول زیر ملاحظه مى‏فرمایید.

به این صورت: مسئله ۴ ت ۸=۴*۲ (میت زید) زوج، ابن، ابن، بنت، بنت

زوج ۲= ۲* ۴ ابن ۲، ابن ۲ للذکر مثل... بنت ۱، بنت ۱

اگر میان عدد رؤوس و سهام تباین است. عدد رؤوس در کل سهام ضرب داده مى‏شود، حاصل ضرب بعد از تصحیح اصل مسأله قرار مى‏گیرد و تقسیم مانند سابق باجراء در مى‏آید. مثال:

به این صورت: مسئله ۸ ت ۲۴= ۸ * ۳ (میت زید) زوجه، ابن، بنت

زوجه ۳= * ۸ ابن ۱۴ ﴿لِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِ [النساء: ۱۱]. بنت.

بدلیل وجود یک هشتم، مسأله از هشت شروع مى‏شود، یک هشتم که معادل یک سهم است به همسر داده مى‏شود، هفت سهم باقى مانده، هفت بر سه قابل قسمت نیست. میان عدد و روس، یعنى سه و اصل فریضه، یعنى هشت تباین است. لذا عدد روس را در اصل فریضه ضرب مى‏کنیم، عدد ۲۴ بدست مى‏آید، بعد تقسیم مانند سابق باجراء در مى‏آید، یک هشتم که معادل سه سهم است به همسر داده مى‏شود، باقیمانده ۲۱ سهم میان یک پسر و یک دختر بر اساس ﴿لِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِ [النساء: ۱۱]. تقسیم مى‏شود، به جدول بالا ملاحظه فرمائید.

این در صورتى بود که سهام یک فریق کسرى داشت. اما وقتى که سهام بیش از یک فریق کسرى داشته باشد، بدینصورت تصحیح مى‏شود که میان هر فریق و سهم آن نگاه کرده مى‏شود، که آیا نسبت میان آن‌ها چیست؟ تداخل است یا توافق و یا تماثل، در صورت تماثل به یکى از آن دو عدد اکتفا مى‏شود، در صورت تداخل به عدد بزرگ‌تر اکتفا مى‏شود، در صورت توافق وفق را در یکى از دو عدد کامل ضرب مى‏کنیم. و در صورت تباین یکى از دو عدد کامل را در عدد کامل دیگر ضرب مى‏کنیم.

مثال کسر در دو فریق: وارث عبارت‏اند از: دو همسر و دو برادر عینى، اصل مسأله از چهار شروع مى‏شود، یک سهم مال دو همسر است و یک بر دو تقسیم نمى‏شود، باقى مانده سه سهم بخاطر عصبه بودن به برادران مى‏رسد، و سه بر دو قابل تقسیم نیست، عدد رؤوس زوجین و دو برادر را در نظر مى‏گیریم. میان آن‌ها تماثل وجود دارد. لذا به یکى از این دو عدد اکتفا نموده در اصل فریضه آن را ضرب مى‏کنیم، حاصل ضرب که هشت است اصل مسأله قرار گرفته و عمل تقسیم مانند سابق باجراء در مى‏آید:

مثال تماثل عدد رؤوس:

به این صورت: مسئله ۴ ت ۸=۴ *۲ (میت زید) زوجه ، زوجه، اخ عینى، اخ عینى

زوجه ۱ = ۱۴ ت‏ ۲ اخ عینى ۳ ت ۶ اخ عینى ۳ ت ۶

۲

زوجه‏۸۴

زوجه‏۲۱

برادرعینى‏۳۳

برادر عینى‏۳۳

اصل مسأله از چهار شروع مى‏شود، یک چهارم که یک سهم است به دو همسر داده مى‏شود و سه باقیمانده از آن دو برادر مى‏باشد، میان سهام و عدد رؤوس زوجین و هم چنان میان سهام و عدد رؤوس دو برادر نسبت تباین است. نگاه مى‏شود به عدد رؤوس زوجین و برادران، میان این دو عدد نسبت تماثل است. به یکى از آن‌ها اکتفاء مى‏شود، یعنى دو را در نظر گرفته در اصل مسأله که چهار است ضرب داده مى‏شود. حاصل ضرب دو در چهار عدد هشت بدست مى‏آید و عمل تقسیم مانند گذشته جارى مى‏گردد.

مثال تداخل و تباین، چهار همسر، سه دختر و دو خواهر است.

۲۸۸ ۲۴

زوجه‏٩۳

زوجه‏٩

زوجه‏٩

زوجه‏٩

بنت‏۶۴۱۶

بنت‏۶۴

بنت‏۶۴

اخت‏عین‏۳۰۵

اخت‏عینى‏۳۰

کسر میان سه فریق و سهام ‏آنان بود، لذا سهام را رها کرده به عدد رؤوس ملاحظه شد، عدد رؤوس عبارت بودند از: (۴، ۲ و ۳) میان چهار و دو تداخل بود، بزرگ‌تر که چهار است، انتخاب گردید، میان چهار و سه تباین بود، ضرب کردیم، حاصل ضرب ۱۲ بدست آمد، ۱۲ را در اصل مساله ۲۴ ضرب داده شد، ۲۸۸ بدست آمد، بعد از بدست آمدن عدد تصحیح که ۲۸۸ است، عمل تقسیم مانند گذشته اجرا گردید.

ماده نهم‏: خنثى مشکل‏:

۱- خنثى مشکل: منظور از خنثى مشکل نوزادى است که مذکر و مؤنث بودنش مشخص نباشد. درباره او انتظار کرده شود تا بسن بلوغ برسد و وضعیت او روشن گردد. اگر قبل از روشن شدن وضعیتش شرکاء میراث او خواسته باشند ترکه میت را تقسیم کنند، روشى که برخى از علماء بدان معتقداند، این است که نصف سهم مرد و نصف سهم زن به او داده مى‏شود.

روش عملى این است که اول یک سهم (منظور از سهم اصل مسأله و فرض است) به عنوان اینکه مذکر است در نظر گرفته شود و بعد سهمى دیگر به عنوان اینکه مؤنث است براى وى در نظر گرفته شود.

بعد از تصحیح نگاه شود که تناسب میان این فرایض چیست؟ تا به یک عدد تبدیل شوند، بعد نتیجه تناسب در احوال ضرب داده مى‏شود، حاصل ضرب همان عددى بدست خواهد آمد که بعد مقسم اولى، مقسم دوم قرار مى‏گیرد، و بعد بر سهام تقسیم مى‏شود، حاصل قسمت در کنار هر سهم قرار داده مى‏شود، بعد سهم هر وارث در آن ضرب داده مى‏شود حاصل ضرب جمع کرده مى‏شود.

۲۸۸ ۲۴

ابن‏۱۲۳۲

ابن‏٧۲۱

خنثى‏۵۱۱

بگونه‏اى که در این جدول نشان داده شده است.

۱- براى خنثى دو فرضیه در نظر گرفته شده است. اولى بر فرض اینکه او مذکر است، کل ترکه به دو قسمت مساوى تقسیم شده به هرکدام یک سهم داده شده است.

دومى بر فرض اینکه او مؤنث است کل ترکه به سه قسمت تقسیم شده و براساس ﴿لِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِ [النساء: ۱۱]. دو سهم به پسر و یک سهم به خنثى داده شده است.

۲- تناسب میان فرضیه اول (۲) و میان فرضیه دوم (۳) تباین است، این دو تا را با هم ضرب دادیم، عدد شش بدست آمد، عدد ۶ را در عدد اطول که دو تا بود، ضرب دادیم، ۱۲ بدست آمد عدد ۱۲ مقسم به تصحیح قرار داده شد، بعد مقسم به تصحیح که همان عدد ۱۲ است بر هر سهم تقسیم شد، در اولى یعنى تقسیم بر دو ۶ بدست آمد و در دومى یعنى تقسیم بر سه عدد ۴ بدست آمد، ۴ و ۶ را بالاى هر فرض قرار دادیم.

۳- در مرحله چهارم، سهم هر فریق را در عدد بالاى سهم ضرب داده، حاصل ضرب را با هم جمع کردیم، براى خنثى عدد ۱۰ بدست آمد، آن را تقسیم بر دو (حاصل ضرب را بر عدد احوال که دو تا بودند تقسیم کردیم) کردیم حاصل قسمت که ۵ است سهم او قرار گرفت. براى پسر چهارده بدست آمد، عدد ۱۴ تقسیم بر دو شد، حاصل قسمت عدد ٧ بدست آمد، سهم پسر قرار گرفت.

ماده دهم‏: میراث جنین، مفقود و غریق:‏

۱- حمل: ورثه درباره حمل اختیار دارند، یعنى اینکه ترکه را تقسیم نکنند تا اینکه حمل بدنیا بیاید، و مذکر و مؤنث بودنش معلوم شود، آنگاه ترکه را تقسیم کنند، یا اینکه ترکه را تقسیم کنند و وارثانى که بدلیل وجود حمل متضرر مى‏شوند، حداقل سهم متیقین به آنان داده شود و بقیه توقیف شود تا اینکه حمل بدنیا بیاید، مثلا شخصى مى‏میرد و همسرى را که حامله است مى‏گذارد، همسر که حامله است بسبب وجود حمل و متولد شدن آن بصورت زنده یک هشتم ترکه را مى‏برد. و در صورت عدم حمل یا بدنیا آمدن آن بصورت مرده، یک چهارم ترکه را مى‏برد، اکنون یک هشتم که متیقن است در حال حاضر به او داده شود و بقیه تا وضع حمل توقیف گردد. اگر حمل بصورت زنده بدنیا آمد، مادرش حق بیشتر از یک هشتم را ندارد و اگر حمل سقط شد و مرده بدنیا آمد، یک چهارم ترکه، که در صورت نبودن اولاد، فریضه او است، بطور کامل برایش داده خواهد شد.

۲- مفقود: اگر یکى از وارثان مفقود گردید، و سایر وارثان، قبل از روشن شدن وضعیت مفقود که آیا زنده است یا مرده، خواسته باشند ترکه را تقسیم کنند، همان روشى که درباره حمل بدان عمل مى‏شد، درباره مفقود و خویشاوندانش نیز باید عمل شود، یعنى به وارثانى که حق مشخصى دارند همان مقدار متیقن به آنان داده شود و باقى تا صدور حکم موت یا زنده بودن مفقود توقیف شود، مثلا: شخصى هلاک شده و دو پسر باقى گذاشته است که یکى از آنان مفقود است. به پسر موجود نصف ترکه، که متیقن است داده شود و نصف باقى تا روشن شدن وضعیت مفقود مسدود نگاه داشته شود، مثالى دیگر: شخصى فوت شده زوجه، مادر و دو برادر که یکى مفقود است باقى گذاشته است، یک چهارم کامل ترکه به همسر داده شود. زیرا حق او با بودن و نبودن مفقود یکسان است. سهم او نیز متیقن است. اما برادر موجود نصف باقى (بعد از بیرون کردن یک چهارم و یک ششم) باو داده مى‏شود چون متیقن است. نصف باقى توقیف مى‏شود، اگر زنده بودن مفقود روشن شود، نصف باقى سهم او است، اگر موتش ثابت شود، برادر موجود نصف دیگر را مى‏برد.

مادر یک سوم را مى‏برد، باقیمانده مال برادر است، مسأله از ۲۴ تصحیح مى‏شود بشرح زیر:

۱- مسأله دو فرض (اصل) در نظر گرفته شده است اول باعتبار اینکه مفقود زنده است. مسأله از ۲۴ تصحیح مى‏شود، فرض دوم باعتبار اینکه مفقود مرده است و مسأله از ۱۲ صحیح مى‏شود.

۲- به جایگاه دو فرض نگریسته شد، هر دو فرض بر نصف سدس توافق داشتند، وفق فریضه اول که دو تا بود بالاى فریضه دوم قرار داده شد وفق فریضه دوم که یکى بود بالاى فریضه اول قرار داده شد، در فریضه دوم ۱۲ ضرب داده شد، ۲۴ بدست آمد، آن را مقسم به آخر، یعنى مقسم به تصحیح قرار دادیم.

۳- بنابر اصل، دادن اقل متیقن به وارثانى که بدلیل وجود و حیات مفقود متضرر مى‏شوند، آنچه که سهم همسر بود (۶) آن را در عددى که بالاى فریضه اول (۲۴) قرار گرفته بود، ضرب دادیم، شش بدست آمد، شش را در جدول جلوى همسر بر مبناى مقسم به تصحیح قرار دادیم، سهم مادر را نیز در همان عددى که سهم همسر را ضرب دادیم، ضرب دادیم، عدد چهار بدست آمد، آن را نیز در جدول جلوى مادر بر مبناى مقسم به تصحیح قرار دادیم مضروب سابق را در عدد هفت (٧) که سهم در درست برادر موجود بود ضرب دادیم، عدد هفت بدست آمد، عدد هفت را در خانه جلوى برادر زنده و موجود، در جدول بر مبناى مقسم به تصحیح قرار دادیم.

۴- مجموع سهام بر مبناى مقسم به (۲۴) ۱٧ سهم هستند، هفت سهم باقى تا صدور حکم موت یا زنده بودن مفقود، مسدود مى‏مانند، اگر حکم حیاتش صادر شود، هفت سهم باقى مانده از آن او هستند، اگر حکم مرگ او صادر شود یک سوم سهم مادر از آن‌ها تکمیل مى‏شود، یعنى سهم مادر از چهار به هشت مى‏رسد و باقى به برادر موجود داده مى‏شوند روى این حساب سهم برادر از هفت سهم به یازده سهم ارتقاء مى‏یابد و مطلوب همین است.

۳- غرق شدگان: غرق شدگان، در آب یا زیر آوار و سوخته شدگان، نزد اغلب علماء از همدیگر میراث نمى‏برند و هرکدام از وارثان که از هلاک شدگان نیستند، میراث مى‏برند، بطور مثال: دو برادر در یک حادثه هلاک مى‏شوند و معلوم نیست که کدام یک جلوتر هلاک شده است، یکى از آنان یک همسر، یک دختر و یک عمو دارد، دومى دو دختر و همان عمو را دارد، فتوا بر این است که وارثان هر کدام، از مورث خود میراث مى‏برند، از برادر اولى همسرش میراث مى‏برد، یعنى یک هشتم ترکه او به همسرش داده مى‏شود، و دخترش میراث مى‏برد، یعنى یک سوم ترکه باو داده مى‏شود، و باقیمانده به عمویش چون عصبه است، مى‏رسد، از برادر دومى، دو دخترش میراث مى‏برند، یعنى دو سوم ترکه به آنان داده مى‏شود و یک سوم دیگر از آن عمویش مى‏باشد چون عصبه است.

ماده یازدهم‏: ذوى الأرحام:

ذوى الارحام چه کسانى هستند؟

ذوى الأرحام خویشاوندانى هستند که نه ذوى الفروض‏اند و نه عصبه، مانند: دائى، خاله، عمه، دختر عمو، پسر خواهر، دختر خواهر، فرزندان دختر و هر خویشاوندى که وارث نیست. زیرا اینان نه ذوى الفروض هستند و نه عصبه.

حکم وارث کردن ذوى الأرحام:

در باره وارث گردانیدن ذوى‏الأرحام اختلاف نظر است، عده‏اى از صحابه، تابعین و ائمه بر این عقیده‏اند که به ذوى‏الأرحام میراث داده نمى‏شود، زیرا خداوند در قرآن سهمى براى آنان ذکر نکرده. خداوند تقسیم میراث را در قرآن بر عهده خود گرفته و وارثان را در ذوى‏الفروض و عصبات منحصر کرده است. درمیان امامانى که معتقد به ندادن میراث به ذوى‏الأرحام هستند، امام شافعى/ و امام مالک/ دیده مى‏شوند. عده‏اى دیگر معتقد به دادن میراث به آنان هستند، در میان آنان، امام ابوحنیفه/ و امام احمد/ دیده مى‏شوند. معتقدین به دادن میراث به ذوى‏الأرحام از روایاتى استناد مى‏کنند که دلالت بر این مطلب دارند که رسول اکرمص در صورت نبودن وارثانى که ذکر آنان در قرآن آمده است، ذوى‏الأرحام را وارث گردانیده است، از جمله اینکه مى‏فرماید: «الْخالُ وارثُ مَنْ لَا وارِثَ لَهُ»(ترمذى). «دایى وارث کسانى است که وارثى ندارند».

مذهب راجح:

قول و مذهب راجح، مذهب کسانى است که معتقد به دادن میراث به ذوى‏الأرحام هستند، بنابر این بسیارى از علماء مالکیه و شافعیه از قول و فتواى گذشته خود رجوع کرده و به دادن میراث به ذوى‏الأرحام فتوا داده‏اند. دلیل برترى و رجحان این مذهب این است که ذوى‏الأرحام، خویشاوند هستند و حفظ خویشاوندى واجب است و پیوند خویشاوندى و پیوند اسلام، ذوى‏الأرحام را با میت ملحق مى‏کند. برخلاف بیت‏ المال که تنها اسلام است که آن را با هلاک شونده (موروث) پیوند مى‏دهد، علاوه بر این براى قیمومت بیت‏المال شرط این است که مدیر و ناظر آن شخصى عادل و امین باشد و در جهت نفع و مصلحت عامه مسلمانان انفاق کند، گاه وقتى این شرایط تحقق پیدا نمى‏کنند، لذا لازم است که در چنین حالتى بجاى بیت‏المال ذوى‏ الأرحام وارث قرار داده شوند.

نحوه وارث گردانیدن ذوى‏الأرحام:‏

ذوى الأرحام در میراث قائم مقام کسانى از ذوى‏الفروض و عصبات قرار داده مى‏شوند که بوسیله آنان به میت منسوب هستند، به هرکدام همان میزان داده مى‏شود که به میت او، اگر زنده مى‏بود، داده مى‏شد، اگر شخصى هلاک شود و تنها ذوى‏الأرحام بعنوان وارث، بشرح زیر باقى باشند، مانند: دختر دختر، و پسر خواهر، ترکه میان آن دو به دو قسمت مساوى تقسیم مى‏شود، دختر دختر نصف ترکه را مى‏برد، چرا که نصف سهم مادرش هست اگر زنده مى‏بود و نصف دیگر به پسر خواهر تعلق مى‏گیرد چرا که مادرش اگر زنده مى‏بود، نصف ترکه را بخود اختصاص مى‏داد. زیرا اگر شخصى هلاک مى‏شد و یک دختر و یک خواهر را باقى مى‏گذاشت، کل ترکه میان خواهر و دختر بطور مساوى تقسیم مى‏شد، چرا که فرض دختر در قرآن نصف و فرض خواهر نیز نصف ذکر شده است. فرض کنیم که اگر خواهر عینى مى‏بود و همراه باوى دختر برادر پدرى مى‏بود، این دختر برادر سهمى از میراث نداشت زیرا وارثى که دختر برادر بوسیله او به میت ارتباط پیدا مى‏کند، برادر پدرى است و برادر پدرى با بودن خواهر حقیقى (پدرى و مادرى) محجوب و ممنوع از میراث مى‏شود. ترکه میان دختر دختر، و پسر خواهر، بشرح زیر تقسیم شود:

۲

بت بنت‏۱

بنت ‏اخت ‏شقیقه‏۱

بنت‏ الأخ ‏أب‏ محجوب‏

مساله دوم:

شخصى هلاک مى‏شود و وارثانى بشرح زیر از او باقى مى‏مانند:

۱- دختر خواهر عینى

۲- دختر خواهر پدرى

۳- پسر خواهر مادرى

۴- پسر عموى عینى‏

دختر خواهر عینى نصف، یعنى میراث مادر خود را مى‏برد، چون قائم مقام مادر است، به دختر خواهر پدرى یک ششم مى‏رسد، که میراث مادر او است و دختر فعلا قائم مقام اوست، و به خواهرزاده مادرى یک ششم که سهم مادر او است مى‏رسد، و باقیمانده به دختر عموى (پدرى و مادرى) داده مى‏شود که سهم پدرش که عموى میت و عصبه است مى‏باشد.

۶

بنت اخت حقیقى‏۳

بنت اخت الأب‏۱

ابن اخت الأم‏۱

بنت عم شقیق‏۱

اصل مسأله از شش شروع مى‏شود، یک دوم که سه سهم است به دختر خواهر حقیقى داده مى‏شود، یک سهم که یک ششم است به دختر خواهر پدرى تعلق مى‏گیرد، یک سهم که یک ششم است و به پسر خواهر مادرى تعلق مى‏گیرد، و یک سهم باقى مى‏ماند به دخترعموى حقیقى داده مى‏شود که همان سهم پدرش که عمو و عصبه میت است مى‏باشد.

مثالى دیگر:

شخصى فوت کرده و وارثانش بشرح زیر هستند:

۱- دختر دختر.

۲- دختر خواهر حقیقى‏

۳- پسر خواهر مادرى

۴- دختر خواهر پدرى

دختر دختر، نصف ترکه را مى‏برد چون قائم مقام مادر است، اگر مادرش زنده مى‏بود، نصف ترکه را مى‏برد. نصف دیگر به دختر خواهر حقیقى داده مى‏شود، چرا که او نیز قائم مقام مادر است، اگر مادرش زنده مى‏بود، نصف دوم باو داده مى‏شد، به خواهر زاده مادرى چیزى داده نمى‏شود، چون مادرش که او قائم مقام آن است در این صورت میراث نمى‏برد، بدلیل اینکه او بخاطر دختر صلبى محجوب است، همچنین دختر برادر پدرى نیز میراث نمى‏برد، زیرا که پدرش، که او قائم مقام او است میراث نمى‏برد، چون، اخ الأب (برادر پدرى) بدلیل خواهر عینى (پدرى و مادرى) محجوب است، جدول زیر ملاحظه شود.

۲

بنت بنت‏۱

ابن اخت شقیه‏۱

ابن اخت الأم‏۰

بنت اخ الأب‏۰

اصل مسأله از دو شروع مى‏شود، یک سهم که معادل نصف است به دختر دختر و یک سهم دیگر به پسر خواهر حقیقى داده مى‏شود، چون سهم مادران‌‌شان همین است، پسر خواهر مادرى سهمى از میراث ندارد، زیرا مادرش که او قائم مقام او است بدلیل دختر صلبى محجوب است، هم چنین دختر برادر پدرى سهمى از میراث ندارد، زیرا پدرش که بوسیله او به میت منسوب است بدلیل وجود خواهر حقیقى محجوب است.

مثالى دیگر:

شخصى فوت مى‏کند وارثانى را بشرح زیر بجا مى‏گذارد:

دختر خواهر عینى دختر خواهر پدرى، پسر خواهر (مادرى) و پسر عموى حقیقى، کل ترکه به شش قسمت تقسیم مى‏شود، یک دوم که معادل سه سهم است به دختر خواهر (حقیقى) داده مى‏شود زیرا نصف میراث مادرش مى‏باشد، اگر زنده مى‏بود، به دختر خواهر (پدرى) یک ششم داده مى‏شد، تكملة للثلثین، چون مادرش اگر زنده مى‏بود و شرایط نیز همین مى‏بودند، باو یک ششم داده مى‏شد، و به پسر خواهر (مادرى) نیز یک ششم داده مى‏شود، چون فرض مادرش که او قائم مقامش هست، یک ششم است و باقیمانده که یک ششم است به دختر عموى (حقیقى) مى‏رسد چون سهم پدرش که عاصب است همین است. به جدول شماره (۲) توجه شود.

۶

بنت اخت حقیقیه ‏۳

بنت اخت الأب ‏۱

ابن اخت الأم ‏۱

بنت عم (حقیقى)۱

مسأله از شش شروع مى‏شود. نصف که سه سهم است مال دختر خواهر حقیقى است. یک ششم که یک سهم است مال دختر خواهر پدرى است. یک ششم که یک سهم است به دختر خواهر مادرى تعلق مى‏گیرد، چون فرض مادرش یک ششم است. باقیمانده یک سهم به دختر عموى (حقیقى) داده مى‏شود. چون سهم پدرش که او قائم مقامش هست همین است.

مثالى دیگر: شخصى فوت مى‏کند وارثانى را بشرح زیر پشت سر مى‏گذارد. دختر دختر - پسر و خواهر حقیقى، پسر خواهر (مادرى، دختر خواهر (پدرى) یک دوم به دختر دختر، که میراث مادرش هست داده مى‏شود و به پسر خواهر حقیقى یک دوم که فرض مادرش هست داده مى‏شود. پسر خواهر مادرى بدلیل وجود دختر صلبى محجوب است. چون اگر مادرش (اخت خیفى) زنده مى‏بود، با بودن بنت صلبى میراث نمى‏برد. هم چنین دختر برادر (پدرى) میراث نمى‏برد. زیرا کسى که او به میت نسبت داده مى‏شود، یعنى برادر پدرى، اگر زنده مى‏بود، بدلیل وجود خواهر حقیقه محجوب مى‏شد و میراث نمى‏برد. به جدول شماره ۳ توجه شود.

۲

بنت بنت‏ ۱

بن‏اخت حقیقى ‏۱

ابن اخت الأم ‏۰

بنت اخ لأب ۰

اصل مسأله بدلیل وجود نصف از دو شروع مى‏شود یک دوم به دختر دختر و یک دوم به پسر خواهر حقیقى تعلق مى‏گیرد. پسر خواهر مادرى و دختر برادر پدرى محجوب مى‏شوند.

مثالى دیگر: شخصى فوت مى‏کند وارثانى را بشرح زیر پشت سر مى‏گذارد. خاله و عمه- خاله یک سوم را مى‏برد. زیرا میراث مادرش که او قائم مقامش هست، اگر زنده مى‏بود، همین ثلث مى‏بود. و دو سوم دیگر که عبارت از دو سهم است به عمه تعلق مى‏گیرد. چرا که عمه بوسیله پدر میت، با میت خویشاوندى دارد و اگر پدر میت زنده مى‏بود، در این حالت باقیمانده میراث را به عنوان عاصب از آن خود مى کرد، اکنون که دختر قائم مقامش هست همان سهم پدر را مى‏برد. به جدول شماره ۴ توجه شود.

۳

خاله ‏۱

عمه‏ ۲

بدلیل وجود ثلث، مسأله از سه شروع مى‏شود. یک سوم که یک سهم است به خاله داده مى‏شود. چون میراث مادرش همین است. دو سوم دیگر که عبارت از دو سهم هستند به عمه تعلق مى‏گیرد. زیرا کسى که عمه به میت مى‏پیوندد یعنى پدر میت عاصب است، باقیمانده از میراث ذوى الفروض را مى‏برد. عمه که قائم مقامش هست نیز همان سهم پدر خود را مى‏برد.

توجه: الف) ذوى الأرحام با بودن حتى یک نفر از ذوى الفروض و عصبه میراث نمى‏برند. چرا که باقیمانده از سهم ذوى الفروض دوباره به ذوى الفروض برگردانده مى‏شود تا اینکه چیزى باقى نماند. البته اگر ذوى الفروض شوهر و یا همسر باشند آنگاه ذوى الأرحام میراث مى‏برند. اگر شخصى فوت کند و وارثانى بشرح زیر را پشت سر بگذارد. برادر مادرى یا پدرى و عمه تمام ترکه به برادر مى‏رسد و به عمه چیزى داده نمى‌شود. زیرا عمه از ذوى الأرحام است و از ترکه چیزى باقى نمانده است تا ذوى الأرحام وارث آن شود. هم چنین اگر کسى فوت کند و پشت سر خود، مادر و خاله را گذاشته باشد. کل ترکه از آن مادر است، چه از طریق فرض و چه از طریق رد، و خاله در آن سهمى ندارد. البته اگر کسى فوت نموده، همسر و دختر برادر را پشت سر گذاشته است. یک چهارم ترکه به همسر داده مى‏شود و باقیمانده به دختر برادر تعلق مى‏گیرد. چون برادرزاده قائم مقام برادر است و برادر از عصبه است. هرآنچه که از ذوى‏الفروض باقیمانده است، آن را بخود اختصاص مى‏دهد.

ب) ذوى الأرحام اگر زیاد هستند. مانند، ذوى الفروض و عصبات با آنان معامله مى‏شود. یعنى اعلى موجب حرمان و محجوب شدن اسفل مى‏گردد و حقیقى، پدرى را محجوب مى‏کند. و اگر ذوى الأرحام در خویشاوندى با میت مساوى هستند، در میراث نیز بطور مساوى شریکند. هیچکدام بر دیگرى برترى ندارد.

﴿لِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِ [النساء: ۱۱]. در حق ذوى الأرحام نیز اعمال مى گردد.

مثلا: شخصى فوت مى‏کند وارثانى را بشرح زیر پشت سر خود مى‏گذارد: بنت بنت (دختر دختر) بنت بنت بنت (دختر دختر دختر) یا ابن بنت بنت (پسر دختر دختر) کل ترکه از آن دختر دختر مى‏باشد. دختر دختر دختر یا پسر دختر دختر، سهمى ندارند. چون دختر دختر با میت نزدیک‏تر است و نزدیک‏تر دورتر را محجوب و محروم مى‏کند.

فصل هشتم‏: سوگند و نذر

(سوگند خوردن) این فصل مشتمل بر دو ماده است

ماده اول‏: یمین:

۱- تعریف یمین: یمین، بمعنى سوگند خوردن به اسماء و صفات خداوند و یا به چیزى دیگر مانند اینکه بگوید: واللّه چنین چنان مى‏کنم. یا سوگند به ذاتى که جان من در قبضه او است، یا سوگند به ذاتى که مقلب قلبها است. یعنى قلب‌ها در اختیار او است.

۲- سوگندهاى جایز و ناجایز: سوگند خوردن با نام‌هاى خداوند جایز است. زیرا رسول اکرمص بدینصورت: «بِاللّهِ الَّذِى لَا إِلهَ إِلَّا هُوَ» سوگند یاد کرده است، همچنین سوگند یاد کرده است به: «وَالَّذِىْ نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ» (سوگند به ذاتى که جان محمد در قبضه او است)، جبرئیل÷ نیز به عزت خدا سوگند یاد کرده و گفته است: «وَعِزَّتِكَ لَا يسمع بها أحد إلَّا دَخَلَهَا» سوگند خوردن بجز نام‌ها و صفات خداوند جایز نیست، خواه محلوف‏به (مقسم به) (چیزى که بنام آن سوگند خورده مى‏شود). از نظر شرعى ذى‏شان و عظمت باشد، مانند کعبه مشرفه و نام پیامبر یا نباشد. رسول اکرمص مى‏فرماید: «مَنْ كانَ حَالِفًا فَلْيَحْلِفْ بِاللّهِ تعالى أَوْ لِيَصْمُتْ» (متفق علیه) «هرکس مى‏خواهد سوگند خورد، به نام اللّه سوگند خورد یا ساکت و خاموش باشد»، و مى‏فرماید: «لَا تَحْلِفُوا إلَّا بِاللّهِ ولا تَحْلِفُوا إلَّا وَأَنْتُمْ صَادِقُونَ» (ابوداود و نسائى). «بجز به نام اللّه سوگند نخورید، مگر اینکه صادق و راستگو باشید»، و مى‏فرماید: «وَمَنْ حَلَفَ بِغَيْرِ اللّهِ فَقَدْ أَشْرَكَ» (احمد). «هرکس بغیرخدا سوگند خورد، مرتکب شرک شده‏است». مى‏فرماید: «وَمَنْ حَلَفَ بِغَيْرِ اللّهِ فَقَدْ كَفَرَ» (حاکم). «هرکس به نام غیر اللّه سوگند خورد. کفران نعمت کرده است».

۳- اقسام سوگند:

۱- یمین غموس: سوگند غموس این است که شخص عمدا و قصدا سوگند دروغین بخورد. مانند اینکه بگوید: بخدا سوگند این کالا را به مبلغ پنجاه هزار ریال خریده‏ام و حال آنکه آن را با این مبلغ نخریده است. یا بگوید: بخدا من فلان کار را انجام داده‏ام و در واقع آن را انجام نداده است. این سوگند بدان جهت غموس نام دارد که صاحبش را در گناهان غوطه داده و غرق کرده است. زیرا که غموس بمعنى غوطه خوردن و غوطه دادن است. سوگندى که در حدیث زیر ذکر شده است، منظور از آن همین سوگند غموس است. رسول اکرمص مى‏فرماید: «مَنْ حَلَفَ عَلَى يَمِيْنٍ وَهُوَ فِيْها فَاجِرٌ لِيَقْتَطِعَ بِها مَالُ امرِئٍ مُّسْلِمٍ لَقَىَ اللّهَ وَهُوَ عَلَيْهِ غَضْبَانٌ» (متفق علیه). «هرکس سوگند دروغین بخورد تا مال مسلمانى را به ناحق از آن خود کند، خدا را در حالى ملاقات مى‏کند که بر وى خشم کرده است».

کم یمین غموس: اگر کسى سوگند غموس خورد با کفاره دادن از آن پاک نمى‏شود بلکه توبه و استغفار لازم است. زیرا گناه آن فوق‏ العاده زیاد است. (امام شافعى/ کفاره را در یمین غموس واجب مى‏داند). على‏الخصوص زمانى که منظور از آن گرفتن مال مسلمان باشد.

۲- یمین لغو: سوگند لغو، آن است که بدون قصد واراده سوگند بر زبان جارى گردد، مانند: سخن کسانى که به کثرت در کلام خود واللّه، باللّه مى‏گویند، از حضرت عایشهل روایت است. مى‏فرماید: «اللَّغْوُ فِى الْيَمِيْنِ، كلامُ الرَّجُلِ فِى بِيْتِهِ لَا وَاللّهِ»(بخارى). «یمین لغو مانند اینکه شخص در خانه خود بگوید: نه به خدا، (آرى بخدا و غیره)» از جمله سوگند لغو، این است که مسلمان بر اساس گمان خود سوگند مى‏خورد که فلان مسأله چنین است و بعد خلاف آنچه که گمان کرده است، ظاهر مى‏شود.

حکم سوگند لغو این است که نه گناه دارد و نه کفاره، خداوند مى‏فرماید: ﴿لَا يُؤَاخِذُكُمُ ٱللَّهُ بِٱللَّغۡوِ فِيٓ أَيۡمَٰنِكُمۡ وَلَٰكِن يُؤَاخِذُكُم بِمَا عَقَّدتُّمُ ٱلۡأَيۡمَٰنَ [المائدة: ۸٩]. «خداوند در برابر سوگند لغو شما را مورد مؤاخذه قرار نمى‏دهد البته در برابر سوگند منعقده مورد مواخذه قرار خواهید گرفت».

۳- سوگند منعقده: آن است که درباره انجام یا عدم انجام کارى در مستقبل سوگند مى‏خورد، مانند اینکه مسلمانى مى‏گوید: «واللّهِ لَأَفْعَلَنَّ كَذا، أَوْ واللّهِ لََا أَفْعَلُ كَذا» به خدا سوگند چنین خواهم کرد، یا بخدا سوگند من چنین نخواهم کرد. این سوگندى است که حانث در آن مؤاخذه مى‏شود، خداوند، مى‏فرماید: ﴿وَلَٰكِن يُؤَاخِذُكُم بِمَا عَقَّدتُّمُ ٱلۡأَيۡمَٰنَ [المائدة: ۸٩]. یعنى در برابر سوگندهاى منعقده شما مورد باز خواست قرار خواهند گرفت.

حکم سوگند منعقده: حکم هرکس که در آن حانث شود، یعنى خلاف سوگند عمل کند، مرتکب گناه شده است، بر وى کفاره لازم است. اگر کفاره را انجام داد، گناه ساقط مى‏گردد.

۴- کفاره چگونه ساقط مى‏شود؟ کفاره و گناه از کسى که سوگند خورده است به دو صورت ساقط مى‏گردد.

۱- کارى که بر انجام ندادن آن سوگند خورده است، آن را به فراموشى، خطا و اجبار انجام دهد یا کارى را که بر انجام آن سوگند خورده است. آن را به فراموشى، خطا یا اجبار ترک کند، رسول اکرمص مى‏فرماید: «رُفِعَ عَنْ أُمَّتِى الْخَطَأُ وَالنِّسْيَانُ وَمَا اسْتُكْرِهُوْا عَلَيْهِ».

(شرح و ترجمه حدیث در مباحث گذشته آمده است).

۲- اگر در حال سوگند خوردن استثناء کند و بگويد: «إنْ شاءَاللّه» و یا اگر خدا بخواهد اگر استثناء در مجلسى که سوگند خورده است گفته شود، شخص حانث نمى‏شود، و چون حانث نمى‏شود، گناه و کفاره بروى واجب نیست، رسول اکرمص مى‏فرماید: «مَنْ حَلَفَ وَقَالَ إِنْ شاءَ اللّهُ لَمْ يَحْنِثْ» (اصحاب سنن سواى ابى‏داود).

۵- در موارد خیر حانث شدن مستحب است: هرگاه مسلمان برترک عمل خیرى سوگند خورد، مستحب است که خلاف سوگند خود عمل کرده آن کار را که براى نکردنش سوگند خورده است، انجام دهد و کفاره سوگندش را بپردازد. خداوند مى‏فرماید: ﴿وَلَا تَجۡعَلُواْ ٱللَّهَ عُرۡضَةٗ لِّأَيۡمَٰنِكُمۡ [البقرة: ۲۲۴]. و در حدیث آمده است: «إذَا حَلَفْتَ عَلَى يَمِيْنٍ فَرَأَيْتَ غَيرَها خَيْراً مِنْها فَأْتِ الَّذِىْ هُوَ خَيْرٌ وَكَفِّرْ عَنْ يِمِيْنِكَ» (مسلم). «هرگاه سوگند خوردى و خلاف سوگند عملى را بهتر تشخیص دادى، آن عمل را که بهتر مى‏دانى انجام بده و بعد کفاره سوگندت را بپرداز».

۶- تبرئه کردن شخص در سوگند واجب است: هرگاه مسلمانى سوگند بخورد که فلان کار را انجام مى‏دهم، بر دیگران است که زمینه تبرئه او را از سوگندش فراهم کنند تا حانث نشود، اگر برایش ممکن است. به زنى در زمان رسول اکرمص خرمائى هدیه شده بود، آن زن نصف خرما را خورده و نصف دیگر را گذاشت. شخص هدیه کننده سوگند خورد که نصف دیگر را نیز زن بخورد، اما آن زن از خوردن نصف دیگر خوددارى کرد، رسول اکرمص خطاب به او فرمود: «ابرئيها فإن الإثم على الْمُحنث» او را برى کن زیرا گناه حنث بر گردن کسى است که حالف را وادار به حنث مى‏کند.

٧- سوگند بر حسب نیت حالف است: در حانث شدن و نشدن نیت شخص سوگند خورنده معتبر است، زیرا تمام اعمال به نیت بستگى دارند و براى هر شخص آنچه هست که نیت کرده است. روى این اصل اگر شخصى سوگند خورد که بر روى زمین نمى‏خوابد و نیتش از زمین فرش است، پس این سوگند بر حسب نیت او است، یعنى اگر روى فراش نخوابد حانث نمى‏شود، هرکس سوگند خورد که این پارچه را نپوشد و منظورش پوشیدن به عنوان قمیص است، اگر بصورت شلوار آن را بپوشد حانث نمى‏شود.

۸- کفاره یمین یکى از این چهار مورد است:

۱- اطعام ده مسکین که به هر مسکین دو کیلو و دویست گرم گندم بدهد یا اینکه ده مسکین را نهار یا شام بدهد تا سیر بخورند یا به هر مسکین به مقدار لازم نان و خورش براى یک وعده بدهد.

۲- به ده مسکین لباس باندازه کافى یعنى همان مقدار لباس که بتواند با آن نماز خواند، بدهد، اگر به مساکین زن لباس مى‏دهد، همراه جامه روسرى نیز باشد، زیرا که نماز زن بدون روسرى صحیح نیست، یک جامه و روسرى حداقل لباسى است که براى زنان در نماز کفایت مى‏کند.

۳- تحریر رقبه: آزاد کردن یک غلام یا کنیز.

۴- سه روز، روزه گرفتن متوالى اگر مقدور باشد و اگرنه بطور متفرق روزه گیرد.

تا از اطعام، لباس و آزاد کردن غلام و کنیز عاجز نشده است، نمى‏تواند بصورت روزه گرفتن کفاره بدهد، خداوند مى‏فرماید: ﴿فَكَفَّٰرَتُهُۥٓ إِطۡعَامُ عَشَرَةِ مَسَٰكِينَ مِنۡ أَوۡسَطِ مَا تُطۡعِمُونَ أَهۡلِيكُمۡ أَوۡ كِسۡوَتُهُمۡ أَوۡ تَحۡرِيرُ رَقَبَةٖۖ فَمَن لَّمۡ يَجِدۡ فَصِيَامُ ثَلَٰثَةِ أَيَّامٖۚ ذَٰلِكَ كَفَّٰرَةُ أَيۡمَٰنِكُمۡ إِذَا حَلَفۡتُمۡ [المائدة: ۸٩]. «کفاره (سوگند) از این قرار است: اطعام یا لباس دادن به ده مسکین از نوع غذا و لباسى که شما مى‏خورید و مى‏پوشید یا آزاد کردن یک غلام و کنیز اگر این‌ها مقدور نباشند سه روز، روزه گرفتن است. این است کفاره سوگند شما هرگاه سوگند خوردید».

ماده دوم‏: نذر:

۱- تعریف نذر: نذر بمعنى لازم کردن یک عبادت براى خداوند بر عهده خود که از پیش لازم نبوده است و بدون نذر لازم نمى‏شود. مانند: این که بگوید: «للّهِ عَلَىَّ صِيَامُ يَومٍ أَوْ صَلاةُ رَكْعَتَيْنِ» «بر من است که براى خداوند فلان روز را روزه بگیرم، یا دو رکعت نماز بخوانم».

۲- حکم نذر، بشرح زیر است: نذر مطلق که منظور از آن خشنودى خداوند باشد، مباح و جایز است. نذر کردن روزه، نماز و صدقه، و وفا به این نذر نیز واجب است.

نذر مقید مکروه است. مانند: اگر خداوند بیمار مرا شفا دهد، دو روز یا کم‌تر یا بیشتر روزه مى‏گیرم، یا فلان مبلغ را صدقه مى‏کنم. حضرت ابن عباسب از رسول اللّهص روایت مى‏کند: «نَهَى رسول‏ُُ اللّهِ ج عَنِ النَّذْرِ وَقَالَ: إنَّهُ لَا يَرُدُّ شَيْئًا وإِنَّما يَسْتَخْرِجُ بِهِ مِنْ مَّالِ الْبَخِيْلِ» (متفق علیه). «رسول ‏اللّهص از نذر نهى کرده و فرموده است: نذر هیچ مشکلى را حل نمى‏کند و آفتى را برنمى‏گرداند. البته موجب مى‏شود که بخیل مالش را انفاق کند».

نذر اگر بمنظور خشنودى اللّه نباشد حرام است. مانند نذر کردن براى قبور اولیاء و ارواح نیکان و صالحان. مانند: اینکه بگوید: اگر خداوند بیمار مرا شفا داد، بر مزار فلان ولى گوسفندى یا گاوى ذبح مى‏کنم یا فلان مبلغ یا کالا را... این گونه نذر، بدلیل اینکه بمعنى منتقل کردن عبادت براى غیر خداوند است، حرام و شرک است خداوند مى‏فرماید: ﴿وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡ‍ٔٗا [النساء: ۳۶]. «خدا را عبادت کنید و هیچ چیزى را با وى شریک نگیرید».

۳- انواع نذر:

۱- نذر مطلق بمنزله خبر است که از زبان مسلمان بیرون مى‏آید. مانند: نذر کرده‏ام که براى خداوند، یعنى براى خشنودى خداوند سه روز روزه بگیرم یا ده مسکین را اطعام کنم. منظورش از این نذر حصول ثواب و تقرب إلى اللّه باشد. حکم این گونه نذر این است که وفا، یعنى عمل کردن به آن واجب است. خداوند مى‏فرماید: ﴿وَأَوۡفُواْ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ إِذَا عَٰهَدتُّمۡ [النحل: ٩۱]. «وقتى با خدا عهد کردید به‏ عهدتان وفا کنید». و مى‏فرماید: ﴿وَلۡيُوفُواْ نُذُورَهُمۡ [الحج: ۲٩]. «به نذرهاى‏تان وفا کنید».

۲- نذر مطلق غیر معین: مانند: «لِلّهِ عَلَىَّ نَذْرٌ» من براى خدا نذر کردم. اما نوعیت نذر را مشخص نمى‏کند که روزه، نماز یا صدقه است. و حکم نذر مطلق غیر معین این است که بمنظور وفا بدان کفاره یمین واجب است. رسول ‏اللّهص مى‏فرماید: «كَفَّارَةُ النَّذْرِ إِذَا لَمْ يُسَمَّهِ كَفَّارَةُ يَمِيْنٍ» (مسلم). «وقتى نذر مشخص نباشد، کفاره آن، کفاره یمین است». بعضى‏ها براى ایفاء نذر مطلق غیر معین، اقل آنچه که بدان نذر گفته مى‏شود، مانند دو رکعت نماز یا یک روز، روزه را کافى دانسته‏اند.

۳- نذر مقید به فعل و عمل خداوند: این نذر بمنزله شرط است. مانند اینکه بگوید: اگر خداوند بیمار مرا شفا داد یا گم شده مرا پیدا کرد، ده مسکین را طعام مى دهم یا ده روز را روزه مى‏گیرم. حکم این گونه نذر این است که این نذر هرچند که مکروه است اما وفا بدان واجب است. هرگاه خداوند نیازش را برآورد، انجام آن عبادت که در نذر آن را اسم برده است واجب مى‏گردد. رسول‏ اللّهص مى‏فرماید: «مَنْ نَذَرَ أَنْ يُطِعِ اللّهَ فَلْيُطِعْهُ» (بخاری). «هرکس نذر کند که خدا را عبادت کند، باید او را عبادت کند». و اگر خداوند نیازش را تأمین نکند، وفا بر وى واجب نیست.

۴- نذر مقید به فعل و عمل بنده و آن را نذر لجاج نیز مى‏گویند. مانند: اگر چنین کردم، یک ماه را روزه مى‏گیرم، یا فلان مبلغ از مالم را صدقه مى‏کنم.

حکم این نذر، این است که ناذر (کسى که نذر کرده است) اختیار دارد، یا نذرش را وفا کند یا اینکه خود را حانث کند و کفاره یمین بدهد. رسول ‏اللّهص مى‏فرماید: «لَا نَذْرَ فِى غَضَبٍ وَكَفَّارَتُهُ، كَفَّارَةُ يَمِيْنٍ» (سعيد فى مسنده). «نذر در حال خشم و غضب‏ صحیح نیست و کفاره آن، کفاره یمین است». وقتى آدم لج باز نذر کند، حتما نذر او توأم با خشم و غضب است.

۵- نذر معصیت: نذر معصیت آن است که انجام دادن عمل حرام یا ترک واجبى را نذر کند. مثلا نذر کند که یک نفر مؤمن و مسلمانى را بزند یا نمازى را ترک کند. حکم این گونه نذر این است که وفا بدان حرام است رسول‏ اللّهص مى‏فرماید: «مَنْ نَذَرَ أنْ يُطِعِ اللّهَ فَلْيُطِعْهُ وَمَنْ نَذَرَ أَنْ يَّعْصِيَهُ فَلَا يَعْصِيْهِ» (احمد، ترمذى، ابوداود). «هرکس نذر کند که خدا را عبادت کند، باید او را عبادت کند و هرکس نذر کند که خدا را معصیت کند او را معصیت نکند». البته علماء بر این باورند که، کسى چنین نذر کند، بر وى کفاره یمین واجب است، رسول‏ اللّهص مى‏فرماید: «لَا نَذْرَ فِى مَعْصِيَةٍ وَكَفَّارَتُهُ، كَفَّارَةُ يَمِيْنٍ» «نذر در گناه اعتبار ندارد و کفاره آن، کفاره یمین است».

۶- نذر کردن آنچه که در ملک یا در توان انسان نیست. مانند، اینکه نذر مى‏کند که غلام فلان شخص را آزاد کند یا کوهى از طلا را صدقه کند. حکم این نذر این است که کفاره یمین بدهد. در حدیث آمده است، «لَا نَذْرَ فَى مَا لَا يَمْلِكُ» «نذر در آنچه که در اختیار انسان نیست، اعتبار ندارد».

٧- نذر براى حرام کردن آنچه که خداوند آن را حلال کرده است. مانند این که، خوردنى و نوشیدنى مباح و حلالى را حرام کند. حکم این گونه نذر این است که آن طعام و شراب حرام نمى‏شود. زیرا هیچ چیزى که خداوند آن را حلال کرده است، حرام نمى‏شود و اگر کسى چیز حلالى را حرام کند، بر وى کفاره یمین لازم مى‏شود. البته حرام کردن همسر حکم جداگانه‏اى دارد که قبلا بیان گردید.

توجه:

هرکس تمام دارائى‏اش را نذر کند، دادن یک سوم کفایت مى‏کند، اگر نذر، نذر مطلق باشد. و اگر نذر، نذر ضد و لجاج است فقط کفاره یمین بدهد.

هرکس طاعت و عبادتى را نذر کند، و پیش از انجام آن بمیرد، ولى او آن را به نیابت از وى انجام دهد. در حدیث صحیح آمده است: زنى از عبد للّه بن عمرب سوال کرد و گفت: مادرم نذر کرده بود که در مسجد قباء نماز بخواند و قبل از اینکه بدان عمل کند، زندگى را بدرود گفت. عبداللّه بن عمرب دستور داد به دخترش که به نیابت از وى در مسجد قباء نماز خواند.

فصل نهم‏: ذبح، شكار، طعام و نوشيدنى

(زکات، یعنى ذبح کردن حیوان) در این فصل سه ماده وجود دارد:

ماده اول‏: ذکات (ذبح):

۱- ذکات، یعنى ذبح کردن حیوان حلال گوشت و نحر کردن آن.

۲- حیوانهائى که ذبح یا نحر مى‏شوند، گوسفند و تمام انواع آن، پرندگان و مرغ‏هاى محلى و ماشینى و گاو ذبح مى‏شوند، خداوند مى‏فرماید:

﴿وَفَدَيۡنَٰهُ بِذِبۡحٍ عَظِيمٖ ١٠٧ [الصافات: ۱۰٧]. منظور ذبح، قوچ است. گاو نیز ذبح مى‏شود، خداوند مى‏فرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُكُمۡ أَن تَذۡبَحُواْ بَقَرَةٗ [البقرة: ۶٧]. «خداوند شما را به ذبح گاو امر مى‏کند»، نحر گاو نیز جایز است. از روایات صحیح ثابت است که رسول اکرمص گاو را نحر کرده است. گاو هم نقطه ذبح را دارد و هم نقطه نحر را، البته شتر باید نحر شود و نه ذبح. رسول اکرمص شتر را در حالى که ایستاده و دستش را بسته بود، نحر کرده است. (بخارى).

۳- تعریف ذبح و نحر: ذبح عبارت است از بریدن گلو و سه رگ بزرگى که در گلو، بنام‏هاى مرى و ودجین وجود دارند، نحر بمعنى زدن نیزه و کارد بر صفحه گردن شتر، نقطه‏اى که قلاده را در آن آویزان مى‏کنند، و آن نقطه‏اى است که آله ذبح از آنجا به قلب شتر اثر مى‏گذارد و شتر به سرعت تمام جان مى‏دهد.

۴- نحوه ذبح و نحر: ذبح این است که گوسفند روى پهلوى چپ و رو به قبله خوابانده شود، و پیش از آن آله ذبح، کارد و غیره آماده کرده شود، بعد کسى که ذبح مى‏کند «بِسْمِ اللّهِ اللّهُ أَكْبَرْ» گوید و حیوان مورد ذبح را در کنترل خود گرفته و فورا حلقوم، مرى و شاهرگها را قطع کند.

اما نحر، عبارت است از اینکه دست چپ شتر در حالى که ایستاده است بسته شود، بعد نحر کننده صفحه گردن آن را نیزه زند و بسم‏اللّه اللّه‏اکبر گوید، زدن نیزه و کارد بر صفحه گردن را ادامه دهد تا جان شتر بیرون آید، حضرت عبداللّه ابن عمرب خطاب به شخصى که شتر را خوابانده و ذبح مى‏کرد، فرمود: «ابْعَثْهَا قِيَامًا مُقَيَّدَةً، سُنَّةَ مُحَمَّدٍ ج» (متفق علیه). «آن را بلند کن و در حالى که ایستاده است ذبح کن. سنت رسول اکرمص همین است».

۵- شرایط صحت ذبح:

۱- آله ذبح تیز باشد و خون را بریزد، رسول اکرمص مى‏فرماید: «مَا أَنْهَرَ الدَّمَ وَذُكِرَ عَلَيْهِ اسْمُ اللَّهِ فَكُلْ لَيْسَ الْعَظْمُ وَالظُّفْرُ» (متفق علیه). «بجز استخوان و ناخن، هر آله‏اى که‏ خون را بریزد و بر آن جانور موقع ذبح نام اللّه گرفته شود، گوشت آن حلال است».

۲- موقع ذبح، نام خدا «بِسْمِ ‏اللّهِ اللّهُ أكْبَرْ يا فقط بِسم‏ِ اللّهِ» گفته شود. خداوند مى‏فرماید: ﴿وَلَا تَأۡكُلُواْ مِمَّا لَمۡ يُذۡكَرِ ٱسۡمُ ٱللَّهِ عَلَيۡهِ [الأنعام: ۱۲۱]. «از آنچه که موقع ذبح اسم خدا بر آن گرفته نشده است نخورید» رسول اکرمص مى‏فرماید: «مَا أَنْهَرَ الدَّمَ وَذُكِرَ عَلَيْهِ اسْمُ اللَّهِ» «هر آنچه خون را ریخته و نام اللّه بر آن ذکر شود، آن را بخورید».

۳- قطع کردن حلقوم همراه با قطع مرى و ودجین همزمان انجام گیرد.

۴- اهلیت ذبح کننده: یعنى عاقل، بالغ مسلمان باشد، البته نابالغ که نزدیک به سن بلوغت رسیده باشد و درک و تشخیص لازم در او یافته شود، مى‏تواند ذبح کند، زن و اهل کتاب نیز مى‏تواند ذبح کند چنانکه خداوند مى‏فرماید: ﴿وَطَعَامُ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ حِلّٞ لَّكُمۡ [المائدة: ۵]. «مذبوحه اهل کتاب براى شما مسلمانان حلال است» (طعام در آیه به مذبوحه تفسیر شده است).

۵- اگر بدلیل افتادن حیوان در چاه یا بدلیل وحشى شدن آن، ذبح مشکل شود، آله ذبح به هر قسمت بدن آن اصابت کند و خون را بریزد، کافى است. در حدیث آمده است که شترى در زمان پیامبر وحشى شد مردم نتوانستند آن را بگیرند، شخصى تیرى بسوى آن شلیک کرد و آن را از پا در آورد. رسول اکرمص فرمود: «إِنَّ لِهَذِهِ الْبَهَائِمِ أَوَابِدَ كَأَوَابِدِ الْوَحْشِ فَمَا فَعَلَ مِنْهَا هَذَا فَافْعَلُوا بِهِ هَكَذَا» (ترمذی). همان‌گونه که حیوانات وحشى فرارى دهندگانى دارند، هر حیوان اهلى که وحشى شود آن را با شلیک کردن تیر باید ذبح کنید، علماء مجتهد، کلیه حیواناتى را که ذبح کردن آن‌ها و قطع کردن گلوى آن‌ها بدلیلى مشکل شود، بر این حدیث قیاس کرده، بجاى ذبح اختیارى، به ذبح اضطرارى آن فتوا داده‏اند.

توجه:

۱- ذبح مادر ذبح جنین (بچه‏اى که در شکم مادر است) محسوب مى‏شود، بچه شکم مادر اگر تمام اعضاى آن خلق شده و موهاى بدن آن روئیده‏اند با ذبح مادر حلال مى‏شود و خوردن آن مانعى ندارد، در این خصوص از رسول اکرمص سوال شد، فرمود: «كُلُوهُ إِنْ شِئْتُمْ فَإنَّ ذَكَاتَهُ، ذَكَاةُ أُمَّهِ» (احمد و ابوداود و حدیث حسن است). «اگر مایل هستید مى‏توانید آن را بخورید، بی‌شک ذبح مادر ذبح آن محسوب مى‏گردد».

۲- اگر بسم‏اللّه اللّه‏اکبر، بفراموشى ترک شود، مشکلى ندارد، زیرا امت محمدص در برابر فراموشى مسئول نیست، در حدیث گفته شده است: «رُفِعَ عَنْ أُمَّتِى الْخَطَأُ وَالنِّسْيانُ وَمَا اسْتُكْرِهُوْا عَلَيْهِ» (طبرانی بسند صحیح). «امت من در برابر خطاء نسیان و اجبار مسئول نیست»، و در حدیثى دیگر آمده است، «ذَبِيحَةُ الْمُسْلِمِ حَلاَلٌ ذَكَرَ اسْمَ اللَّهِ أَوْ لَمْ يَذْكُرْهُ إِنَّهُ إِنْ ذَكَرَ لَمْ يَذْكُرْ إِلاَّ اسْمَ اللَّهِ» «ذبیحه مسلمان حلال است، خواه بسم ‏اللّه بگوید یا نگوید، چونکه مسلمان بجز بسم‏ اللّه چیزى دیگر نمى‏گوید». (ابوداود، حدیث صحیح است و زمانى استدلال از این حدیث صحیح است که ترک بفراموشى باشد).

۳- مبالغه و افراط در ذبح بگونه‏اى که سر حیوان یکسره قطع شود، نوعى بدعملى است اما با وجود این، خوردن گوشت آن بدون کراهیت جایز است.

۴- اگر ذبح کننده خلاف سنت عمل کرده، حیوانى را که باید ذبح شود نحر کند یا حیوانى را که باید نحر شود، ذبح کند، گوشت ذبیحه خورده شود ولى مکروه است.

۵- حیوان بمیار، خفه شده، مضروب، از بالا افتاده، زده شده بوسیله حیوانى دیگر و حیوانى که درنده آن را زخمى کرده است، همه این‌ها اگر زنده بدست انسان بیفتد و ذبح شوند در حالى که جان و روح آن‌ها هنوز باقى است و با عمل ذبح روح آن‌ها بیرون رود نه به سبب بیمارى و غیره، حلال مى‏شوند خوردن آن‌ها مانعى ندارد، خداوند مى‏فرماید: ﴿إِلَّا مَا ذَكَّيۡتُمۡ [المائدة: ۳]. یعنی: «مگر آن‌هائى که شما (در آن‌ها روح و زندگى را مى‏یابید و آن‌ها را) ذبح مى‏کنید».

۶- اگر شخص ذبح کننده پیش از اتمام ذبح، ذبح را ترک کند و بعد از گذشت مدت نسبتا زیادى دوباره اقدام به ذبح کند در حالى که روح حیوان از همان ذبح اول تمام شده باشد، فتواى علماى بر این است که این گونه ذبیحه خورده نشود.

ماده دوم‏: بحث شکار:

۱- تعریف شکار: شکار عبارت است از حیوان وحشى که در بیابان زندگى مى‏کند یا حیوانى که در دریا زندگى مى‏کند و بوسیله شکارچى، شکار مى‏شود.

۲- حکم شکار: براى کلیه کسانى که محرم به حج یا عمره نیستند، جایز و مباح است، خداوند مى‏فرماید: ﴿وَإِذَا حَلَلۡتُمۡ فَٱصۡطَادُواْ [المائدة: ۲]. «هرگاه حلال شدید، شکار کنید».

۳- انواع شکار: شکار بر دو نوع است.

نوع اول: شکار دریا. منظور از شکار دریا، هرآنچه که در دریا زندگى مى‏کند مانند ماهى و غیره.

حکم شکار دریا این است که این شکار حلال است براى محرم و غیر محرم و بجز انسان و خنزیر دریایى، شکار کردن سایر حیوانات دریایى جایز است.

نوع دوم: شکار بیابانى و خشکى است، شکار بیابانى گونه‏هاى مختلفى دارد، آنچه را که شرع مقدس اسلام حلال قرار داده حلال و آنچه را که حرام کرده است، حرام مى‏باشد.

۴- ذبح شکار: ذبح شکار دریایى مردن آن است یعنى به محض اینکه بمیرد ذبح شده و حلال است فقط در حال زنده خورده نشود، رسول اکرمص مى‏فرماید: «أُحِلَّتْ لَنَا مَيْتَتَانِ الْحُوتُ وَالْجَرادُ» «دو مرده براى ما مسلمانان حلال هستند: ماهى و ملخ» (بیهقى و حاکم). شکار بیابان و خشکى، هرگاه زنده بدست بیفتد واجب است که ذبح شود و بدون ذبح خوردن آن روا نیست، رسول اکرمص مى‏فرماید: «وَمَا صِدْتَ بِكَلْبِكَ غَيْرَ مُعَلَّمٍ فَأَدْرَكْتَ ذَكَاتَهُ فَكُلْ» (متفق علیه). «آنچه را که بوسیله سگ غیر شکارى شکار مى‏کنى، اگر موفق به ذبح آن شدى، حلال است و مى‏توانى از آن بخورى» اگر آن را مرده یافتى استفاده از آن جایز است، مشروط به شرایط زیر:

۱- شکارچى از کسانى باشد که ذبیحه او حلال است، مثلا: مسلمان، عاقل که به سن درک و شعور رسیده و حلال و حرام را تشخیص مى‏دهد.

۲- موقع شلیک تیر یا اعزام حیوان شکارى بسم‏اللّه اللّه أکبر را گفته باشد. رسول اللّه مى‏فرماید: «وَمَا صِدْتَ بِقَوْسِكَ فَذَكَرْتَ اسْمَ اللَّهِ فَكُلْ، وَمَا صِدْتَ بِكَلْبِكَ الْمُعَلَّمِ فَذَكَرْتَ اسْمَ اللَّهِ فَكُلْ، وَمَا صِدْتَ بِكَلْبِكَ غَيْرَ مُعَلَّمٍ فَأَدْرَكْتَ ذَكَاتَهُ فَكُلْ» (متفق علیه). «آنچه را که بوسیله تیر کمان خود شکار کردى و نام اللّه را ذکر کردى، آن را بخور و آنچه را که بوسیله سگ شکارى شکار نمودى و نام الله را ذکر کردی، آن را بخور و آنچه را که بوسیله سگ غیر شکارى شکار نمودى و موفق به ذبح آن شدى، آن را نیز بخور».

۳- آله و ابزار شکار (در صورتى که حیوان شکارچى نباشد) تیز باشد بگونه‏اى که پوست شکار را پاره کند، اگر تیز نباشد، مانند: عصا، چوبدست و سنگ، شکار آن‌ها حلال نمى‏شود. چون این شکار در حکم موقوذه (جانورى که بوسیله وارد شدن ضربه و زخم‏هاى درون شکم مرده باشد) است و خون از بدنش بیرون نریخته است، مگر اینکه در حالت زنده یافته شود و ذبح شود، چنانکه از رسول اکرمص درباره شکارى که آله شکار بوسیله عرض خود، نه نوک تیز به آن اصابت کرده بود، سوال شد، فرمود: اگر آله شکار بوسیله عرض به شکار اصابت کند، نه با نوک تیز، آن را نخورید چون در واقع موقوذه است، یعنى در اثر ضربه درونى جانش را از دست داده است. اگر ابزار شکار، حیوان شکارى است مانند: سگ، باز و شاهین، باید تعلیم یافته باشد. خداوند مى‏فرماید: ﴿وَمَا عَلَّمۡتُم مِّنَ ٱلۡجَوَارِحِ مُكَلِّبِينَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَكُمُ ٱللَّهُۖ فَكُلُواْ مِمَّآ أَمۡسَكۡنَ عَلَيۡكُمۡ وَٱذۡكُرُواْ ٱسۡمَ ٱللَّهِ عَلَيۡهِ [المائدة: ۴]. رسول اللّهص مى‏فرماید: «وَمَا صِدْتَ بِكَلْبِكَ الْمُعَلَّمِ فَذَكَرْتَ اسْمَ اللَّهِ فَكُلْ» (بخاری و مسلم).

توجه: علامت تعلیم یافتن حیوان شکارى این است که هرگاه مالک آن صدا کند بیاید، هرگاه آن را اعزام کند، برود و شکار را براى مالک نگاه دارد و نخورد.

۴- با سگ شکارى، سگ غیر شکارى در شکار کردن همراه نباشد، زیرا در این صورت مشخص نیست که کدام سگ شکار را از پا در آورده است؟ رسول اکرمص مى‏فرماید: «وَإِنْ وَجَدْت مَعَ كَلْبِك كَلْبًا غَيْرَهُ وَقَدْ قَتَلَ فَلَا تَأْكُلْ، فَإِنَّك لَا تَدْرِي أَيَّهُمَا قَتَلَهُ» (متفق علیه). «هرگاه همراه با سگ شکارى خود سگى دیگر را دیدى و شکار کشته شده است، آن را نخور چون براى تو مشخص نیست که بوسیله کدام سگ شکار شده است؟».

۵- سگ شکارى از شکار چیزى نخورده باشد رسول اکرمص مى‏فرماید: «إِلاَّ أَنْ يَأْكُلَ الْكَلْبُ فَإِنْ أَكَلَ الْكَلْبُ فَلاَ تَأْكُلْ فَإِنِّى أَخَافُ أَنْ يَكُونَ إِنَّمَا أَمْسَكَهُ عَلَى نَفْسِهِ» (ابوداود). «مگر اینکه‏ سگ از آن خورده باشد، پس تو نخور، زیرا احتمال دارد که سگ آن را براى خود نگاه داشته است نه براى تو».

توجه:

۱- هرگاه شکار از پیش شکارچى بعد از شلیک کردن تیر بسوى آن گم شود، بعد شکارچى آن را پیدا کند و در آن اثر تیر باشد نه آثارى دیگر، خوردن گوشت آن جایز است، بشرط اینکه بیش از سه شبانه روز از آن نگذشته باشد، رسول اکرمص درباره کسى که شکارش را بعد از سه روز پیدا مى‏کند، مى‏فرماید: «كُلْ مَالَمْ يَنْتَنْ» (مسلم). «تا متعفن و بدبو نشده است، آن را بخور».

۲- اگر شکار بعد از اصابت تیر در آب افتاد و مرد خوردن آن جایز نیست. زیرا امکان دارد بخاطر افتادن در آب مرده است.

۳- هرگاه عضوى از اعضاء شکار در اثر درگیرى آن با حیوان شکارچى قطع شود، خوردن عضو مقطوع جایز نیست.

زیرا رسول خدا مى‏فرماید: «مَا قُطِعَ مِنْ حَىٍّ فَهُوَ مَيِّتٌ» (احمد و ترمذی). «آنچه که از حیوان زنده‏ قطع شود، حکم مردار را دارد».

ماده سوم‏: خوردنى‏ها ونوشیدنى‏ها:

الف) طعام:

۱- تعریف طعام: منظور از طعام، تمام خوردنى‏ها از نوع حبوبات، خرما و گوشت و غیره مى‏باشند.

۲- حکم طعام: اصل در تمام خوردنى‏ها حلال بودن است. خداوند مى‏فرماید: ﴿هُوَ ٱلَّذِي خَلَقَ لَكُم مَّا فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗا [البقرة: ۲٩]. «خداوند کسى است که همه چیز روى زمین را براى شما آفریده است». روى این اصل هیچ چیزى نباید حرام باشد بجز آنچه که دلیلى از قرآن، حدیث و قیاس آن را از دایره حلت بیرون آورده باشد، بى‏گمان بعضى خوردنى‏ها را شارع حرام کرده است، چون آن‌ها ضرر جسمانى یا عقلى دارند، یعنى خوردن آن‌ها منجر به اختلال حواس یا نقض اعضاء جسم مى‏شود، همانطور که براى امتهاى سابق، خداوند بسیارى از طعام‏ها را بخاطر امتحان حرام کرده بود.

خداوند مى‏فرماید:

﴿فَبِظُلۡمٖ مِّنَ ٱلَّذِينَ هَادُواْ حَرَّمۡنَا عَلَيۡهِمۡ طَيِّبَٰتٍ أُحِلَّتۡ لَهُمۡ [النساء: ۱۶۰]. «در اثر ظلم و ستم یهودیها رزق پاکى که براى آنان حلال بود، حرام کردیم».

خوردنی‌هاى حرام:‏

(خوردنى‏هاى که حرام هستند)

الف) آن‌هائى که قرآن آن‌ها را حرام قرار داده‌است‏.

۱- طعامى که متعلق به دیگران است و شخص هیچگونه ملکى که آن را مباح کند، در آن ندارد، خداوند مى‏فرماید: ﴿وَلَا تَأۡكُلُوٓاْ أَمۡوَٰلَكُم بَيۡنَكُم بِٱلۡبَٰطِلِ [البقرة: ۱۸۸]. «اموال دیگران را از راه باطل نخورید»، رسول اکرمص مى‏فرماید: «فَلاَ يَحْلُبَنَّ أَحَدٌ مَاشِيَةَ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِهِ» (ابوداود و ترمذی). «هیچکس حیوان دیگرى را بدون اجازه او ندوشد».

۲- مردار، حیوانى که بدون ذبح مرده باشد، حیوان خفه شده، زده شده، افتاده از بالا به پائین، یا در اثر ضربه حیوانى دیگر مرده است، همه این‌ها از نوع مردار هستند.

۳- خون مسفوح: خونى که موقع ذبح کردن حیوان جارى مى‏شود، هم چنین خون کلیه حیواناتى که ذبح نشده‏اند، حرام است.

۴- گوشت خنزیر و اجزاء آن: مانند خون، چربى پوست و غیره.

۵- حیوانى که براى غیر خدا ذبح شده باشد: یعنى موقع ذبح آن نامى غیر از نام اللّه ذکر شده باشد.

۶- آنچه که بر نصب ذبح شده باشد: ذبح شده بر نصب، تمام حیوان‌هایى را در بر مى‏گیرد که بر سر قبور، گنبدها و زیارت‌ها و هرآنچه که به عنوان نشانى و رمز براى عبادت غیر اللّه شناخته شود، ذبح شده باشد، در قرآن آمده است:

﴿وَمَا ذُبِحَ عَلَى ٱلنُّصُبِ [المائدة: ۳]. «هر آنچه که بر علامت‏ها ذبح شود». این شش نوع محرمات به نص صریح قرآن حرام هستند.

ب) خوردنى و نوشیدنى‏هائى که توسط رسول اکرم حرام شده‏اند:

۱- الاغ اهلى: حضرت جابرس مى‏گوید: «نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ج يَوْمَ خَيْبَرَ عَنْ لُحُومِ الْحُمُرِ الْأَهْلِيَّةِ وَأَذِنَ فِي لُحُومِ الْخَيْلِ» (متفق علیه). «رسول اکرمص در غزوه خیبر از خوردن‏ گوشت خر اهلى منع فرمود و خوردن گوشت اسب را جایز قرار داد».

۲- قاطر: حرمت قاطر بخاطر الاغ اهلى است. چون حکم هر دوتا یکى است، خداوند مى‏فرماید: ﴿وَٱلۡخَيۡلَ وَٱلۡبِغَالَ وَٱلۡحَمِيرَ لِتَرۡكَبُوهَا [النحل: ۸]. آیه دلیل نقلى است و بر حرمت گوشت قاطر دلالت دارد. اگر سوال شود، آیه مذکور بطور یکسان بر حرمت الاغ اهلى، قاطر و اسب دلالت دارد، شما چگونه اسب را حلال مى‏دانید؟ جواب این است که اسب بخاطر دستور صریح و اجازه آشکار رسول اللّهص از حکم این آیه مستثنى است. در حدیث حضرت جابرس گذشت.

۳ و ۴- هر درنده پنجه‏دار، مانند: شیر، پلنگ، ببر، فیل، گرگ، سگ، روباه، سنجاب و غیره، یعنى کلیه درندگانى که بوسیله پنجه‏هاى خود شکار مى‏کنند، همچنین پرندگان پنجه دار، مانند: شاهین، عقاب، باز، جغد و کلیه پرندگانى که با چنگ‌هاى خود شکار مى‏کنند.

از حضرت ابن عباسب روایت است: «نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ج عَنْ كُلِّ ذِى نَابٍ مِنَ السِّبَاعِ وَعَنْ كُلِّ ذِى مِخْلَبٍ مِنَ الطَّيْرِ» (مسلم). «رسول اکرمص از خوردن گوشت هر درنده پنجه‏دار و از هر پرنده چنگدار منع کرده است».

۵- جلاله حیوانى است که از نجاست‏ها تغذیه مى‏کند و اکثر از گوشت جانوران مرده زندگى را سپرى مى‏کند و مانند آن است ماکیان. از حضرت عبداللّه بن عمرب روایت است: «نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ج عَنْ لُحُومِ الْجَلاَّلَةِ وَأَلْبَانِهَا فَلا تُؤْكَلُ حَتَّى تُحْبَسَ عَنِ النَّجَاسَةِ أيَّامًا يَطِيْبُ فِيْها لَحْمُها، وَلَا يَشْرَبُ لَبَنَها إلَّا بَعدَ إبْعادِها عَنِ النَّجاسَةِ أَيَّامًا يَطِيْبُ فِيْها لَبَنُهَا».

ج) آنچه که بدلیل ضرر منع شده است:

۱- کلیه انواع سم‏ها. چون ضرر آن‌ها براى جسم به ثبوت رسیده است.

۲- خاک، گل و لا، سنگ، ذغال، خوردن همه این‌ها مضر است و اندک سودى ندارد (بنابراین حرام و ناجایز است).

۳- چیزها و حشرات ناپاکى که طبع انسان آن‌ها را نمى‏پسندد و از خوردن آن‌ها کراهیت دارد. مانند انواع حشرات خوردن آن‌ها باعث بیمارى شده منجر به اذیت و آزار جسم و جان مى‏گردد.

د) آنچه که بدلیل اجتناب از نجاسات منع شده‏اند:

۱- هر خوردنى و نوشیدنى که آمیخته با نجاسات باشد. رسول اکرمص درباره موشى که در روغن مى‏افتد، مى‏فرماید: «إِنْ كَانَ جَامِدًا فَأَلْقُوهَا وَمَا حَوْلَهَا وَإِنْ كَانَ مَائِعًا فَلَا تَقْرَبُوهُ» (نسائی). «اگر روغن بسته و جامد است (موش و روغن اطراف آن را) انداخته و بقیه را بخورید و اگر مایع است، به آن نزدیک نشوید».

۲- هر آنچه که ذات آن نجس باشد، مانند مدفوع انسان و سایر حیوانها، خداوند مى‏فرماید: ﴿وَيُحَرِّمُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡخَبَٰٓئِثَ [الأعراف: ۱۵٧]. «نجاست‏ها و گندگی‌ها براى آنان حرام کرده شده‏اند».

ﻫ) خوردنی‌هاى حرامى که براى مضطر مباح مى‏گردند:

براى کسى که مضطر، (بشدت دچار گرسنگى) است و اگر نخورد احتمال از دست دادن جانش وجود دارد، جایز است که از هرگونه خوردنى حرام، بجز سمّ و زهر، استفاده کند، البته باندازه‏اى که جان خود را از نابودى نجات دهد، خواه مال غیر باشد یا مردار یا گوشت خنزیر باشد، بشرط اینکه از مقدار لازم تجاوز نکند. و با کراهیت و دل واپسى از آن استفاده کند نه با لذت و خوشى، خداوند مى‏فرماید: ﴿فَمَنِ ٱضۡطُرَّ فِي مَخۡمَصَةٍ غَيۡرَ مُتَجَانِفٖ لِّإِثۡمٖ [المائدة: ۳]. مگر کسیکه سخت ناچار شد بشرطیکه‏میل به گناه داشته نباشد.

شراب:

۱- تعریف شراب: منظور از شراب تمام نوشیدنى‏هاى مایع است.

۲- حکم شراب: اصل در نوشیدنى‏ها همان است که در خوردنى‏ها بود، یعنى اینکه در اصل مباح هستند، بدلیل اینکه خداوند مى‏فرماید: ﴿هُوَ ٱلَّذِي خَلَقَ لَكُم مَّا فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗا [البقرة: ۲٩]. «اوست که همه موجودات روى زمین را براى شما خلق کرده است» بجز نوشیدنى‏هائى که دلیل خارجى آن‌ها را از دایره حلت بیرون آورده باشد. مانند:

۱- خمر: (شراب) خداوند درباره آن مى‏فرماید: ﴿إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَيۡسِرُ وَٱلۡأَنصَابُ وَٱلۡأَزۡلَٰمُ رِجۡسٞ مِّنۡ عَمَلِ ٱلشَّيۡطَٰنِ فَٱجۡتَنِبُوهُ [المائدة: ٩۰]. «همانا شراب، قمار تقسیم بوسیله کپنهاى نابرابر، همه این‌ها نامطلوب، نجس و از کارهاى شیطانى هستند، از آن‌ها بپرهیزید». رسول اکرمص مى‏فرماید: «لَعَنَ اللَّهُ الْخَمْرَ وَلَعَنَ شَارِبَهَا وَسَاقِيَهَا وَعَاصِرَهَا وَمُعْتَصِرَهَا وَبَائِعَهَا وَمُبْتَاعَهَا وَحَامِلَهَا وَالْمَحْمُولَةَ إِلَيْهِ وَآكِلَ ثَمَنِهَا» (ابوداود و حاکم با سند صحیح). «خداوند شراب، و کسى را که شراب مى‏نوشد، تقسیم مى‏کند، مى‏فروشد، مى‏خرد، مى‏فشارد، دستور فشردن را مى‏دهد، حمل مى‏کند، بسویش حمل کرده مى‏شود، و یا از قیمت آن استفاده مى‏کند، همه را مورد لعن و نفرین قرار داده‌است».

۲- هرگونه مایع مسکر و نشئه‏آور و انواع نوشیدنى‏هائى که در آن‌ها الکل آمیخته باشد. رسول اکرمص مى‏فرماید: «كُلُّ مُسْكِرٍ خَمْرٌ وَكُلُّ خَمْرٍ حَرامٌ» «هر مسکر و مخدر در حکم خمر است و هر خمر حرام است».

۳- عصاره مخلوط: عصاره خرماى نارسیده با عصاره خرماى رسیده یا عصاره کشمش و خرما که در یک ظرف آمیخته شده بعد روى آن آب ریخته شود و تبدیل به شراب گردد، این آمیخته خواه مسکر و مخدر باشد یا نباشد حرام است. چون رسول اکرمص از این منع کرده است: مى‏فرماید: «لاَ تَنْتَبِذُوا الزَّهْوَ وَالرُّطَبَ جَمِيعًا وَلاَ تَنْتَبِذُوا الزَّبِيبَ وَالتَّمْرَ جَمِيعًا وَانْتَبِذُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا عَلَى حِدَتِهِ» (مسلم). «خرماى نارسیده و سفت را همراه با خرماى رسیده داخل ظرف آب (مشک) نریزید و خرما را همراه با کشمش در داخل، مشک آب، قرار ندهید، البته هرکدام را جداگانه مى‏توانید، در داخل مشک آب بریزید» دلیل نهى این است که در صورت آمیزش خرماى نرسیده با خرماى رسیده یا خرما با کشمش، صلاحیت سکر و مخدر بودن به سرعت در آن بوجود مى‏آید، از این جهت رسول اکرمص منع فرمود.

۴- پیشاب کلیه حیواناتى که حرام گوشت هستند، زیرا پیشاب آن‌ها نجس است و هر نجس حرام است.

۵- شیر کلیه حیواناتى که گوشت آن‌ها حرام است بجز انسان که شیرش حلال است.

۶- انواع دخانیات مانند: بنگ، چرس، حشیش و سیگار، زیرا بعضى از این دخانیات مسکراند و بعض دیگر براى جسم ضرر دارند، بعضى‏ها بوى بد دارند و موجب اذیت آن عده از انسان‌ها و فرشتگان مى‏شوند که با معتادان همراه‏اند، و هر چه که مایه اذیت و آزار باشد شرعا ممنوع است.

٧- سایر مشروبات محرم بوقت اضطرار حلال مى‏شوند.

مثلا اگر استخوانى یا هر چیزى دیگر در گلو گیر کرده باشد و براى رفع آن راه حلى جز استفاده از نوشیدنى‏هاى حرام وجود ندارد، جایز است که از شراب یا سایر نوشیدنى‏هاى حرام، بخاطر نجات جان شخص مبتلا به استفاده شود، همانطور که در صورت تشنگى شدید جایز است که انسان از مشروبات حرام بنوشد و جان خود را نجات دهد.

فصل دهم‏ : بحث جنايات و احكام آن‏

این مشتمل بر چهار ماده است:

ماده اول‏: جنایت بر نفس و جان:‏

۱- تعریف جنایت بر نفس: عبارت است از تجاوز بر انسان بصورت از بین بردن روح و جان او یا تلف کردن بعضى از اعضاء و یا مجروح ساختن او.

۲- حکم جنایت بر نفس: از بین بردن جان و روح انسان، تلف کردن اعضاء او یا رساندن هرگونه اذیت و آزار بر بدن او به ناحق، حرام است. هیچ گناهى بعد از کفر بزرگتر از کشتن یک انسان مسلمان نیست. خداوند مى‏فرماید: ﴿وَمَن يَقۡتُلۡ مُؤۡمِنٗا مُّتَعَمِّدٗا فَجَزَآؤُهُۥ جَهَنَّمُ خَٰلِدٗا فِيهَا وَغَضِبَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ وَلَعَنَهُۥ وَأَعَدَّ لَهُۥ عَذَابًا عَظِيمٗا ٩٣ [النساء: ٩۳]. «هرکس مؤمنى را عمدا بکشد، مجازات او دوزخ است. او براى همیشه در آنجاست. و مورد خشم و لعنت خداوند قرار خواهد گرفت. خداوند براى او عذاب بسیار بزرگى را تدارک دیده است». رسول اللّه مى‏فرماید: «أَوَّلُ مَا يُقْضَى بَيْنَ النَّاسِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي الدِّمَاءِ» (متفق علیه). «نخستین قضاوت در روز قیامت متعلق به خون‌هاى ریخته شده است». و مى‏فرماید: «لَنْ يَزَالَ الْمُؤْمِنُ فِى فُسْحَةٍ مِنْ دِينِهِ، مَا لَمْ يُصِبْ دَمًا حَرَامًا» (بخاری). «مؤمن مادام‏ که مرتکب خون ناحق نشده است در گشادگى‏هاى دینش بسر مى‏برد».

۳- اقسام جنایت‏ها بر نفس: جنایت بر نفس سه قسم است:

۱- عمد: عمد آن است که جنایت‏کار با نیت و اراده و اختیار نسبت به جان مؤمن سوء قصد کند و او را با آله تیز یا عصا یا سنگ هدف قرار دهد. یا از بالا او را به پائین بیندازد، یا در آب غرق کند یا در آتش بسوزاند، یا با گرفتن گلو او را خفه کند یا با دادن و خوراندن سم او را از بین ببرد یا اعضاء بدنش را نقص کرده و یا زخمى بر بدنش وارد سازد.

حکم جنایت عمد این است که بر جنایت‏کار قصاص را واجب مى‏کند. خداوند مى‏فرماید: ﴿وَكَتَبۡنَا عَلَيۡهِمۡ فِيهَآ أَنَّ ٱلنَّفۡسَ بِٱلنَّفۡسِ وَٱلۡعَيۡنَ بِٱلۡعَيۡنِ وَٱلۡأَنفَ بِٱلۡأَنفِ وَٱلۡأُذُنَ بِٱلۡأُذُنِ وَٱلسِّنَّ بِٱلسِّنِّ وَٱلۡجُرُوحَ قِصَاصٞ [المائدة: ۴۵]. «بر آنان قصاص را فرض کردیم. در عوض جان جان، در عوض چشم، چشم، در عوض گوش، گوش در عوض بینى، بینى در عوض دندان، دندان و در سایر زخم‏ها قصاص هست». رسول‏ اللّه مى‏فرماید: «مَنْ أُصِيبَ بِدَمٍ أَوْ خَبْلٍ - الْخَبْلُ الْجِرَاحُ - فَهُوَ بِالْخِيَارِ بَيْنَ إِحْدَى ثَلاَثٍ: إِمَّا أَنْ يَقْتَصَّ أَوْ يَأْخُذَ الْعَقْلَ أَوْ يَعْفُوَ فَإِنْ أَرَادَ رَابِعَةً فَخُذُوا عَلَى يَدَيْهِ» «هرکس کشته یا مجروح‏ شود، اختیار دارد، قصاص بگیرد یا دیه گیرد و یا عفو کند، اگر در پى راه دیگرى‏ (یعنى اولیاى او) باشد باید جلو او را گرفت». (احمد و ابو داود).

۲- شبه عمد: شبه عمد آن است که جانى قصد کشتن یا زخمى کردن را ندارد، مثلا مى‏خواهد با چوب‏دستى او را بزند که معمولا براى کشتن بکار نمى‏رود، یا مى‏خواهد اندکى او را بزند یا در آب اندک بیندازد یا مى‏خواهد بر صورت او سیلى بزند و او را تهدید کند ولى ایشان در اثر آن مى‏میرد.

حکم این‏گونه جنایت این است که دیت را بر عاقله جانى و کفاره را برخود جانى واجب مى‏کند. خداوند مى‏فرماید: ﴿وَمَن قَتَلَ مُؤۡمِنًا خَطَ‍ٔٗا فَتَحۡرِيرُ رَقَبَةٖ مُّؤۡمِنَةٖ وَدِيَةٞ مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦٓ [النساء: ٩۲]. «هرکس مؤمنى را به خطا بکشد، باید یک‏ غلام یا کنیز مسلمانى را آزاد کند و به وارثان مقتول دیه، (خون‏بها) بدهد».

۳- خطا: خطا آن است که مسلمان عملى را که برایش مباح است، مانند تیراندازى، شکار کردن و قطع کردن گوشت، انجام مى‏دهد. اما آله‏اى که در دست دارد خطا مى‏رود و در نتیجه آن فردى یا افرادى کشته و یا زخمى مى‏شوند.

حکم این‏گونه جنایت مانند حکم جنایت شبه عمد است. البته دیه (خون‏بهاء) آن کمتر است و جانى، گناهکار محسوب نمى‏شود برخلاف شبه عمد که خون‏بهاى آن سنگین‏تر و جانى در آن گناهکار است.

ماده دوم‏: احکام جنایات:‏

(الف) شرایط وجوب قصاص: قصاص در قتل، اعضاء و زخم‏ها وقتى واجب مى‏شود که شرایط زیر تحقق پیدا کند.

۱- مقتول معصوم الدم باشد، اگر مقتول زانى محصن، مرتد یا کافر باشد، کشتن او موجب قصاص نیست. زیرا خون این افراد هدر است.

۲- قاتل عاقل و بالغ باشد. اگر قاتل، کودک و یا دیوانه باشد، قصاص بر وى واجب نیست. چون اهل تکلیف نیست. رسول اللّهص مى‏فرماید: «رُفِعَ الْقَلَمُ عَنْ ثَلَاثَةٍ: عَنِ الْمَجْنُونِ حَتَّى يَفِيْقَ وَعَنِ النَّائِمِ حَتَّى يَسْتَيْقِظَ وَعَنِ الصَّبِىِّ حَتَّى يَحْتَلِمَ» (حدیث با ترجمه و حواله در مباحث گذشته بیان گردیده است).

۳- مقتول در دین، حریت و رق بودن با قاتل مساوى و برابر باشد، چرا که مسلمان در برابر کافر، و آزاد در برابر، برده (غلام و کنیز) قصاص نمى‏شود،رسول اکرمص مى‏فرماید: «لَا يُقْتَلُ مُسْلِمٍ بِكَافِرٍ» (احمد و ترمذی). «مسلمان در برابر کافر کشته نمى‏شود» و بدلیل اینکه عبد (غلام) متقوم است، لذا در عوض او قیمت پرداخته مى‏شود، و (متقوم یعنى قابل قیمت) حضرت على‏س مى‏فرماید: «مِنَ السُّنَّةِ أَنْ لَّا يُقْتَلَ حُرٌّ بِعَبْدٍ» (بیهقی). «سنت این است که‏ آزاد در برابر عبد کشته نشود» حضرت ابن عباسب مى‏فرماید: «لَا يُقْتَلَ حُرٌّ بِعَبْدٍ» «آزاد در برابر غلام کشته نمى‏شود».

۴- قاتل پدر یا مادر، پدر بزرگ یا مادر بزرگ مقتول نباشد، رسول اکرمص مى‏فرماید: «لَا يُقْتَلُ وَالِدٌ بِوَلَدِهِ» «هیچ پدرى در برابر خون فرزندش کشته نشود».

ب) شرایط گرفتن قصاص: کسى که حق قصاص گرفتن را دارد تا شرایط زیر تحقق پیدا نکنند، نمى‏تواند قصاص بگیرد.

۱- صاحب حق باید مکلف باشد، اگر کودک یا دیوانه است، تا زمان بلوغ و مکلف شدنش، جانى باید زندانى شود، بعد از بلوغ یا رفع دیوانگى آن دو اجازه دارند، که قصاص یا، دیه بگیرند یا عفو کنند. از صحابه رضوان ‏اللّه تعالى علیهم چنین منقول است.

۲- تمام اولیاء دم (وارثان مقتول) براى گرفتن قصاص اتفاق داشته باشند، اگر بعضى از اولیاء دم از حق قصاص خود بگذرند، آنگاه قصاص گرفته نمى‏شود، آن‌هائى که حق خود را معاف نکرده‏اند، سهم خود را از خون‌بهاء مى‏گیرند.

۳- امنیت از هرگونه تعدى در جریان گرفتن قصاص، یعنى فقط قاتل قصاص شود، در قصاص زخم‏ها، هر زخم باندازه خودش نه بیش از آن قصاص شود، اگر قاتل زن است و حامله باشد تا وضع حمل نشده و نوزادش از شیر مادر مستغنى و بى‏نیاز نشود، قصاص گرفته نشود، در جریانى که زنى عمدا مرتکب قتل شده بود، رسول اکرمص فرمود: «لاَ تُقْتَلُ حَتَّى تَضَعَ مَا فِى بَطْنِهَا إِنْ كَانَتْ حَامِلاً وَحَتَّى تُكَفِّلَ وَلَدَهَا» (ابن ماجه). «تا وضع حمل نکرده و نوزادش از شیر او مستغنى نشده و سرپرستى برایش پیدا نکرده است، کشته نشود».

۴- قصاص در محضر حاکم یا نایب او گرفته شود تا از هرگونه ستم و تعدى محفوظ باشد.

۵- بوسیله آله و ابزار تیز و کشنده باشد، رسول اکرمص مى‏فرماید: «لَا قَوَدَ إِلَّا بِالسَّيْفِ» «قصاص باید بوسیله شمشیر گرفته شود».

(این حدیث را ابن ماجه روایت کرده است و سیوطى درباره آن سکوت اختیار کرده است، بسیارى از اهل علم و کارشناسان اسلامى بر این باور هستند که قاتل با همان ابزارى که مقتول را کشته است، کشته شود، اگر شمشیر بوده با شمشیر و اگر سنگ بوده با سنگ چون حدیث صحیح موجود است که رسول اکرمص درباره شخصى که سر کنیزى را با سنگ قطع کرده بود، امر کرد تا سرش را با سنگ قطع کنند).

۶- قاتل اختیار دارد میان قصاص، دیه و عفو یکى را اختیار کند.

هرگاه مسلمانى مالک خون شود، از میان سه امر باو اختیار داده مى‏شود، قصاص بگیرد، یا خون‏بها و یا عفو کند. خداوند مى‏فرماید: ﴿فَمَنۡ عُفِيَ لَهُۥ مِنۡ أَخِيهِ شَيۡءٞ فَٱتِّبَاعُۢ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَأَدَآءٌ إِلَيۡهِ بِإِحۡسَٰنٖ [البقرة: ۱٧۸]. و می‌فرماید: ﴿فَمَنۡ عَفَا وَأَصۡلَحَ فَأَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِ [الشوری: ۴۰]. و رسول اللّه مى‏فرماید: «وَمَنْ قُتِلَ لَهُ قَتِيلٌ فَهْوَ بِخَيْرِ النَّظَرَيْنِ إِمَّا يُودَى وَإِمَّا يُقَادُ» (متفق علیه). «هرکس وارث مقتولى شود، اختیار دارد، دیه بگیرد یا قصاص گیرد» رسول اکرمص مى‏فرماید: «مَا عَفَى رَجُلٍ عَنْ مَظْلَمَةٍ إِلَّا زَادَهُ اللّهُ بِهَا عِزًّا» «هرکس از ستمى که در حق او شده است، درگذرد، خداوند به عزت و شرف او مى‏افزاید».

توجه:

۱- هرکس بجاى قصاص، دیه را براى خود انتخاب کند، حق قصاص او ساقط مى‏گردد، اگر دوباره خواستار قصاص شود، اجازه داده نمى‏شود و اگر انتقام گیرد و قاتل را بکشد، کشته مى‏شود، البته اگر بجاى دیه قصاص را براى خود انتخاب کند، بعد مى‏تواند، حق قصاص را با دیه معاوضه کند.

۲- اگر قاتل پیش از قصاص بمیرد، ولى (وارث مقتول) راهى جز خون‌بهاء ندارد، چرا که کشتن غیر قاتل تحت هیچ عنوان درست نیست، خداوند مى‏فرماید: ﴿وَمَن قُتِلَ مَظۡلُومٗا فَقَدۡ جَعَلۡنَا لِوَلِيِّهِۦ سُلۡطَٰنٗا فَلَا يُسۡرِف فِّي ٱلۡقَتۡلِۖ إِنَّهُۥ كَانَ مَنصُورٗا [الإسراء: ۳۳]. «هرکس ظلما کشته شود، به ولى او حق قصاص داده‏ایم اما ولى حق تجاوز در قصاص را ندارد، (یعنى بجز قاتل کسى دیگر از وارثان را نمى‏تواند قصاص کند) مظلوم در هر حال شایان نصرت و کمک است». تفسیر اسراف در قتل، این است که غیر قاتل کشته شود.

۳- کفاره قتل بر هر قاتل شبه عمد و خطا واجب است، مقتول خواه جنین باشد یا انسان زنده و مسن، غلام باشد یا آزاد کفاره، آزاد کردن غلام مؤمن و اگر میسر نشد، روزه دو ماه متوالى است. خداوند مى‏فرماید: ﴿وَتَحۡرِيرُ رَقَبَةٖ مُّؤۡمِنَةٖۖ فَمَن لَّمۡ يَجِدۡ فَصِيَامُ شَهۡرَيۡنِ مُتَتَابِعَيۡنِ تَوۡبَةٗ مِّنَ ٱللَّهِۗ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمٗا [النساء: ٩۲]. «پس آزاد کردن یک گردن مؤمن، هرکس موفق به چنین عملى نشود، پس دو ماه متوالى را روزه گیرد، این توبه بنده است به پیشگاه خداوند، خداوند دانا و آگاه است».

ماده سوم‏: بحث جنایت بر اطراف و اعضاء:

۱- تعریف جنایت بر اطراف: جنایت در اطراف این است که انسانى بر دیگرى تجاوز نموده چشم، او را در بیاورد یا دست و پاى او را بشکند.

۲- حکم جنایت بر نفس: اگر جانى در انجام جنایت قصد و عمد داشته است و شخص مورد جنایت، در مسلمان بودن و آزاد بودن همسان با جانى باشد، در این صورت از جانى قصاص گرفته مى‏شود، خداوند مى‏فرماید: ﴿وَٱلۡجُرُوحَ قِصَاصٞ [المائدة: ۴۵]. «در زخم‏ها قصاص هست». البته اگر فرد مورد جنایت در عوض قصاص دیه بگیرد یا عفو کند، قصاص ساقط مى‏شود. شرایط قصاص در اطراف (منظور از اطراف، اعضا و جوارح انسان هستند). عبارت‏اند از:

۱- با قصاص گرفتن، امنیت طرف به مخاطره نیفتد و تجاوزى دیگر صورت نگیرد.

۲- قصاص ممکن باشد، در صورت عدم امکان قصاص، دیه گرفته شود.

۳- عضوى که قصاص مى‏شود، در اسم و محل با عضو تلف شده باید مساوى باشد، روى این اصل دست یا پاى راست در برابر دست یا پاى چپ. و همچنین دست در برابر پا قصاص نمى‏شود، انگشت اصلى در برابر انگشت زائد قصاص نمى‏شود.

۴- عضوى که قصاص مى‏شود، در صحت و کامل بودن با عضو تلف شده باید مساوى باشد، روى این اصل دست سالم در برابر دست مفلوج و چشم سالم در برابر چشم معیوب قصاص نمى‏شود.

۵- زخم اگر در سر ایجاد صورت باشد آن را شجه مى‏گویند، در آن قصاص نیست مگر وقتى که به استخوان نرسیده باشد، هر زخمى که بخاطر خطر، قصاص آن مقدور نباشد، قصاص گرفته نمى‏شود. لذا شکستن استخوان یا زخمى که به شکم منتهى مى‏شود، در آن قصاص نیست بلکه در آن دیه (خون بها) واجب است.

توجه: چند نفر در برابر یک نفر کشته مى‏شوند. دست و پاهاى چند نفر در برابر دست و پاى یک نفر قصاص مى‏شوند، این در صورتى است که چند نفر دستجمعى در جنایت شرکت داشته باشند و عملا جنایت را انجام داده باشند، حضرت عمرس بعد از اینکه هفت نفر را که یک مرد از اهالى صنعا را به قتل رسانیده بودند، قصاص کرد، فرمود: «لَوْ تَمَالَأَ عَلَيْهِ أَهْلُ صَنْعَاءَ لَقَتَلْتهمْ بِهِ جَمِيعًا» «اگر تمام‏ اهالى صنعاء در قتل آن یک نفر شریک مى‏شدند، همه را قصاص مى‏کردم». (مؤطاء وأصله في البخارى).

جنایت اگر سرایت نمود، جانى ضامن است یعنى اگر کسى انگشت کسى را قطع کرد و زخم منجر به نابودى کل دست یا به مرگ شد، قصاص یا دیه گرفته شود.

البته سرایت کردن قصاص مضمون نیست، یعنى اگر دست کسى در قصاص دستى که او قطع کرده است، قطع گردید و منجر به مرگ مقطوع الید شد، قصاص ندارد. البته اگر در نحوه گرفتن قصاص تعدى شده و تعدى موجب مرگ شده است، قصاص گرفته مى‏شود، مثلا قطع ید بوسیله یک ابزار سمّى و آغشته به سمّ انجام شده است، قصاص دارد.

زخم یا عضو تا درست نشده از جانى قصاص گرفته نشود، زیرا احتمال وجود دارد که این زخم یا قطع عضو سرایت کرده باعث تلف جان شود، بنابراین اگر شخصى مخالفت کرد و قبل از درست شدن زخم قصاص گرفت و بعدا زخم منجر به تلف شدن عضوى دیگر یا منجر به مرگ مجروح شد، حقش ساقط شده است، بار دیگر حق مطالبه چیزى را ندارد، زیرا خودش با قصاص گرفتن قبل از وقت، حق خود را ضایع نموده است.

ماده چهارم‏: بحث دیه (خون بهاء):

۱- تعریف دیه: دیه عبارت است از مالى که به صاحب خون (وارثان مقتول یا مجروح) داده مى‏شود.

۲- حکم دیه: دیه دادن و گرفتن مشروع و جایز است، خداوند مى‏فرماید: ﴿وَدِيَةٞ مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦٓ إِلَّآ أَن يَصَّدَّقُواْ [النساء: ٩۲]. «خون بها به وارثان مقتول سپرده شود، مگر اینکه آنان معاف کنند»، و رسول اکرمص مى‏فرماید: «وَمَنْ قُتِلَ لَهُ قَتِيلٌ فَهْوَ بِخَيْرِ النَّظَرَيْنِ إِمَّا يُودَى وَإِمَّا يُقَادُ» (متفق علیه). «هرکس مقتولى دارد و مالک خون او هست، اختیار دارد، دیه بگیرد یا قاتل را قصاص کند».

۳- خون بهاء بر چه کسانى واجب است:

هرکس انسانى را بکشد، خواه مباشر (مباشر: کسى که شخصا عملى را انجام داده‌است) قتل باشد، یا مسبب آن، خون بها بر وى واجب است. اگر قتل عمدا انجام گرفته است، خون‌بهاء را باید از مال شخصى خود بپردازد، اگر قتل شبه عمد یا خطا است. خون بها بر عهده فامیل و طایفه او است. رسول اکرمص چنین قضاوت فرموده است. چنانکه دو زن در زمان رسول اکرمص با هم درگیر شدند، یکى سنگى بطرف دیگرى پرتاب کرد، آن زن و جنینى که در شکم او بود در اثر ضربه سنگ جان دادند، چون این قتل شبه عمد بود، رسول اکرمص خون‌بهاء را بر عهده فامیل وطایفه زنى که قاتل بود، گذاشت. (متفق علیه).

منظور از عاقله یا طایفه که خون بها بر گردن آن‌ها است، احترام پدرى شخص مانند: پدران، فرزندان، برادران، عموها و عموزادگان هستند: مبلغ خون‌بهاء میان آنان بر حسب توانائى مالى تقسیم شود و در ظرف سه سال هرکدام قسط خود را باید بپردازد، هر سال یک سوم خون بها، پرداخته شود. و اگر توان پرداخت را بصورت نقدى دارند، مى‏توانند کل مبلغ خون بها را در حال بپردازند.

۴- خون بها از چه کسانى ساقط مى‏شود: اگر پدرى در جریان آموختن ادب و اخلاق، فرزندش را یا سلطان رعیتش را و یا معلمى شاگردش را تنبیه نمود که منجر به مرگ فرزند گردید، خون بها ندارد بشرط اینکه زدن معمولى باشد و از حد معروف تجاوز نکرده باشند.

۵- مقدار خون بهاء:

۱- دیه نفس، اگر کسى که دیه‏اش پرداخته مى‏شود، آزاد و مسلمان است، دیه و خون بهاءاش، صد نفر شتر یا هزار مثقال طلا یا دوازده هزار درهم نقره یا دویست رأس گاو یا دو هزار رأس گوسفند است. اگر قتل، قتل عمد بوده است، در دیه (خون بهاء) مقدارى سختى شود. مثلا از میان صد نفر شتر، چهل شتر باید آبستن باشند و اگر قتل خطا بوده است، در دیه سختگیرى نشود. رسول اللّه مى‏فرماید: «فِيْهِ دِيَةٌ مُغَلَّظَةٌ مِائَةٌ مِنْ الْإِبِلِ فِيهَا أَرْبَعُونَ ثَنِيَّةً إِلَى بَازِلِ عَامِهَا كُلُّهُنَّ خَلِفَةٌ» «در قتل عمد دیه سنگین باشد. در میان صد نفر شتر، چهل شتر نوساله و حامله باشند». (تمام اصحاب سنن و بخارى آن را در تاریخ روایت کرده است).

در صورت قتل عمد وارثان مقتول مى‏توانند بیش از خون‏بهاء را خواستار شوند. زیرا آنان حق قصاص را دارند. بنابراین براى آنان جایز است که در برابر بیش از خون‏بهاء از قصاص بگذرند.

دلیل درباره مقدار خون‏بهاء حدیث حضرت جابرس است: «قَضَى فِى الدِّيَةِ عَلَى أَهْلِ الإِبِلِ مِائَةً مِنَ الإِبِلِ وَعَلَى أَهْلِ الْبَقَرِ مِائَتَىْ بَقَرَةٍ وَعَلَى أَهْلِ الشَّاءِ أَلْفَىْ شَاةٍ» «رسول‏ اللّهص بر کسانى که شتر دارند، صد شتر. بر کسانى که گاو دارند، دویست رأس گاو و بر کسانى که گوسفند دارند، دو هزار گوسفند تعیین کرده است». (ابوداود. سندش ضعیف است نزد جمهور معمول‏به است). و از حضرت ابن عباسب مروى است: «إِنَّ رَجُلًا قُتِلَ فَجَعَلَ النَّبِىُّ ج دِيَتَهُ اثْنَىْ عَشَرَ أَلْفُ دِرْهمٍ» «شخصى کشته شده بود، رسول للّهص خون‌بهاء او را دوازده هزار درهم تعیین فرمود». (ابوداود نسائى، اماجه و ترمذى). و در نامه عمرو بن حزم که مورد قبول همه علماء و جمهور امت است، آمده بود: «وَعَلى أَهْلُ الذُّهَبِ أَلْفُ دِيْنَارٍ» (نسائی). «کسانى که طلا دارند، هزار دینار خون‏بهاء بپردازند». هرکدام از این پنج نوع (صد نفر شتر، دویست رأس گاو، دو هزار رأس گوسفند، هزار دینار طلا، دوازده هزار درهم) را که قاتل بدهد وارثان مقتول باید آن را قبول کنند.

اگر مقتول زن مسلمان و آزاده است، خون‌بهاء آن نصف خون‌بهاء مرد مسلمان است. امام مالک در مؤطا از غزوه بن زبیر نقل کرده است: «إن الـمرأة تعاقل الرجل، ما لم تبلغ ثلث دية الرجل. فإذا بلغتها عوملت المرأة فى الدية بنصف دية الرجل» «دیه زن تا زمانى که باندازه یک سوم دیه مرد نرسیده باشد، همان دیه مرد است، هرگاه مبلغ دیه زن باندازه یک سوم دیه مرد برسد، دیه زن نصف دیه مرد قرار مى‏گیرد». اگر شخصى که دیه او پرداخته مى‏شود، زنى، یهودى یا نصرانى است، پس دیه او نصف دیه مسلمان است و دیه زنان آن‌ها یک دوم مردان آن‌ها است. رسول‏ اللّهص مى‏فرماید: «عَقْلُ الْكَافِرِ نِصْفُ دِيَةُ الرَّجُلِ» (ترمذی). «خون بهاء کافر نصف خون‌بهاء مرد مسلمان است».

خون بهاى غلام همان قیمت وى مى‏باشد، چون مالى است داراى قیمت.

خون بهاى جنین چه دختر یا پسر، غلام یا کنیزى است که باید آزاد کرده شود. رسول ‏اللّهص درباره جنین همین طور قضاوت کرده است. این زمانى است که جنین آزاد باشد و مرده از مادر متولد شده باشد. اما اگر زنده بدنیا آمده است و بعد مرده است، در او دیه کامل یا قصاص واجب است.

توجه: غرة (عبد یا امه) که خون‌بهاء جنین تعیین شده است، نزد بعضى علماء قیمت آن یک دهم دیه مادر آن تعیین گردیده است. امام مالک غره را به پنجاه دینار یا شصد درهم قیمت گذارى کرده است.

دیه اعضاء بدن انسان:‏

در موارد زیر خون‌بهاء کامل واجب مى‏گردد:

۱- اگر در اثر جنایت عقل از دست برود.

۲- زایل شدن توان شنیدن از هر دو گوش.

۳- زائل شدن بینایى هر دو چشم.

۴- زائل شدن نطق.

۵- زائل شدن قدرت بویائى بصورت قطع شدن بینى.

۶- زائل شدن توان جماع بصورت قطع کردن آله تناسل یا خصیه کردن.

٧- زائل کردن توان بلند شدن یا نشستن بصورت شکستن کمر.

در نام‌هاى که رسول ‏اللّهص به عمر بن حزم نوشته بود، چنین آمده است: «وَفِي الْأَنْفِ إِذَا أُوعِبَ جَدْعُهُ الدِّيَةُ وَفِي اللِّسَانِ الدِّيَةُ وَفِي الشَّفَتَيْنِ الدِّيَةُ وَفِي الْبَيْضَتَيْنِ الدِّيَةُ وَفِي الذَّكَرِ الدِّيَةُ وَفِي الصُّلْبِ الدِّيَةُ وَفِي الْعَيْنَيْنِ الدِّيَةُ» (نسائی). «در بینى دیه کامل است، در زبان دیه کامل است، در لب‏ها دیه کامل است، در خصیتین دیه کامل است، در آله تناسل و کمر دیه کامل است و در دو چشم دیه کامل است». و حضرت عمرس درباره شخصى که بوسیله دیگرى مورد ضرب قرار گرفته توان شنیدن، دیدن، جماع و عقلش از بین رفته بود، چهار خون‌بهاء تعیین کرده در صورتى که آن مرد زنده بود. خون‌بهاء زن در اعضاء و اطراف، نصف خون‌بهاء مرد است خون‌بهاء زن در جراحات و زخم‏ها، اگر در حد یک سوم خون‌بهاء مرد برسد، به نصف خون‌بهاء مرد تقلیل مى‏یابد. و اگر کمتر از یک سوم خون‌بهاء مرد است، در آن صورت زن و مرد در خون‌بهاء جراحات با هم برابراند.

در موارد زیر نصف دیه واجب مى‏شود:

۱- در یک چشم.

۲- در یک گوش.

۳- در یک دست.

۴- در یک پا.

۵- در یک لب.

۶- در یک سرین (لگن)

٧- در یک ابرو.

۸- در یک پستان زن.

توجه: در قطع کردن یک انگشت ده شتر واجب است. رسول‏ اللّهص مى‏فرماید: «دِيَةُ الأَصَابِعِ الْيَدَيْنِ وَالرِّجْلَيْنِ سَوَاءٌ عَشْرٌ مِنَ الإِبِلِ لِكُلِّ أُصْبُعٍ» (ترمذی). «خون بهاء انگشت‏هاى دست و پا برابرند، در هر انگشت، ده شتر واجب است». خون‌بهاء یکدندان پنج شتر است. رسول‏ اللّهص در نام‌هاى که به عمروبن حزم نوشته بود، فرموده است: «وَفِى السِّنِّ خَمْسٌ مِّنَ الإِبِلِ» «در یک دندان پنج شتر واجب است».

(در کتب سنن ده شتر براى یک دندان ذکر شده است و دندانها با هم تفاوتى ندارند).

خون بهاى زخم‏هاى سر و صورت (شجاج):

۱- تعریف شجاج: شجاج به زخم‏هاى سر و صورت گفته مى‏شود. زخم‏هاى معروف سر و صورت نزد علماء سلف ده تا هستند.

در باره پنج تا از آنها، دیه از جانب شارع ذکر گردیده‏است و پنج‌تاى دیگر آن‌هائى هستند که درباره دیه آن‌ها حد مشخصى از شارع بیان نگردیده است.

حکم زخم‌هاى سر و صورت: پنج زخمى که دیه آن‌ها از طرف شارع بیان گریده است، بشرح زیراند:

۱- موضحه: موضحه به زخمى گفته مى‏شود که استخوان را ظاهر مى‏کند و خون‌بهاء آن پنج شتر است، رسول اکرمص مى‏فرماید: «فِى الْمَوَاضِحِ خَمْسٌ خَمْسٌ مِنَ الإِبِلِ» «خون بهاء هرکدام از زخمهاى موضحه، پنج شتر است». (ابوداود، ترمذى، نسائى).

۲- هاشمه: هاشمه به زخمى گفته مى‏شود که استخوان را مى‏شکند، زخمى که استخوان را مى‏شکند، خون‏بهاى آن ده شتر است مى‏باشد، زیدبن ثابت مى‏گوید: «أَنَّ رَسُولَ اللّهِ أَوْجَبَ فِي الْهَاشِمَةِ عَشْرًا مِنْ الْإِبِلِ» (بیهقى، دارقطنى، عبدالرزاق). «رسول اکرمص در زخمى که‏ استخوان را مى‏شکند ده شتر خون بها تعیین کرده است».

۳- منقله: منقله به زخمى گفته مى‏شود که علاوه بر شکستن، استخوان را از سر جاى خودش منتقل مى‏کند، خون بهاى این زخم پانزده شتر تعیین شده است. در نام‌هاى که به عمر بن حزم نوشته شده بود، آمده است: «...وَفِي الْمُنَقِّلَةِ خَمْسَ عَشَرَةَ مِنَ الإِبِلِ» در زخمى که استخوان را تکان دهد، ۱۵ نفر شتر واجب است.

۴- مأمومه: مأمومه به زخمى گفته مى‏شود که تا پرده دماغ و مغز سرایت مى‏کند، در این گونه زخم یک سوم دیه کامل واجب است. در نام‌هاى که به عمروبن حزم نوشته شده بود، آمده است «...وَفِى الْمَأْمُومَةِ ثُلُثُ الدِّيَةِ» در زخمى که تا پرده مغز، سرایت کرده است، یک سوم خون بها واجب است.

۵- دامغه: به زخمى گفته مى‏شود که پرده مغز پاره شده و از مأمومه شدیدتر است حکم آن همان، یک سوم است.

اما پنج زخم دیگر متعلق به سر و صورت که حکم آن‌ها از طرف شارع بیان نشده است، بشرح زیراند:

۱- حارصه: زخمى است که پوست را مى‏خراشد ولى خون بیرون نمى‏آید.

۲- دامیه: زخمى است که پوست را خون آلود مى‏کند و خون جارى مى‏شود.

۳- باضعه: به زخمى گفته مى‏شود که گوشت را پاره مى‏کند.

۴- متلاحمه: متلاحمه از باضعه شدیدتر است، در گوشت فرو مى‏رود.

۵- المسحاق: آن است که تا رسیدن به استخوان یک پرده باریک مى‏ماند.

حکم این پنج نوع زخم نزد اهل علم داورى است، باین صورت که مجروح، غلام تصور شود، بعد قیمت او بر فرض اینکه سالم است مورد نظر باشد، سپس قیمت او بر فرض اینکه یکى از زخم‌هاى پنجگانه مذکور بر وى وارد شده مورد ملاحظه قرار گیرد، تفاوتى که میان قیمت او در حال سلامتى و در حال زخمى بودن بدست مى‏آید، بهاى همان زخم است که بر مجروح وارد شده است.

راه ساده و آسان در زمان معاصر این است که موضحه بعنوان اصل پذیرفته شود، زیرا موضحه همان زخمى است که استخوان را ظاهر مى‏کند و آن را نمى‏شکند. در موضحه پنج شتر واجب است. این پنج زخم با موضحه مقایسه شوند، مثلا زخمى که در حد یک پنجم موضحه است، در آن یک نفر شتر بعنوان خون‌بهاء تعیین شود و زخمى که در حد دو پنجم موضحه است، در آن دو شتر در نظر گرفته شود... الخ.

جراح: زخم‏هائى که در بقیه قسمت بدن هستند:

۱- تعریف جراح: جراح به زخم‌هایى گفته مى‏شود که در غیر سر و صورت یعنى در بقیه قسمت بدن باشند.

۲- حکم این زخم‌ها: در جایفه، زحمى که به داخل شکم رسیده است، یک سوم دیه واجب است. در نامه عمرو بن حزم آمده است: «وَفِى الْجَائِفَةِ ثُلُثُ الدِّيَةِ» «در جائفه یک سوم دیه است» پهلو اگر بشکند و درست شود، دیه‏اش یک شتر است، زخم‌هاى، بازو و ساق پا و مچ دست، اگر درست شوند، دو شتر واجب است. صحابهش چنین قضاوت کرده‏اند. بقیه زخم‌هاى بدن بر مبناى داورى و حکومت عدل فیصله شود، و راه آسان این است که بر موضحه قیاس شوند.

جنایت چگونه ثابت مى‏شود؟:

جنایت غیر قتل به دو طریق ثابت مى‏شود: خود جانى اعتراف کند یا اینکه دو نفر عادل گواهى بدهند، جنایت، اگر قتل است، یا به اعتراف قاتل یا به گواهى دو نفر عادل یا بوسیله قسامه، در صورتى که لوثى در کار باشد، ثابت مى‏شود، و منظور از لوث این است که در میان مقتول و درمیان کسانى که جریمه قتل به آنان نسبت داده شده است، دشمنى ظاهر و آشکار وجود داشته باشد.

قسامه: این است که شخصى مقتول یافته مى‏شود، اولیاى مقتول علیه فرد یا گروهى که درمیان آنان و درمیان مقتول دشمنى بوده است، مدعى قتل مى‏شوند، از ظواهر قضیه چنان بر مى‏آید که مقتول قربانى این عداوت و دشمنى گردیده است. یا اینکه میان مقتول و متهم دشمنى نبوده است، اما یک نفر گواهى بر قاتل بودن او مى‏دهد، و از آن جهت که براى ثبوت قتل گواهى دو نفر عادل ضرورى است، این گواهى یک نفر که ناقص است «لوث» تصور مى‏شود، بنابراین براى حل مشکل «قسامه» تعیین شده است. قسامه به این شرح است که وارثان مرد مقتول پنجاه سوگند که آن‌ها را مطابق به میزان میراثى که از مقتول مى‏برند، بر خود تقسیم مى‏کنند و مى‏خورند، مبنى بر اینکه مقتول را فلان شخص کشته است، وقتى این پنجاه سوگند، به این گونه خورده شود، وارثان مقتول مستحق خون وارث خود مى‏شوند، لذا براى آنان از متهم قصاص یا خون‏بها گرفته مى‏شود‏ (جمهور علماء بر این باورند که درصورت قسامه قصاص گرفته نمى‏شود بلکه خون بها گرفته مى‏شود، مذهب امام شافعى، امام ابوحنیفه، عمربن عبدالعزیز همین است، البته امام مالک و احمد بر این عقیده‏اند که در صورت قسامه قصاص گرفته مى‏شود). اگر بعضى از وارثان مقتول از خوردن سوگند منکر شوند، حق دم ساقط مى‏گردد، و مدعى علیه پنجاه دفعه سوگند خورد و خود را تبرئه کند.

در صورتى که «لوثى» در کار نباشد، مدعى علیه با یک دفعه سوگند خوردن مبنى بر عدم قتل، برى مى‏شود، در صحیح بخارى و مسلم آمده است. دعوى یک قتل به محضر رسول اکرمص برده شد، رسول اکرمص قسامه را آغاز نموده خطاب به اولیاء مقتول فرمود: «أَتَحْلِفُونَ وَتَسْتَحِقُّونَ دَمَ صَاحِبِكُمْ؟» «آیا سوگند مى‏خورید و مستحق قاتل یا طرف‏تان مى‏شوید؟» آنان در جواب گفتند: چگونه قسم بخوریم، حاضر نبودیم و ندیدیم، رسول اکرمص فرمود: «فَتُبْرِئُكُمْ الْيَهُودُ بِخَمْسِينَ يَمِينًا» «پس یهود که متهم به قتل هستند با پنجاه سوگند خود را تبرئه مى‏کنند»، وارثان مقتول گفتند: «كَيْفَ نَأْخُذُ أَيْمَانَ قَوْمٍ كُفَّارٍ؟» سوگند کسانى را که کافر هستند، چگونه باور کنیم؟ آنگاه رسول اکرمص از نزد خود خون‌بهاء دادند.

فصل يازدهم‏: بحث حدود

این فصل مشتمل بر نه ماده است‏:

ماده اول‏: بحث حد شراب:‏

۱- تعریف حد خمر: حد بمعنى منع کردن بوسیله زدن یا کشتن از انجام عملى که خداوند آن را حرام کرده است، و حدود خداوند، همان اعمال، رفتار و گفتار حرام و نامشروعى هستند که خداوند به دورى و اجتناب از آنان امر کرده است و خمر (شراب) هر شراب و نوشیدنى که مسکر باشد، از هر ماده‏اى که باشد، شراب گفته مى‏شود، رسول اکرمص مى‏فرماید: «كُلُّ مُسْكِرٍ خَمْرٌ وَكُلُّ خَمْرٍ حَرامٌ» (مسلم). «هر مسکر خمر است و هر خمر حرام است».

۲- حکم نوشیدن خمر: نوشیدن شراب چه زیاد چه کم بنابر دستور قرآن و حدیث حرام است. خداوند درباره نهى از شراب و قمار مى‏فرماید:﴿فَهَلۡ أَنتُم مُّنتَهُونَ [المائدة: ٩۱]. «پس آیا دست بر مى‏دارید» و مى‏فرماید: ﴿فَٱجۡتَنِبُوهُ [المائدة: ٩۰]. «از آن بپرهیزید». و رسول اللّهص مى‏فرماید: «لَعَنَ اللّهُ شَارِبَ الْخَمْرِ وَبَايِعَهَا» (ابوداود و حاکم). «خداوند کسى را که شراب مى‏نوشد یا مى‏فروشد، لعنت کرده است» و رسول اکرمص کسانى را که شراب نوشیده‏اند، در صحن مسجد شلاق زده است.

۳- فلسفه حرمت شراب: فلسفه حرام قرار دادن شراب در واقع براى پاسدارى از مال، جان و دین مسلمان است.

۴- حکم کسى که شراب مى‏نوشد: اگر به اعتراف خود شخص یا بوسیله دو گواه عادل ثابت شود، اگر آزاد است هشتاد ضربه شلاق و اگر غلام است، چهل ضربه شلاق، بر پشت او زده شود، خداوند مى‏فرماید: ﴿فَعَلَيۡهِنَّ نِصۡفُ مَا عَلَى ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ مِنَ ٱلۡعَذَابِ [النساء: ۲۵]. در آیه عذاب اماء و کنیز نصف عذاب زنان حره و آزاده بیان گردیده است. غلام نیز در مورد عذاب به اماء و کنیزان قیاس شده است. البته عذابى که در قالب ضربه شلاق است.

۵- شرایط وجوب حد بر کسى که شراب مى‏نوشد: براى اقامه حد بر شرابخوار این است، که عاقل، بالغ، مسلمان و مختار باشد و درباره حرام بودن شراب علم داشته باشد، مریض و بیمار نباشد، البته حد از بیمار ساقط نمى‏شود، بلکه قاضى در انتظار روزهاى صحت حد را به تاخیر مى‏اندازد، هرگاه از بیمارى بهبود یافت، ضربه‏هاى شلاق را باید بخورد.

۶- عدم تکرار حد: اگر مسلمانى چند بار شراب بنوشد و در آخر مجازات شود فقط یک دفعه حد شرب خمر بر وى جارى مى‏شود، هرچند که شرب (نوشیدن) چند بار تکرار شده است، اگر یک دفعه بنوشد و حد زده شود و بعد بنوشد حد دیگرى بر وى جارى مى‏گردد.

٧- نحوه اجراء حد: نحوه اجراى حد بر شراب خور این است که شخص روى زمین نشانده شود و ضربه‏هاى شلاق (نه بسیار سخت و نه بسیار نرم) بر پشت او زده شود. زن مانند مرد است. البته زن با پارچه نازک و باریک که جلو تاثیر ضربه شلاق‌ها را نگیرد، پوشانده شود.

توجه: در اوج سردى یا گرمى هوا حد باجراء در نیاید بلکه در چنین حالتى تا ملائم شدن و معتدل شدن هوا حد به تأخیر انداخته شود، هم چنین در حالت بیمارى یا بیهوشى نیز اقامه حد درست نیست.

ماده دوم‏: بحث حد قذف‏:

۱- تعریف حد قذف: قذف بمعنى متهم کردن به زنا و فحشا است. مانند اینکه یک شخص به شخص دیگر بگوید: اى زانى، یا من تو را در حال زنا دیدم، یا اینکه تو عمل زنا و لواطت را انجام مى‏دهى...

۲- حکم قذف: قذف از جمله گناهان کبیره است. خداوند چنین کسى را فاسق گفته و او را از دایره عدالت بیرون کرده و براى او مجازات تعیین کرده است، مى‏فرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ يَرۡمُونَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ ثُمَّ لَمۡ يَأۡتُواْ بِأَرۡبَعَةِ شُهَدَآءَ فَٱجۡلِدُوهُمۡ ثَمَٰنِينَ جَلۡدَةٗ وَلَا تَقۡبَلُواْ لَهُمۡ شَهَٰدَةً أَبَدٗاۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ٤ إِلَّا ٱلَّذِينَ تَابُواْ مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَ وَأَصۡلَحُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٥ [النور: ۴-۵]. «کسانى که زنان عفیفه را متهم به فحشاء مى‏کنند و بعد نمى‏توانند (بر ادعاى خود) چهارگواه ارائه دهند، به هر کدام، هشتاد ضربه شلاق بزنید و براى همیشه شهادت و گواهى آنان را مردود تلقى کنید و آنان فاسق هستند، مگر کسانى که توبه کنند و اصلاح شوند، همانا خداوند بخشنده و مهربان است».

۳- حدّ قذف: حد قذف هشتاد ضربه است. خداوند مى‏فرماید: ﴿فَٱجۡلِدُوهُمۡ ثَمَٰنِينَ جَلۡدَةٗ و رسول اکرمص اهل افک را که به حضرت عایشهل تهمت زده بودند، به هرکدام هشتاد ضربه شلاق زد.

۴- فلسفه حد قذف: حفاظت عزت و آبروى مسلمان و پاسدارى از کرامت انسانى و اسلامى او است و در نتیجه پاک نگاه داشتن مجتمع اسلامى از اشاعه فحشاء و انتشار حرکت‏هاى پست و ناهنجار درمیان مسلمانانى که در واقع عادل و پاکدامن هستند.

۵- شرایط اقامه حد قذف:

۱- قاذف، (تهمت زننده) باید مسلمان، عاقل و بالغ باشد.

۲- متهم خواستار اقامه حد بر تهمت زننده باشد زیرا حد قذف، حق متهم است. او اختیار دارد که این حد را اجرا کند یا ساقط نماید.

۳- متهم عفیف و پاکدامن باشد، میان مردم معروف به فحشاء نباشد.

۴- متهم کننده، نتواند بر اتهام خود چهار گواه بیاورد که صحت دعوى او را تصدیق کنند، اگر یک شرط از این شرایط مفقود باشد، حد باجراء در نمى‏آید.

ماده سوم‏: بحث حدّ زنا:

۱- تعریف زنا: زنا وطى حرام را مى‏گویند، چه در فرج باشد یا در دبر.

۲- حکم زنا: بعد از کفر، شرک و قتل نفس، زنا از بزرگ‌ترین گناهان محسوب مى‏گردد. زنا بطور مطلق بدترین نوع فحشاء است. خداوند آن را حرام گردانیده و مى‏فرماید: ﴿وَلَا تَقۡرَبُواْ ٱلزِّنَىٰٓۖ إِنَّهُۥ كَانَ فَٰحِشَةٗ وَسَآءَ سَبِيلٗا ٣٢ [الإسراء: ۳۲]. «با زنا نزدیک نشوید، قطعا زنا عمل بد و راه نا درستى است». و براى کسى که مرتکب زنا مى‏شود، مجازاتى تعیین گردانیده و مى‏فرماید: ﴿ٱلزَّانِيَةُ وَٱلزَّانِي فَٱجۡلِدُواْ كُلَّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا مِاْئَةَ جَلۡدَةٖ [النور: ۲]. «به هرکدام از زن و مرد زنا کار صد ضربه شلاق زده شود»، در آیه‏اى دیگر از قرآن که لفظش منسوخ و حکم آن باقى است، چنین آمده است: «الشَّيْخُ وَالشَّيْخَةُ إِذَا زَنَيَا فَارْجُمُوهُمَا الْبَتَّةَ نَكَالاً مِنَ اللَّهِ» (متفق علیه). «زن و مردى که (در عمر یک دفعه نکاح صحیح کرده‏ باشند)، اگر مرتکب زنا شدند، آنان را حتما سنگ باران کنید، این عذاب از طرف خداوند است». رسول اکرمص درباره زنا مى‏فرماید: «لاَ يَزْنِى الزَّانِى حِينَ يَزْنِى وَهُوَ مُؤْمِنٌ» (متفق علیه). «زانى در لحظاتى که زنا مى‏کند، ایمان از وى جدا مى‏شود و مؤمن باقى نمى‏ماند». و وقتى از بزرگ‌ترین گناهان از وى سوال شد، فرمود: «وَأَنْ تَزْنِيَ بِحَلِيلَةِ جَارِكَ» «زنا کردن با همسر همسایه‏».

۳- فلسفه حرام بودن زنا: فلسفه در حرام قرار دادن زنا، حفاظت طهارت و پاکى جامعه اسلامى و حفظ آبروى مسلمین و پاکى روح و روان آنان است، تداوم بخشیدن به شرف و کرامت انسان و پاسدارى از شرافت نسب و صفاى باطن و روح نیز از اهم اهداف حرمت زنا مى‏باشد.

۴- حد زنا: حد زنا با توجه به شرایط زانى متفاوت است. اگر زانى غیر محصن است، یعنى هنوز ازدواج شرعى نکرده و با همسر حلال خود موفق به آمیزش جنسى نشده است، مجازاتش این است که یکصد ضربه شلاق زده شود و به مدت یک سال تبعید شود، زن زانیه و غیر محصنه، مانند مرد زانى غیر محصن است، البته اگر تبعید در حق زن باعث فساد است، تبعید نشود. خداوند مى‏فرماید: ﴿ٱلزَّانِيَةُ وَٱلزَّانِي فَٱجۡلِدُواْ كُلَّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا مِاْئَةَ جَلۡدَةٖ [النور: ۲]. از حضرت عبداللّه بن عمرب روایت است: «أَنَّ النَّبِيَّ ج ضَرَبَ وَغَرَّبَ، وَأَنَّ أَبَا بَكْرٍ ضَرَبَ وَغَرَّبَ، وَأَنَّ عُمَرَ ضَرَبَ وَغَرَّبَ» (ترمذی). «رسول اکرمص زانى را شلاق زد و تبعید کرد، حضرت ابوبکر شلاق زد و تبعید کرد. حضرت عمر نیز شلاق زد و تبعید کرد». اگر زانى غلام است، پنجاه ضربه شلاق زده شود، تبعید نشود، چون در صورت تبعید حق مالکش ضایع مى‏گردد.

اگر مرد و زن زنا کار (ازدواج شده) هستند، سنگ باران شوند تا بمیرند، آیه رجم نخست در قرآن بود اما بعدا تلاوتش منسوخ شد و حکمش باقى است. رسول اکرمص زانى محصن و زانیه محصنه را رجم کرده است، زن غامدیه و حضرت ماعز بدستور رسول اکرمص رجم شده‏اند، و دو یهودى که مرتکب زنا شده براى قضاوت نزد رسول اکرمص آمدند، نیز رجم شدند. (بخارى و مسلم).

۵- شرایط اقامه حد زنا: شرایط زیر براى اقامه حد زنا ضرورى مى‏باشند:

۱- زانى، عاقل، بالغ، مسلمان با اختیار و غیر مجبور باشد، رسول اکرمص مى‏فرماید: «رُفِعَ الْقَلَمُ عَنْ ثَلَاثَةٍ: عَنِ الْمَجْنُونِ حَتَّى يَفِيْقَ وَعَنِ النَّائِمِ حَتَّى يَسْتَيْقِظَ وَعَنِ الصَّبِىِّ حَتَّى يَحْتَلِمَ» و فرمود: «رُفِعَ عَنْ أُمَّتِى الْخَطَأُ وَالنِّسْيانُ وَمَا اسْتُكْرِهُوا عَلَيْهِ»(حدیث و ترجمه آن در مباحث گذشته آمده است) (گذشته است)

۲- زنا بطور قطع و یقین ثابت شود، و براى ثبوت شرعى دو راه وجود دارد:

الف) خود زانى در حال صحت حواس اعتراف به زنا کند.

ب) یا اینکه چهار نفر عادل گواهى بدهند که متهم را در حال زنا و در حالتى که فرج زانى در فرج زانیه بوده است. دیده‏اند.

(مانند، میله در سرمه دان یا ریسمان در گردن گاو) خداوند مى‏فرماید: ﴿وَٱلَّٰتِي يَأۡتِينَ ٱلۡفَٰحِشَةَ مِن نِّسَآئِكُمۡ فَٱسۡتَشۡهِدُواْ عَلَيۡهِنَّ أَرۡبَعَةٗ مِّنكُمۡ [النساء: ۱۵]. «اگر زنان‏تان مرتکب فحشائى شوند، چهار گواه بر آنان باید گواهى دهد»، و رسول اکرمص خطاب به حضرت ماعزس فرمود: «أَنِكْتَهَا. قَالَ نَعَمْ. قَالَ: كَمَا يَغِيبُ الْمِرْوَدُ فِى الْمُكْحُلَةِ وَالرِّشَاءُ فِى الْبِئْرِ» (در صحاح). «اى ماعز تو جماع کردى؟ گفت: آرى، پیامبر فرمود: همانطور که میله در سرمه دان و ریسمان در گردن گاو غایب مى‏شود».

راه سوم براى ثبوت زنا این است که حمل ثابت شود، و ظاهر گردد و اگر درباره حمل سوال شود، دلیلى که حد زنا را از وى دفع کند، ارائه ندهد، دلیل که دافع حد زنا باشد، مانند این که بگوید: من بزور برده شدم، یا اشتباها وطى کردم یا اینکه خبر نداشتم که زنا حرام است اگر زنى که حملش ظاهر است و چنین دلیلى را ارائه دهد که موجب شبهه است، حد ساقط مى‏گردد. رسول اکرمص مى‏فرماید: «اِدْرَؤُوا الْحُدُودَ بِالشُّبُهَاتِ» «یعنى حدود را در صورت وجود شبهه ساقط کنید»، (ابن عدى آن را روایت کرده و سیوطى درباره آن سکوت اختیار کرده است و مرفوعا از ابن مسعودس روایت شده است). و مى‏فرماید: «لَوْكُنْتُ راجِمًا أَحَدًا بِغَيرِ بَيِّنَةٍ لَرَجَمْتُهَا» درباره یک زن عجلانى که متهم به زنا بود، پیامبرص فرمود: «اگر بدون گواه و ثبوت کسى را رجم مى‏کردم، آن زن عجلانى را رجم کرده بودم». (متفق علیه).

۳- زانى از اقرار خود رجوع نکند، اگر پیش از اقامه حد رجوع کرده خود را تکذیب کند، حد بر وى جارى نمى‏شود. در روایات صحیح آمده است: وقتى ماعز مورد ضرب سنگ‏ها قرار گرفت، فرار کرد، اما صحابه او را دنبال کردند و زدند تا از پا در آمد، رسول اکرمص از این جریان با خبر شد، فرمود: «فَهَلَّا تَرَكْتُمُوهُ»! یعنى وقتى فرار کرد چرا شما او را رها نکردید و دست‏بردار نشدید، طورى معلوم مى‏شود که رسول اکرمص فرار ماعز را رجوع از اعتراف تلقى مى‏کرد.

٧- نحوه اقامه حد بر زانیان: نحوه اقامه حد بر زانیان، این است که خندقى که زانى را تا سینه بگیرد، حفر شود، بعد زانى در آن خندق رود و در محضر حاکم یا قائم مقام او و جمعى دیگر از مسلمانان، سنگ باران شود تا از پا در آید، تعداد حاضران در صحنه کم‌تر از چهار نفر نباشد. خداوند مى‏فرماید: ﴿وَلۡيَشۡهَدۡ عَذَابَهُمَا طَآئِفَةٞ مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ [النور: ۲]. «در صحنه عذاب مرد و زن زناکار گروهى از مؤمنان حضور داشته باشند».

زن مانند مرد است. البته لباس زن در حال رجم باید بسته شوند تا احتمال بى‌سترى و کشف عورت نباشد. و اما شلاق زدن زانى و زانیه غیر ازدواج شده مانند، ضربه شلاق حد قذف و حد خمر است.

توجه: مجازات لواطت رجم است، لوطى خواه مزدوج و متأهل باشد یا غیر متأهل، سنگ باران شود تا از پا در آید، رسول اکرمص مى‏فرماید: «مَنْ وَجَدْتُمُوهُ يَعْمَلُ عَمَلَ قَوْمِ لُوطٍ فَاقْتُلُوا الْفَاعِلَ وَالْمَفْعُولَ بِهِ» (ابوداود و ترمذى). «هرکس را دیدید که عمل قوم لوط را انجام مى‏دهد، فاعل و مفعول را به قتل برسانید»، نحوه کشتن لوطى، میان صحابه متفاوت بوده است، بعضى‏ها آنان را در آتش سوزانیده‏اند، بعضى‏ها با سنگ باران از پا در آورده‏اند، ابن عباسب مى‏فرماید: «از بالاى بالاترین ساختمان سر به پائین بر زمین انداخته شود و بعد سنگ باران شود».

هرکس با جانورى عمل وطى را انجام دهد، به شدیدترین وجه مجازات شود. چون این شخص باتفاق همه مذاهب مرتکب جنایت شده است. مجازات سنگین باید فطرت کج او را اصلاح کند، آثارى در این باره دائر بر اینکه، این شخص همراه با جانورى که مورد فعل او بوده است کشته شوند وجود دارد، البته این آثار در حدى نیستند که بوسیله آن‌ها اقامه حجت شود، بنابراین حاکم وقت باید تعزیر و مجازاتى مناسب حال جانى در نظر بگیرد.

غلام و کنیز هرگاه مرتکب زنا شوند، حد آن‌ها فقط شلاق است ولو اینکه متأهل و محصن باشند.

خداوند مى‏فرماید: ﴿فَعَلَيۡهِنَّ نِصۡفُ مَا عَلَى ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ مِنَ ٱلۡعَذَابِ [النساء: ۲۵]. زنان غیر آزاد یک نصف تنبیه زنان حره و محصنه است. ولى از آنجا که نمى‏توان مرگ را تجزیه نمى‏شود، پنجاه ضربه شلاق مجازات براى آنان تعیین شده است نه رجم.

مالک، غلام و کنیز مى‏تواند ضربه‏هاى شلاق را خود بزند و مى‏تواند آنان را به حاکم بسپارد. صحابى مى‏گوید: رسول ‏اللّهص مرا مأمور کرد تا کنیز سیاه رنگى را که مرتکب زنا شده بود، شلاق بزنم، وقتى رفتم تا مأموریتم را انجام دهم. آن کنیز را در حال نفاس یافتم. رسول ‏اللّهص را از جریان مطلع کردم، فرمود: هرگاه از خون و حالت نفاس بیرون آمد، آنگاه او را پنجاه ضربه شلاق بزن. (احمد در مسند). رسول اللّهص مى‏فرماید: هرگاه کنیز شما زنا کرد و زنایش ثابت گردید او را بعنوان حد شلاق بزنید و بیش از آن بر او سختى نکنید. (متفق علیه).

ماده چهارم‏: حد سرقت (دزدى):

۱- تعریف سرقت: سرقت عبارت است از برداشتن مال محفوظ بصورت پنهانى. مانند اینکه کسى داخل دکان یا منزلى برود، پارچه، طلا، یا کالائى بردارد.

۲- حکم سرقت: سرقت یا دزدى از گناهان کبیره است. خداوند با صدور این حکم: ﴿وَٱلسَّارِقُ وَٱلسَّارِقَةُ فَٱقۡطَعُوٓاْ أَيۡدِيَهُمَا جَزَآءَۢ بِمَا كَسَبَا نَكَٰلٗا مِّنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٞ٣٨ [المائدة: ۳۸]. آن را حرام قرار داده است. ترجمه: «زن و مردى که مرتکب سرقت مى‏شوند، دست‏هاى آنان را قطع کنید. این قطع ید مجازات عمل آنان است. از جانب خداوند و او غالب و حکیم است». رسول اکرمص نیز دزد را لعن و نفرین کرده است. و مى‏فرماید: «لَعَنَ اللَّهُ السَّارِق يَسْرِقُ البَيْضَةَ فَتُقْطَع يَدهُ» (متفق علیه). «خداوند سارق را لعنت کند، که از تخم مرغ دزدى بجائى مى‏رسد که دستش قطع مى‏شود». (براى این حدیث محدثین ترجمه و توضیحات مختلفى ارائه داده‏اند بعضى‏ها گفته‏اند که مراد از بیضه کلاه جنگى است ولى بهترین ترجمه آن همان است که ارائه شد و اینرا علامه انورشاه کشمیرى پسندیده است. مترجم). رسول اللّهص مى‏فرماید: «وَالَّذِى نَفْسِىْ بِيَدِهِ لَوْ سَرِقَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ لَقَطَعْتُ يَدَهَا» (مسلم). «به خدا سوگند که جان من در اختیار او است، اگر فاطمه دختر محمدص سرقت کند، دستش را قطع خواهم کرد».

۳- دزدى چگونه ثابت مى‏شود؟ دزدى از دو طریق ثابت مى‏شود.

۱- خود سارق بدون اجبار و تهدید به ضرب اعتراف کند.

۲- یا دو نفر عادل گواهى بدهد، که فلانى دزدى کرده است.

هرگاه دزدى به اعتراف ثابت شده باشد و دزد پیش از اجراء مجازات، از اعتراف خود رجوع کند، دستش قطع نمى‏شود، البته ضمان و غرامت مال به سرقت رفته بر عهده‏اش واجب مى‏شود.

۴- شرایط قطع ید: براى وجوب قطع ید تحقق شرایط زیر لازم است.

۱- دزد باید مکلف، عاقل و بالغ باشد. حدیث «رُفِعَ الْقَلَمُ عَنْ ثَلاَثٍ..» بدان اشاره دارد. مجنون و کودک از جمله این سه گروه هستند.

۲- دزد، پدر یا فرزند، همسر و یا شوهر مالباخته نباشد. زیرا هرکدام از این‌ها در اموال یکدیگر به نوعى شریک مى‏باشند.

۳- احتمال ملک دزد، در مالى که دزدیده است. مثلا، اگر راهن مالى را که نزد مرتهن به رهن گذاشته است، سرقت کند یا مزدور و کارگر اجرتش را از مال کارفرما سرقت کند، دستش قطع نمى‏شود. چون شبهه ملک وجود دارد.

۴- مال به سرقت رفته مال مباحى باشد، شراب یا ابزار لهو نباشد و ارزش آن حداقل معادل یک چهارم دینار باشد. رسول ‏اللّهص مى‏فرماید: «لَا تُقْطَعُ الْيَدُ إِلَّا فِى رُبْعِ دِيْنَارٍ فَصَاعِدًا» (مسلم). «دست در برابر کمتر از یک چهارم دینار قطع نمى‏شود».

۵- مال به سرقت رفته در حراست و حفاظت باشد: مثلا، در خانه، دکان صندوق و انبارى باشد. یعنى مال محفوظى باشد.

۶- مال بصورت چاپیدن برده نشود: چاپیدن این است که دزد مال را از پیش صاحب مال و در انظار او چاپیده فرار کند، و بصورت غصب نیز نباشد، غصب عبارت است از اینکه مالى از راه قهر و غلبه برده شود و بصورت انتهاب و غنیمت هم نباشد، در حدیث آمده است: «لَيْسَ عَلَى خَائِنٍ، وَلَا مُخْتَلِسٍ، وَلَا مُنْتَهِبٍ قَطْعٌ»(ترمذى و ابن حبان).

چه چیز بر سارق واجب است؟

بر سارق دو چیز واجب است:‏

الف) برگردانیدن مالى که دزدیده است در صورتى که خود مال موجود باشد و برگردانیدن قیمت آن اگر موجود نباشد.

(بعد از قطع ید، آیا از سارق ضمان گرفته مى‏شود یا خیر، در این باره اختلاف نظر وجود دارد، امام احمد و شافعى قایل به ضمان هستند، امام مالک مى‏فرماید: اگر دارا است ضمان گرفته مى‏شود و اگر نادار است، ضمان گرفته نمى‏شود، امام ابوحنیفه مى‏فرماید: بعد از قطع ید ضمان گرفته نمى‏شود، «إِذَا أُقِيْمَ الْحَدُّ عَلَى السَّارِقِ فَلَا غُرْمَ عَلَيْهِ» البته حدیث ضعیف است).

ب) قطع ید بخاطر تأمین حق خداوند است، زیرا حدود محارم خدا هستند، اگر بخاطر فقدان شرایط قطع، قطع صورت نگیرد، پرداخت غرامت کالا ضرورى است، کم باشد یا زیاد، سارق دارا باشد یا نادار.

نحوه قطع ید:

دست راست سارق از مچ دست قطع شود، در قرائت ابن مسعودس آمده است: «فَاقْطَعُوا أَيْمَانَهُمَا» در این قرائت بجاى «أَيْدِيَهُمَا» « أَيْمَانَهُمَا» آمده است، معلوم مى‏شود که منظور از ایدیهما در قرائت مشهور همان دست راست است. بعد بخاطر جلوگیرى از خون ریزى دست قطع شده را داخل روغن داغ بگذارند.

مواردى که در آن دست قطع نمى‏شود

مالى که در حرز و حفاظت نباشد سرقت آن قطع ید ندارد، مالى که قیمت آن کم‌تر از یک چهارم دینار است قطع ید ندارد. دزدیدن میوه و خرما از روى درخت، قطع ید ندارد هرچند که عوض آن را باید پرداخت کند.

و هر آنچیزى را که به اندازه خوردن قطع ندارد. رسول اکرمص در جواب کسى که درباره گوسفندى که از چراگاه برده مى‏شود، فرمود:

قیمت آن چند برابر و زدن براى عبرت است، و گوسفندى که از محل نگهدارى خود برده شده است، در آن قطع ید هست، اگر قیمت آن معادل قیمت سپرى که در جنگ براى حفاظت بکار مى‏رود باشد، سوال شد یا رسول اللّهص میوه‏ها اگر از خوشه برداشته شوند، چه حکمى دارد؟ فرمود، آنچه را که مى‏خورد و در دامن نمى‏ریزد، مجازاتى ندارد و آنچه که حمل کرده ببرد، چند برابر قیمت و زدن براى عبرت است و آنچه که از محل خشک کردن میوه‏ها، برداشته شود، اگر قیمت آن معادل سپر باشد قطع ید دارد. (احمد، نسائى ابن‏ماجه و ترمذى).

توجه: اگر صاحب مال سارق را معاف کند و نزد حکام شاکى نباشد، قطع ید نمى‏شود و اگر صاحب کالا شکایت کرده پرونده سرقت را در دادگاه ثبت کند، آنگاه قطع ید واجب است و به سفارش احدى ساقط نمى‏شود، رسول اکرمص خطاب به کسى که بعد از اعلام حکم مجازات سارق و حاضر شدن او در محضر رسول اکرمص براى اجرا حکم، مى‏خواست سارق را معاف کند، فرمود: «فَهَلَّا كَانَ هَذَا قَبْلَ أَنْ تَأْتِيَنِي بِهِ» «چرا پیش از آن که او را (سارق را) نزد من بیاورى، معاف نکردى»‏ (صاحب سنن، حاکم و ابن جارود آن را صحیح قرار داده‌است). بعد از اینکه پرونده حدود به دادگاه برده شود، هرگونه ترتیب براى ساقط کردن آن حرام است رسول اکرمص مى‏فرماید: هرکس سفارشش مانع از اجراى، حدى از حدود اللّه شود، گویا او با حکم خداوند مخالفت مى‏کند. رسول اللّه خطاب به اسامه فرمود: «أتَشْفَعُ فَى حَدٍّ مِنْ حُدُوْدِ اللّهِ» (متفق علیه). «آیا درباره حدود خدا سفارش‏ مى‏کنى؟».

کسى که برخانه‏ها حمله مى‏کند، اموال مردم را مى‏برد و اهل خانه را به قتل مى‏رساند، محارب است، (محارب کسى است که با اسلام مى‏جنگد). یعنى حکومت اسلامى با آن‌ها همانند محارب برخورد کند.

ماده پنجم‏: بحث حد محارب‏:

۱- تعریف محارب: منظور از محارب، کسانى از مسلمانان هستند که علیه مردم اسلحه مى‏کشند، راه بندانى و گردنه‏گیرى مى‏کنند و اموال مردم را به غارت مى‏برند و آنان را به قتل مى‏رسانند.

۲- حکم محارب:

الف) نخست نصحیت شوند تا توبه کنند، اگر توبه کردند، توبه آنان پذیرفته شود و اگر براى توبه آماده نشدند، کشته شوند، و قتال علیه آنان جهاد فى سبیل اللّه است هرکس از محاربین کشته شود، خونش به هدر رفته و هرکس از مسلمانان در جنگ علیه محاربین کشته شود، شهید است.

خداوند مى‏فرماید: ﴿فَقَٰتِلُواْ ٱلَّتِي تَبۡغِي حَتَّىٰ تَفِيٓءَ إِلَىٰٓ أَمۡرِ ٱللَّهِ [الحجرات: ٩]. «با او که بغاوت‏ مى‏کند، قتال کنید تا از بغاوت منصرف شده تسلیم حکم خدا گردد».

ب) هر باغى و محارب که پیش از توبه دستگیر شود، حد شرعى در قالب، قتل، دار کشیدن، بریدن یک دست و پا و تبعید، در حق او باید اجراء گردد. خداوند مى‏فرماید: ﴿إِنَّمَا جَزَٰٓؤُاْ ٱلَّذِينَ يُحَارِبُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَيَسۡعَوۡنَ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَسَادًا أَن يُقَتَّلُوٓاْ أَوۡ يُصَلَّبُوٓاْ أَوۡ تُقَطَّعَ أَيۡدِيهِمۡ وَأَرۡجُلُهُم مِّنۡ خِلَٰفٍ أَوۡ يُنفَوۡاْ مِنَ ٱلۡأَرۡضِ [المائدة: ۳۳]. «مجازات کسانى که با خدا و رسول او محاربه مى‏کنند و مى‏جنگند و بر روى زمین فساد بر پا مى‏کنند، این است که کشته شوند، یا به دار آویخته شوند، یا دست و پاهاى آنان قطع گردد، (دست راست و پاى چپ یا بر عکس) یا از موطن خود تبعید شوند».

حاکم و قاضى در اجراء این مجازات اختیار دارد، هرکدام را که صلاح بداند به اجراء در آورد، بعضى از علماء بر این باورند که باغیان و محاربین، اگر قتل مى‏کنند، کشته شوند، و اگر اموال مردم را مى‏چاپند، دست و پاى آنان قطع شود، و اگر قتل نمى‏کنند و اموال مردم را نمى‏برند، فقط اذیت و آزار مى‏رسانند، تبعید و زندانى شوند.

ج) اگر پیش از دستگیرى توبه کرده، با رضا و رغبت دست از جنگ کشیده و خود را تسلیم حکام نمودند، حق خدا از آنان ساقط مى‏شود، و حق بندگان باقى است. بنابر این درباره اموال و خون‌هاى ریخته شده محاکمه و قصاص خواهند شد، مگر اینکه وارثان مقتول براى گرفتن دیه راضى باشند، غرامت اموال نیز از آنان گرفته مى‏شود، مگر صاحبان حق معاف کنند، اینکه خداوند مى‏فرماید: ﴿إِلَّا ٱلَّذِينَ تَابُواْ مِن قَبۡلِ أَن تَقۡدِرُواْ عَلَيۡهِمۡۖ فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٣٤ [المائدة: ۳۴]. «مگر آنانى که پیش از دستگیر شدن توبه کنند، پس بدانید که خداوند بخشنده و مهربان است» اگر حکومت دیه بدهد یا غرامت اموال را بپردازد، مانعى ندارد.

ماده ششم‏: بحث باغیان:‏

۱- تعریف باغى: اهل بغى گروهى منظم و داراى توان و قدرت فیزیکى بر اساس تأویل و اجتهاد نادرست، از اطاعت امام خارج مى‏شوند، مثلا گمان‌‌شان بر این است که امام کافر است یا اینکه امام ظالم و ستمگر است، روى این حساب آنان تعصب نموده دست از اطاعت امام بر مى‏دارند و علیه او بغاوت مى‏کنند.

۲- احکام باغیان: امام و حاکم بوسیله قاصد، نامه و تلفون با آنان رابطه بر قرار نموده، علت خروج و بغاوت آنان را جویا شود، اگر باغیان ستمى را در حق خود یا در حق دیگران عنوان کردند، حاکم باید آن را ازاله کند و اگر در کارهاى حکومتى اشکال گرفتند، حاکم آنان را توجیه کند و دلیل آن عمل را روشن نماید، انصراف و توبه آنان پذیرفته شود و اگر منکر شدند، حاکم به نمایندگى از تمام مسلمانان با آنان قتال کند، خداوند مى‏فرماید: ﴿وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱقۡتَتَلُواْ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَهُمَاۖ فَإِنۢ بَغَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا عَلَى ٱلۡأُخۡرَىٰ فَقَٰتِلُواْ ٱلَّتِي تَبۡغِي حَتَّىٰ تَفِيٓءَ إِلَىٰٓ أَمۡرِ ٱللَّهِ [الحجرات: ٩]. «اگر دو گروه از مسلمانان درگیر قتال شدند، درمیان آنان صلح ایجاد شود، اگر یک گروه علیه دیگرى بغاوت کرد، با گروه باغى قتال شود تا از بغاوت منصرف شده تسلیم حکم خداوند گردد».

۳- با ابزار مخرب و کشنده با آنان قتال نشود، مانند، بمباران و گلوله باران کردن، بلکه بوسیله ابزارى با آنان قتال شود که قدرت و توان رزمى آنان را از بین برده آنان را وادار به تسلیم کند.

۴- کشتن فرزندان، زنان و مصادره اموال آنان جایز نیست.

۵- حمله بر مجروحان و کشتن اسیران و کسانى که فرار مى‏کنند جایز نیست، حضرت علىس در جریان جنگ جمل فرمود: کسانى که فرار مى‏کنند کشته نشوند، علیه مجروحان حمله نشود و هرکس درب منزلش را بسته و بیرون نیاید در امان است. (سعدبن منصور، ابن ابى شیبه و بیهقى).

۶- زمانى که آتش بس اعلام شد و گروه باغى شکست خورد، از آنان قصاص گرفته نمى‏شود و بجز توبه و رجوع به حق چیزى دیگر از آنان خواسته نمى‏شود، خداوند مى‏فرماید: ﴿فَإِن فَآءَتۡ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَهُمَا بِٱلۡعَدۡلِ وَأَقۡسِطُوٓاْۖ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِينَ [الحجرات: ٩]. «اگر گروهى باغى رجوع کرد میان آن دو گروه بر اساس عدل اصلاح شود، و انصاف کنید، همانا خداوند انصاف را دوست دارد».

توجه: هرگاه دو گروه از مسلمانان بخاطر تعصب قومى، یا بخاطر مال و پست مقام باهم بجنگند و جنگ آنان هیچگونه توجیه شرعى نداشته باشد، هر دو گروه ظالم و ستمگر محسوب مى‏شوند، هرکدام هرگونه خسارت مالى و تلفات جانى که بدیگرى رسانده است، ضامن آن است.

ماده هفتم‏: چه کسانى تحت عنوان حد کشته مى‏شوند؟:

(الف) مرتد: مرتد کسى است که با عقل اراده و بدون اجبار دین اسلام را ترک نموده و دین دیگرى را اختیار کرده است. مثلا نصرانى، یهودى و یا کمونیست شده است.

حکم مرتد: حکم مرتد این است که سه بار براى رجوع کردن بسوى اسلام از وى دعوت بعمل آید و برگشتن به طرف اسلام بشدت از وى خواسته شود. اگر بسوى اسلام برگردد، که خوب و اگرنه حد شرعى که همان کشتن است، در حق وى باید به اجراء در بیاید. رسول ‏اللّهص مى‏فرماید: «مَنْ بَدَّلَ دِيْنَهُ فَاقْتُلُوْهُ» (بخاری). «هرکس دینش را تغییر داد او را بکشید». و مى‏فرماید: «لاَ يَحِلُّ دَمُ رَجُلٍ مُسْلِمٍ يَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَنِّى رَسُولُ اللَّهِ إِلاَّ بِإِحْدَى ثَلاَثٍ: الثَّيِّبُ الزَّانِى وَالنَّفْسُ بِالنَّفْسِ وَالتَّارِكُ لِدِينِهِ الْمُفَارِقُ لِلْجَمَاعَةِ» (متفق علیه). «ریختن خون‏ مسلمان که به توحید و رسالت اقرار دارد وقتى حلال مى‏شود که بعد از ازدواج مرتکب زنا شود، یا شخصى را بناحق بکشد یا اینکه دینش را تغییر داده و از جماعت مسلمین خارج شود».

حکم مرتد بعد از کشتن: هرگاه مرتد کشته شد، غسل و نماز جنازه ندارد و در گورستان مسلمانان دفن نشود. کسى از وى میراث نمى‏برد و مال متروکه‏اش در اختیار بیت‏المال قرار گیرد و در جهت منافع عامه امت اسلام صرف مى‏شود. خداوند مى‏فرماید: ﴿وَلَا تُصَلِّ عَلَىٰٓ أَحَدٖ مِّنۡهُم مَّاتَ أَبَدٗا وَلَا تَقُمۡ عَلَىٰ قَبۡرِهِۦٓۖ إِنَّهُمۡ كَفَرُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَمَاتُواْ وَهُمۡ فَٰسِقُونَ ٨٤ [التوبة: ۸۴]. «و هرگز بر هیچکس از آنان چون بمیرد نماز مگزار و بر قبرش مایست، حقّا که آنان به خداوند و رسولش کفر ورزیدند و در حال نافرمانى مردند». رسول ‏اللّهص مى‏فرماید: «لَا يرث الكافرُ الـمسلمَ ولَا الْمُسْلمُ الكافِرَ» (متفق علیه). «مسلمان از کافر و کافر از مسلمان میراث نمى‏برد». احکام مذکور متعلق به مرتد مورد اتفاق کلیه مسلمانان هستند.

سخنان و نظراتى که موجب کفر هستند: هر کس، خدا را یا یکى از پیامبران و فرشتگان را بد و ناسزا گوید، کافر مى‏شود.

هرکس رب بودن، معبود بودن خداوند یا رسالت رسولى را منکر یا مدعى شود که بعد از رسول ‏اللّهص پیامبرى دیگر مى‏آید، کافر مى‏شود.

هرکس واجبى از واجبات متفق علیه شریعت، مانند: نماز، روزه، زکات و حج یا نیکى و احسان با پدر و مادر و یا جهاد را، انکار کند، کافر مى‏شود.

هر کس، حرام شریعت را که حرمتش بطور روشن و آشکارا معلوم است، مانند، زنا، شراب، سرقت، قتل نفس و سحر، را حلال و مباح داند، کافر مى‏شود.

هر کس، یک سوره، یا آیه و حرفى از حروف قرآن را منکر شود، کافر مى‏گردد.

هرکس صفتى از صفات خداوند، مانند، زنده بودن، عالم بودن، شنوا بودن، بینا بودن و مهربان بودن را منکر شود، کافر مى‏شود.

هرکس در حق دین یا فرایض، واجبات و سنن آن استهزاء کند و آن را حقیر بداند یا قرآن را در نجاست بیندازد یا آن را زیر پاهایش له کند، کافر است.

اگر کسى زندگى بعد از مرگ یا عذاب و پاداش آخرت را منکر شود، کافر است.

هرکس اولیاء را بهتر از پیامبران بداند یا معتقد باشد که عبادت از بعضى اولیاء ساقط شده است، کافر مى‏شود. دلیل براى همه این احکام بعد از آیه: ﴿قُلۡ أَبِٱللَّهِ وَءَايَٰتِهِۦ وَرَسُولِهِۦ كُنتُمۡ تَسۡتَهۡزِءُونَ ٦٥ لَا تَعۡتَذِرُواْ قَدۡ كَفَرۡتُم بَعۡدَ إِيمَٰنِكُمۡ [التوبة: ۶۵-۶۶]. «(اى پیامبر!) بگو: آیا باللّه، آیه‏ها و رسول او داشتید استهزاء و مسخره مى‏کردید؟ هیچ عذرى را ارائه ندهید. شما بعد از مؤمن بودن کافر شده‏اید». این آیه حکایت از آن دارد که هرکس در حق خدا، صفات و شریعت او استهزاء کند، کافر مى‏شود.

حکم کسانى که به دلایل فوق کافر مى‏شود: هرکس بنابر دلائل فوق کافر شده، سه دفعه از وى طلب توبه مى‏شود، اگر از عقیده‏اش منصرف نشود، حد شرعى که کشتن است در حق او باجراء در مى‏آید و بعد از مرگ همان احکام مرتد در حق او اعمال مى‏شوند. البته اهل علم کسانى را که خدا و رسول را بد مى‏گویند، استثناء کرده‏اند. آنان بلافاصله کشته مى‏شوند و توبه آنان پذیرفته نمى‏شود. برخى از علماء بر این عقیده‏اند که از آنان نیز توبه خواسته شود و اگر توبه کردند، پذیرفته مى‏شود. لذا این گونه افراد طبق قول دوم کلمه شهادتین را خوانده از خداوند آمرزش بطلبند و توبه کنند.

توجه: هرکس تحت اجبار و اکراه و در برابر ضرب یا تهدید، کلمه کفر را بر زبان بیاورد و قلبا درباره ایمان مطمئن باشد، گناهى بر وى نیست.

خداوند مى‏فرماید: ﴿إِلَّا مَنۡ أُكۡرِهَ وَقَلۡبُهُۥ مُطۡمَئِنُّۢ بِٱلۡإِيمَٰنِ وَلَٰكِن مَّن شَرَحَ بِٱلۡكُفۡرِ صَدۡرٗا [النحل: ۱۰۶]. «مگر کسانى که به کفر مجبور کرده شوند و قلب‏شان درباره ایمان مطمئن باشد. البته کسانى که با شرح صدر و با اختیار کفر را بپذیرند، (کافر مى‏شوند)».

(ب) زندیق:

۱- تعریف زندیق: زندیق کسى است که به ظاهر خود را مسلمان معرفى مى‏کند و کفرش را پنهان مى‏دارد. مانند کسى که بعث بعد از مرگ را تکذیب مى‏کند یا اینکه منکر نبوت محمدص است یا قرآن را به عنوان کلام و سخن خدا باور ندارد ولى این مطالب را بدلیل ترس یا ضعیف بودنش نمى‏تواند اظهار کند.

۲- حکم زندیق: هرگاه زندقه او مشخص گردید کشته شود، بعضى‏ها مى‏گویند: از او خواسته مى‏شود توبه کند، این دیدگاه دومى مناسب‏تر است. اگر توبه نکرد، آنگاه کشته شود، حکم او بعد از مردن حکم مرتد است. غسل داده نشود و نماز میت بر وى خوانده نشود.

ج) ساحر (جادوگر)

۱- تعریف ساحر: ساحر کسى است که سحر و جادو مى‏کند.

۲- حکم جادوگر: اعمال و گفته‏هاى او اگر در حدّ کفر است، کشته شود. رسول اکرمص مى‏فرماید: «حَدُّ السَّاحِرِ ضَرْبَةٌ بِالسَّيْفِ» «مجازات ساحر این است که با شمشیر کشته شود» (ترمذی). اگر اعمال و گفتار او پایین‏تر از حد کفر باشند، تعزیر شود تا توبه کند، اگر توبه کرد، که خوب و اگر نه کشته شود، زیرا که اعمال و گفتارش از کفر خالى نیستند. خداوند مى‏فرماید:

﴿وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنۡ أَحَدٍ حَتَّىٰ يَقُولَآ إِنَّمَا نَحۡنُ فِتۡنَةٞ فَلَا تَكۡفُرۡ [البقرة: ۱۰۲]. «و [آن دو فرشته‏] به هیچ کسى [جادو] نمى‏آموختند مگر آنکه مى‏گفتند: ما تنها [مایه‏] آزمونى هستیم. پس [با به کارگیرى جادو] کافر مشو». و مى‏فرماید: ﴿وَلَقَدۡ عَلِمُواْ لَمَنِ ٱشۡتَرَىٰهُ مَا لَهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنۡ خَلَٰقٖ [البقرة: ۱۰۲]. «و به راستى دانسته‏اند که هرکس خریدارش باشد در آخرت هیچ بهره‏اى ندارد».

د) تارک الصلاة:

۱- تعریف تارک نماز: تارک نماز آن است که نمازهاى پنجگانه را در اثر تنبلى ترک مى‏کند یا آن‌ها را انکار مى‏کند.

۲- حکم تارک نماز: حکم تارک نماز این است که حکم به نماز شود و تا براى یک رکعت از نماز وقت باقى باشد، مهلت داده شود، اگر نمازش را خواند که خوب و اگرنه کشته شود. خداوند مى‏فرماید: ﴿فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ فَإِخۡوَٰنُكُمۡ فِي ٱلدِّينِۗ وَنُفَصِّلُ ٱلۡأٓيَٰتِ لِقَوۡمٖ يَعۡلَمُونَ ١١ [التوبة: ۱۱]. «اگر توبه کردند، نماز را بر پا داشتند و زکات اموال‌‌شان را پرداختند، آنگاه برادران دینى شما هستند». و رسول اکرمص مى‏فرماید: «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَشْهَدُوا أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، وَيُقِيمُوا الصَّلاَةَ، وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ، فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ عَصَمُوا مِنِّى دِمَاءَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ إِلاَّ بِحَقِّ الإِسْلاَمِ» (متفق علیه). «به من‏ امر شده که با مردم قتال کنم تا اینکه کلمه شهادتین را بخوانند، اقامه نماز کنند و زکات اموال‌‌شان را بپردازند، هرگاه چنین کنند، جان و مال‏شان محفوظ خواهد بود مگر در مواردى که اسلام جان و مال‌‌شان را حلال بداند».

توجه: مهلت دادن تارک نماز تا پایان وقت فتواى امام مالک است، امام احمد مى‏فرماید: تا سه روز مهلت داده شود.

هرکس بدلیل انکار ضروریات دین مرتد شده باشد، توبه‏اش پذیرفته نمى‏شود مگر اینکه آنچه را که منکر شده است بر زبان بیاورد، و بر کلمه شهادتین را از خداوند مغفرت نیز بخواهد.

منظور از واژه «حدّ» در حکم مرتد، ساحر و زندیق همان عقوبت و مجازات شرعى است. مانند حدیث «حَدُّ السَّاحِرِ ضَرْبَةٌ بِالسَّيْفِ» یعنى: «مجازات ساحر ضربه شمشیر است»، پس خلاصه سخن این است که مرتد، زندیق و ساحر بخاطر جنایتى که مرتکب شده‏اند شرعا کشته شوند، چون زندقه، ارتداد و سحر کفر است، هرکس در شرایط کفر بمیرد کسى از وى میراث نمى‏برد، بر وى نماز نخوانند و در گورستان مسلمانان دفن نشود.

ماده هشتم‏: بحث تعزیر:

۱- تعریف تعزیر: یعنى ادب آموختن، تنبیه کردن، بد گفتن، تحریم اقتصادى و تبعید.

۲- حکم تعزیر: تعزیر در هر جرمى که شریعت حد و مجازات و کفاره‏اى براى آن تعیین نفرموده است، واجب است، مانند: سرقتى که مال به سرقت رفته در حد نصاب نباشد، و دست زدن به زن بیگانه، بوسه گرفتن و یا دشنام دادن مسلمان یا زدن کسى بدون وارد کردن زخم و شکستن اعضاء.

احکام تعزیر:

۱- اگر تعزیر بصورت زدن است از ده ضربه شلاق تجاوز نکند. رسول اکرمص مى‏فرماید: «لاَ يُجْلَدُ أَحَدٌ فَوْقَ عَشْرَةِ أَسْوَاطٍ إِلاَّ فِى حَدٍّ مِنْ حُدُودِ اللَّهِ»(متفق علیه). «هیچکس بیش از ده ضربه شلاق زده نشود، مگر در اجراى حدى از حدود اللّه».

۲- حاکم در تعزیرات رعایت حال و مناسب جانى را داشته باشد، اگر براى تنبیه او خشونت سخن کفایت مى‏کند، بهمین مقدار اکتفا کند، اگر با زندان شدن یک شبانه روز متنبه مى‏شود، بیش از یک شبانه روز او را زندانى نکند، بهر مقدار که جانى متنبه شود، بیش از آن در حق وى اعمال نشود، زیرا که هدف از تعزیر، تنبیه است نه تعذیب و انتقام. رسول اکرمص حضرت اباذرس را بوسیله سخن تنبیه کرد و فرمود: «أَنْتَ امْرَءٌ فِيْكَ الْجَاهِلَيَّةُ» (متفق علیه). «تو مردى هستى که خصوصیات جاهلى‏ در تو وجود دارد». و درباره کسى که در مسجد خرید و فروش مى‏کرد، فرمود: در حق او بگوئید: خداوند تجارت تو را سود آور نکند. (ترمذی). و در باره کسى که کالاى گم شده‏اش را در مسجد اعلام مى‏کند، فرمود: «لاَ رَدَّ اللَّهُ عَلَيْكَ فَإِنَّ الْمَسَاجِدَ لَمْ تُبْنَ لِهَذَا» (ابن ماجه). «خداوند گم شده تو را پیدا نکند، مساجد براى این منظور درست نشده‏اند» و در باره سه نفرى که بدون عذر از غزوه تبوک باز مانده بودند، فقط به تحریم آنان و قطع رابطه اکتفا نمود. و مردى را که متهم بود فقط براى یک روز زندانى کرد.

فصل دوازدهم‏: بحث قضاء و شهادت و گواهى

این فصل مشتمل بر سه ماده است‏

ماده اول‏: بحث قضاء:

۱- تعریف قضاء: قضاء عبارت است از بیان و تنفیذ احکام شرعى.

۲- احکام قضاء: قضاء فرض کفایه است. حاکم و سلطان باید در هر شهرى از شهرهاى کشور، قاضى را به عنوان نایب خود در تبیین و تنفیذ احکام شرعى و الزام آن‌ها بر رعیت تعیین کند.

رسول اکرمص مى‏فرماید: «لاَ يَحِلُّ لِثَلاَثَةِ نَفَرٍ يَكُونُونَ بِأَرْضِ فَلاَةٍ إِلاَّ أَمَّرُوا عَلَيْهِمْ أَحَدَهُمْ» «سه نفر اگرچه در بیابانى زندگى کنند، لازم است که براى خود امیرى را تعیین کنند» (احمد، این حدیث شواهد و متابعانى دارد).

۳- اهمیت عهده قضاء: منصب قضاء از بزرگ‌ترین مناصب است. زیرا که قضاء در واقع نیابت از خدا و جانشینى از رسول اللّهص است. رسول اللّه به عظمت و ضررهاى آن چنین اشاره فرمودند: «مَنْ جُعِلَ قَاضِيًا بَيْنَ النَّاسِ فَقَدْ ذُبِحَ بِغَيْرِ سِكِّينٍ» (ترمذی). «هرکس قاضى شود، گویا بدون کارد ذبح شده است». و مى‏فرماید: «الْقُضَاةُ ثَلاَثَةٌ وَاحِدٌ فِى الْجَنَّةِ وَاثْنَانِ فِى النَّارِ فَأَمَّا الَّذِى فِى الْجَنَّةِ فَرَجُلٌ عَرَفَ الْحَقَّ فَقَضَى بِهِ وَرَجُلٌ عَرَفَ الْحَقَّ فَجَارَ فِى الْحُكْمِ فَهُوَ فِى النَّارِ وَرَجُلٌ قَضَى لِلنَّاسِ عَلَى جَهْلٍ فَهُوَ فِى النَّارِ»(ابن ماجه ابى داود، ترمذى و حاکم). «قضات بر سه دسته تقسیم مى‏شوند، یک دسته به بهشت مى‏رود و دو دسته دیگر به دوزخ. آن قاضى که حق را شناخته و مطابق با حق قضاوت کند، اهل بهشت است. قاضى که حق را شناخته و در قضاوت ستم کند یا قاضى که بدون علم بر مبنى جهل قضاوت کند به دوزخ مى‏روند».

رسول اکرمص خطاب به عبدالرحمن بن سمرة فرمود: «يَا عَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ سَمُرَةَ لاَ تَسْأَلِ الإِمَارَةَ فَإِنَّكَ إِنْ أُعْطِيتَهَا عَنْ غَيْرِ مَسْأَلَةٍ وُكِلْتَ إِلَيْهَا» (متفق علیه). «اى عبدالرحمن! تقاضاى امارت و حکومت نکن، اگر حکومت و امارت بدون سوال به تو داده شود، درانجام مأموریت‏ها موفق خواهى شد». و مى‏فرماید: «سَتَحْرِصُونَ عَلَى الْإِمَارَةِ، وَسَتَكُونُ نَدَامَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ، فَنِعْمَتْ الْمُرْضِعَةُ، وَبِئْسَ الْفَاطِمَةُ» (بخاری). «مردم با آرزو و حرص‏ براى بدست آوردن حکومت تلاش مى‏کنند، اما حکومت روز قیامت موجب ندامت آنان خواهد شد، حکومت و قدرت، بهترین شیردهنده و بدترین شیر گیرنده است».

۴- عهده قضاء به کسانى که خواهان آن هستند داده نشود: دادن مسئولیت قضاء به کسانى که طالب آن هستند مناسب نیست، هم چنین کسى براى بدست آوردن قضاوت حریص است نباید پست قضاوت باو داده شود، زیرا قضاء و قضاوت مسؤلیت سنگین و امانت پر خطرى است. خواستار آن نمى‏شود مگرکسى که آن را معمولى تلقى کند و در انجام آن سستى کند و از خیانت در آن باکى نداشته باشد و آن را کار لغوى تصور کند و چنین تصورى درباره قضاوت، موجب فساد دین، مملکت و بندگان خدا مى‏شود، فسادى که قابل تحمل و برداشت نیست. بهمین خاطر رسول اکرمص مى‏فرماید: «إِنَّا وَاللَّهِ لاَ نُوَلِّى عَلَى هَذَا الْعَمَلِ أَحَدًا سَأَلَهُ وَلاَ أَحَدًا حَرَصَ عَلَيْهِ» (متفق علیه). «بخدا سوگند، ما پست قضاوت را به کسى نمى‏سپاریم که خواهان‏ آن باشد یا حریصانه به دنبال آن باشد». همچنین رسول اکرمص مى‏فرماید: «إِنَّا لَنْ نَسْتَعْمِلَ عَلَى عَمَلِنَا مَنْ أَرَادَهُ» (ابوداود). «کسى که دنبال بدست آوردن حکومت باشد، پست‏ حکومتى را به او نخواهیم سپرد».

۵- شروط القضاء: پست قضا به کسى داده شود که واجد شرایط زیر باشد: مسلمان، عاقل، بالغ، آزاد، و عالم به قرآن و سنت و عالم به احکام قضاء باشد و عادل باشد، یعنى مرتکب گناهى که موجب فسق است نشده باشد. علاوه بر این، شنوا، بینا باشد (بینا بودن شرط لازم نیست) و توان سخن گفتن را داشته باشد.

۶- آداب القاضى: کسى که عهده قضاء را مى‏گیرد، آداب زیر را باید، مراعات کند: قوى باشد ولى خشونت نداشته باشد، مهربان و نرم باشد ولى ضعف نداشته باشد تا ستمکارى از وى طمع و صاحب حقى از وى ترس نداشته باشد، بردبار باشد اما بى‌هیبت نباشد تا مراجعین احساس جرأت علیه او نکرده باشند، عزت نفس و اصابت فکر و نظر داشته باشد، زیرک و داراى بینش لازم باشد، اما مغرور و خودمحور نباشد، و دیگران را بى ارزش تلقى نکند.

محکمه قاضى، بزرگ وسیع و در وسط شهر باشد تا مراجعین در آنجا براى رفتن و ماندن دچار ناراحتى نشوند، در جلو و انظار مراجعین قضاوت کند، به همه مراجعین با یک دید بدور از هرگونه تبعیض نگاه کند، در هیچ موردى میان مراجعین تبعیض قایل نباشد، در مجلس قاضى، فقهاء و کارشناسان کتاب و سنت حضور داشته باشند. قاضى در مشکلات از آنان نظر خواهى نموده و از رأى و علم آنان استفاده کند.

٧- قاضى از چه چیزهایى مى‏بایست اجتناب کند:

۱- از قضاوت در حال خشم یا احساس بیمارى، گرسنگى، تشنگى، گرمى، سردى، ناراحتى و سستى دورى کند. رسول ‏اللّهص مى‏فرماید: «لاَ يَقْضِيَنَّ حَكَمٌ بَيْنَ اثْنَيْنِ وَهْوَ غَضْبَانُ» «هیچ حاکمى در حال خشم و غضب قضاوت نکند». (متفق علیه).

۲- از قضاوت کردن بدون حضور گواهان دورى کند.

۳- از قضاوت به نفع خود یا به نفع کسانى که گواهى آنان در حق او پذیرفته نمى‏شود، مانند: پسر، پدر و همسر اجتناب کند.

۴- از پذیرفتن رشوه به شدت اجتناب کند. رسول ‏اللّهص مى‏فرماید: «لَعَنَ اللَّهُ الرَّاشِيَ وَالْمُرْتَشِيَ فِي الْحُكْمِ» «لعنت خداوند بر کسى که در قضاوت رشوه‏ مى‏گیرد، یا رشوه مى‏دهد». (احمد، ابو داود و ترمذى).

۵- از پذیرفتن هدیه، از کسانى که قبل از پذیرفتن عهده قضاء باو هدیه نداده‏اند، اجتناب کند. رسول ‏اللّهص مى‏فرماید: «مَنِ اسْتَعْمَلْنَاهُ عَلَى عَمَلٍ فَرَزَقْنَاهُ رِزْقًا فَمَا أَخَذَ بَعْدَ ذَلِكَ فَهُوَ غُلُولٌ» (ابو داود و حاکم). «هر کسى را شغلى محول کردیم و در برابر آن حقوقى برایش‏ تعیین کردیم، بعد از آن هر چه بگیرد، خیانت است».

۸- ولایت قاضى: ولایت قاضى شامل موارد زیر است:

۱- فیصله میان فریقین دعوا و درگیر با احکام نافذه یا بصورت صلحى که مورد توافق طرفین باشد. البته صلح در مواردى بهتر است که در میان گواهان و أدله تعارض باشد یا أدله روشن نباشند یا ضعیف باشند.

۲- غلبه پیدا کردن بر ستمکاران و اهل باطل و حمایت کردن از اهل حق و مظلومین و رساندن حق به اهل حق.

۳- اقامه حدود و اجراء احکام درباره قصاص و حدود.

۴- توجه نمودن به مسائل نکاح، طلاق و نفقات و مسائل متعلق به آن.

۵- حفاظت و نگاه دارى و توجه نمودن به اموال ایتام، مجانین (دیوانه‏ها) غایبین و مفقودین و کلیه کسانى که بدلیلى ممنوع التصرف هستند.

۶- توجه به منافع عامه مردم در شهرها مانند راه، پل، خیابان و میادین.

٧- امر به معروف و تأکید کردن براى عمل کردن به معروف. نهى از منکر و تغییر دادن منکر و زدودن آن از جامعه.

۸- امامت در نمازهاى جمعه و اعیاد.

٩- قاضى بر مبناى چه مدارکى حکم صادر مى‏کند؟

ابزارى که قاضى با توسل به آن حق را به حق‏دار مى‏رساند، چهار تا هستند:

۱- اعتراف، یعنى اعتراف مدعى علیه دایر بر آنچه که مدعى مى‏گوید: رسول اللّهص مى‏فرماید: «فَإِنْ اعْتَرَفَتْ فَارْجُمْهَا» (متفق علیه). «اگر اعتراف کرد، سنگ باران شود». (درباره زنى که متهم به زنا شده بود، رسول ‏اللّهص چنین فرمود).

۲- بينة، منظور از آن گواهان هستند. رسول ‏اللّهص مى‏فرماید: «الْبَيِّنَةُ لِلْمُدَّعِىْ وَالْيَمِيْنُ عَلَى مَنَ أَنْكَرَ» (متفق علیه). «ارائه گواه بر عهده مدعى و سوگند بر مدعى علیه‏ مى‏باشد». مى‏فرماید: «شَاهِدَاك أَوْ يَمِينُهُ» یعنى نخست تو مدعى باید دو گواه ارائه بدهى ورنه مدعى علیه با سوگند خودش، دعوى را به نفع خود تمام مى‏کند.

حداقل شاهد دو نفرند. اگر دو نفر گواه پیدا نشد، مدعى یک گواه ارائه دهد و بجاى گواه دیگر سوگند بخورد. از ابن عباسب منقول است: «أَنَّ النَّبِىَّ ج قَضَى بِيَمِيْنٍ وَشَاهِدٍ» «رسول ‏اللّهص با یک سوگند و یک گواه فیصله فرمودند». (مسلم).

۳- یمین، سوگند: رسول ‏اللّهص مى‏فرماید: «الْبَيِّنَةُ لِلْمُدَّعِىْ وَالْيَمِيْنُ عَلَى مَنَ أَنْكَرَ» (متفق علیه). «گواه بر عهده مدعى و سوگند خوردن بر عهده مدعى علیه است». هرگاه مدعى از ارائه گواه عاجز شود، مدعى علیه یک بار سوگند بخورد.

۴- نکول، یا انکار از سوگند: این است که مدعى علیه از سوگند خوردن انکار کند و سوگند نخورد. آنگاه قاضى باو مى‏گوید: اگر سوگند مى‏خورى آزادت مى‏کنم و اگر سوگند نخوردى علیه تو قضاوت خواهم کرد. اگر مدعى علیه انکار ورزد، به ضرر او قضاوت مى‏شود. البته امام مالک مى‏فرماید: در صورت انکار مدعى علیه از سوگند، سوگند به مدعى برمى‏گردد. اگر مدعى سوگند بخورد، بنفع او قضاوت مى‏شود. امام مالک/ مى‏فرماید: رسول‏ اللّهص سوگند را در قسامه به مدعى برمى‏گرداند. بر گرداندن سوگند احوط، یعنى بیسشتر موجب احتیاط است.

نحوه فیصله کردن:‏

وقتى فریقین به محضر قاضى مى‏آیند، قاضى آنان را در جلو خود مى‏نشاند. بعد از آنان مى‏پرسد: مدعى از میان شما چه کسى است؟ وقتى قاضى سوالش را تمام مى‏کند، یکى از آن دو دعوایش را مطرح کند. وقتى دعواى خود همراه با دلائل و بصورت روشن و شفاف مطرح کرده فارغ شود، قاضى از مدعى علیه مى‏پرسد: نظر تو درباره این دعوا چیست؟ اگر مدعى علیه، دعوى را پذیرفت قاضى به نفع مدعى قضاوت مى‏کند، اگر مدعى علیه دعوى را رد کند، قاضى از مدعى گواه مى‏خواهد. اگر مدعى براى اثبات دعوى خود گواه آورد، به نفع او قضاوت مى‏کند. اگر مدعى براى حاضر کردن گواهان درخواست مهلت کند، قاضى مهلت لازم را براى مدعى تصویب مى‏کند. اگر در مدت ممکن گواه ارائه نداد، خطاب به مدعى علیه مى‏گوید: تو باید سوگند بخورى، اگر سوگند خورد، مدعى از دعوایش دست بردار مى‏شود، اگر مدعى علیه از سوگند انکار کند به ضرر او قضاوت مى‏شود. البته بهتر این است که سوگند به طرف مدعى برگردانده شود. زیرا امام مسلم در صحیح از وائل بن حجر روایت مى‏کند: دو نفر، یکى حضرى و دیگرى کندى نزد رسول‏ اللّهص شکایت کردند. حضرى گفت: اى پیامبرص این شخص زمین مرا قهرا از من گرفته است. کندى گفت: زمین از آن من است و من آن را در اختیار دارم و کسى در آن حقى ندارد. رسول‏ اللّهص خطاب به حضرى فرمود: «ألَكَ بَيِّنَةٌ» «آیا تو گواه دارى»؟ حضرى گفت: خیر. پیامبرص فرمود: پس تو باید او را (کندى) سوگند بدهى. حضرى گفت: اى رسول خدا، او فاجر و فاسق است. از سوگند خوردن ابائى ندارد، از هیچ چیزى پرهیز نمى‏کند. رسول ‏اللّهص فرمود: تو سواى این حقى بروى ندارى.

توجه:

۱- هرگاه قاضى درباره عدالت گواه اطمینان نمود، مطابق با آن فیصله کند.

۲- اگر علیه زنى با حجاب که حضور در محضر قاضى و مخاطب قرار دادن مردان را براى خود صلاح نمى‏داند، دعوایى دایر شود. لازم نیست که آن زن (مدعاة علیه) شخصا در محضر قاضى حضور یابد، بلکه کسى را وکالت دهد تا با مدعى وارد گفتگو شده در محضر قاضى از جانب او نیابت کند.

۳- قاضى بر اساس شهادت و گواهى فیصله کند نه بر اساس علم خود تا در عدالت و تقوى کسى نتواند او را متهم کند.

۴- هرگاه علیه کسى که حاضر است دعوایى دایر شود، باید حضور یابد، تا در محضر قاضى حاضر شده است، قاضى نمى‏تواند علیه او حکمى را صادر کند مگر نایب او حاضر شود، اگر مدعى علیه غایب است، از وى خواسته شود تا حضور یابد یا وکیل و نایبش را بفرستد.

۵- نامه قاضى براى قاضى دیگر پذیرفته شده و بدان عمل مى‏شود بشرط اینکه درباره حدود نباشد و قاضى برنامه خود دو نفر را گواه گرفته باشد.

۶- دعوى زبانى، مانند اینکه بگوید: من بر فلانى حقى دارم یا گمان این است که بر فلانى حقى دارم، پذیرفته نمى‏شود و قابل شنیدن نیست تا اینکه مدعى چیز مشخصى را نام نبرد و در پاره ادعا خودش علیه مدعى علیه یقین پیدا نکند.

٧- حکم قاضى بر مبناى شهادت یا سوگند، در واقع حلالى را حرام یا حرامى را حلال نمى‏کند، رسول اکرمص مى‏فرماید: «إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ، وَإِنَّكُمْ تَخْتَصِمُونَ إِلَىَّ، وَلَعَلَّ بَعْضَكُمْ أَنْ يَكُونَ أَلْحَنَ بِحُجَّتِهِ مِنْ بَعْضٍ فَأَقْضِى نَحْوَ مَا أَسْمَعُ، فَمَنْ قَضَيْتُ لَهُ بِحَقِّ أَخِيهِ شَيْئًا فَلاَ يَأْخُذْهُ، فَإِنَّمَا أَقْطَعُ لَهُ قِطْعَةً مِنَ النَّارِ» (متفق علیه). «همانا من انسانى هستم، شما نزد من مخاصمت مى‏کنید، ممکن است بعضى از شما در ارائه دعوى، از بعضى دیگر قوى‏تر باشد، من طبق سخنانى که از شما مى‏شنوم فیصله مى‏کنم، اگر من حق کسى را به شما دادم، آن را نگیرد، این (در واقع) چنین است که من پاره از آتش را باو داده‏ام».

۸- هرگاه دلایل مدعى و مدعا علیه متعارض باشند و وجه ترجیحى براى هیچکدام نباشد، قاضى کالاى متنازع فیه را میان هر دو تا تقسیم کند، چون رسول اکرمص چنان فیصله کرده است.

ماده دوم‏: گواهى دادن:‏

۱- تعریف گواهى: گواهى عبارت است از اینکه شخص بر اساس صداقت و درستى آنچه را که دیده یا شنیده است خبر بدهد.

۲- حکم گواهى: گواه شدن مانند گواهى دادن فرض کفایى است، خداوند مى‏فرماید: ﴿وَٱسۡتَشۡهِدُواْ شَهِيدَيۡنِ مِن رِّجَالِكُمۡۖ فَإِن لَّمۡ يَكُونَا رَجُلَيۡنِ فَرَجُلٞ وَٱمۡرَأَتَانِ [البقرة: ۲۸۲]. «دو نفر از مردان را گواه قرار دهید، اگر دومرد پیدا نشود، یک مرد و دو زن (را گواه مقرر کنید)». و مى‏فرماید: ﴿وَلَا تَكۡتُمُواْ ٱلشَّهَٰدَةَۚ وَمَن يَكۡتُمۡهَا فَإِنَّهُۥٓ ءَاثِمٞ قَلۡبُهُۥ [البقرة: ۲۸۳]. «گواهى را پنهان نکنید، هرکس گواهى را پنهان کند، دلش بیمار و گناه کار است». رسول اکرمص مى‏فرماید: «أَلاَ أُخْبِرُكُمْ بِخَيْرِ الشُّهَدَاءِ الَّذِى يَأْتِى بِشَهَادَتِهِ قَبْلَ أَنْ يُسْأَلَهَا» (مسلم). «آیا بهترین گواه را براى شما معرفى نکنم؟ بهترین شاهد و گواه کسى است که بدون اینکه از وى خواسته شود، گواهى مى‏دهد».

۳- شرایط شاهد: شاهد باید، عاقل، بالغ، مسلمان و غیر متهم باشد. منظور از غیر متهم این است که در گواهى دادن متهم به طرفدارى نشود، مانند گواهى دادن پسر براى پدر، یا بر عکس یا مانند گواهى دادن شوهر براى همسر یا بر عکس، یا شهادتى که شاهد بوسیله آن براى خود دفع ضرر یا جلب نفع مى‏کند، مانند شهادت دشمن علیه دشمن، رسول اکرمص مى‏فرماید: «لاَ تَجُوزُ شَهَادَةُ خَائِنٍ وَلاَ خَائِنَةٍ وَلاَ ذِى غَمْرٍ عَلَى أَخِيهِ وَلاَ تَجُوزُ شَهَادَةُ الْقَانِعِ لأَهْلِ الْبَيْتِ» (احمد، ابواود، بیهقى). «گواهى مرد و زن خیانت کار و گواهى کسى که بغض و کینه‏دارد، علیه کسى جایز نیست، گواهى خادم و خدمت گذار براى اهالى خانه‏اى که براى آنان خدمت مى‏کند. درست نیست».

۴- احکام الشهادة: براى شاهد جایز نیست که گواهى دهد مگر آنچه را که درباره آن علم یقینى، که منبع آن دیدن یا شنیدن باشد، داشته باشد، رسول اکرمص خطاب به شخصى که درباره گواهى سوال مى‏کرد، فرمود: «تَرَى الشَّمْسَ؟» خورشید را مى‏بینى؟ آن مرد گفت: آرى، «فَقَالَ: عَلَى مِثْلِهَا فَاشْهَدْ، أَوْ دَعْ» یعنى وقتى گواهى بده که اطاعات تو درباره آن مانند روز روشن یقینى باشند و در غیر این صورت نباید گواهى بدهى.

۱- گواهى دادن بر گواهى، گواهى دیگر جایز است، اگر آن گواه اصلى بدلیل بیمارى، غایب بودن یا موت قادر بر حضور در محضر قاضى نباشد.

۲- گواهان، به تائید دو نفر عادل تزکیه شده و گواهى آنان مورد قبول قرار خواهد گرفت. یعنى اگر شاهدى عدالتش روشن نباشد، گواهى و تائید دو نفر عادل مى‏توان بروى اعتماد کرد و شهادتش را ملاک عمل قرار داد، اما گواهى، گواهى که عدالتش روشن است، نیازى به تزکیه او ندارد.

۳- اگر دو نفر در مورد عدالت گواهان و دو نفر دیگر در مورد مجروح بودن آنان گواهى بدهند، جرح بر تعدیل مقدم است. چون احتیاط در همین است که جانب تجریح ترجیح داده شود.

۴- شاهد و گواهى که به دروغ گواهى مى‏دهد، تنبیه او لازم است، تنبیهى و مجازاتى براى او در نظر گرفته شود که او را از تکرار چنین عملى بازداشته و براى دیگران، که چنین تصورى دارند، عبرت باشد.

اقسام شهادت (گواهى دادن):

۱- شهادت زنا: در زنا چهار گواه لازم است، قرآن مى‏فرماید: ﴿فَٱسۡتَشۡهِدُواْ عَلَيۡهِنَّ أَرۡبَعَةٗ مِّنكُمۡ [النساء: ۱۵]. «چهارتا گواه که از شما مسلمانان باشند براى اثبات ادعاى‏تان علیه‏ آنان (همسران) بیاورید».

۲- در گواهى غیر زنا در تمام موارد دو شاهد عادل کفایت مى‏کند.

۳- در گواهى مربوط به اموال، گواهى یک مرد و دو زن کافى است، قرآن مى‏فرماید: ﴿فَإِن لَّمۡ يَكُونَا رَجُلَيۡنِ فَرَجُلٞ وَٱمۡرَأَتَانِ [البقرة: ۲۸۲]. «اگر دو تا مرد نباشد، پس یک‏ مرد و دو زن باید گواهى بدهند».

۴- گواهى درباره احکام، در گواهى پیرامون احکام، گواهى یک گواه و یک سوگند کافى است. حضرت ابن عباسب مى‏فرماید: «قَضَى رَسُولُ اللّهِ ج بِيَمِيْنٍ وَشَاهِدٍ» «رسول اکرم بوسیله یک گواه و یک سوگند فیصله کرده است».

۵- گواهى پیرامون حیض، و نفاس و مواردى که بجز زنان در آن اطلاع ندارند، در چنین موارد گواهى دو زن کافى است.

ماده سوم‏: بحث اقرار:

۱- تعریف اقرار: اقرار این است که براى کسى دیگر حقى را که بر عهده‏اش است، اعتراف کند، مانند: اینکه بگوید: «لزيد عندى خمسين الف درهم» «پنجاه درهم از زید بر ذمه من است». یا اینکه فلان کالا که نزد من است از آن فلانى است.

۲- اقرار از چه کسانى معتبر است؟ اقرار شخص عاقل، بالغ معتبر است. اقرار مجنون، کودک و مکره پذیرفته نمى‏شود، زیرا این هر سه قشر مکلف نیستند، بدلیل حدیث «رُفِعَ الْقَلَمُ عَنْ ثَلَاثَةٍ وما استكرهوا عليه».

۳- حکم اقرار: حکم اقرار این است که آنچه را که مقر اقرار مى‏کند بروى واجب مى‏گردد، مشروط بر اینکه اقرار کننده عاقل، بالغ و مختار باشد، رسول اکرمص درباره زنى که اعتراف به زنا کرده بود، فرمود: «فَإِنْ اعْتَرَفَتْ فَارْجُمْهَا» (متفق علیه). اگر اعتراف کرد، او را سنگ باران کن. رسول اکرمص اعتراف آن زن را ملزم تلقى کرد و بر اساس آن دستور داد تا حدّ بروى اجراء گردد.

احکام اقرار:

۱- ورشکسته یا ممنوع التصرف اگر اقرار کند، اقرار او ملزم نیست، ورشکسته ممکن است متهم به حسد طلبکاران باشد و محجور علیه (ممنوع التصرف) اگر اعترافش پذیرفته شود، مثل این مى‏ماند که محجور نیست، مفلس و محجور (ورشکسته و ممنوع التصرف) آنچه را که اقرار کرده‏اند بر ذمه آنان باقى است تا اینکه مانع بر طرف گردد، آنگاه در برابر اقرار مسئول خواهند بود.

۲- بیمارى که در شرف مرگ و موت است، اعتراف او در حق وارث بدون بینه معتبر نیست. زیرا اعتراف در چنین شرایطى باعث اتهام است. اگر بیمارى، در بیمارى مرگ بگوید: «إِنَّ لِوَلَدِىْ فَلان عندى كذا». فلان فرزندم فلان کالا یا مبلغ را از من طلب کار است. این اعتراف از وى پذیرفته نمى‏شود. باحتمال اینکه او در اعمال محبت میان فرزندانش تبعیض قائل شده است. و حدیث رسول اللّهص که مى‏فرماید: «لَا وَصِيَّةَ لِوَارِثٍ» شاهد و مؤید ابن مطلب است، و این گفته و اعتراف بیمار که فلان فرزندم، فلان کالا یا مبلغ را نزد من دارد، مطلبى است که با وصیت مشابهت تام دارد. البته اگر سایر وارثان موافقت کنند و ایرادى نداشته باشند، مانعى ندارد وصیت براى وارث جایز مى‏گردد.